■ برگزاری نماز جمعه زیر آتش دشمن در آبادان
آبادان در آغاز جنگ در محاصره نبود و مردم از راه آبادان - اهواز یا از راه آبادان - ماهشهر از شهر بیرون میرفتند. ناگهان از دو جاده آبادان را محاصره کردند؛ راه خروج از آبادان یکی خرمشهر بود که در اشغال عراقیها قرار داشت.
هرجا سخنی از شهر ایثار و حماسه آبادان مقاوم، به میان میآید، برای زیبایی سخن و حسن ختام آن، جا دارد که از اسوه مقاومت این شهر مظلوم یعنی روحانی مبارز، حجتالاسلام والمسلمین حاج آقا غلامحسین جمی نماینده مقام معظم رهبری و امام جمعه محترم آبادان یادی کنیم. او که به حق چون پدری مهربان و دلسوز هیچگاه رزمندگان اسلام را تنها نگذاشت و حضورش در جبهههای نبرد، گرمیبخش دلها بود. در آن روزهای سخت و تاریک، در سنگر نماز، فریاد مقاومت و مژده پیروزی ایشان بود که بر دلها بذر امید میافشاند. اخلاص و عشق او به امام (ره) بیحد بود. وی در مصاحبه گفته بود: «من دربست در اختیار حضرت امام خمینی (ره) هستم».
سرانجام این مرد بزرگ در سال 87 در سن 83 سالگی دار فانی را وداع را گفت.
آنچه در پی این مقدمه کوتاه خواهد آمد، گفت و شنودی بیتکلف و ساده است با عالم فقید که در سال 69 انجام شده است. خاطرات تلخ و شیرین او از دوران جنگ، به ویژه چگونگی مقاومت مردم آبادان و شکسته شدن محاصره این شهر در عملیات ثامنالائمه (ع)، خواندنی است. امام جمعه آبادان در دوران جنگ میگوید:
برگزاری اولین نماز جمعه در آبادان
تاریخ اولین نماز جمعه را دقیق نمیدانم که چه روزی بوده است، در آبادان آرامش بود و از جنگ خبری نبود. اما وقتی جنگ شروع شد، نماز جمعه هم قهراً تعطیل شد. نماز جمعه دو ماه یا سه ماه تعطیل بود، تاریخ دقیقش را نمیدانم. شهر کم کم خلوت شد، همه رفتند، زن و بچه آنهایی که کاری با جنگ نداشتند، رفتند. اما رزمندگان و عدهای از کسبه و بازاریان در آبادان مانده بودند. در حالی که جنگ شروع شده بود، بعضی بچهها دوباره آمدند و گفتند. که نماز جمعه را در آبادان دائر بکنیم؛ باید نماز جمعه داشته باشیم. تعداد مردم هم کم بود. گفتم: حالا کجا نماز جمعه را برگزار کنیم؟ در همه جای شهر گلوله و خمپاره میآید و جایی در امان نیست. یک زیر زمینی در احمد آباد وجود داشت که امن بود و بعدها محل کمیته ارزاق آبادان شد. اولین نماز جمعه جنگ را در همان زیرزمین برگزار کردیم و در واقع اوائل جنگ بود. تعداد مردم هم برای نماز جمعه به اندازهای بود که مشروع باشد. تقریباً در حدود ده الی دوازده نفر بودند.
هفتههای اول خواهران شرکت نمیکردند، ولی بعداً خواهران هم شرکت کردند. هر هفته تعداد شرکت کنندگان در نماز جمعه زیادتر میشد، به طوری که زیرزمین پر میشد و کمبود جا وجود داشت. مخصوصاً یادم هست که در یکی از این نماز جمعهها که ما آنجا دایر کردیم، مرحوم شهید رجایی رحمه الله علیه هم آمده بود، ولی من متوجه نشدم. خیلی از مسئولین بودند که میآمدند، ولی ما متوجه حضور آنها نمیشدیم. در زمان جنگ به علت عادی نبودن اوضاع، اگر وزیری میآمد، تشریفاتی در کار نبود و بیشتر اوقات ما متوجه آمدن آنها به شهر آبادان نمیشدیم. اطلاع داشتیم که شهید رجایی به آبادان آمده، ولی از اینکه کجا هست، خبری نداشتیم. وقتی که نماز جمعه را خواندیم و در همان زیر زمین مردم بعد از نماز جمع شده بودند، آقایی گفت: شهید رجایی اینجا هستند. من نیز ضمن ملاقات با ایشان مذاکره و صحبت کردم. وقتی مرحوم شهید رجایی رفت و آنجا خلوت شد، خمپارهای آمد و محل انفجار در همان نزدیکی جایگاه نماز جمعه بود. صدای مهیبی بود، آنهایی که آنجا بودند، وحشت کردند و متفرق شدند، زیرا میدانستند که عراق همان محل را دوباره مورد اصابت قرار میدهد. خوشبختانه از جمعیت کسی آسیبی ندید.
ما چند هفتهای نماز جمعه را آنجا دایر میکردیم، ولی بعداً به خاطر یک سری مسائل، امکان برگزاری نماز جمعه نبود. چرا که وقتی نماز جمعه برگزار میشد، دشمن می فهمید و عراقیها هم به نماز جمعه و مردم نمازگزار رحم نمیکردند و جان مردم نمازگزار در خطر بود. علت اصلی کمبود جا بود، بعد مقرر شد که نماز جمعه را سیار کنیم. به خاطر اینکه دشمن غافل شود، گاهی دو جمعه، سه جمعه در یک جا بودیم. گاهی هر جمعه در یک جا بودیم. در مسجد موسیبن جعفر (ع) و مسجد قدس و مسجد مهدی موعود (عج) نماز جمعه برگزار میشد. گاهی اوقات نماز جمعه را در یک زیر زمین در لشکر آباد امیری در آبادان برگزار میکردیم. بعضی مواقع هم در بیمارستان شرکت نفت نماز جمعه را مخواندیم. به هر صورت نماز جمعه آبادان، مدت زیادی سیار بود و هر هفته در یک نفطه از شهر برگزار میشد. پس از مدتی دیگر برگزاری نماز جمعه در شهر مشکل شده بود و شهر تقریباً خطرناک شده و همه جای آن ناامن بود. در مسیر جاده آبادان - ماهشهر که از آبادان پانزده کیلومتر فاصله داشت، محلی برای نماز جمعه صاف کرده بودند، آنجا تقریباً بیابان بود، سایبانی هم نداشت و هواگرم بود. در آبادان چه تابستان و چه زمستان زیر آفتاب نشستن مشکل است. ولی نمازگزارها میآمدند و کاری به گرما و بیابان نداشتند. در آفتاب داغ میرفیم و آنجا نماز جمعه را برقرار میکردیم آن نماز جمعه را برقرار میکردیم آن نماز جمعهها حل و هوای دیگری داشتند. از همین رو ادمه جمعه نیز در آن برهه از زمان به آبادان میآمدند و در نماز جمعه شرکت میکردند. یادم هست یک مرتبه هم آقای شیرازی از مشهد مقدس به آبان آمده بودند و در آن بیان نماز خواندند. هوا گرم بود و بعد از اینکه نماز را خواندیم، آقای شیرازی گفت: آقا ما از این هوای گرم و داغ لذت بردیم. هم هوا داغ بود و هم مردم و بچهها داغ بودند.
در مسیر جاده آبادان - اهواز، در حدود ده الی دوازده کیلومتری آبادان، برادران رزمنده بوشهر یک مسجدی در زیرزمین درست کرده بودند، به ما گفتند: اینجا جای خوبی برای برگزاری نماز جمعه است. بوشهریها یک تیپ دریایی کنار کارون داشتند و همانجا مستقر بودند، مسجد خوبی هم درست کرده بودند، مسجد جای امنی بود. از زیر زمین که می گذشتیم، به مسجد میرسیدیم. مدنی نماز جمعه را در آنجا برگزار میکردیم و بعضی وقتها نماز جمعه قهراً تعطیل میشد و آن هم در شرایط خطرناکی بود که از طرف مقامات نظامی به ما اعلام خطر میکردند و فرموده حضرت امام (ره) را در مورد رعایت مسائل نظامی یادآور میشدند. بچهها ناراح میشدند، ولی ما میدیدیم چارهای نیست. گاهی بود که من یک ماه در اهواز بودم و نمیگذاشتند به آبادان بروم! اما این نماز قطع نمیشد و ما به طور خودکار میدیدیم یک حالتی هست که جذب میکند. یک عدهای دلشان میخواست جمعه از بیرون آبادان بیایند و جمعه برایشان نماز برقرار کنیم.
بعضی از روحانیون میگفتند: «این نماز خواندن اینجا، یک لذت دیگری به ما داد.» بعضی از افراد عادی، نیروهای رزمنده دیگر، نه تنها در آبادان، بلکه در محورهای دیگر هم که بودند، برای نماز جمعه به آبادان میآمدند. بقدی شلوغ میشد که علاوه بر سالن مسجد قدس، حیاطش هم پر میشد، و تا بیرون مسجد و در خیابان جمعیت نمازگزار بود.
این معجزه نماز بود که من اول عرض کردم که ما نمیفهمیدیم نماز چیست و توی این جنگ، ما نماز جمعه را فهمیدیم. اینکه میگویند نماز جمعه تعطیل نشود و امام (قدس سره) این قدر روی آن تاکید داشتند، ما اثرش را دیدیم. حالا ببینید تا کجا کشید اثرش. خوب ما اینجا صحبت میکردیم درباره جنگ و تشویق و تشجیع رزمندهها؛ خودمان نمیدانستیم که این نماز چه اثری دارد. از کویت نامه میآمد که تو را به خدا این نماز تعطیل نشود و این خطبهها را ادامه دهید. از جاهای دیگر هم میآمد. بعد من متوجه شدم که این نماز و این عبادت، دشمن را خیلی نگران کرده است. فرماندهی بود در سپاه اهواز که میگفت: میدانید که اعلامیهای علیه شما در جبههها پخش میشود. گفتم: چی هست؟ یک اعلامیه آورد و به من داد. از طرف ارتش عراق بود. آنها این اعلامیهها را به طرز خاصی داخل نیروهای ما پخش کرده بودند.
در این اعلامیه که مطالبش به زبان عربی بود، علیه من حرفهایی زده بود که فلانی چه کار میکند و مردم را به کشتن میدهد. این آقا شما نظامیها را به کشتن میدهد. بالاخره فحش زیاد به من داده بودند و ما فهمیدیم که این نماز چه اثر جالبی دارد و اهمیت نماز جمعه را از این طریق متوجه شدیم که مورد عنایت خاص حضرت امام (قدس سره) قرار گرفته بود.
یک مرتبه خدمت حضرت امام رسیدم، مرا به خاطر نماز تشویق کرد. امام فرمودند: فلانی تو کجا هستی؟ مگر آبادان نیستی؟ من فهمیدم که حضرت امام (ره) هر جمعه مراقب نماز هستند. یک بار حضرت امام (ره) در یک سخنرانی که کرده بودند و الان یادم نیست کدام سخنرانی بود، از آبادان و نماز جمعه آبادان اسم برده بودند که من یادم هست آقای صفایی که نماینده آبادان بود، زنگ زدند و گفتند: آقا فهمیدی که حضرت امام راجع به آبادان چه فرمودند؟ گفتم: چه فرمود؟ من نشنیدهام.... بالاخره این نماز این قدر مهم بود و بهم نخورد و تداوم پیدا کرد.
گاهی ما در نهایت دلهرگی نماز میخواندیم، بعضی صبحهای جمعه که می شد من متحیر بودم که نماز جمعه را کجا بخوانیم، کجا برویم که امن باشد. ما هم ریسک میکردیم و میگفتیم یک جایی برویم و خدا هرچه بخواهد. میرفتیم و نماز را میخواندیم و الحمدولله چیزی هم نمیشد. گاهی به نزدیکیهای محل نماز جمعه گلوله اصابت میکرد، خمپاره اصالب میکرد، اما در همه مدت جنگ، من یادم نیست که در روز جمعه و نماز جمعه یک نفر خراشی برداشته باشد؛ همه سالم میآمدند و نماز را میخوندند و میرفتند.
منبع: سایت ساجد