■ تبارشناسی واژه قرآنی «صلاه»
تبارشناسی واژه قرآنی «صلاه» - بخش دوم و پایانی
کاربرد واژه «صلاه» در مفهوم «نماز»
در پژوهش حاضر کوشش شده است، با عنایت به کاربردهای واژه قرآنی «صَلاه» و بررسی دقیق آنها در قرآن مجید و شعر جاهلی، سیر تطوّر معنایی آن در زبان های سامی و از جمله زبان عربی و خاستگاه واژه و ریشه شناسی آن بررسی شود.
3. ساختارهای نحوی و لغوی واژه «صلاه» در قرآن کریم
اکنون پس از بررسی نظر پیشینیان و معاصران درخصوص مفهوم واژه «صلاه» شاید بتوان مفاهیم بهکاررفته در قرآن کریم را بررسی کرد. بررسی بیش از 99 نمونه کاربرد واژه «صلاه» و مشتقات آن در قرآن کریم نشان می دهد که این واژه با مشتقات خود در قرآن با ساختارهای نحوی و مفاهیم اساسی ذیل به کار رفته است.
3ـ1.کاربرد مشتقات واژه «صلاه» همراه حرف جر «علی»
مشتقات واژه «صلاه» در قالب فعل «صَلَّی،یُصَلِّی» از مصدر «تَصلِیَه» همراه حرف جرّ «عَلی»، در شش آیه از قرآن کریم به کار رفته است.
گاهی خداوند از دعای پیامبر در حق مسلمانان سخن می گوید: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَه تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (توبه: 103)، یعنی قبول صدقاتشان را برایشان طلب کند (طبرسی، 1403، ج5، ص118) و رسم دعا بدین گونه بوده است که بگویند: «خداوند به مالت خیر و برکت دهد» که این نوعی تشکر از کوشش ها و تمجید اطاعت آنهاست (طباطبایی، 1397، ج9، ص377) و در ادامه به این حقیقت اشاره می کند که دعای پیامبر مایه آرامش و تسلّی خاطر آنهاست و از آنجا که مفهوم «دعا» به طور مطلق «طلب میل و توجّه» است (مصطفوی، 1368، ج3، ص218)، در ادامه آیه به شنوا و دانا بودن خداوند نسبت به دعا و درخواست مخلصان تصریح می کند؛ بنابراین این میل و توجّه دوجانبه است و در جایی دیگر دعاهای پیامبر را مایه تقرّب به خداوند می داند: «وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّهَا قُرْبَه لَّهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (99: توبه).
گاهی«صلاه» به خداوند و فرشتگان نسبت داده شده: «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا» (احزاب: 43) که به معنای توجّه و اهمیت خاص خداوند نسبت به مؤمنان است که موجب سعادت اخروی و رستگاری ابدی می شود و ذیل آیه روشن می کند که این توجّه همان رحمت خداوند است.
درجایی دیگر خداوند مؤمنان را برای پیشرفت در کار خود به صبر و مقاومت پیشه کردن و یاد و ذکرخدا و طلب توجه او دعوت می کند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَه إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (153:بقره) و در ادامه پس از برشمردن صفات صابران به توجه متقابل و مضاعف خداوند اشاره می فرماید: «أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَه وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (بقره: 157).
نسفی و زمخشری در تفسیر این آیه «صلوات» را به مفهوم «الحُنُو وَالتَعَطُّف» یعنی «شفقت و مهربانی و نرمی» دانسته اند و معتقدند که به جای «رأفه» قرار داده شده است، مانند: «رأفه وَ رَحمَه» (حدید: 27) و «رءوفٌ رَحیمٌ» (توبه: 117)، یعنی ثناء جمیل و عطوفت و رحمت پی در پی از جانب پروردگارشان برای آنهاست. در ترجمه های فارسی نیز بیشتر «درود و الطاف خداوند» به کار برده شده است.
در جایی دیگر به «صلاه» خدا و فرشتگان و مردم بر پیامبر اشاره می کند و می فرماید: «إنَّ اللهَ وَملائکَتَهُ یُصَلّونَ عَلی النّبیّیا أیُّها الّذینَ ءامَنوا صَلّوا عَلیهِ وَسَلِّموا تَسلیماً» (احزاب: 53). از آنجا که «صلاه» در اصل به معنای «انعطاف» بوده، صلوات بر پیامبر به معنای انعطاف و توجّه مطلق خداوند به پیامبر اکرم (ص) با رحمت خود است. همچنین صلوات ملائکه بر آن حضرت، انعطاف آنهاست بر ایشان به اینکه او را تزکیه و برایش استغفار کنند و صلوات مؤمنین بر آن جناب به پیروی خدای سبحان و ملائکه اوست.
از طریق شیعه و سنی هم روایت بسیار رسیده است مبنی بر اینکه صلوات فرستادن مؤمنین بر پیامبر اکرم (ص) این است که از خدا بخواهند بر او و خاندان او درود بفرستد (طباطبایی، 1397، ج16، ص507)؛ یعنی خداوند و ملائکه بر پیامبر تحیت و درود می فرستند و او را ثنا و تمجید می کنند و مؤمنان نیز باید برای ایشان درود و تهنیت بفرستند و به زیبایی تمجید کنند (مصطفوی، 1368، ج6، ص273) و صلوات خداوند بر انبیاء و بندگان صالحش، همان حسن ثنا و تمجید آنهاست (فراهیدی، 1409، ج7، ص154) و صلوات خداوند و فرشتگان بر پیامبر،یک لفظ با یک معنای واحد بوده و در هر دو به مفهوم تعظیم و بزرگداشت است (زبیدی، 1422، ص439).
همچنین در آیه 84 سوره توبه خداوند رسول اکرم (ص) را از خواندن نماز میّت بر اجساد منافقان و طلب استغفار برای آنها نهی می کند: «وَلا تُصَلِّ عَلی أحَدٍ مِنهُم ماتَ أَبَداً وَلا تَقُم عَلی قَبرِهِ ...»؛ زیرا بهخاطر احاطه و استیلای کفر در دل آنها، فاقد ایمان هستند و راهی به سوی نجات ندارند. با توجه به کیفیت نماز میّت می توان دریافت که این نماز شامل تحیت و ثنا و دعاست و با کیفیت نمازهایی شامل رکوع و سجود و.... متفاوت است.
هرگاه «صلاه» به معنای ثنا و تمجید باشد، همراه حرف «علی» به کار می رود که این قاعده با آیات فوق مطابقت دارد. ثنا و تمجید از جانب خداوند نشانه رضایت خدا و اطاعت بنده است و از جانب فرشتگان، نشانۀ در مسیر بندگی و خلوص و مطیع بودن آن فرد است و از جانب پیامبر، نشانه وجود ایمان و اطاعت از خدا و پیامبر است و از جانب مؤمن، نشانه عشق و تعلّق و تمایل به تقرّب است (مصطفوی، 1368، ج6، ص274).
3ـ2. کاربرد واژه «صلاه» در مفهوم «دعا و طلب میل و توجه»
در قرآن کریم آنجا که از توجّه و ثنا و تسبیح خداوند سخن به میان می آید، این عمل علاوه بر هرکس که درآسمان ها و زمین است، به پرندگان نیز نسبت داده شده است و با لفظ «صلاه» بیان می شود: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ» (نور: 41) که ظاهراً غرض توجه و روی کردن به خداست. واژه «الصلاه» به معنای «الدعاء» بوده (زمخشری، 1430، ص732) و دعا عبارت است از اینکه داعی، مدعوّ را متوجه خود کند و نشان دهندۀ این نکته است که داعی حاجتی دارد که مدعوّ بی نیاز از آن است.
بنابراین «صلاه» در این آیه بر تنزیه خداوند بیشتر دلالت دارد تا بر تحمید و ثنای او (طباطبایی، 1397، ج15، ص132). به عبارت دیگر «کُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسبیحَهُ» به معنای «أَنَّ جَمیعُ ذلِکَ قَد عَلِمَ اللهُ تَعالى دُعاءَهُ إلى توحیدِهِ وَتَسبیحِهِ وَتَنزیهِهِ» است (طبرسی، 1403، ج7، ص259).
در جایی دیگر عمل مشرکان را که راه مسجد الحرام را به روی بندگان خدا می بندند، نکوهش می کند و مستحق عذاب می داند، آنگاه به توصیف عبادت آنها می پردازد و می فرماید که دعا و تسبیح آنها در خانه کعبه چیزی جز صوت زدن و کف زدن نیست و تنبیهی است بر بیهودگی و ابطال کار آنها: «وَمَا کَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکَاءً وَتَصْدِیَه فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ» (انفال: 35) و منظور از «صلاه» دعاست، بدین معنا که «دعاء و تسبیح» مشرکان چیزی جز «مکاء و تصدیه» نیست، گویا اینکه اصلاً دعا و تسبیحی نداشتهاند (طبرسی، 1403، ج4، ص463؛ زمخشری، 1430، ص412) و چنین افرادی شایستگی ولایت بر خانه کعبه را ندارند (ابوحیّان، 1413، ج4، ص485).
درحقیقت با توجه به این دسته از آیات، مفهوم اولیه «صلاه» همان «دعا و انعطاف و طلب میل و توجّه» است.
3ـ3.کاربرد واژه «صلاه» در مفهوم «نماز»
در دسته ای دیگر از آیات قرآن کریم «صلاه» در مفهوم «نماز»، یکی از عبادات، به کار رفته است. بعضی وجه تسمیه آن را از باب نامگذاری کل به جزء دانسته اند. درحقیقت در نماز توجّه و انعطافی از بنده به خدا است، همان طور که از خدا به بنده و نماز در واقع یادآوری مخصوص خدا و روی کردن به سوی اوست با کیفیتی که شرع بیان داشته و فریضه نماز «صلاه» نامیده شده است؛ زیرا نمازگزار با اعمال خود و بهجا آوردن آن مطابق دستورات خداوند، پذیرش خواسته خود و بهره مندی از ثواب الهی را طلب می کند (طبری، 1374، ج1، ص248).
هیچ دین و شریعتی بدون نماز نیست، هرچند که در کیفیت آن با هم متفاوت باشند. دربارۀ بنی اسرائیل، خداوند به موسی (ع) وحی فرمود که خانه های خویش را مقابل هم قرار دهید و نماز بخوانید: «وَأوحَینا إِلی موسی وَأَخیهِ أَن تَبوّءا لِقَومِکُما بِمِصرَ بُیوتاً وَاجعَلوا بُیوتَکُم قِبلَه وَأَقیموا الصّلاه وَبَشِّر المُؤمنینَ» (یونس: 87).
در خصوص حضرت ابراهیم (ع) آمده: «رَبِّ اجعَلنی مُقیمَ الصّلوه وَمِن ذُرّیَتی رَبّنا وَتَقَبّل دُعاءَ» (ابراهیم: 40). راجع به حضرت عیسی و شریعت او می فرماید: «وَاجعَلنی مُبارَکاً آَینَ ما کُنتُ وَأوصِنیبالصَّلوه وَالزّکوه مادُمتُ حَیّاً» (مریم: 31). در حالات اسماعیل صادق الوعد آمده: «وَکانَ یَأمُرُ أهلَهُ بِالصّلوه وَالزّکوه وکانَ عِندَ رَبِّه مَرضیّاً» (مریم: 55) و راجع به انبیاء سلف فرموده: «وَجَعَلناهُم أئمَّه یَهدونَ بَأمرِنا وَأَوحَینا إلَیهِم فِعلَ الخَیراتِ وَإقامَ الصَّلوه وَإیتاءَ الزّکوه وَکانوا لَنا عابِدینَ» (انبیاء: 73).
لقمان به پسرش می فرمود: «یا بُنَیَّ أقِم الصّلوه وَأمُر بالمَعروفِ وَانهَ عَن المُنکَرِ وَاصبِر عَلی ما أصابَکَ إنَّ ذلِکَ مِن عَزمِ الاُمورِ» (لقمان: 17). قوم شعیب به وی می گفتند: «قالوا یا شُعَیبُ أَ صَلوتُکَ تَأمُرُکَ أن نَترُکَ ما یَعبُدُ ءاباءُنا أو نَفعَلَ فی أموالِنا ما نشاؤا إنَّکَ لَأنتَ الحَلیمُ الرَّشیدُ» (هود: 87) و خداوند خطاب به مؤمنان فرموده: «وَحافظوا عَلی الصلَواتِ وَالصّلوه الوُسطیوَقوموا لِلّهِ قانِتینَ» (بقره: 238)؛ بنابراین می فرماید: «... إِنّ الصّلوه کانَت عَلی المُؤمِنینَ کِتاباً موقوتاً» (نساء: 103).
3ـ4. کاربرد واژه «صلاه» همراه لفظ «إقامه» و مشتقات آن
در قرآن کریم هرجا که خدای تعالی با واژه «صلاه» ستایش شود، یا بر آن ستایش تشویق شده باشد، همراه لفظ «إقامه» و مشتقات آن آمده است، مثل آیات «والمُقیمینَ الصّلوه» (نساء: 162)، «وَأقیموا الصّلوه» (بقره: 43) و ... .
خداوند درآیه 2 سوره انفال به صفاتی از مؤمنان اشاره می کند که مستلزم دارا بودن حقیقت ایمان است و متّصف بودن به این صفات نفس را برای تقوا و اطاعت از خدا و رسول آماده می کند؛ بنابراین می فرماید: «إِنّما المُؤمِنونَ إِذا ذُکِرَ اللهُ وجِلَت قُلوبُهُم»؛ زیرا وقتی نور ایمان به تدریج در دل مؤمنان تابیده می شود، به حد تمام می رسد و حقیقتش کامل می شودو در قلب اثر می کند؛ بنابراین در هنگام ذکر خداوند دلهایشان از عظمت و جلال خداوند تکان می خورد و ترسان و لرزان می شود.
هرقدر مؤمن بیشتر در آیاتی که انسان را به سوی معرفت حقّ رهبری می کند، سیر و تأمّل کند، ایمانش از جهت کیفیت قوی تر و زیادتر می شود، تا آنجا که به مرحله یقین برسد: «وَإِذا تُلیَت ءایاتُهُ زادَتهُم إیماناً». وقتی ایمان انسان زیاد شد و به حدّی از کمال رسید که مقام پروردگار و موقعیت خود را شناخت و به حقیقت مطلب پی برد و فهمید که تمامی امور به دست خداوند سبحان است، بر خود حق و واجب می داند که بر او توکل کند و تابع اراده او شود و بر طبق شرایع و احکام او عمل کند «وَعَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلونَ». وقتی ایمان به حدّ کمال خود در دل مستقر شد، قهراً انسان به سوی عبودیت معطوف می شود و پروردگار خود را با خلوص و خضوع عبادت می کند و این عبادت همان نماز است.
علاوه براین به سوی اجتماع نیز معطوف می شود و نیازهای آنان را برطرف می کند و از آنچه خداوند به او ارزانی داشته است، از مال و علم و غیره انفاق می کند: «الّذینَیُقیمونَ الصّلاه وَمِمّا رَزَقناهُم یُنفِقونَ» (انفال: 3). به پاداشتن نماز روشن ترین مظهر عبادت خداست. همچنین دادن زکات از قوی ترین ارکان جامعه دینی است و این دو نمونه و اشاره به همه وظایف دینی انسان مؤمن در برابر خالق و خلق که بر تمامیّت ایمان به آیات خدا ذکر شده است (طباطبایی، 1397، ج9، ص12).
اقامه نماز عبارت است از انجام صحیح آن و به جاآوردن حقوق و ارکان و شرایط آن نه فقط انجام صورت ظاهری آن، بلکه درستی نمازی که با اقامه حاصل می شود، همان توجه به خداوند تعالی و خشوع حقیقی در برابر او و احساس نیاز به اوست (رشیدرضا، 1947، ج1، ص108). چنین نمازی از دیدگاه خداوند تمجید وستایش می شود.
در قرآن کریم 44 بار واژه «صلاه» همراه لفظ «إقامه» و مشتقات آن به کار رفته و در بیش از 20 نمونه آن نماز و زکات قرین هم ذکر شده است. در این دسته از آیات قرآن کریم به مؤمنان وعده پاداش و درجات قرب به مقام پروردگار داده شده است و از آنجا که ایمان دارای مراتب مختلف بوده؛ بنابراین درجاتی هم که خداوند به ازای آن می دهد متفاوت است.
3ـ5. کاربرد واژه «صَلّی» و مشتقات آن
فعل «صَلّی» در 4 آیه از قرآن کریم بدون حرف جر «عَلی» در مفهوم «اطاعت و بندگی، تواضع وخشوع در برابر خدای تعالی» به کار رفته است.
گاهی خداوند از شرط فلاح و رستگاری سخن می گوید: «قَد أفلَحَ مَن تَزَکّی» (14: أعلی) و تزکیه نفس یعنی «زدودن عقاید فاسد از قلب» را اولین شرط معرفی می کند. سپس به شناخت و معرفت قلبی به ذات و صفات و اسماء خداوند اشاره می کند: «وَذَکَرَ اسمَ رَبِّهِ» (15: أعلی) و درنتیجه فرد در خدمت خداوند قرار می گیرد و آثار این شناخت و معرفت که همان خضوع و خشوع است، در اعضا و جوارح او ظاهر می شود. خداوند این حقیقت را با عبارت «فَصَلّی» بیان می کند (رازی، 1402، ج31، ص148).
این آیات از نظر روایات وارده از شیعه و سنی، تنها دربارۀ زکات فطره و نماز عید نازل شده است (طباطبایی، 1397، ج20، ص269)، دراین صورت باید توجه داشت که نماز عید فطر به صورت جماعت است و فرد با نام مأموم در آن شرکت می کند؛ بنابراین فعل «صَلّی» به کار برده شده است، همان گونه که در آیه 102 سوره نساء نیز وقتی خداوند از نمازخواندن سربازان در میدان جنگ به صورت جماعت سخن به میان می آورد، از واژه های «لَم یُصَلّوا» و «فَلیُصَلّوا» استفاده می کند.
در جایی دیگر خداوند ابتدا به صورت مؤکّد عطا و بخشش فراوان خود را به پیامبر متذکّر می شود: «إِنّا أَعطَیناکَ الکوثَر» (کوثر: 1) و سپس به شکرانه آن نعمت ها، امر به اطاعت و عبادت خداوند می کند: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانحَر» (کوثر: 2). رازی در تفسیر این آیه می گوید: شکر عبارت است از «تعظیم» که سه رکن دارد: 1- مربوط به قلب است و اینکه بداند نعمت از خداست نه دیگری؛ 2- مربوط به زبان است و اینکه او را مدح کند؛ 3- مربوط به عمل است و اینکه در خدمت او باشد و برای او تواضع کند و نماز شامل همه این معانی است (رازی، 1402، ج32، ص129). وی ضمن ذکر وجوه دیگر تفسیر، این وجه را شایسته تر می داند؛ زیرا به عرف شرع نزدیک تر است.
همچنین در قرآن کریم آنجا که «توجّه نکردن به بندگی و عبادت خدای تعالی» را مطرح می کند، واژه «لا صَلَّی» به کار برده شده است: «لا صَدَّقَ وَلا صَلَّی» (قیامه: 31) و در آیه بعد به نقطه مقابل آن اشاره می کند: «وَلکِن کَذَّبَ وَتَوَلّی» (قیامه: 31)، یعنی به جای تصدیق دعوت حقّی که قرآن متضمن آن است، تکذیب می کند (طباطبایی، 1397، ج20، ص114) و اصول دعوت را نمی پذیرد و آنچه را که مربوط به فروع دین و عبادت و بندگی خداوند است، پیروی نمی کند؛ بلکه از آن روی می گرداند.
از مقایسه بین الفاظ دو آیه می توان دریافت که «لا صَدّقَ» در مفهوم «کَذّبَ» و «لا صَلَّی» در مفهوم «تَوَلّی» به کار برده شده است. طبری نیز در تفسیر خود «لا صَلَّی» را به معنای «تَوَلَّی عَن طاعَه اللهِ» می داند (طبری، 1374، ج24، ص81). در قرآن کریم عاقبت کار این گروه از انسان ها با استفاده از فعل مجرد «لا یَصلی» اینگونه بیان شده است: «لا یَصلاها إِلّا الأشقی الَّذی کَذَّبَ وَتَولّی» (اللیل: 15) و مراد از «صلی النار» پیروی آن و ملازم آن بودن است و مفهوم خلود را می رساند (طباطبایی، 1397، ج20، ص306). به عبارت دیگر انسان با تصدیق دعوت حقّ و خضوع و خشوع در برابر خداوند خود را ملازم الطاف الهی قرار می دهد و روی گردانی از اطاعت خداوند منجر به ملازمت با آتش قهر الهی می شود.
در سوره «الحاقه» نیز در خصوص این اشقیای مجرم که نامه عملشان به دست چپ آنها داده می شود، خداوند به ملائکه دستور می دهد که او را بگیرید و در آتش بیفکنید: «ثُمَّ الجَحیمَ صَلّوهُ» (الحاقه: 31) و «صلّوهُ» امر از ماده «صلو» به معنای ملازم قراردادن آدمی با آتش است (طباطبایی، 1397، ج19، ص400). زمخشری این مفهوم را با عبارت «صلی النار وصلاه النار» بیان می کند (زمخشری، 1430، ص1137). رازی و بیضاوی نیز در تفسیر این آیه معتقدند که «صَلّیتُهُ» به معنای «أصلَیتُهُ» است، همانند «کَرّمتُهُ» و «أَکرَمتُهُ» و مفهوم آیه را با عبارت «لا تُصلوهُ إِلّا الجَحیم» بیان می کنند.
3ـ6. کاربرد واژه «مُصَلّین» در مفهوم «پیروان»
در دسته ای دیگر از آیات قرآن کریم واژه «مُصَلّین» به کار رفته است. خداوند در سوره معارج به این حقیقت اشاره می کند که انسان مخلوقی طبعاً حریص و بی صبر است: «إِنَّ الإنسانَ خُلِقَ هَلوعاً» (19: معارج) در برابر شرّ و زیان جزع و بی قراری می کند و اگر مال و دولتی به او برسد، از دیگران دریغ می کند. آنگاه «مُصَلّین» را از این قاعده مستثنی می کند: «إِلّا المُصَلّین» (معارج: 22) و طی آیات 23 تا 34 این سوره این گروه را معرفی و 8 نمونه از صفات آنان را ذکر می کند. طبرسی واژه «مصَلّین» در این سوره را به معنای «موحّدین مطیعین» می داند (طبرسی، 1403، ج10، ص124).
سیوطی نیز در تفسیر خود در خصوص این واژه به معنای «مؤمنین» اشاره می کند.
در سوره مؤمنون خداوند فلاح و رستگاری را به مؤمنان اسناد می دهد و می فرماید: «قَد أفلَحَ المؤمِنونَ» (مؤمنون: 1) آنگاه طی آیات 2 تا 9 این سوره مؤمنان را معرفی و 6 نمونه از صفات آنان را ذکر می کند. سیاق این آیات همانند آیات ذکرشده از سوره معارج است و از مقایسه این دو می توان نتیجه گرفت که منظور از «المُصَلّین» همان «المؤمنین» است؛ درنتیجه این واژه را می توان به معنای «پیروان واقعی» در ترجمه به کار برد.
در این صورت میتوان گفت که مراد از «المصَلّین» در سوره مبارکه ماعون پیروانی است که کم توجّه به نماز هستند و آن را خارج از وقت، همراه ریا، بدون خشوع و خضوع و... به جا می آورند و زکات و احسان را نیز از دیگران منع می کنند (زمخشری، 1430، ص1223). به عبارت دیگر افرادی که در رابطه خود با خالق سست هستند و در ارتباط با خلق خدا نیز بی تفاوت اند و به وظایف خود عمل نمی کنند، زمخشری از این گروه با نام «مُتّسمین بالاسلام» یاد می کند.
4. وجوه اشتقاق «صلاه» از دیدگاه مفسران
مفسران در وجوه اشتقاق واژه «صلاه» نظرات متعددی را مطرح کرده اند. رازی این واژه را مشتق از «صَلی» می داند و در این خصوص می گوید: «اشتِقاقُها مِن الصَلی وَهِیَ النّارُ مِن قَولِهِم«صَلَّیتُ العَصا» إذا قَوَّمَها بِالصَّلی» (رازی، 1402، ج2، ص29). یعنی از «صلی» مشتق شده که به معنای آتش است، همان گونه که وقتی عصا را با آتش گرم می کنیم تا راست شود، می گوییم: «صلیتُ بالنارِ» نمازگزار نیز تلاش می کند که باطن و ظاهر خود را متعادل کند، همانند تلاش برای راستکردن چوب با نزدیک کردن آن به آتش.
زمخشری و نسفی معتقدند که این واژه بر وزن «فَعَلَه» مشتق از «صَلّی» و همانند «زَکاه» از «زَکّی» است. در خصوص حقیقت معنایی «صَلّی» می گویند: «حقیقه صلّی، حَرَّکَ الصَلَوَین، لِأنّ المُصَلّییفعل ذلک فِی رُکوعِهِ وَسُجودِهِ» (زمخشری، 1430، ص38؛ نسفی، 1416، ج1، ص13). بنابر این نظر، واژه «صلاه» بر وزن فعله از «صلی»یعنی «حرکت پشت انسان» مشتق شده است و به اعمال ظاهری نماز اشاره دارد؛ زیرا نمازگزار این حرکت را در رکوع و سجود انجام می دهد.
طبری نیز در خصوص وجه تسمیه «صلاه»، عبادت واجب معتقد است که نمازگزار با اعمال خود و به جاآوردن نماز مطابق دستورات خداوند، پذیرش خواسته خود و بهره مندی از ثواب الهی را طلب می کند (طبری، 1410، ج1، ص248). این وجه نیز نشان دهندۀ باطن نماز است و بر معنای «دعا و طلب میل و توجّه» تکیه دارد.
برخی دیگر از مفسران نیز واژه «صلاه» را عبارت از «ملازمت و همراهی و جدانشدن» می دانند و معتقدند که از «المُصَلّی» مشتق شده است؛ یعنی اسبی که در مسابقه در پی اسب برنده و پیشتاز می آید (رازی، 1402، ج2، ص275). در کلام عرب به اسب پیشتاز در مسابقه «سابق» و به اسبی که مقام دوم را دارد و در پی اسب سابق در حرکت است «مُصَلِّی» گفته می شود و «صَلَّی الفَرَسُ» به معنای «تَلا السّابِقَ» است؛ زیرا سر اسب مصلّی در پشت اسب سابق قرار می گیرد (زبیدی، 1422، ص440).
به نظر می رسد که این وجه اشتقاق مربوط به نماز جماعت باشد؛ زیرا از نظر ظاهری در حالت رکوع و سجود حالت مأموم نسبت به امام جماعت همانند حالت اسب مصلّی نسبت به سابق است. از جنبه باطنی و معنوی نیز نمازگزار در حقیقت پیرو و دنباله رو فرد اول و راهنمای خود است. به عبارت دیگر «نماز جماعت عبارت است از تذلّل و خضوع در برابر معبود به تبعیّت از یک رئیس که همان امام جماعت است، به طوری که در عرف گفته شود آن جماعت به صورت دسته جمعی در برابر خداوند تذلّل کردند» (بروجردی، بی تا، ج3، ص84).
روایات وارده از شیعه و سنّی نیز نشان دهندۀ این حقیقت است که اصل و مبنا در نماز، جماعت است و از ابتدای تبلیغ دین اسلام، پیامبر (ص) فریضه نماز را که مأمور به تبلیغ آن بوده اند، به صورت جماعت برپا می کردند و نماز جماعت سنّت پیامبر خوانده شده است و اگر کسی آن را بدون دلیل و از روی بی میلی و بی توجّهی به جماعت مسلمانان ترک کند، به نماز واقعی دست نمی یابد: «الصَّلَواتُ فَریضَه وَلَیسَ الاِجتِماعُ بِمَفروضٍ فِی الصَّلاه کُلِّها وَلکِنَّها سُنَّه وَمَن تَرَکَها رَغبَه عَنها وَعَن جَماعَه المُؤمِنینَ مِن غَیرِ عِلَّه فَلا صَلاه لَهُ» (عاملی، بی تا، ج8، ص285؛ کلینی، بی تا، ج3، ص372).
نتیجه گیری
واژه صلاه و دیگر مشتقات آن نظیر (صَلِّ ـ یُصَلّون ـ صَلَوات ـ مُصَلّین ـ مُصَلّی) بیش از 99 بار در آیات قرآن به کار رفته است و اگر واژه هایی مثل (تَصلی ـ إِصلَوها ـ نُصلِهِ ـ صالوا ـ صِلیّاً ـ صَلّوه ُـ أُصلیهِ ـ تَصلیَه ـ صالِ ـ تَصطَلون) نیز از مشتقات این واژه در نظر گرفته شود، تعداد آنها در قرآن کریم به بیش از 124 بار می رسد. این آیات از جهت معنا و مفهوم در پنج دسته کلی بررسی می شود:
1- آیاتی که واژه صلاه و مشتقات آن در مفهوم «دعا» به کار رفته است، مثل: «أَلَم تَرَ أنَّ اللهَ یُسَبِّحُ لَهُ مُن فی السَّمواتِ وَالأرضِ وَالطَّیرِ صافّاتٍ کُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسبیحَهُ وَاللهُ عَلیمٌ بِما یَفعَلونَ» (41: نور).
2- آیاتی که واژه صلاه و مشتقات آن در مفهوم «حسن ثنا و تمجید» به کار رفته است، مثل: «إِنَّ اللهَ وَمَلائِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلی النَّبی ...» (56: أحزاب).
3- آیاتی که واژه صلاه و مشتقات آن در مفهوم عبادت مخصوص «نماز» به کار رفته است، مثل: «الّذینَیُؤمِنونَ بِالغَیبِ وَیُقیمونَ الصَّلاه وَمِمّا رَزَقناهُم یُنفِقونَ» (3: بقره).
4- آیاتی که واژه صلاه و مشتقات آن در مفهوم «اطاعت وپیروی از دستورات» به کار رفته است، مثل: «قَد أَفلَحَ مَن تَزَکّی * وَذَکَرَ اسمَ رَبِّه فَصَلّی» (أعلی: 41و42).
5- آیاتی که واژه صلاه و مشتقات آن در مفهوم «دخول و ملازمت» به کار رفته است، مثل: «وَتَصلِیَه جَحیمٍ» (واقعه: 94).
بررسی این شواهد نشان می دهد که معنای جامع «صلاه»، انعطاف و توجّه است که بنا به اختلاف نسبت، متفاوت می شود؛ بنابراین نسبت «صلاه» به بنده در مفهوم دعا و طلب میل و توجّه است و این نسبت در خصوص خداوند، رحمت و توجّه و توفیق در عبادت و عصمت از هر بدی است و از جانب فرشتگان، طلب آمرزش برای انسان هاست.
«صلاه» در اصل در زبان های سامی به معنی «عبادت مخصوص و صدازدن و فراخواندن» بوده، سپس وارد زبان عربی شده و در مفهوم «دعا» به معنای «طلب کردن و درخواست کردن» به کار رفته است و از باب مجاز به نماز هم اطلاق می شود؛ زیرا دعا بخشی از نماز است.
بین واژه های «الصلاه»، «الصلی» و«الصلو» تناسب وجود دارد و همگی در مفهوم «روی آوردن و نزدیک کردن» مشترک هستند. «الصلاه» روی آوردن به مقام برتر نورانی است که همان ارتباط با خداوند و حضور در مقابل اوست. «الصلی» روی آوردن به آتش است. «الصلو» نشان دادن محبت و دوستی و بیان درود وتمجید براییک مقام است. پس لفظ «صلاه» یایی باشد یا واوی، در اصل نشان دهندۀیک مفهوم مشترک است. با بررسی در حد امکان منابع لغوی و تفسیری در خصوص واژه «صلاه» و وجوه اشتقاق آن به نظر می رسد که هر یک از وجوه اشتقاق این واژه اعم از یایییا واوی نشان دهندۀ ظاهر یا باطن نماز هستند.
آنجا که واژه «صلاه» مشتق از «صَلی»، «صَلّی»یا «صِلی» و به معنای «متعادل شدن با خشوع»، «دعا و طلب میل و توجّه» یا «دورشدن از آتش» در نظر گرفته شده است. به باطن و شرایط قبول نماز در پیشگاه الهی اشاره دارد و آنجا که این واژه مشتق از «مُصَلّی»یا «صَلَوَین» و به معنای «ملازمت و همراهی و جدا نشدن» یا «حرکت پشت انسان در حال رکوع و سجود» در نظر گرفته شده است، به ظاهر نماز و شرایط صحت آن دلالت دارد. شاید فرضیه اشتراک اشتقاق در خصوص معتلّات دیگری نیز صدق کند که اثبات آن بررسی های بیشتری را می طلبد.
همچنین در بعضی از آیات که واژه صلاه و مشتقات آن به کار رفته، صرفاً مفهوم عبادت نماز مراد نیست؛ بلکه مفهوم پیروی و دنباله روی کردن مدّنظر است، پیروی از پیامبری که یکی از وظایف وی اقامه نماز بوده است. پیروی حق و دستورات آن که موجب جلب رحمت و توجّه پروردگار و خلود در بهشتی می شود که تجسم اعمال خود فرد است، یا پیروی باطل که نتیجه آن دخول و خلود در آتش و جهنمی خواهد بود که تجسم اعمال بد انسان است؛ بنابراین بهتر است در ترجمه این نمونه ها لحاظ شود.
مراجع
قرآن کریم.
ابن جبر، مجاهد (1410ق)، تفسیر مجاهد، تحقیق: محمد بن عبدالسلام، بیروت: دارالفکر الاسلامی الحدیثه.
ابن درید، محمدبن حسن (1978م)، جمهره اللغه، تحقیق: رمزی منیر بعلبکی، بیروت: دارالعلم للملایین.
ابن سیده، علی بن اسماعیل (1421ق)، المحکم و المحیط الاعظم، تحقیق: عبدالحمید هنداوی، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن فارس، احمد (بی تا)، مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، بیروت: دارالفکر.
ابن منظور، محمد بن مکرم (بی تا)، لسان العرب، بیروت: دار صادر.
ابوحیان الاندلسی، محمدبن یوسف (١٤١٣ق)، تفسیرالبحرالمحیط، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیه.
اعشی، میمون بن قیس (1950م)، دیوان الاعشی الکبیر، تحقیق: محمد حسین،بی جا: مکتبه الآداب.
بروجردی، حسین (بی تا)، تقریر بحث سیدنا الاستاذ السیدحسین الطباطبایی فی القبله...، قم: موسسه النشرالاسلامی.
بیضاوی، عبدالله بن عمر (1416ق)، انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیروت: دارالفکر.
جفری، آرتور (1372ش)، واژه های دخیل در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره ای،تهران: انتشارات توس.
حرّعاملی، محمد (بی تا)، وسائل الشیعه، قم: موسسه آل البیت.
رازی، فخرالدین محمد بن عمر (1402ق)، التفسیر الکبیر، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعه الثالثه.
راغب، حسین بن محمد (بی تا)، المفردات فی غریب القرآن، دون مکان: مکتبه نزار مصطفی الباز.
رشید رضا، محمد (1947م)، تفسیر المنار، قاهره: دارالمنار، الطبعه الثالثه.
زبیدی، مرتضی (1422ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق: عبدالصبورشاهین، کویت: التراث العربی.
زمخشری، جارالله محمود بن عمر (١٤٣٠ق)، تفسیرالکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الاقاویل فی وجوه التاویل، بیروت: دارالمعرفه، الطبعه الثالثه.
سیوطی، جلال الدین (بی تا)، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، قم: منشورات مکتبه آیه الله المرعشی.
طباطبایی، محمد حسین (1397ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه، الطبعه الثالثه.
طبرسی، فضل بن حسن (1403ق)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، قم: منشورات مکتبه آیه الله المرعشی.
طبری، ابوجعفر (1374ق)، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، تحقیق: احمد محمد شاکر، قاهره.
طریحی، فخرالدین (1085ق)، تفسیر غریب القرآن، قم: منشورات زاهدی.
فراهیدی، خلیل بن احمد (1409ق)، العین، قم: مؤسسه دارالهجره، الطبعه الثانیه.
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب (1426ق)،القاموس المحیط، بیروت: مؤسسه الرساله، الطبعه الثامنه.
کلینی، محمدبن یعقوب (بی تا)، الکافی، قم: مؤسسه دارالحدیث.
کمال الدین، حازم علی (1429ق)، معجم مفردات المشترک السامی فی اللغه العربیه، قاهره: مکتبه الآداب.
مصطفوی، حسن (1368ش)، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
نسفی، عبدالله بن احمد (بی تا)، مدارک التنزیل وحقایق التاویل، بیروت: دارالنفایس.
نکونام، جعفر (1391ش)، «جستاری در واژگان شرعی قرآن»، فصلنامه کتاب قیم، دوره دوم، شماره پنجم.
نویسندگان:
وصال میمندی: دانشیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشکده زبان های خارجی دانشگاه یزد، یزد، ایران
شکوفه شریفی فر: دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عرب دانشکده زبان های خارجی دانشگاه یزد، یزد، ایران
فصلنامه پژوهشهای زبان شناختی قرآن بهار و تابستان 1396.