■ خود و خانواده خود را با نماز حفظ کنیم
پیامبر (ص) فرمود: خداوند جانشینان مرا رحمت کند. سؤال شد آنان کیانند! فرمود: کسانی که سنّت و راه مرا احیاء کنند و به مردم بیاموزند: «رَحِمَ اللَّهُ خُلَفَائِي فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُكَ قَالَ الَّذِينَ يُحْيُونَ سُنَّتِي وَ يُعَلِّمُونَهَا عِبَادَ اللَّهِ».[1]
امر به معروف و دعوت به هر کار خیر و از جمله نماز –که در مرکز کارهای خیر قرار دارد- نشانة دلسوزی، تعهّد، غیرت دینی، وجدان بیدار، ایمان به مکتب و مردم و ایمان به هدف و راه او می باشد.
ما به سفارش قرآن کریم، مأموریم که خود و خانوادة خود را از آتش و قهر خدا حفظ کنیم: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا»؛[2] خداوند به پیامبر (ص) می فرماید: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها»؛[3] خانوادة خود را به نماز امر کن و در این کار صبور باش. با دعوت به نماز، به این سفارش قرآن کریم عمل کنیم.
در قرآن می خوانیم که پیامبران نگران افکار و عقاید فرزندان خود بودند و از آنان می پرسیدند: «ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدي»؛[4] پس از مرگ من چه خواهید پرستید؟ در جای دیگر می خوانیم که حضرت ابراهیم (ع) از خدا می خواست که او و ذرّیه اش را برپاکنندة نماز قرار دهد: «رَبِّ اجْعَلْني مُقيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ».[5] او به همین هدف آنان را در منطقه ای کوهستانی و بی آب و گیاه، در کنار کعبه ساکن کرد و گفت: پروردگارا! من برای اقامة نماز این مکان را برای سکونت فرزندانم انتخاب کردم: «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي... لِيُقيمُوا الصَّلاةَ».[6]
افرادی که نسبت به عقاید و عبادت دیگران بی توجّه هستند، باید بدانند که در وجدان، تاریخ و قیامت توبیخ می شوند.
پیامبر گرامی اسلام (ص) در حدیثی تکان دهنده، از والدین و فرزندان آخرالزّمان گلایه کرده و می فرمایند: «وَيْلٌ لِأَطْفَالِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِكِينَ فَقَالَ لَا مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ لَا يُعَلِّمُونَهُمْ شَيْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ»؛[7] وای به حال والدین فرزندان آخرالزّمان. کسی سؤال کرد که والدین مشرک؟! حضرت فرمودند: نه، والدین مؤمن شان که واجبات را به فرزندان تعلیم نمی دهند.
خداوند متعال، هم از افراد جاهل پیمان گرفته که به سراغ علم و کشفِ حق بروند و هم از دانشمندان پیمان گرفته که به سراغ افراد جاهل و منحرف بروند. البته ممکن است همه، دعوت به خوبی را نپذیرند؛ ولی الگوی ما انبیاء (ع) هستند که با صبر، مقاومت، منطق، اصرار و توکّل، کار و دعوت خود را آغاز کردند و در دعوت خود شبانه روز مشغول بودند: «قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلاً وَ نَهاراً».[8] حرف های زشت و تهمت شنیدند؛ به آنان نسبت شاعر، کاهن، ساحر، مجنون، کذّاب دادند؛ به دعوت هایشان نسبت دروغ، افترا، افسانه و اسطوره؛ به یاران شان نسبت اراذل و ساده لوح دادند؛ ولی آن ها در این راه از انواع شکنجه ها و تهدیدها نترسیده و تا پای جان، مقاومت کردند.
دربارة اینکه این دعوت به خیر شامل چه مسائلی می شود، باید گفت که دربرگیرندة مسائل زیادی است؛ از جمله: دعوت به تفسیر قرآن و نهج البلاغه، اخلاق، کمک به دیگران، گذشت از خطاهای مردم، تحصیل، حمایت از مظلوم، مبارزه با ظالم، صرفه جویی، عزّت خواهی، استقلال، توکّل، خودباوری، یأس ستیزی، امیدبخشی و همة آنچه مربوط به مال انسانی است.
اگر ما این هدایت را همراه با آثارش در نظر بگیریم که گاهی این هدایت به نسل های بعد و به زمین ها و زمان های دیگر گسترش پیدا می کند، ارزش دعوت به خیر را بیشتر درک خواهیم کرد. همچنین درخواهیم یافت که صرف هزینه های مادّی و معنوی در این راه، بهترین سرمایه گذاری است چراکه می فرماید: «لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ»؛[9] اگر خداوند متعال توسّط تو یک نفر را هدایت کند، از آنچه خورشید بر آن می تابد برای تو بهتر است. آری! هدایت، کار خداست: «يَهْدِيَ اللَّهُ» و انسان ها واسطه ای بیش نیستند: «عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا».
باید دانست که اگر دعوت به خیر و معروف در جامعه انجام نشود، این جامعه ساکت و مرده خواهد بود.
ضمناً اگر برای خوبی ها، تبلیغ، توصیه و سفارش نباشد، زمینة تسلّط اشرار بر اهل ایمان فراهم می گردد.
دعوت به نماز، دعوت به بزرگ ترین معروف هاست و تمام برکات امر به معروف در آن نهفته است.
دعوت به نماز، دعوت به حق است که مشمول آیة «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»[10]می شود.
منبع: کتاب شیوه های دعوت به نماز، محسن قرائتی، ص16 تا18.
پی نوشت ها:
[1]. بحارالانوار، ج2، ص25.
[2]. تحریم: 6.
[3]. طه: 132.
[4]. بقره: 133.
[5]. ابراهیم: 40.
[6]. ابراهیم: 37.
[7]. مستدرک الوسائل، ج15، ص164.
[8]. نوح: 5.
[9]. الکافی، ج 2، ص28.
[10]. عصر: 3.