■ نماز در نگاه علامه محمدتقی جعفری - بخش اول
"انسان برای قرار دادن زندگی خود در جاذبیت کمال بایستی بر یک حقیقتی تسلیم شود و در برابرش به زانو بیفتد و پیشانی برای سجده به آن بر زمین بگذارد. این تسلیم و سجده نه تنها احساس عمیق کمال گرایی را به بار می نشاند، بلکه پاسخ عملی برای چهار سئوال اساسی حیات "من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ برای چه آمده ام؟ به کجا می روم؟" را نیز با کمال وضوح در می یابد. و باید به یقین بدانیم که اگر ما انسانها در برابر ضد آن کامل مطلق تسلیم نشویم و سر به سجده نگذاریم، باید به شماره خواسته ها و تمایلات و وابستگی های وجود خود خدایانی بتراشیم. و در برابر آنها تسلیم شده و به زانو بیفتیم و سر به سجده بگذاریم! مگر این که چنان تخدیر شویم که حتی توانایی پاسخ به این سئوال ساده را هم نداشته باشیم که ما زنده ایم یا مرده؟ هستیم یا نیستیم؟"
نماز در نگاه اندیشمندان الهی توصیف های قریب به حقیقت را به خود می گیرد و هر اندازه که ما به توصیف حقایق از زبان انسان های وارسته از هوا و نفسانیات نزدیک شویم درک آن حقایق بر ما آسان خواهد بود. آنچه در ادامه می آید اشاراتی به مباحث کتاب "نماز و نمازگزاران" تألیف علامه جعفری دارد.
پیش از آن که به تعریف یا توصیف نماز و نمازگزاران بپردازیم، چند قضیه مربوط به یکدیگر را که برای شناخت معنای نماز ضرورت دارند، متذکر می شویم:
اول: اگر انسان بخواهد در این دنیا به آگاهی و آزادی شخصیت انسانی زندگی کند، نه مانند دندانه ماشین ناآگاه، قطعی است که باید برای چنین زندگی حکمت و هدفی اعلا منظور بدارد منکر این اصل اول خود را می فریبد، سپس ساده لوحان ناآگاه را.
دوم: اساسی ترین کاری که برای تامین زندگی هدفدار ضرورت دارد، به ثمر رساندن احساس عمیق وابستگی به کمال است که با تسلیم به آن و سر به سجده نهاندن در برابر آن، زندگی در هر فعالیت و هر پدیده ای که قرار بگیرد، دارای حکمت و معنای قابل تفسیر و توجیه می گردد، زیرا بدیهی است که دانستن حکمت و هستی و هدف زندگی به تنهایی غوره جان آدمی را به مرحله انگور دارای شیره نیروبخش نمی رساند.
سوم: بدان جهت که احساس لزوم کمال جویی، فراگیرترین و عمیق ترین احساس است که در اشکال مختلف و با طرق گوناگون، در درون بشر فعالیت می کند، لذا هر انسانی که این احساس را در قرار گرفتن در جاذبیت کمال حقیقی اشباع نکند، باید آن را در کمال خیالی و تصنعی به پوچی بکشاند. در نتیجه به آن درجه از زندگی قناعت کند که نام آن را برخی از مشاهیر انسانشناسی گوریل باهوش اصطلاح کرده اند!
چهارم: از قضایای فوق به این نتیجه می رسیم که انسان برای قرار دادن زندگی خود در جاذبیت کمال بایستی بر یک حقیقتی تسلیم شود و در برابرش به زانو بیفتد و پیشانی برای سجده به آن بر زمین بگذارد. این تسلیم و سجده نه تنها احساس عمیق کمال گرایی را به بار می نشاند، بلکه پاسخ عملی برای چهار سئوال اساسی حیات "من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ برای چه آمده ام؟ به کجا می روم؟" را نیز با کمال وضوح در می یابد. و باید به یقین بدانیم که اگر ما انسانها در برابر ضد آن کامل مطلق تسلیم نشویم و سر به سجده نگذاریم، باید به شماره خواسته ها و تمایلات و وابستگی های وجود خود خدایانی بتراشیم. و در برابر آنها تسلیم شده و به زانو بیفتیم و سر به سجده بگذاریم! مگر این که چنان تخدیر شویم که حتی توانایی پاسخ به این سئوال ساده را هم نداشته باشیم که ما زنده ایم یا مرده؟ هستیم یا نیستیم؟
این غلط بسیار مخرب، نظیر آن انحراف تباه کننده ای است که عده ای از سطح نگران از خود راضی به آن مرتکب شده اند. آنان بدون این که متوجه شوند با انکار یک خدای واقعی حقیقی، برای خود به عدد موجوداتی که در عرصه هستی حرکت و تحول دارند، خدای مصنوعی می تراشند و بجای یک اراده کلی، بینهایت اراده ها برای خود می سازند و دل خوش می دارند به این که دل به بشریت سوزانده قدمی برای بشریت برداشته اند، همانگونه که خفاشان با انکار خورشید قدمی برای همه جانداران بر می دارند!
خلاصه تا سر برای پیوستن به جاذبیت کمال به پیشگاه ربوبی به عنوان نماز بر زمین نهاده نشود، محال است سر از خودپرستی و لذت گرایی و پرستش خواسته های حیوانی و تخدیر پذیری بالاتر برده و هستی خود را دریابیم:
بر آستان جانان گر سر توان نهادن / گلبانگ سر بلندی بر آسمان توان زد
به راستی نماز چیست؟
حال بپردازیم به یافتن پاسخ این سئوال که نماز چیست؟ نماز این حقیقت والا و سازنده، این بیان کننده بعد بینهایت گرایی آدمیان، این آگاهی بخش جانهای مشتاق به آگاهی درباره جهانی عاشق به اختیار والای انسان ها چه نیازی به تعریف و توصیف ما دارد؟! این آب حیات جانهای زنده آدمیان چه احتیاجی به توضیح و تفسیر ما دارد؟ در این جهان معنی دار که حرکت تکاملی آن، با تسبیح و سجده ای که خداوند هستی آفرین به آن نسبت داده است: ولله یسجد من فی السماوات و الارض و برای خدا سجده می کنند همه آنچه که در آسمان و زمین است، فقط بعضی از انسان نماها هستند که از این حرکات تکاملی (نماز) بی بهره مانده اند.
با شما نامحرمان ما خامشیم
مولانا به زیبایی در این باره می سراید: جمله اجزاء در تحرک در سکون / ناطقان کانا الیه راجعون / جمله اجزاء زمین و آسمان / با تو می گویند روزان و شبان/ ما سمیعیم و بصیریم و هشیم / با شما نامحرمان ما خامشیم /
خامشیم و نعره تکرارمان / می رود تا پایتخت یارمان / چون شما سوی جمادی می روید / آگه از جان جمالی کی شوید.
با این حال، برای کسانی که از این سرچشمه زلال حیات اطلاعی ندارند، باید بگوییم: نماز ماهیتی دارد و مختصاتی البته منظور ما از ماهیت در اینجا توصیفی درباره خود نماز است برای فهمیدن ماهیت نماز این مقدار می توانیم بگوییم: یک موجود بی نهایت کوچک در جاذبه یک موجود بی نهایت بزرگ در حال معرفت و در نهایت آزادی از همه تعلقات مادی.
آن جایگاه که این ارتباط با عظمت بر قرار می گردد چه مسجد باشد و چه گوشه ای از کوخ محقر. خواه در پهنه دشت بی کرانه و خواه در لابلای تاریک زمین یا در میان زیباترین مناظر دنیا، باری، این ارتباط خلاق در هر کجا باشد، آنجا رصدگاهی می شود برای نظاره به کمال بی نهایت و انجذاب به آن. نماز با گفتن الله اکبر که آغاز نظاره و جذب شدن به سوی پیشگاه اقدس ربوبی است، شروع می شود و با گفتن السلام علیکم و رحمته الله و برکاته دیدار ربوبی را که در موقع گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین اتحاد همه انسانهای هم قافله را در آن پیشگاه شهود کرده بود، خبر می دهد. آن حدیث بسیار مشهور و پر محتوی که می گوید: الصلوه معراج المومن - نماز معراج مومن است- اشاره ای بهمین توصیف است که درباره نماز متذکر شدیم.
منبع: شبستان