■ حقيقت عبوديت و بندگي
خداوند متعال مي فرمايد: «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[1] جن و انس را نيافريدم جز براي اينكه عبادتم كنند.
«وَ قَضي رَبٌّكَ اَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاّ إيّاهُ».[2] حكم پروردگارت بر اين قرار يافت كه فقط او را عبادت كنيد.
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ».[3] در هر امّتي رسولي برانگيختم كه خدا را عبادت كنيد و از طاغوت دوري جوييد.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ در تفسير آيه اوّل فرمود: آنان را خلق كرد تا امرشان كند كه عبادتش كنند.[4]
و همين طور در تفسير آيه مزبور فرمود: «خَلَقَهُمْ لِلْعِبَادَةِ». [5] براي عبادت خلقشان كرد.
و امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ در خطبه ذي قار مي فرمايد: « ... فَإِنَّ اللهَ تَعالي بَعَثَ محمَّداً ـ صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إلي عِبادَتِهِ، وَ مِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إلي عُهُودِهِ، وَ مِنْ طاعَةِ عِبَادِهِ إلي طاعَتِهِ، وَ مِنْ وِلايَةِ عِبادِهِ إلي ولايَتِهِ.»[6] همانا خداي تعالي محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را به حق مبعوث كرد تا بندگانش را از پرستش بندگان به پرستش خود، و از بيعت بندگانش به بيعت خود، و از فرمانبري بندگانش به فرمانبري خود، و از ولايت و دوستي بندگانش به ولايت خود در آورد.
آري عبد بودن يعني بنده و كوچك بودن، و مولا بودن يعني آقا و بزرگ بودن. كسي كه مالك باشد آقاست و كسي كه مملوك باشد بنده است. او كه مالكيّت مطلق دارد، تسلّط بر همهي امور، ولايت و حكومت بر همگان، امر و نهي و بزرگي و عظمت براي همه دارد. و بندگان و مملوكها را در مقابل او فروتني و افتادگي، كوچكي و فرمانبري لازم است. امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود:
لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، إنّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعَ فِي قَلْبٍ مَنْ يُرِيدُ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعالي أن يَهْدِيَهُ. فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطلُبْ أَوَّلاً فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّهُ. وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ. وَ اسْتَفْهِمِ اللهَ يُفْهِمْكَ.
علم آن نيست كه به درس گرفتن و تعلّم حاصل آيد. بلكه علم نوري است كه در قلب آن كس كه خداي تعالي هدايت او را اراده كرده است، قرار مي يابد. پس اگر چنين علمي را خواستي، در مرحلهي اوّل بايد در نفس خود حقيقت عبوديّت و بندگي را بجويي. و به دنبال آن، علم را به وسيلهي به كار گرفتن آن طلب كن و از خداي متعال بخواه كه فهم و هوش عطايت كند.
راوي مي گويد: پرسيدم: حقيقت عبوديّت چيست؟ حضرت فرمود:
سه چيز است:
ـ عبد آنچه را خدا برايش داده ملك خود نپندارد. زيرا كه بتدگان و بردگان را ملكي نباشد. همهي اموال را مال خدا دانسته و آنجايش نهد كه خدايش فرمان داده است.
ـ بنده براي خود تدبيري از پيش خود نينديشد.
ـ تمام مشغوليّت خود را در اوامر و نواهي خداي متعال قرار دهد.
پس اگر بنده خود را مالك عطايا و بخششهاي خداي تعالي نداند، مصرف آنها در مواردي كه خدايش دستور داده، برايش آسان آيد. و اگر بنده اي تدبير امورش را به خداي مدبّر واگذارد، مصيبتها و حوادث ناگوار دنيا برايش سهل شود. و اگر اوقات خود را مشغول به اوامر و نواهي خداي متعال كند، ديگر او را وقتي براي جدال با مردم و فخر فروشي به آنها باقي نخواهد ماند.
و اگر خداي تعالي اين سه را به بنده اي كرامت كند، دنيا و شيطان و تمامي خلايق در مقابل ديدگانش چيزي به حساب نيايند و دنيا را براي فخر فروشي و زياده طلبي نخواهد، و مال مردم را براي توانمندي و برتري جويي خود طلب نكند، و دنياي چند روزهي خود را به تنبلي از دست ندهد.
همهي اينها درجهي اوّل از درجات تقوا است. خداي متعال مي فرمايد:«تِلْكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ العاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»[7]: آن سراي بازپسين را براي آنان قرار داديم كه ارادهي برتري و فساد در زمين نكنند. و سرانجام خوب از آنِ متّقين است.
پس عبد و آنچه در اختيارش است همه مال مولايش است. و از آن جهت كه حقيقت هر چيزي به مشيّت خداوند متعال تحقّق پيدا كرده و مي كند و هيچ چيزي خارج از مشيّت او وجود نتواند گرفت، پس تمام ما سوي الله مخلوق و ممالك او خواهند بود. زيرا همه، وجودشان و بقايشان به مشيت خالق متعال وابسته است. و اطاعت و فرمانبري و دوستي و ولايت كسي غير از او گناهي بزرگ و كفر به خداوند متعال است و عبادت غير خدا خواهد بود. و اگر كسي ديگر در عرض خدا قرار داده شود شرك است.
خداي تعالي فرمايد:
«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا ـ كَلاَّ سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا».[8]
مشركان غير از خداي تعالي خداياني براي خود گرفتند تا موجب عزّتشان باشند. چنين نيست! بزودي آن خدايان، پرستش آنان را انكار كرده و دشمن آنان خواهند شد.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ در تفسير اين آيه فرمود:
آنان كه غير از خداي تعالي براي خودشان خداياني قرار داده اند، در روز رستاخيز خدايانشان با آنان به مخالفت برخاسته، از آنان و عبادتشان بيزاري خواهند جست.
سپس امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: پرستش و عبادت، سجده و ركوع نيست؛ بلكه پرستش همان اطاعت است. هر كس مخلوقي را در نافرماني و معصيت خداي تعالي اطاعت كند، او را پرستش كرده است.[9]
و امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمايد:
شما (شيعيان) آن گروهي هستيد كه از عبادت طاغوت سرپيچي كرديد. و هر كس ستمگري را اطاعت كند، همانا او را پرستش كرده است.[10]
با توجه به اينكه بندگان و آنچه در اختيار آنها قرار داده شده ملك طلق خداوند متعال است، پس اين اعضا و جوارح و تمام ساختمان بدن انسان هم ملك اوست و استفاده از آنها منوط به اذن و رضاي اوست و هر تصرّفي در آنها، اگر مطابق حكم و اذن و رضاي خدا نباشد، حرام خواهد بود. پس خداوند متعال همگان را مالكيّت و سلطنت بر نفوس و اموالشان داده است، و حدود و ثغور آن را به وسيلهي شرايع آسماني بيان كرده است. پس هيچكس را بر ديگري سلطنت و حكومت و فرماندهي نيست جز اينكه خداي تعالي داده باشد. خداي تعالي مي فرمايد:
«قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ».[11]
بگو: خداوندا! اي دارندهي ملك! مي دهي ملك را به كسي كه مي خواهي، و مي گيري از كسي كه مي خواهي. و عزّت مي بخشي كسي را كه بخواهي. و ذليل مي كني كسي را كه خود مي خواهي. همهي خيرات در دست تو است. همانا تو به هر چيزي توانا هستي.
و بايد متوجّه بود همهي حكومتها و سلطنتها در مسير حكومت و سلطنت الهي نيست، و حكومت و سلطنتي در طول حكومت و سلطنت خداوند متعال قرار دارد كه در جهت اطاعت و فرمانبري و خضوع و خشوع در مقابل خداوند باشد. و آن، عبارت است از حكومت و سلطنت پيامبران الهي و اوصياي آنها و آنان كه از ناحيه اينها مأذون به سرپرستي امور مردم باشند و از حدود و ثغور آن تجاوز نكنند. و از اين ميان حضرت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ولايت و مالكيتش شامل همهي درجات و مراتب ولايتها و مالكيّتها است، و مالكيّت تمام واليان امر، اميران لشكر، حاكمان بلاد، قضات و علما، و همچنين ولايت موالي بر عبيد، همه تحت ولايت و مالكيّت پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرار گرفته اند. امام باقر و امام صادق ـ عليهما السّلام ـ مي فرمايند:
إنَّ اللهَ فَوَّضَ إِلي نَبِيِّهِ ـ صلّي الله عليه و آلِهِ ـ أَمْرَ خَلْقِهِ لِيَنْظُرَ كَيْفَ طَاعَتُهُمْ. ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ:«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا [12]».[13]
خداي تعالي امور خلق را به پيامبرش تفويض كرد تا ببيند چگونه از او فرمان مي برند. سپس حضرت اين آيه را تلاوت كرد: هر چه رسول برايتان آورد اخذ كنيد. و از هر چه نهي كرد تركش كنيد.
و امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمايد:
فَمَا حرَّمَ رَسُولُ اللهِ ـ صلّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ مَا حَرَّمَ اللهُ.[14]
هر چه را رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ حرام كند، به منزلهي آن است كه خداوند متعال حرام كرده است.
و همين امر دربارهي امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ كه اوصياي گرامي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ذرّيّهي آن حضرت هستند، جاري است جز اينكه آنان را حقّ تحليل و تحريم نيست. امام باقر ـ عليه السّلام ـ در تفسير آيهي«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[15] مي فرمايد:
هِيَ فِي عَلِيٍّ وَ فِي الأَئمَّةِ. جَعَلَهُمُ اللهُ مَواضِعَ الأَنْبٍياءِ، غَيْرَ أَنَّهُمْ لايُحٍلّونَ شَيْئاً وَ لايُحَرِّمُونَه.[16]
اين آيه دربارهي علي ـ عليه السّلام ـ و امامان معصوم است كه خداوند متعال آنان را در جاي پيامبران قرار داده است؛ جز اينكه آنان چيزي را حلال و حرام نمي كنند.
[1] . الذاريات/56
[2] . الاسراء/23
[3] . النحل/36
[4] . علل الشرايع/13
[5] . علل الشرايع/14
[6] . الكافي 8/386
[7] . القصص/ 83
[8] . مريم/81 و82
[9] . تفسير القمّي2/55
[10] . بحارالانوار23/361
[11] . آل عمران/26
[12] . حشر/ 7.
[13] . الكافي 1/266
[14] . بحارالأنوار 17/10
[15] . النساء/59
[16] . تفسير العيّاشي 1/252
@#@
پس روشن شد اطاعت از كسي عبادت اوست. و باز معلوم شد تمام مالكيّتها و ولايتها و حكومتها به خداوند متعال بازگشت مي كند، و همه در طول مالكيّت و ولايت خداوند قرار دارند. پس اگر كسي ولايت و حكومتي را با امر و اذن الهي تصاحب كند، حكومت و ولايت و سرپرستي او اطاعت خدا محسوب شده و عبادت خداي تعالي خواهد بود، و كساني كه از او فرمان برده و اطاعت كنند، خداي تعالي را اطاعت كرده و فرمان برده اند، و در نتيجه خدا را عبادت كرده اند. ولي اگر كسي ولايت و حكومتي را بدون امر و اذن الهي تصاحب كند، آن را غصب كرده و خود را ضدّ و ندّ قرار داده است و در عرض خدا براي خود مقام معبوديّت قائل شده است. چون از ديگران مي خواهد از او اطاعت كنند و فرمان برند و اطاعت ديگران از او هم اطاعت و عبادت او خواهد بود نه اطاعت و عبادت خداي تعالي.
و همين طور است ولايت و حكومت و سرپرستي انسان به نفس و اموال خود. اگر به آنها از جهت اينكه خداوند متعال در اختيارش گذاشته نظر كند و تصرّفش در آنها را با اوامر الهي مطابق كند، خودِ همين، اطاعت خدا و عبادت او خواهد بود. ولي اگر بدون توجّه به اذن و رضاي الهي باشد، عبادت خدا نخواهد بود، بلكه تمام تصرّفاتش تصرّف در ملك غير و حرام خواهد بود.
پس روشن شد حقيقت عبوديّت بندگي كردن است. و حقيقت عبادت خضوع و خشوع و افتادگي است. و اطاعت از كسي و مطيع فرمان او بودن، افتادگي و خضوع و خشوع در مقابل اوست، پس عبادت او خواهد بود. بنابراين هر بنده اي فعلي را به قصد اطاعت از امر مولا و صاحب و مالكش انجام دهد، او را عبادت كرده است. و اگر كسي فعلي را به جهت خشنودي و رضاي نفس خويش انجام دهد، نفس خود را عبادت كرده است. پس در اين صورت افعال و اعمالي كه براي رسيدن به بهشت يا ترس از جهنّم انجام داده مي شود، نمي توان آنها را عبادت خدا به حساب آورد، گر چه خداي تعالي به آنها امر كرده باشد. چون اين اعمال در حقيقت به خاطر حبّ و دوستي و علاقه به نفس انجام گرفته است. ولي خداوند متعال، به لطف و كرم خود، بر بندگانش توسعه داده و به آنان اذن داده كه اگر خواستند مي توانند اعمالشان را به اين دو جهت هم انجام دهند و براي آنان در مقابل اين اعمال هم ثواب داده مي شود. ولي بايد توجّه داشت كه حقِّ عبادت خدا آن است كه به خاطر حبّ و دوستي خداي تعالي انجام شود. امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد:
همانا مردم خداي را به سه صورت عبادت مي كنند: گروهي او را براي رسيدن به ثوابش مي پرستند. اين نوع عبادت، عبادت آزمندان است. و گروهي ديگر او را براي ترس از آتش مي پرستند. اين هم عبادت بردگان است. ولي من او را براي حبّ و دوستيش عبادت مي كنم. و اين عبادت رادمردان است.[1]
پس بكوشيم اطاعت از پروردگارمان را به خاطر حبّ و دوستي او بكنيم نه به خاطر دوستي نفس خود كه در آتش نسوزد و در بهشت متنعّم گردد، گر چه به اين دو جهت هم اطاعت خداوند حساب شود.