فلسفه نماز در کلام گهربار شهیددكتر بهشتي- 02

■ فلسفه نماز در کلام گهربار شهیددكتر بهشتي- 02

فلسفه نماز در کلام گهربار شهیددكتر بهشتي- 02

فلسفه نماز در کلام گهربار شهیددكتر بهشتي
باور كنيد آدمي در زندگي غالباً در اثر مرعوب شدن يا مجذوب شدن دچار لغزش مي شود. آنان كه مي لغزند، يا مرعوب اند، يا مجذوب. به آنكه در برابر عظمت زيبايي و دلربايي چيزي مفتون شده و خود را باخته، مي گوييم مجذوب. به آنكه در برابر صفوت و سيطره قدرتي خود را باخته، مي گوييم مرعوب. آدمي كه خود را نبازد به اين زودي ها دچار لغزش نمي شود. اين يك نكته عالي اسلامي است. مسلمان حق ندارد در برابر هيچ چيز خود را ببازد. البته او به حكم اينكه انسان است از چيزهاي خوب خوشش مي آيد؛ اما خوش آمدن يك مطلب است، مجذوب شدن و خود باختن و عنان اراده را از كف دادن مطلب ديگر. اين دو معمولاً با هم خلط مي شوند. به جوان، دختر، پسر، زن، مرد، مي گويي در برابر اين ظواهر فريبنده حيات اين قدر پا روي همه چيز نگذار؛ مي گويد، مگر من آدم نيستم و دل ندارم؟ اين درست؛ بنده هم دل دارم، شما هم دل داري، اما اراده را نگه دار و خوددار باش. ببين اين چيزي كه تو از آن خوشت مي آيد تا چه اندازه برايت سودمند و تا چه اندازه مضر است. ببين اگر سودمند است از چه راهي مي تواني آن را به دست بياوري؛ از راه حلال يا حرام؟ از راه شرافت مندانه يا از راه غير شرافت مندانه؟ نكته در اينجاست:خود را نبازد.
مسلمان حق ندارد در برابر قدرت ها مرعوب باشدـهر قدرت انساني، يا هر قدرت طبيعيِ بالاتر از آن. معناي نماز آيات همين است. آدميزاد در موقع زلزله هاي سخت، خود را مي بازد. متأسفانه اين نماز را بد معني مي كنند. خيال مي كنند اسلام به مسلمان ها گفته موقع زلزله و گرفتن ماه و خورشيد و از اين قبيل، براي اينكه بلا برطرف شود نماز آيات بخوانند. اصلاً معناي نماز آيات اين نيست. اگر كسي ذره اي با روايات ما آشنا باشد مي فهمد كه معناي نماز آيات اصلاً اين نيست. معناي نماز آيات اين است: بشر ممكن است در برابر حوادث فوق العاده طبيعي خود را ببازد؛ اسلام مي گويد در اين هنگام فوراً بگو: «الله اكبر»؛ يعني اينها هيچ عظمت ندارد، خود را نباز!
اگر تاريخ اسلام را مطالعه كنيد مي بينيد شعار سربازان مسلمان در ميدان جنگ «الله اكبر» بود؛ يكمرتبه همه با هم مي گفتند «الله اكبر»، و پشت دشمن را به لرزه در مي آوردند.
بنابراين، من مسلمانم و نماز را شروع مي كنم: «الله اكبر» يعني من نه مرعوب چيزي هستم، نه مجذوب چيزي. خدا از همه چيز بزرگ تر است. بعد از آن: بسم الله الرحمن الرحيم
شما مي دانيدـ اين روزها معمول است و سابقاً نيز معمول بوده ـ كه وقتي مي خواستيد جايي را افتتاح كنند مي گفتند به نام نامي فلاني اينجا را افتتاح مي كنيم. در اسلام اين معنا قدغن است. هر كار به نام خداست. تنها خداست كه مي شود به نام او كاري را شروع كرد،جايي را افتتاح كرد،يا بنايي را بنيان گذاشت. مسلمان، همه كارش را تنها به نام خداي بخشايشگر مهربان آغاز مي كند.
الحمد لله رب العالمين : ستايش مخصوص خداست؛ خداي جهانيان.
تملق و چاپلوسي از عوامل فساد دو جانبه است. هم براي شخص متملق فساد روحي و پستي و دنائيت مي آورد، هم آن كسي را كه ديگران تملق او را مي گويند گمراه مي كند؛ يعني فساد دو جانبه دارد. مسلمان از هيچ كس ستايشگري نمي كند، گرچه قدرداني مي كند؛ مثلاً مي گويد فلاني مردي خدمتگزار است. اين، قدرداني و شكر است. انسان بايد سپاسگزار همه كس باشد. شما به من محبتي مي كنيد، من نيز مي گويم بسيار متشكرم. اين لازم است. تشكر، يعني سپاسگزاري در برابر محبت شما. اما اگر شما به من محبت كنيد و من بگويم متشكرم، بعد هم شروع كنم براي شما اوصاف حميده و خصال پسنديده اي را برشمارم كه يا هيچ يك از آنها در شما نيست، يا مقدار كمي در شما وجود دارد ولي من آن را چند برابر بكنم، اين عمل ستايشگر است.
تنها موجودي كه انسان مي تواند و شايد و بايد كه زبان به ستايش او بگشايد خداست، كه كمال مطلق است و هر چه درباره او بگوييم باز هم كم است. اما در مورد انسانها حساب داشته باشيد؛ از ايشان قدرداني، تشكر، سپاسگزاري بكنيد، ولي ستايشگري نكنيد. حمد و ستايشگري مخصوص خداي جهانيان است.
الرحمن الرحيم : خداي مهربان .
مالك يوم الدين: خدايي كه روز كيفر و پاداش دارد (توجه به معاد) .
اياك نعبد و اياك نستعين: بارالها! ما فقط تو را مي پرستيم و در برابر هيچ كس ديگر حالت پرستش نداريم و كمك هاي غيبي را فقط از تو مي خواهيم.

توجه بفرماييد، ما از همه چيز كمك مي گيريم؛ به اين معني كه يا فعاليت مي كنيم، يا معامله ميكنيم. تنها موجودي كه از او كمك مي گيريم اما نه به صورت معامله، خداست ـ و معني «اياك نستعين» همين است. مسلمان چشم طمع به هيچ كس ندارد؛ و گرنه  از او استعانتي شرك آميز خواسته است. با ديگران يا به صورت كار و فعاليت روبرو مي شود، يا به صورت معامله، توافق و قرارداد. اما توقع كمك هاي آقامنشانه از اشخاص داشتن، نوعي پستي است كه به روح بلند مسلمان نشايد.

آن روزي كه مسلمان كمك آقا منشانه از كسي بخواهد فقط حق دارد آن را از يك نفر طلب كند؛ آن هم خداست. اين گونه كمك خواستن، در منطق يك مسلمان منحصر به خداست.
اهدنا الصراط المستقيم: بارالها! راه راست را به ما بنما.

صراط الذين انعمت عليهم : راه مردمي كه نعمتت را بر آنها ارزاني داشتي و از نعمتت برخوردارند.
غير المغضوب عليهم: نه راه آنها كه به خشمت گرفتارند؛
و لاالضالين: و نه راهي كه گمراهان مي روند.
اين خواسته هاي اصيل يك مسلمان از خدا در هر نماز است . بعد از آن نيز مقداري قرآن ميخواند.
بسم الله الرحمن الرحيم. قل هوا الله احد؛ بگو خدا تنها يك خداست.
الله الصمد؛ خداي به تمام معنا كامل؛ خداي كمال مطلق.
لم يلد و لم يولد؛ خدايي كه نه زاده و نه زاييده شده.
و لم يكن له كفواً احد؛ و نه همتايي دارد.
نمازگزار وقتي كه اينها را مي گويد مفاهيم و تعاليم عالي اسلام را به خود تلقين مي كند. بعد ميگويد : الله اكبر (البته اين ذكر مستحب است)؛ به ركوع مي رود و خم مي شود. توجه كنيد! خم شدن يك مسلمان در برابر هيچ كس ديگر تعظيم نمي كند. مگر نه اينكه شما وقتي به حالت ركوع مي رويد مي گوييد سبحان ربي العظيم و بحمده؟ پاك باد خداي من كه بزرگ است و ستايش از آن اوست. گفتن اين جمله چه معنايي دارد؟ يعني: عظمتي كه مرا وادار به تعظيم كردن و خم شدن مي كند مخصوص خداست. پاك باد خدا كه من در برابر كسي جز او به حالت تعظيم خم نشوم.

تاريخ اسلام را بخوانيد. در موقعي كه پيغمبر(ص) و مسلمانها در مكه گرفتارند و تحت فشار دشمنان قرار دارند و با عده كمي كه دارند بر هستي و موجوديت خود مي ترسند، عده اي مسلمان به فرمان پيغمبر، براي اينكه مبادا نهال اسلام قبل از بارور شدن در مكه خشك شود، دستور ميگيرند به حبشه مهاجرت كنند. هفتاد و چند نفر بتدريج ـ و نه در يك نوبت ـ به حبشه آمدند. وقتي به حبشه مي آيند، نجاشي پادشاه حبشه به آنان پناه مي دهد. قريش هم يكي دو نفر مأمور با هدايا و تحف پيش نجاشي مي فرستند و درخواست مي كنند كه اينان را از خاك خود بيرون كن و دستور بده به سرزمين پدري و مادري و وطن آباء و اجدادي و مقدسات ملي خود را زير پا گذشتهاند. مي گويد من كه نمي دانم؛ بايد اينها بيايند تا ببينم حرف حسابشان چيست؟
قرار مي شود در فلان روز كه بار عام است، به چند نفر، يا به همه اين عده اي كه به عنوان پيروان محمد (ص) به پايتخت حبشه آمده اند، اجازه بدهند كه به حضور نجاشي امپراطور حبشه بيايند. نجاشي امپراطوري مسيحي است. به اين نكته توجه بفرماييد كه وقتي به اين مسلمان ها اطلاع ميدهند، مي گويند همه كه برويم فايده ندارد؛ ما دو نفر از آنها را كه ارزندهترند به عنوان نماينده انتخاب مي كنيم تا بروند. يكي از آنها جعفر بن ابي طالب، برادر علي بن ابيطالبـ عليه السلام ـ است. قرار مي شود. اين دو نفر بيايند و از حقوق مسلمانان پناهنده به حبشه در برابر شكايت نمايندگان قريش، در پيشگاه و حضور نجاشي دفاع كنند. وقتي جعفر و همراهش مي خواهند به تالاري كه نجاشي در آن روي تخت نشسته وارد مي شوند سرشان را راست مي گيرند و وارد ميشوند. دربارين نجاشي و مأمورين تشريفات در برابر نجاشي تا زمين خم مي شوند و به آنها ميگويند به خاك بيفتند. اما اينان اصلاً تكان نمي خورند. به آنها مي گويند مگر شما وحشي هستيد؟ مگر شما آدم نيستيد؟

داريد در برابر امپراطور حاضر مي شويد! اينان پاسخ مي دهند كه اي بيچارهها! ما اگر قرار بود به خاك بيفتيم اينجا نمي آمديم، ما اينجا آمديم تا در برابر انسان ها به خاك نيفتيم. جعفر و همراهش در چنين موقع حساس و خطيري حاضر نمي شوند در برابر نجاشي قد خم كنند.
بله ،اين است مسلمان! مسلمان در برابر هيچ كس تعظيم نمي كند. من حتي به بچه هاي كوچك خودم كه گاهي از سر تقليد از ديگران مي خواهند به من يا مادرشان احترام بگذارند و تعظيم كنند گفته ام مبادا حتي در برابر من تعظيم كنيد؛ در برابر هيچ كس تعظيم نكنيد. من هم شخصاً تاكنون در برابر هيچ كس تعظيم نكرده ام و نخواهم كرد. من مسلمانم، مسلمان كه در برابر كسي تعظيم نميكندـ : سبحان ربي العظيم و بحمده. بعد بر مي خيزد و به خاك مي افتد. عده اي در برابر بزرگان به خاك مي افتند، اما مسلمان در برابر خدا به خاك مي افتد و مي گويد : سبحان ربي الاعلي و بحمده. اگر قرار است عده اي در برابر متوسطين تعظيم كنند و در برابر بزرگ ترها به خاك افتند، باري من بزرگ ترين بزرگ ترها (الاعلي) و بالاترينِ بالاها خداست. پاك باد خداي بالاتر از همه كه من در برابر كسي جز او به خاك بيفتم.
اين يك ركعت نماز. حال واقعاً بگوييد، اگر مسلمان در هر روز پنج بار اين تمرين را بكند و اين سرود توحيد و يكتا پرستي را بخواند چقدر اثر دارد! حالا توجه مي فرماييد نماز چيست؟
ركعت دوم، سوم و چهارم نيز همين طور. حال به تشهد و سلام مي پردازيم. اشهد ان لا اله الي الا الله وحده لا شريك له؛گواهي مي دهم كه جز خداي آفريدگار جهان هيچ خدايي نيست و تنها او بي همتاست . و اشهدا ان محمداً عبده و رسوله؛ گواهي مي دهم كه حتي محمد(ص) نيز بنده و فرستاده خداست. اين شهادت را مي دهم تا مبادا من هم مثل پيروان مسيح، محمد (ص) را هم مرز خدا كنم. مسلمان هر روز چند بار اين جملات را مي گويد تا مبادا او هم به انحراف مسيحيت دچار شود. بعد هم براي اينكه معلوم باشد گر چه محمد خدا نيست، اما انساني است كه حقوقي بر ما دارد، بر محمد و آل محمد درود مي فرستد: اللّهم صل علي محمد و آل محمد؛ يعني، درست گفتم محمد (ص) بنده خدا و پيغمبر خداست، اما حق پيغمبري و رهبري بر ما دارد؛ پس خدايا! بر او و خاندانش درود بفرست. پس از آن (البته اين مستحب است): السلام عليك ايها النبي و رحمه الله و بركاته؛ سلام و رحمت خدا بر تو اي پيغمبر! بعد (خوب توجه كنيد): السلام علينا و علي عبادالله الصالحين؛ سلام بر ما و بر همه بندگان نيكوكار خدا.
مسلمان در هر نمازي پيوند دوستي با همه بندگان نيكوكار خدا را به خود تلقين مي كند. به عبارت ديگر، درود صلح بر بندگان نيكوكار و مسلمان را هر روز در نماز تكرار مي كند. صلح و سلام بر بندگان صالح. بعد هم اگر كساني اينجا هستند: السلام عليكم و رحمه الله و بركاته.

لبّ مطلب اين است كه نماز، سرود يكتاپرستي، كمال، فضيلت، و سرود حفظ شخصيت مسملمان است كه هر روز چند بار مي خواند.
اگر شما به سربازخانه برويد مي بينيد سربازان هر روز لااقل يك بار سرود سربازي مي خوانند. اگر علت ين مسأله را بپرسيد، مي گويند براي اينكه بايد روح فداكاري در سرباز زنده بماند. سرود خواندن تلقين است. تلقين عامل زنده نگه داشتن روح فداكاري و جانبازي در سرباز است.
اسلام نيز مي گويد نماز سرود توحيد است؛ سرود كمال و فضيلت است و مسلمان در هر روز بايد در چند نوبت آن را بخواند تا روح يكتا پرستي و كمال و فضيلت در او زنده بماند. اين معني نماز است. حالا در مي يابيد كه چرا خداوند به پيغمبر (ص) مي گويد نمازرا در ميان مسلمانان ترويج كن؛ چون نماز از عوامل پيشگيري از فساد است. چون نماز روح ايمان را تقويت مي كند، و ايمان هر قدر تقويت بشود فساد كم مي شود. از اين بالاتر: «و لذكر الله اكبر»؛ نماز ياد خداست ـ كه اين لذتي بالاتر است . در قرآن كريم درباره نماز خصوصياتي آمده است:
(3)
اين آيه درباره اوقات نماز است. علاوه بر آن، بر مسلمان ها تأكيد شده است كه نماز را محترم بشماريد: حفظوا علي الصلوات و الصلوه الوسطي؛ مواظب نماز باشيد، بخصوص نماز ميانه. نماز ميانه، يا نماز صبح است كه غالباً به خطر نزديك است، يا نماز ظهر است كه ميان روز است. نماز صبح ميان شب و روز است و نماز ظهر نماز ميان روز است. يكي از اين دو نماز ميانه ـيا شايد هر دوـ در خطر است. آن در خطر خواب، اين در خطر كار. لذا بر مواظبت بر آنها امر شده است.
در اواسط نضج اسلام در مدينه، و بلكه به يك معنا مي شود گفت در اواخر آن ، شهر طائف مدتي در محاصره مسلمان ها بود ولي فتح نشد. پيغمبر (ص) نيز برگشت. اصل طائف بود كه بالاخره نميشود و بايد فكري كرد. چند نفر سفير پيش پيغمبر فرستادند. مي دانيد پيغمبر(ص) از آن سفرا كجا پذيرايي كرد؟در مسجد مدينه. گفت براي اين سفرا خيمه و چادر زدند و آنان را در آنجا منزل داد. يك نفر را هم مأمور پذيرايي از آنها كردـ گر چه اين سفرا كافر بودند. اين سفيران مردم طائف آمدند به پيغمبر (ص) گفتند يا محمد! حقيقت اين است كه ما احساس كرديم نمي توانيم در كنار مسلمان ها بدون پيمان و عهدي زندگي كنيم. آمديم كه در زير لواي تو باشيم.
فرمود،بفرماييد مسلمان شويد و به زير لواي اسلام بياييد. گفتند ما مسلمان مي شويم؛قبول ميكنيم كه خدا هست و اين بت ها را كنار مي گذاريم. قبول هم مي كنيم كه تو پيغمبري و ماليات و مانند آن هم مي دهيم. فقط از تو خواهش داريم كه نسبت به دو مطلب درباره ما آسان بگيري و سخت نگيري. پيغمبر در مورد هر يك از طوايف كه مسلمان مي شدند به خود آنها دستور مي داد بروند و بتخانه ها را خراب كنند. آنان به پيغمبر گفتند ما را از اين مأمورتي معاف بدار؛ خودت هر كس را اصلاح مي داني بفرست تا بتخانه ها را خراب كند. اما بت هبل در ميان عوام ما خيلي ارزش دارد؛ آن را فعلاً چند سالي دست نزن تا مردم عادت بكنند،بعد هر كاري مي خواهي بكن. پيغمبر (ص) فرمود، اينكه من چند سال بگذارم كه نمي شود؛ اما اينكه خود شما بت ها را نشكنيد و من كسي را بفرستم قابل اجراست. اين را قبول كرديم؛ اما شرط دوم چيست؟ گفتند شرط ديگر اين است كه ما مسلمان مي شويم ولي نماز نمي خوانيم. پيغمبر فرمود: لا خير في اسلام ليس معه الصلوه؛ اسلامي كه با تمرين روزانه آن، يعني نماز، همراه نباشد خير و بركت و اثري ندارد. يعني اينكه اگر مسلمان شويد اما نماز نخوانيد براي ما قابل قبول نيست. در روايات هست: الصلوه عمود الدين ، ان قبلت قُبل ما سواها و ان رُدَّت رُدَّ ما سواها؛ نماز ستون دين و تمرين دينداري است.
عده اي مي پرسند خيلي ها هستند،نمازشان ترك نمي شود، اما نادرستي هم مي كنند؛ مال مردم را هم مي خورند، دروغ هم مي گويند؛ خيانت هم مي كنند. پاسخ اين اشكال چيست؟ با جواب دادن به اين مسأله بحث امشب را تمام مي كنم. جواب و حل اين مطلب اين است كه برادر عزيز و خواهر عزيز! هر كسي مقداري كمال و فضيلت ومقداري هم بي كمالي و بي فضيلتي دارد. كامل مطلق فقط خداست. آن آدمي كه مي بينيد نماز مي خواند اما دروغ هم مي گويد و خيانت هم ميكند، اگر نماز نمي خواند از ديوار مردم هم بالا مي رفت. اثر نماز خواندن او اين است كه از بيشتر شدن فساد او و فساد شدنش تا حدودي جلوگيري مي كند؛ و اين غنيمت است. ما معمولاً به اين اثرها توجه نمي كنيم.
تقريباً سه سال پيش بود كه با مردي آشنا شدم. او قبلاً از دوستان و هم پياله هاي يكي از الوات درجه اول تهران بود؛ ولي هنگامي كه وي را ديدم به مردي نسبتاً حسابي تبديل شده بود و خيلي هم با آن هم پياله اش فرق داشت. به من گفت، من و فلان كس سالها با هم همپياله و همكار و همه كاره بوديم، اما من در عالم لوطي منشي يك كار را مي كردم و آن اينكه، طبق آن تربيت قبلي كه داشتم، نماز را مي خواندم. مي گفت، به خدايت و به جدت مصطفي (ص) قسم، پيش تو اعتراف مي كنم اين كه حالا مي بينيد من وضعم با آن دوستم فرق دارد، ـ زن دارم، بچه دارم، كاسب شدم، به زندگي ام مي رسم، سرم به راه راست است و كار خير هم انجام مي دهم ـبه عقيده خودم مرهون همان نماز دست و پا شكسته اي است كه مي خواندم. اين اعتراف يك مرد درباره خود است. اين يعني همان نماز كم خاصيت. البته، نماز كامل آن است كه انسان را از همه ناپاكي ها پاك كند؛ اما نماز ناقص نيز انسان را از مقداري از ناپاكي ها پاك مي كند يا دور نگه مي دارد و كمي به او مصونيت مي دهد. خوب توجه كنيد، حداقل معناي اين كه يك آدم در سر وقت پا مي شود و نمازش را مي خواند چيست؟حداقل مطلب اين است كه اين آدم كلمه وظيفه را مي فهمد ـ و اين خود يك كمال است. البته، چه بهتر كه نمازي بخوانيم پاك كننده؛ نمازي بخوانيم كه نشاط دهندهروح و روشن كنندهقلب باشد. ولي نمي توان به كسي گفت چون نماز تو واجد آن ويژگي متعالي نيست آن را رها كن. بالاخره نماز او پيوندي ميان او و اسلام، ميان او و كمال و فضيلت برقرار ميكند؛ولو پيوندي خيلي باركي و نازك و كم اثر. هر چه اين پيوند بيشتر باشد، بهتر است.
اميد دارم با اين معنا و مفهومي كه براي نماز عرض كردم، از امشب نماز در چشم بصيرت ما و در پيش همه ما قيمت ديگري پيدا كند. اميدوارم پدران و مادران به سهم خود بكوشند به بچه ها با همان زباني كه مي فهمند اين معاني را در حدود فهمشان ياد دهند و اميدوارم ما نيز بزودي امكاناتي پيدا كنيم و در آينده نزديك اين فرصت نصيب شود كه در مسجد نيز زمينه اي براي فهماندن آن مطالب، مخصوصاً به كودكان، فراهم شود.


گفتارهاي شهيد بهشتي، بنياد شهيد بهشتي بهار 1384

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 3120 کلمه
1397/4/7 ساعت 12:33
کد : 2223
دسته : حکمت و فلسفه نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
شهید بهشتی
فلسفه نماز در کلام گهربار شهیددكتر بهشتي
دکتر بهشتی
بهشتی
72 تن
نماز شهید بهشتی
نماز
قنوت
namaz
qunoot
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز