■ نمی از یم سوره حمد
ویژگیها سوره حمد
سوره حمد، از جایگاه ویژهای میان سورههای قرآن برخوردار است. از جمله آنها:
1ـ امام رضا(ع) می فرمایند: در قرآن آن مقدار كه در سوره مباركه حمد از جميع خيرات و دانشها جمع است، در هيچ يك از سورهها جمع نيست.[1]
2ـ ابن عباس میگوید: نزد رسول خدا بوديم، ناگاه فرشتهاي آمد و گفت: اي رسول خدا بشارت باد تو را به دو نوري كه به تو داده شده و به انبياء قبل از تو داده نشده است. آن دو نور «فاتحه الكتاب» و خواتيم[آیات پایانی] سوره بقره است (از آيه آمَنَ الرسول[2] به بعد). هرگز کسی قرائت نكند حرفي از آن را، مگر آنكه حاجت او را ميدهم.[3]
3ـ رسول خدا(ص) فرمود: "هركس سوره حمد را بخواند، به او آن چنان پاداش ميدهند كه گويي دو ثلث قرآن را خوانده و بر هر مؤمن و مؤمنه صدقه داده است". و به همين مضمون از آن حضرت به سند ديگر نقل شده است، با اين تفاوت كه گويي تمام قرآن را خوانده است.[4]
4ـ حضرت امير(ع) از رسول اكرم(ص) نقل ميكنند كه خداوند(عز وجل) به من فرمود:"و لقد آتيناك سبعاً من المثاني و القرآن العظيم"؛[5] خداوند منان سوره مباركه حمد را در برابر همه قرآن قرار داده و با نازل كردن آن، به خصوص بر من منّت گذاشت، سپس فرمودند: سوره مباركه حمد، شريفترين چيزي است كه در گنجينههاي عرش الهي است".[6]
5ـ حضرت رسول(ص) در حدیث دیگری میفرمایند:"... اين سوره بهترين و بزرگترين سورة قرآن است و اين سوره، همان سبع مثاني و قرآن عظيمي است كه به من داده شده است".[7]
6ـ همچنین فرمودند:"... سورة مباركة حمد، شفاي هر درد و بيماري است، جز مرگ".[8]
7ـ به فرمودة امام صادق(ع): "در دو مورد ابليس به شدت ناراحت شد: هنگام بعثت پيامبر اكرمs و هنگام نزول سوره حمد".[9]
8ـ پیامبر اکرم(ص) فرمودند: "خداوند متعال میفرماید: "قسمت الفاتحه بینی و بین عبدی نصفین: فنصفها لی و نصفها لعبدی، یقول العبد: الحمد لله رب العالمین، فیقول الله حمدنی و أثنی علی عبدی"؛ من قسمت كردم سوره فاتحة الكتاب را ميان من و بنده ام. يك نيمه مراست و يك نيمه بنده را، و بنده مراست آنچه بخواست.[10]
پس اگر نماز بهرهای جز اینکه خدای را به جلال و عظمت یاد کنیم نداشت، همین دستاورد کافی بود، چه برسد به اینکه امید به ثواب و فضل او نیز هست.
چرا سوره حمد؟
در چرایی قرائت سوره حمد در نماز، به ذکر دو نکته اکتفا میکنیم.
یک: علامه طباطبائی(ره) میفرمود: سورة مباركة حمد، كلام بنده خداست، به اين معني كه خدا به بنده اش ياد ميدهد كه چگونه حمدش گويد. اين سوره، كلام خداوند است اما به نيابت از بنده اش و زبان حال بنده اش در مقام عبادت و اظهار عبوديت... بنابراين، اين سورة شريفه اصلاً براي عبادت درست شده است و در قرآن هيچ سورهاي نظير آن ديده نميشود.[11]
دو: سورههاي ديگر همه از زبان خداوند است، ولي اين سوره از زبان بندة خداست؛ بنده احساس ميكند كه به خداوند نزديك ميشود و با خداوند مناجات ميكند و پيداست كه اثر تربيتي آن چه اندازه است.[12]
تفسیر سوره حمد
پس از این مقدمه، اینک به تفسیر مختصری از این سوره اشاره می کنیم.
بسم الله الرحمن الرحيم
باء «بسم الله الرحمن الرحیم»، طبق آنچه در کتب تفسیر آمده، این است که "باء" از حروف جرّ است و به معنای الصاق و چسبیدن میباشد و متعلق محذوف آن یا فعل "ابدأوا" (آغاز نمایید) است و یا این که مبتدا حذف شده باشد «ابتدائی بسم الله» و بنابر این، «باء» به خبر محذوف تعلق دارد؛ یعنی: "ابتدائی ثابت اَو ثبت بسم الله". به هر حال، معنای این عبارت این است که آغاز کارم چسبیده و همراه به اسم الله است.[13] به عبارت ساده، یعنی من به نام خدا آغاز میکنم. در تفسیر نمونه هم آمده است که میان همه مردم جهان رسم است که هر کار مهم و پر ارزشی را به نام بزرگی از بزرگان آغاز می کنند و... از میان تمام موجودات آنکه ازلی و ابدی است، تنها ذات پاک خداوند است و به همین دلیل باید همه چیز و هر کار را با نام او آغاز کرد و به همین دلیل، در حدیث معروف پیامبر(ص) فرمود: هر کار مهمی که بدون نام خدا شروع شود بیفرجام است.[14]
قول دیگر در باء بسم الله این است که عده ای معتقدند (باء) استعانت (یاری جستن) است، امّا معنی ابتداء مناسبتر است، به این دلیل که در خود سوره نیز خداوند مسألة استعانت را به صراحت آورد و فرموده: "اِیاکَ نَستَعِینْْ".
در جمع بین این دو دیدگاه -ابتدائيت(شروع كردن كاري) و استعانت(كمك گرفتن)- گفته شده: نوعي ارتباطِ لازم و ملزومي بين آنها ميتوان تصور كرد. از اين رو ميتوان معنا را اين گونه بيان نمود: با نام او شروع مىكنم تا از ذات پاكش استمداد جسته باشم.[15]
امام صادق(ع) نیز در تفسیر بسم الله فرمودند: "باء، بهاء و روشنى خدا، سین، سناء و رفعت خداست و میم، مجد و بزرگوارى خداست و اللَّه، معبود هر چیزی است".[16]
الرحمن الرحیم
"رحمان" و "رحیم"، دو صفت هستند که از ماده رحمت انشقاق یافته اند.
کلمه «رحمان» صیغه مبالغه است که بر کثرت و عمومیّت رحمت خدا دلالت می کند؛ و کلمة «رحیم» بر وزن فعیل، صفت مشبهه است که ثبات، بقاء و دوام را میرساند و این ویژة بندگان مطیع، صالح و مؤمنان فرمانبردار است که به واسطة ایمان و عمل صالح خویش، شایستگی دریافت رحمت و احسان خاص الهی را یافته اند.
به عبارت دیگر: رحمان گویای آن است که رحمت حق همه جا گسترش پیدا کرده و همه چیز را فرا گرفته است. اصولا هر چیزی، چیز بودنش مساوی با رحمت حق است؛ چون وجود و هستی عین رحمت است؛ چنانکه در سوره اعراف آیه 56 آمده است: "و رحمتی وسعت کل شیء"؛ رحمت من همه چیز را فرا گرفته است. و در دعای کمیل میخوانیم:" و برحمتک التی وسعت کل شیء".
ویژگی این گونه رحمت حق این است که استثناء ندارد و این طور نیست که شامل انسانها باشد و غیر انسانها را شامل نشود و یا در انسانها، تنها انسانهای مؤمن را فرا گیرد، خیر! سراسر گیتی مشمول رحمانیت حق است و یا عین آن است؛ یعنی آنچه در عالم هستی هست، رحمت حق است.
اما "رحیم" نوعی از رحمت است که جاودانگی دارد و تنها شامل آن بندگانی است که از طریق ایمان و عمل صالح، خود را در مسیر نسیم رحمت خاصه حق قرار داده اند.
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت: پرودگار یک رحمت عام دارد و یک رحمت خاص. با رحمت عام خودش همه موجودات را آفریده است که از جمله آنان انسان است... و رحمان اشاره به آن رحمت بی حسابی است که همه جا کشیده و مؤمن و کافر و حتی انسان و جماد و نبات و حیوان ندارد؛ ولی "رحیم" اشاره به رحمت خاص است که به انسانهای مطیع و فرمانبردار اختصاص دارد.[17]
الحمد لله رب العالمین
بعد از "بسم الله" که آغازگر سوره بود، نخستین وظیفه بندگان آنست که به یاد مبدء بزرگ عالم هستى و نعمتهاى بى پایانش بیفتند، همان نعمتهاى فراوانى که سراسر وجود ما را احاطه کرده و راهنماى ما در شناخت پروردگار و هم انگیزه ما در راه عبودیت است.[18]
الحمدلله: ال و لام در "الحمد" یا برای استغراق[فراگیری و شمول] یا برای جنس و لام "لله" برای اختصاص است؛ یعنی جنس حمد و هر حمد و ستایشی مختص خداوند است.
براى پى بردن به عمق و عظمت این جمله[الحمدلله] لازم است به تفاوت "حمد" و "مدح" و "شکر" و نتایج آن توجه شود:
"حمد" در لغت عرب، به معنى ستایش کردن در برابر کار یا صفت نیک اختیارى است؛ یعنى هنگامى که کسى آگاهانه کار خوبى انجام دهد و یا صفتى را براى خود برگزیند که سرچشمة اعمال نیک اختیارى است، ما او را حمد و ستایش مىگوئیم.
ولى "مدح" به معنى هر گونه ستایش است، خواه در برابر یک امر اختیارى باشد یا غیر اختیارى. به عنوان مثال، تعریفى را که از یک گوهر گرانبها مىکنیم، عرب آن را مدح مى نامد. به تعبیر دیگر، مفهوم مدح، عام است؛ در حالى که مفهوم حمد خاص مىباشد.
ولى مفهوم "شکر" از همة اینها محدودتر است. شکر و سپاس، تنها در برابر نعمتهائى است که از دیگرى با میل و اراده او به ما رسیده است.
[بدین روی]، اگر به این نکته توجه کنیم که الف و لام "الحمد" به اصطلاح الف و لام جنس است و در اینجا معنى عمومیت را مىبخشد، چنین نتیجه مىگیریم که هر گونه حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است؛ حتى هر انسانى که سرچشمه خیر و برکتى است و هر پیامبر و رهبر الهى که نور هدایت در دلها مىپاشد، هر معلمى که تعلیم مىدهد، هر شخص سخاوتمندى که بخشش مىکند، و هر طبیبى که مرهمى بر زخم جانکاهى مىنهد، ستایش آنها از ستایش خدا سرچشمه مىگیرد؛ چرا که همة این مواهب، در اصل از ناحیه ذات پاک او است، و یا به تعبیر دیگر، حمد اینها، حمد خدا و ستایش اینها، ستایشى براى او است.[19]
رب العالمین
معانى زیادى براى "رب"آمده است كه عبارتند از:
1. بزرگ و مورد اطاعت و احترام؛
2. مالك؛ چنانكه پيامبر(ص) به فردى فرمود: «أربّ غنم أمْ ربّ ابل؟» (تو مالك گوسفندى يا شتر؟)
3. صاحب اختيار؛
4. پرورشدهنده؛
5. اصلاحگر.
ولی در اصل «ربّ» بهمعناى پروردگار[20] و مالک و صاحب چیزى است که به تربیت و اصلاح آن مىپردازد. این کلمه، به طور مطلق تنها به خدا گفته مىشود و اگر به غیر خدا اطلاق گردد، حتماً به صورت اضافه است؛ مثلاً مىگوئیم «رب الدار؛ صاحب خانه»، «رب السفینة؛ صاحب کشتى».[21]
"عالمین" جمع عالم به فتح لام است که اشاره به تمام مخلوقات جهان هستی دارد. بنابراین معنای آیه شریفه چنین میشود: حقیقت حمد، به تمام انواع آن، مختص به پروردگار جهانیان است.[22]
مردی نزد امیرالمؤمنین علی(ع) آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! مرا از تفسیر"الحمدلله رب العالمین" آگاه فرما. حضرت فرمود: "الحمدلله، آن است که خدا برخی از نعمتهای خود را به طور اجمال و سربسته به بندگانش معرفی کرده است؛ زیرا نمیتوانند همة آنها را به طور کامل و تفصیلی بشناسند؛ چون این نعمتها بیشتر از آنند که شمارش یا شناسایی شوند، از این رو به آنها فرمود: بگویید «الحمدلله» بر آنچه پروردگار عالمیان-یعنی مالک عالمیان- به ما عنایت فرموده است.[23]
علی(ع) در این مورد میفرماید:"وَ رَبُّ الْعَالَمِينَ مَالِكُهُمْ وَ خَالِقُهُمْ وَ سَائِقُ أَرْزَاقِهِمْ إِلَيْهِمْ مِنْ حَيْثُ يَعْلَمُونَ وَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُون"؛ رب العالمین یعنی: مالک و خالق آنها و کسی که ارزاق خلق را به سویشان سرازیر میکند؛ چه از راهی که میدانند و چه از راهی که نمیدانند.[24]
الرحمن الرحيم
معنای این کلمه پیش از این بیان شد. فقط در چرایی تکرار این دو صفت و آوردن «رحمان ورحیم» بعد از «رب العالمین» باید گفت که شاید این تکرار، اشاره به این نکته است که خداوند متعال در عین قدرت رب العالمینی خود، نسبت به بندگان خویش با مهربانی و لطف رفتار مینماید، این بنده نوازی و لطف خدا، بندگانش را شیفته او میسازد که با یک دنیا علاقه بگویند «الرحمن الرحیم».[25]
ضمن اینکه بندگان نیز باید سعی نمایند خود را متخلّق و آراسته به این دو صفت زیبا نمایند و در هیچ حالی از رحمت الهی مأیوس نگردند که:"یا عبادِیَ الّذینَ أََسرَفواُ علی أَنفُسِهِم لاتَنقَطوُا مِن رَحمَتِ الله إِن اللهَ یَغفِرُالذُنوبَ جَمیعاً"؛ ای کسانی که از حریم بندگی سرباز زدهاید، از رحمت خدا مأیوس نشوید، خداوند همه گناهان را می آمرزد.[26]
مالک یوم الدین
واژه «مَلِك» بهمعناى پادشاه و فرمانروا آمده، و «مالك» كسى است كه توانايى تصرّف در دارايى خويش را دارد و كسى نمىتواند از تصرّفات شايسته و بايسته او جلوگيرى كند.
«يومالدّين»: يوم بهمعناى «روز» است و «دين» به چند معنا آمده؛ كه عبارتند از:
1. پاداش و كيفر
2. حساب
3. فرمانبردارى و پيروى
امّا معناى «دين» در اينجا روشن و عبارت است از «پاداش و حساب»؛ چرا كه مفهوم آن، به روشنى در اين آيه شريفه آمده است كه: "اَلْيَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفس ٍ بِما كَسَبَتْ..."؛ [27] امروز هر كس را به اندازه عملكردش جزا مىدهند.
و نيز در اين آيه شريفه كه: "لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ اِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ"؛[28] هان اى كسانى كه كفر ورزيدهايد! امروز پوزش مخواهيد. جز اين نيست كه برابر آنچه [در دنيا ]انجام مىداديد، به شما جزا داده مىشود.[29]
نکته ها:
الف: مالكيت خدا نسبت به جهان هستى مالكيت حقيقى است و آن، پيوند و ارتباط خاص موجودات با خدا است كه اگر يك لحظه از او بريده شوند، نابود مىشوند؛ همانگونه كه اگر رابطه لامپهاى برق با كارخانه اصلى بريده شود، روشنائى در همان لحظه محو و نابود خواهد شد.
تعبير ديگر اين مالكيت، نتيجة خالقيت و ربوبيت است؛ آن كس كه موجودات را آفريده و تحت حمايت خود پرورش مىدهد و لحظه به لحظه فيض وجود و هستى به آنها مىبخشد، مالك حقيقى موجودات است.[30]
ب: جمله "مالک یوم الدین"، انسان را با اشاره به دومین اصل اعتقادی، انسان را به یاد حسابرسی قیامت میاندازد تا به حساب انسان نرسیدهاند، به حساب خود برسد و به اصلاح رفتار و گفتار خود همت گمارد. «حاسِبوا اَنْفُسَکُمْ قَبْلَ اَنْ تُحاسَبوا».
ج: امام سجاد(ع) وقتی در نماز به این جمله میرسیدند، آن را آن قدر تکرار میکردند که نزدیک بود روح از بدن ایشان پرواز کند.[31]
اياك نعبد و ایاک نستعین
اياك: ضمير منفصل مفعولى است كه براى افاده حصر، بر فعل خود (نعبد) مقدم شده است.
نعبد: عبد به معناى انسانى است كه مملوك غير باشد و اگر اين كلمه را از ويژگيهاى انسانى تجريد كنيم به معناى موجود با شعورى است كه ملك غير باشد و به اين اعتبار بر همه موجودات با شعور اطلاق مى شود:"إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَانِ عَبْدًا".[32]
نستعين: استعانت طلب معونت و عون است و عون به معناى مطلق نصرت و يارى كردن است. واژه هاى معاونت، مساعدت، مظاهرت و معاضدت، همه به معناى كمك كردن است، اما در هر يك جهتى خاص مورد نظر است؛ مثلا كارى كه عده اى با ساعدهاى خويش انجام مى دهند، مساعدت ناميده مى شود؛ چنانكه اگر با عضد و بازوهاى خود انجام دهند، معاضدت نام مى گيرد و اگر پشت به پشت همديگر داده و قدرت برترى را ايجاد كنند، مظاهرت گفته مى شود و اين عناوين از جوارح مايه گرفته است و اما در عون و معاونت تنها تقويت كردن مورد نظر است، بدون عنايت به هر ويژگى ديگر و از اين رو به مطلق كمك كردن تعبير مى شود.[33]
یک سؤال
چرا نمازگزار این مطلب را با متكلم مع الغير (نعبد) می آورد؟
بزرگان گفته اند که ممکن است يكي از وجوه زير باشد:
1ـ نمازگزار نيز در صف سائر موجودات قرار دارد كه خدا را عبادت ميكنند.
2ـ نمازگزار نيز در مجموعه نمازگزاران راكع و ساجد است، همان كساني فرمود با آنها باشيم: «واركعوا مع الراكعين».[34]
3ـ لفظ جمع براي اين است كه به طاعت خود اطمينان ندارد، از اين جهت انبياء و اولياء و صالحين و ملائكه را داخل ميكند و از زبان همه ميگويد تو را عبادت ميكنيم و...[35].
4ـ نمازگزار همراه قلب و سائر اعضاء و جوارح دروني و بيروني كه همه به پيشواي خويش يعني عقل قاهر اقتدا كرده و همه خداوند متعال را عبادت ميكنند، گرديده است. زيرا انسان مؤمن به تنهايي، خود جماعتي است.[36]
5- دوری از خودخواهی و استکبار و اینکه بداند مقام عبودیت با خودخواهی و دیدن خود منافات دارد؛ لذا بنده خدا عبادت خود و همه بندگان دیگر را در نظر گرفته میگوید: «ما تو را میپرستیم».
اهدنا الصراط المستقیم
«اهدنا» يعنى «ما را هدايت كن».
هدايت در فرهنگ عرب، بهمعناى «ارشاد و راهنمودن» است و به كسى كه پيشاپيش مردم حركت مىكند و آنان را راه مىنمايد، «هادى» گفته مىشود. «صراط» هم بهمعناى راه روشن و گسترده است.[37]
حقیقت صراط مستقیم
از امام صادق(ع) روايت شده است: «صراط، عبارت از اميرالمؤمنين علي(ع) است» يا اينكه «عبارت از شناخت و معرفت علي(ع) است» و در روايت ديگري «صراط مستقيم عبارت از شناخت امام معصوم است»[38] و همچنين در حديث ديگري آمده كه «ماييم صراط مستقيم (منظور اهلبيت(ع) است)».[39]
«فيض كاشاني» در كنار روايتهايي كه نقل ميكند، دربارهی حقيقت صراط مستقيم معتقد است که امام معصوم(ع)، همان صراط مستقيم است و او همواره بدون انحراف به سوي صراط مستقيم گام برميدارد و معرفت و شناخت او، معرفت صراط مستقيم است و معرفت مشي و رهسپاري امام، همان مشي بر صراط مستقيم است و هر آنكه امام را بشناسد و بر اساس راه او، سريع يا كُند، به مقدار نور خويش ره سپرد، به فيض دخول در بهشت ميرسد و از آتش نجات مييابد و هر آنكه امام خود را نشناسد و نداند كه چه ميكند، پس قدم او لغزش پيدا كرده و در آتش فرو ميافتد.[40]
«علامة طباطبايي» ضمن يك بحث روايي مینویسد: امام صادق(ع) فرمودند: صراط مستقيم، طريق به سوي معرفت خداست و اين دو صراط است؛ يكي در دنيا و يكي در آخرت، اما صراط در دنيا عبارت است از امامي كه اطاعتش بر خلق واجب شده و اما صراط در آخرت، پلي است كه روي جهنم زده شده. هركس در دنيا از صراط دنيا به درستي رد شود؛ يعني امام خود را بشناسد و او را اطاعت كند، در آخرت نيز از پل آخرت به آساني ميگذرد و كسي كه در دنيا، امام خود را نشناسد، در آخرت نيز قدمش بر پل آخرت ميلرزد و به درون جهنم سقوط ميكند.
ديگر اينكه در معناي «اهدنا الصراط المستقيم» از ابنعباس روايت شده كه «يعني اي بندگان خدا بگوييد، خدايا! ما را به سوي محبت محمد(ص) و اهلبيتاش(ص) ارشاد فرما».[41]
پس معنی آیه این گونه میشود: به ما بشناسان امام به حق را، تا متابعت و پیروی او کنیم و به راهی که او رفته برویم و امور خود را تسلیم اوامر او نمائیم و دستور او را بپذیریم و محبت او را در دل گیریم تا در آخرت با او محشور شویم.
صراط الذین أنعمت علیهم
انعمت: ماده "ن ع م" مشتقات فراوانى دارد كه به اصل واحدى باز مىگردد و معناى آن اصل واحد، خوشگوارى زندگى و نيكو بودن حال، طيب العيش و حسن الحال است و در مقابل آن، بؤس است كه به معناى مطلق شدت و تنگناست.[42]
این آیه، در حقیقت تفسیر روشنی است برای «صراط مستقیم» که در آیة قبل بیان شده است. میگوید: "مرا به راه کسانی هدایت فرما که آنان را مشمول انواع نعمتهای خود قرار دادی (نعمت هدایت، نعمت توفیق، نعمت رهبری مردان حق و نعمت علم و عمل و جهاد و شهادت)؛ آنها که نه براثر اعمال زشت و انحراف عقیده غضب تو دامنگیرشان شد، و نه جاده حق را رها کرده و در بیراههها گمراه و سرگردان ماندهاند».
در حقیقت چون ما آشنائی کامل به راه و رسم هدایت نداریم، خدا به ما دستور میدهد که در این آیه طریق و خط پیامبران و نیکوکاران که مشمول نعمت و الطاف او شدهاند را بخواهیم.
حال پرسش این است که افراد مشمول نعمت کیانند؟ سوره نساء، آيه 69 افراد مورد نعمت خدا را چهار گروه معرفی مىكند:"وَ مَن یُطِعِ اللهَ وَالَّرسُولَ فأُلئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنعَمَ اللهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبیِّنَ وَالصِّدیقینَ وَالشُهَداءَ وَالصّالِحینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفیقا"؛ كسانى كه از خدا و پيامبرش پيروى كنند، با نعمت يافتگان همراهند و آنان پيامبران، صديقان، شهيدان و صالحانند و اين سالكان رفيقانى نيكويند.[43]
پس مراد از (الذين انعمت عليهم) اين چهار گروهند[:پیامبران، صدیقین، شهداء و صالحین] كه خدا به آنان نعمت نبوت، صدق، شهادت و صلاح را عطا كرده است و راز حسن رفاقتشان اين است كه آنان رهروانى آگاهند و در پيمودن راه موفق و هرگز هم سفران خود را تنها نگذاشته، از آنان غافل نمىشوند، بلكه دست هم سفران خود را گرفته، از عقبههاى دشوار و لغزشگاههاى صعبالعبور به سلامت مىگذرانند. پس همسفر آنان در اين راه پر فراز و نشيب، نه از آنان آسيب مىبيند و نه مورد غفلت آنها قرار مىگيرد و نه از عقبههاى دشوار راه، هراس و وحشتى دارد.[44]
این مراحل چهار گانه، شاید اشاره به این معنی باشد که برای ساختن یک جامعة انسانی سالم، مترقی و مؤمن، نخست باید رهبران حق و انبیاء وارد میدان شوند و به دنبال آنها، مبلغان صدیق و راستگو که گفتار و کردارشان با یکدیگر هماهنگ است، تا اهداف پیامبران را از این طریق در همه جا گسترش دهند. آن گاه در این دوران سازندگی فکری، طبیعتاً عناصر آلوده و آنها که مانع راه حقاند سر بردارند، جمعی باید در مقابل آنها قیام کنند و عدهای شهید شوند و با خون پاکشان درخت توحیدی آبیاری گردد. در مرحله چهارم، محصول این کوششها و تلاشها، به وجود آمدن «صالحان» است، اجتماعی پاک، شایسته و آکنده از معنویت.[45]
غیر المغضوب علیهم
مغضوب: معناى واحد همه مشتقات ماده «غ ض ب»، شدت در برابر شىء ديگر است و از اين رو به صخرههاى سخت و متصلب كوه، بر اثر شدت و صلابتى كه در برابر به كار گيرندة آن دارد، غضبه و به شعله ور شدن نفس انسان و خروج آن از اعتدال به سوى حدّت و شدت، غضب مىگويند.[46]
و لاالضالّیـن
«الضّالين» بهمعناى «گمراهان» است. اصل «ضلال»، بهمعناى هلاك و نابودى است. در قرآن آمده است: "وَ قالُوا اِذا ضَلَلْنا فِىالْاَرْض ِ اَاِنَّا لَفى خَلْقٍ جَديدٍ"؛ و [شركگرايان] گفتند: آيا هنگامى كه در زمين نابود [و ناپديد] شويم، [بازهم] آفرينش تازهاى خواهيم يافت؟
و نيز آمده است كه:"الذيـنَ كَـفَـرُوا وَ صَـدُّوا عَـن سَـبِـيـلِ اللّهِ اَضَلَّ اَعْمالَهُمْ"؛ كسانى كه كفر ورزيدند و جلوگيرى از راه خدا كردند، اعمالشان را نابود مىكند.[47]
به اعتقاد مفسران، منظور از كسانى كه خداوند بر آنان خشم گرفته است، يهوديان بدانديش و مراد از گمراهان، مسيحيان هستند؛ همانگونه که رسول اعظم(ص) فرمودند: "إنّ المغضوب علیهم الیهود و إن النصاری لَضالّون"؛ همانا «مغضوب علیهم» یهود و «ضالین»، نصاری (مسیحیان) میباشند.[48]
این احتمال نیز وجود دارد که «ضالّین» به گمراهانی اشاره میکند که اصراری بر گمراه ساختن دیگران ندارند؛ در حالی که «مَغضوب عَلَیهِم»، کسانی هستند که هم گمراهند و هم گمراهگر و با تمام قوا میکوشند دیگران را همرنگ خود سازند. شاهد این معنی آیاتی است که سخن از کسانی میگوید که مانع هدایت دیگران به راه راست بودند و به عنوان"یَصُدّونَ عَن سَبیل اللّه"از آنها یاد شده.[49] در آیة16 سورة شورا میخوانیم:
"وَالَّذینَ یُحاجُّونَ فِی اللّهِ مِن بَعدِ ما استُجیبُ لَهُ حُجَّتُهُم داحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِم وَ عَلَیهِم غَضَبٌ وَ لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ"؛ در آنها که بعد از پذیرش دعوت اسلام از ناحیة مؤمنان، در برابر پیامبر(ص) به مخاصمه و بحثهای انحرافی بر میخیزند، حجّت و دلیلشان در پیشگاه خدا باطل و بیاساس است و غضب خدا بر آنها است و عذاب شدید در انتظارشان خواهد بود.[50] البته همان معنای اول دقیقتر و شامل این گروه نیز خواهد بود.
[1] . عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص320، باب 34.
[2] . بقره/ 285.
[3] . آداب الصلوة، ص301.
[4] . مجمع البیان، ج1، ص34.
[5] . حجر/ 86.
[6] . مجمع البیان، ج1، ص34.
[7] . همان، ج2، ص223.
[8] . همان، ج1، ص34.
[9] . تفسیر نمونه، ج1، ص2.
[10] . محجه البیضاء، ج1، ص388.
[11] . المیزان، ج1، ص31 و 64 و 63.
[12] . تفسیرنمونه، ج1، ص2.
[13] . مجمع البیان، ج 1، ص 20.
[14] . تفسیر نمونه، ج1، ص13- 14.
[15] . تفسير نمونه، ج1، ص15.
[16] . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج1، ص114، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[17] . ر. ک: ج2، آشنایی با قرآن، شهید مطهری.
[18]. تفسیر نمونه، ج1، ص 27.
[19]. تفسیر نمونه، ج1، ص28.
[20]. ر.ک: مجمع البیان، ذیل آیه.
[21]. تفسیر نمونه، ج1، ص30.
[22]. ر.ک: المیزان، ج1، ص14؛ تفسیر نمونه، ج1، ص27.
[23]. بحارالانوار، ج92، ص245.
[24]. بحارالانوار، ج26، ص275.
[25]. ر. ک: تفسير نمونه، ج1، ص38.
[26]. زمر/53.
[27] . غافر/17.
[28] . تحریم/7.
[29] . ر. ک: مجمع البیان، تفسیر سوره حمد.
[30] . تفسیر نمونه، ج1، ص39.
[31]. كان على بن الحسين(ع) اذا قرء (مالك يوم الدين) يكررها حتى يكاد ان يموت. همان، ص 81؛ از نور الثقلین، ج 1، ص 19.
[32]. مریم/93.
[33]. ر. ک: تفسیر تسنیم، آیت الله جوادی آملی، ج اول، سوره حمد.
[34]. بقره/ 43.
[35]. العشرات، ص494.
[36]. علامه مجلسی، روضه المتقین، ج2، ص486.
[37]. ر. ک: مجمع البیان، همان.
[38] . "اَلطَّریقُ وَمَعْرِفَۀُ الاِمامِ"
[39]. امام صادق(ع) فرمود:" وَاللهِ نَحْنُ الصِّراطُ الْمُسْتَقیمُ". ترجمه تفسير صافي، ج1، ص102؛ تفسیر نمونه، ذیل آیه مربوطه.
[40]. همان، ص104.
[41]. الميزان، (مترجَم)، ج1، ص78.
[42]. ر.ک: تفسیر تسنیم، ج1، سوره حمد.
[43]. نساء/69.
[44]. تفسیر تسنیم، ج1، سوره حمد.
[45] . تفسیر نمونه، ج1، ص80.
[46] . ر. ک: تفسیر تسنیم، همان؛ مجمع البیان، همان.
[47]. محمد/1.
[48]. مسند احمد بن حنبل، ج4، ص378؛ کنزالعمال، ج2، ص18.
[49]. نک: اعراف/ 45؛ انفال/47؛ توبه/34؛ هود/19؛ ابراهیم/3؛ حج/25.
[50]. ر.ک. تفسیر نمونه، ج1، ص56.