■ فلسفه نماز در کلام گهربار شهیددكتر بهشتي-01
«برگرفته از كتاب، گفتارهاي شهيد بهشتي، بنياد شهيد بهشتي بهار 1384»
تشریح فلسفه نماز در کلام گهرباری از شهید دكتر بهشتي
لبّ مطلب اين است كه نماز، سرود يكتاپرستي، كمال، فضيلت، و سرود حفظ شخصيت مسملمان است كه هر روز چند بار مي خواند.
فلسفه نماز در کلام گهربار شهیددكتر بهشتي
«بسم الله الرحمن الرحيم»
اي محمد! آياتي كه از كتاب خدا بر تو وحي مي شود و سروش غيبي بر قلب پاكت فرو مي خواند برخوان! و نماز را به پا دارد كه نماز از هر زشتي و ناپسند باز مي دارد، و ياد خدا بسي بزرگ تر است.
بحث امشب پيرامون نماز است. قبل از شروع بحث، نكته هايي را كه پيش از اين نيز خدمت آقايان و خانم ها عرض كرده بودم تكرار مي كنم:
يكي از آداب مسلمانان نسبت به اسلام و قرآن اين است كه وقتي نواي قرآن در جلسه اي بلند ميشد،كوچك و بزرگ همه به احترام آن در كمال سكوت و آرامش بنشينند و گوش فرا دهند ـ حتي آنها كه قران را به دليل ناآشنايي با زبان عربي نمي فهمند.
و اذا قريءَ القرآن فاستمعوا له و انصتوا
وقتي قرآن خوانده مي شود، گوش بدهيد؛ ولي نه فقط گوش دادن، بلكه علاوه بر آن: «انصتوا!» به احترام قرآن ساكت باشيد. گوش دادن مربوط به آنهاست كه معناي آيات را مي فهمند، اما «انصتوا» عام است؛ يعني همه به احترام قرآن ساكت بمانيد. اين خود نوعي احترام گرفتن از كتاب خداست.
ضمناً، از آقاياني كه برنامه هاي جلسات را تنظيم و اداره مي كنند خواهش مي كنم از اين به بعد، قبل از شروع تلاوت قرآن، تذكر بدهند كه تلاوت قرآن كريم اكنون شروع مي شود و همه به احترام قرآن ساكت شوند؛ زيرا چه بسا بعضي افراد به اين نكته توجه نكنند. پس از اين مقدمه اينك به بحث اصلي خود مي پردازيم: نماز
بسيار شده است كه مسلمان و غير مسلمان درباره نماز مي پرسند: آخر اين دولا و راست شدن،اين به خاك افتادن و برخاستن، اين كلمات يا آيات را خواندن و گفتن چيست؟ البته، عده اي به حكم تربيت اسلامي و عادات به آداب و سنن مسلماني، با كمال شوق، نيمه شوق، يا گاهي حتي با كسالت ولي به حكم عادت، نماز را مي خوانند؛ اما غالباً درك درستي از آن ندارند. از اين رو، اگر كسي از ايشان بپرسد اين چه كاري است كه مي كنيد، قادر نيستند پاسخ و شرح مناسبي در مورد عمل خود بدهند.
يكي از واجبات،بخصوص در عصر ما، اين است كه هر مسلماني بفهمد نماز چيست؟ در نماز چه ميكند و چه مي گويد و هر يك از كلماتي كه ادا مي كند و كارهايي كه انجام مي دهد چه معنايي دارد. دانستن اين امر بر هر مسلماني واجب و لازم است.
من اميد داشتم تا زمان برگزاري اين جلسه كه به بحث نماز اختصاص دارد، نشريه اي را كه در نظر داشتيم درباره نماز تهيه كنيم، آماده شود و در اختيار همه قرار گيرد؛ ولي از آنجا كه هنوز ترجمههاي شماره اول نشريه كامل نشده، چاپ و انتشار آن به تعويق افتاد و لذا انتشار شماره دوم آن را كه حاوي بحث مفصل و منظمي درباره نماز است روا ندانستم. به هر حال، بي آنكه به انتظار آن نشريه بنشينيم، امشب بحث نماز را به صورت فشرده عرض مي كنم. اميدوارم به ياري خداوند و با تأمين امكانات، بتوانيم هر چه زودتر اين بحث را كه بحث بسيار ضروري است براي نشر و تنظيم آماده كنيم.
اجازه بدهيد قبل از اينكه وارد مقدمات بحث بشوم از خود نماز شروع كنم؛ زيرا بيم دارم اگر به مقدمات بپردازم در همان كلمه اول بماننم و پس از يك ساعت صحبت همچنان در مقدمه باشم. از اين رو مستقيماً وارد اصل بحث مي شوم.
من مسلمانم؛ روزانه در پنج نوبت، يا لااقل در سه نوبت، نماز مي گذارم: صبح، از سپيده صبح تا طلوع آفتاب: دو ركعت، ظهر،از نصف النهار هر مكان تا غروب آفتاب: دو چهار ركعت( هشت ركعت) به نام ظهر و عصر؛ شب از غروب آفتاب تا نيمه شب يا تا سپيده صبح : يك سه ركعت يك چهار ركعت به نام مغرب و عشاء.
توجه داريد كه اگر وقت نمازها را از نامشان بگيريم، وقت واقعي شان چنين خواهد بود: صبح(بامداد) ظهر، عصر(يعني در حدود دو يا سه بعد از ظهر)، مغرب(غروب) و بعد عشاء (شامگاه)؛ يعني موقعي كه ديگر هيچ روشني در آسمان نيست.
نماز اسلامي پنج نوبت است؛ ولي به فتواي فقهاي شيعه، انسان مي تواند حتي بي آنكه عذر و مشكلي داشته باشد آنها را در سه نوبت بخواند. اما چرا چنين است؟ اولين سؤالي كه در رابطه با نمازهايي كه مي خوانيم مطرح مي شود اين است كه در بيست و چهار ساعت چند نوبت بايد نماز خواند. اگر جوان هايي كه هنوز وارد ميدان زندگي نشده اند، يا حتي آنان كه هنوز وارد ميدان جواني نشده اند پيش از آنكه به ميدان زندگي و جواني پا نهند چنين پرسشي را از من كنند، مشكل مي توانم به آنها پاسخ بگويم؛ چون جوان در اين سن سراسر پاكي است و نمي فهمد كه چرا لازم است يك انسان در بيست و چهار ساعت پنج بار خود را بشويد .
او نمي تواند اين نكته را درك بكند و من نيز كمتر مي توانم در اين باره به آنان توضيح كافي بدهم. ولي فعلاً روي سخنم با آن پسر و دختر خانمي است كه به دوره جواني رسيده يا در شرف ورود به ميدان جواني است؛ آقا و خانمي كه غرق زندگي است و حتي موقعي كه در خيابان راه مي رود حواسش جمع خودش نيست و ممكن است خداي نكرده زير ماشين برود؛ روي سخن من با چنين افرادي است.
آدميزاد به حكم آفرينش خاصي كه دارد، سخت در معرض غفلت از خدا،راه خدا، پاكي و فضيلت است. بايد دائماً يك نظم معنوي مراقب او باشد تا از راه خدا و فضيلت و پاكي منحرف نشود. اما چون اين كار دائماً ممكن نيست، او را در شبانه روز پنج، يا لااقل سه نوبت به سوي خدا مي خوانيم. ساعاتي را نيز در خواب مي گذراند. و براي اينكه زندگي اش خيلي درهم نشكند،صبح تا ظهر نيز او را فارغ البال مي گذاريم تا با خيال راحت به سراغ كار خود برود. بدين ترتيب بخشي از روز را درگير تكليف نماز نيست، اما در پنج يا لااقل سه نوبت در مقابل خدا قرار مي گيرد.
مي دانيد اين پنج نمازي كه در روز مي خوانيد چيست؟ در روايتي نيكو و لطيف، ضمن تمثيلي، حكمت نماز ذكر شده است:اگر يك انسان در بيست و چهار ساعت، پنج بار سر تا پايش را بشويد، آيا باز هم كثيف مي ماند؟ هرگز! معناي پنج بار نماز نيز همين است. پنج نوبت روح و دل و جان خود را شست وشو ده تا دائماً پاكيزه بماني.
شما كه اينجا در اروپا زندگي مي كنيد مي دايند كه فرد طبقه معمولي اروپايي تقريباً مقيد است كه لااقل هر روز يك بار قسمت ظاهر بدن، يعني سر و گردن و دست و پاي خود را بشويد. چرا؟
براي اينكه مي خواهد دائماً در انظار تميز باشد. واقعيت اين است كه او فقط به انظار اهميت مي دهد، لذا نسبت به به بقيه قسمتهاي بدن كه در انظار جلوه ندارد خيلي مقيد نيست. اما آيا براستي فقط تن آدمي كثيف مي شود؟ روح كثيف نمي شود؟ بي انصافي است اگر پاسخ منفي دهيم. همان گونه كه يك گل خوش بويِ لطيفِ نازك، خيلي زودتر در برابر عوامل فساد متأثر و منفعل مي شود و به فساد و پژمردگي مي گرايد، روح لطيف آدمي به مراتب از جسم او براي آلوده شدن حساس تر و آماده تر است و به دليل خاصيت قبول انفعالش ضمانت بيشتري مي خواهد تا در برابر عوامل فساد محيط مصون بماند. اسلام، ضامني بهتر از پنج نوبت توجه عميق به خدا پيدا نكرده است؛ پنج نوبت توجه به خدا و گفت و گوي در برابر خدا ـ آن هم با توضيحاتي كه عرض مي كنم. به نظر شما اين ضامن چطور است؟ مطبوع و دلپذير؟ لازم و سودمند؟ يا يك تكليف شاق و باري خسته كننده؟ كدام يك؟
نماز بار سنگيني است؛ مگر براي مردمي كه به پاكي،خدا و راه خدا، و زندگي جاويد و روز جزا ايمان آورده اند. آنان كه مي دانند هدف زندگي انسان، داشتن فضيلت و پاك ماندن و رشد و كمال معنوي است از نمازهاي پنجگانه استقبال مي كنند. نماز براي آنها سنگين و سخت نيست.
ما وقتي به نماز مي ايستيم چه مي كنيم و چه مي گوييم؟ قبل از هر چيز، دست و صورت و سر و پا را براي خدا تميز مي كنيم. پس با او نكته مواجهيم: اولاً، تميز مي كنيم؛ ثانياً، اين عمل را براي خدا انجام مي دهيم . من هر وقت به اين بخش از تعاليم اسلام مي رسم واقعاً حالت وجد پيدا ميكنم. مي بينم، اسلام جسم و جان، ماده و معنا، دنيا و آخرت، زندگي و كمال را به طرز زيبايي به هم پيوند داده است. ملاحظه كنيد؛ مي خواهم نماز بخوانم، وضو مي گيرم. وضو گرفتن چيست؟ وضو به معني نظافت. شست وشو و پاكيزگي است. كجا را پاكيزه مي كنم؟ قسمت هايي از بدن را كه معمولاً بيرون است: صورت بيرون است و زودتر كثيف مي شود؛ دست معمولاً تا آرنج بيرون است و در مواقع معمولي بيشتر كثيف مي شود؛ بعد هم قسمتي از جلوي سر و روي پا كه بيرون است همه را تميز مي كنم. اما آيا اگر يك نفر پيش از وضو حمام رفته، صابون زده و خود را كاملاً تميز كرده باشد، با هم بايد وضو بگيرد؟ بلي، چرا؟ چون در اين پاكيزه كردن به نام وضو يك نكته ديگر نيز وجود دارد: پاكيزه كردن خود براي خدا.
مي دانيد كه انسان در موقع وضو گرفتن بايد براي خدا وضو بگيرد؛ يعني بايد به اين نكته توجه كند كه خود را براي خدا پاكيزه مي كند. انسان در اين حال يك قدم به سمت پاكيزه شدن روح نيز قدم بر مي دارد. بنابراين، اگر كسي تمام تن خود را همين حالا تميز كرده، اما اين كار را به عنوان امتثال فرمان خدا و اينكه بخواهد تميز بشود و به سوي خدا برود انجام نداده باشد، عمل او اين نقيصه را دارد كه فقط تميز كردن جسم است نه تميز كردن جان. انساني كه مي خواهد در برابر خدا به حالت راز و نياز بايستد، بايد قبل از آن يك قدم به سمت پاكيزگي جان برداشته باشد و براي خدا وضو بگيرد. به قول حافظ:
دوش رفـــــتم به در مــــيكده خواب آلوده
خـــــرقه تر دامــن و سـجاده شـــــراب آلوده
آمـد افسـوس كـنان مـغبچه بـاده فــروش
گــــفت بــيدار شــو اي رهـــرو خـواب آلــوده
شسـت و شويـي كـن و آنـگه به خـرابـات خـرام
تــــا نــگردد ز تـو ايـن ديـر خــراب آلــوده
آن مي كه حافظ مي گويد، ميي است كه عقل را به خاطر داغي سر از دست آدمي نمي گيرد. مي عشقي است كه عقل را در راه پاكي و صفا مي گيرد. مسلم اين است كه در زبان عرفا، اصطلاح و كلمه "مي” براي تعبير از جهت شيفته كننده و شيوا و شيدا كننده شخص عاشق كمال و معنويت به كار رفته است.
شســت و شويـي كـن و آنــگه بــه خـرابات خــرام
تـــا نـگـردد ز تـــو ايــن ديـــر خـــراب آلــــوده
وضو، شست و شوي كردن و آنگه به مسجد و محل نماز خراميدن است. يك قدم به سمت پاكي معنوي برداشتن است. لذا، اگر كسي همين حالا نيز حمام رفته، بايد براي خدا وضو بگيرد تا يك قدم به خلوص و خدايي بودن نزديك تر شده باشد.
بنابراين، نمازگزارِ مسلمان، دست و صورت و سر و پا و نيز اندكي دل خود را تميز مي كند، آنگاه به محراب عبادت و بندگي مي رود. محراب مختص امام جماعت نيست، هر جا به نماز بايستيد همان جا محراب است . به جنگ شيطان و هوا و هوس رفتن ست. محراب، جايگاه مبارزه با خودپرستي و خودخواهي است.
باري، نمازگزار با اين توجه قلبي كه براي خدا نماز مي خواند، در محراب خويش مي ايستد و اولين كلمه اي كه مي گويد اين است: «الله اكبر»؛ خدا برتر و بزرگ تر است از همه چيز. توجه كنيد؛ با گفتن «الله اكبر» و بيان اين شعار بزرگ اسلام، يك مسلمان همه عظمت هاي ديگر را در برابر چشم دل و جان خود خرد مي كند. اين مسأله نياز به توضيح فراوان دارد؛ اما همان گونه كه عرض كردم اگر بخواهيم در اينجا درنگ كنيم از اصل بحث باز مي مانيم. انشاء الله تفصيل مطلب را به بعد موكول مي كنم و فعلاً به توضيح مختصري اكتفا مي كنم
ادامه دارد...