■ دعوت به نماز با تأکید بر ساحت یادگیری و بینش
نویسنده: محسن ابراهیمی
دعوت به نماز با تأکید بر ساحت یادگیری و بینش
یادگیری باید عینی باشد
آنچنانکه در دانش روانشناسی رشد آمده است، آموزش ها همیشه بایستی متناسب با رشد ذهنی و شناختی کودک و یا نوجوان باشد. در این میان هرچه این آموزش ها عینی تر ارائه شوند میزان و سطح یادگیری و به کار بستن آن ها نیز بالا می رود، خصوصاً در تربیت که همواره می خواهیم نیاز دائمی دانش آموز یعنی آدم شدن را برآورده کنیم؛ برخلاف آموزش های علمی صرف که هدف بر یادگیری حقائق علمی و انبانی از اصطلاحات متمرکز است.[1]
متأسفانه اغلب آموزش هایی که امروزه در محیط های آموزشی اعم از مدارس و دانشگاه ها صورت می گیرد به گونه ای ارائه می شوند که مخاطبان بتوانند در امتحانات نمرۀ خوبی کسب کنند و از آنجائیکه پرسش های امتحانی هم بیشتر حفظی است، دانش آموزان و دانشجویان این مطالب را حفظ می کنند. بدیهی است که مطالب حفظی تأثیر چندانی بر روحیات و رفتار نگذاشته و پس از مدّتی نیز فراموش می شوند.[2]
به نظر می رسد در بین مطالب و محتواهای دینی آنچه از همه دیرتر فهم می شود مسائل اعتقادی و نظری است که احیاناً با دفاع های فلسفی و غیرفلسفی قرین است. از سوی دیگر آنچه در این مجموعه کاملاً ملموس، فهمیدنی و تیزپاست، اخلاق است. این گوهر اخلاق است که می تواند تنش های روحی جوان و نوجوان را تسکین داده و بویژه در طوفان شهوت که یکی از مسأله های پرچالش امروز مدارس و پایگاه های آموزشی ماست، قدرت آن را دارد که با هیمنه خود از راه برسد و آغوش گرم خود را بروی جوانان و نوجوانان بگستراند و آنان را از کید شیطان و وسوسه های شهوانی نفس در امان دارد. بحث های نظری لازمند اما زمانی که اولاً فهم شوند و ثانیاً مسأله عینی و ملموس دانش پذیر قرار گیرند.
با توجه به آنچه گفته شد به نظر می رسد در مجموعه آموزش های دینی بایستی نسبت به اخلاق و شیرینی های عینی آن اهتمام بیشتری به خرج داد. چه این که این حوزه از معارف دینی بسیار قابل فهم تر برای دانشجویان و دانش آموزان است.[3]
نماز نیز از این قاعده مستثنی نیست. هنگاهی که در معرفی و دعوت به نماز بیش از آن که بر آثار و برکات آن تمرکز کنیم، به فلسفه نماز می پردازیم طبیعی است که مخاطبان نوجوان و جوان کمتر تمایل به این عبادت والا پیدا می کنند. در حالی که اگر همین سرمایه گذاری بر تبیین اخلاق نماز به معنای آثار و تبعات آن در زندگی صورت پذیرد، نماز به یک مقوله کاملا محسوس و درگیر با زندگی تبدیل خواهد شد.
امروزه روش نوینی در آموزش و تربیت دینی وجود دارد که از آن به رویکرد "تجزیه زندگی" یاد می کنند. این روش که بر رشد و برخورداری از روحیه مذهبی بودن در انجام کلیه تکالیف و وظایف مطلوب در زندگی تأکید دارد در مقایسه با روش های دیگر به مراتب مطلوب تر و أثربخش تر بوده است.
هدف اصلی در این روش کمک به کودکان و نوجوانان در نیل به رشد اخلاقی و معنوی در کلیه روابطشان در زندگی است. این روابط شامل رابزۀ فرد با خدا، با جهان، با خود و با انسان های دیگر است. تحقیقات نشان می دهد این روش در بالا بردن رغبت و انگیزۀ دینداری در کوذکان و نوجوانان نویدبخش تر است.[4]
در این روش، مربیان و معلمان کارآزموده و معتقد، بخش های متنوعی از فعالیت های واقعی دانش آموزان در متن زندگی و فراتر از مدرسه را در محیط آموزشی مدرسه بازسازی می کنند تا از این طریق کودکان و نوجوانان بتوانند عقائد خودشان را دربارۀ دین پرورش دهند. در همۀ مراحل این فعالیت ها، کانون توجه و علاقه، اصل تکامل و حیات است که با کامل شدن این تجارب از طریق آموزش های غیررسمی، بدون تلاش جهت آموزش و ارائه مفاهیم و تعاریفی از خدا و ارتباط با او، مربیان کودکان را آزاد می گذارند تا در این مرحله از رشد، عقائد خود را دربارۀ خدا و ارتباط و عبادت او نظم دهند.[5]
دربارۀ نماز نیز بایستی از همین شیوه بخوبی بهره گرفت. این که نماز را به یک قسمت مهم زندگی روزانه تبدیل کرده که کارهای دیگر فرد در طول روز با توجه به آن معنا می شود و یا بیان ملموس و عینیِ نقش و آثاری که بر نماز مترتب می شود روش مناسب و قابل توصیه ای برای چگونگی دعوت به نماز در محیط های آموزشی می باشد.
ایجاد باور به جای انتقال محتوا
نماز عامل مهمی در تزکیه روح و درون انسان است. اهمیت ندادن به نماز به لحاظ عدم آشنایی به حقیقت آن و احساس نیاز نکردن نسبت به آن، از عوامل ترک نماز و سستی در آن به شمار میآید. گاهی انسان به چیزی اعتقاد دارد، اما باور و ایمان ندارد. مثلاً میداند انسان مرده ترسی ندارد، اما باز هم میترسد. وجود این ترس در انسان دلیل است که چنین اعتقادی، تبدیل به باور دل و ایمان قلبی نشده است. چه بسا اعتقاد به اهمیت نماز اول وقت باشد اما باور و ایمان به اهمیت و تأثیر آن نباشد.
باور یا عقیده از آگاهی سطحی و اولیه بسیار عمیق تر است و تأثیری جدی در رفتار دارد، انسانها، غالباً در عمل، تابع باورهای خود هستند، نه تابع دانش یا فهم خود، به همین دلیل بسیاری از آموزهها و دستورالعملهایی را که میدانیم و به ارزش آن ها اعتراف داریم عمل نمیکنیم، این امر اختصاص به امور اخلاقی و معنوی ندارد، در امور جسمی هم همین گونه است، مثلا می دانیم که نرمش صبحگاهی در هوای آزاد برای سلامت بدن مفید است؛ اما چه بسا به آن عمل نکنیم.
یکی از راههای متعددی که برای تبدیل فهم به باور وجود دارد مشاهده و لمس آثار مثبتِ عمل به دانسته هاست. برای مثال، به کودکی میگوییم آب جوش خطرناک است، او هم این را میفهمد در عین حال باز میخواهد به آن دست بزند، کافیست یکبار بخار آب جوش به دستش برسد، در این صورت است که فهم او به باور تبدیل میشود؛ چون اثر آن را لمس کرده است.
برای به دست آوردن این باور میتوان از اسباب باوربخش؛ مثل مطالعه کردن کتابهایی که در موضوع نماز نگاشته شده است، استفاده کرد. البته این مطالعه باید پیاپی و پیوسته باشد تا اثر لازم را برجای گذارد. سپس به تفکّر پرداخت که با نخواندن نماز، مشمول چه زیانها و سرزنشهایی شده و با خواندن آن چه سودها و پاداش هایی به دست می آورد.[6]
یک معلم و آموزگار دانشمند و توانا در جذب مخاطبان خود به نماز بیش از آن که درصدد انتقال آگاهی ها دربارۀ نماز باشد، زمینه سازی هایی را برای ایجاد باور به نماز در دانش آموزان دنبال می کند. او می کوشد تا با بیان نمونه هایی لذت بخش از ارتباط با خدا و یا ترغیب به تجربه های خاص معنوی، به درک لذت ارتباط با خدا و نیز مشاهده آثار عبادت در زندگی شاگردان خود کمک کند.
مراحل آموزش نماز همگام با مراحل رشد شناختی
از اصول مهم در آموزش، توجه به مراحل رشد ذهنی و شناختی فراگیران است. در آموزش های دینی و مفاهیم مذهبی نیز این قواعد و اصول باید مورد توجه واقع شود.
یکی از پیشنهادهای متخصصان رشد شناختی این است که معلمان، آموزش مفاهیم دینی انتزاعی را تا زمان دستیابی کودک به تفکر انتزاعی به تأخیر اندازند. نیایش و ارتباط با خدا نیز با توجه به آن که متضمن یک مفهوم فراحسی است، مشمول این قاعده پنداشته شده و در برخی توصیه های روانشناسانه، بحث از امور مذهبیِ این گونه به دوران پایانی نوجوانی محول شده است. پیاژه[7] نخستین کسی است که این پیشنهاد را مطرح کرده است. وی در بخش پایانی تحقیق خود درباره «مراحل ساخته پنداری» به تفاوت واقعیت دین در دوره نخست کودکی و بزرگسالی و اینکه آموزش دین، گذار از مرحله افسانه پردازی را به تأخیر می اندازد، اشاره کرده است.[8]
در تبیین این دیدگاه گفته شده است: همه پژوهشگران تحولی نگر بر این باورند که آموزش - و از جمله آموزش دینی- باید با سطح تحول عقلانی یادگیرنده منطبق باشد و هیچ آموزشی تا وقتی کودک به سطح سازمان روانی لازم برای درک آن نرسیده، مفید واقع نمی شود.به عبارت دیگر، دریافت مذهبی فراتر از افق ذهنی کودکان خردسال است و قبل از دستیابی به سطح تفکر مذهبی امکان پذیر نیست و تنها با شروع دوره عملیات منطقی است که نوجوان می تواند غیر مادی بودن خداوند را درک کند و فرضیه وجود عوامل غیرمادی را بپذیرد.[9]
از مراحل استدلال کودکان در باره داستان های انجیل می توان نتیجه گرفت که از آنجا که بخش زیادی از تفکر دینی انتزاعی است، باید طرح بسیاری از مسائل را تا دوره عملیات صوری به تأخیر انداخت و از اتلاف مقدار زیادی زمان و نیرو در نتیجه آموزش افکاری فراتر از درک کودک جلوگیری کرد.[10]
استدلال اساسی این دسته از روانشناسان آنست که کودک تفکر منطقی و تصور اساسی از علیت ندارد، بدون تشکیل یک مفهوم منطقی استدلال می کند و تک کانونی و خودمحور است؛ از این رو آموزش معارف دینی که مشتمل بر مفاهیم انتزاعی است، برای کودک قابل درک نیست؛ به علاوه آموزش دینی محرکی است که گذار از مرحله اساطیری را با مشکل روبه رو می سازد. به نظر این گروه، دین واقعی کودک چیز قابل توجهی نیست. چرا که کودک اگر علل وجودی اشیا را به خدا نسبت دهد، به سبب این است که چیز دیگری را پیدا نکرده است و اگر چیز دیگری بیابد، از خدا غافل می شود.
در تحلیل و پاسخ به این موضوع[11] باید گفت: پیشنهاد تأخیر آموزش دین به کودکان و استدلال هایی که در این زمینه شده، باعث دقت مربیان و والدین در آموزش دین می شود؛ ولی تاکید بیش از حد بر جنبه شناختی و دقت وسواس گونه در مراحل، مشکلاتی را ایجاد کرده است. این امر سبب شده که «پیچیدگی رشد دینی» و «منحصر به فرد بودن» آن درک نشود. اندیشیدن در مورد خدا و معاد دیگر مفاهیم دینی، ابعاد گوناگون دارد و یک عمل صرفا شناختی نیست.
رشد دینی و اندیشیدن درباره خدا به میزان بسیار زیادی یک عمل اجتماعی است. کودک، حتی اگر مربیان و والدین از گفت و گوی با او در باره خدا بپرهیزند، از راه فرهنگ و جامعه ای که در آن زندگی می کند و او را احاطه کرده با خدا آشنا می شود. کودک از طریق مشاهده اعمال والدین، نهادهای دینی، انجام دادن مناسک، بزرگسالانی که آشکارا خدا را عبادت می کنند و از راه مشاهده ی از دست دادن آشنایان و اطرافیان، با خدا و معاد آشنا می شود. در این تعامل کودک با واژه خدا، معاد و دیگر واژه های دینی آشنا شده و برای آن در ذهن خود مفهومی می سازد. گزارش والدین در مورد گفت و گوهای مربوط به دین نشان می دهد که بخش عظیمی از سخنان و پرسش های کودکان راجع به خداست. بافت های میان فردی خانواده، مسجد و همسالان به کودکان کمک می کند تا دیدگاه های خود را در مورد موضوعات ماوراءالطبیعی بیان کنند. این بافت ها در مورد اکثر کودکان دنیا در فرهنگ هایی نهفته است که موجود ملکوتی را به صورت علنی عبادت کرده یا به بحث می گذارند. بنابراین رشد دینی و اندیشیدن در مورد خدا، امری دستوری نیست؛ بلکه یک عمل اجتماعی و تدریجی است که در طول دوره رشد برای کودک اتفاق می افتد.
ملاحظه دیگر این است که اندیشه های کودک که در این تعاملات شکل می گیرد، بسیار مهم است و لوازم شخصی جدی در پی دارد؛ به ویژه در مورد کودکانی که خدا را باور دارند، به خانواده های با ایمان تعلق دارند یا فرهنگی آنها را احاطه کرده که در آن «سخن گفتن از خدا» امری عادی است. تاثیر شخصی تفکر در مورد خدا با این واقعیت برجسته می شود که بر موجود معنوی مورد بحث، به عنوان امر غایی و وجود ملکوتی تاکید می شود و کودک را به موجود متعالی و نیز به جامعه اعتقادی گسترده تری پیوند می دهد.
اساسا رشد دینی کودک، عموما در جامعه ای سازمان دهی شده اتفاق می افتد که دارای حکایت ها، رسوم، آموزه ها، آیین ها و نمادهایی در باره مفاهیم دینی است و در این جامعه نمی توان گفت و گو در باره خدا را تا دوره دستیابی به تفکر انتزاعی به تاخیر انداخت.
شاید مناسب تر این بود که پیاژه و دیگر محققان شناخت گرا این پیشنهاد را مطرح می کردند که سمت و سوی آموزش دینی تغییر یابد و آموزش دینی به جهتی سوق داده شود که نقش اساسی در خیال پردازی های کودک پیدا کند. کودکان زمان بسیار زیادی از وقت خود را به رفتارهای خیال پردازانه می گذرانند و از این راه می توانند با وقایع و افرد مهم گذشته ارتباط بر قرار کنند. از آنجا که این خیال پردازی ها در شکل گیری شخصیت کودک می تواند تاثیر مثبت یا منفی داشته باشد، آموزش دینی متناسب با ظرفیت روانی و شناختی ضرورت می یابد و تأخیر در آموزش دینی، تنها راه را برای خیال پردازی های غیر دینی یا نادرست هموار می کند.
ملاحظه دیگر این است که موقعیت هایی که گلدمن و دیگران در داستان ها برای کودکان مطرح می کنند، موقعیت های غیر طبیعی است. سخن گفتن با کودکان در باره کیفیت حضور خداوند هنگام عبادت یا چگونگی فعل خدا در دنیای طبیعی یا کیفیت سخن گفتن خدا، انصاف خدا و مکان و شکل خدا، موقعیت های دشواری است که کمتر در موقعیت های طبیعی و گفت و گوهای عادی اتفاق می افتد. اساسا فهم کیفیت این صفات برای بزرگسالان هم مشکل است. می توان هنگام گفت و گو با کودک در باره خدا این کیفیات را مطرح نکرد و چنان که کودک پرسشی را هم مطرح، در همان سطح عقلی وی به آن پاسخ داد؛ از این رو با توجه به این تحقیقات نمی توان مجوز تاخیر در آموزش دین را صادر کرد.[12]
از نظر اسلام، به ویژه براساس سیره و رهنمودهای معصومان علیهم السلام ، آموزش مفاهیم دینی و مناسک عبادی از هنگام تولد شروع می شود و آموزش در دوره کودکی پایه و اساس در دوره های دیگر است.[13] از طرفی، آموزش صحیح و مؤثر بدون در نظر گرفتن توانایی ذهنی کودک و نوجوان مطلوب نیست و ممکن است وی را نسبت به یادگیری دلسرد و یا در یادگیری او اختلال ایجاد نماید. از این رو، آموزش مفاهیم دینی به کودکان و نوجوانان گرچه امری بسیار مقدس و والا است، اما موفقیت درآن، در گرو آگاهی و شناخت از مراحل رشد شناختی و عاطفی آن ها و استفاده از روش های متناسب با هر مرحله از رشد آن هاست.
در یک تقسیم بندی هماهنگ با آموزه های روانشناسی رشد می توان مراحل رشد در کودکی و نوجوانی و جوانی را به پنج مرحله تقسیم کرد:
- مرحله اول: کودکی اول (از تولد تا 2سالگی)
- مرحله دوم: کودکی دوم (از 2سالگی تا 6سالگی)
- مرحله سوم: کودکی سوم (از 6سالگی تا 12سالگی)
- مرحله چهارم: نوجوانی (از 12سالگی تا 18سالگی)
- مرحله پنجم: جوانی (از 18سالگی تا 22سالگی)[14]
هرکدام از این مراحل رشد دارای ویژگی هایی است که در فراگیری نیایش، عبادت و نماز تأثیر مستقیم دارد. اکنون به بررسی این ویژگی ها و نقش آن ها در یادگیری امور عبادی می پردازیم.
در مرحله اول که کودکی اول نامیده می شود (از تولد تا 2سالگی) والدین و مراقبین کودک در تعامل با وی، دیدگاه خود را دربارۀ چگونگی نگریستن به دنیا و این که آیا دنیایی که وی در آن قدم گذاشته است، جای امن و اطمینان بخشی هست یا نه، به کودک منتقل می کنند. نگرش کودکانه به دنیا در قالب تصاویر خام و ابتدایی در ذهن کودک ثبت می شود و به مبنایی برای تصمیم سازی های او در مراحل بعدی زندگی تبدیل می شود. مهم ترین نکاتی که باید در این مرحله سنی در راستای آموزش عبادات بویژه نماز مدّنظر قرار داد، ایجاد امنیت، آرامش، صمیمیت برای کودک بخصوص توسط پدر و مادر است. تغذيه كودك تا دو سال بوسيله شير مادر و بهره مندي كامل او از آغوش پر مهرش، كه يك موهبت اسلامي است به او ايمني محير العقولي در مقابل بخش عظيمي از بيماريهاي رواني مي بخشد، مثلا احتمال اضطراب يا افسردگي كه بر اثر جدايي از مادر به وقوع مي پيوندد، بسيار كم مي شود. با اين كه امروزه روشن شده است اكثر كساني كه به دام مهلك اعتياد گرفتار مي آيند كساني هستند كه در كودكي، از شير و آغوش مادرانشان محروم بوده اند. با عنايت به اينكه هيچ جايگزيني براي محبت مادر وجود ندارد؛ بيشك يكي از علل تاكيد فراوان قرآن و روايات به تغذيه نوزاد از شير مادر خود، وجود ارتباط روحي و حضور چنين محبتي است. البته در کنار این موارد توجه به آثار وضعی که در آموزه های اسلامی به آن ها اشاره شده است در دوران طفولیت -که همان مرحله نخست زندگی کودک است- مانند رعایت دستورات دینی در انعقاد نطفه و نیز آداب و تشریفات ولادت فرزند نیز در توجه و گرایش فرزند به اموری چون نماز بسیار تأثیرگذار است. بنابراین می شود از این مرحله با عنوان مرحله پایه گذاری بنیادها و پایه های تربیت عبادی یاد کرد.
مرحله دوم که با عنوان کودکی دوم از آن یاد می شود (از 2سالگی تا 6سالگی) با آغاز یادگیری های کودک همراه است. كودك در این مرحله ـ که بخش عمدۀ آن با هفت سال اول زندگي وی همزمان است و پيامبر(ص) آن را دورة آقايي و سروري ناميده است ـ به مقتضاي رشدش، برخوردار از ذهنی کاملاً تخیل گرا بوده و معنایی کاملاً مادی گرایانه از ارتباط با خدا و نیایش با او در ذهن خود خلق می کند. این معنا به شدت تحت تأثیر نمادهای فرهنگی جامعه ای که کودک در آن بزرگ می شود قرار دارد.[15] تقلید و الگوبرداری از بزرگسالان نیز در رشد جنبه های عبادی کودک در این مرحله تأثیر دارد. از این رو تلقین و ارائۀ الگوهای رفتاری برای کودک در نماز و نیایش با پروردگار در تربیت عبادی او نقش پررنگی را ایفاء می کند. تجربيات و مشاهدات نيز مؤيّد اين مطلب است كه كودكان در تقليد و يادگيرى مفاهيم و مسائل دينى مثل نماز و روزه آمادگى بيش ترى در مقايسه با ديگر رفتارها و موضوعات از خود نشان مى دهند. اين موضوع مؤيّد فطرى بودن خداجويى در كودكان است.
کودک در این مرحله سنی آموزش، ارشاد و الزام را نمي پذيرد و هيچ گونه قيد و شرطي را نمي شناسد. والدين بايد نيازهاي او را بشناسند و با او برخورد بزرگوارانه داشته باشند. از ويژگي هاي اين دوره مي توان به محبت، منع تنبيه، دورة بازي، عدم سخت گيري در عبادات و نماز، و كودكي كردن والدين (بازي و آموزش) اشاره كرد. اگر بازی محوری[16] در همۀ شئون کودک در این سن دیده شود و حتی آموزش های عبادی و مناسک نیز تحت تأثیر این ویژگی قرار داشته باشد، می توان رشد مناسب و جامعی را از کودک شاهد بود. آنچه که تربیت عبادی کودک را در این سن مورد تهدید قرار می دهد، شیوۀ نامطلوب تعامل والدین با کودک است. والدین و مراقبین کودک در صورت فراهم نکردن مشارکت کودک در جنبه های محسوس عبادی و مناسک سادۀ قابل تقلید و یا عدم تأیید آن به مرور زمان شکل گیری تربیت عبادی و نیایشی کودک را با چالش جدی مواجه می سازند.
در مرحله سوم که کودکی سوم (از 6سالگی تا 12سالگی) نام گرفته است و تقریباً با هفت سال دوم زندگی کودک قرین است-همان زمانی كه پيامبر(ص) از آن به عنوان دورة بندگي يا فرمان برداري یاد کرده است- كودك آمادة فراگيري و آموزش است. اين مسئله تا حدي جدي است كه سخن از الزام و تنبيه به ميان مي آيد. بر اين اساس، همين كه كودك به سن هفت سالگي رسيد، براي يادگيري آماده شده است؛ يعني از مرحلة بازي گذشته و به مرحلة تأديب، الزام و يادگيري[17] رسيده است. اين گونه اصطلاحات كه شارع اسلام به كار گرفته، همه براي اعلام ورود كودك به مرحلة دوم كودكي است. برخی از ويژگي هاي اين مرحله را مي توان چنين برشمرد: يادگيري و آموزش رسمي، تفكيك جنسيت، الزام و بازخواست، تمييز و تشخيص.
کودک در این مرحله توانایی حفظ تجارب زندگی و انسجام بخشی میان معانی را در قالب داستان دارد.[18] البته همین توانایی محدودیت هایی را هم به دنبال دارد. این که یادگیری وی کاملاً لفظی و داستانی بوده و از مسیر داستان و حکایت عبور می کند، کودک را از درک عمیق معانی و مفاهیم از جمله عبادت و راز و نیاز با پروردگار باز می دارد.
این مرحله دوره ای است که با اولین تجربه های عاطفی خاص همراه است. به این معنا که اولین احساسات کودک بویژه در ارتباط های معنوی برای خود او به شکل کاملاً محسوسی قابل درک است.[19] اگر این تجربه های عاطفی به شکلی شیرین و با احساس خوب و آرامش همراه باشد زمینۀ بسیار مناسبی برای تداوم آن به شکل آگاهانه تر در مراحل بعدی رشد می گردد.
از سوی دیگر کودک در پی پیوند یافتن با جامعه پیرامون خود بوده و اولین نشانه های جامعه پذیری در شخصیت وی ظهور و بروز می کند. حال اگر این جامعه، یک جامعه ایمانی و مقید به امور عبادی باشد، می تواند رشد عبادی و تربیت کودک را در مقوله هایی مانند نماز به شدت تسریع ببخشد. و اگر یک جامعه بدون تقیدات عبادی باشد، بدیهی است کودک در تطبیق آموزه های خود با جامعه پیرامونی دچار مشکل جدی می شود.
اکنون در پایانِ تبیین مرحله کودکی، بیان روایتی شنیدنی دربارۀ آموزش نماز به کودکان بجا و دلنشین خواهد بود. در حدیثی شریف و نورانی امام صادق(ع) با اشاره به رعایت دقیق و گام به گام آموزش نماز به کودکان دستورات و توصیه هایی شده است که رعایت دقیق آن ها در روند یادگیری و جذب کودک به نماز بسیار مؤثر خواهد بود.
امام صادق(ع) در يك برنامه دقيق تربيتي براي آموزش نماز كودكان ميفرمايند:
هنگامی که کودک به سن سه سالگی رسید، به او 7 مرتبه لا اله الا الله بياموز در سه سال و هفت ماه و بيست روزگي محمد رسول الله و 4 سالگي صلي الله عليه محمد و آل محمد، 5 سالگي اگر راست و چپ را شناخت سجده و رو به قبله بودن را به او آموزش ده و 6 سالگي ركوع و سجود 7 سالگي دست و صورت را بشويد (و ركوع و سجود كند) تا 9 سالگي كه وضو را كامل ميآموزد و به نماز امر ميشود (با رعايت اين مقدمات و آموزش گام به گام اگر به اجبار نياز شد نهايتاً) او را با تنبيه مجبور به نماز ميكني اگر وضو و نماز را آموخت ان شاء الله خداوند والدينش را مورد بخشايش قرا خواهد داد.[20]
در حديث فوق نكات ظريف و دقيقي به چشم ميخورد:
1ـ شروع آموزش نماز به صورت غيرمستقيم از سه سالگي است.
2ـ بايد از سه سالگي كودك را با خدا آشنا كرد و اولين آموزش ديني گفتاري، ذكر توحيد ميباشد.
3ـ پس از چند ماه، ميتوان نبوت را به او شناساند.
4ـ چهار سالگي دوران معرفي اهلبيت و ائمه اطهار است.
5ـ سجده و قبله از سن پنج سالگي و ركوع و سجود در شش سالگي بايد آموزش داده شود.
6ـ آموزش وضو از سن هفت سالگي آغاز ميگردد اما شروع آن با شستن دست و صورت است نه وضوي كامل.
7ـ نه سالگي امر به نماز و آموزش تكميلي كودك صورت ميپذيرد.
8ـ سختگيري، تنبيه و اجبار آن هم در سنين نزديك به بلوغ، آخرين راهكاري است كه توصيه ميشود.
مرحله چهارم که از آن به نوجوانی (از 12سالگی تا 18سالگی) تعبیر می شود یکی از حساس ترین مراحل رشد فرد می باشد. در این مرحله که با بخش عمدۀ هفت سال سوم همراه است-دورانی که در روایات معصومین از آن تعبیر به وزارت شده است- نوجوان به سبب بحران بلوغ، خواهش ها و تمايلات متفاوت و متضادي دارد. بسيار حساس و زود رنج است. در مقابل رفتار ديگران به سرعت واكنش نشان مي دهد و غالباً مي خواهد در جمع مطرح شود و نقش و مسئوليتي بر عهده بگيرد. در واقع، كودك در اين سن مي خواهد هويت خويش را بشناسد و تكميل كند.
سخن از هویت فرد در نوجوانی، سخن از شکل گیری شالوده شخصیت در همۀ ابعاد فردی و اجتماعی است که طبیعتاً یکی از مهم ترین جنبه ها، جنبۀ عبادی و معنوی و در ارتباط با پروردگار است. یک ضلع شکل یابیِ این هویت از طریق تجربه های عمیق عاطفی و احساسات پاک معنوی صورت می گیرد. هنگامی که نوجوان در یک فضای معنوی و عبادی قرار گیرد و محیط پیرامون نیز با تمایلات و خواهش های نوجوانانۀ وی در تعارضی قرار نداشته باشد، فطرت پاک او زمینه ساز درک عمیق و شیرینی از معنویت و عبادت بویژه در ارتباط با خدای متعال و بصورت خاص در نماز خواهد شد. طی این مرحله هویت یابی، هم فرصت بزرگ و حساسی است و هم می تواند تهدیدآمیز و خطرناک باشد.
برخی از پدران و مادران به جاي انجام وظيفه اساسي و اصلي، تنها به اين اکتفا مي کنند که شکل ظاهري نماز خواندن را در دوره کودکي به فرزند خود انتقال دهند. بديهي است که در دوره کودکي ، فرزندان همان حرکات پدران و مادران خود را تقليدوار انجام مي دهند و پدران و مادران به سادگي گمان مي کنند که فرزندانشان با علاقه و عشق به خواندن نماز مي پردازند، غافل از اين که کودکان براساس تقليد به انجام اين کار مي پردازند. وقتي کودک دوره تقليد را پشت سر مي گذارد و در سنين بلوغ به تفکر و انديشه مي پردازد، همه اموري را که قبلاً براساس تقليد انجام مي داده، يکي پس از ديگري رها مي سازد و پدر و مادر ناگهان احساس مي کنند که کودک نمازخوان ديروز، امروز از نماز خواندن خودداري مي کند. علت اين است که پدران و مادران به جاي بيدار ساختن حس ديني و مذهبي در کودکان به عمل تقليدي فرزندان خود دلشاد گشته، باور مي کنند که وظيفه اصلي خود را انجام داده اند.
در اين جا بايد به اين سؤال پاسخ داد که رسالت اصلي آموزش دینی در دوره کودکي چیست؟ بديهي است اگر فريضه نماز در دوره کودکي براساس بيداري حس ديني انجام شده باشد کودک هرگز خواندن آن را ترک نمي کند، چون علت نماز خواندن يعني بيداري حس مذهبي تحقق يافته و این حس ديني به مرور زمان تقويت و تشديد مي شود.
بايد اعتراف کرد که جز در موارد اندک، آموزگاران، پدران و مادران وظيفه اصلي خود را در ارتباط با کودکان انجام نمي دهند و حس ديني را که در عمق جان کودک وجود دارد، پرورده نساخته، دل را به نماز تقليدي فرزندان شاد مي کنند، حال آن که مربیان و والدین آگاه تلاش مي کنند به موازات نماز تقليدي کودکان حس مذهبي و ديني را در آنان پرورش داده، اصول اعتقادي را به طور فشرده و ساده به کودکان خود انتقال دهند تا آنان با فلسفه نماز خواندن آشنا شوند. نکته مهم اين است که اين نقل و انتقال بايد با زبان کودکانه انجام پذيرد تا کودک بتواند آن را درک کرده و پذيراي انجام آن شود.
مرحله پنجم که از آن به جوانی یاد کردیم (از 18سالگی تا 22سالگی) دورۀ ایمان و عبادت استدلالانه و با ثبات و با اختیار است. ذهن جوان در این مرحله آمادۀ دریافت آگاهی عمیق تر و دقیق تر دربارۀ عبادت و نیایش با پروردگار است. به همین دلیل فهم فلسفۀ نماز و سایر عبادات برای وی اهمیت ویژه ای پیدا می کند. از سوی دیگر با توجه به عبور از سن نوجوانی و برخورداری از تجربه های نسبتاً عمیق عاطفی، در مرحله جوانی این گونه تجارب معنوی به اوج خود رسیده و کم کم از ثبات نسبی برخوردار می شود. بنابراین در برخورد با جوان در امور عبادی لازم است به شکل گیری شخصیت وی احترام گذاشته و به دغدغه های فکری و استدلالی وی پاسخ مناسبی داده شود و زمینه ای برای درک بهتر و عمیق تر احساسات لذت بخش عبادی از طریق فضاهای معنوی، سفرها و زیارت های معنوی و ... فراهم گردد.
برنامه پیشنهادی آموزش نماز برای سطوح مختلف سنی
با توجه به آنچه که گفته شد در جدول زیر می توان مراحل رشد عبادی از کودکی تا جوانی را با پیشنهاد روش های مناسب هر مرحله با تأکید بر مقوله هایی چون نماز مشاهده نمود:
مراحل و شیوه های رشد عبادی
مراحل رشد |
بازه سنی |
شاخصه ها |
روشهای پیشنهادی با تأکید بر نماز |
مرحله اول |
از تولد تا 2سالگی |
ریشه ها و بنیادهای عبادی |
ایجاد امنیت/آرامش/صمیمت زیاد در فضای تعامل باکودک/توجه به آثار وضعی |
مرحله دوم |
از 2سالگی تا 6سالگی |
عبادت تقلیدی-تخیلی |
تلقین/تقلید/مشارکت در امورعبادی/تعامل مطلوب والدین/بازی/اولین ساخت عبادی |
مرحله سوم |
از 6سالگی تا 12سالگی |
عبادت با آگاهی سطحی-اولین تجربه های عاطفی |
آگاهی بخشی اولیه از طریق داستان/شعر/ سرود/ایجاد حس خوب به عبادت از طریق تشویق/مسجد و جمع های عبادی |
مرحله چهارم |
از 12سالگی تا 18سالگی |
هویت یابی عبادی |
نشان دادن آثار نیایش در متن زندگی/تحمل تعارض ها و تکانش ها در امور عبادی/پاسخ به عطش معنوی از طریق زمینه سازی تجربه های خوب |
مرحله پنجم |
از 18سالگی تا 22سالگی |
عبادت با استدلال و فهم عمیق تر |
تبیین فلسفۀ نماز/ارائۀ نگاه عمیق به عبادت و نقش آن در زندگی |
[1] عدالت نژاد سعید، بررسی تربیت و آموزش دینی در کتابهای درسی مقطع دبیرستان ششمین مقالات مجمع تربیت دینی، وزارت آموزش و پرورش، معاونت پرورشی ص121
[2] داوودی محمد، نقش معلم در تربیت دینی، ص194
[3] همان ص123.
[4] نوابی نژاد شکوه، روشهای مطلوب آموزش و تربیت دینی، ششمین مقالات مجمع تربیت دینی، وزارت آموزش و پرورش، معاونت پرورشی، ص194
[5] همان ص195
[6] به عنوان مثال در اهمیت نماز اول وقت می خوانیم که امامان معصوم علیهمالسّلام حتی در حال جنگ با دشمن، نماز را در اول وقت برگزار میکردند و امام صادق علیهالسّلام میفرماید: «کسی که نسبت به وقت نماز بیاعتناست از او دوری کنید؛ زیرا او نسبت به خدا بیاعتناست و کسی که نسبت به خدا بیاعتنا و بیوفا باشد، یقیناً نسبت به دیگران هم چنین است». ابوبصیر میگوید: «بعد از شهادت حضرت صادق علیهالسّلام پیش امحمیده رفتم تا به او در این مصیبت تسلیت بگویم، تا چمشمش به من افتاد شروع به گریه کرد، من نیز از حال او به گریه افتادم، آنگاه گفت: ابا محمد، اگر حضرت صادق علیهالسّلام را هنگام مرگ مشاهده میکردی چیز عجیبی میدیدی. در آن لحظات آخر چشم باز کرده فرمود: هر کس بین من و او خویشاوندی هست بگوئید بیاید همه را گرد من جمع کنید سفارشی دارم. امحمیده گفت: تمام خویشاوندان آن جناب را جمع کردیم، در این موقع امام صادق علیهالسّلام نگاهی به آنها نموده فرمود: "اِنَّ شَفاعَتَنَا لاتَنالُ مَستَخِفّاً بِالصَّلاةِ؛" شفاعت ما به آن کسی که نمازش را سبک شمارد نخواهد رسید. محاسن برقی، ج1، ص80
[7] Jean Piaget
[8] توصیف و ارزیابی رویکردشناختی رشد دینی، محمود نوذری، دو فصلنامه اسلام و پژوهش های تربیتی شماره2
[9] ر.ک: دادستان پریرخ، دین و تحول شناخت، علوم روانشناختی، ش 2
[10] ناصر باهنر، آموزش مفاهیم دینی همگام با روانشناسی رشد، ص80
[11] در تبیین این بحث از مقاله ها و دیدگاه های حجت الاسلام دکتر محمود نوذری خصوصاً مقالۀ "توصیف و ارزیابی رویکرد شناختی رشد دینی" دو فصلنامه اسلام و پژوهش های تربیتی شماره2 و نیز "بررسی تحول ایمان به خدا در دورۀ کودکی، نوجوانی و آغازجوانی رویکردی روانشناختی-دینی" مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) استفاده زیادی شده است.
[12] علت پرداختن تفصیلی به "مسأله تاخیر در آموزش دین تا دستیابی به تفکر انتزاعی" در این نوشته، علاوه بر اهمیت آن بویژه در مقوله ای مانند نماز و تعارض آن یا آموزه های اسلامی، رواج زیاد این بحث در مجامع روانشناسی و تعلیم و تربیت کشور بوده است که برخی دلالت های آن را می توان در اسناد بالادستی و هدف گذاری های آموزش و پرورش نیز مشاهده نمود.
[13] قال علی علیه السلام: «العلم من الصغر کالنقش فی الحجر»؛ یادگیری و آموزش در خردسالی، بسان کندن نقش روی سنگ پایدار است. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 1، باب 7، روایت 13، ص224
[14] مرحله بندی یادشده، تقریبی است. خصوصاً با توجه به تفاوت های اقلیمی، تژادی و فرهنگی در مناطق مختلف در ایران و سایر کشورهای جهان.
[15] به عنوان مثال بعضی از تحقیقات بیانگر آنست که در برخی جوامع شرقی از جمله جامعه ایران، از نور برای نمادهای معنوی استفاده می شود. به همین دلیل کودکان نیز شکل نورگونه ای از خداوند در ذهن خود تصویر می کنند. ر.ک نوذری محمود، بررسی تحول ایمان به خدا در دورۀ کودکی، نوجوانی و آغازجوانی رویکردی روانشناختی-دینی، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)
[16] در دستورات دینی نیز به خوبی به مقوله بازی محوری در این مرحلۀ سنی اشاره شده است: امام صادق (ع ) مى فرمايد: دَعِ ابْنَكَ يَلْعَبُ سَبْعَ سِنينَ فرزندت را آزاد بگذار، تا هفت سال [اول ] را بازى كند ...
[17] صدوق، 1413ق، ج 3، ص 492، ح 4743 و كليني، 1365، ج 7، ص 69، ح 8
[18] تیم تحقیقاتی پروفسور بری زاکرمن از دپارتمان کودکان دانشگاه بوستن در تحقیقات خود نشان دادند که خواندن داستانهای کودکانه نقش مهمی در توسعه حافظه، زبان و تواناییهای حرکتی کودکان دارد. این محققان که نتایج تحقیقات خود را که در مجله Archives of Disease in Childhood منتشر کرده اند در این خصوص اظهار داشتند: "کودکان برای این متولد می شوند که کتاب بخوانند و بنابراین اولین برخوردهای آنها با کتاب باید در اولین سالهای زندگی اتفاق بیفتد در غیراین صورت عشق واقعی به کتابخوانی در آنها بسیار دیر شکل می گیرد."به گفته این محققان، والدینی که برای کودکان خود با صدای بلند داستانهای شبانه می خوانند و با کودکان درباره موضوع کتاب بحث می کنند تحریکات چند حسی فرزندان خود را برمی انگیزند. این حواس شامل حواس بینایی، شنوایی، لامسه و حرکتی است. به علاوه والدین با خواندن داستان از یک زبان پیچیده تر و سازگارتر با ارتباطات گفتاری استفاده می کنند. همین مسئله به غنی تر شدن مخزن واژگانی کودک کمک می کند.همچنین حافظه با خواندن کتاب بیشتر تمرین می کند و هر بار که با خواندن کتاب تحریک می شود توانایی قضاوت را توسعه می دهد. پروفسور زاکرمن در این باره توضیح داد: "هدف از انجام این تحقیقات این بود که به والدین نشان دهیم خواندن داستان برای کودکان از واکسیناسیون آنها مهمتر است."به گفته این محقق، کتابی که برای کودکان خوانده می شود باید تصویر داشته باشد. تصویر می تواند به کودک عشق به کتاب را بیاموزد.
[19] این نکته که در دختران به دلیل بلوغ و رشد عاطفی سریع تر نسبت به پسران محسوس تر مشهودتر است.
[20] عن أحدهما(ع) أنه قال: اذ بلغ الغلام ثلاث سنين يقال له سبع مرات قل لا اله الا الله ثم يترك حتي يتم له ثلاث سنين و سبعة اشهد و عشرون يوماً فيقال له قل محمد رسول الله(ص) سبع مرات و يترك حتي يتم له اربع سنين ثم يقال له سبع مرات قل صلي الله محمد و آل محمد ثم يترك حتي يتم له خمس سنين ثم يقال له ايهما يمنيك و ايهما شمالك فاذا عَرَف ذلك حُول وجهُهُ الي القبله له اسجُدْ ثم يترك حتي يتم له ستُ سنين فاذا ثم له ست سنين صلي و علّم الركوع والسجود حتي يتم له سبع سنين فاذا تم له سبعُ سنين قيل له اغسل وجهك و كفيك فاذ اغسلهما قيل له صل ثم يترك حتي يتم له سبع فاذا تمت له علم علّم الوضوء عليه و ضرب عليه و علّم الصلاة و ضرب عليها فاذا تعلّم الوضوء والصلاة غفرالله لوالديه اصول كافي، ج 7، ص 302