■ امیر کبیر و پیشبردهای فرهنگی، مذهبی
امیرکبیر مردی دیندار بود و مانند هر ایرانی مسلمان از کودکی و از راه تعبد به رعایت احکام شرعی مشغول بوده، به حفظ اصول و احکام و رعایت همه ظواهر مذهب تشیع می پرداخت. نماز و روزه او ترک نمی شد. در مجالس روضه حاضر می شد و هنگامی که فرصت داشت از خواندن دعا و زیارت نامه (بالاخص زیارت عاشورا) نیز غفلت نمی ورزید. گاهی اوقات نماز شب می خواند و از خداوند مدد می جست و ضعیف شدن بنیادهای مذهب راستین را فاجعه و مصیبتی بزرگ می دانست. وی در فرائض دینی به هیچ وجه متعصب و خشک نبود و برخلاف بیشتر رجال متدین آن زمان، روشن بینی و خوش فکری خاصی در اعتقادات دینی خود داشت. او چون می دید که خرافات وارد دین مبین شده و رعایت احکام اسلامی سست گشته است، در راه اعتلای وضع مذهبی کشور گام های بلندی را برداشت که به ذکر آنها پرداخته خواهد شد. امیر معتقد بود که باید با مهربانی و محبت با اقلیت های دینی برخورد شود، تا آنها را از دامان دولت روس و انگلیس رها سازند، ولیکن در برخورد با فرقه بابیه که فرقه ای ضاله بود، با شدت عمل به محو آن اقدام کرد.
اقدامات مذهبی امیرکبیر
همان طور که اشاره نمودیم، امیرکبیر مردی دین دار و با ایمان بود و از آن جهت با تمام چیزهایی که مخالف مذهب می دید، مقابله می کرد. اینک به بررسی چند اقدام مذهبی ایشان می پردازیم:
امیر و روحانیون
امیرکبیر با عالمنمایانی که از موقعیت دینی شان سوء استفاده می نمودند مبارزه می کرد. او هرگاه می دید یا می شنید که عالمی روحانی به نام دین و مذهب مانع اجرای اصول صحیحه ایست که وی برای اداره مملکت و مصالح عامه پیش گرفته، جلوی کار او را می گرفت و راه نفوذ غیر مشروعش را می بست. به عنوان نمونه می توان به میرزا ابوالقاسم امام جمعه برادرزاده و داماد میر محمد مهدی حسنی حسینی خاتون آبادی که پس از فوت وی در سال ۱۲۶۳ امام جمعه تهران شد، اشاره نمود که وی در زمان صدارت امیر، احکام سرسری به دست مردم می داد و مجرمین را در خانه و مسجد سلطانی به «بست» می پذیرفت و مانع اجرای حکم عدالت می شد که امیر در پی اقداماتش او را بر سر جایش نشاند.ضمن آنکه حرمت عمل «بست» را شکست، زیرا هیچ ریشه و دلیل دینی نداشت و اجازه نداد که دیگر خانه مجتهدین و غیره، مأمن خلافکاران گردد.
البته ایشان از روحانیون مخلص حمایت می کرد، چنانکه شیخ عبدالحسین را که از روحانیون باتقوای اصفهان بود بعد از مدتی به تهران طلبیده و حاکم شرع گردانید.
مبارزه با فرقه ضاله بابیه
باب در سال ۱۲۶۰ه. ق یعنی اواخر سلطنت محمدشاه، ادعای مهدویت نمود و جماعتی را پیرو خود گردانید. در پی شورش هایی که در دوران امیر کبیر به وقوع پیوست و باب کشته شد، بابیهای یزد، کرمان، زنجان و مازندران از قتل باب باخبر شدند و به خون خواهی او قیام کرده حتی مصمم شدند که امیرکبیر و ناصرالدین شاه را به قتل برسانند. امیر با سرعت تمام فتنه ها را خواباند و بدخواهان را به قتل رسانید و آرامش را به کشور برگرداند.
امیر و اقلیت های دینی
سیاست امیرکبیر نسبت به اقلیت های دینی بر پایه مدارای دینی و حق آزادی پرستش و تساوی حقوق اجتماعی قرار داشت و این وجه نظر او را به «روشنفکری دینی» شناخته اند. زرتشتیان که جای خود را داشتند، آشوریان، ارمنیان، عیسویان کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان و صابیان و تا اندازه ای جهودان نیز از آن سیاست برخوردار بودن.
جنبه دیگر سیاست او، تأمین مساوات حقوق اقلیت ها و بالابردن مقام اجتماعی آنان بود.به هر حال اصول کلی سیاست امیر در مورد اقلیت های مذهبی آن روز ایران خیلی دور از برنامه دین مقدس اسلام نبوده است، چرا که اگر مخالفت و یا جاسوسی از سوی آنان کشف می شد، گذشت و نادیده گرفتنی در کار نبود. امیرکبیر با توجه به رفتاری که با اقلیتهای دینی داشت، آنها را از دامان استعمارگران بیرون آورده و نگذاشت که استعمارگران اززمینه نارضایتی آنان سوء استفاده کنند.
سرانجام امیرکبیر
اصلاحات و اقدامات امیرکبیر، در واقع یک «انقلاب از بالا» بود. به سختی می توان گوشه ای از حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران را درنظر گرفت که اصلاحات وی بر آن تأثیری نگذارده باشد. چون بخش عمده ای از منافع طبقۀ حاکم در پی اصلاحات امیر مورد تهدید قرار می گرفت، کاملا واضح است که به سرعت کسانی که منافعشان به خطر افتاده بود، در مقابل او موضع گیری نمایند.
در سال اول صدارت امیرکبیر، صف گسترده ای از مخالفان وی از شاهزاده ها و اشراف قاجار و سران قبایل و عشایر گرفته تا سفارتخانه های انگلیس و روسیه در مقابل وی جبهه گرفتند. غیر از این که برخی از سیاست های امیر با منافع آن کشورها همسو نبود، مسأله مهم تر آن بود که امیر حاضر به قائل شدن تخفیفی برای رجال مورد حمایت دو سفارت نبود.
در سوی مقابل، حمایت شخص شاه جوان از امیر در نوع خود جالب توجه بود. منافقان و مخالفان او نیز می دانستند که تمام اتکا امیر به شاه است، در نتیجه در طی سخنان تحریک آمیز، شاه را در ابتدا مجبور به صدور حکم عزل امیر و سپس با ترس از برگرداندن امیر به سمت سابقش حکم قتل وی نمودند.
چنانچه تاریخ گواه آن است، امیر یک دو روز قبل از افتتاح مدرسه دارالفنون عزل شد و تمام مناصب و شؤون و امتیازاتی که داشت از او خلع گردید و نتوانست در بنایی که زائیده فکر و اراده اش بود شرکت کند.
یکی از علتهایی که موجب از بین رفتن تمام تلاشهای امیر و عقب ماندن ایران از قافله تمدن جهان شد، مرگ نابهنگام او می باشد. چرا که بعد از قتل وی، شاه نسبت به شاگردان دارالفنون بدبین شده و دیگر توجهی به آن مکان نداشت. در مورد علت این بدبینی اش مورخان می گویند، وجود میرزا ملکمخان اصفهانی موجب این اقدام شاه شده است، چرا که او پس از بازگشت از لندن در دارالفنون فراموشخانه (فراماسونری) تشکیل داد و در پی آن شاه نسبت به شاگردان و دارالفنون بدگمان شد و علاقه اش نسبت به آنجا روز به روز کمتر گردید.
دادن حکم عزل و سپس صادر نمودن حکم قتل امیر از سوی شاه، شاهی که بسیار مجذوب امیر بود و خودش بعد از رسیدن به سلطنت، او را همه کاره کشور و شخص اول مملکت، به عنوان صدر اعظم معرفی کرد، دست امیر را در پیشبرد ایران کوتاه نمود.
منبع :خبرگزاری حوزه