■ رابطه عبادت با دنياگرائي!
رهبانيّت ممنوع
از جمله اعمالي كه در مسيحيت بعنوان يك نوع عبادت ممتاز و مقدس بحساب ميآمد «رهبانيّت» بود، و رهبانيت به معناي ترس و خوف است، و راهبان را هم بدين جهت راهب مينامند، كه از ترس اينكه مبادا گرفتار مظاهر دنيا و امور مادّي و روابط عصيان آلود با افراد شوند، راه زهد و كنارهگيري از اجتماع را بر ميگزيدند و قيد همه چيز را ميزدند و به كوه و صحرا پناه ميبردند؛ و در غار كوه يا درّهاي بعبادت و نيايش پروردگار ميپرداختند!
در هر صورت، رهبانيت و چنين زهد گرايي، و انزواطلبي، و كنارهگيري از جامعه و مسئوليتهاي اجتماعي را، اسلام ممنوع و محكوم نمود، و اسلام چنين عملي را روا نميدارد، كه انسان فقط در فراز و نشيبها سر خود را بگيرد و از معركه بيرون رود، و خويش را از زير بار مسئوليتها آزاد سازد؛ بلكه هر مسلمان وظيفه دارد، صرف نظر از اينكه گليم خود را از آب در ميآورد، سعي كند كه غريقها و افراد ديگري را كه گرفتار مشكلات و بحرانها ميشوند نجات دهد.
در صدر اسلام هم، هر گاه چنين عقيده و فكري در مسلمانان بوجود ميآمد، رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آن را سخت محكوم و ممنوع اعلام ميفرمودند:
»انس بن مالك» ميگويد: وقتي «عثمان بن مظعون» صحابي معروف پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرزند خويش را از دست داد، آنقدر محزون و افسرده خاطر گشت، كه روابط و معاشرت خود را با افراد ترك گفت، و در خانه نشست و انزوا گزيد و به عبادت پرداخت!
داستان عثمان به گوش پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ رسيد، و كسي را به سراغ او فرستاد؛ و پيغام داد كه: خداوند چنين كاري را براي ما مقرّر نفرموده، رهبانيت و ترك دنيا براي امت من، تنها جهاد در راه خدا است.[1]
آري، رهبانيت اسلام، تنها جهاد است، و اگر كسي واقعاً بخواهد خود را از قيد و بندها و علايق و روابط دنيايي آزاد سازد، و داراي چنين بذل و بخششي گردد، كه به خاطر خدا و احياي سنتّهاي اصيل دين، دست از خواستهها و لذائذ بشويد، شايسته است كه دست از جان و هستي خود بشويد، و آن را در ميدان جنگ و جهاد در راه خدا بذل و بخشش نمايد، چه اينكه پيامبر عاليقدر اسلام فرمود:
ان اللّه تعالي لم يكتب علينا الرهبانية، انما رهبانية امتّي الجهاد في سبيل اللّه.[2]
باري، عبادات اسلامي هرگز يك سري عبادات يك بعدي و معنوي نيستند و قرآن كريم هر گاه نماز را كه يك عبادت معنوي صرف است، يادآور ميشود و اقيموا الصلاة ميگويد، فوراً به دنبال آن، آتُوا الزكاة را نيز كه يك عبادت مالي و اجتماعي و تربيتي است، و هم بعد الهي دارد و هم بعد مردمي، عنوان و توصيه ميكند.
وقتي احكام حج را بيان ميكند، كشتن حيوان و قرباني را نيز جزو آن ميشمارد و ميگويد: و اطعموا البائس الفقير.[3]
فقير و تهيدست را نيز اطعام و سير نماييد، و بالاخره در اسلام، اطعام و انفاق، بعنوان يك سلسله عبادات و وظايف مالي، امر به معروف و نهي از منكر؛ دلجويي از مستمندان، عيادت بيماران، برقراري صلح و آشتي، و پيوند و روابط انساني با افراد جامعه، به منظور يك سلسله عبادات اجتماعي معرفي گرديده است.
و بايد گفت: تفرقهگرايي و پراكندهگي، و قطع رابطه از افراد اجتماع، بر خلاف وظايف يك مسلمان راستين است، زيرا اسلام تمام افراد امت خويش را برادر يكديگر، و آنان را همچون اعضاي يك پيكر ميداند.
اگر دين چنان است كه بيان داشتيم، و عبادات آن هم داراي اين همه ابعاد گسترده و زندگي ساز و تحرّك آفرين است، پس چگونه «لِنين» پيشواي مرام كمونيسم ميگفت:
دين افيون و مايه تخدير ملت هاست، بنابراين، دين و پيشوايان آن؛ اعصاب مظلومان و فقراء را تخدير ميكنند، و آنها را تسليم ظلم و ستم مينمايند![4]
حال چه چيز سبب شده، كه چنين افكار و عقايدي بوجود آيد، و عدّهاي بعنوان رهبران و پيشوايان فكري و مسلكي داراي اينگونه مرام و عقايدي شوند؟ در اين باره چهار مطلب را به عنوان علت و يا زمينهي پيدايش اينگونه عقايد انتقادآميز ميتوان در نظر گرفت:
محتواي يك بعدي انجيل
1) مطالب يك بعدي انجيل كنوني كه افراد را به ترك دنيا و توجه به جنبههاي معنوي صرف دعوت نموده است!
چنانكه انجيل نقل ميكند، حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ به جواني كه به او ايمان آورده بود فرمود: اگر ميخواهي به مقام كامل دين و ايمان دست يابي، برو تمام دارايي خويش را به فروش و قيمت آنرا ميان فقراء تقسيم نموده، آنگاه بيا و متابعت مرا اختيار كن، و نيز به شاگردانش ميگفت: شما از آنچه ميخوريد و ميآشاميد بحث نكنيد، و به آن اهميت هم ندهيد، چون درباره چنين مسائلي افرادي بحث و گفتگو ميكنند، كه ايمان نداشته باشند![5]
باز انجيل ميگويد: «در برابر شرّ ايستادگي نكنيد، بلكه اگر كسي به طرف راست صورت شما سيلي زد، طرف چپ را به طرف او بگيريد، كسي كه بخواهد با تو دشمني كند و پيراهنت را بگيرد، تو رداء خود را نيز به او بده، هر كس تو را تا يك ميل به زير بار خود كشيد، تو ميل دوم را نيز با او برو!»[6]
آري، چنين تعليماتي با آثار عملي آن سبب ميشد، كه وضع زندگي مسيحيان اروپا؛ و مخصوصاً افرادي كه در «روسيه» به سر ميبردند و با نظام «اَقطاع» و «تِيُول»[7] دست به گريبان بودند، با هزاران نوع مشكلات از قبيل فقر و بيماريها و محروميتها مواجه گرديدند!
»در هر سال هزاران نفر از گرسنگي؛ ميليونها نفر از بيماري سل و بيماريهاي ديگر ميمردند، فشار سرما به همين نسبت نفوس خلق را از ميان ميبرد، در حاليكه صاحبان تيول؛ از دسترنج اين مردم بينوا در آغوش ناز و نعمت به انواع فسق و فجور و عيش و نوش بسر ميبردند، و از هر گونه لذتي كه به خيال كسي خطور كند بهرهمند ميشدند و هر زمان كه يكي از زحمتكشان به فكر آن ميافتاد كه نگاهي به اطراف خود بيفكند، يا لحظهاي دربارهي آن همه ظلم و بيداد كه بر او وارد ميشد انديشهاي كند، كشيشان و رجال دين به سراغ او ميشتافتند؛ و اين عبارت را به او تذكر ميدادند:
»هر كس به گونهي راست تو لطمه زد، گونهي چپ را به سويش بگردان، هر كس قَبايت را برد، پيراهنت را نيز به او واگذار ! ...»
و با خواندن و دميدن اينگونه افسونها، جامعه را از فكر نهضت و انقلاب ميترسانيدند؛ و اعصاب آنها را با وعدهي نعمتهاي اخروي تخدير ميكردند، و بهشت را در نظر آنها به عنوان مزد تحمّل ظلم و صبر در بدبختي ميآراستند.
روي اين اصول، دين در روسيه دشمن حقيقي خلق بود، و سخن «كارِل مارْكس» كه ميگويد: «دين افيون و مايه ي تخدير جامعه است» كاملاً بر چنين ديني و اين گونه اوضاعي صدق ميكرد.[8]
اعمال رجال دين
2) علت دوم بدبيني به دين را، اعمال خرافي و طاقت فرساي راهبان و رجال كليسا ميتوان دانست، زيرا اُسقفان و راهبان اعمال و رياضتهايي داشتند؛ كه صرف نظر از اينكه براي افراد جامعه قابل عمل نبود؛ بلكه موجب وحشت و ترس آنها از دين نيز ميگرديد!
تاريخ در اين باره مينويسد: كار تاركين دنيا در كليسا، تا آزار و اذيت به جسم ميرسيد، گفته شده: راهب «ماكارِيُوس» شش ماه در مخزن آب خوابيده بود، كه جسم برهنه او را حيوانات ريز از قبيل پشه نيش بزنند و او را به مرگ نزديك كنند؛ وي هميشه به عنوان رياضت مقدار زيادي آهن به همراه خود داشت، و رفيق او «يوسيبيس» دو برابر ماكاريوس آهن با خود حمل ميكرد، يوسيبيس سه سال در چاه كم آب زندگي ميكرد؛ راهب يوحنّا سه سال بر روي يك پا ايستاده بود و نميخوابيد و نمينشست، هرگاه خيلي خسته ميشد به سنگي تكيه ميكرد.
روحانيت اروپا از اختيار همسر خودداري ميكرد؛ و فكر ميكرد نزديك شدن به زن گناه است، معتقد بود كه، برخورد با زن و صحبت كردن با او، روح را ضعيف ميكند، بدين جهت نه تنها از زن دوري ميجستند؛ بلكه از مادر و خواهر خود هم فرار ميكردند![9]
باري، اينها نمونه هايي بود از وضع كليسا و رجال آن كه موجب بدبيني افراد نسبت به دين مسيحيت شده بود.
ناآگاهي از قرآن!
3) جهت ديگري را كه موجب اين گونه مطالب ناروا از جانب كمونيستها شده، عدم آگاهي آنان از قرآن و احكام اسلام، و نارسايي تبليغات اسلامي در سطح وسيع و همه جانبه بايد دانست. بايد توجه داشت:
1ـ در اسلام هر كس عمل شايستهاي انجام دهد، مرد باشد يا زن، به طور مساوي پاداش آن را خواهد ديد؛ و پاداش و مزد هيچ مسلمان فعالي ضايع و ناديده گرفته نميشود. قرآن در اين باره ميفرمايد:
اني لا اضيع عمل عامل منكم، من ذكرٍ أوْ أُنثي.[10]
من عمل هيچ عمل كنندهاي از شما را خواه مرد باشد يا زن ضايع نميكنم.
2ـ اسلام ظلم پذيري، و تن دادن به ذلت و محروميت را بر كسي روا نداشته، بلكه آن را موجب مؤاخذه و عذاب در پيشگاه پروردگار شمرده است! قرآن ميگويد: «فرستادگان خدا، وقت جان دادن؛ مردمي را كه زير بار ظلم رفتهاند، مورد مؤاخذه و عتاب قرار ميدهند و ميپرسند: زندگي خود را در دنيا چگونه گذراندهايد؟»
آنان در جواب ميگويند: ما مستضعف و توسري خور بوديم. فرشتگان ميگويند: آيا عرصهي جهان، وسيع و پهناور نبود، تا از آن محيط ظلم و بي داد، و ذلت و خفقان هجرت كنيد، و به سرزمين عدل و امن وارد شويد؟
آنان اهل دوزخند، و به عاقبت بد خويش محكوم خواهند شد![11]
3ـ قرآن كريم دربارهي كساني كه به داد مظلومان نميرسند، و در راه نجات آنان نميكوشند و پيكار نميكنند، با لحن عتابآميز ميفرمايد:
ما لكم لا تقاتلون في سبيل اللّه و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان.[12]
[1] . سفينة البحار، ج1، ص540.
[2] . سفينة البحار،ج1، ص540.
[3] . حج/28.
[4] . النظام الشيوعي، ص52 و 54.
[5] . العبادة في الاسلام، ص176.
[6] . انجيل متي، باب 5، آيات 41ـ38.
[7] . منظور از اقطاع و تيول در اينگونه موارد، واگذاري زمين است از طرف اشراف به طبقات زحمتكش براي زندگي، نه به آن شكل صحيح اسلامي كه با نظر امام و حكومت اسلام برقرار ميگردد.
[8] . برهان قرآن، ص226.
[9] . تاريخ اخلاق اروپا، العبادة في الاسلام، ص178، تفصيل اينگونه مطالب را در كتاب «دنيا در خطر سقوط» مطالعه فرماييد.
[10] . آل عمران/195.
[11] . نساء/97.
[12] . نساء/75.
@#@
چه شده كه در راه خدا، و براي نجات و آزادي مردان و زنان و كودكان محروم و گرفتار، قتال و جهاد نميكنيد؟!
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرموند:
من اصبح ولايهتم بامور المسلمين فليس منهم، و من سمع رجلاً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم.[1]
هر كس سر از خواب بردارد، و در فكر چارهجويي و گرهگشايي كارهاي مسلمانان نباشد، مسلمان واقعي نيست، و هر كس نالهي مظلومي را بشنود كه مسلمانان را به ياري و كمك خود ميطلبد، و به داد او نرسد، و به او پاسخ مثبت ندهد، و به ياري او نشتابد، مسلمان نيست!
با اين وجود، آيا باز هم ميتوان گفت، اسلام دستور صبر در برابر ستم ميدهد، و طبقهاي را به ناتواني و محروميت دعوت مينمايد؟!
دربارهي كار و فعاليت؛ و بهره برداري از منافع و منابع و مواهب دنيا، عمران و آبادي بخشيدن به زمين، و اساساً تأمين و تنظيم زندگي دنيا، در قرآن مجيد آيات و دستورات فراواني وجود دارد؛ كه به عنوان نمونه قسمتي از آن را اكنون از نظر ميگذرانيم:
1ـ فاذا قضيت الصلاة فانتشروا في الارض، و ابتغوا من فضل اللّه.[2]
آنگاه كه نماز به پايان رسيد، در زمين پراكنده شويد؛ و از فضل الهي (مال) با تلاش به چنگ آوريد.
2ـ و جعلنا النهار معاشاً[3]
روز را براي فعاليت و كسب معاش، و تأمين احتياجات زندگي قرار داديم.
3ـ و ابتغ فيما اتاك اللّه الدار الاخرة، و لا تنس نصيبك من الدنيا[4]
بوسيلهي آنچه خدا به تو داده، آخرت را طلب كن، و بهره و نصيب خود را هم از دنيا فراموش مكن.
4ـ و لقد مكناكم في الارض، و جعلنا لكم فيها معايش[5]
ما شما را در زمين جاي داده و مكنت و قدرت عمل بخشيديم، و در آن براي شما اسباب زندگي را قرار داديم.
5ـ هو الذي انشأكم من الارض، و استعمر كم فيها[6]
اوست خدايي كه شما را از زمين پديد آورد، و از شما خواست كه آن را آباد سازيد.
در مورد توزيع و تنظيم مال و ثروت و منافع و مواهب مادي اين جهان نيز؛ در قرآن و روايات اسلامي، دستورات و قواعد فراواني وجود دارد، و براي اين كه باز هم حق طبقات محروم و زحمتكش جامعه از بين نرود، در اسلام احتكار، اسراف، اتراف، اجحاف و تجاوز و حق كشيها و نابسامانيهايي كه موجب تضييع حقوق ديگران شود جلوگيري شديد به عمل آمده است.
ميانه روي در عبادت
چنانكه افراط و تفريط؛ و تند و كند روي، در بسياري از امور، مورد انكار و انزجار قرار گرفته، در عبادت نيز از افراط كه انسان را به ورطهي خطر ميكشاند، و از تفريط كه وي را از كاروان معنويت عقب مياندازد، نهي گرديده، و به جاي آن اقتصاد و ميانه روي مورد سفارش و ستايش قرار گرفته است.
بدين مناسبت پيامبر گرامي اسلام ميفرمايد: «احكام اين دين متين استوار است، بنابراين با مدارا و ملايمت در راه آن سير كنيد، و عبادت خدا را بر بندگان تحميل ننماييد؛ كه همچون سوار وامانده، نه به مقصد ميرسيد، و نه براي شما قوّت و قدرتي ميماند!».
امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «عبادت را با اكراه و اجبار بر خود تحميل نكنيد».[7]
در بيان ديگر فرموده است: «من جوان بودم، و در حال طواف تلاش و فعاليت زياد داشتم، به طوري كه عرق از سر و رويم ميريخت؛ آنگاه پدرم به من برخورد كرد و فرمود: خدا اگر بخواهد بندهاي را داخل بهشت كند، باعمال اندك او هم راضي ميگردد.»[8]
پيامبر عاليقدر اسلام ميفرمود: «من براي شريعت سهل و آسان برگزيده شدهام»[9]
باري؛ چنانكه از افراط و تندروي در عبادات جلوگيري به عمل آمده، و از اينكه افراد يكسره به جنبهي معنويات و رهبانيت بپردازند نهي گرديده، همان طور از اينكه افراد وظايف عبادي و معنوي خود را هم به طور كلي كنار بگذارند، و فقط دنيا و منافع آنرا هدف و محبوب و معبود خويش قرار دهند، سر زنش و تنّفر به عمل آمده و از نظر پيشوايان اسلام چنين افرادي (خود باختگان و تاركين معنويات) ملعون و منفور شناخته شدهاند. امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرمايند:
ملعون ملعون... من عبد الدينار و الدرهم.[10]
كسيكه درهم و دينار را مورد پرستش خود قرار دهد؛ (و به خاطر آن خضوع و كرنش كند، چنانكه مقابل خدا ركوع و سجده ميكند) معلون است، ملعون است.
نه رهبانيت، نه تجمل زياد
براي بيان اين معني و مطالب بالا، داستان علي ـ عليه السلام ـ را با دو برادر بصري، ميتوان شاهد آورد، زيرا آن داستان گوياي اين حقيقت است، كه هم زيادهروي در امور مادّي و دنيوي مذموم و ناپسند است، و هم كنارهگيري از دنيا و انتخاب رهبانيت و افراط در عبادت.
داستان چنين است كه، علي ـ عليه السلام ـ پس از پايان «جنگ جمل» وارد بصره شد، و در يكي از روزهاي اقامت خود، به عيادت يكي از ياران خود به نام «علاء بن زياد حارثي» رفت.
امام وقتي خانهي وسيع و مجلّل علاء را ديد، شگفتمندانه فرمود: اين خانه با اين وسعت و بزرگي براي دنياي تو به چه كار ميخورد؟ در صورتي كه در آخرت به چنين خانهاي محتاجتري، در حالي كه اگر بخواهي ميتواني بوسيله ي اين خانه ي وسيع، مهماننوازي كني، صلهي رحم نمايي، و در اين خانه حقوق مسلمان را بپردازي، تا بدين وسيله به خانهي وسيع آخرت دست يابي.
آنگاه علاء از برادرش «عاصم» كه لباس كهنه پوشيده، و به انزوا خزيده بود، در حضور علي شكايت كرد، كه به دستور حضرت او را حاضر نمودند، و حضرت او را اين طور مورد ملامت قرار داد:
اي دشمن جان خويش! شيطان بر تو مسلط شده و عقل تو را ربوده است. چرا به زن و فرزند خود رحم نكردي؟ آيا ميپنداري خدايي كه نعمتهاي پاكيزهي دنيا را براي تو حلال كرده؛ كراهت دارد كه تو از آن بهرهمند شوي؟[11]
اما عاصم، بياني دارد كه ميخواهد وضع خود را با زندگي علي ـ عليه السلام ـ از نظر خوراك و لباس و عبادت مقايسه كند، كه حضرت او را متوجه اين اشتباه بزرگ ميكند و ميفرمايد: حساب من از تو جداست، زيرا:
ان اللّه تعالي فرض علي ائمة الحق ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس، كيلا يتبيغ بالفقير فقره.
خداي متعال بر پيشوايان حق مقرر فرموده، كه ضعيفترين افراد ملت خويش را مقياس زندگي شخصي قرار دهند؛ و آن طور زندگي كنند، كه تهيدستترين مردم سختي فقر را بتوانند تحمّل كنند.[12]
علي ـ عليه السلام ـ با اين بيان از طرفي رهبانيت و كنارهگيري از اجتماع و مسئوليتهاي زندگي را ممنوع و مذموم معرفي كرده، و از طرف ديگر راه بهره برداري از دنيا و مواهب آن را، و اين كه خانه و دارايي دنيا چگونه ميتواند وسيلهي تحصيل خانهي آخرت و وسيلهي خير و سعادت اين جهان و جهان آخرت قرار گيرد بيان فرموده است.
بنابراين؛ يك مسلمان پيرو اهلبيت ـ عليهم السلام ـ هم بايد از مواهب و نعمتهاي دنيا بهره برداي نمايد، و هم به وسيلهي مال و ثروتي كه در اختيار دارد آخرت و مقام معنوي خويش را فراهم نمايد.
[1] . اصول كافي، ج2، ص164.
[2] . جمعه/10.
[3] . نباء/11.
[4] . قصص/77.
[5] . اعراف/10.
[6] . هود/61؛ به اثر ديگر مؤلف، طرحهايي از اقتصاد اسلامي مراجعه فرماييد.
[7] . اصول كافي، ج2، ص86.
[8] . همان
[9] . العبادة في الاسلام، ص188.
[10] . اصول كافي، ج1، ص170.
[11] . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج11، ص32.
[12] . نهج البلاغه، خ200، ص663.