■ ماجرای نماز جماعتی لذت بخش در پیاده روی اربعین
معمولا پیاده روی خود را از طلوع آفتاب آغاز می کردیم؛ اما آن روز به خاطر شرایط موکب و زود رسیدن، پیاده روی را نیم ساعت قبل از اذان صبح آغاز کردیم که البته تعداد انگشت شماری در مسیر راه حضور داشتند.
اذان صبح به صدا درآمد و قصد اقامه نماز داشتیم که مسئول فرهنگی گروه اعلام کرد که باید نماز را به جماعت بخوانیم. این مسئله در حالی بود که همه جا تاریک، هوا کمی سرد و موکب ها نیز پر از زائرین بود؛ اما مسئول فرهنگی ما اصرار داشت که الان یک حاج آقایی را پیدا کرده و نماز جماعت را برپا می کنیم و ما در تعجب بودیم که با کدام امکانات می خواهد این کار را انجام دهد.
در حال حرکت بودیم که یک روحانی جوان به همراه خانواده اش در مسیر بود که مسئول فرهنگی ما جلو رفته و سؤال کرد که حاج آق شما نماز خوندین؟؟
ایشان هم پاسخ منفی داد و مسئول ما گفت پس نماز جماعت برپا کنیم. دو، سه عمود با هم رفتیم جلو و در مقابل درب یک حسینیه که حصیری مقابل آن پهن بود، توقف کرده، آنجا را جارو کردیم که یکدفعه چشمم به تقریبا 10 جانماز با مهر و تسبیح افتاد که نمی دانم از کجا پیدایشان شد و کمی آن طرف تر هم شیر آب کوچکی برای وضو بود.
حاج آقا جلوتر از همه ایستادند و ما نیز چون خانم بودیم، تقریبا سه ردیف با ایشان فاصله گذاشتیم که اگر آقایانی برای نماز آمدند، بتوانند نماز جماعت بخوانند.
دو دقیقه طول نکشید که به صورتی عجیب، نماز جماعت شش نفری ما تبدیل به هفت ردیف نمازگزار متشکل از برادران ترک زبان، عرب زبان، فارس زبان، مرد، زن، پیر، جوان و ... شد و این جمعیت قبل از شروع نماز سر رسیدند و من اما با حیرت و شوق خاصی این نماز را خواندم و به چگونگی پرشدن یک دفعه ای نماز جماعت در چنین جایی (شبیه بیابان و تاریکی شب) در تعجب بودم.
منیع:شهدای ایران