■ سبک زندگی نمازگزاران - 02

. 2 امدادگرِ محرومانند
مشغولیت در عبادت نمازگزاران واقعی باعث نشده است که به دستگیری و استمداد محرمان بی توجه باشند فعالیت آنان در این عرصه به گونه ای است که خدای سبحان می¬فرماید:
"و الّذین فی اموالهم حقّ معلوم للسّائل و المحروم" ؛ و آنها كه در اموالشان حق معلومی است برای تقاضا كنندگان و محرومان.
نکات
حقّ معلوم ؛ راجع به زكات و انفاق و ایثار واجب فقهی نیست، چون در مكه هنوز حكم زكات فقهی نیامده بود بلكه در مورد رسیدگی به امور پابرهنگان و محرومان و گرسنگان، وحی رسیده بود.
امام باقر (ع) نقل می کند؛مردى خدمت پدرم على بن الحسين (ع) آمد و گفت: اين حقى كه خداوند- عزّ و جلّ- ياد كرده و مىگويد: وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ. لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ «مگر نمازگزاران كه در اموال آنان حقى معين براى مستمند و محرومان است». چه حقى است؟ پدرم على بن الحسين به او گفت: اين (حقِّ معلوم)، يك حقّ استحبابى است كه انسان شخصا از مال خود جدا مىكند. اين حق، مربوط به زكات فريضه و صدقه فريضه نيست كه ميزان آن با كتاب و سنّت تعيين شود.
آن مرد گفت: پس اين چه گونه حقى است كه از زكات و صدقات محسوب نمىشود؟ پدرم على بن الحسين گفت: اين يك اقدام افتخارى است كه انسان به مقياس دولت و ثروت خود، كم يا زياد، متعهد مىشود. آن مرد پرسيد: مصرف اين حق، در چه راهى است؟ پدرم على بن الحسين گفت:
صله رحم، پذيرائى از مهمان ناخوانده، برداشتن بار تاوان و غرامت از دوش مردم ناتوان، رسيدگى به حال برادران دينى و رفع گرفتاريها و پيشآمدهاى ناگوار. آن مرد گفت: خدا خوب مىدانست كه مقام رسالت را در كدام خانواده قرار دهد.
اینان کسانی هستند که با سوز مردم سوز دارند با تب مردم تب دارند اینان دردهای اجتماعی را متوجه اند مرفح بی درد نیستند و از مردم آنچه دارندددریغ نمی کنند .
کلمه "حقق" ای ثبت ؛ یعنی شیئ ثابت و ریشه داری است که مشخصی است .
بنابراین حق معلوم چیزی غیر از زكات است كه انسان بر خود لازم میشمرد كه به نیازمندان بدهد.
لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ ؛ تفاوت میان (سائل) و(محروم) این است كه سائل كسی است كه حاجت خود را میگوید و تقاضا میكند و محروم كسی است كه شرم و حیاء مانع تقاضای اوست. و روی پرسش ندارد اگر کسی روی سئوال بر ما آورد که کارش به جایی رسیده است که؛
دست بیچاره چون به جان نرسد چاره چون پیرهن دریدن نبود
اگر چنین است ؛ "وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر" اینان را نباید ردّ کرد، باید از آن حق معلوم، پرداخت.
داستان : معلى بن خنيس گفت ، شبى امام صادق عليه السلام از خانه به قصد رفتن به ظله بنى ساعده (آنجا كه سايبان بنى ساعده بود و روز در گرما آنجا جمع مى شدند و شب فقراء و غيريبان در آنجا مى خوابيدند) بيرون شدند و آن شب بارانى بود.
من نيز دنبال آن حضرت بيرون آمدم كه ناگاه چيزى از دست امام به زمين افتاد و فرمود: ((خداوندا آنچه افتاد به من برگردان )) من نزديك رفتم و سلام كردم و فرمود: معلى ، گفتم : بلى فدايت شوم ، فرمود: دست به زمين بكش هر چه بدستت بيايد جمع كن و بمن بده.
من دست بر زمين كشيدم ، ديدم نان است كه بر زمين ريخته شده است ، پس جمع كردم و آنرا به آن حضرت ميدادم كه كيسه اى از نان شد.
عرض كردم : فدايت شوم بگذار كيسه نان را بدوش بگيرم و بياورم ؟ فرمود: نه ، من اولى تر به برداشتن آن هستم و لكن ترا اجازه مى دهم كه همراهم بيائى ، گفت پس با امام به ظله بنى ساعده رسيديم ، و در آنجا گروهى از فقراء در خواب بودند. امام در زير لباس آنان يك يا دو عدد نان مى گذاشت تا نانها تمام شد و برگشتيم.
گفتم فدايت شوم اين گروه شيعه هستند. فرمود: لو عرفوا اسينا هم بالدقة ؛ فرمود اگر امامشناس بودند هر چه داشتيم با آنها ميخورديم حتى نمك را هم با هم تقسيم ميكرديم.
داستان : شيخ زين العابدين مازندرانى از شاگردان صاحب جواهر و شيخ انصارى ساكن كربلا بوده است در مورد سخاوت و انفاق او نوشته اند: تا مى توانست قرض مى كرد و به محتاجان مى داد، و هر چند وقت كه بعضى از هند به كربلا مى آمدند قرضهاى او را مى دادند.
روزى بينوائى به در خانه او رفت و از او چيزى خواست . شيخ چون پولى در بساط نداشت ، باديه مسى منزل را برداشت و به او داد و گفت : اين را ببر و بفروش دو سه روز بعد كه اهل منزل متوجه شدند كه باديه نيست فرياد كردند كه : باديه را دزد برده است . صداى آنان در كتابخانه به گوش شيخ رسيد؛ فرياد برآورد كه : دزد را متهم نكنيد، باديه را من برده ام
در يكى از سفرها كه شيخ به سامرا مى رود، در آنجا سخت بيمار مى شود. ميرزاى شيرازى از او عيادت مى كند و او را دلدارى مى دهد. شيخ مى گويد: من هيچگونه نگرانى از موت ندارم وليكن نگرانى من از اين است كه بنا به عقيده ما اماميه وقتى كه مى ميريم روح ما را به امام عصر عليه السلام عرضه مى كنند. اگر امام سئوال بفرمايند: زين العابدين ما به تو بيش از اين اعتبار و آبرو داده بوديم كه بتوانى قرض كنى و به فقرا بدهى ، چرا نكردى ؟ من چه جوابى به آن حضرت مى توانم بدهم ؟!گويند ميرزاى شيرازى پس از شنيدن اين حرف متاءثر مى شود به منزل مى رود هر چه وجوهات شرعى در آنجا داشته ميان مستحقين تقسيم مى كند.
3. یقین به قیامت
ریشه این تداوم در اقامه نماز و فعّال در محرومیت زدایی را در باور های آنان باید جستجو کرد.
"والّذين يُصدّقون بيوم الّدين" ؛ نمازگزاران به قيامت باور دارند.
نکات
. مراد از "یوم دین" یوم الجزاء است و "یصدقون" یعنی باور جازمانه قلبی
چرا بعد از آن دو ویژگی به مسئله معاد پرداخت؟
آنچه اعمال را پویا و فعال می کند ظاهر اعمال منوط به پشتوانه اعتقادی استکه از باور برآمده باشد.
یک. در برابر کسانی که روز قیامت را بعید به نظرشان می رسد؛ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً اما نماز گزاران واقعی در ارتباط با معاد اعتقادی راستین و رویکردی باورمند دارند. (يُصدّقون بيوم الّدين)
دو. تصدیق آنان هم عملی است و هم اعتقادی .چون ظاهر آیه مطلق است هم تصدیق علمی و هم عملی را شامل میشود.
سه. (یصدقون) فعل مضارع و دلالت بر استمرار داشته،که بیانگر استمرار و پیوستگی در توجه به معاد را دارد .
چهار. نمازگزاری که به آیه ی (مالك یوم الدین) اعتقاد قلبی داشته باشد كه چنین روزی را پیش رو دارد دیگر مرتكب گناه و رذایل اخلاقی نمیشود. بنابراین اگر یك لحظه تأمل نموده و احساس كند كه در محشر قیامت و در پیشگاه الهی ایستاده است همین توجه به آیه، نمازگزار را از رذایل اخلاقی حفظ میكند.
پنج. همه مشكلات و خطاها بر اثر فراموشی معاد است، وقتی قرآن علت تبهكاری را میشمارد میفرماید:
چون روز حساب را فراموش كردند تن به گناه دادند، نمازگزار قیامت را فراموش نمیكند و آن را باور دارد.
(لَهُم عذاب شديد بما نَسُوا يوم الحساب). نمازگزار نه تنها قيامت را فراموش نميكند و به آن باور دارد، بلكه از عذاب خداي سبحان دل نگران و هراسناك اند؛ (والّذين هُم من عذاب ربّهم مشفقون) .
شفق؛ یعنی یک حالت مخلوط در حالت انسان است که دلگرمی و دلبستگی که ممزوج است با دل نگرانی و اضطراب است مشفق انسانی استکه هم امید وار است امیدواری که از خامی نیست که او را از نگرانی های مسیر خطرات وادی خود را در امن ببیند نه یاس مفرط دارد و نه امید نپخته . در این آیه دل نگرانی اینها بیشتر است.
پيامبر اكرمميفرمايد: «واعلموا أنّ الله تعالي أقسم بعزّته أن لا يعذب المصلّين والساجدين ولايروّعهم بالنّار يوم يقوم الناس لرب العالمين» ؛ بدانيد كه خداي سبحان به عزت خويش قسم ياد كرده كه نمازگزاران و سجدهكنندگان را عذاب نكند و آنان را به آتش نترساند. روزي كه همه گرفتار ترسند، نمازگزاران و اهل سجده نميترسند، زيرا صداي آتش جهنم را نميشنوند؛ (لايسْمعون حسيسها) . دلهره بزرگ قيامت آنان را غمگين نميكند و فرشتگان از آنان استقبال ميكنند؛ (لايَحْزنهم الفزع الأكبر وتتلقّاهم الملائكة).
قرآن کریم در آیه دیگر نیز به مسئله ی باورمندی نمازگزاران به معاد اشاره دارد:
آیه اول: ... إِلاَّ عَلَى الْخاشِعِينَ *الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ".
آنان كه اعتقاد به ملاقات پروردگارشان دارند و به تحقيق به سوى او بازگشت مىنمايند.
نکات
یک. كلمه "يظنون" را بعضي به معناى "مىدانند" معنا کرده اند كه ظن را به معناى علم دانسته اند در حالى كه نيازى به اين توجيه نيست و آدمى حتى اگر ظن و گمان به ملاقات خدا داشته باشند، بايد در مقابل او خشوع كنند تا چه رسد به علم و يقين.
دو. منظور از ملاقات پرودگار نوعى وصول وحضور در پيشگاه خداوند است و رسيدن به خداست كه با مرگ انسان و جدايى روح از بدن حاصل مىشودو تا انسان زنده است قابليت چنين حضور و ملاقاتى را ندارد
در واقع انسان با مردن به همان اصلى كه از او برخاسته است، برمىگردد؛ انسان از خداست و به سوى او بازمىگردد. و خدا هم مبدأ است و هم مقصد هم اول است و هم آخر.
سه. آيه مورد بحث با آيه: (فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ، فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً، هر كه اميد ديدار پروردگارش دارد، بايد عمل صالح كند) "1"، دارای مضامین مشابه بوده ، چون در اين آيه نيز اميد بديدار خدا را در وادارى انسان بعمل صالح كافى دانسته است. و چه عمل صالح و خیر العملی مهمتر از نماز.
ادامه دارد...