■ اعتکاف وچگونگی ورود به آن عالم
«وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاكِفِینَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ»[1]
و نیز به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم و با آنها عهد بستیم كه خانهی مرا براى طوافكنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكیزه و آماده كنند.[2]
مقدمتاً تولد مباركِ وجودِ مقدس حضرت امىرالمؤمنینu را خدمت همة عزیزان تبریك عرض مىكنم. مسلّم همة ما باید به بركات این تولد امیدوار باشیم به جهت اینكه خداوند در چنین روزی وصی بالاترین انبیاء، یعنی بزرگترین اولیاء را به بشر عرضه كرده است. چرا كه هر زمانى، ظرفیت وقوع هر حادثهای را ندارد و لذا اگر زمانی خاص ظرفیت تولد امیرالمؤمنینu را دارد، به جهت شرافت خاصی است كه در آن زمان هست و تا قیام قیامت آن زمان مىتواند ظرف الطاف خاص الهی برای انسانها باشد و در همین راستاست كه خداوند به حضرت موسیu مىفرماید: براى همىشه آن زمانی كه خداوند قوم بنىاسرائیل را از فرهنگ ظلمانی فرعونی نجات داد، متذكر باشد. لذا فرمود: «وَ ذَكِّرْهم بِاَیامِ الله»[3] آن ایامُالله را همواره به یاد بنىاسرائیل بیاور و از قداست آن بهرهگیری كنید.
ما اگر معتقد باشیم كه هر ماه رمضانی خاصیت خاصی دارد. آثار و بركات ماه رمضان را به دوران عمر وجود مقدس پیامبرf محدود نمىكنیم. هوشیاری به فضیلت زمان و مكانهای خاص، ما را مىرساند به اینكه هر ماه رمضانی راه ورود به الطاف خاص الهی است. اگر این هوشیاری را كه وجود نورانی پیامبرf یافته و به ما هم خبر داده، بگیریم، در واقع متوجه واقعیت مهمی شدهایم. در راستاى همین هوشیاری مىگویند شما در روز سیزدهم رجبِ هر سالی كه سالروز تولد وجود مقدس وصی كلّ است، مىتوانید از بركات تولد نور حضرت در ظرف آن زمان استفاده كنید. امىرالمؤمنینu در چنین روزی متولد مىشوند. یعنی این روز؛ ظرفیت ظهورِ بزرگترین وصی پیامبر خداf را دارد و در همین راستا بركات خاصهی الهی برای كسی كه آمادگی استفاده از آنها را دارد، در صحنه است. مىدانید كه هر پیامبری وصىای دارد. كاملترین نبى، كاملترین وصی را داراست. پس اىن روز ظرفیت ظهور یكی از عالىترین نعمتهای خدا را در خود دارد و لذا روز با بركت و مقدسی است. ما از طریق بزرگداشت این روز و از طریق یاد امیرالمؤمنینu راه ورود به نعمتهاى بزرگ الهی را براى خودمان ممكن مىسازیم. آداب تجلیل از آن حضرت و یاد اىشان در اىن است كه نسبت به وقوع آن حادثه شكر كنیم و نسبت به آن بىتفاوت نگذریم. و از خداوند تقاضا كنیم محبت ولی خود را در جان ما شعلهور گرداند.
شما در ماه مبارك رمضان وقتی مىدانید كه این ماه یك قدر و قیمت خاصی دارد صِرف این توجه، شما را وارد ایمان مىكند. یكی از اعتقادهاى ما كه خیلی كار از آن مىآید اعتقاد به اىن است كه خدا اراده مىكند. در ماه مبارك رمضان؛ شیطان را در بند نموده و دریچة خلوت با خودش را به سوی قلب ما باز كند. نفسِ توجه به ماه مبارك رمضان یك نحوه ایمان و شرافت است، در مورد روز سیزده رجب و یا اساساً توجه به خودِ ماه رجب هم موضوع از همین قرار است.
بركات توجه به ایام الله
در مورد زمان و مكانهای مقدس دو نكته باید مورد توجه قرار گیرد:
الف- برسیم به این شعور كه خداوند زمانها و مكانهاى با بركتی در عالَم قرار داده است و سعی كنیم حقوق آنها را ادا نماییم و از بركات خاصی كه در آن زمانها و مكانهای مقدس به انسانهاى آمادة پذیرشِ انوار الهی مىرسد، خود را محروم نكنیم. اگر موضوع در حدّ اندیشة ما انسانها بود مىگفتیم زمانها و مكانها كه نسبت به همدیگر فرقی نمىكند! ولی وقتی وارد عمل مىشویم مىبینیم عجب! احوالاتی كه كنار خانهی خدا و یا در مسجد كوفه یا در ماه رمضان براى انسان ظهور مىكند، دقیقاً مخصوص به همان زمانها و مكانها است. وقتی انسان متوجه باشد كه خداوند اراده كرده است كه این ماه خاص خاصیتهای ویژهاى در بر داشته باشد و در تجربه هم به آن مىرسد، آنگاه متوجه عظمت روح پیامبرf مىشود كه چگونه توانستهاند در بین زمانها و مكانهای معمولی كه به ظاهر همة آنها شبیه همدیگر هستند، آن زمان و مكان خاص را بشناسند و به ما معرفی كنند. در همین راستا به ما یاد داده اند كه ماه رجب و پیرو آن سیزدهم رجب زمانهای خاصی هستند كه بركات ویژهای در بر دارند.
ب- نكتهی دومی كه در بارهی ایامالله باید مورد توجه قرار گیرد این است كه اراده كنیم از طریق اىن روز، بركات خاصی را براى جان خود جلب كنیم، چون یك طرفِ ایامالله به ما مربوط است و مىتوانیم از بركات آن ایام بهرهمند شویم و انصافاً سنت خوبی است كه سنت حسنة اعتكاف را در ماه رجب و آن هم از روز سیزده رجب برنامهریزی كردهاند. شما فرصت پیدا كردهاید در این روز با شروع اعتكاف و با امید به رحمت خدا، زمینهی جلب رحمتهای خاصهی پروردگار را برای خود فراهم كنید.
همینقدر در رابطه با ماه رجب و روزهی آن بدانید كه رسولخداf فرمودند:
«رَجَبٌ شَهْرُ اللَّهِ وَ شَعْبَانُ شَهْرِی وَ رَمَضَانُ شَهْرُ أُمَّتِى»[4]
ماه رجب، ماه خدا است و شعبان ماه من و رمضان ماه امت من است.
در ماه خدا یعنى ماه رجب قرارداشتن یعنى خداوند نهاىت رابطه را با بندگانش برقرار مىفرماید تا آنها را متوجه خود كند.
و نیز آن حضرت مىفرمایند:
«فَمَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ یَوْماً إِیمَاناً وَ احْتِسَاباً اسْتَوْجَبَ رِضْوَانَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ وَ مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ یَوْمَیْنِ لَمْ یَصِفِ الْوَاصِفُونَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْكَرَامَةِ وَ مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ جَعَلَ اللَّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّارِ خَنْدَقاً أَوْ حِجَاباً طَوْلُهُ مَسِیرَةُ سَبْعِینَ عَاماً»[5]
هركس یك روز از ماه رجب را از سر ایمان به خدا و آخرت روزه بدارد، مستوجب رضوان و رضاىت بزرگ الهی مىشود، و هركس دو روز از آن را روزه بدارد، همة آنهاىی كه خوبىها را وصف مىكنند - چه از اهل زمین، چه از اهل آسمان- نمىتوانند كرامتی را كه اىن شخص نزد خدا پیدا مىكند وصف كنند، و هركس سه روز از ماه رجب را روزه بدارد، خداوند بین او و بین آتش جهنم خندق یا حجابی قرار مىدهد كه طول آن برابر هفتاد سال راه است.
یعنى؛ سه روز روزهداری در ماه رجب موجب مىشود كه انسان یك عمر از آتش جهنم فاصله بگیرد و عواملی كه موجب جهنمىشدن انسان مىگردد مثل حرص به دنیا و شهوات آن، قدرت جذب انسان را از دست بدهند.
در روایت دیگر هست كه رسولخداf مىفرمایند:
«مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّارِ خَنْدَقاً أَوْ حِجَاباً طَوْلُهُ مَسِیرَةُ سَبْعِینَ عَاماً وَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عِنْدَ إِفْطَارِهِ لَقَدْ وَجَبَ حَقُّكَ عَلَیَّ وَ وَجَبَ لَكَ مَحَبَّتِی وَ وَلَایَتِی أُشْهِدُكُمْ یَا مَلَائِكَتِی أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ»[6]
هركس سه روز از ماه رجب را روزه بدارد، خداوند بین او و بین آتش، خندق یا حجابی قرار مىدهد كه طول آن برابر هفتاد سال راه است، و خداوندU در موقع افطار به او مىگوید: حق تو بر من واجب شد و محبت و سرپرستی من نسبت به تو واجب گشت، ای ملائكه من! شما شهادت دهید كه من تمام گناهان او را بخشیدم.
و نیز حضرت مُوسیَبْنَ جَعْفَر uمىفرمایند:
«رَجَب شَهْرٌ عَظیمٌ، یُضاعِفُاللهُ فیهِ الْحَسَناتِ، وَ یَمْحُو فیهِ السَّیِئاتِ، مَنْ صامَ یَوْماً مِنْ رَجَبٍ تَباعُدَتْ عَنْهُ النّارُ مَسیرة سَنَةٍ، وَ مَن صامَ ثَلاثَةِ اَیامٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةٍ»[7]
رجب؛ ماه عظیمى است كه خداوند نیكىها را در آن چند برابر و بدىها را محو مىنماید، هركس یك روز از ماه رجب را روزه بدارد، آتش جهنّم به فاصلة یكسال از او دور مىشود و هر كس سه روز از آن را روزه دارد، بهشت براى او واجب مىشود.[8]
حال شما؛ در حالتِ اعتكاف در ماه رجب یكی از اعمالی كه انجام مىدهید سه روز روزهداری است با اینهمه فضیلت كه پیامبر خداf و ائمه معصومینh از آن خبر دادند. مواظب باشید سرسری این روزها را نگذرانید.
اعتكاف؛ شراىط براى خداىابى
مسلّم در اعتكاف برای معتكف زمینهی ظهور بركاتی خاص فراهم مىگردد. زیرا انسان معتكف شرایط را جهت یادآوری پیمانی كه با خدا بسته است، فراهم مىكند، عمده آمادهكردن شراىطی است كه زمینه برای برگشت به آن عهد فراهم آید و با عمق جانش وقتی شنید كه «ألَسْتُ بِرَبّكم؟» جواب دهد؛ «بلی شَهِدْنا» آری ای پروردگار من؛ مىبینم كه تو تمام زندگی مرا تحت تدبیر عالیهی خود گرفتهاى. و از خدا مىخواهیم به حق آن امام بزرگی كه بركت وجود مقدسش را در اىن روزها به بشریت مرحمت فرموده، بركات خاص خود را برای معتكفین مقرر و مستدام بدارد.
رواىات صادرشده از معصوم خبر از آن دارد كه اعتكاف بركات زیادی برای معتكف به همراه دارد و لذا باىد سعی كنیم طوری آداب و ادب اعتكاف را انجام دهىم كه نهاىت بهرههاى مورد نظر را ببریم. در رواىت از رسول خداf داریم: «مَنِ اعْتَكَفَ ایماناً وَ احْتِساباً عُفِوَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبه»[9] هركس براى خدا و با ایمان كامل معتكف شود، گناهان گذشتة او بخشیده مىشود.
باز در رواىت از آن حضرت داریم: «اَلْمُعْتَكِفُ یعْكُفُ الذُّنُوبَ وَ یجْرِی لَهُ مِنَ الْأجْر، كَآجْرِ عامِلِ الْحَسَناتِ كُلَّها»[10] معتكف از گناهان باز مىاىستد و بدین وسیله اجری مانند اجر كسی كه همة نیكىها را انجام مىدهد، خواهد داشت.
و نیز مىفرمایند: «...مَنِ اعْتَكَفَ یوْماً ابْتِغاءَ وَجْهَ اللهِ عَزَّ وَ جَلّ جَعَلَ اللهُ بَینَهُ وَ بَینَ النّارِ ثَلاثَةِ خَنادق اَبْعَدَ مِمّا بینَ الْخافِقَین»[11]هركس روزی را معتكف شود براى جلب نظر خداى UU، خداوند بىن او و آتش جهنم سه خندق فاصله مىاندازد كه فاصلهی هر خندقی بیشتر از فاصلهی مغرب و مشرق است. یعنى مىلها و اعمالی كه منجر به ورود او به جهنم مىشود در او از بىن مىرود.
چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ اعتكاف بهرههاى فراوانی را با خود به همراه دارد. عمده آن است كه سعی كنیم حالاتی را در خود اىجاد كنیم كه آن بهرهها و بركات براى ما محقق شود.
در رواىت داریم كه پیامبرf هر سال ده روز آخر ماه رمضان را در مسجد معتكف مىشدند و حتی آن سالی كه به جهت جنگ بدر نتوانستند معتكف شوند، سال بعد بیست روز معتكف شدند.[12] و اىن عمل آن حضرت، اولاً: اهمىت اعتكاف را مىرساند. ثانیاً: ما را متوجه بركاتی مىكند كه رسولخداff با آن همه عظمت و قربی كه دارا بودند، به آن بركات نیاز داشتند و عملاً از طریق اعتكافْ راهِ قلبِ خود را به سوی آسمان غیب باز نگه مىداشتند.
فوق مرگ و زندگى
اجازه بدهىد ابتدا تذكراتی در رابطه با حالاتی كه باىد یك معتكف در خود بهوجود آورد عرض كنیم و سپس به اعمالی كه باىد به آن پرداخته شود توجه كنیم.
ابتدا باىد عزیزان متوجه بوده و ایمان داشته باشند یك خبرهاىی در عالَم بالا وجود دارد كه اگر آمادگی لازم را در خود اىجاد كنیم از آن خبرها و بصیرتها محروم نمىشویم، و اگر عزیزان به دنبال آشناىی روح و قلب از آن حقاىق غیبی نیستند، عملاً اعتكاف آنها یك تفنن و تفریح محسوب مىشود.
اعتكاف به آن نحوهاى كه به ما دستور دادهاند عملاً یك نحوه مُردن و خارجشدن از قیل و قال دنیا و واردشدن به برزخ است. شما باىد در اىن چند روزه اولاً: روزهدار باشید، مثل مرده كه غذا نمىخورد. ثانیاً: خودتان را در دست ارادة خداوند قرار دهید، مثل مىت كه در دست غسّال است و هیچ ارادهاى از خود ندارد، تا حجاب اسباب و وساىل از جلو قلب شما مرتفع شود. انسان مرده هیچ ارادهاى از خود ندارد. به ما دستور دادهاند اگر بتوانید در چنین شراىطی در برابر خدا بمىرید، به اعتكاف زنده مىشوید. مثل انسانی كه چون مُرد و او را در قبر گذاشتند، حیات برزخی او شروع مىشود و به حیات برزخی زنده مىشود و متوجه چیزهاىی مىگردد كه تا آن موقع كه در حیات دنیاىی بود از آنها غافل بود. پس آنچه را كه خوب باىد بفهمىد و به قلبتان هم بفهمانید آن است كه با ورود به اعتكاف احساس مُردن كنید و حكمِ «مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا» را در جان و قلب خود محقق نماىید و به فرماىش امىرالمؤمنینu: «قبل از اىنكه بدنهاى شما به آن دنیا منتقل شود، قلبهاىتان را به آن دنیا منتقل نماىید».
اگر شما الآن مردید چه حالی به شما دست مى دهد؟ از یك طرف نمى توانید غذا بخورید، ولی از طرف دیگر نفس امارّهتان ماىل به غذاخوردن و لذّتبردن است، عیناً در برزخ حال اكثر انسانها همینطور است كه مىل به غذا در آنها هست، ولی غذاىی كه جواب اىن مىل را بدهد وجود ندارد. روز قیامت نیز مسئله به همین شكل است ولی شدیدتر، به همین جهت در رواىت داریم؛ با روزة ماه مبارك رمضان خودتان را از فشار گرسنگی و تشنگی قیامت آزاد كنید. چون با روزه، مىل به خوردن و نوشیدن را تا حدّی كنترل و فرو مىنشانید تا در برزخ و قیامت بتوانید از تحرك شدید آن مىل آزاد باشید.
وقتی انسان مُرد و وارد برزخ و قیامت شد، ماىل است كه به دنیا برگردد و غذا بخورد و نوشیدنىهاى مورد اُنس نفس را بنوشد، اما در آن حال كه دیگر در دست خداست، نه مىتواند غذا بخورد، نه مىتواند از آن عالَم بىرون بىاىد. در حالت اعتكاف چنین حالتی را تمرین مىكنید تا كمى به عالم برزخ و قیامت نزدیك شوید و از احوالات آن عالَم برخوردار گردید. در آن حالت خواهید دید چه بركاتی در چنین حالتی براى شما بهوجود مىآید. اگر به لطف الهی بتوانید خودتان را الآن در حین اعتكاف و با منصرفشدن از دنیا، در برزخ حس كنید، آرامآرام توجهات قلب نسبت به آن عالم شروع مىشود. آنچه در اىن حالت از شما انتظار مىرود اىن است كه هرچه بیشتر آداب اعتكاف را رعاىت بنماىید و از آن مهمتر؛ ذهن و دل را كاملاً از دنیا بیرونآورید. شما هم اكنون در خانه خدائید و بحمدالله در امنیت الهی هستید و در اىن حالت شیطان كمتر مىتواند شما را وسوسه كند. به اىن جهت باىد در مسجد معتكف شوید، چون قلبْ در چنین مكان مقدسی بیشتر حضور حق را احساس مىكند. همان طور كه وقتی در برزخ حجابها از جلو قلب مرتفع شد و حضرت عزرائیلu تعلقات دنیاىی را از ما گرفت، حضور خدا بیشتر جلوه مىكند. لذا قرآن در مورد احوالات اهل دنیا در برزخ مىفرماید:
«حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[13]
تا آنگاه كه مرگ یكى از اىشان فرا رسد مىگوید: پروردگارا مرا بازگردانید * شاىد من در آنچه وانهادهام كار نیكى انجام دهم، چنین نیست اىن سخنى است كه او گوینده آن است و در پشت آنان برزخى است تا روزى كه برانگیخته خواهند شد.
هر كدام از اهل دنیا در برزخ التماس مىكنند خداىا! مرا برگردان. چون چشمش كه بىدار شد مىبیند كه عجب؛ بیش از آنكه فكر مىكرد، دنیا دست خدا بود. به طور معمول؛ وسط كوچه و خیابان نمىشود فهمید همه چیز دست خدا است. در مسجد بهتر مىفهمى كارها دست خدا است و لذا باىد در مسجد معتكف شد و آن مقدمات را فراهم كرد تا اىن احساس را بتوانید به قلبتان برسانىد. پس چون از طریق اعتكاف مُردید، عالىترین شعور كه عبارت باشد از توجه به حضور خداوند در همة مناسبات، شروع مىشود.
آرى! شیطان براى اىنكه وارد اىن مرحله نشوید، تلاش زیادی مىكند. ابتدا شما را به یاد مشكلات دنیاىى مىاندازد كه چه نشستهاى، از كار و كاسبی و مدرك و ... عقب افتادى؟! اگر موفق نشد، شروع مىكند شما را از گرفتن نتیجه مأیوس كند كه بابا! اىن كارها مربوط به تو نیست، تو به جاىی نمىرسى، اىن كارها مربوط به اولیاء خدا است. ولی اگر كمى مقاومت كنید مىبینید كید شیطان ضعیف است.
حالا اگر شما مُردید چكار مىكنید؟ دیگر كه نمى توانید هوس نانخوردن بكنید اگر مُردید دیگر كه نمىتوانید غصهی دكان و مغازه و خانه و فرزند و همسر و مدرك و اىنجور چیزها را بخورید، چون اگر غصهی اىنها را بخورىد هم فاىده ندارد. اگر هم در آن حالت برزخ و قیامت غصهی اىنها را بخورى، خودت به خودت مىگویی چقدر احمقام! یكدفعه در آن حالت مى بىنید فقط یك چیز در صحنه است و آن فقط خداست، و اوست كه همهكاره است و من كاری در خور چنین صحنهاى انجام ندادهام، و قلبی كه بتوانم در چنین حضوری قرار گیرم با خود نیاوردهام، از اىن رو ناله سر مىدهى! پروردگارا مرا برگردان، جواب مىآید؛ «كلاّ» نمىشود.
در حالت اعتكاف و با ورود در حالت برزخی مىتوانی با خدا ارتباط برقرار كنى. اعتكاف را براى همین گذاشتند كه ببینی در برزخ چه كار باىد بكنى. در اعتكاف به شما مىگویند «مُردهاىد» و كاری كه در برزخ نمىتوانی انجام دهى، اىنجا انجام بده. اىن است كه اگر عناىت داشته باشید، اعتكاف بهترین شراىط ارتباط با خداست. شما در اعتكاف مردهاىد، مرده در برزخ چه كار مىكند؟ اگر سی سال در دنیا خدا را صدا نزده باشد، اگر راههاى ارتباط با اسماء الهی را بر قلب خود نگشوده باشد، آنجا هیچ كاری نمىتواند بكند، در ظلمت ابدی خواهد بود. شما در برزخ مىخواهید بگویید خدا؛ ولی اگر در دنیا قلب با خدا مرتبط نبوده، نمىتواند بگوید. هر چه انسان در دنیا بوده است، در برزخ همانطور مىتواند باشد، آنجا محل و موطن ظهور ملكات است. اگر كسی نمىتواند در آن نشئه با خداخداگفتن، به قربِ الهی ناىل شود، چون آن موقع كه در دنیا در لفظ مىگفت خدا، اما قلبش را در جاى دیگر قرار داده بود، مىگفت: زود نمازم را بخوانم به كارم برسم. حالا مىخواهد در برزخ بگوید خدا؟ در دنیا نگفتید خدا، گفتید: كارم و كسبم. قلب در كار و كسب بود، حالا روبهرو مىشوید با همان قلبی كه متوجه كار و بازار بود، مىبینید آن قلب از نظر ارزش و براى آنكه صاحبش را به مقصد برساند، ناتوان است. آن چیزی كه فاىده دارد قرب الهی است و منصرفشدن از هر چیزی كه ما را از اىن قرب باز مىدارد. آرى! در ابتدا ممكن است كار سخت باشد ولی اگر جهت را درست كردید، إنشاءالله آرامآرام مىرسىد، و اعتكاف اگر درست انجام شود راه را به انسان نشان مىدهد كه چگونه قلب را از همهچیز خالی كند و متوجه خدا گرداند.
وظیفهی معتكف
چنانچه دقت بفرماىید مىرسىد به اىنكه اعتكاف شراىط ارتباط با خداست، ملاحظه كنید چگونه خداوند تمام شراىط را فراهم كرده است. گفتند باىد در خانهی خدا باشى، روزه باشى، از مسجد بىرون نروى. واقعاً با طرح اىن شراىط غوغا كردهاند و زمینهی فوقالعادهاى را جهت در مسیر قراردادنِ قلبْ فراهم نمودهاند.
حضرت علیu مىفرمایند:
«یَلْزَمُ الْمُعْتَكِفُ الْمَسْجِدَ وَ یَلْزَمُ ذِكْرَ اللَّهِ وَ التِّلَاوَةَ وَ الصَّلَاةَ وَ لَا یَتَحَدَّثُ بِأَحَادِیثِ الدُّنْیَا وَ لَا یُنْشِدُ الشِّعْرَ وَ لَا یَبِیعُ وَ لَا یَشْتَرِی وَ لَا یَحْضُرُ جَنَازَةً وَ لَا یَعُودُ مَرِیضاً وَ لَا یَدْخُلُ بَیْتاً یَخْلُو مَعَ امْرَأَةٍ وَ لَا یَتَكَلَّمُ بِرَفَثٍ وَ لَا یُمَارِی أَحَداً وَ مَا كَفَّ عَنِ الْكَلَامِ مِنَ النَّاسِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ»[14]
معتكف باىد در مسجد باشد، و مشغول ذكر الهی و تلاوت قرآن و نماز گردد، خود را مشغول اختلاطهاى دنیاىی نكند، مشغول شعرگفتن و شاعری نشود، از خرید و فروش پرهیز نماید، حتی از تشییع جنازه و عیادت بیمار[15] و واردشدن در خانه و خلوت با همسر پرهیز نماید، از سخن زشت و جدال خودداری كند، و حتّی اگر از سخنگفتن با مردم خودداری كند بهتر است.
پس چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ باىد حوائج دنیاىی را رها كنى، اگر هم نیاز به غذا داشتى، باىد به اولین مغازه رجوع نماىی و سریعاً به مسجد برگردى. دیگر نباىد بروی ببینی چه كسی ارزانتر مىدهد، حالا هم كه دیگر الحمدلله اىن مسائل حل شده است. از آخر رواىت فوق غافل نباشید كه حضرت مىفرمایند: اگر معتكف بتواند بهكلی از سخنگفتن خودداری كند، بهتر است. زیرا در اىن حالت قلبْ هرچه بیشتر آمادة پذیرش نفحات الهی مىشود.
توجه داشته باشید در حالت اعتكاف وقتی از دنیا و تعلقات آن منصرف شدى، با خودت روبهرو مىشوى، در آن حالت خدا را روبهروی قلب خود مىیابی و لذا خداخداگفتن جاى خود را پیدا مىكند. در زندگی معمولی چند بار كه خداخدا مىگفتى، قوة واهمه یك تصوری براى ما اىجاد مىكرد و ما را متوجه كاری مىكرد تا از خداخداگفتن منصرف شویم و مزهی مناجات با خدا را نچشیم، ولی در اعتكاف براى ذكر و یاد خدا شراىط فراهم است، به شرطی كه خودتان راه تحرك قوهی واهمه را با موباىل و اختلاطهاى دنیاىی و توجه به آرزوهاى دنیاىى، باز نكنید.
آن چیزی كه باىد بر آن تأكید كرد و در اعتكاف باىد مطلوب شما باشد، پیداكردن راهِ خداخداگفتن است. وقتی هنوز ما وارد نیستیم و قلب راه خود را پیدا نكرده است، همان خداخداگفتن، مساوی است با حجاب. مىگویند همان موقعی كه مىخواهیم بگوییم الحمدالله كه در محضر حق حاضریم، مىببینم اى واى همان حضورمان حجاب مىشود. چون به جاى نظر به خدا، نظر به خداخداگفتنِ خود داریم. حال یكی از موقعیتهاىی كه إنشاءالله شراىط انصراف از خود را فراهم مىكند، شراىطی است كه با اعتكاف حاصل مىشود. شما در اىن شراىط مىتوانید وقتی نماز مىخوانید با اىن احساس كه در برزخ هستید نماز بخوانید. اىنجا؛ نه مغازه است نه همسر و نه فرزند. حال اگر در اعتكاف نگویید خدا، در برزخ هم نمىتوانید بگویید خدا. اصل اعتكاف در اىن احساسی است كه ما باىد پیدا كنیم، احساس كنیم كه مردهایم و حالا با خدا روبهروایم، خداىی كه مقصد و مقصود همة انسانها است و بازگشت به او، یعنى بازگشت به هدف اصلى، و حالا مى خواهیم بگوییم خدا. و فرق شراىط ما با برزخ در همین نكته است كه در اىنجا اراده و اختیار ما را از ما نگرفتهاند.
در رواىت داریم كه بعضی از افراد در برزخ و قیامت گنگ مى شوند، به او مىگویند «مَنْ رَبُّكَ»؟ پروردگار تو كیست؟ قلبش باىد عقیدة خود را اظهار كند ولی هیچ سخنی نمىتواند بگوید و یا از سر تقلیدی كه در دنیا از بقیه كرده است، جواب مىدهد. از او مىپرسند اىن را از كجا دانستى؟ مىگوید: شنیدم كه مردم چنین مىگویند. آنگاه با گرز آتشین آنچنان ضربهاى به او مى زنند كه چون سرب ذوب مىشود.[16] و نیز از كسانی كه در توجه به پیامبرff سرسری مىگذرند، در عینی كه كافر نیستند، مىپرسند «مَنْ نَبِیكَ؟» برابر 500 هزار سال طول مىكشد تا اسم پیامبرff را بر زبان بیاورد. حالا خودتان قلب خود را امتحان كنید، ببینید چند وقت است با حضور قلب صلوات نفرستادهاىد، به همان اندازه و بر اساس سالهاى برزخ، قلبْ در ارائه آن تأخیر دارد.
اگر انسان در اىن دنیا با حضور قلب صلوات بفرستد در برزخ واقعاً صلوات مىفرستد، و اگر در دنیا با معرفت و حضور قلب صلوات بفرستید آن صلوات در برزخ شما را جلو مىبرد تا به شفاعت وجود مقدس معصومىنh ناىل شوید.
در هر حال «انقطاع» از دنیا اصلىترین مقصد اعتكاف و واقعىترین مقصد انسان در زندگی دنیاىی است تا بتواند در ابدیت خود به بهترین نحو زندگی كند، ابدیتی كه فقط بودن است، بدون هیچ محدودیتى. واقعىترین واقعىات، ابدیت ما است، جوان و پیر هم ندارد. ابدیت با تمام ابعاد آن الآن پیش ماست، ما باىد احساس ابدیت را یعنى در ابدیت قرارگرفتن را و در برزخ و مرگ قرارگرفتن را، در خودمان اىجاد كنیم.
اىن تذكر اصلی ما است در رابطه با احساسی كه باىد عزیزان در حال اعتكاف در خود بهوجود آورند، إنشاءالله.
از سفر الىالله تا سفر فىالله
با توجه به عراىضی كه عرض شد ملاحظه بفرماىید؛ اعتكافْ عالَمى دارد و باىد سعی كنیم در آن عالَم وارد شویم و در یك آرامش درونى، مرگ و زندگی براى انسان یكسان گردد و اىن حالت، حالتِ سیر به سوی باطن عالَم است، بدون حركت دادن اعضاء و یا تحریك قوة خیال و قوة واهمه. چون در حالت اعتكاف به كمك دستوراتی كه داده شده، جوشش خیال فرو مىنشیند و صحنة دل آمادة پذیرش نفحات الهیه مىگردد. كه گفت:
از درون خویش اىن آوازها |
منع كن تا كشف گردد رازها |
بعد از سیر به سوی خدا و سفر الىالله، سفر فىالله شروع مىشود و در اىن حالت، سالك از تجلّی اسمی از اسماء الهی به تجلی اسم دیگری از آن اسماء، ناىل مىگردد و قلبْ محلِ تجلّی اسماء الهی خواهد شد، و همة اىن احوالات در شراىطی حاصل مىشود كه شخص، با انقطاع از عالَم دنیا، خود را در شراىطی قرار دهد كه هیچچیزِ بىرونی بر او تأثیر نگذارد و به حالت یكسانی و بىتأثیری كامل برسد و زندگی و مرگ به نحو یكسان براى او بىتفاوت باشد.
آزادی از گذشته و آینده
براى تكمىل اىن تذكر؛ تذكر خوبی است كه زیاد شنیدهاىد و آن اىنكه مىفرمایند: اگر كسی در مسجد بنشیند، آن مدت كه در مسجد نشسته است جزء عمرش حساب نمىشود. فهمىدن اىن موضوع خیلی مهم است، چون انسان در چنین حالت در شراىطی قرار مىگیرد كه از عالم «زمان» بىرون مىرود، اگر وارد مسجد شد دیگر از گذشته و آینده آزاد است. پس حق مسجد است كه وقتی وارد شدید، از گذشته و آینده آزاد باشید و اگر به واقع از گذشته و آینده آزاد بشوید، وارد مسجد شدهاىد و اگر طبق اىن قاعده وارد مسجد شدید مسلّم است كه دیگر آن مدت، جزء عمر زمىنىتان حساب نمىشود. زیرا فوق آینده و گذشته قرار گرفتهاىد. شما وقتی در برزخ و قیامت مىروید، دیگر آن شراىط گذشته و آینده را ندارید، به تعبیر دیگرْ آن شراىط، شراىطی است كه «بَعد» در آن وجود ندارد فقط «حال» است. پس اگر آدم در «حال» قرار گرفت، به لطف الهی دیگر نه قبل براىش هست و نه بعد. تمام مشكلات ذهنی ما از قبل و بعد است. اگر سعی كنیم در «حال» قرار بگیریم، در واقع در مقام توجه حضور حق قرار گرفتهایم، چون در توجه به آینده، توجه ما به چیزی است كه هنوز نیست، و در توجه به گذشته، توجه ما به چیزی است كه فعلاً رفته است. پس با توجهكردن به آینده و گذشته، در واقع توجه ما به «عدم» است. شما امروز تمرین كنید و خودتان را آزاد از گذشته و آینده، در حضور ببرید. در حین اعتكاف تا حدی در چنین حالتی قرار مىگیرید. وقتی اعتكاف تمام شد و به زندگی مشغول شدید، یادتان كه مىآید مىگویید؛ عجب حالی بود. همین مختصرش كلی حال دارد. مردم وقتی به زیارت خانهی خدا مىروند در حالت حضور قرار مىگیرند، وقتی بر مىگردند مىگویند تا قبل از رسىدن به فرودگاه شهرمان اصلاً زن و بچه و خانه، یادمان نبود، ولی همینكه رسىدیم به فروردگاه و از آن حالت خارج شدیم، طاقتمان داشت تمام مىشد، نیم ساعت دیگر نمىتوانستیم براى دیدن بچهی كوچكمان صبر كنیم، اما اىن سی روز اصلاً یادمان نبود كه فرزند كوچك داریم. ما چون قواعد و بركات زمانها و مكانهاى مقدس را نمىشناسیم، فكر مىكنیم اىن احوالات چیز كم ارزشی است، در حالىكه اىن بندة خدا در حین مراسم حج، یعنى اىن سی روزه به نور آن سرزمىن مقدس، در گذشته و آینده نبوده و فارغ از گذشته و آینده در «حال» بهسر مىبرده است و لذا آزاد از حجاب گذشته و آینده به راحتی مىتوان با خدا بهسر برد و راز و نیاز كرد. آنچه نمىگذارد ما با خدا ارتباط برقرار كنیم، «گذشته» و «آینده» است. گفت:
فكـرت از ماضـی و مستقبــل بــــود |
چون از اىن دو رست مشكل حل بود |
چون بود فكرت همـه مشغول «حال» |
نـاىد انــدر ذهــن تـــو فكـر محـال |
مشكل ما همین گرفتاری ذهنی است كه دائم یا در آینده بهسر مىبریم و یا در گذشته. اگر توانستیم به مقام «حال» وارد شویم، خدا را روبهروی خود مىیابیم، خداىی كه آزاد از هر آینده و گذشتهاى، عین بقاء است. مولوی در جاى دیگر مىگوید:
عمـر من شـد فدیـهی فـرداى مـن |
واى از اىن فرداى ناپیداى من |
هین مگو فردا، كه فرداها گذشت |
تا بـه كلّی نگذرد اىـام كَشت |
اگر دائماً در فردا و فرداها زندگی كردیم، آنچنان در ناكجاآباد، همة زندگی را دود مىكنیم كه هیچ امكانی براى آبادانی قیامت برایمان نمىماند.
خودتان امتحان كنید وقتی مىگویید «الله اكبر» اگر در حضور باشید به راحتی با حق سخن مىگویید، و با تماشاى او، كبریاىی او را بر زبان مىرانید. اما چه چیزی نمىگذارد اىن رؤیت محقق شود؟ نظر به گذشته و آینده، نظر به اىنكه قبلاً چه كردى، یا بعداً باىد چه بكنى. ملاحظه كنید كه «گذشته» كو؟ مسلّم حالا آن گذشته نیست. «آینده» كو؟ مسلم آن آینده فعلاً نیست. پس اگر كسی در گذشته و آینده باشد در عدم است، و عمری كه در عدم سیر كند چه قدر مى ارزد؟ اىنكه مىگویند باىد در «حال» باشید رمزش اىن است كه از «هیچىها» آزاد شویم،[17] و شما آمدهاىد در مسجد تا نگران گذشته و آینده نباشید و اگر روحاً و قلباً آماده باشید به لطف الهى، با همین دستورهاى سادة نمادینی كه به شما مىدهند از گذشته و آینده آزاد مىشوید. اگر شما آماده باشید در «حال» وارد مى شوید، قیمتىترین تحفة خدا روی زمىن همین است كه خدا ما را در «حال» مىآورد، همین است كه اصطلاحاً «حضور قلب» گفته مىشود. عناىت داشته باشید «حضور قلب» در نماز غیر از توجه به معنی الفاظی است كه در نماز اداء مىكنید. در حضور قلب انسان فوق الفاظ و معانی آنها، با دلش با خدا نجوا مىكند، در واقع اىن الفاظ وسیلة اظهار رمز و رازِ دل است. در آن حالت، شما بالاتر از الفاظ و معانی مربوطه با خدا صحبت مىكنید، و شرط تحقق چنین حالتی متوقفنشدن در الفاظ و معانی نماز است - نه اىنكه آنها را رعاىت نكنید، بلكه در آنها متوقف نشوید - دل را از توجه به همهچیز غیر خدا آزاد كنیم، تا خدا بماند و بس. و به اعتبار دیگر یك نحوه توبة قلب را در خود محقق كنیم تا از اىن به بعد دلْ دوباره هوس دنیا نكند. گفت:
آنـچه در تــو اصــل نافــرمانـــی است |
ماىــة گمــراهــی و نادانـــی است |
چیست دانى؟ هستی نفس است و بس |
كوش تا زان، توبه جویی زان سپس |
هستـی تسـت اصـل هـر جــرم و خطــا |
نیست شـو تا خـود نماند جـز خدا |
آنكه بشكستـی و بستی توبـــه نیــست |
اى بــرادر تا تـو هستی توبه نیست |
توبــه نَبْــوَد جــز شكســت خــویشتن |
توبـه خواهی نشكند! خود را شكن |
آرى! از طریق رفع منیت و انانیت دیگر دل راه خود را به سوی آسمان پیدا مىكند و پس از خارجشدن از اعتكاف دلش از اعتكاف خارج نمىشود و دل با الفاظ و كلماتی كه در عبادات ادا مىشود، همراهی مىكند.
شرایط شكوفایی همه اعمال
إنشاءالله چون در حالت حضور قلب وارد شدید، الفاظ و معانی نماز تماماً تقاضاى قلب شما مىگردد، گویا حمد و سوره و بعد بهطور كلی آرامآرام، تمامى نماز به شما القاء مىشود. نمىخواهم بگویم به اىن زودىها خبری خواهد شد، حداقل در برزخ كه موانعِ ارتباط با خداوند مرتفع شد و شیطان هم دیگر آنجا نبود كه وسوسه كند و ذهن شما را از خدا منصرف كند. آرى! در آن وقت مىبینید عجب نمازهاىی دارید مىخوانید، نمىدانم بگویم در آن حالت، شما نماز مىخوانید، یا نماز خواندتان را مىخوانید و ملكات خود را اظهار مىدارید؟ آنجا نمىشود كار جدیدی را شروع كرد، چون اراده و انتخاب مربوط به اىن عالَم است. در اىنجا مىشود اراده كرد، و به اعتكاف آمد و با همت و ارادة خود «دل» را متوجه خدا نمود. اراده را تا موقع احتضارِ قبل از مرگ، بیشتر به ما ندادهاند، آنجا برآیندِ نماز خواندنهاىی كه در طول عمر انجام دادهاىد را به شما مىدهند، اما به اىن معنی كه بهترین آن را انتخاب مىكنند و حساب همة نمازها را بر اساس آن بهترین نماز، محاسبه مىكنند. چون در قرآن هست:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ»[18]
هركس از مرد یا زن عمل صالحی انجام دهد و مؤمن هم باشد، قطعاً او را با حیات طیب، حیات مىبخشیم و حتماً به آنان بهترین از آنچه كه انجام مىدادند، پاداش خواهیم داد.
تمام اعمالی كه در دنیا انجام دادهاىد را در نظر بگیرید؛ بعد آن بهترین شكل هر عملی را مىگیرند و حساب همة اعمال را بر اساس آن بهترین شكل از آن عمل، جزا مىدهند. بهترین صلة رحم را حساب همهی صله رحمها قرار مىدهند، بهترین زیارتی را كه انجام دادهاىد را براى همة زیارات در نظر مىگیرند. حال اگر شراىط بهترین اعمال را در اعتكاف براى خود فراهم كنید، در واقع آن عمل را به همة اعمالی كه از آن نوع انجام دادهاىد سراىت مىدهند، حال چه آن عمل نماز باشد، و چه روزه، و چه ذكر و دعا.
حضور قلب یا آزادشدن از زمان و مكان و واردشدن در «حال» چیزی است كه با قرارگرفتن در مسجد راحتتر محقق مىشود. و در آن حالتْ عبادات، شكوفاىی خاصی به خود مىگیرد و سرماىة ما براى همهی عباداتمان مىشود. در اعتكاف كه همهی شراىطِ در حضور قرارگرفتن فراهم است سعی بفرماىید از به حضوربردن قلب غافل نشوید. قلبِ آزاد از همة دنیا، راه خود را به خوبی پیدا مىكند و در طول زندگی بر پاىداری در اىن راه شكیباىی و صبر پیشه مىكند و هرچه با صبر و شكیباىی اىن راه را طی كند، آرامآرام عالىترین نحوة اعمال براى او ظاهر مىشود و خداوند هم در همین رابطه فرمود:
«مَا عِندَكُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ»[19]
آنچه پیش شماست تمام مىشود و آنچه پیش خداست پاىدار است و قطعا كسانى را كه صبر و شكیباىى در عبادات پیشه كردند به بهترین از آنچه عمل مىكردند پاداش خواهیم داد.
چنانچه ملاحظه مىكنید؛ قرآن در اىن آیه مىفرماید: آنهاىی كه در راه دینداری صبر پیشه كردند به بهترین جزاىی كه از هر عمل دست مىیابند، همهی اعمالشان را پاداش مىدهىم. چون هرچه بیشتر در اعمالتان صبر و پشت كار و شكیباىی و پاىداری نشان دهىد، آرامآرام بهترین شكلِ اعمال ظاهر مىشود و آن بهترین عمل را به همة اعمالی كه از آن نوع انجام دادهاىد سراىت مىدهند. حضور در مكانهاى مقدس مثل مسجدالحرام و مسجدالنبی و حرم امامان معصومh و مساجد براى همین موضوع است. چون در اىن مكانها حجابِ بىن انسان و عالم قدس كمتر است و در نتیجه اعمال عبادی بهتر انجام مىگیرد و همان عالىترین اعمال در همة اعمال ما در كلّ زندگی سریان مىیابد و همة آن اعمال صورت عالىترین اعمال را به خود مىگیرد. و لذا است كه باز تأكید مىشود؛ سعی كنید با به حضوربردنِ قلب در عبادات در اىن مدتی كه معتكف هستید، نهاىت استفاده را بنماىید.
بر اساس دستوراتی كه جهت انجام اعتكاف داده شده، شراىطْ جهتِ امر فوق، كاملاً آماده است. حتی مىفرمایند: از خوردن و آشامىدن در روز خودداری كنید، و یا در تمام مدت اعتكاف، چیز خوشبویی را نبویید، تا از آن طریق منتقل به دنیا نشوید و خداى ناكرده جنبة حیوانی شما بر جنبه روحانىتان غلبه پیدا كند. چون اساساً تقلیل غذا و لذّات بدنى، جنبة حیوانیت را تقلیل و جنبة روحانی را تقویت مىكند. در اىن شراىط كم حرف بزنید، رفقاىی كه دوست دارند براى همدیگر از دنیا و زندگی اختلاط كنند نزدیك هم نباشند. شما اىنجا یك رفیق دارید به نام خداوند كه دائماً به قلب شما از طریق ملائكه تعلیم مىدهد و خطورات شیطانی را دفع مىكند، حالا كه آمدهاىد مىهمان او باشید شراىط را طوری فراهم كنید كه حضرت ربالعالمىن به بهترین نحوه شما را مىزبانی كرده باشد. بعد كه از اعتكاف خارج مىشوید و حالات قلبی خود را با آن وقتی كه در اعتكاف بودید، مقاىسه مىنماىید مىبینید ناخودگاه در حالت اعتكاف به راحتی بسیاری از خواطر قلبی از شما دفع مىشد. وقوف شما در مسجد و در عین روزهداری و آمادة جذب نفحات الهىشدن، بسیار كارساز است. همینكه در حال وقوف در مسجد هستید مىبینید كه معجزهوار خطورات شما در كنترل است. پیش از ظهری را كه در حین اعتكاف در حال وقوف در مسجد هستید را با پیش از ظهر یك روز تعطیل مقاىسه كنید؛ ببینید چه اندازه فرق مىكند، حالا آرام اىنجا نشستهاىد گویا دنیا را آب ببرد، شما را خواب مىبرد. كجا شد آن شیطان كه یك لحظه نمىگذاشت ذهن و خیال شما راحت باشد، دائم دلمان شور مىزد، به اىن تلفن مىزدیم، به آن تلفن مىزدیم، یك لحظه آرامش نداشتیم. ولی در اىنجا خداوند و ملائكةالله دارند تا آنجا كه شما بخواهید قلبتان را كنترل مىكنند. براى همین گفتهاند پاىتان را از مسجد بىرون نگذارید، تا اىنكه در عرض اىن سه روز آرامآرام اىن خطورات دنیاىی كم شود و زمینه براى تجلی نور حق فراهم گردد.
تا اىنجا تذكراتی در رابطه با آداب و ادب اعتكاف عرض شد. نكتة بسیار مهمى كه باىد در حین اعتكاف به قلب خود برسانىد، تذكرات اخلاقی و سلوكی است كه از جمله اىن تذكرات حدیث مشهور «معراج» است.
همراه رسول خداf به سوی معراج
رواىت معراج قصة اعتكاف پیامبرf است با خدا. معراج باعث شده تا پیامبرخداf آنگاه كه با خدا درخلوتِ ناب و خالص قرار گرفتند، خداوند با اىشان رازهاىی را در مىان گذارد، آن رازها اساسىترین مطالبی است كه مىتوان در اىن دنیا به آنها توجه كرد و بهترین استفاده را از فرصت زندگی دنیاىی بهدست آورد. ما فرازهاىی از آن حدیث شریف را با شما در مىان مىگذاریم به امید آنكه تذكری اساسی براى قلب شما باشد. در واقع شما وقتی آن دستورات را مى شنوید و مطالعه مىكنید، خلوتتان خلوت محمدیf مىشود.
حتماً مىدانید كه حدیث معراج - به قول اساتید بزرگ - دستورالعمل كامل سلوك پیامبرf است كه خدا به عنوان شیخ و راهنماى پیامبرf به آن حضرت داده و تا كنون احدی عالىتر از اىن دستورالعمل نگفته است و آنهاىی كه به جاىی رسىدند، وامدارِ حدیث معراج هستند.[20] در خلوتترین خلوتها، خدا و پیامبرff با همدیگر سؤال و جوابهاىی داشتند و راههاىی را براى همة انسانهاى معراجی گشودند.
راوی حدیث؛ وجود مقدس امیرالمؤمنینu هستند.[21]
سرّ خدا كه عارف سالك به كس نگفت |
در حیرتم كه بادهفروش از كجا شنید |
حضرت مىگویند:
«أَنَّ النَّبِیَّf سَأَلَ رَبَّهُ سُبْحَانَهُ لَیْلَةَ الْمِعْرَاجِ، فَقَالَ یَا رَبِّ» در شب معراج وجود مقدس پیامبرf از خدا سوال كرد اى پروردگارم: «أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ»؟ بهترین و افضل اعمال كدام است؟ آدم زرنگ را ببینید، رفته است با خدا خلوت كند، حالا سؤال مىكند، بهترین و افضلِ اعمال چیست؟
«فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّلِ عَلَیَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ» حضرت حق فرمود: در پیش من هیچ عملی بهتر از«توكل» و «رضا به آنچه قسمت بندهام كردهام» نیست.
معنی و بركات توكل
توكل یعنى آنچنان اطمىنان به مدیریت و برنامههاى خداوند نسبت به خودت و جامعهات داشته باشی كه تماماً او را در همة امور وكیل خود قرار دهى و مطمئن باشی او با تمام قدرت و در نهاىت دقت و حكمت امور بندگانش را به عهده گرفته و بندگان باىد با اطمىنان به خدا از دستورات او پیروی كنند و هیچ دغدغهاى نداشته باشند. یكی از وسوسههاى شیطان اىن است كه مىآید و با وسوسههاى خود سر به سر من و شما مىگذارد كه «اىن هم شد كار، همین طور اىنجا نشستهاى و مشغول ذكر هستى، دنیا از دستت رفت، بلند شو كاری بكن، و یك آجری روی آجر بگذار، همة مردم در كار و تلاشاند ولی تو كه اىنجا نشستهاى عقب افتادى». ولی اگر بتوانید نیتهاىتان را خالص كنید و توكل به خدا جزء عقیدهتان بشود، بزرگترین بصیرت و علم شعور در هستی را بهدست آوردهاىد. اولین چیزی كه باىد از آن طریق دهانِ وسوسهگر شیطان را ببندیم، اىن است كه به مبانی نجات خودمان عالِم شویم و بدانیم علم و بصیرتی بالاتر از اىن نیست كه متوجه باشیم همه كارة عالم خداست. اگر اىن بصیرت و شعور در ما اىجاد شد شیطان خلع سلاح مىشود. شیطان براى تحریك ما مىگوید: معتكفشدن كار نیست، بلند شو كاری انجام بده. در صورتی كه عزیزان بدانید تمام كارها در همین است كه متوجه باشیم اگر در تحت برنامة خداوند عمل نكنیم، گرفتار عملهاى افراطی و غلط مىشویم. آمدهایم اىنجا كه مُلْهَم به اعمال صحیح گردیم. دین كه نمىخواهد شما را گوشهنشین كند تا كار و كاسبی را رها كنید. به ما مىفرماید: بدبختی اىن است كه شما عمل صحیح را عوضی بگیرید و گرفتار اعمالی شوید كه نجاتدهنده نیست. نمونهاش افرادی كه بدون توكل به خدا و صرفاً با امىد به فكر و برنامة خود روزی 18 ساعت كار مىكنند ولی هیچ بهرهاى از زندگی خود ندارند. امام حسینu چه چیز داشتند كه توانستند سرنوشت و جهت تاریخ را عوض كنند و تا قیام قیامت بشریت را از نور خود بهرهمند كنند؟ امامحسینu چون توكل به خدا داشتند در آن شراىطی كه همهچیز، آن حضرت را به تسلیم دعوت مىكرد، عملی انجام دادند كه معلوم شد یزید«علیهاللعنة» با آن همه اسلحهها و تحركها هیچكاره است. خدا مىداند تا قیام قیامت ما و همة بشریت، وام دار توكّل حسینu هستیم. اگر امام حسینu آن توكّل ناب را نداشتند چه طور هفتاد و دو نفر جلوی لشگر30 هزار نفری مى اىستند و حالا شما مىتوانید بگویید هر كس به هر جا رسىد و اگر اسلام ماند، همه و همه از توكل امام حسینu بود، چون امامحسینu سخن خدا به پیامبرش را در معراج مىدانست و از سرّ آن آگاه بود و فهمىد یعنى چه كه خدا به پیامبرش فرمود: «لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّلِ». من از خدا براى خودم و براى شما فهم نقش توكل و توفیق عمل به آن را مىخواهم، همانگونه كه امام حسینu متوجه بودند با توكل به خدا چه اندازه خداوند به جاى آن حضرت در راستاى هدفی كه حسینu دنبال مىكرد، نقش مىآفریند. خداوند باىد به ما شعوری بدهد كه نگران وسعت و یا محدودیت عمل نباشیم، نگران غفلت از نقش خدا باشیم. مثلا ببینید خداوند امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» را به كجا رساند؟ اىشان به جهت توكلی كه داشتند چگونه مقابل نظام شاهنشاهی با آن همه لشگر و تبلیغات اىستادند، و ملاحظه كردید چگونه اىشان نگران آنچه اهل دنیا نگران آن هستند نبود در نتیجه در عین برآوردهشدن آن اهداف الهى كه داشتند، تمام آنچه اهل دنیا مىخواهند و به دست نمىآورند، اىشان بهدست آورد. اهل دنیا شهرت جهانی آن هم به نحو آبرومندانهاش، مىخواهند ولی خداوند فقط آن را به امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» داد، هیچكس دیگر زیر اىن آسمان آن طور كه امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» شهرت دارند، شهرت مثبت جهانی ندارد. ملاحظه كنید توكل به خدا چه تواناىىهاىی دارد و چه كارهاىی مىتوان به كمك آن انجام داد.
امروز بىاىیم بابی را در زندگی خود باز كنیم و آن اىن است كه افضل اعمال را توكل به خدا بدانیم و قلب خود را در اىن راستا ادب نماىیم و وسوسههاى شیطان را به چیزی نگیریم. خداوند به پیامبرش فرمود؛ افضل اعمال، توكل است. توكل یك فعالیت بدنی نیست، یك شعور قلبی است كه باىد ریشه و پاىة همة اعمال ما باشد. ممكن است در ابتدا سخت باشد كه به قلب بفهمانیم از یاد خدا ما نرفته است. پس دست به كارهاىی نزنیم كه گویا آزاد و به خود واگذاشته شدهایم. آرى ممكن است در ابتداى امر رساندن اىن نكته به قلب سخت باشد. ولی خدا مىداند هر كس در مسیر زندگی ضربه خورد، به جهت غفلت از توكل بود و از اىنكه فكر كرد به خود واگذاشته شده است و لذا حركاتی را انجام داد كه موجب هلاكت او شد. خداوند حتی بعضاً براى اىنكه ما را متوجه حقیقت مطلب كند و به ما بفهماند ابزارها و اسباب و وساىل، استقلالاً نمىتوانند نقشی در زندگی و سرنوشت ما داشته باشند، ما را به ظاهر از داشتن آن اسباب و وساىل محروم مىكند تا توجه ما به خودش بیفتد. مثلا ما تا به حال فكر مىكردیم با اىن پولی كه به ما مىرسد زندگی مىكنیم، خداوند مسیر رسىدن آن پول را مىبندد، حال اگر متوجه باشیم خدا تا دیروز از اىن طریق رزق ما را مىرساند، حالا مىخواهد طریقش را عوض كند، با اطمینان خاطر آن محرومیت را جلوهاى از حضور او مىدانیم و عملاً بدون آنكه ابزارها و وساىل و امكانات را مستقل ببینیم، ارتباط خود را با خدا در هر حال برقرار مىكنیم، بعد هم متوجه مىشوید خوب فهمىدید كه همه كاره خدا است. اما اگر به ابزارها امید داشتیم، وقتی خداوند ما را به نحوی از آنها محروم كرد پریشان مىشویم، كه واى، حالا چه كار كنیم، حالا كه آن پول نمى رسد، بدبخت مىشویم، اىن به جهت بىتوكلی و غفلت از حضور همهجانبة خداوند است و هركس بدبخت شد از اىن طریق بدبخت شد كه نفهمىد در همه مناسبات، خدا همه كاره است، و لذا دست به اعمالی زد كه كارش در نهاىت هلاك و رسواىی بود. همة شما خودتان ببینید از اول زندگى تا حالا به راحتی زندگىتان اداره شده است در حدّی كه نمىدانید چه طوری اداره شدید، اگر شراىط رسىدن رزقی رفت به نحو دیگری آن رزق به ما رسىد. پس بىاىید و در اىن اعتكاف حالت توكل را در خودمان نهادینه كنیم، همینكه نسبت به ابزارها و اسباب دنیا امید خود را قطع كردهاىد و آمدهاىد در اىنجا، شروع مباركی است. متوجه باشید حتی در بعضی موارد اولیاء خدا بدون اىن ابزارها مستقیماً حوائج خود را از خدا گرفتهاند، چه رسد كه بخواهید براى ابزارها استقلال قائل شوید. گفت:
از سبب سازیش من سوداىیم |
و از سببب سوزیش سوفسطاىیم |
آرى! یك وقت خداوند براى رفع حوائج ما سبب مى سازد ولی یك وقت كارِ بالاتری مىكند و آن اىنكه سببها را نیز مىسوزاند تا ما را با تمام وجود متوجهی خودش بكند. اهل توكل به جاىی رسىدند كه متوجه شدند اىن سببها در قبضهی خداوند است، حال یا با سببها و وساىل، حوائج بندگان را مىدهد، یا بعضاً به اولیاء خودش مثل ابراهیم، و به زكریا و مریمh و غیره بعضی از حوائج را بىسبب مىرساند. همسر پیر و نازاى حضرت ابراهیمu را آمادة باردارشدن كرد – عموماً زنها وقتی پیر مىشوند نازا هستند، چه رسد زنی كه از اول نمىتواند باردار شود- چنین زنی را خداوند صاحب اسحاق نمود. [22] خداوند با طرح قضیة حضرت ابراهیمuu و همسرش مىخواهد به ما بفرماید اگر اهل توكل شدید و تأثیر سببها را از من دانستىد با اىن عقیده زندگی را با همة ناملایماتش ادامه دادید، به وقتش بىسبب هم حوائج شما را به شما مىدهم. خدا مىداند چه زندگی عزیزی است كه آدم به جاىی برسد كه دیگر نگوید سببها را خدا داده است، بلكه بگوید خداىا! من سببها را نمىبینم، من ماوراء همه چیز تو را مىبینم و بس. گویا حضرت زكریاu یادشان رفته بود كه خداوند بىسبب نیز مىبخشد، یكمرتبه نوع برخورد خدا با حضرت مریمi را كه در رابطه با حاضرشدن غذاى بهشتی دیدند، متذكر شد.[23] مؤمنین اىن طور هستند، براى همدیگر آیینهاند. گاهی خداوند از طریق دیگری حرف خودش را به ما مى زند. حضرت زكریاuu پرسىد؛ مریم اىن رزقها براى تو از كجا مىآید؟ «و قالَتْ هُوَ مِن عِنْدِالله» گفت؛ از طرف خدا. آن حضرت كه پیر شده بودند و همسرشان هم از اول نازا بودند و دیگر امىد نداشتند در اىن سن همسرش توانِ باردارشدن داشته باشد، از طرفی هم متوجه بود جریان نبوّتی و فرهنگ هداىتی كه بهوجود آورده بدون یك فرزندی كه از اولیاء الهی باشد معلوم نیست پاىدار بماند، یكمرتبه به خودش نهیب زد؛ اى زكریا! چه نشستهاى، مىخواهی جوان بشوى یا همسرت جوان شود تا فرزنددار شوى؟ فرزند مىخواهی برو همینطور از خدا بخواه. آمد و گفت: خداىا همین طور كه بدون واسطه و ماوراء وساىل عادی به مریم رزق مىرسانى، من هم ماوراء اىن ابزارهاى عادی فرزند مىخواهم.[24] خدا هم فرمود:
«یَا زَكَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا»[25]
اى زكریا! ما تو را به پسرى كه نامش یحیى است مژده مىدهىم كه قبلا همنامى براى او قرار ندادهایم.
زكریا پیش خود گفت نكند خواب مىبینم.
«قَالَ رَبِّ أَنَّى یَكُونُ لِی غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِیًّا»[26]
گفت پروردگارا! چگونه مرا پسرى خواهد بود و حال آنكه زنم نازاست و من از سالخوردگى ناتوان شدهام.
تقاضا كرد شاهدی نشانش دهد كه مطمئن شود وعده، وعدة الهی است.
«قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً قَالَ آیَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَیَالٍ سَوِیًّا»[27]
گفت پروردگارا نشانهاى براى من قرار ده. فرمود: نشانة تو اىن است كه سه شبانه [روز] با اىنكه سالمى با مردم سخن نمىگویى.
اىن سخنان درجهی آن پیامبرu را مىرساند، و خداوند در نهاىت او را به جاىی رساند كه غیر ممكنترین كارها را كه در تحقق آن، همة اسباب و وساىل ناتوانند، ماوراء اسبابها، عملی نمود، تا به بندة اهل توكل بیش از پیش خود را بنماىاند.
هركس اهل توكل شد، كارهاى نشدنی براىش شدنی مىشود. چون همان وقتی هم كه ابزارها و وساىل را وسیلهی انجام كارها مىدید، متوجه خداىی بود كه از طریق اسباب و وساىل ارادة خود را تحقق مىبخشد و لذا وقتی به او مىگوید عصاىت را بىنداز و بعد مىبیند آن عصا اژدها شد، چون مىداند پشت اىن صورتِ اژدهاشدنِ عصا، ارادهی خداوند در صحنه است. در عین تعجب، وقتی دستور مىدهد آن اژدها را بگیر؛ مىگیرد. لذا چنین انسانِ اهل توكلی مىتواند نقشآفرین شود و یك تمدن ظالمانه مثل تمدن فرعونرا سرنگون كند.
وجود مبارك حضرت امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» به جهت همین توكل، كاری كردند كه نشدنىترین كار دورانِ خودشان بود. گاهی آدم مىگوید اىن كار امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» در سرنگونی نظام شاهنشاهی در آن شراىط، بىسببتر است، یا اىنكه چوبی اژدها شد؟ خیلی كار مهمی به دست حضرت امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» انجام گرفت، اىنكه ما عظمت آن را نمىبینیم به جهت اىن است كه گرفتار سببها هستیم. از اسلام و اىن قرآن خیلی كار مىآید. اگر به من بگویند براى نشاندادن عظمت حضور خداوند، عصاىی به تو بدهند تا بىندازی و اژدها بشود و یا آیات قرآن را بدهند؟ بنده آیات قرآن را انتخاب مىكنم، چون بىواسطهتر حضور خداوند را در صحنه مىنماىاند.
بحث در رابطه با «توكل» بود؛ توكل یعنى انسان به جاىی از شعور و بصیرت برسد كه قلبش همواره متذكر باشد كه خدا او را فراموش نكرده است، و اىنقدر در توسل به اسبابها و جنبة استقلالی براى آنها قائلشدن، دست و پا نزند. گفت:
طفــل تا گیــرا و تا پـویـــا نبـــود |
مركبــش جـز گــردن بابا نبـــود |
چون فضولىكرد و دست وپا نمود |
در عنـا افتــاد و در كور و كبــود |
ما باىد خود را چون طفلی بدانیم كه خداوند در آغوش رحمت خود قرارمان داده است و بدانیم اگر خود را مستقل پنداشتیم و دست و پاى بىجا زدیم، خداوند ما را به خود وامىگذارد.
جانهاى خلق پیش از دست و پا |
مــىپـریـدنـد از وفــا ســـوی صفـا |
چون به امر إهبطوا بنــدی شدنـد |
حبسخشموحرصوخرسندی شدند |
همة اىن سرگردانىها به جهت آن است كه خواستیم بدون توكل به خدا زندگی كنیم و لذا زندگی همراه با وفا و صفا تبدیل شد به زندگی همراه با خشم و حرص و خوشحالىهاى غافلانه. غفلت از توكل و دست و پا زدن در اسبابها موجب مىشود تا خدا هم ما را به خودمان واگذارد. هركس بدبخت شد به همین جهت بود كه از مدیریت همه جانبة خداوند غافل شد و لذا به جاى بندگی خدا، خواست خودش كاری براى خود بكند و لذا جاى خدا نشست. حتماً ملاحظه كردهاىد بعضی از جوانان كه ازدواجشان كمى دیر مىشود آنچنان حیران و مضطرب مىگردند كه گویا براى همىشه جزء فراموششدهها محسوب شدهاند. باور كنید اىنها بعداً در حضور حضرت ربالعالمىن بسیار خجالت مىكشند كه چرا اىنقدر بىادب بودیم. در حالى كه خدا اىن قدر مواظب ما بود! و از بس به یاد ما بود اىن طور زندگی را براى ما مقدر كرد كه به ظاهر ما از بقیه عقب افتادىم ولی شامل الطاف خاص او گشتیم. چقدر خوب است كه در عین انجام وظاىف فردی و اجتماعى، كار خود را به خدا واگذاریم تا خدا هرچه صلاح ما است براى ما مقدر فرماید و ما هم به هر آنچه او مقدر فرماید، راضی باشیم. اىن است معنی توكل. آرى! گفت:
گر توكل مىكنی در كار كن |
كار كن پس تكیه بر «الله» كن |
اما كار را به حكم وظیفه انجام بده و به جاى امىد به خود و به كار خود، به خدا توكل كن.
چنانچه ملاحظه كردید؛ فرمود:
«لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّلِ عَلَیَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ»؛ نیست در نزد من چیزی افضل و برتر از توكلِ بر من، و راضىبودن به آنچه قسمت بندهام قرار دادهام. نكتة دوم نیز از نكاتی است كه در خلعِ سلاحكردنِ شیطان بسیار مؤثر است و بهترین علم و بصیرت محسوب مىشود. اىن كه راضی بشوى به آنچه كه خدا به تو داده است، و مسلّم بدانید بهتر از اىن حرف براى نجات بشر حرفی در عالم نیست. آنكس كه بدبخت و دزد شد، لات و جیببُر و مالِ مردمخور شد، همه به جهت غفلت از همین نكته بود. روز اول به آنچه خدا به او داده بود راضی نشد و غافل شد از اىنكه پروردگار، او را فراموش نكرده است، بلكه بهترین شراىط همین است كه خداوند براى او شكل داد و راه ارتباط صحیح با خدا در همان شكلی است كه خداوند براى او قرار داده است، چون اىن مسئله را فراموش كرد، به اعمالی دست زد كه منجر به بدبختی دنیا و آخرت او شد. شما تصور نفرماىید كه طرف یك مرتبه رفت و دزدی كرد، نه عزیزم؛ چنین قاعدهاى در دنیا نداریم، خدا هیچكس را از رزق مورد نیازش محروم نمىكند. فاجعه از اىن جا شروع شد كه به آنچه خدا به او داده بود راضی نشد. حالا عرض من اىن جاست كه خدا اگر بخواهد اىن انسان نجات یابد به او چه مىگوید؟ مسلّم مىفرماید: راضی شو به آن چه به تو داده ام. چون مىداند چه اندازه باىد به هركس بدهد تا امور او را اصلاح كرده باشد.
پیامبر خداf در حدیث قدسی از قول خداىU نقل مىكنند كه بعضی از بندگان من «لا یصْلِحُ لَهُمْ أمْرُ دینِهِمْ إلاّ بِالْغِنی ...» امر دینشان اصلاح نمىشود مگر با داشتن ثروت و سلامت بدن. و لذا آنها را در داشتن چنین شراىطی امتحانشان مىكنم. و بعضی از بندگانم «لا یصْلِحُ لَهُمْ أمْرُ دینَهُمْ إلاّ بِالْفاقة ...» امر دینشان اصلاح نمىشود مگر با فقر و بىمارى. و لذا آنها را در چنان شراىطی امتحان مىكنم. و بعد مىفرماید: «اَنَا اَعْلَمُ بِما یصْلَحُ عَلَیهِ اَمْرُ دینِ عبادی الْمؤمنین ...»[28] من به آنچه براى اصلاح امر دین بندههاى مؤمنم مفید است، آگاه هستم.
یعنى به جهت مهربانی با بندگانش است كه امكانات را متفاوت بىن آنها تقسیم مىكند، مىداند كه ما با چه چیز و با چه امكاناتی نجات پیدا مىكنیم. مگر مىشود ما را یادش برود؟ تمام شراىطِ تعالی ما را فراهم كرده است. واقعاً اگر خدا از یاد ما رفته بود، چنین اعتكافی با اىن دستورات دقیق را از طریق پیامبر و ائمهh به ما متذكر مىشد؟ او یاد هیچكس - چه خوب و چه بد- نرفته است. پیغمبران را براى همه فرستاد آنها دائماً به همان انسانهاى منحرف تذكر مىدادند كه بىاىید و دین خدا را بپذیرید و از هلاكت نجات یابید. در قرآن مىفرماید:
«لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْكُمْ كِتَابًا فِیهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ»[29]
در حقیقت ما كتابى به سوى شما نازل كردیم كه یاد شما در آن است، آیا نمىاندیشید.
در واقع مىخواهد بفرماید: اگر كمى فكر كنید مىبینید در سراسر اىن قرآن ما به فكر شما بودهایم و براى نجات شما آن را نازل كردهایم. ما باىد اىن نكته را خیلی محكم بگیریم و بگوییم خداىا! ما از آنچه براى ما مقدر فرمودهاى راضی هستیم. خدا مىداند همة بهشتها در چنین حالتی ظاهر مىشود و حجابهاى ظلمانی از جلو قلب ما كنار مىرود و زمىنة ارتباط با خدا به نحو بسیار مطلوبی فراهم مىگردد و به عبارت دیگر قلبتان باز خواهد شد، و امكان ارتباط با حقاىق براىتان فراهم مىشود، همان طور كه در اعتكاف به نحو اولیه قلبتان باز مىشود، در بهشت كه یك اعتكاف نهاىی است، نهاىت كشفْ محقق مىگردد و تمام حجابهاى بىن انسان و پروردگارش مرتفع مىشود و قربِ كامل فراهم مىگردد. چون اهل بهشت، اهل رضا به قسمتی بودند كه خداوند براى آنها مقدر كرده بود و فعالیتهاى اجتماعی آنها در راستاى انجام وظاىف و جوابگویی به همان قسمتی بود كه خدا مقدر فرموده بود.
فانیان در حق
سپس خداوند در ادامة سخن به پیامبرf در معراج، در راستاى اصلاح روابط بىن انسانها به پیامبرf فرمود:
«یَا مُحَمَّدُ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحَابِّینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَقاطِعینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَاصِلِینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَكِّلِینَ عَلَیَّ وَ لَیْسَ لِمَحَبَّتِی عَلَمٌ وَ لَا غَاىَةٌ وَ لَا نِهَاىَةٌ وَ كُلَّمَا رَفَعْتُ لَهُمْ عَلَماً وَضَعْتُ لَهُمْ عَلَماً».
اى محمد! بر خود واجب كردهام كه محبتم براى كسانی باشد كه به خاطر من همدیگر را دوست دارند، و بر خود واجب كردهام كه محبتم براى كسانی باشد كه به خاطر من از همدیگر جدا مىشوند. و بر خود واجب كردهام كه محبتم براى كسانی باشد كه براى خاطر من با همدیگر رابطه برقرار مىكنند. و بر خود واجب كردهام كه محبت خودم براى كسانی باشد كه بر من توكل مىكنند. و براى محبت من حدّ و نهاىتی نیست و هرگاه نشانهاى را در مورد آنها فرود آورم متعاقباً عَلَم و نشانة دیگری براى آنها قرار مىدهم، تا هرگز چنین افرادی در راه نمانند و از مقصد و هدف اصلی فاصله نگیرند.
در واقع در اىن فراز مىخواهد بفرماید؛ محبت خداوند كه با ارزشترین هدیة الهی است شامل افرادی مىشود كه تمام روابط خود را با هركس كه باشد، بر اساس حضور و نظر خداوند قرار مىدهند. اجازه دهىد در حدّ یك تذكر ما بعضی از فرازهاى اىن حدیث شریف را مطرح كنیم و شرح مفصل آن را به موقعیت دیگر واگذاریم. در ادامه مىفرمایند:
«أُولَئِكَ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَى الْمَخْلُوقِینَ بِنَظَرِی إِلَیْهِمْ وَ لَا یَرْفَعُوا الْحَوَائِجَ إِلَى الْخَلْقِ، بُطُونُهُمْ خَفِیفَةٌ مِنْ أَكْلِ الْحَلَالِ، نَعِیمُهُمْ فِی الدُّنْیَا، ذِكْرِی وَ مَحَبَّتِی وَ رِضَاىَ عَنْهُمْ».
آنها كسانی هستند كه به بندگان خدا آنگونه نگاه مىكنند كه من به آنها مىنگرم و حاجات و نیازهاى خود را از طریق خلق خدا برطرف نمىسازند. شكمهاىشان از نعمتهاى حلال سنگین و پر نمىگردد - چه رسد از حرام – دلخوشی آنها به دنیا یادِ من و محبت من و رضاىتِ من است از آنها.
چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ خداوند سخن از مقامِ فناى چنین بندگان را به مىان مىآورد، در حدّی كه نگاه آنها به بندگان در نگاه خدا فانی شده است و لذا هیچگونه استقلالی براى خلق و مخلوق نمىبینند تا بخواهند براى رفع حوائج به آنها رجوع كنند، كمترین بهره را از دنیا مىگیرند و نعمت واقعى را در دنیا یاد خداوند و محبت به حضرت رب و رضاى او مىدانند و دلخوشی آنها در دنیا به اىن گونه چیزها است، و نه به خودِ دنیا.
«یَا أَحْمَدُ! إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَكُونَ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ ارْغَبْ فِی الْآخِرَةِ». اى احمد! اگر دوست داری پارساترین مردم باشى، نسبت به دنیا بىرغبت باش و به آخرت تماىل و رغبت داشته باش.
«فَقَالَ: یَا إِلَهِی كَیْفَ أَزْهَدُ فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبُ فِی الْآخِرَةِ؟ قَالَ: خُذْ مِنَ الدُّنْیَا خِفّاً مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ لَا تَدَّخِرْ لِغَدٍ وَ دُمْ عَلَى ذِكْرِى».
پس رسول خداf پرسىد: اى پروردگار من! چگونه در عمل نسبت به دنیا كاملاً بىرغبت باشم؟ پس پروردگار گفت: از خوردنىها و نوشیدنىها و پوشیدنىها به كمترین مقدار بسنده كن و براى فرداى خود چیزی ذخیره ننماى و دائماً به یاد من باش.
«فَقَالَ: یَا رَبِّ وَ كَیْفَ أَدُومُ عَلَى ذِكْرِكَ ؟ فَقَالَ بِالْخَلْوَةِ عَنِ النَّاسِ وَ بُغْضِكَ الْحُلْوَ وَ الْحَامِضَ وَ فَرَاغِ بَطْنِكَ وَ بَیْتِكَ مِنَ الدُّنْیَا».
پس آن حضرت پرسىد: چگونه پیوسته به یاد تو باشم؟ خداوند فرمود: با خلوت از مردم و دوری جستن نسبت به ترش و شیرین روزگار و خالىنگهداشتنِ شكم و خانهات از دنیا.
«یَا أَحْمَدُ فَاحْذَرْ أَنْ تَكُونَ مِثْلَ الصَّبِیِّ إِذَا نَظَرَ إِلَى الْأَخْضَرِ وَ الْأَصْفَرِ أَحَبَّهُ وَ إِذَا أُعْطِیَ شَیْئاً مِنَ الْحُلْوِ وَ الْحَامِضِ اغْتَرَّ بِهِ».
اى احمد! مانند كودكان و خردسالان مباش كه چون چشمشان به سبز و زرد دنیا بىفتد و یا چیزی از ترش و شیرین روزگار به آنها داده شود، فریفته و شیفته گردند.
در واقع در فراز فوق مىخواهد تا انسانها ماورائ دنیا و ما فیها زندگی كنند و فوق غمها و شادىهاى دنیا به عالَمى بالاتر خود را بكشانند. گفت:
آنكـه او بستــة غـم و خنـده بُــوَد |
او بــدین دو عاریـت زنــده بُـــوَد |
آن خوشی در قلبها عاریتی است |
زیرِ زینـت ماىــة بـی زینتــی است |
سوی دریـا عزم كن زین آبگیـر |
بحر جـو، و تركِ اىن مرداب گیـر |
«فَقَالَ: یَا رَبِّ دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ أَتَقَرَّبُ بِهِ إِلَیْكَ».
پس گفت: اى پروردگار من! عملی را به من بنماىان كه به وسیلة آن به تو نزدیكتر گردم.
«قَالَ: اجْعَلْ لَیْلَكَ نَهَاراً وَ نَهَارَكَ لَیْلًا قَالَ: یَا رَبِّ كَیْفَ ذَلِكَ ؟ قَالَ: اجْعَلْ نَوْمَكَ صَلَاةً وَ طَعَامَكَ الْجُوعَ».
خداوند فرمود: شبت را چون روز نگهدار و روزت را چون شب قرار بده. آن حضرت پرسىد: چگونه اىنچنین كنم؟ خداوند فرمود: خوابت را نماز و طعامت را گرسنگی قرار بده.
مىفرماید: طوری زندگی كن كه در شب از نمازگذاردن غافل نباشی و نیز مثل شب كه عموماً افراد مىخوابند و غذاىی نمىخورند، در روز از اىن جهت مثل شب زندگی كن و خود را با گرسنگى مأنوس بدار.
«یَا أَحْمَدُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ ضَمِنَ لِی بِأَرْبَعِ خِصَالٍ إِلَّا أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ، یَطْوِی لِسَانَهُ فَلَا یَفْتَحُهُ إِلَّا بِمَا یَعْنِیهِ، وَ یَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ الْوَسْوَاسِ، وَ یَحْفَظُ عِلْمِی وَ نَظَرِی إِلَیْهِ، وَ تَكُونُ قُرَّةُ عَیْنِهِ الْجُوعَ».
اى احمد! به عزت و جلالم سوگند هیچ بندهاى از بندهگانم نیست كه چهار خصلت را در خود پدید آورد، مگر آنكه او را وارد بهشت سازم. [ كه آن چهار خصلت عبارت است از] زبان خود را از بىان آنچه كه براى او فاىده ندارد حفظ كند، و قلب خود را از وسوسه نگه دارد، توجه خود را نسبت به نظر و علم خدا به او در خود محفوظ بدارد، و گرسنگی را موجب روشنی چشم و شادی قلب خود محسوب كند.
از اىن طریق تمام ابعاد وجود خود را در مراقبة كامل قرار دهد. نه زبانش رها باشد و نه قلبش در معرض وسوسة شیطان قرار گرفته باشد و نه او هر وسوسهاى را كه از طریق شیطان القاء مىشود، دنبال كند و نه یك لحظه از توجه به حق بر همة اعمال و افكار او غافل باشد و از همه مهمتر گرسنگی را چون هدیهاى از طرف خدا بداند كه با روبهروشدن با آن، چشمش روشن گردد. چرا كه:
جوع، مر شیرانِ حق را دادهاند |
تا شوند از جوع، شیرِ زورمند |
«یَا أَحْمَدُ لَوْ ذُقْتَ حَلَاوَةَ الْجُوعِ وَ الصَّمْتِ وَ الْخَلْوَةِ وَ مَا وَرِثُوا مِنْهَا؟»
اى احمد! اى كاش مزة گرسنگى و سكوت و خلوت و تنهاىی و آنچه كه به خاطر اىن اعمال حاصل مىشود را مىدانستى.
«قَالَ: یَا رَبِّ مَا مِیرَاثُ الْجُوعِ؟ قَالَ الحِكْمَةُ وَ حِفْظُ الْقَلْبِ وَ التَّقَرُّبُ إِلَیَّ وَ الْحُزْنُ الدَّائِمُ وَ خِفَّةُ الْمَئُونَةِ بَیْنَ النَّاسِ وَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ لَا یُبَالِی عَاشَ بِیُسْرٍ أَوْ بِعُسْرٍ».
پس گفت: پروردگارا! مىراث و حاصل گرسنگى چیست؟ پروردگارش فرمود: حكمت و راهیابی به حقاىق، و حفظ قلب از وسوسههاى شیطان، و تقرب و نزدیكی به من و حزن دائم و نجات از شادىهاى مستانه، و كمخرجی بىن مردم، و اظهار گفتار حق، و آزادشدن از نگرانی از اىنكه زندگی او به سختی بگذرد یا به آسانى.
«یَا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِی بِأَیِّ وَقْتٍ یَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ؟ قَالَ لَا یَا رَبِّ. قَالَ: إِذَا كَانَ جَائِعاً أَوْ سَاجِداً».
اى احمد! آیا مىدانی در چه شراىطی بندة من از همه وقت به من نزدیكتر است؟ گفت: پروردگارا نه. پروردگارش فرمود: آنگاه كه گرسنه یا در حال سجده باشد.
شاىد سؤالی به بزرگی اىن سؤال براى انسان وجود نداشته باشد و آن اىنكه بخواهد بداند بهترین شراىط براى نزدیكی به خدا كدام شراىط است؟ چون هدف اصلی و اساسی هركس خداوند است. و حالا حضرت براى رسىدن به اىن هدف بزرگ سؤال مىكنند و خداوند «گرسنگى» و «سجده» را بهترین شراىط جهت قرب بنده به خود معرفی مىكند. زیرا هر اندازه كه انسان، «خود» و مىلهاى خود را نفی كند، نزدیكی به حق را به همان اندازه احساس مىكند. از طریق گرسنگى مىلهاى خود را نفی مىكند كه به آن نفی أنانیت مىگویند و از طریق سجده، احساسِ هستبودن در مقابل خدا از انسان نفی مىشود. و به اعتبار دیگر؛ سجده، خود و خودیت را نفی مىنماید كه به آن نفی إنیت مىگویند. چرا كه گفت:
گفتم فراغ تا كى؟ |
گفتا كه تا تو هستى |
یَا أَحْمَدُ! إِنَّ الْعِبَادَةَ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا طَلَبُ الْحَلَالِ فَإِنْ أُطِیبَ مَطْعَمُكَ وَ مَشْرَبُكَ فَأَنْتَ فِی حِفْظِی وَ كَنَفِی قَالَ یَا رَبِّ مَا أَوَّلُ الْعِبَادَةِ قَالَ أَوَّلُ الْعِبَادَةِ الصَّمْتُ وَ الصَّوْمُ قَالَ یَا رَبِّ وَ مَا مِیرَاثُ الصَّوْمِ قَالَ الصَّوْمُ یُورِثُ الحِكْمَةَ وَ الحِكْمَةُ تُورِثُ الْمَعْرِفَةَ وَ الْمَعْرِفَةُ تُورِثُ الْیَقِینَ فَإِذَا اسْتَیْقَنَ الْعَبْدُ لَا یُبَالِی كَیْفَ أَصْبَحَ بِعُسْرٍ أَمْ بِیُسْرٍ وَ إِذَا كَانَ الْعَبْدُ فِی حَالَةِ الْمَوْتِ یَقُومُ عَلَى رَأْسِهِ مَلَائِكَةٌ بِیَدِ كُلِّ مَلَكٍ كَأْسٌ مِنْ مَاءِ الْكَوْثَرِ وَ كَأْسٌ مِنَ الْخَمْرِ یَسْقُونَ رُوحَهُ حَتَّى تَذْهَبَ سَكْرَتُهُ وَ مَرَارَتُهُ وَ یُبَشِّرُونَهُ بِالْبِشَارَةِ الْعُظْمَى وَ یَقُولُونَ لَهُ طِبْتَ وَ طَابَ مَثْوَاكَ إِنَّكَ تَقْدَمُ عَلَى الْعَزِیزِ الْكَرِیمِ الْحَبِیبِ الْقَرِیبِ فَتَطِیرُ الرُّوحُ مِنْ أَیْدِی الْمَلَائِكَةِ فَتَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ وَ لَا یَبْقَى حِجَابٌ وَ لَا سِتْرٌ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهَا مُشْتَاقٌ وَ یَجْلِسُ عَلَى عَیْنٍ عِنْدَ الْعَرْشِ ثُمَّ یُقَالُ لَهَا كَیْفَ تَرَكْتِ الدُّنْیَا فَیَقُولُ إِلَهِی وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَا عِلْمَ لِی بِالدُّنْیَا أَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خَائِفٌ مِنْكَ فَیَقُولُ اللَّهُ صَدَقْتَ عَبْدِی كُنْتَ بِجَسَدِكَ فِی الدُّنْیَا وَ رُوحُكَ مَعِی فَأَنْتَ بِعَیْنِی سِرُّكَ وَ عَلَانِیَتُكَ سَلْ أُعْطِكَ وَ تَمَنَّ عَلَیَّ فَأُكْرِمَكَ هَذِهِ جَنَّتِی مُبَاحٌ فتبیح فَتَبَحْبَحْ فِیهَا وَ هَذَا جِوَارِی فَاسْكُنْهُ فَیَقُولُ الرُّوحُ إِلَهِی عَرَّفْتَنِی نَفْسَكَ فَاسْتَغْنَیْتُ بِهَا عَنْ جَمِیعِ خَلْقِكَ وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَوْ كَانَ رِضَاكَ فِی أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً وَ أُقْتَلَ سَبْعِینَ قَتْلَةً بِأَشَدِّ مَا یُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَكَانَ رِضَاكَ أَحَبَّ إِلَهِی كَیْفَ أُعْجَبُ بِنَفْسِی وَ أَنَا ذَلِیلٌ إِنْ لَمْ تُكْرِمْنِی وَ أَنَا مَغْلُوبٌ إِنْ لَمْ تَنْصُرْنِی وَ أَنَا ضَعِیفٌ إِنْ لَمْ تُقَوِّنِی وَ أَنَا مَیِّتٌ إِنْ لَمْ تُحْیِنِی بِذِكْرِكَ وَ لَوْ لَا سَتْرُكَ لَافْتَضَحْتُ أَوَّلَ مَرَّةٍ عَصَیْتُكَ إِلَهِی كَیْفَ لَا أَطْلُبُ رِضَاكَ وَ قَدْ أَكْمَلْتَ عَقْلِی حَتَّى عَرَفْتُكَ وَ عَرَفْتُ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ الْأَمْرَ مِنَ النَّهْیِ وَ الْعِلْمَ مِنَ الْجَهْلِ وَ النُّورَ مِنَ الظُّلْمَةِ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا أَحْجُبُ بَیْنِی وَ بَیْنَكَ فِی وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ كَذَلِكَ أَفْعَلُ بِأَحِبَّائِى.
یَا أَحْمَدُ! عبادت ده جزء است، و نه جزء آن در طلب رزق حلال است، و اگر مواظبت كردى كه غذاى تو پاكیزه و حلال باشد در پناه من خواهى بود، گفت: خداىا! اول قدم در راه عبادت چیست؟ فرمود: خاموشى و روزهگرفتن، گفت: بار إلها! نتیجهی روزه چیست؟ فرمود: اثر و نتیجهی روزه حكمت است و حكمت؛ سبب معرفت، و معرفت؛ سبب یقین، و هر گاه مرتبهی یقین براى بندهاى حاصل شد اهمىت به زندگى خود نمىدهد كه به سختى مىگذرد یا به راحتى و سهولت، و چون هنگام مردنش فرا رسد حاضر شوند بالین سرش ملائكهها در حالى كه به دست هریك از اىشان ظرفى از آب كوثر و ظرفى از آشامىدنى باشد و بىاشامانند به روح او تا سكرات و تلخى مرگ از او دفع شود، و بشارت به او دهند، و گویند: چه جاىگاه نیكوئى براى تو مهیا شده، و تو وارد خواهى شد بر خداى عزیز و كریم، پس روح او به یك چشم به همزدن به آسمان رود تا جاىى كه حجابى بىن او و بىن خداى عز و جل نباشد، و خداى تعالى به دیدار او مشتاق باشد و او را بر لب چشمهاى در نزد عرش بنشاند و به او بفرماید چگونه دنیا را ترك كردى؟ گوید: خداىا به عزت و جلال تو قسم خبرى از دنیا ندارم، زیرا از وقتى كه مرا آفریدى از تو خائف بودم، خداى سبحان فرماید: بلى راست مىگوئى بنده من، جسد تو در دنیا بود و روح تو در نزد من، اكنون سؤال كن از من تا به تو عطا كنم.
و اىن بهشت من است كه بر تو مباح كردم تا در همساىگى من ساكن شوى، پس روح بندهی مؤمن گوید: خداىا خود را به من شناساندى و من از شناختن تو از دیگران بىنیاز شدم. و به عزت و جلال تو قسم اگر رضاىت تو در اىن بود كه من قطعه قطعه شوم و هر روزى هفتاد مرتبه كشته مىشدم به سختترین كشتهشدنها هر آینه رضاىت تو را (از صمىم قلب) دوست مىداشتم، پروردگارا چگونه چنین نباشم و حال آنكه من ذلیل بودم اگر تو مرا اكرام و موفق نمىفرمودى؟ و من مغلوب بودم اگر تو مرا یارى نمىكردى، و من ضعیف و ناتوان بودم اگر تو مرا توانا نمىنمودى، و من مرده بودم (به سبب جهل) اگر تو مرا (به عقل و علم و دین) زنده نمىكردى، و اگر تو (عیوب و گناهان) مرا نمىپوشاندى رسوا مىشدم از همان اول مرتبه كه معصیت تو را مىنمودم، خداىا: چگونه رضاىت تو را نخواهم و حال آنكه كامل نمودى عقل مرا تا آنجائى كه تو را شناختم و درك كردم و دانستم حق را از باطل، و امر تو را از نهى تو، و علم را از جهل، و نور (ایمان) را از ظلمت (كفر)؟ پس خداى تعالى فرمود: به عزت و جلال خودم قسم كه هیچگاه و در هیچ وقتى از اوقاف حجابى بىن خود و تو قرار ندهم همچنان كه اىن چنین مىكنم با تمامى دوستانم.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی أَیُّ عَیْشٍ أَهْنَى وَ أَیُّ حَیَاةٍ أَبْقَى قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ أَمَّا الْعَیْشُ الْهَنِىءُ فَهُوَ الَّذِی لَا یَفْتُرُ صَاحِبُهُ عَنْ ذِكْرِی وَ لَا یَنْسَى نِعْمَتِی وَ لَا یَجْهَلُ حَقِّی یَطْلُبُ رِضَاىَ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ أَمَّا الْحَیَاةُ الْبَاقِیَةُ فَهِیَ الَّتِی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ تَصْغُرَ فِی عَیْنَیْهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَةُ عِنْدَهُ وَ یُؤْثِرَ هَوَاىَ عَلَى هَوَاهُ وَ یَبْتَغِیَ مَرْضَاتِی وَ یُعَظِّمَ حَقَّ عَظَمَتِی وَ یَذْكُرَ عِلْمِی بِهِ وَ یُرَاقِبَنِی بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ كُلِّ سَیِّئَةٍ وَ مَعْصِیَةٍ وَ یَنْفِیَ قَلْبَهُ عَنْ كُلِّ مَا أَكْرَهُ وَ یُبْغِضَ الشَّیْطَانَ وَ وَسَاوِسَهُ لَا یَجْعَلُ لِإِبْلِیسَ عَلَى قَلْبِهِ سُلْطَاناً وَ سَبِیلًا فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ أَسْكَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً حَتَّى أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی وَ فَرَاغَهُ وَ اشْتِغَالَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَدِیثَهُ مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِی أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَى أَهْلِ مَحَبَّتِی مِنْ خَلْقِی وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ حَتَّى یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ أُضَیِّقَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ أُبَغِّضَ إِلَیْهِ مَا فِیهَا مِنَ اللَّذَّاتِ وَ أُحَذِّرَهُ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا كَمَا یُحَذِّرُ الرَّاعِی غَنَمَهُ مِنْ مَرَاتِعِ الْهَلْكَةِ فَإِذَا كَانَ هَكَذَا یَفِرُّ مِنَ النَّاسِ فِرَاراً وَ یُنْقَلُ مِنْ دَارِ الْفَنَاءِ إِلَى دَارِ الْبَقَاءِ وَ مِنْ دَارِ الشَّیْطَانِ إِلَى دَارِ الرَّحْمَنِ.
یا أحمد! آیا مىدانى كه چه عیشى گواراتر و چه زندگى پاىدارتر است؟ گفت: خداىا نمىدانم، فرمود: آن زندگى گواراست كه دارندهی آن غافل از ذكر من نشود و نعمتهاى مرا فراموش نكند و جاهل و بىخبر به حقوق من نشود، و شب و روز رضاىت مرا بطلبد، و زندگى پاىدار آن است كه صاحبش آنقدر براى خود عمل كند كه دنیا در نظرش كوچك و آخرت را بزرگ بداند، و براى خود كوشش در اعمال خیر كند، و اراده و دلخواه مرا بر اراده و دلخواه خود مقدم دارد و رضاىت و خوشنودى مرا بطلبد، مرا با عظمت و قدرت بداند و حق عظمت مرا ادا نماید، و معامله مرا نسبت به خود فراموش نكند و متذكر باشد كه من در تمام ساعات شب و روز بر كردار و گفتار او آگاهم، پس هنگامى كه اراده گناه و معصیتى نمود مراقب من باشد، و قلب خود را فارغ و خالى بدارد از آنچه كه من مكروه مىدارم، و دشمن بدارد شیطان و وسوسههاى او را، و نگذارد كه شیطان بر قلبش راه یابد، پس هرگاه اىنچنین نمود قلب او را پر از محبت (خودم) مىنمایم تا آنجا كه قلب او را تماماً متوجه خود نمایم، و دل او را فارغ از دنیا، و اشتغال او را براى آخرت قرار دهم، و او را مانند محبینِ دیگر خود متنعم سازم، و باز نمایم چشم و گوش قلبش را تا اىنكه بشنود (كلام مرا) و نظر كند به جلالت و عظمت من، و چنان كنم كه لذتهاى دنیا را دشمن بدارد و او را از دنیا بترسانم و دور گردانم همچنان كه چوپان گوسفندان خود را از چراگاههاى خطرناك مىراند و دور مىسازد، و هرگاه بندهاى باىن مقام رسىد از مردم فرار كند و عزلت را اختیار نماید، و منتقل شود از دنیاى فانى به آخرت باقى، و از وساوس شیطانى فرار نماید و به خداوند رحمان پناه برد.
یَا أَحْمَدُ! لَأُزَیِّنَنَّهُ بِالْهَیْبَةِ وَ الْعَظَمَةِ فَهَذَا هُوَ الْعَیْشُ الْهَنِىءُ وَ الْحَیَاةُ الْبَاقِیَةُ وَ هَذَا مَقَامُ الرَّاضِینَ فَمَنْ عَمِلَ بِرِضَائِی أُلْزِمُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ أُعَرِّفُهُ شُكْراً لَا یُخَالِطُهُ الْجَهْلُ وَ ذِكْراً لَا یُخَالِطُهُ النِّسْیَانُ وَ مَحَبَّةً لَا یُؤْثِرُ عَلَى مَحَبَّتِی مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقِینَ فَإِذَا أَحَبَّنِی أَحْبَبْتُهُ وَ أَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی فَلَا أُخْفِی عَلَیْهِ خَاصَّةَ خَلْقِی فَأُنَاجِیهِ فِی ظُلَمِ اللَّیْلِ وَ نُورِ النَّهَارِ حَتَّى یَنْقَطِعَ حَدِیثُهُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مُجَالَسَتُهُ مَعَهُمْ وَ أُسْمِعُهُ كَلَامِی وَ كَلَامَ مَلَائِكَتِی وَ أُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذِی سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقِی وَ أُلْبِسُهُ الْحَیَاءَ حَتَّى یَسْتَحِیَ مِنْهُ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ وَ یَمْشِیَ عَلَى الْأَرْضِ مَغْفُوراً لَهُ وَ أَجْعَلَ قَلْبَهُ وَاعِیاً وَ بَصِیراً وَ لَا أُخْفِی عَلَیْهِ شىء [شَیْئَاً مِنْ جَنَّةٍ وَ لَا نَارٍ وَ أُعَرِّفَهُ بِمَا یَمُرُّ عَلَى النَّاسِ فِی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مِنَ الْهَوْلِ وَ الشِدَّةِ وَ مَا أُحَاسِبُ بِهِ الْأَغْنِیَاءَ وَ الْفُقَرَاءَ وَ الْجُهَّالَ وَ الْعُلَمَاءَ وَ أُنَوِّرُ لَهُ فِی قَبْرِهِ وَ أُنْزِلُ عَلَیْهِ مُنْكَراً یَسْأَلُهُ وَ لَا یَرَى غَمَّ الْمَوْتِ وَ ظُلْمَةَ الْقَبْرِ وَ اللَّحْدِ وَ هَوْلَ الْمُطَّلَعِ حَتَّى أَنْصِبَ لَهُ مِیزَانَهُ وَ أَنْشُرَ لَهُ دِیوَانَهُ ثُمَّ أَضَعُ كِتَابَهُ فِی یَمِینِهِ فَیَقْرَأُ مَنْشُوراً ثُمَّ لَا أَجْعَلُ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ تَرْجُمَاناً فَهَذِهِ صِفَاتُ الْمُحِبِّینَ.
یَا أَحْمَدُ! چنین كسی را به هیبت و بزرگى زینت دهم، و اىن است عیش گوارا و زندگى همىشگى، و اىن است مقام راضىشدگان به رضاىت من، و هركس براى رضاى من عملى را به جا آورد سه خصلت را ملازم او گردانم، معرفتى كه با آن جهل نباشد، و ذكرى كه با آن فراموشى نباشد، و محبت خود را به او روزى گردانم به طورى كه محبت مخلوقین در قلب او أثر نكند، و چون مرا دوست بدارد او را دوست خواهم داشت و دیده او را متوجه جلالت خود گردانم، و در اىن وقت است كه چیزى را از او مخفى و پنهان نمىدارم، و خواص و نیكان خلقِ خود را از او مخفى نمىسازم، و در تاریكىِ شب و روشنى روز با او سخن مىگویم تا گاهى كه مجالست و سخنگفتنش با مردم قطع شود، و به او بشنوانم كلام خود و كلام ملائكه را، و او را به اسرارى كه مخلوقِ خود را از آنها آگاه نكردهام عارف گردانم، و لباس حیا را بر او بپوشانم تا همهی مردم از او شرم و حیا كنند، و راه رود در زمىن در حالى كه آمرزیده شده باشد؛ و دل او را حافظ و بصیر قرار مىدهم، و مخفى نباشد از چشم او بهشت و جهنم، آگاهش كنم با اطلاعش نمایم از آنچه كه بر مردم در قیامت مىگذرد از أهوال و چگونگى باز خواست نمودنم از ثروتمندان و فقرا و علما و جاهلان، و قبر او را نورانى گردانم، و بر او وارد نمایم نكیر و منكر را كه از او سؤال كنند و نبیند سختى مرگ و ظلمت قبر و لحد و أهوال قیامت را تا اىنكه به پاى مىزان اعمال آید، و نامه عملش را به دست راست او دهم و بلا واسطه با او سخن گویم، و اىنها صفات محبین من است.
یَا أَحْمَدُ! اجْعَلْ هَمَّكَ هَمّاً وَاحِداً فَاجْعَلْ لِسَانَكَ وَاحِداً وَ اجْعَلْ بَدَنَكَ حَیّاً لَا تَغْفُلْ أَبَداً مَنْ غَفَلَ عَنِّی لَا أُبَالِی بِأَیِّ وَادٍ هَلَكَ.
یا أحمد! قرار بدهم همت خود را یك همت، و زبان خود را یك زبان، و زنده نگاه بدار بدن خود را، و غافل از من مباش؟ زیرا هركه غافل از من شود باك ندارم از اىنكه در كدام وادى هلاك گردد.
یَا أَحْمَدُ! اسْتَعْمِلْ عَقْلَكَ قَبْلَ أَنْ یَذْهَبَ فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لَا یُخْطِئُ وَ لَا یَطْغَى.
یا أحمد! عقل خود را به كار وادار پیش از اىنكه برود و هركه عقل خود را به كار وادارد هیچ گاه در امرى خطا و طغیان نمىكند.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی لِأَیِّ شَیْءٍ فَضَّلْتُكَ عَلَى سَائِرِ الْأَنْبِیَاءِ قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ بِالْیَقِینِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ سَخَاوَةِ النَّفْسِ وَ رَحْمَةٍ بِالْخَلْقِ وَ كَذَلِكَ أَوْتَادُ الْأَرْضِ لَمْ یَكُونُوا أَوْتَاداً إِلَّا بِهَذَا.
یا أحمد! آیا مىدانى چرا تو را بر ساىر پیغمبران فضیلت و برترى دادم؟ گفت: علت آن را نمىدانم، فرمود: به سبب یقین و حسن خلق و سخاوت نفس و مهربان بودنت به مردم، و اىن چنیناند أوتاد زمىن كه اىشان هم أوتاد نمىشوند مگر باىن صفات.
یَا أَحْمَدُ! إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا جَاعَ بَطْنُهُ وَ حَفِظَ لِسَانَهُ عَلَّمْتُهُ الحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانَ كَافِراً تَكُونُ حِكْمَتُهُ حُجَّةً عَلَیْهِ وَ وَبَالًا وَ إِنْ كَانَ مُؤْمِناً تَكُونُ حِكْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَ بُرْهَاناً وَ شِفَاءً وَ رَحْمَةً فَیَعْلَمُ مَا لَمْ یَكُنْ یَعْلَمُ وَ یُبْصِرُ مَا لَمْ یَكُنْ یُبْصِرُ فَأَوَّلُ مَا أُبَصِّرُهُ عُیُوبُ نَفْسِهِ حَتَّى یُشْغَلَ بِهَا عَنْ عُیُوبِ غَیْرِهِ وَ أُبَصِّرُهُ دَقَائِقَ الْعِلْمِ حَتَّى لَا یَدْخُلَ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ.
یَا أَحْمَدُ! هرگاه شكم بندهاى خالى بود و زبان خود را حفظ نمود، حكمت را به او تعلیم و إلقاء كنم، اگر چه كافر باشد و لیكن اگر كافر باشد حكمت و دانائیش بر او حجت و وزر و وبال خواهد بود، و اگر مؤمن باشد حكمت و دانائیش براى او نور و راهنما و شفاى سینهاش خواهد بود، پس مىداند آنچه را كه قبلا نمىدانست و مىبیند آنچه را كه پیش از اىن نمىدید، و اولین چیزى كه او را به آن بىنا مىكنم عیوب نفس خودش مىباشد و از عیبجوئى مردم روى برگرداند، و بىنا مىگردانم او را به دقاىق نكات علمى تا اىنكه شیطان بر او مسلط نگردد.
یَا أَحْمَدُ! لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ الْعِبَادَةِ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ الصَّمْتِ وَ الصَّوْمِ فَمَنْ صَامَ وَ لَمْ یَحْفَظْ لِسَانَهُ كَانَ كَمَنْ قَامَ وَ لَمْ یَقْرَأْ فِی صَلَاتِهِ فَأُعْطِیهِ أَجْرَ الْقِیَامِ وَ لَمْ أُعْطِهِ أَجْرَ الْعَابِدِینَ
یَا أَحْمَدُ! هیچ عبادتى نزد من دوستداشتنىتر از روزهگرفتن و خاموشى نیست، و هر كه روزه گرفت ولی زبان خود را حفظ نكرد، همانند كسى است كه باىستد براى نماز و چیزى نخواند، پس اجر اىستادن به او داده مىشود و لیكن اجر عبادتكننده را به او نمىدهند.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی مَتَى یَكُونُ لِیَ الْعَبْدُ عَابِداً؟ قَالَ لَا یَا رَبِّ! قَالَ: إِذَا اجْتَمَعَ فِیهِ سَبْعُ خِصَالٍ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ صَمْتٌ یَكُفُّهُ عَمَّا لَا یَعْنِیهِ وَ خَوْفٌ یَزْدَادُ كُلَّ یَوْمٍ مِنْ بُكَائِهِ وَ حَیَاءٌ یَسْتَحِی مِنِّی فِی الْخَلَاءِ وَ أَكْلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ یُبْغِضُ الدُّنْیَا لِبُغْضِی لَهَا وَ یُحِبُّ الْأَخْیَارَ لِحُبِّی إِیَّاهُمْ.
یَا أَحْمَدُ! آیا مىدانى چه وقت بنده عابد مىشود؟ معروض داشت: نمىدانم، فرمود: زمانى كه هفت خصلت در او جمع شود، و آن خصلتهاى هفتگانه عبارتند از:
1- ورع و پرهیزكارى كه او را از حرامها نگاه دارد،2- خاموشى كه او را از سخنان بىهوده باز دارد، 3- خوفى كه هر روز بر گریهاش بىفزاىد، 4- حیائى كه او را در پنهانى از من خجل و شرمندهاش نماید، 5- به اندازهی سدّ جوع از دنیا بخورد (و به قدر ساتر بدن لباس بپوشد) 6- دشمن بدارد دنیا را چون من دنیا را دشمن مىدارم 7- دوست بدارد نیكوكاران را چون من اىشان را دوست مىدارم.
یَا أَحْمَدُ! لَیْسَ كُلُّ مَنْ قَالَ أُحِبُّ اللَّهَ أَحَبَّنِی حَتَّى یَأْخُذَ قُوتاً وَ یَلْبَسَ دُوناً وَ یَنَامَ سُجُوداً وَ یُطِیلَ قِیَاماً وَ یَلْزَمَ صَمْتاً وَ یَتَوَكَّلَ عَلَیَّ وَ یَبْكِیَ كَثِیراً وَ یُقِلَّ ضَحِكاً وَ یُخَالِفَ هَوَاهُ وَ یَتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَیْتاً وَ الْعِلْمَ صَاحِباً وَ الزُّهْدَ جَلِیساً وَ الْعُلَمَاءَ أَحِبَّاءَ وَ الْفُقَرَاءَ رُفَقَاءَ وَ یَطْلُبَ رِضَاىَ وَ یَفِرَّ مِنَ الْعَاصِینَ فِرَاراً وَ یَشْغَلَ بِذِكْرِی اشْتِغَالًا وَ یُكْثِرَ التَّسْبِیحَ دَائِماً وَ یَكُونَ بِالْعَهْدِ صَادِقاً وَ بِالْوَعْدِ وَافِیاً وَ یَكُونَ قَلْبُهُ طَاهِراً وَ فِی الصَّلَاةِ ذَاكِیاً وَ فِی الْفَرَائِضِ مُجْتَهِداً وَ قَیِّماً عِنْدِی مِنَ الثَّوَابِ رَاغِباً وَ مِنْ عَذَابِی رَاهِباً وَ لِأَحِبَّائِی قَرِیباً وَ جَلِیساً.
یا أحمد! چنین نیست كه هر كس بگوید خدا را دوست مىدارم مرا دوست داشته مگر آنكه از دنیا فقط قوت روزانه خود را بگیرد، و لباس ساده را بپوشد، و خواب رود در حال سجده، و طول دهد اىستادن (در نماز) را، و خود را به خاموشى عادت دهد، و توكل بر من داشته باشد، و بسیار گریه كند، و كمتر بخندد، و مخالفت هواى نفس خود كند، و مسجد را خانهی خود قرار دهد و مصاحب علم و زهد باشد، و علما را دوست بدارد، و با فقرا رفیق گردد، و رضاى مرا بطلبد، و از گناهكاران دورى نماید، و اشتغال به ذكر من داشته باشد، و تسبیح و تحمىد مرا گوید، و در عهد و پیمان خود راستگو باشد، و به وعدههاى خود وفا كند، و قلبش پاك باشد، خاصه در نماز و جدى و كوشا باشد در واجبات، و راغب و ماىل باشد به ثوابهائى كه نزد من است، و از عذابهاى من خائف و ترسان باشد، و با دوستان من همنشینى و معاشرت كند.
یَا أَحْمَدُ! لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاةَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ صَامَ صِیَامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ طَوَى مِنَ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَارِی ثُمَّ أَرَى فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا ذَرَّةً أَوْ سُمْعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ حُلْیَتِهَا أَوْ زِینَتِهَا لَا یُجَاوِرُنِی فِی دَارِی وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَ عَلَیْكَ سَلَامِی وَ مَحَبَّتِى.[30]
یا أحمد! اگر بندهاى نماز بخواند به اندازهی نمازهاى اهل آسمان و زمىن، و روزه بگیرد به اندازهی اىشان، و پرهیز كند از طعام مانند ملائكهها، و لباسش به اندازهی لباس برهنگان باشد، و من ببینم در قلبش ذرهاى از دوستى دنیا و یا شهرت بىن مردم و یا حبّ ریاست و یا زینت آلات در آن را، هر آینه او را داخل بهشت نخواهم نمود و محبّت خود را از او دور خواهم كرد، و بر تو باد (اى حبیب و رسول من یا محمّدf) سلام و محبت من.
آثار و بركات ذكر یونسیه
از اذكاری كه خوب است عزیزان در حین اعتكاف با آن مأنوس باشند و راه ورود آن را به قلب خود باز كنند؛ ذكر یونسیه است. همان طور كه حضرت یونسu در آن تنهاىی محض در وسط دریا، در شكم ماهی به خداوند عرضه داشت: «لا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»[31] تو یگانه محبوب و مولا و فرمانرواى من هستى، بسیار بلندمرتبهاى، من از ظالمىن بودم ( كه منتظر دستورات تو نشدم و با ظاهرشدنِ آثار بلا شهر را رها كردم).
شما الان بخواهید یا نخواهید در یك دریاى تنهاىی هستید، در شكمِ ماهی روزگار، و غیر از خدا هیچكس در هیچ شراىطی نیست كه شما را نجات دهد. خیلی قدرت داشته باشید مثل شاه یك ساواك و یك ارتش دارید. دیدید كه نتوانست به كمك آنها از قهر خدا نجات یابد. اگر به غیر خدا امىد داشته باشید هرگز آن غیرِ خدا نجاتتان نمىدهد ولی امىد به غیر خدا موجب روسیاهی انسان مىشود. حالا كه متوجه شدید شما هم یونسوار در خلوت ظلمات اىن دنیا تنها هستید و هیچكس جز خدا نمى تواند شما را نجات دهد، یونسوار همان ذكر حضرت را در حال سجده تكرار مىكنید و امىد به نجات داشته باشید. چون در ادامة آیه مىفرماید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ»[32] پس [دعاى] او را برآورده كردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را (نیز) چنین نجات مىدهىم. یعنى به جهت اىن ذكر او را از نگرانی نجات دادیم و به همین شكل هر مؤمنی را نجات مىدهىم.
آیا ما در شكم ماهی دنیا در ظلمات نیستیم؟ آیا قلبمان در عبادات و دعا به راحتی با ما همراهی مىكند؟ آیا از وسوسههاى شیطان آزاد است؟ آیا همواره به وجود مقدس امام زمانمانg توجه داریم و گرفتار ظلماتِ غفلتها نیستیم؟ پس باىد ما هم مانند حضرت یونسu ، متوجه باشیم در اىن ظلماتِ محرومىت باىد كاری براى خود بكنیم. حضرت یونس در آن تنهاىی محض، امىدش به خدا را از دست نداد. در واقع با اىن ذكر عرضه داشت: خداىا! تو همه كارهاى، هم در اىنكه مرا بىن همة ساكنان كشتی طعمة اىن ماهی كردى، و هم در اىنكه مرا نجات مىدهى.
حضرت یونسu در حدّی بسیار عمىقتر از قبلْ به جاىی رسىدند كه خدا همه كارة عالم است، در آن كشتی وقتی قرعه زدند كه چه كسی را جلو آن ماهی بىندازند، اسم آن حضرت در آمد، آنها دیدند او آقاى خیلی محترمى است، دوباره قرعه كشیدند دوباره قرعه به اسم آن حضرت در آمد. دفعة سوم قرعه كشیدند باز به نام آن حضرت در آمد. خود حضرت فهمىدند نه؛ باىد خبرهاىی باشد، مسئله اتفاقی نیست. خیلی چشم بىدار مىخواهد كه انسان بفهمد اىن حادثهها اتفاقی نیست. حضرت یونسu اىن نكته را فهمىدند كه مشكل خودشان هستند و لذا در آن ظلماتِ شكم ماهی هم امىدواری به خدا را از دست ندادند و آن ذكر را رمزالرموز نجات خود یافتند و خداوند هم در طرح موضوعِ حضرت یونسu ما را متوجه ذكر آن حضرت نمود تا راه نجات خود را بشناسیم.
از امام صادقu داریم جهت رفع نگرانی بگو: ««لا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»، و خدا هم فرمود: «وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ»[33]
امامu متوجهاند اگر گفته بود «كَذلِكَ نُنْجِی یونس» ذكرْ صِرفاً مربوط به حضرت یونسu مىشد، ولی موضوع را براى نجات هر مؤمنی وسعت داد. پس ما هم با اىن ذكر مىگوییم؛ خداىا! فقط تو همه كاره هستى، تمام دلم به تو است «سبحانك» من در زندگی دنیاىی و در انتخابهایم، خراب كردم.
شما آمدهاىد در اىن مسجد و در اىن اعتكاف كه بگویید خداىا ما خراب كردهایم، ولی امىد بخشش داریم. امىدتان هم به قسمت آخر آیه است كه فرمود: «كَذَلِكَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ» خدا؛ خودت گفتهاى اىنگونه مؤمنین را نجات مىدهى. تعداد گفتن آن ذكر را در حال سجده، چهارصد مرتبه یا نیمساعت فرمودهاند.
از جمله اعمالی كه نجاتبخش است و حین اعتكاف خوب است عزیزان متوجه آن باشند، ذكر صلوات[34] و نمازهاى نافله است. حالا كه همة نافلههاتان را انجام ندادهاىد پس بىاىید هر وقت رسىدید نماز نافله بخوانید و چون نمىدانید چه اندازه از نمازهاى نافله را انجام ندادهاىد، آنقدر بخوانید و خواندن آن را ادامه دهىد كه در همان حدّ ندانید چه اندازه نماز نافله خواندهاىد.
از خواندن قرآن و تدبّر در آن غافل نباشید. سعی كنید اعمال امّ داوود را به نحو شاىسته و كامل انجام دهىد كه بركات خاص خود را دارد.
«خداىا! به حقیقت امىرالمؤمنینu عیدی ما بركت هر چه بیشتر به اعتكافمان باشد، آنگونه كه به اعتكاف اولیاءات بركت مىدهى».
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
[1] - سوره بقره، آیه 125.
[2] - امىد است عزیزانی كه در جهت آمادگی شراىط براى انجام عمل اعتكاف و كمك جهت موفقیت معتكفین تلاش مىنماىند، به پاداش و اجری ناىل شوند كه خداوند براى حضرت ابراهیم و اسماعیل«علیهماالسلام» قرار داد.
[3] - سوره ابراهیم، آیه 5.
[4] - وسائلالشیعه، ج 8 ، ص 98.
[5] - وسائلالشیعه، ج 10، ص 475.
[6] - بحارالانوار، ج 94، ص 126.
[7] - اقبـال الاعمال، ج 3، ص191.
[8] - براى پیگیری موضوع بركات ماه رجب و اعمال آن به كتاب «ماه رجب؛ ماهِ یگانه شدن با خدا» مراجعه فرماىید.
[9] - كنزالعمال، ج 8 ، حدیث شماره 24006.
[10] - كنزالعمال، ج 8 ، ص 531.
[11] - كنزالعمال، ج 8 ، ص 532.
[12] - قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِu: كَانَتْ بَدْرٌ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَمْ یَعْتَكِفْ رسولاللهf فَلَمَّا أَنْ كَانَ مِنْ قَابِلٍ تَكَفَ عَشْرَیْنِ عَشْراً لِعَامِهِ وَ عَشْراً قَضَاءً لِمَا فَاتَهُ(منلاىحضرهالفقیه، ج2، ص 1844)
[13] - سوره مؤمنون، آیات 99 و 100.
[14] - بحارالأنوار، ج 94، ص130، باب 66 - فضل الاعتكاف
[15] - اىنكه بعضی از علماى گرامى بر اساس بعضی رواىات به معتكف اجازه دادهاند كه مىتواند به عیادت بىمار برود و در تشییع جنازه شركت كند، شاىد در رابطه با اعتكافهاى طولانی باشد.
[16]- بحارالانوار، ج 6 ، ص 263.
[17] - براى بررسى بیشتر در مورد آزادی از گذشته و آینده، به كتاب «عالَم انسان دینى» و یا به مباحث «چگونگی فعلیتیافتن باورهاى دینى» رجوع فرماىید.
[18] - سوره نحل، آیه 97.
[19] - سوره نحل، آیه 96.
[20] - اساس كتاب «لقاءالله» از آیتاللهملكی تبریزى«رحمةاللهعلیه» بر مبناى حدیث معراج است و بسیاری از كتابها و دستورالعملهاى اساسی همه بر مبناى حدیث معراج است. حضرت آیتالله مصباح یزدی آن حدیث را به طور مختصر شرح كردهاند كه تحت عنوان «راهیان كوی دوست» چاپ شده است.
[21] - ارشادالقلوب دیلمى، ج 1، باب 54، ص 199- بحارالانوار ج77، ص 21.
[22] - «وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَقَ یَعْقُوبَ* قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ» (سوره هود، آیات71 و 722) و همسر او – در آن موقعی كه آن دو فرشته با ابراهیم در حال گفتگو بودند- اىستاده بود پس آمادة بارداری شد، پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به یعقوب مژده دادیم* [همسر ابراهیم] گفت اى واى بر من، آیا فرزند آورم با آنكه من زن پیری هستم و اىن شوهرم پیرمرد است، واقعاً اىن چیز بسیار عجیبى است.
[23] - هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنْكَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّكَ سَمِیعُ الدُّعَاء * فَنَادَتْهُ الْمَلآئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُكَ بِیَحْیَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ» (سوره آل عمران، آیات 38 و 399) آنجا [بود كه] زكریا پروردگارش را خواند [و] گفت پروردگارا از جانب خود فرزندى پاك و پسندیده به من عطا كن كه تو شنونده دعاىى * پس در حالى كه وى اىستاده [و] در محراب [خود] دعا مىكرد، فرشتگان او را ندا دردادند كه خداوند تو را به [ولادت] یحیى كه تصدیق كننده [حقانیت] كلمة الله [= عیسى] است و بزرگوار و خویشتندار و پیامبرى از شاىستگان است، مژده مىدهد.
[24] - «قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِیًّا * وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَكَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِن لَّدُنكَ وَلِیًّا» (سوره مریم، آیات 4 و 55) گفت پروردگارا من استخوانم سست گردیده و [موى] سرم از پیرى سپید گشته و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو ناامىد نبودهام * و من پس از خویشتن، از بستگانم بىمناكم و زنم نازاست پس از جانب خود ولى (و جانشینى) به من ببخش.
[25] - سوره مریم، آیه 7.
[26] - سوره مریم، آیه 8.
[27] - سوره مریم، آیه 10.
[28] - بحارالانوار، ج 72، ص 327.
[29] - سوره انبیاء، آیه 10
[30] - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص 199.
[31] - سوره انبیاء، آیه 87.
[32] - سوره انبیاء، آیه 89.
[33] - المىزان، ج 17، ص 319- الصافى، ج 2، ص 103، نقل از كتاب چلچراغ سالكان، ص 68.
[34] - در رابطه با قهم جاىگاه ذكر صلوات خوب است به كتاب «صلوات بر پیامبرf ، عامل قدسىشدن روح» رجوع فرماىید.
«وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاكِفِینَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ»[1]
و نیز به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم و با آنها عهد بستیم كه خانهی مرا براى طوافكنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكیزه و آماده كنند.[2]
مقدمتاً تولد مباركِ وجودِ مقدس حضرت امىرالمؤمنینu را خدمت همة عزیزان تبریك عرض مىكنم. مسلّم همة ما باید به بركات این تولد امیدوار باشیم به جهت اینكه خداوند در چنین روزی وصی بالاترین انبیاء، یعنی بزرگترین اولیاء را به بشر عرضه كرده است. چرا كه هر زمانى، ظرفیت وقوع هر حادثهای را ندارد و لذا اگر زمانی خاص ظرفیت تولد امیرالمؤمنینu را دارد، به جهت شرافت خاصی است كه در آن زمان هست و تا قیام قیامت آن زمان مىتواند ظرف الطاف خاص الهی برای انسانها باشد و در همین راستاست كه خداوند به حضرت موسیu مىفرماید: براى همىشه آن زمانی كه خداوند قوم بنىاسرائیل را از فرهنگ ظلمانی فرعونی نجات داد، متذكر باشد. لذا فرمود: «وَ ذَكِّرْهم بِاَیامِ الله»[3] آن ایامُالله را همواره به یاد بنىاسرائیل بیاور و از قداست آن بهرهگیری كنید.
ما اگر معتقد باشیم كه هر ماه رمضانی خاصیت خاصی دارد. آثار و بركات ماه رمضان را به دوران عمر وجود مقدس پیامبرf محدود نمىكنیم. هوشیاری به فضیلت زمان و مكانهای خاص، ما را مىرساند به اینكه هر ماه رمضانی راه ورود به الطاف خاص الهی است. اگر این هوشیاری را كه وجود نورانی پیامبرf یافته و به ما هم خبر داده، بگیریم، در واقع متوجه واقعیت مهمی شدهایم. در راستاى همین هوشیاری مىگویند شما در روز سیزدهم رجبِ هر سالی كه سالروز تولد وجود مقدس وصی كلّ است، مىتوانید از بركات تولد نور حضرت در ظرف آن زمان استفاده كنید. امىرالمؤمنینu در چنین روزی متولد مىشوند. یعنی این روز؛ ظرفیت ظهورِ بزرگترین وصی پیامبر خداf را دارد و در همین راستا بركات خاصهی الهی برای كسی كه آمادگی استفاده از آنها را دارد، در صحنه است. مىدانید كه هر پیامبری وصىای دارد. كاملترین نبى، كاملترین وصی را داراست. پس اىن روز ظرفیت ظهور یكی از عالىترین نعمتهای خدا را در خود دارد و لذا روز با بركت و مقدسی است. ما از طریق بزرگداشت این روز و از طریق یاد امیرالمؤمنینu راه ورود به نعمتهاى بزرگ الهی را براى خودمان ممكن مىسازیم. آداب تجلیل از آن حضرت و یاد اىشان در اىن است كه نسبت به وقوع آن حادثه شكر كنیم و نسبت به آن بىتفاوت نگذریم. و از خداوند تقاضا كنیم محبت ولی خود را در جان ما شعلهور گرداند.
شما در ماه مبارك رمضان وقتی مىدانید كه این ماه یك قدر و قیمت خاصی دارد صِرف این توجه، شما را وارد ایمان مىكند. یكی از اعتقادهاى ما كه خیلی كار از آن مىآید اعتقاد به اىن است كه خدا اراده مىكند. در ماه مبارك رمضان؛ شیطان را در بند نموده و دریچة خلوت با خودش را به سوی قلب ما باز كند. نفسِ توجه به ماه مبارك رمضان یك نحوه ایمان و شرافت است، در مورد روز سیزده رجب و یا اساساً توجه به خودِ ماه رجب هم موضوع از همین قرار است.
بركات توجه به ایام الله
در مورد زمان و مكانهای مقدس دو نكته باید مورد توجه قرار گیرد:
الف- برسیم به این شعور كه خداوند زمانها و مكانهاى با بركتی در عالَم قرار داده است و سعی كنیم حقوق آنها را ادا نماییم و از بركات خاصی كه در آن زمانها و مكانهای مقدس به انسانهاى آمادة پذیرشِ انوار الهی مىرسد، خود را محروم نكنیم. اگر موضوع در حدّ اندیشة ما انسانها بود مىگفتیم زمانها و مكانها كه نسبت به همدیگر فرقی نمىكند! ولی وقتی وارد عمل مىشویم مىبینیم عجب! احوالاتی كه كنار خانهی خدا و یا در مسجد كوفه یا در ماه رمضان براى انسان ظهور مىكند، دقیقاً مخصوص به همان زمانها و مكانها است. وقتی انسان متوجه باشد كه خداوند اراده كرده است كه این ماه خاص خاصیتهای ویژهاى در بر داشته باشد و در تجربه هم به آن مىرسد، آنگاه متوجه عظمت روح پیامبرf مىشود كه چگونه توانستهاند در بین زمانها و مكانهای معمولی كه به ظاهر همة آنها شبیه همدیگر هستند، آن زمان و مكان خاص را بشناسند و به ما معرفی كنند. در همین راستا به ما یاد داده اند كه ماه رجب و پیرو آن سیزدهم رجب زمانهای خاصی هستند كه بركات ویژهای در بر دارند.
ب- نكتهی دومی كه در بارهی ایامالله باید مورد توجه قرار گیرد این است كه اراده كنیم از طریق اىن روز، بركات خاصی را براى جان خود جلب كنیم، چون یك طرفِ ایامالله به ما مربوط است و مىتوانیم از بركات آن ایام بهرهمند شویم و انصافاً سنت خوبی است كه سنت حسنة اعتكاف را در ماه رجب و آن هم از روز سیزده رجب برنامهریزی كردهاند. شما فرصت پیدا كردهاید در این روز با شروع اعتكاف و با امید به رحمت خدا، زمینهی جلب رحمتهای خاصهی پروردگار را برای خود فراهم كنید.
همینقدر در رابطه با ماه رجب و روزهی آن بدانید كه رسولخداf فرمودند:
«رَجَبٌ شَهْرُ اللَّهِ وَ شَعْبَانُ شَهْرِی وَ رَمَضَانُ شَهْرُ أُمَّتِى»[4]
ماه رجب، ماه خدا است و شعبان ماه من و رمضان ماه امت من است.
در ماه خدا یعنى ماه رجب قرارداشتن یعنى خداوند نهاىت رابطه را با بندگانش برقرار مىفرماید تا آنها را متوجه خود كند.
و نیز آن حضرت مىفرمایند:
«فَمَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ یَوْماً إِیمَاناً وَ احْتِسَاباً اسْتَوْجَبَ رِضْوَانَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ وَ مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ یَوْمَیْنِ لَمْ یَصِفِ الْوَاصِفُونَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْكَرَامَةِ وَ مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ جَعَلَ اللَّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّارِ خَنْدَقاً أَوْ حِجَاباً طَوْلُهُ مَسِیرَةُ سَبْعِینَ عَاماً»[5]
هركس یك روز از ماه رجب را از سر ایمان به خدا و آخرت روزه بدارد، مستوجب رضوان و رضاىت بزرگ الهی مىشود، و هركس دو روز از آن را روزه بدارد، همة آنهاىی كه خوبىها را وصف مىكنند - چه از اهل زمین، چه از اهل آسمان- نمىتوانند كرامتی را كه اىن شخص نزد خدا پیدا مىكند وصف كنند، و هركس سه روز از ماه رجب را روزه بدارد، خداوند بین او و بین آتش جهنم خندق یا حجابی قرار مىدهد كه طول آن برابر هفتاد سال راه است.
یعنى؛ سه روز روزهداری در ماه رجب موجب مىشود كه انسان یك عمر از آتش جهنم فاصله بگیرد و عواملی كه موجب جهنمىشدن انسان مىگردد مثل حرص به دنیا و شهوات آن، قدرت جذب انسان را از دست بدهند.
در روایت دیگر هست كه رسولخداf مىفرمایند:
«مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّارِ خَنْدَقاً أَوْ حِجَاباً طَوْلُهُ مَسِیرَةُ سَبْعِینَ عَاماً وَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عِنْدَ إِفْطَارِهِ لَقَدْ وَجَبَ حَقُّكَ عَلَیَّ وَ وَجَبَ لَكَ مَحَبَّتِی وَ وَلَایَتِی أُشْهِدُكُمْ یَا مَلَائِكَتِی أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ»[6]
هركس سه روز از ماه رجب را روزه بدارد، خداوند بین او و بین آتش، خندق یا حجابی قرار مىدهد كه طول آن برابر هفتاد سال راه است، و خداوندU در موقع افطار به او مىگوید: حق تو بر من واجب شد و محبت و سرپرستی من نسبت به تو واجب گشت، ای ملائكه من! شما شهادت دهید كه من تمام گناهان او را بخشیدم.
و نیز حضرت مُوسیَبْنَ جَعْفَر uمىفرمایند:
«رَجَب شَهْرٌ عَظیمٌ، یُضاعِفُاللهُ فیهِ الْحَسَناتِ، وَ یَمْحُو فیهِ السَّیِئاتِ، مَنْ صامَ یَوْماً مِنْ رَجَبٍ تَباعُدَتْ عَنْهُ النّارُ مَسیرة سَنَةٍ، وَ مَن صامَ ثَلاثَةِ اَیامٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةٍ»[7]
رجب؛ ماه عظیمى است كه خداوند نیكىها را در آن چند برابر و بدىها را محو مىنماید، هركس یك روز از ماه رجب را روزه بدارد، آتش جهنّم به فاصلة یكسال از او دور مىشود و هر كس سه روز از آن را روزه دارد، بهشت براى او واجب مىشود.[8]
حال شما؛ در حالتِ اعتكاف در ماه رجب یكی از اعمالی كه انجام مىدهید سه روز روزهداری است با اینهمه فضیلت كه پیامبر خداf و ائمه معصومینh از آن خبر دادند. مواظب باشید سرسری این روزها را نگذرانید.
اعتكاف؛ شراىط براى خداىابى
مسلّم در اعتكاف برای معتكف زمینهی ظهور بركاتی خاص فراهم مىگردد. زیرا انسان معتكف شرایط را جهت یادآوری پیمانی كه با خدا بسته است، فراهم مىكند، عمده آمادهكردن شراىطی است كه زمینه برای برگشت به آن عهد فراهم آید و با عمق جانش وقتی شنید كه «ألَسْتُ بِرَبّكم؟» جواب دهد؛ «بلی شَهِدْنا» آری ای پروردگار من؛ مىبینم كه تو تمام زندگی مرا تحت تدبیر عالیهی خود گرفتهاى. و از خدا مىخواهیم به حق آن امام بزرگی كه بركت وجود مقدسش را در اىن روزها به بشریت مرحمت فرموده، بركات خاص خود را برای معتكفین مقرر و مستدام بدارد.
رواىات صادرشده از معصوم خبر از آن دارد كه اعتكاف بركات زیادی برای معتكف به همراه دارد و لذا باىد سعی كنیم طوری آداب و ادب اعتكاف را انجام دهىم كه نهاىت بهرههاى مورد نظر را ببریم. در رواىت از رسول خداf داریم: «مَنِ اعْتَكَفَ ایماناً وَ احْتِساباً عُفِوَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبه»[9] هركس براى خدا و با ایمان كامل معتكف شود، گناهان گذشتة او بخشیده مىشود.
باز در رواىت از آن حضرت داریم: «اَلْمُعْتَكِفُ یعْكُفُ الذُّنُوبَ وَ یجْرِی لَهُ مِنَ الْأجْر، كَآجْرِ عامِلِ الْحَسَناتِ كُلَّها»[10] معتكف از گناهان باز مىاىستد و بدین وسیله اجری مانند اجر كسی كه همة نیكىها را انجام مىدهد، خواهد داشت.
و نیز مىفرمایند: «...مَنِ اعْتَكَفَ یوْماً ابْتِغاءَ وَجْهَ اللهِ عَزَّ وَ جَلّ جَعَلَ اللهُ بَینَهُ وَ بَینَ النّارِ ثَلاثَةِ خَنادق اَبْعَدَ مِمّا بینَ الْخافِقَین»[11]هركس روزی را معتكف شود براى جلب نظر خداى UU، خداوند بىن او و آتش جهنم سه خندق فاصله مىاندازد كه فاصلهی هر خندقی بیشتر از فاصلهی مغرب و مشرق است. یعنى مىلها و اعمالی كه منجر به ورود او به جهنم مىشود در او از بىن مىرود.
چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ اعتكاف بهرههاى فراوانی را با خود به همراه دارد. عمده آن است كه سعی كنیم حالاتی را در خود اىجاد كنیم كه آن بهرهها و بركات براى ما محقق شود.
در رواىت داریم كه پیامبرf هر سال ده روز آخر ماه رمضان را در مسجد معتكف مىشدند و حتی آن سالی كه به جهت جنگ بدر نتوانستند معتكف شوند، سال بعد بیست روز معتكف شدند.[12] و اىن عمل آن حضرت، اولاً: اهمىت اعتكاف را مىرساند. ثانیاً: ما را متوجه بركاتی مىكند كه رسولخداff با آن همه عظمت و قربی كه دارا بودند، به آن بركات نیاز داشتند و عملاً از طریق اعتكافْ راهِ قلبِ خود را به سوی آسمان غیب باز نگه مىداشتند.
فوق مرگ و زندگى
اجازه بدهىد ابتدا تذكراتی در رابطه با حالاتی كه باىد یك معتكف در خود بهوجود آورد عرض كنیم و سپس به اعمالی كه باىد به آن پرداخته شود توجه كنیم.
ابتدا باىد عزیزان متوجه بوده و ایمان داشته باشند یك خبرهاىی در عالَم بالا وجود دارد كه اگر آمادگی لازم را در خود اىجاد كنیم از آن خبرها و بصیرتها محروم نمىشویم، و اگر عزیزان به دنبال آشناىی روح و قلب از آن حقاىق غیبی نیستند، عملاً اعتكاف آنها یك تفنن و تفریح محسوب مىشود.
اعتكاف به آن نحوهاى كه به ما دستور دادهاند عملاً یك نحوه مُردن و خارجشدن از قیل و قال دنیا و واردشدن به برزخ است. شما باىد در اىن چند روزه اولاً: روزهدار باشید، مثل مرده كه غذا نمىخورد. ثانیاً: خودتان را در دست ارادة خداوند قرار دهید، مثل مىت كه در دست غسّال است و هیچ ارادهاى از خود ندارد، تا حجاب اسباب و وساىل از جلو قلب شما مرتفع شود. انسان مرده هیچ ارادهاى از خود ندارد. به ما دستور دادهاند اگر بتوانید در چنین شراىطی در برابر خدا بمىرید، به اعتكاف زنده مىشوید. مثل انسانی كه چون مُرد و او را در قبر گذاشتند، حیات برزخی او شروع مىشود و به حیات برزخی زنده مىشود و متوجه چیزهاىی مىگردد كه تا آن موقع كه در حیات دنیاىی بود از آنها غافل بود. پس آنچه را كه خوب باىد بفهمىد و به قلبتان هم بفهمانید آن است كه با ورود به اعتكاف احساس مُردن كنید و حكمِ «مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا» را در جان و قلب خود محقق نماىید و به فرماىش امىرالمؤمنینu: «قبل از اىنكه بدنهاى شما به آن دنیا منتقل شود، قلبهاىتان را به آن دنیا منتقل نماىید».
اگر شما الآن مردید چه حالی به شما دست مى دهد؟ از یك طرف نمى توانید غذا بخورید، ولی از طرف دیگر نفس امارّهتان ماىل به غذاخوردن و لذّتبردن است، عیناً در برزخ حال اكثر انسانها همینطور است كه مىل به غذا در آنها هست، ولی غذاىی كه جواب اىن مىل را بدهد وجود ندارد. روز قیامت نیز مسئله به همین شكل است ولی شدیدتر، به همین جهت در رواىت داریم؛ با روزة ماه مبارك رمضان خودتان را از فشار گرسنگی و تشنگی قیامت آزاد كنید. چون با روزه، مىل به خوردن و نوشیدن را تا حدّی كنترل و فرو مىنشانید تا در برزخ و قیامت بتوانید از تحرك شدید آن مىل آزاد باشید.
وقتی انسان مُرد و وارد برزخ و قیامت شد، ماىل است كه به دنیا برگردد و غذا بخورد و نوشیدنىهاى مورد اُنس نفس را بنوشد، اما در آن حال كه دیگر در دست خداست، نه مىتواند غذا بخورد، نه مىتواند از آن عالَم بىرون بىاىد. در حالت اعتكاف چنین حالتی را تمرین مىكنید تا كمى به عالم برزخ و قیامت نزدیك شوید و از احوالات آن عالَم برخوردار گردید. در آن حالت خواهید دید چه بركاتی در چنین حالتی براى شما بهوجود مىآید. اگر به لطف الهی بتوانید خودتان را الآن در حین اعتكاف و با منصرفشدن از دنیا، در برزخ حس كنید، آرامآرام توجهات قلب نسبت به آن عالم شروع مىشود. آنچه در اىن حالت از شما انتظار مىرود اىن است كه هرچه بیشتر آداب اعتكاف را رعاىت بنماىید و از آن مهمتر؛ ذهن و دل را كاملاً از دنیا بیرونآورید. شما هم اكنون در خانه خدائید و بحمدالله در امنیت الهی هستید و در اىن حالت شیطان كمتر مىتواند شما را وسوسه كند. به اىن جهت باىد در مسجد معتكف شوید، چون قلبْ در چنین مكان مقدسی بیشتر حضور حق را احساس مىكند. همان طور كه وقتی در برزخ حجابها از جلو قلب مرتفع شد و حضرت عزرائیلu تعلقات دنیاىی را از ما گرفت، حضور خدا بیشتر جلوه مىكند. لذا قرآن در مورد احوالات اهل دنیا در برزخ مىفرماید:
«حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[13]
تا آنگاه كه مرگ یكى از اىشان فرا رسد مىگوید: پروردگارا مرا بازگردانید * شاىد من در آنچه وانهادهام كار نیكى انجام دهم، چنین نیست اىن سخنى است كه او گوینده آن است و در پشت آنان برزخى است تا روزى كه برانگیخته خواهند شد.
هر كدام از اهل دنیا در برزخ التماس مىكنند خداىا! مرا برگردان. چون چشمش كه بىدار شد مىبیند كه عجب؛ بیش از آنكه فكر مىكرد، دنیا دست خدا بود. به طور معمول؛ وسط كوچه و خیابان نمىشود فهمید همه چیز دست خدا است. در مسجد بهتر مىفهمى كارها دست خدا است و لذا باىد در مسجد معتكف شد و آن مقدمات را فراهم كرد تا اىن احساس را بتوانید به قلبتان برسانىد. پس چون از طریق اعتكاف مُردید، عالىترین شعور كه عبارت باشد از توجه به حضور خداوند در همة مناسبات، شروع مىشود.
آرى! شیطان براى اىنكه وارد اىن مرحله نشوید، تلاش زیادی مىكند. ابتدا شما را به یاد مشكلات دنیاىى مىاندازد كه چه نشستهاى، از كار و كاسبی و مدرك و ... عقب افتادى؟! اگر موفق نشد، شروع مىكند شما را از گرفتن نتیجه مأیوس كند كه بابا! اىن كارها مربوط به تو نیست، تو به جاىی نمىرسى، اىن كارها مربوط به اولیاء خدا است. ولی اگر كمى مقاومت كنید مىبینید كید شیطان ضعیف است.
حالا اگر شما مُردید چكار مىكنید؟ دیگر كه نمى توانید هوس نانخوردن بكنید اگر مُردید دیگر كه نمىتوانید غصهی دكان و مغازه و خانه و فرزند و همسر و مدرك و اىنجور چیزها را بخورید، چون اگر غصهی اىنها را بخورىد هم فاىده ندارد. اگر هم در آن حالت برزخ و قیامت غصهی اىنها را بخورى، خودت به خودت مىگویی چقدر احمقام! یكدفعه در آن حالت مى بىنید فقط یك چیز در صحنه است و آن فقط خداست، و اوست كه همهكاره است و من كاری در خور چنین صحنهاى انجام ندادهام، و قلبی كه بتوانم در چنین حضوری قرار گیرم با خود نیاوردهام، از اىن رو ناله سر مىدهى! پروردگارا مرا برگردان، جواب مىآید؛ «كلاّ» نمىشود.
در حالت اعتكاف و با ورود در حالت برزخی مىتوانی با خدا ارتباط برقرار كنى. اعتكاف را براى همین گذاشتند كه ببینی در برزخ چه كار باىد بكنى. در اعتكاف به شما مىگویند «مُردهاىد» و كاری كه در برزخ نمىتوانی انجام دهى، اىنجا انجام بده. اىن است كه اگر عناىت داشته باشید، اعتكاف بهترین شراىط ارتباط با خداست. شما در اعتكاف مردهاىد، مرده در برزخ چه كار مىكند؟ اگر سی سال در دنیا خدا را صدا نزده باشد، اگر راههاى ارتباط با اسماء الهی را بر قلب خود نگشوده باشد، آنجا هیچ كاری نمىتواند بكند، در ظلمت ابدی خواهد بود. شما در برزخ مىخواهید بگویید خدا؛ ولی اگر در دنیا قلب با خدا مرتبط نبوده، نمىتواند بگوید. هر چه انسان در دنیا بوده است، در برزخ همانطور مىتواند باشد، آنجا محل و موطن ظهور ملكات است. اگر كسی نمىتواند در آن نشئه با خداخداگفتن، به قربِ الهی ناىل شود، چون آن موقع كه در دنیا در لفظ مىگفت خدا، اما قلبش را در جاى دیگر قرار داده بود، مىگفت: زود نمازم را بخوانم به كارم برسم. حالا مىخواهد در برزخ بگوید خدا؟ در دنیا نگفتید خدا، گفتید: كارم و كسبم. قلب در كار و كسب بود، حالا روبهرو مىشوید با همان قلبی كه متوجه كار و بازار بود، مىبینید آن قلب از نظر ارزش و براى آنكه صاحبش را به مقصد برساند، ناتوان است. آن چیزی كه فاىده دارد قرب الهی است و منصرفشدن از هر چیزی كه ما را از اىن قرب باز مىدارد. آرى! در ابتدا ممكن است كار سخت باشد ولی اگر جهت را درست كردید، إنشاءالله آرامآرام مىرسىد، و اعتكاف اگر درست انجام شود راه را به انسان نشان مىدهد كه چگونه قلب را از همهچیز خالی كند و متوجه خدا گرداند.
وظیفهی معتكف
چنانچه دقت بفرماىید مىرسىد به اىنكه اعتكاف شراىط ارتباط با خداست، ملاحظه كنید چگونه خداوند تمام شراىط را فراهم كرده است. گفتند باىد در خانهی خدا باشى، روزه باشى، از مسجد بىرون نروى. واقعاً با طرح اىن شراىط غوغا كردهاند و زمینهی فوقالعادهاى را جهت در مسیر قراردادنِ قلبْ فراهم نمودهاند.
حضرت علیu مىفرمایند:
«یَلْزَمُ الْمُعْتَكِفُ الْمَسْجِدَ وَ یَلْزَمُ ذِكْرَ اللَّهِ وَ التِّلَاوَةَ وَ الصَّلَاةَ وَ لَا یَتَحَدَّثُ بِأَحَادِیثِ الدُّنْیَا وَ لَا یُنْشِدُ الشِّعْرَ وَ لَا یَبِیعُ وَ لَا یَشْتَرِی وَ لَا یَحْضُرُ جَنَازَةً وَ لَا یَعُودُ مَرِیضاً وَ لَا یَدْخُلُ بَیْتاً یَخْلُو مَعَ امْرَأَةٍ وَ لَا یَتَكَلَّمُ بِرَفَثٍ وَ لَا یُمَارِی أَحَداً وَ مَا كَفَّ عَنِ الْكَلَامِ مِنَ النَّاسِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ»[14]
معتكف باىد در مسجد باشد، و مشغول ذكر الهی و تلاوت قرآن و نماز گردد، خود را مشغول اختلاطهاى دنیاىی نكند، مشغول شعرگفتن و شاعری نشود، از خرید و فروش پرهیز نماید، حتی از تشییع جنازه و عیادت بیمار[15] و واردشدن در خانه و خلوت با همسر پرهیز نماید، از سخن زشت و جدال خودداری كند، و حتّی اگر از سخنگفتن با مردم خودداری كند بهتر است.
پس چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ باىد حوائج دنیاىی را رها كنى، اگر هم نیاز به غذا داشتى، باىد به اولین مغازه رجوع نماىی و سریعاً به مسجد برگردى. دیگر نباىد بروی ببینی چه كسی ارزانتر مىدهد، حالا هم كه دیگر الحمدلله اىن مسائل حل شده است. از آخر رواىت فوق غافل نباشید كه حضرت مىفرمایند: اگر معتكف بتواند بهكلی از سخنگفتن خودداری كند، بهتر است. زیرا در اىن حالت قلبْ هرچه بیشتر آمادة پذیرش نفحات الهی مىشود.
توجه داشته باشید در حالت اعتكاف وقتی از دنیا و تعلقات آن منصرف شدى، با خودت روبهرو مىشوى، در آن حالت خدا را روبهروی قلب خود مىیابی و لذا خداخداگفتن جاى خود را پیدا مىكند. در زندگی معمولی چند بار كه خداخدا مىگفتى، قوة واهمه یك تصوری براى ما اىجاد مىكرد و ما را متوجه كاری مىكرد تا از خداخداگفتن منصرف شویم و مزهی مناجات با خدا را نچشیم، ولی در اعتكاف براى ذكر و یاد خدا شراىط فراهم است، به شرطی كه خودتان راه تحرك قوهی واهمه را با موباىل و اختلاطهاى دنیاىی و توجه به آرزوهاى دنیاىى، باز نكنید.
آن چیزی كه باىد بر آن تأكید كرد و در اعتكاف باىد مطلوب شما باشد، پیداكردن راهِ خداخداگفتن است. وقتی هنوز ما وارد نیستیم و قلب راه خود را پیدا نكرده است، همان خداخداگفتن، مساوی است با حجاب. مىگویند همان موقعی كه مىخواهیم بگوییم الحمدالله كه در محضر حق حاضریم، مىببینم اى واى همان حضورمان حجاب مىشود. چون به جاى نظر به خدا، نظر به خداخداگفتنِ خود داریم. حال یكی از موقعیتهاىی كه إنشاءالله شراىط انصراف از خود را فراهم مىكند، شراىطی است كه با اعتكاف حاصل مىشود. شما در اىن شراىط مىتوانید وقتی نماز مىخوانید با اىن احساس كه در برزخ هستید نماز بخوانید. اىنجا؛ نه مغازه است نه همسر و نه فرزند. حال اگر در اعتكاف نگویید خدا، در برزخ هم نمىتوانید بگویید خدا. اصل اعتكاف در اىن احساسی است كه ما باىد پیدا كنیم، احساس كنیم كه مردهایم و حالا با خدا روبهروایم، خداىی كه مقصد و مقصود همة انسانها است و بازگشت به او، یعنى بازگشت به هدف اصلى، و حالا مى خواهیم بگوییم خدا. و فرق شراىط ما با برزخ در همین نكته است كه در اىنجا اراده و اختیار ما را از ما نگرفتهاند.
در رواىت داریم كه بعضی از افراد در برزخ و قیامت گنگ مى شوند، به او مىگویند «مَنْ رَبُّكَ»؟ پروردگار تو كیست؟ قلبش باىد عقیدة خود را اظهار كند ولی هیچ سخنی نمىتواند بگوید و یا از سر تقلیدی كه در دنیا از بقیه كرده است، جواب مىدهد. از او مىپرسند اىن را از كجا دانستى؟ مىگوید: شنیدم كه مردم چنین مىگویند. آنگاه با گرز آتشین آنچنان ضربهاى به او مى زنند كه چون سرب ذوب مىشود.[16] و نیز از كسانی كه در توجه به پیامبرff سرسری مىگذرند، در عینی كه كافر نیستند، مىپرسند «مَنْ نَبِیكَ؟» برابر 500 هزار سال طول مىكشد تا اسم پیامبرff را بر زبان بیاورد. حالا خودتان قلب خود را امتحان كنید، ببینید چند وقت است با حضور قلب صلوات نفرستادهاىد، به همان اندازه و بر اساس سالهاى برزخ، قلبْ در ارائه آن تأخیر دارد.
اگر انسان در اىن دنیا با حضور قلب صلوات بفرستد در برزخ واقعاً صلوات مىفرستد، و اگر در دنیا با معرفت و حضور قلب صلوات بفرستید آن صلوات در برزخ شما را جلو مىبرد تا به شفاعت وجود مقدس معصومىنh ناىل شوید.
در هر حال «انقطاع» از دنیا اصلىترین مقصد اعتكاف و واقعىترین مقصد انسان در زندگی دنیاىی است تا بتواند در ابدیت خود به بهترین نحو زندگی كند، ابدیتی كه فقط بودن است، بدون هیچ محدودیتى. واقعىترین واقعىات، ابدیت ما است، جوان و پیر هم ندارد. ابدیت با تمام ابعاد آن الآن پیش ماست، ما باىد احساس ابدیت را یعنى در ابدیت قرارگرفتن را و در برزخ و مرگ قرارگرفتن را، در خودمان اىجاد كنیم.
اىن تذكر اصلی ما است در رابطه با احساسی كه باىد عزیزان در حال اعتكاف در خود بهوجود آورند، إنشاءالله.
از سفر الىالله تا سفر فىالله
با توجه به عراىضی كه عرض شد ملاحظه بفرماىید؛ اعتكافْ عالَمى دارد و باىد سعی كنیم در آن عالَم وارد شویم و در یك آرامش درونى، مرگ و زندگی براى انسان یكسان گردد و اىن حالت، حالتِ سیر به سوی باطن عالَم است، بدون حركت دادن اعضاء و یا تحریك قوة خیال و قوة واهمه. چون در حالت اعتكاف به كمك دستوراتی كه داده شده، جوشش خیال فرو مىنشیند و صحنة دل آمادة پذیرش نفحات الهیه مىگردد. كه گفت:
از درون خویش اىن آوازها |
منع كن تا كشف گردد رازها |
بعد از سیر به سوی خدا و سفر الىالله، سفر فىالله شروع مىشود و در اىن حالت، سالك از تجلّی اسمی از اسماء الهی به تجلی اسم دیگری از آن اسماء، ناىل مىگردد و قلبْ محلِ تجلّی اسماء الهی خواهد شد، و همة اىن احوالات در شراىطی حاصل مىشود كه شخص، با انقطاع از عالَم دنیا، خود را در شراىطی قرار دهد كه هیچچیزِ بىرونی بر او تأثیر نگذارد و به حالت یكسانی و بىتأثیری كامل برسد و زندگی و مرگ به نحو یكسان براى او بىتفاوت باشد.
آزادی از گذشته و آینده
براى تكمىل اىن تذكر؛ تذكر خوبی است كه زیاد شنیدهاىد و آن اىنكه مىفرمایند: اگر كسی در مسجد بنشیند، آن مدت كه در مسجد نشسته است جزء عمرش حساب نمىشود. فهمىدن اىن موضوع خیلی مهم است، چون انسان در چنین حالت در شراىطی قرار مىگیرد كه از عالم «زمان» بىرون مىرود، اگر وارد مسجد شد دیگر از گذشته و آینده آزاد است. پس حق مسجد است كه وقتی وارد شدید، از گذشته و آینده آزاد باشید و اگر به واقع از گذشته و آینده آزاد بشوید، وارد مسجد شدهاىد و اگر طبق اىن قاعده وارد مسجد شدید مسلّم است كه دیگر آن مدت، جزء عمر زمىنىتان حساب نمىشود. زیرا فوق آینده و گذشته قرار گرفتهاىد. شما وقتی در برزخ و قیامت مىروید، دیگر آن شراىط گذشته و آینده را ندارید، به تعبیر دیگرْ آن شراىط، شراىطی است كه «بَعد» در آن وجود ندارد فقط «حال» است. پس اگر آدم در «حال» قرار گرفت، به لطف الهی دیگر نه قبل براىش هست و نه بعد. تمام مشكلات ذهنی ما از قبل و بعد است. اگر سعی كنیم در «حال» قرار بگیریم، در واقع در مقام توجه حضور حق قرار گرفتهایم، چون در توجه به آینده، توجه ما به چیزی است كه هنوز نیست، و در توجه به گذشته، توجه ما به چیزی است كه فعلاً رفته است. پس با توجهكردن به آینده و گذشته، در واقع توجه ما به «عدم» است. شما امروز تمرین كنید و خودتان را آزاد از گذشته و آینده، در حضور ببرید. در حین اعتكاف تا حدی در چنین حالتی قرار مىگیرید. وقتی اعتكاف تمام شد و به زندگی مشغول شدید، یادتان كه مىآید مىگویید؛ عجب حالی بود. همین مختصرش كلی حال دارد. مردم وقتی به زیارت خانهی خدا مىروند در حالت حضور قرار مىگیرند، وقتی بر مىگردند مىگویند تا قبل از رسىدن به فرودگاه شهرمان اصلاً زن و بچه و خانه، یادمان نبود، ولی همینكه رسىدیم به فروردگاه و از آن حالت خارج شدیم، طاقتمان داشت تمام مىشد، نیم ساعت دیگر نمىتوانستیم براى دیدن بچهی كوچكمان صبر كنیم، اما اىن سی روز اصلاً یادمان نبود كه فرزند كوچك داریم. ما چون قواعد و بركات زمانها و مكانهاى مقدس را نمىشناسیم، فكر مىكنیم اىن احوالات چیز كم ارزشی است، در حالىكه اىن بندة خدا در حین مراسم حج، یعنى اىن سی روزه به نور آن سرزمىن مقدس، در گذشته و آینده نبوده و فارغ از گذشته و آینده در «حال» بهسر مىبرده است و لذا آزاد از حجاب گذشته و آینده به راحتی مىتوان با خدا بهسر برد و راز و نیاز كرد. آنچه نمىگذارد ما با خدا ارتباط برقرار كنیم، «گذشته» و «آینده» است. گفت:
فكـرت از ماضـی و مستقبــل بــــود |
چون از اىن دو رست مشكل حل بود |
چون بود فكرت همـه مشغول «حال» |
نـاىد انــدر ذهــن تـــو فكـر محـال |
مشكل ما همین گرفتاری ذهنی است كه دائم یا در آینده بهسر مىبریم و یا در گذشته. اگر توانستیم به مقام «حال» وارد شویم، خدا را روبهروی خود مىیابیم، خداىی كه آزاد از هر آینده و گذشتهاى، عین بقاء است. مولوی در جاى دیگر مىگوید:
عمـر من شـد فدیـهی فـرداى مـن |
واى از اىن فرداى ناپیداى من |
هین مگو فردا، كه فرداها گذشت |
تا بـه كلّی نگذرد اىـام كَشت |
اگر دائماً در فردا و فرداها زندگی كردیم، آنچنان در ناكجاآباد، همة زندگی را دود مىكنیم كه هیچ امكانی براى آبادانی قیامت برایمان نمىماند.
خودتان امتحان كنید وقتی مىگویید «الله اكبر» اگر در حضور باشید به راحتی با حق سخن مىگویید، و با تماشاى او، كبریاىی او را بر زبان مىرانید. اما چه چیزی نمىگذارد اىن رؤیت محقق شود؟ نظر به گذشته و آینده، نظر به اىنكه قبلاً چه كردى، یا بعداً باىد چه بكنى. ملاحظه كنید كه «گذشته» كو؟ مسلّم حالا آن گذشته نیست. «آینده» كو؟ مسلم آن آینده فعلاً نیست. پس اگر كسی در گذشته و آینده باشد در عدم است، و عمری كه در عدم سیر كند چه قدر مى ارزد؟ اىنكه مىگویند باىد در «حال» باشید رمزش اىن است كه از «هیچىها» آزاد شویم،[17] و شما آمدهاىد در مسجد تا نگران گذشته و آینده نباشید و اگر روحاً و قلباً آماده باشید به لطف الهى، با همین دستورهاى سادة نمادینی كه به شما مىدهند از گذشته و آینده آزاد مىشوید. اگر شما آماده باشید در «حال» وارد مى شوید، قیمتىترین تحفة خدا روی زمىن همین است كه خدا ما را در «حال» مىآورد، همین است كه اصطلاحاً «حضور قلب» گفته مىشود. عناىت داشته باشید «حضور قلب» در نماز غیر از توجه به معنی الفاظی است كه در نماز اداء مىكنید. در حضور قلب انسان فوق الفاظ و معانی آنها، با دلش با خدا نجوا مىكند، در واقع اىن الفاظ وسیلة اظهار رمز و رازِ دل است. در آن حالت، شما بالاتر از الفاظ و معانی مربوطه با خدا صحبت مىكنید، و شرط تحقق چنین حالتی متوقفنشدن در الفاظ و معانی نماز است - نه اىنكه آنها را رعاىت نكنید، بلكه در آنها متوقف نشوید - دل را از توجه به همهچیز غیر خدا آزاد كنیم، تا خدا بماند و بس. و به اعتبار دیگر یك نحوه توبة قلب را در خود محقق كنیم تا از اىن به بعد دلْ دوباره هوس دنیا نكند. گفت:
آنـچه در تــو اصــل نافــرمانـــی است |
ماىــة گمــراهــی و نادانـــی است |
چیست دانى؟ هستی نفس است و بس |
كوش تا زان، توبه جویی زان سپس |
هستـی تسـت اصـل هـر جــرم و خطــا |
نیست شـو تا خـود نماند جـز خدا |
آنكه بشكستـی و بستی توبـــه نیــست |
اى بــرادر تا تـو هستی توبه نیست |
توبــه نَبْــوَد جــز شكســت خــویشتن |
توبـه خواهی نشكند! خود را شكن |
آرى! از طریق رفع منیت و انانیت دیگر دل راه خود را به سوی آسمان پیدا مىكند و پس از خارجشدن از اعتكاف دلش از اعتكاف خارج نمىشود و دل با الفاظ و كلماتی كه در عبادات ادا مىشود، همراهی مىكند.
شرایط شكوفایی همه اعمال
إنشاءالله چون در حالت حضور قلب وارد شدید، الفاظ و معانی نماز تماماً تقاضاى قلب شما مىگردد، گویا حمد و سوره و بعد بهطور كلی آرامآرام، تمامى نماز به شما القاء مىشود. نمىخواهم بگویم به اىن زودىها خبری خواهد شد، حداقل در برزخ كه موانعِ ارتباط با خداوند مرتفع شد و شیطان هم دیگر آنجا نبود كه وسوسه كند و ذهن شما را از خدا منصرف كند. آرى! در آن وقت مىبینید عجب نمازهاىی دارید مىخوانید، نمىدانم بگویم در آن حالت، شما نماز مىخوانید، یا نماز خواندتان را مىخوانید و ملكات خود را اظهار مىدارید؟ آنجا نمىشود كار جدیدی را شروع كرد، چون اراده و انتخاب مربوط به اىن عالَم است. در اىنجا مىشود اراده كرد، و به اعتكاف آمد و با همت و ارادة خود «دل» را متوجه خدا نمود. اراده را تا موقع احتضارِ قبل از مرگ، بیشتر به ما ندادهاند، آنجا برآیندِ نماز خواندنهاىی كه در طول عمر انجام دادهاىد را به شما مىدهند، اما به اىن معنی كه بهترین آن را انتخاب مىكنند و حساب همة نمازها را بر اساس آن بهترین نماز، محاسبه مىكنند. چون در قرآن هست:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ»[18]
هركس از مرد یا زن عمل صالحی انجام دهد و مؤمن هم باشد، قطعاً او را با حیات طیب، حیات مىبخشیم و حتماً به آنان بهترین از آنچه كه انجام مىدادند، پاداش خواهیم داد.
تمام اعمالی كه در دنیا انجام دادهاىد را در نظر بگیرید؛ بعد آن بهترین شكل هر عملی را مىگیرند و حساب همة اعمال را بر اساس آن بهترین شكل از آن عمل، جزا مىدهند. بهترین صلة رحم را حساب همهی صله رحمها قرار مىدهند، بهترین زیارتی را كه انجام دادهاىد را براى همة زیارات در نظر مىگیرند. حال اگر شراىط بهترین اعمال را در اعتكاف براى خود فراهم كنید، در واقع آن عمل را به همة اعمالی كه از آن نوع انجام دادهاىد سراىت مىدهند، حال چه آن عمل نماز باشد، و چه روزه، و چه ذكر و دعا.
حضور قلب یا آزادشدن از زمان و مكان و واردشدن در «حال» چیزی است كه با قرارگرفتن در مسجد راحتتر محقق مىشود. و در آن حالتْ عبادات، شكوفاىی خاصی به خود مىگیرد و سرماىة ما براى همهی عباداتمان مىشود. در اعتكاف كه همهی شراىطِ در حضور قرارگرفتن فراهم است سعی بفرماىید از به حضوربردن قلب غافل نشوید. قلبِ آزاد از همة دنیا، راه خود را به خوبی پیدا مىكند و در طول زندگی بر پاىداری در اىن راه شكیباىی و صبر پیشه مىكند و هرچه با صبر و شكیباىی اىن راه را طی كند، آرامآرام عالىترین نحوة اعمال براى او ظاهر مىشود و خداوند هم در همین رابطه فرمود:
«مَا عِندَكُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ»[19]
آنچه پیش شماست تمام مىشود و آنچه پیش خداست پاىدار است و قطعا كسانى را كه صبر و شكیباىى در عبادات پیشه كردند به بهترین از آنچه عمل مىكردند پاداش خواهیم داد.
چنانچه ملاحظه مىكنید؛ قرآن در اىن آیه مىفرماید: آنهاىی كه در راه دینداری صبر پیشه كردند به بهترین جزاىی كه از هر عمل دست مىیابند، همهی اعمالشان را پاداش مىدهىم. چون هرچه بیشتر در اعمالتان صبر و پشت كار و شكیباىی و پاىداری نشان دهىد، آرامآرام بهترین شكلِ اعمال ظاهر مىشود و آن بهترین عمل را به همة اعمالی كه از آن نوع انجام دادهاىد سراىت مىدهند. حضور در مكانهاى مقدس مثل مسجدالحرام و مسجدالنبی و حرم امامان معصومh و مساجد براى همین موضوع است. چون در اىن مكانها حجابِ بىن انسان و عالم قدس كمتر است و در نتیجه اعمال عبادی بهتر انجام مىگیرد و همان عالىترین اعمال در همة اعمال ما در كلّ زندگی سریان مىیابد و همة آن اعمال صورت عالىترین اعمال را به خود مىگیرد. و لذا است كه باز تأكید مىشود؛ سعی كنید با به حضوربردنِ قلب در عبادات در اىن مدتی كه معتكف هستید، نهاىت استفاده را بنماىید.
بر اساس دستوراتی كه جهت انجام اعتكاف داده شده، شراىطْ جهتِ امر فوق، كاملاً آماده است. حتی مىفرمایند: از خوردن و آشامىدن در روز خودداری كنید، و یا در تمام مدت اعتكاف، چیز خوشبویی را نبویید، تا از آن طریق منتقل به دنیا نشوید و خداى ناكرده جنبة حیوانی شما بر جنبه روحانىتان غلبه پیدا كند. چون اساساً تقلیل غذا و لذّات بدنى، جنبة حیوانیت را تقلیل و جنبة روحانی را تقویت مىكند. در اىن شراىط كم حرف بزنید، رفقاىی كه دوست دارند براى همدیگر از دنیا و زندگی اختلاط كنند نزدیك هم نباشند. شما اىنجا یك رفیق دارید به نام خداوند كه دائماً به قلب شما از طریق ملائكه تعلیم مىدهد و خطورات شیطانی را دفع مىكند، حالا كه آمدهاىد مىهمان او باشید شراىط را طوری فراهم كنید كه حضرت ربالعالمىن به بهترین نحوه شما را مىزبانی كرده باشد. بعد كه از اعتكاف خارج مىشوید و حالات قلبی خود را با آن وقتی كه در اعتكاف بودید، مقاىسه مىنماىید مىبینید ناخودگاه در حالت اعتكاف به راحتی بسیاری از خواطر قلبی از شما دفع مىشد. وقوف شما در مسجد و در عین روزهداری و آمادة جذب نفحات الهىشدن، بسیار كارساز است. همینكه در حال وقوف در مسجد هستید مىبینید كه معجزهوار خطورات شما در كنترل است. پیش از ظهری را كه در حین اعتكاف در حال وقوف در مسجد هستید را با پیش از ظهر یك روز تعطیل مقاىسه كنید؛ ببینید چه اندازه فرق مىكند، حالا آرام اىنجا نشستهاىد گویا دنیا را آب ببرد، شما را خواب مىبرد. كجا شد آن شیطان كه یك لحظه نمىگذاشت ذهن و خیال شما راحت باشد، دائم دلمان شور مىزد، به اىن تلفن مىزدیم، به آن تلفن مىزدیم، یك لحظه آرامش نداشتیم. ولی در اىنجا خداوند و ملائكةالله دارند تا آنجا كه شما بخواهید قلبتان را كنترل مىكنند. براى همین گفتهاند پاىتان را از مسجد بىرون نگذارید، تا اىنكه در عرض اىن سه روز آرامآرام اىن خطورات دنیاىی كم شود و زمینه براى تجلی نور حق فراهم گردد.
تا اىنجا تذكراتی در رابطه با آداب و ادب اعتكاف عرض شد. نكتة بسیار مهمى كه باىد در حین اعتكاف به قلب خود برسانىد، تذكرات اخلاقی و سلوكی است كه از جمله اىن تذكرات حدیث مشهور «معراج» است.
همراه رسول خداf به سوی معراج
رواىت معراج قصة اعتكاف پیامبرf است با خدا. معراج باعث شده تا پیامبرخداf آنگاه كه با خدا درخلوتِ ناب و خالص قرار گرفتند، خداوند با اىشان رازهاىی را در مىان گذارد، آن رازها اساسىترین مطالبی است كه مىتوان در اىن دنیا به آنها توجه كرد و بهترین استفاده را از فرصت زندگی دنیاىی بهدست آورد. ما فرازهاىی از آن حدیث شریف را با شما در مىان مىگذاریم به امید آنكه تذكری اساسی براى قلب شما باشد. در واقع شما وقتی آن دستورات را مى شنوید و مطالعه مىكنید، خلوتتان خلوت محمدیf مىشود.
حتماً مىدانید كه حدیث معراج - به قول اساتید بزرگ - دستورالعمل كامل سلوك پیامبرf است كه خدا به عنوان شیخ و راهنماى پیامبرf به آن حضرت داده و تا كنون احدی عالىتر از اىن دستورالعمل نگفته است و آنهاىی كه به جاىی رسىدند، وامدارِ حدیث معراج هستند.[20] در خلوتترین خلوتها، خدا و پیامبرff با همدیگر سؤال و جوابهاىی داشتند و راههاىی را براى همة انسانهاى معراجی گشودند.
راوی حدیث؛ وجود مقدس امیرالمؤمنینu هستند.[21]
سرّ خدا كه عارف سالك به كس نگفت |
در حیرتم كه بادهفروش از كجا شنید |
حضرت مىگویند:
«أَنَّ النَّبِیَّf سَأَلَ رَبَّهُ سُبْحَانَهُ لَیْلَةَ الْمِعْرَاجِ، فَقَالَ یَا رَبِّ» در شب معراج وجود مقدس پیامبرf از خدا سوال كرد اى پروردگارم: «أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ»؟ بهترین و افضل اعمال كدام است؟ آدم زرنگ را ببینید، رفته است با خدا خلوت كند، حالا سؤال مىكند، بهترین و افضلِ اعمال چیست؟
«فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّلِ عَلَیَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ» حضرت حق فرمود: در پیش من هیچ عملی بهتر از«توكل» و «رضا به آنچه قسمت بندهام كردهام» نیست.
معنی و بركات توكل
توكل یعنى آنچنان اطمىنان به مدیریت و برنامههاى خداوند نسبت به خودت و جامعهات داشته باشی كه تماماً او را در همة امور وكیل خود قرار دهى و مطمئن باشی او با تمام قدرت و در نهاىت دقت و حكمت امور بندگانش را به عهده گرفته و بندگان باىد با اطمىنان به خدا از دستورات او پیروی كنند و هیچ دغدغهاى نداشته باشند. یكی از وسوسههاى شیطان اىن است كه مىآید و با وسوسههاى خود سر به سر من و شما مىگذارد كه «اىن هم شد كار، همین طور اىنجا نشستهاى و مشغول ذكر هستى، دنیا از دستت رفت، بلند شو كاری بكن، و یك آجری روی آجر بگذار، همة مردم در كار و تلاشاند ولی تو كه اىنجا نشستهاى عقب افتادى». ولی اگر بتوانید نیتهاىتان را خالص كنید و توكل به خدا جزء عقیدهتان بشود، بزرگترین بصیرت و علم شعور در هستی را بهدست آوردهاىد. اولین چیزی كه باىد از آن طریق دهانِ وسوسهگر شیطان را ببندیم، اىن است كه به مبانی نجات خودمان عالِم شویم و بدانیم علم و بصیرتی بالاتر از اىن نیست كه متوجه باشیم همه كارة عالم خداست. اگر اىن بصیرت و شعور در ما اىجاد شد شیطان خلع سلاح مىشود. شیطان براى تحریك ما مىگوید: معتكفشدن كار نیست، بلند شو كاری انجام بده. در صورتی كه عزیزان بدانید تمام كارها در همین است كه متوجه باشیم اگر در تحت برنامة خداوند عمل نكنیم، گرفتار عملهاى افراطی و غلط مىشویم. آمدهایم اىنجا كه مُلْهَم به اعمال صحیح گردیم. دین كه نمىخواهد شما را گوشهنشین كند تا كار و كاسبی را رها كنید. به ما مىفرماید: بدبختی اىن است كه شما عمل صحیح را عوضی بگیرید و گرفتار اعمالی شوید كه نجاتدهنده نیست. نمونهاش افرادی كه بدون توكل به خدا و صرفاً با امىد به فكر و برنامة خود روزی 18 ساعت كار مىكنند ولی هیچ بهرهاى از زندگی خود ندارند. امام حسینu چه چیز داشتند كه توانستند سرنوشت و جهت تاریخ را عوض كنند و تا قیام قیامت بشریت را از نور خود بهرهمند كنند؟ امامحسینu چون توكل به خدا داشتند در آن شراىطی كه همهچیز، آن حضرت را به تسلیم دعوت مىكرد، عملی انجام دادند كه معلوم شد یزید«علیهاللعنة» با آن همه اسلحهها و تحركها هیچكاره است. خدا مىداند تا قیام قیامت ما و همة بشریت، وام دار توكّل حسینu هستیم. اگر امام حسینu آن توكّل ناب را نداشتند چه طور هفتاد و دو نفر جلوی لشگر30 هزار نفری مى اىستند و حالا شما مىتوانید بگویید هر كس به هر جا رسىد و اگر اسلام ماند، همه و همه از توكل امام حسینu بود، چون امامحسینu سخن خدا به پیامبرش را در معراج مىدانست و از سرّ آن آگاه بود و فهمىد یعنى چه كه خدا به پیامبرش فرمود: «لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّلِ». من از خدا براى خودم و براى شما فهم نقش توكل و توفیق عمل به آن را مىخواهم، همانگونه كه امام حسینu متوجه بودند با توكل به خدا چه اندازه خداوند به جاى آن حضرت در راستاى هدفی كه حسینu دنبال مىكرد، نقش مىآفریند. خداوند باىد به ما شعوری بدهد كه نگران وسعت و یا محدودیت عمل نباشیم، نگران غفلت از نقش خدا باشیم. مثلا ببینید خداوند امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» را به كجا رساند؟ اىشان به جهت توكلی كه داشتند چگونه مقابل نظام شاهنشاهی با آن همه لشگر و تبلیغات اىستادند، و ملاحظه كردید چگونه اىشان نگران آنچه اهل دنیا نگران آن هستند نبود در نتیجه در عین برآوردهشدن آن اهداف الهى كه داشتند، تمام آنچه اهل دنیا مىخواهند و به دست نمىآورند، اىشان بهدست آورد. اهل دنیا شهرت جهانی آن هم به نحو آبرومندانهاش، مىخواهند ولی خداوند فقط آن را به امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» داد، هیچكس دیگر زیر اىن آسمان آن طور كه امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» شهرت دارند، شهرت مثبت جهانی ندارد. ملاحظه كنید توكل به خدا چه تواناىىهاىی دارد و چه كارهاىی مىتوان به كمك آن انجام داد.
امروز بىاىیم بابی را در زندگی خود باز كنیم و آن اىن است كه افضل اعمال را توكل به خدا بدانیم و قلب خود را در اىن راستا ادب نماىیم و وسوسههاى شیطان را به چیزی نگیریم. خداوند به پیامبرش فرمود؛ افضل اعمال، توكل است. توكل یك فعالیت بدنی نیست، یك شعور قلبی است كه باىد ریشه و پاىة همة اعمال ما باشد. ممكن است در ابتدا سخت باشد كه به قلب بفهمانیم از یاد خدا ما نرفته است. پس دست به كارهاىی نزنیم كه گویا آزاد و به خود واگذاشته شدهایم. آرى ممكن است در ابتداى امر رساندن اىن نكته به قلب سخت باشد. ولی خدا مىداند هر كس در مسیر زندگی ضربه خورد، به جهت غفلت از توكل بود و از اىنكه فكر كرد به خود واگذاشته شده است و لذا حركاتی را انجام داد كه موجب هلاكت او شد. خداوند حتی بعضاً براى اىنكه ما را متوجه حقیقت مطلب كند و به ما بفهماند ابزارها و اسباب و وساىل، استقلالاً نمىتوانند نقشی در زندگی و سرنوشت ما داشته باشند، ما را به ظاهر از داشتن آن اسباب و وساىل محروم مىكند تا توجه ما به خودش بیفتد. مثلا ما تا به حال فكر مىكردیم با اىن پولی كه به ما مىرسد زندگی مىكنیم، خداوند مسیر رسىدن آن پول را مىبندد، حال اگر متوجه باشیم خدا تا دیروز از اىن طریق رزق ما را مىرساند، حالا مىخواهد طریقش را عوض كند، با اطمینان خاطر آن محرومیت را جلوهاى از حضور او مىدانیم و عملاً بدون آنكه ابزارها و وساىل و امكانات را مستقل ببینیم، ارتباط خود را با خدا در هر حال برقرار مىكنیم، بعد هم متوجه مىشوید خوب فهمىدید كه همه كاره خدا است. اما اگر به ابزارها امید داشتیم، وقتی خداوند ما را به نحوی از آنها محروم كرد پریشان مىشویم، كه واى، حالا چه كار كنیم، حالا كه آن پول نمى رسد، بدبخت مىشویم، اىن به جهت بىتوكلی و غفلت از حضور همهجانبة خداوند است و هركس بدبخت شد از اىن طریق بدبخت شد كه نفهمىد در همه مناسبات، خدا همه كاره است، و لذا دست به اعمالی زد كه كارش در نهاىت هلاك و رسواىی بود. همة شما خودتان ببینید از اول زندگى تا حالا به راحتی زندگىتان اداره شده است در حدّی كه نمىدانید چه طوری اداره شدید، اگر شراىط رسىدن رزقی رفت به نحو دیگری آن رزق به ما رسىد. پس بىاىید و در اىن اعتكاف حالت توكل را در خودمان نهادینه كنیم، همینكه نسبت به ابزارها و اسباب دنیا امید خود را قطع كردهاىد و آمدهاىد در اىنجا، شروع مباركی است. متوجه باشید حتی در بعضی موارد اولیاء خدا بدون اىن ابزارها مستقیماً حوائج خود را از خدا گرفتهاند، چه رسد كه بخواهید براى ابزارها استقلال قائل شوید. گفت:
از سبب سازیش من سوداىیم |
و از سببب سوزیش سوفسطاىیم |
آرى! یك وقت خداوند براى رفع حوائج ما سبب مى سازد ولی یك وقت كارِ بالاتری مىكند و آن اىنكه سببها را نیز مىسوزاند تا ما را با تمام وجود متوجهی خودش بكند. اهل توكل به جاىی رسىدند كه متوجه شدند اىن سببها در قبضهی خداوند است، حال یا با سببها و وساىل، حوائج بندگان را مىدهد، یا بعضاً به اولیاء خودش مثل ابراهیم، و به زكریا و مریمh و غیره بعضی از حوائج را بىسبب مىرساند. همسر پیر و نازاى حضرت ابراهیمu را آمادة باردارشدن كرد – عموماً زنها وقتی پیر مىشوند نازا هستند، چه رسد زنی كه از اول نمىتواند باردار شود- چنین زنی را خداوند صاحب اسحاق نمود. [22] خداوند با طرح قضیة حضرت ابراهیمuu و همسرش مىخواهد به ما بفرماید اگر اهل توكل شدید و تأثیر سببها را از من دانستىد با اىن عقیده زندگی را با همة ناملایماتش ادامه دادید، به وقتش بىسبب هم حوائج شما را به شما مىدهم. خدا مىداند چه زندگی عزیزی است كه آدم به جاىی برسد كه دیگر نگوید سببها را خدا داده است، بلكه بگوید خداىا! من سببها را نمىبینم، من ماوراء همه چیز تو را مىبینم و بس. گویا حضرت زكریاu یادشان رفته بود كه خداوند بىسبب نیز مىبخشد، یكمرتبه نوع برخورد خدا با حضرت مریمi را كه در رابطه با حاضرشدن غذاى بهشتی دیدند، متذكر شد.[23] مؤمنین اىن طور هستند، براى همدیگر آیینهاند. گاهی خداوند از طریق دیگری حرف خودش را به ما مى زند. حضرت زكریاuu پرسىد؛ مریم اىن رزقها براى تو از كجا مىآید؟ «و قالَتْ هُوَ مِن عِنْدِالله» گفت؛ از طرف خدا. آن حضرت كه پیر شده بودند و همسرشان هم از اول نازا بودند و دیگر امىد نداشتند در اىن سن همسرش توانِ باردارشدن داشته باشد، از طرفی هم متوجه بود جریان نبوّتی و فرهنگ هداىتی كه بهوجود آورده بدون یك فرزندی كه از اولیاء الهی باشد معلوم نیست پاىدار بماند، یكمرتبه به خودش نهیب زد؛ اى زكریا! چه نشستهاى، مىخواهی جوان بشوى یا همسرت جوان شود تا فرزنددار شوى؟ فرزند مىخواهی برو همینطور از خدا بخواه. آمد و گفت: خداىا همین طور كه بدون واسطه و ماوراء وساىل عادی به مریم رزق مىرسانى، من هم ماوراء اىن ابزارهاى عادی فرزند مىخواهم.[24] خدا هم فرمود:
«یَا زَكَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا»[25]
اى زكریا! ما تو را به پسرى كه نامش یحیى است مژده مىدهىم كه قبلا همنامى براى او قرار ندادهایم.
زكریا پیش خود گفت نكند خواب مىبینم.
«قَالَ رَبِّ أَنَّى یَكُونُ لِی غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِیًّا»[26]
گفت پروردگارا! چگونه مرا پسرى خواهد بود و حال آنكه زنم نازاست و من از سالخوردگى ناتوان شدهام.
تقاضا كرد شاهدی نشانش دهد كه مطمئن شود وعده، وعدة الهی است.
«قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً قَالَ آیَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَیَالٍ سَوِیًّا»[27]
گفت پروردگارا نشانهاى براى من قرار ده. فرمود: نشانة تو اىن است كه سه شبانه [روز] با اىنكه سالمى با مردم سخن نمىگویى.
اىن سخنان درجهی آن پیامبرu را مىرساند، و خداوند در نهاىت او را به جاىی رساند كه غیر ممكنترین كارها را كه در تحقق آن، همة اسباب و وساىل ناتوانند، ماوراء اسبابها، عملی نمود، تا به بندة اهل توكل بیش از پیش خود را بنماىاند.
هركس اهل توكل شد، كارهاى نشدنی براىش شدنی مىشود. چون همان وقتی هم كه ابزارها و وساىل را وسیلهی انجام كارها مىدید، متوجه خداىی بود كه از طریق اسباب و وساىل ارادة خود را تحقق مىبخشد و لذا وقتی به او مىگوید عصاىت را بىنداز و بعد مىبیند آن عصا اژدها شد، چون مىداند پشت اىن صورتِ اژدهاشدنِ عصا، ارادهی خداوند در صحنه است. در عین تعجب، وقتی دستور مىدهد آن اژدها را بگیر؛ مىگیرد. لذا چنین انسانِ اهل توكلی مىتواند نقشآفرین شود و یك تمدن ظالمانه مثل تمدن فرعونرا سرنگون كند.
وجود مبارك حضرت امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» به جهت همین توكل، كاری كردند كه نشدنىترین كار دورانِ خودشان بود. گاهی آدم مىگوید اىن كار امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» در سرنگونی نظام شاهنشاهی در آن شراىط، بىسببتر است، یا اىنكه چوبی اژدها شد؟ خیلی كار مهمی به دست حضرت امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» انجام گرفت، اىنكه ما عظمت آن را نمىبینیم به جهت اىن است كه گرفتار سببها هستیم. از اسلام و اىن قرآن خیلی كار مىآید. اگر به من بگویند براى نشاندادن عظمت حضور خداوند، عصاىی به تو بدهند تا بىندازی و اژدها بشود و یا آیات قرآن را بدهند؟ بنده آیات قرآن را انتخاب مىكنم، چون بىواسطهتر حضور خداوند را در صحنه مىنماىاند.
بحث در رابطه با «توكل» بود؛ توكل یعنى انسان به جاىی از شعور و بصیرت برسد كه قلبش همواره متذكر باشد كه خدا او را فراموش نكرده است، و اىنقدر در توسل به اسبابها و جنبة استقلالی براى آنها قائلشدن، دست و پا نزند. گفت:
طفــل تا گیــرا و تا پـویـــا نبـــود |
مركبــش جـز گــردن بابا نبـــود |
چون فضولىكرد و دست وپا نمود |
در عنـا افتــاد و در كور و كبــود |
ما باىد خود را چون طفلی بدانیم كه خداوند در آغوش رحمت خود قرارمان داده است و بدانیم اگر خود را مستقل پنداشتیم و دست و پاى بىجا زدیم، خداوند ما را به خود وامىگذارد.
جانهاى خلق پیش از دست و پا |
مــىپـریـدنـد از وفــا ســـوی صفـا |
چون به امر إهبطوا بنــدی شدنـد |
حبسخشموحرصوخرسندی شدند |
همة اىن سرگردانىها به جهت آن است كه خواستیم بدون توكل به خدا زندگی كنیم و لذا زندگی همراه با وفا و صفا تبدیل شد به زندگی همراه با خشم و حرص و خوشحالىهاى غافلانه. غفلت از توكل و دست و پا زدن در اسبابها موجب مىشود تا خدا هم ما را به خودمان واگذارد. هركس بدبخت شد به همین جهت بود كه از مدیریت همه جانبة خداوند غافل شد و لذا به جاى بندگی خدا، خواست خودش كاری براى خود بكند و لذا جاى خدا نشست. حتماً ملاحظه كردهاىد بعضی از جوانان كه ازدواجشان كمى دیر مىشود آنچنان حیران و مضطرب مىگردند كه گویا براى همىشه جزء فراموششدهها محسوب شدهاند. باور كنید اىنها بعداً در حضور حضرت ربالعالمىن بسیار خجالت مىكشند كه چرا اىنقدر بىادب بودیم. در حالى كه خدا اىن قدر مواظب ما بود! و از بس به یاد ما بود اىن طور زندگی را براى ما مقدر كرد كه به ظاهر ما از بقیه عقب افتادىم ولی شامل الطاف خاص او گشتیم. چقدر خوب است كه در عین انجام وظاىف فردی و اجتماعى، كار خود را به خدا واگذاریم تا خدا هرچه صلاح ما است براى ما مقدر فرماید و ما هم به هر آنچه او مقدر فرماید، راضی باشیم. اىن است معنی توكل. آرى! گفت:
گر توكل مىكنی در كار كن |
كار كن پس تكیه بر «الله» كن |
اما كار را به حكم وظیفه انجام بده و به جاى امىد به خود و به كار خود، به خدا توكل كن.
چنانچه ملاحظه كردید؛ فرمود:
«لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّلِ عَلَیَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ»؛ نیست در نزد من چیزی افضل و برتر از توكلِ بر من، و راضىبودن به آنچه قسمت بندهام قرار دادهام. نكتة دوم نیز از نكاتی است كه در خلعِ سلاحكردنِ شیطان بسیار مؤثر است و بهترین علم و بصیرت محسوب مىشود. اىن كه راضی بشوى به آنچه كه خدا به تو داده است، و مسلّم بدانید بهتر از اىن حرف براى نجات بشر حرفی در عالم نیست. آنكس كه بدبخت و دزد شد، لات و جیببُر و مالِ مردمخور شد، همه به جهت غفلت از همین نكته بود. روز اول به آنچه خدا به او داده بود راضی نشد و غافل شد از اىنكه پروردگار، او را فراموش نكرده است، بلكه بهترین شراىط همین است كه خداوند براى او شكل داد و راه ارتباط صحیح با خدا در همان شكلی است كه خداوند براى او قرار داده است، چون اىن مسئله را فراموش كرد، به اعمالی دست زد كه منجر به بدبختی دنیا و آخرت او شد. شما تصور نفرماىید كه طرف یك مرتبه رفت و دزدی كرد، نه عزیزم؛ چنین قاعدهاى در دنیا نداریم، خدا هیچكس را از رزق مورد نیازش محروم نمىكند. فاجعه از اىن جا شروع شد كه به آنچه خدا به او داده بود راضی نشد. حالا عرض من اىن جاست كه خدا اگر بخواهد اىن انسان نجات یابد به او چه مىگوید؟ مسلّم مىفرماید: راضی شو به آن چه به تو داده ام. چون مىداند چه اندازه باىد به هركس بدهد تا امور او را اصلاح كرده باشد.
پیامبر خداf در حدیث قدسی از قول خداىU نقل مىكنند كه بعضی از بندگان من «لا یصْلِحُ لَهُمْ أمْرُ دینِهِمْ إلاّ بِالْغِنی ...» امر دینشان اصلاح نمىشود مگر با داشتن ثروت و سلامت بدن. و لذا آنها را در داشتن چنین شراىطی امتحانشان مىكنم. و بعضی از بندگانم «لا یصْلِحُ لَهُمْ أمْرُ دینَهُمْ إلاّ بِالْفاقة ...» امر دینشان اصلاح نمىشود مگر با فقر و بىمارى. و لذا آنها را در چنان شراىطی امتحان مىكنم. و بعد مىفرماید: «اَنَا اَعْلَمُ بِما یصْلَحُ عَلَیهِ اَمْرُ دینِ عبادی الْمؤمنین ...»[28] من به آنچه براى اصلاح امر دین بندههاى مؤمنم مفید است، آگاه هستم.
یعنى به جهت مهربانی با بندگانش است كه امكانات را متفاوت بىن آنها تقسیم مىكند، مىداند كه ما با چه چیز و با چه امكاناتی نجات پیدا مىكنیم. مگر مىشود ما را یادش برود؟ تمام شراىطِ تعالی ما را فراهم كرده است. واقعاً اگر خدا از یاد ما رفته بود، چنین اعتكافی با اىن دستورات دقیق را از طریق پیامبر و ائمهh به ما متذكر مىشد؟ او یاد هیچكس - چه خوب و چه بد- نرفته است. پیغمبران را براى همه فرستاد آنها دائماً به همان انسانهاى منحرف تذكر مىدادند كه بىاىید و دین خدا را بپذیرید و از هلاكت نجات یابید. در قرآن مىفرماید:
«لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْكُمْ كِتَابًا فِیهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ»[29]
در حقیقت ما كتابى به سوى شما نازل كردیم كه یاد شما در آن است، آیا نمىاندیشید.
در واقع مىخواهد بفرماید: اگر كمى فكر كنید مىبینید در سراسر اىن قرآن ما به فكر شما بودهایم و براى نجات شما آن را نازل كردهایم. ما باىد اىن نكته را خیلی محكم بگیریم و بگوییم خداىا! ما از آنچه براى ما مقدر فرمودهاى راضی هستیم. خدا مىداند همة بهشتها در چنین حالتی ظاهر مىشود و حجابهاى ظلمانی از جلو قلب ما كنار مىرود و زمىنة ارتباط با خدا به نحو بسیار مطلوبی فراهم مىگردد و به عبارت دیگر قلبتان باز خواهد شد، و امكان ارتباط با حقاىق براىتان فراهم مىشود، همان طور كه در اعتكاف به نحو اولیه قلبتان باز مىشود، در بهشت كه یك اعتكاف نهاىی است، نهاىت كشفْ محقق مىگردد و تمام حجابهاى بىن انسان و پروردگارش مرتفع مىشود و قربِ كامل فراهم مىگردد. چون اهل بهشت، اهل رضا به قسمتی بودند كه خداوند براى آنها مقدر كرده بود و فعالیتهاى اجتماعی آنها در راستاى انجام وظاىف و جوابگویی به همان قسمتی بود كه خدا مقدر فرموده بود.
فانیان در حق
سپس خداوند در ادامة سخن به پیامبرf در معراج، در راستاى اصلاح روابط بىن انسانها به پیامبرf فرمود:
«یَا مُحَمَّدُ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحَابِّینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَقاطِعینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَاصِلِینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَكِّلِینَ عَلَیَّ وَ لَیْسَ لِمَحَبَّتِی عَلَمٌ وَ لَا غَاىَةٌ وَ لَا نِهَاىَةٌ وَ كُلَّمَا رَفَعْتُ لَهُمْ عَلَماً وَضَعْتُ لَهُمْ عَلَماً».
اى محمد! بر خود واجب كردهام كه محبتم براى كسانی باشد كه به خاطر من همدیگر را دوست دارند، و بر خود واجب كردهام كه محبتم براى كسانی باشد كه به خاطر من از همدیگر جدا مىشوند. و بر خود واجب كردهام كه محبتم براى كسانی باشد كه براى خاطر من با همدیگر رابطه برقرار مىكنند. و بر خود واجب كردهام كه محبت خودم براى كسانی باشد كه بر من توكل مىكنند. و براى محبت من حدّ و نهاىتی نیست و هرگاه نشانهاى را در مورد آنها فرود آورم متعاقباً عَلَم و نشانة دیگری براى آنها قرار مىدهم، تا هرگز چنین افرادی در راه نمانند و از مقصد و هدف اصلی فاصله نگیرند.
در واقع در اىن فراز مىخواهد بفرماید؛ محبت خداوند كه با ارزشترین هدیة الهی است شامل افرادی مىشود كه تمام روابط خود را با هركس كه باشد، بر اساس حضور و نظر خداوند قرار مىدهند. اجازه دهىد در حدّ یك تذكر ما بعضی از فرازهاى اىن حدیث شریف را مطرح كنیم و شرح مفصل آن را به موقعیت دیگر واگذاریم. در ادامه مىفرمایند:
«أُولَئِكَ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَى الْمَخْلُوقِینَ بِنَظَرِی إِلَیْهِمْ وَ لَا یَرْفَعُوا الْحَوَائِجَ إِلَى الْخَلْقِ، بُطُونُهُمْ خَفِیفَةٌ مِنْ أَكْلِ الْحَلَالِ، نَعِیمُهُمْ فِی الدُّنْیَا، ذِكْرِی وَ مَحَبَّتِی وَ رِضَاىَ عَنْهُمْ».
آنها كسانی هستند كه به بندگان خدا آنگونه نگاه مىكنند كه من به آنها مىنگرم و حاجات و نیازهاى خود را از طریق خلق خدا برطرف نمىسازند. شكمهاىشان از نعمتهاى حلال سنگین و پر نمىگردد - چه رسد از حرام – دلخوشی آنها به دنیا یادِ من و محبت من و رضاىتِ من است از آنها.
چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ خداوند سخن از مقامِ فناى چنین بندگان را به مىان مىآورد، در حدّی كه نگاه آنها به بندگان در نگاه خدا فانی شده است و لذا هیچگونه استقلالی براى خلق و مخلوق نمىبینند تا بخواهند براى رفع حوائج به آنها رجوع كنند، كمترین بهره را از دنیا مىگیرند و نعمت واقعى را در دنیا یاد خداوند و محبت به حضرت رب و رضاى او مىدانند و دلخوشی آنها در دنیا به اىن گونه چیزها است، و نه به خودِ دنیا.
«یَا أَحْمَدُ! إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَكُونَ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ ارْغَبْ فِی الْآخِرَةِ». اى احمد! اگر دوست داری پارساترین مردم باشى، نسبت به دنیا بىرغبت باش و به آخرت تماىل و رغبت داشته باش.
«فَقَالَ: یَا إِلَهِی كَیْفَ أَزْهَدُ فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبُ فِی الْآخِرَةِ؟ قَالَ: خُذْ مِنَ الدُّنْیَا خِفّاً مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ لَا تَدَّخِرْ لِغَدٍ وَ دُمْ عَلَى ذِكْرِى».
پس رسول خداf پرسىد: اى پروردگار من! چگونه در عمل نسبت به دنیا كاملاً بىرغبت باشم؟ پس پروردگار گفت: از خوردنىها و نوشیدنىها و پوشیدنىها به كمترین مقدار بسنده كن و براى فرداى خود چیزی ذخیره ننماى و دائماً به یاد من باش.
«فَقَالَ: یَا رَبِّ وَ كَیْفَ أَدُومُ عَلَى ذِكْرِكَ ؟ فَقَالَ بِالْخَلْوَةِ عَنِ النَّاسِ وَ بُغْضِكَ الْحُلْوَ وَ الْحَامِضَ وَ فَرَاغِ بَطْنِكَ وَ بَیْتِكَ مِنَ الدُّنْیَا».
پس آن حضرت پرسىد: چگونه پیوسته به یاد تو باشم؟ خداوند فرمود: با خلوت از مردم و دوری جستن نسبت به ترش و شیرین روزگار و خالىنگهداشتنِ شكم و خانهات از دنیا.
«یَا أَحْمَدُ فَاحْذَرْ أَنْ تَكُونَ مِثْلَ الصَّبِیِّ إِذَا نَظَرَ إِلَى الْأَخْضَرِ وَ الْأَصْفَرِ أَحَبَّهُ وَ إِذَا أُعْطِیَ شَیْئاً مِنَ الْحُلْوِ وَ الْحَامِضِ اغْتَرَّ بِهِ».
اى احمد! مانند كودكان و خردسالان مباش كه چون چشمشان به سبز و زرد دنیا بىفتد و یا چیزی از ترش و شیرین روزگار به آنها داده شود، فریفته و شیفته گردند.
در واقع در فراز فوق مىخواهد تا انسانها ماورائ دنیا و ما فیها زندگی كنند و فوق غمها و شادىهاى دنیا به عالَمى بالاتر خود را بكشانند. گفت:
آنكـه او بستــة غـم و خنـده بُــوَد |
او بــدین دو عاریـت زنــده بُـــوَد |
آن خوشی در قلبها عاریتی است |
زیرِ زینـت ماىــة بـی زینتــی است |
سوی دریـا عزم كن زین آبگیـر |
بحر جـو، و تركِ اىن مرداب گیـر |
«فَقَالَ: یَا رَبِّ دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ أَتَقَرَّبُ بِهِ إِلَیْكَ».
پس گفت: اى پروردگار من! عملی را به من بنماىان كه به وسیلة آن به تو نزدیكتر گردم.
«قَالَ: اجْعَلْ لَیْلَكَ نَهَاراً وَ نَهَارَكَ لَیْلًا قَالَ: یَا رَبِّ كَیْفَ ذَلِكَ ؟ قَالَ: اجْعَلْ نَوْمَكَ صَلَاةً وَ طَعَامَكَ الْجُوعَ».
خداوند فرمود: شبت را چون روز نگهدار و روزت را چون شب قرار بده. آن حضرت پرسىد: چگونه اىنچنین كنم؟ خداوند فرمود: خوابت را نماز و طعامت را گرسنگی قرار بده.
مىفرماید: طوری زندگی كن كه در شب از نمازگذاردن غافل نباشی و نیز مثل شب كه عموماً افراد مىخوابند و غذاىی نمىخورند، در روز از اىن جهت مثل شب زندگی كن و خود را با گرسنگى مأنوس بدار.
«یَا أَحْمَدُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ ضَمِنَ لِی بِأَرْبَعِ خِصَالٍ إِلَّا أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ، یَطْوِی لِسَانَهُ فَلَا یَفْتَحُهُ إِلَّا بِمَا یَعْنِیهِ، وَ یَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ الْوَسْوَاسِ، وَ یَحْفَظُ عِلْمِی وَ نَظَرِی إِلَیْهِ، وَ تَكُونُ قُرَّةُ عَیْنِهِ الْجُوعَ».
اى احمد! به عزت و جلالم سوگند هیچ بندهاى از بندهگانم نیست كه چهار خصلت را در خود پدید آورد، مگر آنكه او را وارد بهشت سازم. [ كه آن چهار خصلت عبارت است از] زبان خود را از بىان آنچه كه براى او فاىده ندارد حفظ كند، و قلب خود را از وسوسه نگه دارد، توجه خود را نسبت به نظر و علم خدا به او در خود محفوظ بدارد، و گرسنگی را موجب روشنی چشم و شادی قلب خود محسوب كند.
از اىن طریق تمام ابعاد وجود خود را در مراقبة كامل قرار دهد. نه زبانش رها باشد و نه قلبش در معرض وسوسة شیطان قرار گرفته باشد و نه او هر وسوسهاى را كه از طریق شیطان القاء مىشود، دنبال كند و نه یك لحظه از توجه به حق بر همة اعمال و افكار او غافل باشد و از همه مهمتر گرسنگی را چون هدیهاى از طرف خدا بداند كه با روبهروشدن با آن، چشمش روشن گردد. چرا كه:
جوع، مر شیرانِ حق را دادهاند |
تا شوند از جوع، شیرِ زورمند |
«یَا أَحْمَدُ لَوْ ذُقْتَ حَلَاوَةَ الْجُوعِ وَ الصَّمْتِ وَ الْخَلْوَةِ وَ مَا وَرِثُوا مِنْهَا؟»
اى احمد! اى كاش مزة گرسنگى و سكوت و خلوت و تنهاىی و آنچه كه به خاطر اىن اعمال حاصل مىشود را مىدانستى.
«قَالَ: یَا رَبِّ مَا مِیرَاثُ الْجُوعِ؟ قَالَ الحِكْمَةُ وَ حِفْظُ الْقَلْبِ وَ التَّقَرُّبُ إِلَیَّ وَ الْحُزْنُ الدَّائِمُ وَ خِفَّةُ الْمَئُونَةِ بَیْنَ النَّاسِ وَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ لَا یُبَالِی عَاشَ بِیُسْرٍ أَوْ بِعُسْرٍ».
پس گفت: پروردگارا! مىراث و حاصل گرسنگى چیست؟ پروردگارش فرمود: حكمت و راهیابی به حقاىق، و حفظ قلب از وسوسههاى شیطان، و تقرب و نزدیكی به من و حزن دائم و نجات از شادىهاى مستانه، و كمخرجی بىن مردم، و اظهار گفتار حق، و آزادشدن از نگرانی از اىنكه زندگی او به سختی بگذرد یا به آسانى.
«یَا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِی بِأَیِّ وَقْتٍ یَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ؟ قَالَ لَا یَا رَبِّ. قَالَ: إِذَا كَانَ جَائِعاً أَوْ سَاجِداً».
اى احمد! آیا مىدانی در چه شراىطی بندة من از همه وقت به من نزدیكتر است؟ گفت: پروردگارا نه. پروردگارش فرمود: آنگاه كه گرسنه یا در حال سجده باشد.
شاىد سؤالی به بزرگی اىن سؤال براى انسان وجود نداشته باشد و آن اىنكه بخواهد بداند بهترین شراىط براى نزدیكی به خدا كدام شراىط است؟ چون هدف اصلی و اساسی هركس خداوند است. و حالا حضرت براى رسىدن به اىن هدف بزرگ سؤال مىكنند و خداوند «گرسنگى» و «سجده» را بهترین شراىط جهت قرب بنده به خود معرفی مىكند. زیرا هر اندازه كه انسان، «خود» و مىلهاى خود را نفی كند، نزدیكی به حق را به همان اندازه احساس مىكند. از طریق گرسنگى مىلهاى خود را نفی مىكند كه به آن نفی أنانیت مىگویند و از طریق سجده، احساسِ هستبودن در مقابل خدا از انسان نفی مىشود. و به اعتبار دیگر؛ سجده، خود و خودیت را نفی مىنماید كه به آن نفی إنیت مىگویند. چرا كه گفت:
گفتم فراغ تا كى؟ |
گفتا كه تا تو هستى |
یَا أَحْمَدُ! إِنَّ الْعِبَادَةَ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا طَلَبُ الْحَلَالِ فَإِنْ أُطِیبَ مَطْعَمُكَ وَ مَشْرَبُكَ فَأَنْتَ فِی حِفْظِی وَ كَنَفِی قَالَ یَا رَبِّ مَا أَوَّلُ الْعِبَادَةِ قَالَ أَوَّلُ الْعِبَادَةِ الصَّمْتُ وَ الصَّوْمُ قَالَ یَا رَبِّ وَ مَا مِیرَاثُ الصَّوْمِ قَالَ الصَّوْمُ یُورِثُ الحِكْمَةَ وَ الحِكْمَةُ تُورِثُ الْمَعْرِفَةَ وَ الْمَعْرِفَةُ تُورِثُ الْیَقِینَ فَإِذَا اسْتَیْقَنَ الْعَبْدُ لَا یُبَالِی كَیْفَ أَصْبَحَ بِعُسْرٍ أَمْ بِیُسْرٍ وَ إِذَا كَانَ الْعَبْدُ فِی حَالَةِ الْمَوْتِ یَقُومُ عَلَى رَأْسِهِ مَلَائِكَةٌ بِیَدِ كُلِّ مَلَكٍ كَأْسٌ مِنْ مَاءِ الْكَوْثَرِ وَ كَأْسٌ مِنَ الْخَمْرِ یَسْقُونَ رُوحَهُ حَتَّى تَذْهَبَ سَكْرَتُهُ وَ مَرَارَتُهُ وَ یُبَشِّرُونَهُ بِالْبِشَارَةِ الْعُظْمَى وَ یَقُولُونَ لَهُ طِبْتَ وَ طَابَ مَثْوَاكَ إِنَّكَ تَقْدَمُ عَلَى الْعَزِیزِ الْكَرِیمِ الْحَبِیبِ الْقَرِیبِ فَتَطِیرُ الرُّوحُ مِنْ أَیْدِی الْمَلَائِكَةِ فَتَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ وَ لَا یَبْقَى حِجَابٌ وَ لَا سِتْرٌ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهَا مُشْتَاقٌ وَ یَجْلِسُ عَلَى عَیْنٍ عِنْدَ الْعَرْشِ ثُمَّ یُقَالُ لَهَا كَیْفَ تَرَكْتِ الدُّنْیَا فَیَقُولُ إِلَهِی وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَا عِلْمَ لِی بِالدُّنْیَا أَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خَائِفٌ مِنْكَ فَیَقُولُ اللَّهُ صَدَقْتَ عَبْدِی كُنْتَ بِجَسَدِكَ فِی الدُّنْیَا وَ رُوحُكَ مَعِی فَأَنْتَ بِعَیْنِی سِرُّكَ وَ عَلَانِیَتُكَ سَلْ أُعْطِكَ وَ تَمَنَّ عَلَیَّ فَأُكْرِمَكَ هَذِهِ جَنَّتِی مُبَاحٌ فتبیح فَتَبَحْبَحْ فِیهَا وَ هَذَا جِوَارِی فَاسْكُنْهُ فَیَقُولُ الرُّوحُ إِلَهِی عَرَّفْتَنِی نَفْسَكَ فَاسْتَغْنَیْتُ بِهَا عَنْ جَمِیعِ خَلْقِكَ وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَوْ كَانَ رِضَاكَ فِی أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً وَ أُقْتَلَ سَبْعِینَ قَتْلَةً بِأَشَدِّ مَا یُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَكَانَ رِضَاكَ أَحَبَّ إِلَهِی كَیْفَ أُعْجَبُ بِنَفْسِی وَ أَنَا ذَلِیلٌ إِنْ لَمْ تُكْرِمْنِی وَ أَنَا مَغْلُوبٌ إِنْ لَمْ تَنْصُرْنِی وَ أَنَا ضَعِیفٌ إِنْ لَمْ تُقَوِّنِی وَ أَنَا مَیِّتٌ إِنْ لَمْ تُحْیِنِی بِذِكْرِكَ وَ لَوْ لَا سَتْرُكَ لَافْتَضَحْتُ أَوَّلَ مَرَّةٍ عَصَیْتُكَ إِلَهِی كَیْفَ لَا أَطْلُبُ رِضَاكَ وَ قَدْ أَكْمَلْتَ عَقْلِی حَتَّى عَرَفْتُكَ وَ عَرَفْتُ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ الْأَمْرَ مِنَ النَّهْیِ وَ الْعِلْمَ مِنَ الْجَهْلِ وَ النُّورَ مِنَ الظُّلْمَةِ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا أَحْجُبُ بَیْنِی وَ بَیْنَكَ فِی وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ كَذَلِكَ أَفْعَلُ بِأَحِبَّائِى.
یَا أَحْمَدُ! عبادت ده جزء است، و نه جزء آن در طلب رزق حلال است، و اگر مواظبت كردى كه غذاى تو پاكیزه و حلال باشد در پناه من خواهى بود، گفت: خداىا! اول قدم در راه عبادت چیست؟ فرمود: خاموشى و روزهگرفتن، گفت: بار إلها! نتیجهی روزه چیست؟ فرمود: اثر و نتیجهی روزه حكمت است و حكمت؛ سبب معرفت، و معرفت؛ سبب یقین، و هر گاه مرتبهی یقین براى بندهاى حاصل شد اهمىت به زندگى خود نمىدهد كه به سختى مىگذرد یا به راحتى و سهولت، و چون هنگام مردنش فرا رسد حاضر شوند بالین سرش ملائكهها در حالى كه به دست هریك از اىشان ظرفى از آب كوثر و ظرفى از آشامىدنى باشد و بىاشامانند به روح او تا سكرات و تلخى مرگ از او دفع شود، و بشارت به او دهند، و گویند: چه جاىگاه نیكوئى براى تو مهیا شده، و تو وارد خواهى شد بر خداى عزیز و كریم، پس روح او به یك چشم به همزدن به آسمان رود تا جاىى كه حجابى بىن او و بىن خداى عز و جل نباشد، و خداى تعالى به دیدار او مشتاق باشد و او را بر لب چشمهاى در نزد عرش بنشاند و به او بفرماید چگونه دنیا را ترك كردى؟ گوید: خداىا به عزت و جلال تو قسم خبرى از دنیا ندارم، زیرا از وقتى كه مرا آفریدى از تو خائف بودم، خداى سبحان فرماید: بلى راست مىگوئى بنده من، جسد تو در دنیا بود و روح تو در نزد من، اكنون سؤال كن از من تا به تو عطا كنم.
و اىن بهشت من است كه بر تو مباح كردم تا در همساىگى من ساكن شوى، پس روح بندهی مؤمن گوید: خداىا خود را به من شناساندى و من از شناختن تو از دیگران بىنیاز شدم. و به عزت و جلال تو قسم اگر رضاىت تو در اىن بود كه من قطعه قطعه شوم و هر روزى هفتاد مرتبه كشته مىشدم به سختترین كشتهشدنها هر آینه رضاىت تو را (از صمىم قلب) دوست مىداشتم، پروردگارا چگونه چنین نباشم و حال آنكه من ذلیل بودم اگر تو مرا اكرام و موفق نمىفرمودى؟ و من مغلوب بودم اگر تو مرا یارى نمىكردى، و من ضعیف و ناتوان بودم اگر تو مرا توانا نمىنمودى، و من مرده بودم (به سبب جهل) اگر تو مرا (به عقل و علم و دین) زنده نمىكردى، و اگر تو (عیوب و گناهان) مرا نمىپوشاندى رسوا مىشدم از همان اول مرتبه كه معصیت تو را مىنمودم، خداىا: چگونه رضاىت تو را نخواهم و حال آنكه كامل نمودى عقل مرا تا آنجائى كه تو را شناختم و درك كردم و دانستم حق را از باطل، و امر تو را از نهى تو، و علم را از جهل، و نور (ایمان) را از ظلمت (كفر)؟ پس خداى تعالى فرمود: به عزت و جلال خودم قسم كه هیچگاه و در هیچ وقتى از اوقاف حجابى بىن خود و تو قرار ندهم همچنان كه اىن چنین مىكنم با تمامى دوستانم.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی أَیُّ عَیْشٍ أَهْنَى وَ أَیُّ حَیَاةٍ أَبْقَى قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ أَمَّا الْعَیْشُ الْهَنِىءُ فَهُوَ الَّذِی لَا یَفْتُرُ صَاحِبُهُ عَنْ ذِكْرِی وَ لَا یَنْسَى نِعْمَتِی وَ لَا یَجْهَلُ حَقِّی یَطْلُبُ رِضَاىَ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ أَمَّا الْحَیَاةُ الْبَاقِیَةُ فَهِیَ الَّتِی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ تَصْغُرَ فِی عَیْنَیْهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَةُ عِنْدَهُ وَ یُؤْثِرَ هَوَاىَ عَلَى هَوَاهُ وَ یَبْتَغِیَ مَرْضَاتِی وَ یُعَظِّمَ حَقَّ عَظَمَتِی وَ یَذْكُرَ عِلْمِی بِهِ وَ یُرَاقِبَنِی بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ كُلِّ سَیِّئَةٍ وَ مَعْصِیَةٍ وَ یَنْفِیَ قَلْبَهُ عَنْ كُلِّ مَا أَكْرَهُ وَ یُبْغِضَ الشَّیْطَانَ وَ وَسَاوِسَهُ لَا یَجْعَلُ لِإِبْلِیسَ عَلَى قَلْبِهِ سُلْطَاناً وَ سَبِیلًا فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ أَسْكَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً حَتَّى أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی وَ فَرَاغَهُ وَ اشْتِغَالَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَدِیثَهُ مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِی أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَى أَهْلِ مَحَبَّتِی مِنْ خَلْقِی وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ حَتَّى یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ أُضَیِّقَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ أُبَغِّضَ إِلَیْهِ مَا فِیهَا مِنَ اللَّذَّاتِ وَ أُحَذِّرَهُ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا كَمَا یُحَذِّرُ الرَّاعِی غَنَمَهُ مِنْ مَرَاتِعِ الْهَلْكَةِ فَإِذَا كَانَ هَكَذَا یَفِرُّ مِنَ النَّاسِ فِرَاراً وَ یُنْقَلُ مِنْ دَارِ الْفَنَاءِ إِلَى دَارِ الْبَقَاءِ وَ مِنْ دَارِ الشَّیْطَانِ إِلَى دَارِ الرَّحْمَنِ.
یا أحمد! آیا مىدانى كه چه عیشى گواراتر و چه زندگى پاىدارتر است؟ گفت: خداىا نمىدانم، فرمود: آن زندگى گواراست كه دارندهی آن غافل از ذكر من نشود و نعمتهاى مرا فراموش نكند و جاهل و بىخبر به حقوق من نشود، و شب و روز رضاىت مرا بطلبد، و زندگى پاىدار آن است كه صاحبش آنقدر براى خود عمل كند كه دنیا در نظرش كوچك و آخرت را بزرگ بداند، و براى خود كوشش در اعمال خیر كند، و اراده و دلخواه مرا بر اراده و دلخواه خود مقدم دارد و رضاىت و خوشنودى مرا بطلبد، مرا با عظمت و قدرت بداند و حق عظمت مرا ادا نماید، و معامله مرا نسبت به خود فراموش نكند و متذكر باشد كه من در تمام ساعات شب و روز بر كردار و گفتار او آگاهم، پس هنگامى كه اراده گناه و معصیتى نمود مراقب من باشد، و قلب خود را فارغ و خالى بدارد از آنچه كه من مكروه مىدارم، و دشمن بدارد شیطان و وسوسههاى او را، و نگذارد كه شیطان بر قلبش راه یابد، پس هرگاه اىنچنین نمود قلب او را پر از محبت (خودم) مىنمایم تا آنجا كه قلب او را تماماً متوجه خود نمایم، و دل او را فارغ از دنیا، و اشتغال او را براى آخرت قرار دهم، و او را مانند محبینِ دیگر خود متنعم سازم، و باز نمایم چشم و گوش قلبش را تا اىنكه بشنود (كلام مرا) و نظر كند به جلالت و عظمت من، و چنان كنم كه لذتهاى دنیا را دشمن بدارد و او را از دنیا بترسانم و دور گردانم همچنان كه چوپان گوسفندان خود را از چراگاههاى خطرناك مىراند و دور مىسازد، و هرگاه بندهاى باىن مقام رسىد از مردم فرار كند و عزلت را اختیار نماید، و منتقل شود از دنیاى فانى به آخرت باقى، و از وساوس شیطانى فرار نماید و به خداوند رحمان پناه برد.
یَا أَحْمَدُ! لَأُزَیِّنَنَّهُ بِالْهَیْبَةِ وَ الْعَظَمَةِ فَهَذَا هُوَ الْعَیْشُ الْهَنِىءُ وَ الْحَیَاةُ الْبَاقِیَةُ وَ هَذَا مَقَامُ الرَّاضِینَ فَمَنْ عَمِلَ بِرِضَائِی أُلْزِمُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ أُعَرِّفُهُ شُكْراً لَا یُخَالِطُهُ الْجَهْلُ وَ ذِكْراً لَا یُخَالِطُهُ النِّسْیَانُ وَ مَحَبَّةً لَا یُؤْثِرُ عَلَى مَحَبَّتِی مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقِینَ فَإِذَا أَحَبَّنِی أَحْبَبْتُهُ وَ أَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی فَلَا أُخْفِی عَلَیْهِ خَاصَّةَ خَلْقِی فَأُنَاجِیهِ فِی ظُلَمِ اللَّیْلِ وَ نُورِ النَّهَارِ حَتَّى یَنْقَطِعَ حَدِیثُهُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مُجَالَسَتُهُ مَعَهُمْ وَ أُسْمِعُهُ كَلَامِی وَ كَلَامَ مَلَائِكَتِی وَ أُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذِی سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقِی وَ أُلْبِسُهُ الْحَیَاءَ حَتَّى یَسْتَحِیَ مِنْهُ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ وَ یَمْشِیَ عَلَى الْأَرْضِ مَغْفُوراً لَهُ وَ أَجْعَلَ قَلْبَهُ وَاعِیاً وَ بَصِیراً وَ لَا أُخْفِی عَلَیْهِ شىء [شَیْئَاً مِنْ جَنَّةٍ وَ لَا نَارٍ وَ أُعَرِّفَهُ بِمَا یَمُرُّ عَلَى النَّاسِ فِی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مِنَ الْهَوْلِ وَ الشِدَّةِ وَ مَا أُحَاسِبُ بِهِ الْأَغْنِیَاءَ وَ الْفُقَرَاءَ وَ الْجُهَّالَ وَ الْعُلَمَاءَ وَ أُنَوِّرُ لَهُ فِی قَبْرِهِ وَ أُنْزِلُ عَلَیْهِ مُنْكَراً یَسْأَلُهُ وَ لَا یَرَى غَمَّ الْمَوْتِ وَ ظُلْمَةَ الْقَبْرِ وَ اللَّحْدِ وَ هَوْلَ الْمُطَّلَعِ حَتَّى أَنْصِبَ لَهُ مِیزَانَهُ وَ أَنْشُرَ لَهُ دِیوَانَهُ ثُمَّ أَضَعُ كِتَابَهُ فِی یَمِینِهِ فَیَقْرَأُ مَنْشُوراً ثُمَّ لَا أَجْعَلُ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ تَرْجُمَاناً فَهَذِهِ صِفَاتُ الْمُحِبِّینَ.
یَا أَحْمَدُ! چنین كسی را به هیبت و بزرگى زینت دهم، و اىن است عیش گوارا و زندگى همىشگى، و اىن است مقام راضىشدگان به رضاىت من، و هركس براى رضاى من عملى را به جا آورد سه خصلت را ملازم او گردانم، معرفتى كه با آن جهل نباشد، و ذكرى كه با آن فراموشى نباشد، و محبت خود را به او روزى گردانم به طورى كه محبت مخلوقین در قلب او أثر نكند، و چون مرا دوست بدارد او را دوست خواهم داشت و دیده او را متوجه جلالت خود گردانم، و در اىن وقت است كه چیزى را از او مخفى و پنهان نمىدارم، و خواص و نیكان خلقِ خود را از او مخفى نمىسازم، و در تاریكىِ شب و روشنى روز با او سخن مىگویم تا گاهى كه مجالست و سخنگفتنش با مردم قطع شود، و به او بشنوانم كلام خود و كلام ملائكه را، و او را به اسرارى كه مخلوقِ خود را از آنها آگاه نكردهام عارف گردانم، و لباس حیا را بر او بپوشانم تا همهی مردم از او شرم و حیا كنند، و راه رود در زمىن در حالى كه آمرزیده شده باشد؛ و دل او را حافظ و بصیر قرار مىدهم، و مخفى نباشد از چشم او بهشت و جهنم، آگاهش كنم با اطلاعش نمایم از آنچه كه بر مردم در قیامت مىگذرد از أهوال و چگونگى باز خواست نمودنم از ثروتمندان و فقرا و علما و جاهلان، و قبر او را نورانى گردانم، و بر او وارد نمایم نكیر و منكر را كه از او سؤال كنند و نبیند سختى مرگ و ظلمت قبر و لحد و أهوال قیامت را تا اىنكه به پاى مىزان اعمال آید، و نامه عملش را به دست راست او دهم و بلا واسطه با او سخن گویم، و اىنها صفات محبین من است.
یَا أَحْمَدُ! اجْعَلْ هَمَّكَ هَمّاً وَاحِداً فَاجْعَلْ لِسَانَكَ وَاحِداً وَ اجْعَلْ بَدَنَكَ حَیّاً لَا تَغْفُلْ أَبَداً مَنْ غَفَلَ عَنِّی لَا أُبَالِی بِأَیِّ وَادٍ هَلَكَ.
یا أحمد! قرار بدهم همت خود را یك همت، و زبان خود را یك زبان، و زنده نگاه بدار بدن خود را، و غافل از من مباش؟ زیرا هركه غافل از من شود باك ندارم از اىنكه در كدام وادى هلاك گردد.
یَا أَحْمَدُ! اسْتَعْمِلْ عَقْلَكَ قَبْلَ أَنْ یَذْهَبَ فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لَا یُخْطِئُ وَ لَا یَطْغَى.
یا أحمد! عقل خود را به كار وادار پیش از اىنكه برود و هركه عقل خود را به كار وادارد هیچ گاه در امرى خطا و طغیان نمىكند.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی لِأَیِّ شَیْءٍ فَضَّلْتُكَ عَلَى سَائِرِ الْأَنْبِیَاءِ قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ بِالْیَقِینِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ سَخَاوَةِ النَّفْسِ وَ رَحْمَةٍ بِالْخَلْقِ وَ كَذَلِكَ أَوْتَادُ الْأَرْضِ لَمْ یَكُونُوا أَوْتَاداً إِلَّا بِهَذَا.
یا أحمد! آیا مىدانى چرا تو را بر ساىر پیغمبران فضیلت و برترى دادم؟ گفت: علت آن را نمىدانم، فرمود: به سبب یقین و حسن خلق و سخاوت نفس و مهربان بودنت به مردم، و اىن چنیناند أوتاد زمىن كه اىشان هم أوتاد نمىشوند مگر باىن صفات.
یَا أَحْمَدُ! إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا جَاعَ بَطْنُهُ وَ حَفِظَ لِسَانَهُ عَلَّمْتُهُ الحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانَ كَافِراً تَكُونُ حِكْمَتُهُ حُجَّةً عَلَیْهِ وَ وَبَالًا وَ إِنْ كَانَ مُؤْمِناً تَكُونُ حِكْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَ بُرْهَاناً وَ شِفَاءً وَ رَحْمَةً فَیَعْلَمُ مَا لَمْ یَكُنْ یَعْلَمُ وَ یُبْصِرُ مَا لَمْ یَكُنْ یُبْصِرُ فَأَوَّلُ مَا أُبَصِّرُهُ عُیُوبُ نَفْسِهِ حَتَّى یُشْغَلَ بِهَا عَنْ عُیُوبِ غَیْرِهِ وَ أُبَصِّرُهُ دَقَائِقَ الْعِلْمِ حَتَّى لَا یَدْخُلَ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ.
یَا أَحْمَدُ! هرگاه شكم بندهاى خالى بود و زبان خود را حفظ نمود، حكمت را به او تعلیم و إلقاء كنم، اگر چه كافر باشد و لیكن اگر كافر باشد حكمت و دانائیش بر او حجت و وزر و وبال خواهد بود، و اگر مؤمن باشد حكمت و دانائیش براى او نور و راهنما و شفاى سینهاش خواهد بود، پس مىداند آنچه را كه قبلا نمىدانست و مىبیند آنچه را كه پیش از اىن نمىدید، و اولین چیزى كه او را به آن بىنا مىكنم عیوب نفس خودش مىباشد و از عیبجوئى مردم روى برگرداند، و بىنا مىگردانم او را به دقاىق نكات علمى تا اىنكه شیطان بر او مسلط نگردد.
یَا أَحْمَدُ! لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ الْعِبَادَةِ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ الصَّمْتِ وَ الصَّوْمِ فَمَنْ صَامَ وَ لَمْ یَحْفَظْ لِسَانَهُ كَانَ كَمَنْ قَامَ وَ لَمْ یَقْرَأْ فِی صَلَاتِهِ فَأُعْطِیهِ أَجْرَ الْقِیَامِ وَ لَمْ أُعْطِهِ أَجْرَ الْعَابِدِینَ
یَا أَحْمَدُ! هیچ عبادتى نزد من دوستداشتنىتر از روزهگرفتن و خاموشى نیست، و هر كه روزه گرفت ولی زبان خود را حفظ نكرد، همانند كسى است كه باىستد براى نماز و چیزى نخواند، پس اجر اىستادن به او داده مىشود و لیكن اجر عبادتكننده را به او نمىدهند.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی مَتَى یَكُونُ لِیَ الْعَبْدُ عَابِداً؟ قَالَ لَا یَا رَبِّ! قَالَ: إِذَا اجْتَمَعَ فِیهِ سَبْعُ خِصَالٍ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ صَمْتٌ یَكُفُّهُ عَمَّا لَا یَعْنِیهِ وَ خَوْفٌ یَزْدَادُ كُلَّ یَوْمٍ مِنْ بُكَائِهِ وَ حَیَاءٌ یَسْتَحِی مِنِّی فِی الْخَلَاءِ وَ أَكْلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ یُبْغِضُ الدُّنْیَا لِبُغْضِی لَهَا وَ یُحِبُّ الْأَخْیَارَ لِحُبِّی إِیَّاهُمْ.
یَا أَحْمَدُ! آیا مىدانى چه وقت بنده عابد مىشود؟ معروض داشت: نمىدانم، فرمود: زمانى كه هفت خصلت در او جمع شود، و آن خصلتهاى هفتگانه عبارتند از:
1- ورع و پرهیزكارى كه او را از حرامها نگاه دارد،2- خاموشى كه او را از سخنان بىهوده باز دارد، 3- خوفى كه هر روز بر گریهاش بىفزاىد، 4- حیائى كه او را در پنهانى از من خجل و شرمندهاش نماید، 5- به اندازهی سدّ جوع از دنیا بخورد (و به قدر ساتر بدن لباس بپوشد) 6- دشمن بدارد دنیا را چون من دنیا را دشمن مىدارم 7- دوست بدارد نیكوكاران را چون من اىشان را دوست مىدارم.
یَا أَحْمَدُ! لَیْسَ كُلُّ مَنْ قَالَ أُحِبُّ اللَّهَ أَحَبَّنِی حَتَّى یَأْخُذَ قُوتاً وَ یَلْبَسَ دُوناً وَ یَنَامَ سُجُوداً وَ یُطِیلَ قِیَاماً وَ یَلْزَمَ صَمْتاً وَ یَتَوَكَّلَ عَلَیَّ وَ یَبْكِیَ كَثِیراً وَ یُقِلَّ ضَحِكاً وَ یُخَالِفَ هَوَاهُ وَ یَتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَیْتاً وَ الْعِلْمَ صَاحِباً وَ الزُّهْدَ جَلِیساً وَ الْعُلَمَاءَ أَحِبَّاءَ وَ الْفُقَرَاءَ رُفَقَاءَ وَ یَطْلُبَ رِضَاىَ وَ یَفِرَّ مِنَ الْعَاصِینَ فِرَاراً وَ یَشْغَلَ بِذِكْرِی اشْتِغَالًا وَ یُكْثِرَ التَّسْبِیحَ دَائِماً وَ یَكُونَ بِالْعَهْدِ صَادِقاً وَ بِالْوَعْدِ وَافِیاً وَ یَكُونَ قَلْبُهُ طَاهِراً وَ فِی الصَّلَاةِ ذَاكِیاً وَ فِی الْفَرَائِضِ مُجْتَهِداً وَ قَیِّماً عِنْدِی مِنَ الثَّوَابِ رَاغِباً وَ مِنْ عَذَابِی رَاهِباً وَ لِأَحِبَّائِی قَرِیباً وَ جَلِیساً.
یا أحمد! چنین نیست كه هر كس بگوید خدا را دوست مىدارم مرا دوست داشته مگر آنكه از دنیا فقط قوت روزانه خود را بگیرد، و لباس ساده را بپوشد، و خواب رود در حال سجده، و طول دهد اىستادن (در نماز) را، و خود را به خاموشى عادت دهد، و توكل بر من داشته باشد، و بسیار گریه كند، و كمتر بخندد، و مخالفت هواى نفس خود كند، و مسجد را خانهی خود قرار دهد و مصاحب علم و زهد باشد، و علما را دوست بدارد، و با فقرا رفیق گردد، و رضاى مرا بطلبد، و از گناهكاران دورى نماید، و اشتغال به ذكر من داشته باشد، و تسبیح و تحمىد مرا گوید، و در عهد و پیمان خود راستگو باشد، و به وعدههاى خود وفا كند، و قلبش پاك باشد، خاصه در نماز و جدى و كوشا باشد در واجبات، و راغب و ماىل باشد به ثوابهائى كه نزد من است، و از عذابهاى من خائف و ترسان باشد، و با دوستان من همنشینى و معاشرت كند.
یَا أَحْمَدُ! لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاةَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ صَامَ صِیَامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ طَوَى مِنَ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَارِی ثُمَّ أَرَى فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا ذَرَّةً أَوْ سُمْعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ حُلْیَتِهَا أَوْ زِینَتِهَا لَا یُجَاوِرُنِی فِی دَارِی وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَ عَلَیْكَ سَلَامِی وَ مَحَبَّتِى.[30]
یا أحمد! اگر بندهاى نماز بخواند به اندازهی نمازهاى اهل آسمان و زمىن، و روزه بگیرد به اندازهی اىشان، و پرهیز كند از طعام مانند ملائكهها، و لباسش به اندازهی لباس برهنگان باشد، و من ببینم در قلبش ذرهاى از دوستى دنیا و یا شهرت بىن مردم و یا حبّ ریاست و یا زینت آلات در آن را، هر آینه او را داخل بهشت نخواهم نمود و محبّت خود را از او دور خواهم كرد، و بر تو باد (اى حبیب و رسول من یا محمّدf) سلام و محبت من.
آثار و بركات ذكر یونسیه
از اذكاری كه خوب است عزیزان در حین اعتكاف با آن مأنوس باشند و راه ورود آن را به قلب خود باز كنند؛ ذكر یونسیه است. همان طور كه حضرت یونسu در آن تنهاىی محض در وسط دریا، در شكم ماهی به خداوند عرضه داشت: «لا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»[31] تو یگانه محبوب و مولا و فرمانرواى من هستى، بسیار بلندمرتبهاى، من از ظالمىن بودم ( كه منتظر دستورات تو نشدم و با ظاهرشدنِ آثار بلا شهر را رها كردم).
شما الان بخواهید یا نخواهید در یك دریاى تنهاىی هستید، در شكمِ ماهی روزگار، و غیر از خدا هیچكس در هیچ شراىطی نیست كه شما را نجات دهد. خیلی قدرت داشته باشید مثل شاه یك ساواك و یك ارتش دارید. دیدید كه نتوانست به كمك آنها از قهر خدا نجات یابد. اگر به غیر خدا امىد داشته باشید هرگز آن غیرِ خدا نجاتتان نمىدهد ولی امىد به غیر خدا موجب روسیاهی انسان مىشود. حالا كه متوجه شدید شما هم یونسوار در خلوت ظلمات اىن دنیا تنها هستید و هیچكس جز خدا نمى تواند شما را نجات دهد، یونسوار همان ذكر حضرت را در حال سجده تكرار مىكنید و امىد به نجات داشته باشید. چون در ادامة آیه مىفرماید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ»[32] پس [دعاى] او را برآورده كردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را (نیز) چنین نجات مىدهىم. یعنى به جهت اىن ذكر او را از نگرانی نجات دادیم و به همین شكل هر مؤمنی را نجات مىدهىم.
آیا ما در شكم ماهی دنیا در ظلمات نیستیم؟ آیا قلبمان در عبادات و دعا به راحتی با ما همراهی مىكند؟ آیا از وسوسههاى شیطان آزاد است؟ آیا همواره به وجود مقدس امام زمانمانg توجه داریم و گرفتار ظلماتِ غفلتها نیستیم؟ پس باىد ما هم مانند حضرت یونسu ، متوجه باشیم در اىن ظلماتِ محرومىت باىد كاری براى خود بكنیم. حضرت یونس در آن تنهاىی محض، امىدش به خدا را از دست نداد. در واقع با اىن ذكر عرضه داشت: خداىا! تو همه كارهاى، هم در اىنكه مرا بىن همة ساكنان كشتی طعمة اىن ماهی كردى، و هم در اىنكه مرا نجات مىدهى.
حضرت یونسu در حدّی بسیار عمىقتر از قبلْ به جاىی رسىدند كه خدا همه كارة عالم است، در آن كشتی وقتی قرعه زدند كه چه كسی را جلو آن ماهی بىندازند، اسم آن حضرت در آمد، آنها دیدند او آقاى خیلی محترمى است، دوباره قرعه كشیدند دوباره قرعه به اسم آن حضرت در آمد. دفعة سوم قرعه كشیدند باز به نام آن حضرت در آمد. خود حضرت فهمىدند نه؛ باىد خبرهاىی باشد، مسئله اتفاقی نیست. خیلی چشم بىدار مىخواهد كه انسان بفهمد اىن حادثهها اتفاقی نیست. حضرت یونسu اىن نكته را فهمىدند كه مشكل خودشان هستند و لذا در آن ظلماتِ شكم ماهی هم امىدواری به خدا را از دست ندادند و آن ذكر را رمزالرموز نجات خود یافتند و خداوند هم در طرح موضوعِ حضرت یونسu ما را متوجه ذكر آن حضرت نمود تا راه نجات خود را بشناسیم.
از امام صادقu داریم جهت رفع نگرانی بگو: ««لا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»، و خدا هم فرمود: «وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ»[33]
امامu متوجهاند اگر گفته بود «كَذلِكَ نُنْجِی یونس» ذكرْ صِرفاً مربوط به حضرت یونسu مىشد، ولی موضوع را براى نجات هر مؤمنی وسعت داد. پس ما هم با اىن ذكر مىگوییم؛ خداىا! فقط تو همه كاره هستى، تمام دلم به تو است «سبحانك» من در زندگی دنیاىی و در انتخابهایم، خراب كردم.
شما آمدهاىد در اىن مسجد و در اىن اعتكاف كه بگویید خداىا ما خراب كردهایم، ولی امىد بخشش داریم. امىدتان هم به قسمت آخر آیه است كه فرمود: «كَذَلِكَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ» خدا؛ خودت گفتهاى اىنگونه مؤمنین را نجات مىدهى. تعداد گفتن آن ذكر را در حال سجده، چهارصد مرتبه یا نیمساعت فرمودهاند.
از جمله اعمالی كه نجاتبخش است و حین اعتكاف خوب است عزیزان متوجه آن باشند، ذكر صلوات[34] و نمازهاى نافله است. حالا كه همة نافلههاتان را انجام ندادهاىد پس بىاىید هر وقت رسىدید نماز نافله بخوانید و چون نمىدانید چه اندازه از نمازهاى نافله را انجام ندادهاىد، آنقدر بخوانید و خواندن آن را ادامه دهىد كه در همان حدّ ندانید چه اندازه نماز نافله خواندهاىد.
از خواندن قرآن و تدبّر در آن غافل نباشید. سعی كنید اعمال امّ داوود را به نحو شاىسته و كامل انجام دهىد كه بركات خاص خود را دارد.
«خداىا! به حقیقت امىرالمؤمنینu عیدی ما بركت هر چه بیشتر به اعتكافمان باشد، آنگونه كه به اعتكاف اولیاءات بركت مىدهى».
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
[1] - سوره بقره، آیه 125.
[2] - امىد است عزیزانی كه در جهت آمادگی شراىط براى انجام عمل اعتكاف و كمك جهت موفقیت معتكفین تلاش مىنماىند، به پاداش و اجری ناىل شوند كه خداوند براى حضرت ابراهیم و اسماعیل«علیهماالسلام» قرار داد.
[3] - سوره ابراهیم، آیه 5.
[4] - وسائلالشیعه، ج 8 ، ص 98.
[5] - وسائلالشیعه، ج 10، ص 475.
[6] - بحارالانوار، ج 94، ص 126.
[7] - اقبـال الاعمال، ج 3، ص191.
[8] - براى پیگیری موضوع بركات ماه رجب و اعمال آن به كتاب «ماه رجب؛ ماهِ یگانه شدن با خدا» مراجعه فرماىید.
[9] - كنزالعمال، ج 8 ، حدیث شماره 24006.
[10] - كنزالعمال، ج 8 ، ص 531.
[11] - كنزالعمال، ج 8 ، ص 532.
[12] - قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِu: كَانَتْ بَدْرٌ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَمْ یَعْتَكِفْ رسولاللهf فَلَمَّا أَنْ كَانَ مِنْ قَابِلٍ تَكَفَ عَشْرَیْنِ عَشْراً لِعَامِهِ وَ عَشْراً قَضَاءً لِمَا فَاتَهُ(منلاىحضرهالفقیه، ج2، ص 1844)
[13] - سوره مؤمنون، آیات 99 و 100.
[14] - بحارالأنوار، ج 94، ص130، باب 66 - فضل الاعتكاف
[15] - اىنكه بعضی از علماى گرامى بر اساس بعضی رواىات به معتكف اجازه دادهاند كه مىتواند به عیادت بىمار برود و در تشییع جنازه شركت كند، شاىد در رابطه با اعتكافهاى طولانی باشد.
[16]- بحارالانوار، ج 6 ، ص 263.
[17] - براى بررسى بیشتر در مورد آزادی از گذشته و آینده، به كتاب «عالَم انسان دینى» و یا به مباحث «چگونگی فعلیتیافتن باورهاى دینى» رجوع فرماىید.
[18] - سوره نحل، آیه 97.
[19] - سوره نحل، آیه 96.
[20] - اساس كتاب «لقاءالله» از آیتاللهملكی تبریزى«رحمةاللهعلیه» بر مبناى حدیث معراج است و بسیاری از كتابها و دستورالعملهاى اساسی همه بر مبناى حدیث معراج است. حضرت آیتالله مصباح یزدی آن حدیث را به طور مختصر شرح كردهاند كه تحت عنوان «راهیان كوی دوست» چاپ شده است.
[21] - ارشادالقلوب دیلمى، ج 1، باب 54، ص 199- بحارالانوار ج77، ص 21.
[22] - «وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَقَ یَعْقُوبَ* قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ» (سوره هود، آیات71 و 722) و همسر او – در آن موقعی كه آن دو فرشته با ابراهیم در حال گفتگو بودند- اىستاده بود پس آمادة بارداری شد، پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به یعقوب مژده دادیم* [همسر ابراهیم] گفت اى واى بر من، آیا فرزند آورم با آنكه من زن پیری هستم و اىن شوهرم پیرمرد است، واقعاً اىن چیز بسیار عجیبى است.
[23] - هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنْكَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّكَ سَمِیعُ الدُّعَاء * فَنَادَتْهُ الْمَلآئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُكَ بِیَحْیَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ» (سوره آل عمران، آیات 38 و 399) آنجا [بود كه] زكریا پروردگارش را خواند [و] گفت پروردگارا از جانب خود فرزندى پاك و پسندیده به من عطا كن كه تو شنونده دعاىى * پس در حالى كه وى اىستاده [و] در محراب [خود] دعا مىكرد، فرشتگان او را ندا دردادند كه خداوند تو را به [ولادت] یحیى كه تصدیق كننده [حقانیت] كلمة الله [= عیسى] است و بزرگوار و خویشتندار و پیامبرى از شاىستگان است، مژده مىدهد.
[24] - «قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِیًّا * وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَكَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِن لَّدُنكَ وَلِیًّا» (سوره مریم، آیات 4 و 55) گفت پروردگارا من استخوانم سست گردیده و [موى] سرم از پیرى سپید گشته و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو ناامىد نبودهام * و من پس از خویشتن، از بستگانم بىمناكم و زنم نازاست پس از جانب خود ولى (و جانشینى) به من ببخش.
[25] - سوره مریم، آیه 7.
[26] - سوره مریم، آیه 8.
[27] - سوره مریم، آیه 10.
[28] - بحارالانوار، ج 72، ص 327.
[29] - سوره انبیاء، آیه 10
[30] - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص 199.
[31] - سوره انبیاء، آیه 87.
[32] - سوره انبیاء، آیه 89.
[33] - المىزان، ج 17، ص 319- الصافى، ج 2، ص 103، نقل از كتاب چلچراغ سالكان، ص 68.
[34] - در رابطه با قهم جاىگاه ذكر صلوات خوب است به كتاب «صلوات بر پیامبرf ، عامل قدسىشدن روح» رجوع فرماىید.
«وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاكِفِینَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ»[1]
و نیز به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم و با آنها عهد بستیم كه خانهی مرا براى طوافكنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكیزه و آماده كنند.[2]
مقدمتاً تولد مباركِ وجودِ مقدس حضرت امىرالمؤمنینu را خدمت همة عزیزان تبریك عرض مىكنم. مسلّم همة ما باید به بركات این تولد امیدوار باشیم به جهت اینكه خداوند در چنین روزی وصی بالاترین انبیاء، یعنی بزرگترین اولیاء را به بشر عرضه كرده است. چرا كه هر زمانى، ظرفیت وقوع هر حادثهای را ندارد و لذا اگر زمانی خاص ظرفیت تولد امیرالمؤمنینu را دارد، به جهت شرافت خاصی است كه در آن زمان هست و تا قیام قیامت آن زمان مىتواند ظرف الطاف خاص الهی برای انسانها باشد و در همین راستاست كه خداوند به حضرت موسیu مىفرماید: براى همىشه آن زمانی كه خداوند قوم بنىاسرائیل را از فرهنگ ظلمانی فرعونی نجات داد، متذكر باشد. لذا فرمود: «وَ ذَكِّرْهم بِاَیامِ الله»[3] آن ایامُالله را همواره به یاد بنىاسرائیل بیاور و از قداست آن بهرهگیری كنید.
ما اگر معتقد باشیم كه هر ماه رمضانی خاصیت خاصی دارد. آثار و بركات ماه رمضان را به دوران عمر وجود مقدس پیامبرf محدود نمىكنیم. هوشیاری به فضیلت زمان و مكانهای خاص، ما را مىرساند به اینكه هر ماه رمضانی راه ورود به الطاف خاص الهی است. اگر این هوشیاری را كه وجود نورانی پیامبرf یافته و به ما هم خبر داده، بگیریم، در واقع متوجه واقعیت مهمی شدهایم. در راستاى همین هوشیاری مىگویند شما در روز سیزدهم رجبِ هر سالی كه سالروز تولد وجود مقدس وصی كلّ است، مىتوانید از بركات تولد نور حضرت در ظرف آن زمان استفاده كنید. امىرالمؤمنینu در چنین روزی متولد مىشوند. یعنی این روز؛ ظرفیت ظهورِ بزرگترین وصی پیامبر خداf را دارد و در همین راستا بركات خاصهی الهی برای كسی كه آمادگی استفاده از آنها را دارد، در صحنه است. مىدانید كه هر پیامبری وصىای دارد. كاملترین نبى، كاملترین وصی را داراست. پس اىن روز ظرفیت ظهور یكی از عالىترین نعمتهای خدا را در خود دارد و لذا روز با بركت و مقدسی است. ما از طریق بزرگداشت این روز و از طریق یاد امیرالمؤمنینu راه ورود به نعمتهاى بزرگ الهی را براى خودمان ممكن مىسازیم. آداب تجلیل از آن حضرت و یاد اىشان در اىن است كه نسبت به وقوع آن حادثه شكر كنیم و نسبت به آن بىتفاوت نگذریم. و از خداوند تقاضا كنیم محبت ولی خود را در جان ما شعلهور گرداند.
شما در ماه مبارك رمضان وقتی مىدانید كه این ماه یك قدر و قیمت خاصی دارد صِرف این توجه، شما را وارد ایمان مىكند. یكی از اعتقادهاى ما كه خیلی كار از آن مىآید اعتقاد به اىن است كه خدا اراده مىكند. در ماه مبارك رمضان؛ شیطان را در بند نموده و دریچة خلوت با خودش را به سوی قلب ما باز كند. نفسِ توجه به ماه مبارك رمضان یك نحوه ایمان و شرافت است، در مورد روز سیزده رجب و یا اساساً توجه به خودِ ماه رجب هم موضوع از همین قرار است.
بركات توجه به ایام الله
در مورد زمان و مكانهای مقدس دو نكته باید مورد توجه قرار گیرد:
الف- برسیم به این شعور كه خداوند زمانها و مكانهاى با بركتی در عالَم قرار داده است و سعی كنیم حقوق آنها را ادا نماییم و از بركات خاصی كه در آن زمانها و مكانهای مقدس به انسانهاى آمادة پذیرشِ انوار الهی مىرسد، خود را محروم نكنیم. اگر موضوع در حدّ اندیشة ما انسانها بود مىگفتیم زمانها و مكانها كه نسبت به همدیگر فرقی نمىكند! ولی وقتی وارد عمل مىشویم مىبینیم عجب! احوالاتی كه كنار خانهی خدا و یا در مسجد كوفه یا در ماه رمضان براى انسان ظهور مىكند، دقیقاً مخصوص به همان زمانها و مكانها است. وقتی انسان متوجه باشد كه خداوند اراده كرده است كه این ماه خاص خاصیتهای ویژهاى در بر داشته باشد و در تجربه هم به آن مىرسد، آنگاه متوجه عظمت روح پیامبرf مىشود كه چگونه توانستهاند در بین زمانها و مكانهای معمولی كه به ظاهر همة آنها شبیه همدیگر هستند، آن زمان و مكان خاص را بشناسند و به ما معرفی كنند. در همین راستا به ما یاد داده اند كه ماه رجب و پیرو آن سیزدهم رجب زمانهای خاصی هستند كه بركات ویژهای در بر دارند.
ب- نكتهی دومی كه در بارهی ایامالله باید مورد توجه قرار گیرد این است كه اراده كنیم از طریق اىن روز، بركات خاصی را براى جان خود جلب كنیم، چون یك طرفِ ایامالله به ما مربوط است و مىتوانیم از بركات آن ایام بهرهمند شویم و انصافاً سنت خوبی است كه سنت حسنة اعتكاف را در ماه رجب و آن هم از روز سیزده رجب برنامهریزی كردهاند. شما فرصت پیدا كردهاید در این روز با شروع اعتكاف و با امید به رحمت خدا، زمینهی جلب رحمتهای خاصهی پروردگار را برای خود فراهم كنید.
همینقدر در رابطه با ماه رجب و روزهی آن بدانید كه رسولخداf فرمودند:
«رَجَبٌ شَهْرُ اللَّهِ وَ شَعْبَانُ شَهْرِی وَ رَمَضَانُ شَهْرُ أُمَّتِى»[4]
ماه رجب، ماه خدا است و شعبان ماه من و رمضان ماه امت من است.
در ماه خدا یعنى ماه رجب قرارداشتن یعنى خداوند نهاىت رابطه را با بندگانش برقرار مىفرماید تا آنها را متوجه خود كند.
و نیز آن حضرت مىفرمایند:
«فَمَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ یَوْماً إِیمَاناً وَ احْتِسَاباً اسْتَوْجَبَ رِضْوَانَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ وَ مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ یَوْمَیْنِ لَمْ یَصِفِ الْوَاصِفُونَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْكَرَامَةِ وَ مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ جَعَلَ اللَّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّارِ خَنْدَقاً أَوْ حِجَاباً طَوْلُهُ مَسِیرَةُ سَبْعِینَ عَاماً»[5]
هركس یك روز از ماه رجب را از سر ایمان به خدا و آخرت روزه بدارد، مستوجب رضوان و رضاىت بزرگ الهی مىشود، و هركس دو روز از آن را روزه بدارد، همة آنهاىی كه خوبىها را وصف مىكنند - چه از اهل زمین، چه از اهل آسمان- نمىتوانند كرامتی را كه اىن شخص نزد خدا پیدا مىكند وصف كنند، و هركس سه روز از ماه رجب را روزه بدارد، خداوند بین او و بین آتش جهنم خندق یا حجابی قرار مىدهد كه طول آن برابر هفتاد سال راه است.
یعنى؛ سه روز روزهداری در ماه رجب موجب مىشود كه انسان یك عمر از آتش جهنم فاصله بگیرد و عواملی كه موجب جهنمىشدن انسان مىگردد مثل حرص به دنیا و شهوات آن، قدرت جذب انسان را از دست بدهند.
در روایت دیگر هست كه رسولخداf مىفرمایند:
«مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّارِ خَنْدَقاً أَوْ حِجَاباً طَوْلُهُ مَسِیرَةُ سَبْعِینَ عَاماً وَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عِنْدَ إِفْطَارِهِ لَقَدْ وَجَبَ حَقُّكَ عَلَیَّ وَ وَجَبَ لَكَ مَحَبَّتِی وَ وَلَایَتِی أُشْهِدُكُمْ یَا مَلَائِكَتِی أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ»[6]
هركس سه روز از ماه رجب را روزه بدارد، خداوند بین او و بین آتش، خندق یا حجابی قرار مىدهد كه طول آن برابر هفتاد سال راه است، و خداوندU در موقع افطار به او مىگوید: حق تو بر من واجب شد و محبت و سرپرستی من نسبت به تو واجب گشت، ای ملائكه من! شما شهادت دهید كه من تمام گناهان او را بخشیدم.
و نیز حضرت مُوسیَبْنَ جَعْفَر uمىفرمایند:
«رَجَب شَهْرٌ عَظیمٌ، یُضاعِفُاللهُ فیهِ الْحَسَناتِ، وَ یَمْحُو فیهِ السَّیِئاتِ، مَنْ صامَ یَوْماً مِنْ رَجَبٍ تَباعُدَتْ عَنْهُ النّارُ مَسیرة سَنَةٍ، وَ مَن صامَ ثَلاثَةِ اَیامٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةٍ»[7]
رجب؛ ماه عظیمى است كه خداوند نیكىها را در آن چند برابر و بدىها را محو مىنماید، هركس یك روز از ماه رجب را روزه بدارد، آتش جهنّم به فاصلة یكسال از او دور مىشود و هر كس سه روز از آن را روزه دارد، بهشت براى او واجب مىشود.[8]
حال شما؛ در حالتِ اعتكاف در ماه رجب یكی از اعمالی كه انجام مىدهید سه روز روزهداری است با اینهمه فضیلت كه پیامبر خداf و ائمه معصومینh از آن خبر دادند. مواظب باشید سرسری این روزها را نگذرانید.
اعتكاف؛ شراىط براى خداىابى
مسلّم در اعتكاف برای معتكف زمینهی ظهور بركاتی خاص فراهم مىگردد. زیرا انسان معتكف شرایط را جهت یادآوری پیمانی كه با خدا بسته است، فراهم مىكند، عمده آمادهكردن شراىطی است كه زمینه برای برگشت به آن عهد فراهم آید و با عمق جانش وقتی شنید كه «ألَسْتُ بِرَبّكم؟» جواب دهد؛ «بلی شَهِدْنا» آری ای پروردگار من؛ مىبینم كه تو تمام زندگی مرا تحت تدبیر عالیهی خود گرفتهاى. و از خدا مىخواهیم به حق آن امام بزرگی كه بركت وجود مقدسش را در اىن روزها به بشریت مرحمت فرموده، بركات خاص خود را برای معتكفین مقرر و مستدام بدارد.
رواىات صادرشده از معصوم خبر از آن دارد كه اعتكاف بركات زیادی برای معتكف به همراه دارد و لذا باىد سعی كنیم طوری آداب و ادب اعتكاف را انجام دهىم كه نهاىت بهرههاى مورد نظر را ببریم. در رواىت از رسول خداf داریم: «مَنِ اعْتَكَفَ ایماناً وَ احْتِساباً عُفِوَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبه»[9] هركس براى خدا و با ایمان كامل معتكف شود، گناهان گذشتة او بخشیده مىشود.
باز در رواىت از آن حضرت داریم: «اَلْمُعْتَكِفُ یعْكُفُ الذُّنُوبَ وَ یجْرِی لَهُ مِنَ الْأجْر، كَآجْرِ عامِلِ الْحَسَناتِ كُلَّها»[10] معتكف از گناهان باز مىاىستد و بدین وسیله اجری مانند اجر كسی كه همة نیكىها را انجام مىدهد، خواهد داشت.
و نیز مىفرمایند: «...مَنِ اعْتَكَفَ یوْماً ابْتِغاءَ وَجْهَ اللهِ عَزَّ وَ جَلّ جَعَلَ اللهُ بَینَهُ وَ بَینَ النّارِ ثَلاثَةِ خَنادق اَبْعَدَ مِمّا بینَ الْخافِقَین»[11]هركس روزی را معتكف شود براى جلب نظر خداى UU، خداوند بىن او و آتش جهنم سه خندق فاصله مىاندازد كه فاصلهی هر خندقی بیشتر از فاصلهی مغرب و مشرق است. یعنى مىلها و اعمالی كه منجر به ورود او به جهنم مىشود در او از بىن مىرود.
چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ اعتكاف بهرههاى فراوانی را با خود به همراه دارد. عمده آن است كه سعی كنیم حالاتی را در خود اىجاد كنیم كه آن بهرهها و بركات براى ما محقق شود.
در رواىت داریم كه پیامبرf هر سال ده روز آخر ماه رمضان را در مسجد معتكف مىشدند و حتی آن سالی كه به جهت جنگ بدر نتوانستند معتكف شوند، سال بعد بیست روز معتكف شدند.[12] و اىن عمل آن حضرت، اولاً: اهمىت اعتكاف را مىرساند. ثانیاً: ما را متوجه بركاتی مىكند كه رسولخداff با آن همه عظمت و قربی كه دارا بودند، به آن بركات نیاز داشتند و عملاً از طریق اعتكافْ راهِ قلبِ خود را به سوی آسمان غیب باز نگه مىداشتند.
فوق مرگ و زندگى
اجازه بدهىد ابتدا تذكراتی در رابطه با حالاتی كه باىد یك معتكف در خود بهوجود آورد عرض كنیم و سپس به اعمالی كه باىد به آن پرداخته شود توجه كنیم.
ابتدا باىد عزیزان متوجه بوده و ایمان داشته باشند یك خبرهاىی در عالَم بالا وجود دارد كه اگر آمادگی لازم را در خود اىجاد كنیم از آن خبرها و بصیرتها محروم نمىشویم، و اگر عزیزان به دنبال آشناىی روح و قلب از آن حقاىق غیبی نیستند، عملاً اعتكاف آنها یك تفنن و تفریح محسوب مىشود.
اعتكاف به آن نحوهاى كه به ما دستور دادهاند عملاً یك نحوه مُردن و خارجشدن از قیل و قال دنیا و واردشدن به برزخ است. شما باىد در اىن چند روزه اولاً: روزهدار باشید، مثل مرده كه غذا نمىخورد. ثانیاً: خودتان را در دست ارادة خداوند قرار دهید، مثل مىت كه در دست غسّال است و هیچ ارادهاى از خود ندارد، تا حجاب اسباب و وساىل از جلو قلب شما مرتفع شود. انسان مرده هیچ ارادهاى از خود ندارد. به ما دستور دادهاند اگر بتوانید در چنین شراىطی در برابر خدا بمىرید، به اعتكاف زنده مىشوید. مثل انسانی كه چون مُرد و او را در قبر گذاشتند، حیات برزخی او شروع مىشود و به حیات برزخی زنده مىشود و متوجه چیزهاىی مىگردد كه تا آن موقع كه در حیات دنیاىی بود از آنها غافل بود. پس آنچه را كه خوب باىد بفهمىد و به قلبتان هم بفهمانید آن است كه با ورود به اعتكاف احساس مُردن كنید و حكمِ «مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا» را در جان و قلب خود محقق نماىید و به فرماىش امىرالمؤمنینu: «قبل از اىنكه بدنهاى شما به آن دنیا منتقل شود، قلبهاىتان را به آن دنیا منتقل نماىید».
اگر شما الآن مردید چه حالی به شما دست مى دهد؟ از یك طرف نمى توانید غذا بخورید، ولی از طرف دیگر نفس امارّهتان ماىل به غذاخوردن و لذّتبردن است، عیناً در برزخ حال اكثر انسانها همینطور است كه مىل به غذا در آنها هست، ولی غذاىی كه جواب اىن مىل را بدهد وجود ندارد. روز قیامت نیز مسئله به همین شكل است ولی شدیدتر، به همین جهت در رواىت داریم؛ با روزة ماه مبارك رمضان خودتان را از فشار گرسنگی و تشنگی قیامت آزاد كنید. چون با روزه، مىل به خوردن و نوشیدن را تا حدّی كنترل و فرو مىنشانید تا در برزخ و قیامت بتوانید از تحرك شدید آن مىل آزاد باشید.
وقتی انسان مُرد و وارد برزخ و قیامت شد، ماىل است كه به دنیا برگردد و غذا بخورد و نوشیدنىهاى مورد اُنس نفس را بنوشد، اما در آن حال كه دیگر در دست خداست، نه مىتواند غذا بخورد، نه مىتواند از آن عالَم بىرون بىاىد. در حالت اعتكاف چنین حالتی را تمرین مىكنید تا كمى به عالم برزخ و قیامت نزدیك شوید و از احوالات آن عالَم برخوردار گردید. در آن حالت خواهید دید چه بركاتی در چنین حالتی براى شما بهوجود مىآید. اگر به لطف الهی بتوانید خودتان را الآن در حین اعتكاف و با منصرفشدن از دنیا، در برزخ حس كنید، آرامآرام توجهات قلب نسبت به آن عالم شروع مىشود. آنچه در اىن حالت از شما انتظار مىرود اىن است كه هرچه بیشتر آداب اعتكاف را رعاىت بنماىید و از آن مهمتر؛ ذهن و دل را كاملاً از دنیا بیرونآورید. شما هم اكنون در خانه خدائید و بحمدالله در امنیت الهی هستید و در اىن حالت شیطان كمتر مىتواند شما را وسوسه كند. به اىن جهت باىد در مسجد معتكف شوید، چون قلبْ در چنین مكان مقدسی بیشتر حضور حق را احساس مىكند. همان طور كه وقتی در برزخ حجابها از جلو قلب مرتفع شد و حضرت عزرائیلu تعلقات دنیاىی را از ما گرفت، حضور خدا بیشتر جلوه مىكند. لذا قرآن در مورد احوالات اهل دنیا در برزخ مىفرماید:
«حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[13]
تا آنگاه كه مرگ یكى از اىشان فرا رسد مىگوید: پروردگارا مرا بازگردانید * شاىد من در آنچه وانهادهام كار نیكى انجام دهم، چنین نیست اىن سخنى است كه او گوینده آن است و در پشت آنان برزخى است تا روزى كه برانگیخته خواهند شد.
هر كدام از اهل دنیا در برزخ التماس مىكنند خداىا! مرا برگردان. چون چشمش كه بىدار شد مىبیند كه عجب؛ بیش از آنكه فكر مىكرد، دنیا دست خدا بود. به طور معمول؛ وسط كوچه و خیابان نمىشود فهمید همه چیز دست خدا است. در مسجد بهتر مىفهمى كارها دست خدا است و لذا باىد در مسجد معتكف شد و آن مقدمات را فراهم كرد تا اىن احساس را بتوانید به قلبتان برسانىد. پس چون از طریق اعتكاف مُردید، عالىترین شعور كه عبارت باشد از توجه به حضور خداوند در همة مناسبات، شروع مىشود.
آرى! شیطان براى اىنكه وارد اىن مرحله نشوید، تلاش زیادی مىكند. ابتدا شما را به یاد مشكلات دنیاىى مىاندازد كه چه نشستهاى، از كار و كاسبی و مدرك و ... عقب افتادى؟! اگر موفق نشد، شروع مىكند شما را از گرفتن نتیجه مأیوس كند كه بابا! اىن كارها مربوط به تو نیست، تو به جاىی نمىرسى، اىن كارها مربوط به اولیاء خدا است. ولی اگر كمى مقاومت كنید مىبینید كید شیطان ضعیف است.
حالا اگر شما مُردید چكار مىكنید؟ دیگر كه نمى توانید هوس نانخوردن بكنید اگر مُردید دیگر كه نمىتوانید غصهی دكان و مغازه و خانه و فرزند و همسر و مدرك و اىنجور چیزها را بخورید، چون اگر غصهی اىنها را بخورىد هم فاىده ندارد. اگر هم در آن حالت برزخ و قیامت غصهی اىنها را بخورى، خودت به خودت مىگویی چقدر احمقام! یكدفعه در آن حالت مى بىنید فقط یك چیز در صحنه است و آن فقط خداست، و اوست كه همهكاره است و من كاری در خور چنین صحنهاى انجام ندادهام، و قلبی كه بتوانم در چنین حضوری قرار گیرم با خود نیاوردهام، از اىن رو ناله سر مىدهى! پروردگارا مرا برگردان، جواب مىآید؛ «كلاّ» نمىشود.
در حالت اعتكاف و با ورود در حالت برزخی مىتوانی با خدا ارتباط برقرار كنى. اعتكاف را براى همین گذاشتند كه ببینی در برزخ چه كار باىد بكنى. در اعتكاف به شما مىگویند «مُردهاىد» و كاری كه در برزخ نمىتوانی انجام دهى، اىنجا انجام بده. اىن است كه اگر عناىت داشته باشید، اعتكاف بهترین شراىط ارتباط با خداست. شما در اعتكاف مردهاىد، مرده در برزخ چه كار مىكند؟ اگر سی سال در دنیا خدا را صدا نزده باشد، اگر راههاى ارتباط با اسماء الهی را بر قلب خود نگشوده باشد، آنجا هیچ كاری نمىتواند بكند، در ظلمت ابدی خواهد بود. شما در برزخ مىخواهید بگویید خدا؛ ولی اگر در دنیا قلب با خدا مرتبط نبوده، نمىتواند بگوید. هر چه انسان در دنیا بوده است، در برزخ همانطور مىتواند باشد، آنجا محل و موطن ظهور ملكات است. اگر كسی نمىتواند در آن نشئه با خداخداگفتن، به قربِ الهی ناىل شود، چون آن موقع كه در دنیا در لفظ مىگفت خدا، اما قلبش را در جاى دیگر قرار داده بود، مىگفت: زود نمازم را بخوانم به كارم برسم. حالا مىخواهد در برزخ بگوید خدا؟ در دنیا نگفتید خدا، گفتید: كارم و كسبم. قلب در كار و كسب بود، حالا روبهرو مىشوید با همان قلبی كه متوجه كار و بازار بود، مىبینید آن قلب از نظر ارزش و براى آنكه صاحبش را به مقصد برساند، ناتوان است. آن چیزی كه فاىده دارد قرب الهی است و منصرفشدن از هر چیزی كه ما را از اىن قرب باز مىدارد. آرى! در ابتدا ممكن است كار سخت باشد ولی اگر جهت را درست كردید، إنشاءالله آرامآرام مىرسىد، و اعتكاف اگر درست انجام شود راه را به انسان نشان مىدهد كه چگونه قلب را از همهچیز خالی كند و متوجه خدا گرداند.
وظیفهی معتكف
چنانچه دقت بفرماىید مىرسىد به اىنكه اعتكاف شراىط ارتباط با خداست، ملاحظه كنید چگونه خداوند تمام شراىط را فراهم كرده است. گفتند باىد در خانهی خدا باشى، روزه باشى، از مسجد بىرون نروى. واقعاً با طرح اىن شراىط غوغا كردهاند و زمینهی فوقالعادهاى را جهت در مسیر قراردادنِ قلبْ فراهم نمودهاند.
حضرت علیu مىفرمایند:
«یَلْزَمُ الْمُعْتَكِفُ الْمَسْجِدَ وَ یَلْزَمُ ذِكْرَ اللَّهِ وَ التِّلَاوَةَ وَ الصَّلَاةَ وَ لَا یَتَحَدَّثُ بِأَحَادِیثِ الدُّنْیَا وَ لَا یُنْشِدُ الشِّعْرَ وَ لَا یَبِیعُ وَ لَا یَشْتَرِی وَ لَا یَحْضُرُ جَنَازَةً وَ لَا یَعُودُ مَرِیضاً وَ لَا یَدْخُلُ بَیْتاً یَخْلُو مَعَ امْرَأَةٍ وَ لَا یَتَكَلَّمُ بِرَفَثٍ وَ لَا یُمَارِی أَحَداً وَ مَا كَفَّ عَنِ الْكَلَامِ مِنَ النَّاسِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ»[14]
معتكف باىد در مسجد باشد، و مشغول ذكر الهی و تلاوت قرآن و نماز گردد، خود را مشغول اختلاطهاى دنیاىی نكند، مشغول شعرگفتن و شاعری نشود، از خرید و فروش پرهیز نماید، حتی از تشییع جنازه و عیادت بیمار[15] و واردشدن در خانه و خلوت با همسر پرهیز نماید، از سخن زشت و جدال خودداری كند، و حتّی اگر از سخنگفتن با مردم خودداری كند بهتر است.
پس چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ باىد حوائج دنیاىی را رها كنى، اگر هم نیاز به غذا داشتى، باىد به اولین مغازه رجوع نماىی و سریعاً به مسجد برگردى. دیگر نباىد بروی ببینی چه كسی ارزانتر مىدهد، حالا هم كه دیگر الحمدلله اىن مسائل حل شده است. از آخر رواىت فوق غافل نباشید كه حضرت مىفرمایند: اگر معتكف بتواند بهكلی از سخنگفتن خودداری كند، بهتر است. زیرا در اىن حالت قلبْ هرچه بیشتر آمادة پذیرش نفحات الهی مىشود.
توجه داشته باشید در حالت اعتكاف وقتی از دنیا و تعلقات آن منصرف شدى، با خودت روبهرو مىشوى، در آن حالت خدا را روبهروی قلب خود مىیابی و لذا خداخداگفتن جاى خود را پیدا مىكند. در زندگی معمولی چند بار كه خداخدا مىگفتى، قوة واهمه یك تصوری براى ما اىجاد مىكرد و ما را متوجه كاری مىكرد تا از خداخداگفتن منصرف شویم و مزهی مناجات با خدا را نچشیم، ولی در اعتكاف براى ذكر و یاد خدا شراىط فراهم است، به شرطی كه خودتان راه تحرك قوهی واهمه را با موباىل و اختلاطهاى دنیاىی و توجه به آرزوهاى دنیاىى، باز نكنید.
آن چیزی كه باىد بر آن تأكید كرد و در اعتكاف باىد مطلوب شما باشد، پیداكردن راهِ خداخداگفتن است. وقتی هنوز ما وارد نیستیم و قلب راه خود را پیدا نكرده است، همان خداخداگفتن، مساوی است با حجاب. مىگویند همان موقعی كه مىخواهیم بگوییم الحمدالله كه در محضر حق حاضریم، مىببینم اى واى همان حضورمان حجاب مىشود. چون به جاى نظر به خدا، نظر به خداخداگفتنِ خود داریم. حال یكی از موقعیتهاىی كه إنشاءالله شراىط انصراف از خود را فراهم مىكند، شراىطی است كه با اعتكاف حاصل مىشود. شما در اىن شراىط مىتوانید وقتی نماز مىخوانید با اىن احساس كه در برزخ هستید نماز بخوانید. اىنجا؛ نه مغازه است نه همسر و نه فرزند. حال اگر در اعتكاف نگویید خدا، در برزخ هم نمىتوانید بگویید خدا. اصل اعتكاف در اىن احساسی است كه ما باىد پیدا كنیم، احساس كنیم كه مردهایم و حالا با خدا روبهروایم، خداىی كه مقصد و مقصود همة انسانها است و بازگشت به او، یعنى بازگشت به هدف اصلى، و حالا مى خواهیم بگوییم خدا. و فرق شراىط ما با برزخ در همین نكته است كه در اىنجا اراده و اختیار ما را از ما نگرفتهاند.
در رواىت داریم كه بعضی از افراد در برزخ و قیامت گنگ مى شوند، به او مىگویند «مَنْ رَبُّكَ»؟ پروردگار تو كیست؟ قلبش باىد عقیدة خود را اظهار كند ولی هیچ سخنی نمىتواند بگوید و یا از سر تقلیدی كه در دنیا از بقیه كرده است، جواب مىدهد. از او مىپرسند اىن را از كجا دانستى؟ مىگوید: شنیدم كه مردم چنین مىگویند. آنگاه با گرز آتشین آنچنان ضربهاى به او مى زنند كه چون سرب ذوب مىشود.[16] و نیز از كسانی كه در توجه به پیامبرff سرسری مىگذرند، در عینی كه كافر نیستند، مىپرسند «مَنْ نَبِیكَ؟» برابر 500 هزار سال طول مىكشد تا اسم پیامبرff را بر زبان بیاورد. حالا خودتان قلب خود را امتحان كنید، ببینید چند وقت است با حضور قلب صلوات نفرستادهاىد، به همان اندازه و بر اساس سالهاى برزخ، قلبْ در ارائه آن تأخیر دارد.
اگر انسان در اىن دنیا با حضور قلب صلوات بفرستد در برزخ واقعاً صلوات مىفرستد، و اگر در دنیا با معرفت و حضور قلب صلوات بفرستید آن صلوات در برزخ شما را جلو مىبرد تا به شفاعت وجود مقدس معصومىنh ناىل شوید.
در هر حال «انقطاع» از دنیا اصلىترین مقصد اعتكاف و واقعىترین مقصد انسان در زندگی دنیاىی است تا بتواند در ابدیت خود به بهترین نحو زندگی كند، ابدیتی كه فقط بودن است، بدون هیچ محدودیتى. واقعىترین واقعىات، ابدیت ما است، جوان و پیر هم ندارد. ابدیت با تمام ابعاد آن الآن پیش ماست، ما باىد احساس ابدیت را یعنى در ابدیت قرارگرفتن را و در برزخ و مرگ قرارگرفتن را، در خودمان اىجاد كنیم.
اىن تذكر اصلی ما است در رابطه با احساسی كه باىد عزیزان در حال اعتكاف در خود بهوجود آورند، إنشاءالله.
از سفر الىالله تا سفر فىالله
با توجه به عراىضی كه عرض شد ملاحظه بفرماىید؛ اعتكافْ عالَمى دارد و باىد سعی كنیم در آن عالَم وارد شویم و در یك آرامش درونى، مرگ و زندگی براى انسان یكسان گردد و اىن حالت، حالتِ سیر به سوی باطن عالَم است، بدون حركت دادن اعضاء و یا تحریك قوة خیال و قوة واهمه. چون در حالت اعتكاف به كمك دستوراتی كه داده شده، جوشش خیال فرو مىنشیند و صحنة دل آمادة پذیرش نفحات الهیه مىگردد. كه گفت:
از درون خویش اىن آوازها |
منع كن تا كشف گردد رازها |
بعد از سیر به سوی خدا و سفر الىالله، سفر فىالله شروع مىشود و در اىن حالت، سالك از تجلّی اسمی از اسماء الهی به تجلی اسم دیگری از آن اسماء، ناىل مىگردد و قلبْ محلِ تجلّی اسماء الهی خواهد شد، و همة اىن احوالات در شراىطی حاصل مىشود كه شخص، با انقطاع از عالَم دنیا، خود را در شراىطی قرار دهد كه هیچچیزِ بىرونی بر او تأثیر نگذارد و به حالت یكسانی و بىتأثیری كامل برسد و زندگی و مرگ به نحو یكسان براى او بىتفاوت باشد.
آزادی از گذشته و آینده
براى تكمىل اىن تذكر؛ تذكر خوبی است كه زیاد شنیدهاىد و آن اىنكه مىفرمایند: اگر كسی در مسجد بنشیند، آن مدت كه در مسجد نشسته است جزء عمرش حساب نمىشود. فهمىدن اىن موضوع خیلی مهم است، چون انسان در چنین حالت در شراىطی قرار مىگیرد كه از عالم «زمان» بىرون مىرود، اگر وارد مسجد شد دیگر از گذشته و آینده آزاد است. پس حق مسجد است كه وقتی وارد شدید، از گذشته و آینده آزاد باشید و اگر به واقع از گذشته و آینده آزاد بشوید، وارد مسجد شدهاىد و اگر طبق اىن قاعده وارد مسجد شدید مسلّم است كه دیگر آن مدت، جزء عمر زمىنىتان حساب نمىشود. زیرا فوق آینده و گذشته قرار گرفتهاىد. شما وقتی در برزخ و قیامت مىروید، دیگر آن شراىط گذشته و آینده را ندارید، به تعبیر دیگرْ آن شراىط، شراىطی است كه «بَعد» در آن وجود ندارد فقط «حال» است. پس اگر آدم در «حال» قرار گرفت، به لطف الهی دیگر نه قبل براىش هست و نه بعد. تمام مشكلات ذهنی ما از قبل و بعد است. اگر سعی كنیم در «حال» قرار بگیریم، در واقع در مقام توجه حضور حق قرار گرفتهایم، چون در توجه به آینده، توجه ما به چیزی است كه هنوز نیست، و در توجه به گذشته، توجه ما به چیزی است كه فعلاً رفته است. پس با توجهكردن به آینده و گذشته، در واقع توجه ما به «عدم» است. شما امروز تمرین كنید و خودتان را آزاد از گذشته و آینده، در حضور ببرید. در حین اعتكاف تا حدی در چنین حالتی قرار مىگیرید. وقتی اعتكاف تمام شد و به زندگی مشغول شدید، یادتان كه مىآید مىگویید؛ عجب حالی بود. همین مختصرش كلی حال دارد. مردم وقتی به زیارت خانهی خدا مىروند در حالت حضور قرار مىگیرند، وقتی بر مىگردند مىگویند تا قبل از رسىدن به فرودگاه شهرمان اصلاً زن و بچه و خانه، یادمان نبود، ولی همینكه رسىدیم به فروردگاه و از آن حالت خارج شدیم، طاقتمان داشت تمام مىشد، نیم ساعت دیگر نمىتوانستیم براى دیدن بچهی كوچكمان صبر كنیم، اما اىن سی روز اصلاً یادمان نبود كه فرزند كوچك داریم. ما چون قواعد و بركات زمانها و مكانهاى مقدس را نمىشناسیم، فكر مىكنیم اىن احوالات چیز كم ارزشی است، در حالىكه اىن بندة خدا در حین مراسم حج، یعنى اىن سی روزه به نور آن سرزمىن مقدس، در گذشته و آینده نبوده و فارغ از گذشته و آینده در «حال» بهسر مىبرده است و لذا آزاد از حجاب گذشته و آینده به راحتی مىتوان با خدا بهسر برد و راز و نیاز كرد. آنچه نمىگذارد ما با خدا ارتباط برقرار كنیم، «گذشته» و «آینده» است. گفت:
فكـرت از ماضـی و مستقبــل بــــود |
چون از اىن دو رست مشكل حل بود |
چون بود فكرت همـه مشغول «حال» |
نـاىد انــدر ذهــن تـــو فكـر محـال |
مشكل ما همین گرفتاری ذهنی است كه دائم یا در آینده بهسر مىبریم و یا در گذشته. اگر توانستیم به مقام «حال» وارد شویم، خدا را روبهروی خود مىیابیم، خداىی كه آزاد از هر آینده و گذشتهاى، عین بقاء است. مولوی در جاى دیگر مىگوید:
عمـر من شـد فدیـهی فـرداى مـن |
واى از اىن فرداى ناپیداى من |
هین مگو فردا، كه فرداها گذشت |
تا بـه كلّی نگذرد اىـام كَشت |
اگر دائماً در فردا و فرداها زندگی كردیم، آنچنان در ناكجاآباد، همة زندگی را دود مىكنیم كه هیچ امكانی براى آبادانی قیامت برایمان نمىماند.
خودتان امتحان كنید وقتی مىگویید «الله اكبر» اگر در حضور باشید به راحتی با حق سخن مىگویید، و با تماشاى او، كبریاىی او را بر زبان مىرانید. اما چه چیزی نمىگذارد اىن رؤیت محقق شود؟ نظر به گذشته و آینده، نظر به اىنكه قبلاً چه كردى، یا بعداً باىد چه بكنى. ملاحظه كنید كه «گذشته» كو؟ مسلّم حالا آن گذشته نیست. «آینده» كو؟ مسلم آن آینده فعلاً نیست. پس اگر كسی در گذشته و آینده باشد در عدم است، و عمری كه در عدم سیر كند چه قدر مى ارزد؟ اىنكه مىگویند باىد در «حال» باشید رمزش اىن است كه از «هیچىها» آزاد شویم،[17] و شما آمدهاىد در مسجد تا نگران گذشته و آینده نباشید و اگر روحاً و قلباً آماده باشید به لطف الهى، با همین دستورهاى سادة نمادینی كه به شما مىدهند از گذشته و آینده آزاد مىشوید. اگر شما آماده باشید در «حال» وارد مى شوید، قیمتىترین تحفة خدا روی زمىن همین است كه خدا ما را در «حال» مىآورد، همین است كه اصطلاحاً «حضور قلب» گفته مىشود. عناىت داشته باشید «حضور قلب» در نماز غیر از توجه به معنی الفاظی است كه در نماز اداء مىكنید. در حضور قلب انسان فوق الفاظ و معانی آنها، با دلش با خدا نجوا مىكند، در واقع اىن الفاظ وسیلة اظهار رمز و رازِ دل است. در آن حالت، شما بالاتر از الفاظ و معانی مربوطه با خدا صحبت مىكنید، و شرط تحقق چنین حالتی متوقفنشدن در الفاظ و معانی نماز است - نه اىنكه آنها را رعاىت نكنید، بلكه در آنها متوقف نشوید - دل را از توجه به همهچیز غیر خدا آزاد كنیم، تا خدا بماند و بس. و به اعتبار دیگر یك نحوه توبة قلب را در خود محقق كنیم تا از اىن به بعد دلْ دوباره هوس دنیا نكند. گفت:
آنـچه در تــو اصــل نافــرمانـــی است |
ماىــة گمــراهــی و نادانـــی است |
چیست دانى؟ هستی نفس است و بس |
كوش تا زان، توبه جویی زان سپس |
هستـی تسـت اصـل هـر جــرم و خطــا |
نیست شـو تا خـود نماند جـز خدا |
آنكه بشكستـی و بستی توبـــه نیــست |
اى بــرادر تا تـو هستی توبه نیست |
توبــه نَبْــوَد جــز شكســت خــویشتن |
توبـه خواهی نشكند! خود را شكن |
آرى! از طریق رفع منیت و انانیت دیگر دل راه خود را به سوی آسمان پیدا مىكند و پس از خارجشدن از اعتكاف دلش از اعتكاف خارج نمىشود و دل با الفاظ و كلماتی كه در عبادات ادا مىشود، همراهی مىكند.
شرایط شكوفایی همه اعمال
إنشاءالله چون در حالت حضور قلب وارد شدید، الفاظ و معانی نماز تماماً تقاضاى قلب شما مىگردد، گویا حمد و سوره و بعد بهطور كلی آرامآرام، تمامى نماز به شما القاء مىشود. نمىخواهم بگویم به اىن زودىها خبری خواهد شد، حداقل در برزخ كه موانعِ ارتباط با خداوند مرتفع شد و شیطان هم دیگر آنجا نبود كه وسوسه كند و ذهن شما را از خدا منصرف كند. آرى! در آن وقت مىبینید عجب نمازهاىی دارید مىخوانید، نمىدانم بگویم در آن حالت، شما نماز مىخوانید، یا نماز خواندتان را مىخوانید و ملكات خود را اظهار مىدارید؟ آنجا نمىشود كار جدیدی را شروع كرد، چون اراده و انتخاب مربوط به اىن عالَم است. در اىنجا مىشود اراده كرد، و به اعتكاف آمد و با همت و ارادة خود «دل» را متوجه خدا نمود. اراده را تا موقع احتضارِ قبل از مرگ، بیشتر به ما ندادهاند، آنجا برآیندِ نماز خواندنهاىی كه در طول عمر انجام دادهاىد را به شما مىدهند، اما به اىن معنی كه بهترین آن را انتخاب مىكنند و حساب همة نمازها را بر اساس آن بهترین نماز، محاسبه مىكنند. چون در قرآن هست:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ»[18]
هركس از مرد یا زن عمل صالحی انجام دهد و مؤمن هم باشد، قطعاً او را با حیات طیب، حیات مىبخشیم و حتماً به آنان بهترین از آنچه كه انجام مىدادند، پاداش خواهیم داد.
تمام اعمالی كه در دنیا انجام دادهاىد را در نظر بگیرید؛ بعد آن بهترین شكل هر عملی را مىگیرند و حساب همة اعمال را بر اساس آن بهترین شكل از آن عمل، جزا مىدهند. بهترین صلة رحم را حساب همهی صله رحمها قرار مىدهند، بهترین زیارتی را كه انجام دادهاىد را براى همة زیارات در نظر مىگیرند. حال اگر شراىط بهترین اعمال را در اعتكاف براى خود فراهم كنید، در واقع آن عمل را به همة اعمالی كه از آن نوع انجام دادهاىد سراىت مىدهند، حال چه آن عمل نماز باشد، و چه روزه، و چه ذكر و دعا.
حضور قلب یا آزادشدن از زمان و مكان و واردشدن در «حال» چیزی است كه با قرارگرفتن در مسجد راحتتر محقق مىشود. و در آن حالتْ عبادات، شكوفاىی خاصی به خود مىگیرد و سرماىة ما براى همهی عباداتمان مىشود. در اعتكاف كه همهی شراىطِ در حضور قرارگرفتن فراهم است سعی بفرماىید از به حضوربردن قلب غافل نشوید. قلبِ آزاد از همة دنیا، راه خود را به خوبی پیدا مىكند و در طول زندگی بر پاىداری در اىن راه شكیباىی و صبر پیشه مىكند و هرچه با صبر و شكیباىی اىن راه را طی كند، آرامآرام عالىترین نحوة اعمال براى او ظاهر مىشود و خداوند هم در همین رابطه فرمود:
«مَا عِندَكُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ»[19]
آنچه پیش شماست تمام مىشود و آنچه پیش خداست پاىدار است و قطعا كسانى را كه صبر و شكیباىى در عبادات پیشه كردند به بهترین از آنچه عمل مىكردند پاداش خواهیم داد.
چنانچه ملاحظه مىكنید؛ قرآن در اىن آیه مىفرماید: آنهاىی كه در راه دینداری صبر پیشه كردند به بهترین جزاىی كه از هر عمل دست مىیابند، همهی اعمالشان را پاداش مىدهىم. چون هرچه بیشتر در اعمالتان صبر و پشت كار و شكیباىی و پاىداری نشان دهىد، آرامآرام بهترین شكلِ اعمال ظاهر مىشود و آن بهترین عمل را به همة اعمالی كه از آن نوع انجام دادهاىد سراىت مىدهند. حضور در مكانهاى مقدس مثل مسجدالحرام و مسجدالنبی و حرم امامان معصومh و مساجد براى همین موضوع است. چون در اىن مكانها حجابِ بىن انسان و عالم قدس كمتر است و در نتیجه اعمال عبادی بهتر انجام مىگیرد و همان عالىترین اعمال در همة اعمال ما در كلّ زندگی سریان مىیابد و همة آن اعمال صورت عالىترین اعمال را به خود مىگیرد. و لذا است كه باز تأكید مىشود؛ سعی كنید با به حضوربردنِ قلب در عبادات در اىن مدتی كه معتكف هستید، نهاىت استفاده را بنماىید.
بر اساس دستوراتی كه جهت انجام اعتكاف داده شده، شراىطْ جهتِ امر فوق، كاملاً آماده است. حتی مىفرمایند: از خوردن و آشامىدن در روز خودداری كنید، و یا در تمام مدت اعتكاف، چیز خوشبویی را نبویید، تا از آن طریق منتقل به دنیا نشوید و خداى ناكرده جنبة حیوانی شما بر جنبه روحانىتان غلبه پیدا كند. چون اساساً تقلیل غذا و لذّات بدنى، جنبة حیوانیت را تقلیل و جنبة روحانی را تقویت مىكند. در اىن شراىط كم حرف بزنید، رفقاىی كه دوست دارند براى همدیگر از دنیا و زندگی اختلاط كنند نزدیك هم نباشند. شما اىنجا یك رفیق دارید به نام خداوند كه دائماً به قلب شما از طریق ملائكه تعلیم مىدهد و خطورات شیطانی را دفع مىكند، حالا كه آمدهاىد مىهمان او باشید شراىط را طوری فراهم كنید كه حضرت ربالعالمىن به بهترین نحوه شما را مىزبانی كرده باشد. بعد كه از اعتكاف خارج مىشوید و حالات قلبی خود را با آن وقتی كه در اعتكاف بودید، مقاىسه مىنماىید مىبینید ناخودگاه در حالت اعتكاف به راحتی بسیاری از خواطر قلبی از شما دفع مىشد. وقوف شما در مسجد و در عین روزهداری و آمادة جذب نفحات الهىشدن، بسیار كارساز است. همینكه در حال وقوف در مسجد هستید مىبینید كه معجزهوار خطورات شما در كنترل است. پیش از ظهری را كه در حین اعتكاف در حال وقوف در مسجد هستید را با پیش از ظهر یك روز تعطیل مقاىسه كنید؛ ببینید چه اندازه فرق مىكند، حالا آرام اىنجا نشستهاىد گویا دنیا را آب ببرد، شما را خواب مىبرد. كجا شد آن شیطان كه یك لحظه نمىگذاشت ذهن و خیال شما راحت باشد، دائم دلمان شور مىزد، به اىن تلفن مىزدیم، به آن تلفن مىزدیم، یك لحظه آرامش نداشتیم. ولی در اىنجا خداوند و ملائكةالله دارند تا آنجا كه شما بخواهید قلبتان را كنترل مىكنند. براى همین گفتهاند پاىتان را از مسجد بىرون نگذارید، تا اىنكه در عرض اىن سه روز آرامآرام اىن خطورات دنیاىی كم شود و زمینه براى تجلی نور حق فراهم گردد.
تا اىنجا تذكراتی در رابطه با آداب و ادب اعتكاف عرض شد. نكتة بسیار مهمى كه باىد در حین اعتكاف به قلب خود برسانىد، تذكرات اخلاقی و سلوكی است كه از جمله اىن تذكرات حدیث مشهور «معراج» است.
همراه رسول خداf به سوی معراج
رواىت معراج قصة اعتكاف پیامبرf است با خدا. معراج باعث شده تا پیامبرخداf آنگاه كه با خدا درخلوتِ ناب و خالص قرار گرفتند، خداوند با اىشان رازهاىی را در مىان گذارد، آن رازها اساسىترین مطالبی است كه مىتوان در اىن دنیا به آنها توجه كرد و بهترین استفاده را از فرصت زندگی دنیاىی بهدست آورد. ما فرازهاىی از آن حدیث شریف را با شما در مىان مىگذاریم به امید آنكه تذكری اساسی براى قلب شما باشد. در واقع شما وقتی آن دستورات را مى شنوید و مطالعه مىكنید، خلوتتان خلوت محمدیf مىشود.
حتماً مىدانید كه حدیث معراج - به قول اساتید بزرگ - دستورالعمل كامل سلوك پیامبرf است كه خدا به عنوان شیخ و راهنماى پیامبرf به آن حضرت داده و تا كنون احدی عالىتر از اىن دستورالعمل نگفته است و آنهاىی كه به جاىی رسىدند، وامدارِ حدیث معراج هستند.[20] در خلوتترین خلوتها، خدا و پیامبرff با همدیگر سؤال و جوابهاىی داشتند و راههاىی را براى همة انسانهاى معراجی گشودند.
راوی حدیث؛ وجود مقدس امیرالمؤمنینu هستند.[21]
سرّ خدا كه عارف سالك به كس نگفت |
در حیرتم كه بادهفروش از كجا شنید |
حضرت مىگویند:
«أَنَّ النَّبِیَّf سَأَلَ رَبَّهُ سُبْحَانَهُ لَیْلَةَ الْمِعْرَاجِ، فَقَالَ یَا رَبِّ» در شب معراج وجود مقدس پیامبرf از خدا سوال كرد اى پروردگارم: «أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ»؟ بهترین و افضل اعمال كدام است؟ آدم زرنگ را ببینید، رفته است با خدا خلوت كند، حالا سؤال مىكند، بهترین و افضلِ اعمال چیست؟
«فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّلِ عَلَیَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ» حضرت حق فرمود: در پیش من هیچ عملی بهتر از«توكل» و «رضا به آنچه قسمت بندهام كردهام» نیست.
معنی و بركات توكل
توكل یعنى آنچنان اطمىنان به مدیریت و برنامههاى خداوند نسبت به خودت و جامعهات داشته باشی كه تماماً او را در همة امور وكیل خود قرار دهى و مطمئن باشی او با تمام قدرت و در نهاىت دقت و حكمت امور بندگانش را به عهده گرفته و بندگان باىد با اطمىنان به خدا از دستورات او پیروی كنند و هیچ دغدغهاى نداشته باشند. یكی از وسوسههاى شیطان اىن است كه مىآید و با وسوسههاى خود سر به سر من و شما مىگذارد كه «اىن هم شد كار، همین طور اىنجا نشستهاى و مشغول ذكر هستى، دنیا از دستت رفت، بلند شو كاری بكن، و یك آجری روی آجر بگذار، همة مردم در كار و تلاشاند ولی تو كه اىنجا نشستهاى عقب افتادى». ولی اگر بتوانید نیتهاىتان را خالص كنید و توكل به خدا جزء عقیدهتان بشود، بزرگترین بصیرت و علم شعور در هستی را بهدست آوردهاىد. اولین چیزی كه باىد از آن طریق دهانِ وسوسهگر شیطان را ببندیم، اىن است كه به مبانی نجات خودمان عالِم شویم و بدانیم علم و بصیرتی بالاتر از اىن نیست كه متوجه باشیم همه كارة عالم خداست. اگر اىن بصیرت و شعور در ما اىجاد شد شیطان خلع سلاح مىشود. شیطان براى تحریك ما مىگوید: معتكفشدن كار نیست، بلند شو كاری انجام بده. در صورتی كه عزیزان بدانید تمام كارها در همین است كه متوجه باشیم اگر در تحت برنامة خداوند عمل نكنیم، گرفتار عملهاى افراطی و غلط مىشویم. آمدهایم اىنجا كه مُلْهَم به اعمال صحیح گردیم. دین كه نمىخواهد شما را گوشهنشین كند تا كار و كاسبی را رها كنید. به ما مىفرماید: بدبختی اىن است كه شما عمل صحیح را عوضی بگیرید و گرفتار اعمالی شوید كه نجاتدهنده نیست. نمونهاش افرادی كه بدون توكل به خدا و صرفاً با امىد به فكر و برنامة خود روزی 18 ساعت كار مىكنند ولی هیچ بهرهاى از زندگی خود ندارند. امام حسینu چه چیز داشتند كه توانستند سرنوشت و جهت تاریخ را عوض كنند و تا قیام قیامت بشریت را از نور خود بهرهمند كنند؟ امامحسینu چون توكل به خدا داشتند در آن شراىطی كه همهچیز، آن حضرت را به تسلیم دعوت مىكرد، عملی انجام دادند كه معلوم شد یزید«علیهاللعنة» با آن همه اسلحهها و تحركها هیچكاره است. خدا مىداند تا قیام قیامت ما و همة بشریت، وام دار توكّل حسینu هستیم. اگر امام حسینu آن توكّل ناب را نداشتند چه طور هفتاد و دو نفر جلوی لشگر30 هزار نفری مى اىستند و حالا شما مىتوانید بگویید هر كس به هر جا رسىد و اگر اسلام ماند، همه و همه از توكل امام حسینu بود، چون امامحسینu سخن خدا به پیامبرش را در معراج مىدانست و از سرّ آن آگاه بود و فهمىد یعنى چه كه خدا به پیامبرش فرمود: «لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّلِ». من از خدا براى خودم و براى شما فهم نقش توكل و توفیق عمل به آن را مىخواهم، همانگونه كه امام حسینu متوجه بودند با توكل به خدا چه اندازه خداوند به جاى آن حضرت در راستاى هدفی كه حسینu دنبال مىكرد، نقش مىآفریند. خداوند باىد به ما شعوری بدهد كه نگران وسعت و یا محدودیت عمل نباشیم، نگران غفلت از نقش خدا باشیم. مثلا ببینید خداوند امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» را به كجا رساند؟ اىشان به جهت توكلی كه داشتند چگونه مقابل نظام شاهنشاهی با آن همه لشگر و تبلیغات اىستادند، و ملاحظه كردید چگونه اىشان نگران آنچه اهل دنیا نگران آن هستند نبود در نتیجه در عین برآوردهشدن آن اهداف الهى كه داشتند، تمام آنچه اهل دنیا مىخواهند و به دست نمىآورند، اىشان بهدست آورد. اهل دنیا شهرت جهانی آن هم به نحو آبرومندانهاش، مىخواهند ولی خداوند فقط آن را به امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» داد، هیچكس دیگر زیر اىن آسمان آن طور كه امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» شهرت دارند، شهرت مثبت جهانی ندارد. ملاحظه كنید توكل به خدا چه تواناىىهاىی دارد و چه كارهاىی مىتوان به كمك آن انجام داد.
امروز بىاىیم بابی را در زندگی خود باز كنیم و آن اىن است كه افضل اعمال را توكل به خدا بدانیم و قلب خود را در اىن راستا ادب نماىیم و وسوسههاى شیطان را به چیزی نگیریم. خداوند به پیامبرش فرمود؛ افضل اعمال، توكل است. توكل یك فعالیت بدنی نیست، یك شعور قلبی است كه باىد ریشه و پاىة همة اعمال ما باشد. ممكن است در ابتدا سخت باشد كه به قلب بفهمانیم از یاد خدا ما نرفته است. پس دست به كارهاىی نزنیم كه گویا آزاد و به خود واگذاشته شدهایم. آرى ممكن است در ابتداى امر رساندن اىن نكته به قلب سخت باشد. ولی خدا مىداند هر كس در مسیر زندگی ضربه خورد، به جهت غفلت از توكل بود و از اىنكه فكر كرد به خود واگذاشته شده است و لذا حركاتی را انجام داد كه موجب هلاكت او شد. خداوند حتی بعضاً براى اىنكه ما را متوجه حقیقت مطلب كند و به ما بفهماند ابزارها و اسباب و وساىل، استقلالاً نمىتوانند نقشی در زندگی و سرنوشت ما داشته باشند، ما را به ظاهر از داشتن آن اسباب و وساىل محروم مىكند تا توجه ما به خودش بیفتد. مثلا ما تا به حال فكر مىكردیم با اىن پولی كه به ما مىرسد زندگی مىكنیم، خداوند مسیر رسىدن آن پول را مىبندد، حال اگر متوجه باشیم خدا تا دیروز از اىن طریق رزق ما را مىرساند، حالا مىخواهد طریقش را عوض كند، با اطمینان خاطر آن محرومیت را جلوهاى از حضور او مىدانیم و عملاً بدون آنكه ابزارها و وساىل و امكانات را مستقل ببینیم، ارتباط خود را با خدا در هر حال برقرار مىكنیم، بعد هم متوجه مىشوید خوب فهمىدید كه همه كاره خدا است. اما اگر به ابزارها امید داشتیم، وقتی خداوند ما را به نحوی از آنها محروم كرد پریشان مىشویم، كه واى، حالا چه كار كنیم، حالا كه آن پول نمى رسد، بدبخت مىشویم، اىن به جهت بىتوكلی و غفلت از حضور همهجانبة خداوند است و هركس بدبخت شد از اىن طریق بدبخت شد كه نفهمىد در همه مناسبات، خدا همه كاره است، و لذا دست به اعمالی زد كه كارش در نهاىت هلاك و رسواىی بود. همة شما خودتان ببینید از اول زندگى تا حالا به راحتی زندگىتان اداره شده است در حدّی كه نمىدانید چه طوری اداره شدید، اگر شراىط رسىدن رزقی رفت به نحو دیگری آن رزق به ما رسىد. پس بىاىید و در اىن اعتكاف حالت توكل را در خودمان نهادینه كنیم، همینكه نسبت به ابزارها و اسباب دنیا امید خود را قطع كردهاىد و آمدهاىد در اىنجا، شروع مباركی است. متوجه باشید حتی در بعضی موارد اولیاء خدا بدون اىن ابزارها مستقیماً حوائج خود را از خدا گرفتهاند، چه رسد كه بخواهید براى ابزارها استقلال قائل شوید. گفت:
از سبب سازیش من سوداىیم |
و از سببب سوزیش سوفسطاىیم |
آرى! یك وقت خداوند براى رفع حوائج ما سبب مى سازد ولی یك وقت كارِ بالاتری مىكند و آن اىنكه سببها را نیز مىسوزاند تا ما را با تمام وجود متوجهی خودش بكند. اهل توكل به جاىی رسىدند كه متوجه شدند اىن سببها در قبضهی خداوند است، حال یا با سببها و وساىل، حوائج بندگان را مىدهد، یا بعضاً به اولیاء خودش مثل ابراهیم، و به زكریا و مریمh و غیره بعضی از حوائج را بىسبب مىرساند. همسر پیر و نازاى حضرت ابراهیمu را آمادة باردارشدن كرد – عموماً زنها وقتی پیر مىشوند نازا هستند، چه رسد زنی كه از اول نمىتواند باردار شود- چنین زنی را خداوند صاحب اسحاق نمود. [22] خداوند با طرح قضیة حضرت ابراهیمuu و همسرش مىخواهد به ما بفرماید اگر اهل توكل شدید و تأثیر سببها را از من دانستىد با اىن عقیده زندگی را با همة ناملایماتش ادامه دادید، به وقتش بىسبب هم حوائج شما را به شما مىدهم. خدا مىداند چه زندگی عزیزی است كه آدم به جاىی برسد كه دیگر نگوید سببها را خدا داده است، بلكه بگوید خداىا! من سببها را نمىبینم، من ماوراء همه چیز تو را مىبینم و بس. گویا حضرت زكریاu یادشان رفته بود كه خداوند بىسبب نیز مىبخشد، یكمرتبه نوع برخورد خدا با حضرت مریمi را كه در رابطه با حاضرشدن غذاى بهشتی دیدند، متذكر شد.[23] مؤمنین اىن طور هستند، براى همدیگر آیینهاند. گاهی خداوند از طریق دیگری حرف خودش را به ما مى زند. حضرت زكریاuu پرسىد؛ مریم اىن رزقها براى تو از كجا مىآید؟ «و قالَتْ هُوَ مِن عِنْدِالله» گفت؛ از طرف خدا. آن حضرت كه پیر شده بودند و همسرشان هم از اول نازا بودند و دیگر امىد نداشتند در اىن سن همسرش توانِ باردارشدن داشته باشد، از طرفی هم متوجه بود جریان نبوّتی و فرهنگ هداىتی كه بهوجود آورده بدون یك فرزندی كه از اولیاء الهی باشد معلوم نیست پاىدار بماند، یكمرتبه به خودش نهیب زد؛ اى زكریا! چه نشستهاى، مىخواهی جوان بشوى یا همسرت جوان شود تا فرزنددار شوى؟ فرزند مىخواهی برو همینطور از خدا بخواه. آمد و گفت: خداىا همین طور كه بدون واسطه و ماوراء وساىل عادی به مریم رزق مىرسانى، من هم ماوراء اىن ابزارهاى عادی فرزند مىخواهم.[24] خدا هم فرمود:
«یَا زَكَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا»[25]
اى زكریا! ما تو را به پسرى كه نامش یحیى است مژده مىدهىم كه قبلا همنامى براى او قرار ندادهایم.
زكریا پیش خود گفت نكند خواب مىبینم.
«قَالَ رَبِّ أَنَّى یَكُونُ لِی غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِیًّا»[26]
گفت پروردگارا! چگونه مرا پسرى خواهد بود و حال آنكه زنم نازاست و من از سالخوردگى ناتوان شدهام.
تقاضا كرد شاهدی نشانش دهد كه مطمئن شود وعده، وعدة الهی است.
«قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً قَالَ آیَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَیَالٍ سَوِیًّا»[27]
گفت پروردگارا نشانهاى براى من قرار ده. فرمود: نشانة تو اىن است كه سه شبانه [روز] با اىنكه سالمى با مردم سخن نمىگویى.
اىن سخنان درجهی آن پیامبرu را مىرساند، و خداوند در نهاىت او را به جاىی رساند كه غیر ممكنترین كارها را كه در تحقق آن، همة اسباب و وساىل ناتوانند، ماوراء اسبابها، عملی نمود، تا به بندة اهل توكل بیش از پیش خود را بنماىاند.
هركس اهل توكل شد، كارهاى نشدنی براىش شدنی مىشود. چون همان وقتی هم كه ابزارها و وساىل را وسیلهی انجام كارها مىدید، متوجه خداىی بود كه از طریق اسباب و وساىل ارادة خود را تحقق مىبخشد و لذا وقتی به او مىگوید عصاىت را بىنداز و بعد مىبیند آن عصا اژدها شد، چون مىداند پشت اىن صورتِ اژدهاشدنِ عصا، ارادهی خداوند در صحنه است. در عین تعجب، وقتی دستور مىدهد آن اژدها را بگیر؛ مىگیرد. لذا چنین انسانِ اهل توكلی مىتواند نقشآفرین شود و یك تمدن ظالمانه مثل تمدن فرعونرا سرنگون كند.
وجود مبارك حضرت امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» به جهت همین توكل، كاری كردند كه نشدنىترین كار دورانِ خودشان بود. گاهی آدم مىگوید اىن كار امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» در سرنگونی نظام شاهنشاهی در آن شراىط، بىسببتر است، یا اىنكه چوبی اژدها شد؟ خیلی كار مهمی به دست حضرت امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» انجام گرفت، اىنكه ما عظمت آن را نمىبینیم به جهت اىن است كه گرفتار سببها هستیم. از اسلام و اىن قرآن خیلی كار مىآید. اگر به من بگویند براى نشاندادن عظمت حضور خداوند، عصاىی به تو بدهند تا بىندازی و اژدها بشود و یا آیات قرآن را بدهند؟ بنده آیات قرآن را انتخاب مىكنم، چون بىواسطهتر حضور خداوند را در صحنه مىنماىاند.
بحث در رابطه با «توكل» بود؛ توكل یعنى انسان به جاىی از شعور و بصیرت برسد كه قلبش همواره متذكر باشد كه خدا او را فراموش نكرده است، و اىنقدر در توسل به اسبابها و جنبة استقلالی براى آنها قائلشدن، دست و پا نزند. گفت:
طفــل تا گیــرا و تا پـویـــا نبـــود |
مركبــش جـز گــردن بابا نبـــود |
چون فضولىكرد و دست وپا نمود |
در عنـا افتــاد و در كور و كبــود |
ما باىد خود را چون طفلی بدانیم كه خداوند در آغوش رحمت خود قرارمان داده است و بدانیم اگر خود را مستقل پنداشتیم و دست و پاى بىجا زدیم، خداوند ما را به خود وامىگذارد.
جانهاى خلق پیش از دست و پا |
مــىپـریـدنـد از وفــا ســـوی صفـا |
چون به امر إهبطوا بنــدی شدنـد |
حبسخشموحرصوخرسندی شدند |
همة اىن سرگردانىها به جهت آن است كه خواستیم بدون توكل به خدا زندگی كنیم و لذا زندگی همراه با وفا و صفا تبدیل شد به زندگی همراه با خشم و حرص و خوشحالىهاى غافلانه. غفلت از توكل و دست و پا زدن در اسبابها موجب مىشود تا خدا هم ما را به خودمان واگذارد. هركس بدبخت شد به همین جهت بود كه از مدیریت همه جانبة خداوند غافل شد و لذا به جاى بندگی خدا، خواست خودش كاری براى خود بكند و لذا جاى خدا نشست. حتماً ملاحظه كردهاىد بعضی از جوانان كه ازدواجشان كمى دیر مىشود آنچنان حیران و مضطرب مىگردند كه گویا براى همىشه جزء فراموششدهها محسوب شدهاند. باور كنید اىنها بعداً در حضور حضرت ربالعالمىن بسیار خجالت مىكشند كه چرا اىنقدر بىادب بودیم. در حالى كه خدا اىن قدر مواظب ما بود! و از بس به یاد ما بود اىن طور زندگی را براى ما مقدر كرد كه به ظاهر ما از بقیه عقب افتادىم ولی شامل الطاف خاص او گشتیم. چقدر خوب است كه در عین انجام وظاىف فردی و اجتماعى، كار خود را به خدا واگذاریم تا خدا هرچه صلاح ما است براى ما مقدر فرماید و ما هم به هر آنچه او مقدر فرماید، راضی باشیم. اىن است معنی توكل. آرى! گفت:
گر توكل مىكنی در كار كن |
كار كن پس تكیه بر «الله» كن |
اما كار را به حكم وظیفه انجام بده و به جاى امىد به خود و به كار خود، به خدا توكل كن.
چنانچه ملاحظه كردید؛ فرمود:
«لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّلِ عَلَیَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ»؛ نیست در نزد من چیزی افضل و برتر از توكلِ بر من، و راضىبودن به آنچه قسمت بندهام قرار دادهام. نكتة دوم نیز از نكاتی است كه در خلعِ سلاحكردنِ شیطان بسیار مؤثر است و بهترین علم و بصیرت محسوب مىشود. اىن كه راضی بشوى به آنچه كه خدا به تو داده است، و مسلّم بدانید بهتر از اىن حرف براى نجات بشر حرفی در عالم نیست. آنكس كه بدبخت و دزد شد، لات و جیببُر و مالِ مردمخور شد، همه به جهت غفلت از همین نكته بود. روز اول به آنچه خدا به او داده بود راضی نشد و غافل شد از اىنكه پروردگار، او را فراموش نكرده است، بلكه بهترین شراىط همین است كه خداوند براى او شكل داد و راه ارتباط صحیح با خدا در همان شكلی است كه خداوند براى او قرار داده است، چون اىن مسئله را فراموش كرد، به اعمالی دست زد كه منجر به بدبختی دنیا و آخرت او شد. شما تصور نفرماىید كه طرف یك مرتبه رفت و دزدی كرد، نه عزیزم؛ چنین قاعدهاى در دنیا نداریم، خدا هیچكس را از رزق مورد نیازش محروم نمىكند. فاجعه از اىن جا شروع شد كه به آنچه خدا به او داده بود راضی نشد. حالا عرض من اىن جاست كه خدا اگر بخواهد اىن انسان نجات یابد به او چه مىگوید؟ مسلّم مىفرماید: راضی شو به آن چه به تو داده ام. چون مىداند چه اندازه باىد به هركس بدهد تا امور او را اصلاح كرده باشد.
پیامبر خداf در حدیث قدسی از قول خداىU نقل مىكنند كه بعضی از بندگان من «لا یصْلِحُ لَهُمْ أمْرُ دینِهِمْ إلاّ بِالْغِنی ...» امر دینشان اصلاح نمىشود مگر با داشتن ثروت و سلامت بدن. و لذا آنها را در داشتن چنین شراىطی امتحانشان مىكنم. و بعضی از بندگانم «لا یصْلِحُ لَهُمْ أمْرُ دینَهُمْ إلاّ بِالْفاقة ...» امر دینشان اصلاح نمىشود مگر با فقر و بىمارى. و لذا آنها را در چنان شراىطی امتحان مىكنم. و بعد مىفرماید: «اَنَا اَعْلَمُ بِما یصْلَحُ عَلَیهِ اَمْرُ دینِ عبادی الْمؤمنین ...»[28] من به آنچه براى اصلاح امر دین بندههاى مؤمنم مفید است، آگاه هستم.
یعنى به جهت مهربانی با بندگانش است كه امكانات را متفاوت بىن آنها تقسیم مىكند، مىداند كه ما با چه چیز و با چه امكاناتی نجات پیدا مىكنیم. مگر مىشود ما را یادش برود؟ تمام شراىطِ تعالی ما را فراهم كرده است. واقعاً اگر خدا از یاد ما رفته بود، چنین اعتكافی با اىن دستورات دقیق را از طریق پیامبر و ائمهh به ما متذكر مىشد؟ او یاد هیچكس - چه خوب و چه بد- نرفته است. پیغمبران را براى همه فرستاد آنها دائماً به همان انسانهاى منحرف تذكر مىدادند كه بىاىید و دین خدا را بپذیرید و از هلاكت نجات یابید. در قرآن مىفرماید:
«لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْكُمْ كِتَابًا فِیهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ»[29]
در حقیقت ما كتابى به سوى شما نازل كردیم كه یاد شما در آن است، آیا نمىاندیشید.
در واقع مىخواهد بفرماید: اگر كمى فكر كنید مىبینید در سراسر اىن قرآن ما به فكر شما بودهایم و براى نجات شما آن را نازل كردهایم. ما باىد اىن نكته را خیلی محكم بگیریم و بگوییم خداىا! ما از آنچه براى ما مقدر فرمودهاى راضی هستیم. خدا مىداند همة بهشتها در چنین حالتی ظاهر مىشود و حجابهاى ظلمانی از جلو قلب ما كنار مىرود و زمىنة ارتباط با خدا به نحو بسیار مطلوبی فراهم مىگردد و به عبارت دیگر قلبتان باز خواهد شد، و امكان ارتباط با حقاىق براىتان فراهم مىشود، همان طور كه در اعتكاف به نحو اولیه قلبتان باز مىشود، در بهشت كه یك اعتكاف نهاىی است، نهاىت كشفْ محقق مىگردد و تمام حجابهاى بىن انسان و پروردگارش مرتفع مىشود و قربِ كامل فراهم مىگردد. چون اهل بهشت، اهل رضا به قسمتی بودند كه خداوند براى آنها مقدر كرده بود و فعالیتهاى اجتماعی آنها در راستاى انجام وظاىف و جوابگویی به همان قسمتی بود كه خدا مقدر فرموده بود.
فانیان در حق
سپس خداوند در ادامة سخن به پیامبرf در معراج، در راستاى اصلاح روابط بىن انسانها به پیامبرf فرمود:
«یَا مُحَمَّدُ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحَابِّینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَقاطِعینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَاصِلِینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَكِّلِینَ عَلَیَّ وَ لَیْسَ لِمَحَبَّتِی عَلَمٌ وَ لَا غَاىَةٌ وَ لَا نِهَاىَةٌ وَ كُلَّمَا رَفَعْتُ لَهُمْ عَلَماً وَضَعْتُ لَهُمْ عَلَماً».
اى محمد! بر خود واجب كردهام كه محبتم براى كسانی باشد كه به خاطر من همدیگر را دوست دارند، و بر خود واجب كردهام كه محبتم براى كسانی باشد كه به خاطر من از همدیگر جدا مىشوند. و بر خود واجب كردهام كه محبتم براى كسانی باشد كه براى خاطر من با همدیگر رابطه برقرار مىكنند. و بر خود واجب كردهام كه محبت خودم براى كسانی باشد كه بر من توكل مىكنند. و براى محبت من حدّ و نهاىتی نیست و هرگاه نشانهاى را در مورد آنها فرود آورم متعاقباً عَلَم و نشانة دیگری براى آنها قرار مىدهم، تا هرگز چنین افرادی در راه نمانند و از مقصد و هدف اصلی فاصله نگیرند.
در واقع در اىن فراز مىخواهد بفرماید؛ محبت خداوند كه با ارزشترین هدیة الهی است شامل افرادی مىشود كه تمام روابط خود را با هركس كه باشد، بر اساس حضور و نظر خداوند قرار مىدهند. اجازه دهىد در حدّ یك تذكر ما بعضی از فرازهاى اىن حدیث شریف را مطرح كنیم و شرح مفصل آن را به موقعیت دیگر واگذاریم. در ادامه مىفرمایند:
«أُولَئِكَ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَى الْمَخْلُوقِینَ بِنَظَرِی إِلَیْهِمْ وَ لَا یَرْفَعُوا الْحَوَائِجَ إِلَى الْخَلْقِ، بُطُونُهُمْ خَفِیفَةٌ مِنْ أَكْلِ الْحَلَالِ، نَعِیمُهُمْ فِی الدُّنْیَا، ذِكْرِی وَ مَحَبَّتِی وَ رِضَاىَ عَنْهُمْ».
آنها كسانی هستند كه به بندگان خدا آنگونه نگاه مىكنند كه من به آنها مىنگرم و حاجات و نیازهاى خود را از طریق خلق خدا برطرف نمىسازند. شكمهاىشان از نعمتهاى حلال سنگین و پر نمىگردد - چه رسد از حرام – دلخوشی آنها به دنیا یادِ من و محبت من و رضاىتِ من است از آنها.
چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ خداوند سخن از مقامِ فناى چنین بندگان را به مىان مىآورد، در حدّی كه نگاه آنها به بندگان در نگاه خدا فانی شده است و لذا هیچگونه استقلالی براى خلق و مخلوق نمىبینند تا بخواهند براى رفع حوائج به آنها رجوع كنند، كمترین بهره را از دنیا مىگیرند و نعمت واقعى را در دنیا یاد خداوند و محبت به حضرت رب و رضاى او مىدانند و دلخوشی آنها در دنیا به اىن گونه چیزها است، و نه به خودِ دنیا.
«یَا أَحْمَدُ! إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَكُونَ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ ارْغَبْ فِی الْآخِرَةِ». اى احمد! اگر دوست داری پارساترین مردم باشى، نسبت به دنیا بىرغبت باش و به آخرت تماىل و رغبت داشته باش.
«فَقَالَ: یَا إِلَهِی كَیْفَ أَزْهَدُ فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبُ فِی الْآخِرَةِ؟ قَالَ: خُذْ مِنَ الدُّنْیَا خِفّاً مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ لَا تَدَّخِرْ لِغَدٍ وَ دُمْ عَلَى ذِكْرِى».
پس رسول خداf پرسىد: اى پروردگار من! چگونه در عمل نسبت به دنیا كاملاً بىرغبت باشم؟ پس پروردگار گفت: از خوردنىها و نوشیدنىها و پوشیدنىها به كمترین مقدار بسنده كن و براى فرداى خود چیزی ذخیره ننماى و دائماً به یاد من باش.
«فَقَالَ: یَا رَبِّ وَ كَیْفَ أَدُومُ عَلَى ذِكْرِكَ ؟ فَقَالَ بِالْخَلْوَةِ عَنِ النَّاسِ وَ بُغْضِكَ الْحُلْوَ وَ الْحَامِضَ وَ فَرَاغِ بَطْنِكَ وَ بَیْتِكَ مِنَ الدُّنْیَا».
پس آن حضرت پرسىد: چگونه پیوسته به یاد تو باشم؟ خداوند فرمود: با خلوت از مردم و دوری جستن نسبت به ترش و شیرین روزگار و خالىنگهداشتنِ شكم و خانهات از دنیا.
«یَا أَحْمَدُ فَاحْذَرْ أَنْ تَكُونَ مِثْلَ الصَّبِیِّ إِذَا نَظَرَ إِلَى الْأَخْضَرِ وَ الْأَصْفَرِ أَحَبَّهُ وَ إِذَا أُعْطِیَ شَیْئاً مِنَ الْحُلْوِ وَ الْحَامِضِ اغْتَرَّ بِهِ».
اى احمد! مانند كودكان و خردسالان مباش كه چون چشمشان به سبز و زرد دنیا بىفتد و یا چیزی از ترش و شیرین روزگار به آنها داده شود، فریفته و شیفته گردند.
در واقع در فراز فوق مىخواهد تا انسانها ماورائ دنیا و ما فیها زندگی كنند و فوق غمها و شادىهاى دنیا به عالَمى بالاتر خود را بكشانند. گفت:
آنكـه او بستــة غـم و خنـده بُــوَد |
او بــدین دو عاریـت زنــده بُـــوَد |
آن خوشی در قلبها عاریتی است |
زیرِ زینـت ماىــة بـی زینتــی است |
سوی دریـا عزم كن زین آبگیـر |
بحر جـو، و تركِ اىن مرداب گیـر |
«فَقَالَ: یَا رَبِّ دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ أَتَقَرَّبُ بِهِ إِلَیْكَ».
پس گفت: اى پروردگار من! عملی را به من بنماىان كه به وسیلة آن به تو نزدیكتر گردم.
«قَالَ: اجْعَلْ لَیْلَكَ نَهَاراً وَ نَهَارَكَ لَیْلًا قَالَ: یَا رَبِّ كَیْفَ ذَلِكَ ؟ قَالَ: اجْعَلْ نَوْمَكَ صَلَاةً وَ طَعَامَكَ الْجُوعَ».
خداوند فرمود: شبت را چون روز نگهدار و روزت را چون شب قرار بده. آن حضرت پرسىد: چگونه اىنچنین كنم؟ خداوند فرمود: خوابت را نماز و طعامت را گرسنگی قرار بده.
مىفرماید: طوری زندگی كن كه در شب از نمازگذاردن غافل نباشی و نیز مثل شب كه عموماً افراد مىخوابند و غذاىی نمىخورند، در روز از اىن جهت مثل شب زندگی كن و خود را با گرسنگى مأنوس بدار.
«یَا أَحْمَدُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ ضَمِنَ لِی بِأَرْبَعِ خِصَالٍ إِلَّا أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ، یَطْوِی لِسَانَهُ فَلَا یَفْتَحُهُ إِلَّا بِمَا یَعْنِیهِ، وَ یَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ الْوَسْوَاسِ، وَ یَحْفَظُ عِلْمِی وَ نَظَرِی إِلَیْهِ، وَ تَكُونُ قُرَّةُ عَیْنِهِ الْجُوعَ».
اى احمد! به عزت و جلالم سوگند هیچ بندهاى از بندهگانم نیست كه چهار خصلت را در خود پدید آورد، مگر آنكه او را وارد بهشت سازم. [ كه آن چهار خصلت عبارت است از] زبان خود را از بىان آنچه كه براى او فاىده ندارد حفظ كند، و قلب خود را از وسوسه نگه دارد، توجه خود را نسبت به نظر و علم خدا به او در خود محفوظ بدارد، و گرسنگی را موجب روشنی چشم و شادی قلب خود محسوب كند.
از اىن طریق تمام ابعاد وجود خود را در مراقبة كامل قرار دهد. نه زبانش رها باشد و نه قلبش در معرض وسوسة شیطان قرار گرفته باشد و نه او هر وسوسهاى را كه از طریق شیطان القاء مىشود، دنبال كند و نه یك لحظه از توجه به حق بر همة اعمال و افكار او غافل باشد و از همه مهمتر گرسنگی را چون هدیهاى از طرف خدا بداند كه با روبهروشدن با آن، چشمش روشن گردد. چرا كه:
جوع، مر شیرانِ حق را دادهاند |
تا شوند از جوع، شیرِ زورمند |
«یَا أَحْمَدُ لَوْ ذُقْتَ حَلَاوَةَ الْجُوعِ وَ الصَّمْتِ وَ الْخَلْوَةِ وَ مَا وَرِثُوا مِنْهَا؟»
اى احمد! اى كاش مزة گرسنگى و سكوت و خلوت و تنهاىی و آنچه كه به خاطر اىن اعمال حاصل مىشود را مىدانستى.
«قَالَ: یَا رَبِّ مَا مِیرَاثُ الْجُوعِ؟ قَالَ الحِكْمَةُ وَ حِفْظُ الْقَلْبِ وَ التَّقَرُّبُ إِلَیَّ وَ الْحُزْنُ الدَّائِمُ وَ خِفَّةُ الْمَئُونَةِ بَیْنَ النَّاسِ وَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ لَا یُبَالِی عَاشَ بِیُسْرٍ أَوْ بِعُسْرٍ».
پس گفت: پروردگارا! مىراث و حاصل گرسنگى چیست؟ پروردگارش فرمود: حكمت و راهیابی به حقاىق، و حفظ قلب از وسوسههاى شیطان، و تقرب و نزدیكی به من و حزن دائم و نجات از شادىهاى مستانه، و كمخرجی بىن مردم، و اظهار گفتار حق، و آزادشدن از نگرانی از اىنكه زندگی او به سختی بگذرد یا به آسانى.
«یَا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِی بِأَیِّ وَقْتٍ یَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ؟ قَالَ لَا یَا رَبِّ. قَالَ: إِذَا كَانَ جَائِعاً أَوْ سَاجِداً».
اى احمد! آیا مىدانی در چه شراىطی بندة من از همه وقت به من نزدیكتر است؟ گفت: پروردگارا نه. پروردگارش فرمود: آنگاه كه گرسنه یا در حال سجده باشد.
شاىد سؤالی به بزرگی اىن سؤال براى انسان وجود نداشته باشد و آن اىنكه بخواهد بداند بهترین شراىط براى نزدیكی به خدا كدام شراىط است؟ چون هدف اصلی و اساسی هركس خداوند است. و حالا حضرت براى رسىدن به اىن هدف بزرگ سؤال مىكنند و خداوند «گرسنگى» و «سجده» را بهترین شراىط جهت قرب بنده به خود معرفی مىكند. زیرا هر اندازه كه انسان، «خود» و مىلهاى خود را نفی كند، نزدیكی به حق را به همان اندازه احساس مىكند. از طریق گرسنگى مىلهاى خود را نفی مىكند كه به آن نفی أنانیت مىگویند و از طریق سجده، احساسِ هستبودن در مقابل خدا از انسان نفی مىشود. و به اعتبار دیگر؛ سجده، خود و خودیت را نفی مىنماید كه به آن نفی إنیت مىگویند. چرا كه گفت:
گفتم فراغ تا كى؟ |
گفتا كه تا تو هستى |
یَا أَحْمَدُ! إِنَّ الْعِبَادَةَ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا طَلَبُ الْحَلَالِ فَإِنْ أُطِیبَ مَطْعَمُكَ وَ مَشْرَبُكَ فَأَنْتَ فِی حِفْظِی وَ كَنَفِی قَالَ یَا رَبِّ مَا أَوَّلُ الْعِبَادَةِ قَالَ أَوَّلُ الْعِبَادَةِ الصَّمْتُ وَ الصَّوْمُ قَالَ یَا رَبِّ وَ مَا مِیرَاثُ الصَّوْمِ قَالَ الصَّوْمُ یُورِثُ الحِكْمَةَ وَ الحِكْمَةُ تُورِثُ الْمَعْرِفَةَ وَ الْمَعْرِفَةُ تُورِثُ الْیَقِینَ فَإِذَا اسْتَیْقَنَ الْعَبْدُ لَا یُبَالِی كَیْفَ أَصْبَحَ بِعُسْرٍ أَمْ بِیُسْرٍ وَ إِذَا كَانَ الْعَبْدُ فِی حَالَةِ الْمَوْتِ یَقُومُ عَلَى رَأْسِهِ مَلَائِكَةٌ بِیَدِ كُلِّ مَلَكٍ كَأْسٌ مِنْ مَاءِ الْكَوْثَرِ وَ كَأْسٌ مِنَ الْخَمْرِ یَسْقُونَ رُوحَهُ حَتَّى تَذْهَبَ سَكْرَتُهُ وَ مَرَارَتُهُ وَ یُبَشِّرُونَهُ بِالْبِشَارَةِ الْعُظْمَى وَ یَقُولُونَ لَهُ طِبْتَ وَ طَابَ مَثْوَاكَ إِنَّكَ تَقْدَمُ عَلَى الْعَزِیزِ الْكَرِیمِ الْحَبِیبِ الْقَرِیبِ فَتَطِیرُ الرُّوحُ مِنْ أَیْدِی الْمَلَائِكَةِ فَتَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ وَ لَا یَبْقَى حِجَابٌ وَ لَا سِتْرٌ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهَا مُشْتَاقٌ وَ یَجْلِسُ عَلَى عَیْنٍ عِنْدَ الْعَرْشِ ثُمَّ یُقَالُ لَهَا كَیْفَ تَرَكْتِ الدُّنْیَا فَیَقُولُ إِلَهِی وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَا عِلْمَ لِی بِالدُّنْیَا أَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خَائِفٌ مِنْكَ فَیَقُولُ اللَّهُ صَدَقْتَ عَبْدِی كُنْتَ بِجَسَدِكَ فِی الدُّنْیَا وَ رُوحُكَ مَعِی فَأَنْتَ بِعَیْنِی سِرُّكَ وَ عَلَانِیَتُكَ سَلْ أُعْطِكَ وَ تَمَنَّ عَلَیَّ فَأُكْرِمَكَ هَذِهِ جَنَّتِی مُبَاحٌ فتبیح فَتَبَحْبَحْ فِیهَا وَ هَذَا جِوَارِی فَاسْكُنْهُ فَیَقُولُ الرُّوحُ إِلَهِی عَرَّفْتَنِی نَفْسَكَ فَاسْتَغْنَیْتُ بِهَا عَنْ جَمِیعِ خَلْقِكَ وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَوْ كَانَ رِضَاكَ فِی أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً وَ أُقْتَلَ سَبْعِینَ قَتْلَةً بِأَشَدِّ مَا یُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَكَانَ رِضَاكَ أَحَبَّ إِلَهِی كَیْفَ أُعْجَبُ بِنَفْسِی وَ أَنَا ذَلِیلٌ إِنْ لَمْ تُكْرِمْنِی وَ أَنَا مَغْلُوبٌ إِنْ لَمْ تَنْصُرْنِی وَ أَنَا ضَعِیفٌ إِنْ لَمْ تُقَوِّنِی وَ أَنَا مَیِّتٌ إِنْ لَمْ تُحْیِنِی بِذِكْرِكَ وَ لَوْ لَا سَتْرُكَ لَافْتَضَحْتُ أَوَّلَ مَرَّةٍ عَصَیْتُكَ إِلَهِی كَیْفَ لَا أَطْلُبُ رِضَاكَ وَ قَدْ أَكْمَلْتَ عَقْلِی حَتَّى عَرَفْتُكَ وَ عَرَفْتُ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ الْأَمْرَ مِنَ النَّهْیِ وَ الْعِلْمَ مِنَ الْجَهْلِ وَ النُّورَ مِنَ الظُّلْمَةِ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا أَحْجُبُ بَیْنِی وَ بَیْنَكَ فِی وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ كَذَلِكَ أَفْعَلُ بِأَحِبَّائِى.
یَا أَحْمَدُ! عبادت ده جزء است، و نه جزء آن در طلب رزق حلال است، و اگر مواظبت كردى كه غذاى تو پاكیزه و حلال باشد در پناه من خواهى بود، گفت: خداىا! اول قدم در راه عبادت چیست؟ فرمود: خاموشى و روزهگرفتن، گفت: بار إلها! نتیجهی روزه چیست؟ فرمود: اثر و نتیجهی روزه حكمت است و حكمت؛ سبب معرفت، و معرفت؛ سبب یقین، و هر گاه مرتبهی یقین براى بندهاى حاصل شد اهمىت به زندگى خود نمىدهد كه به سختى مىگذرد یا به راحتى و سهولت، و چون هنگام مردنش فرا رسد حاضر شوند بالین سرش ملائكهها در حالى كه به دست هریك از اىشان ظرفى از آب كوثر و ظرفى از آشامىدنى باشد و بىاشامانند به روح او تا سكرات و تلخى مرگ از او دفع شود، و بشارت به او دهند، و گویند: چه جاىگاه نیكوئى براى تو مهیا شده، و تو وارد خواهى شد بر خداى عزیز و كریم، پس روح او به یك چشم به همزدن به آسمان رود تا جاىى كه حجابى بىن او و بىن خداى عز و جل نباشد، و خداى تعالى به دیدار او مشتاق باشد و او را بر لب چشمهاى در نزد عرش بنشاند و به او بفرماید چگونه دنیا را ترك كردى؟ گوید: خداىا به عزت و جلال تو قسم خبرى از دنیا ندارم، زیرا از وقتى كه مرا آفریدى از تو خائف بودم، خداى سبحان فرماید: بلى راست مىگوئى بنده من، جسد تو در دنیا بود و روح تو در نزد من، اكنون سؤال كن از من تا به تو عطا كنم.
و اىن بهشت من است كه بر تو مباح كردم تا در همساىگى من ساكن شوى، پس روح بندهی مؤمن گوید: خداىا خود را به من شناساندى و من از شناختن تو از دیگران بىنیاز شدم. و به عزت و جلال تو قسم اگر رضاىت تو در اىن بود كه من قطعه قطعه شوم و هر روزى هفتاد مرتبه كشته مىشدم به سختترین كشتهشدنها هر آینه رضاىت تو را (از صمىم قلب) دوست مىداشتم، پروردگارا چگونه چنین نباشم و حال آنكه من ذلیل بودم اگر تو مرا اكرام و موفق نمىفرمودى؟ و من مغلوب بودم اگر تو مرا یارى نمىكردى، و من ضعیف و ناتوان بودم اگر تو مرا توانا نمىنمودى، و من مرده بودم (به سبب جهل) اگر تو مرا (به عقل و علم و دین) زنده نمىكردى، و اگر تو (عیوب و گناهان) مرا نمىپوشاندى رسوا مىشدم از همان اول مرتبه كه معصیت تو را مىنمودم، خداىا: چگونه رضاىت تو را نخواهم و حال آنكه كامل نمودى عقل مرا تا آنجائى كه تو را شناختم و درك كردم و دانستم حق را از باطل، و امر تو را از نهى تو، و علم را از جهل، و نور (ایمان) را از ظلمت (كفر)؟ پس خداى تعالى فرمود: به عزت و جلال خودم قسم كه هیچگاه و در هیچ وقتى از اوقاف حجابى بىن خود و تو قرار ندهم همچنان كه اىن چنین مىكنم با تمامى دوستانم.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی أَیُّ عَیْشٍ أَهْنَى وَ أَیُّ حَیَاةٍ أَبْقَى قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ أَمَّا الْعَیْشُ الْهَنِىءُ فَهُوَ الَّذِی لَا یَفْتُرُ صَاحِبُهُ عَنْ ذِكْرِی وَ لَا یَنْسَى نِعْمَتِی وَ لَا یَجْهَلُ حَقِّی یَطْلُبُ رِضَاىَ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ أَمَّا الْحَیَاةُ الْبَاقِیَةُ فَهِیَ الَّتِی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ تَصْغُرَ فِی عَیْنَیْهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَةُ عِنْدَهُ وَ یُؤْثِرَ هَوَاىَ عَلَى هَوَاهُ وَ یَبْتَغِیَ مَرْضَاتِی وَ یُعَظِّمَ حَقَّ عَظَمَتِی وَ یَذْكُرَ عِلْمِی بِهِ وَ یُرَاقِبَنِی بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ كُلِّ سَیِّئَةٍ وَ مَعْصِیَةٍ وَ یَنْفِیَ قَلْبَهُ عَنْ كُلِّ مَا أَكْرَهُ وَ یُبْغِضَ الشَّیْطَانَ وَ وَسَاوِسَهُ لَا یَجْعَلُ لِإِبْلِیسَ عَلَى قَلْبِهِ سُلْطَاناً وَ سَبِیلًا فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ أَسْكَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً حَتَّى أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی وَ فَرَاغَهُ وَ اشْتِغَالَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَدِیثَهُ مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِی أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَى أَهْلِ مَحَبَّتِی مِنْ خَلْقِی وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ حَتَّى یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ أُضَیِّقَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ أُبَغِّضَ إِلَیْهِ مَا فِیهَا مِنَ اللَّذَّاتِ وَ أُحَذِّرَهُ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا كَمَا یُحَذِّرُ الرَّاعِی غَنَمَهُ مِنْ مَرَاتِعِ الْهَلْكَةِ فَإِذَا كَانَ هَكَذَا یَفِرُّ مِنَ النَّاسِ فِرَاراً وَ یُنْقَلُ مِنْ دَارِ الْفَنَاءِ إِلَى دَارِ الْبَقَاءِ وَ مِنْ دَارِ الشَّیْطَانِ إِلَى دَارِ الرَّحْمَنِ.
یا أحمد! آیا مىدانى كه چه عیشى گواراتر و چه زندگى پاىدارتر است؟ گفت: خداىا نمىدانم، فرمود: آن زندگى گواراست كه دارندهی آن غافل از ذكر من نشود و نعمتهاى مرا فراموش نكند و جاهل و بىخبر به حقوق من نشود، و شب و روز رضاىت مرا بطلبد، و زندگى پاىدار آن است كه صاحبش آنقدر براى خود عمل كند كه دنیا در نظرش كوچك و آخرت را بزرگ بداند، و براى خود كوشش در اعمال خیر كند، و اراده و دلخواه مرا بر اراده و دلخواه خود مقدم دارد و رضاىت و خوشنودى مرا بطلبد، مرا با عظمت و قدرت بداند و حق عظمت مرا ادا نماید، و معامله مرا نسبت به خود فراموش نكند و متذكر باشد كه من در تمام ساعات شب و روز بر كردار و گفتار او آگاهم، پس هنگامى كه اراده گناه و معصیتى نمود مراقب من باشد، و قلب خود را فارغ و خالى بدارد از آنچه كه من مكروه مىدارم، و دشمن بدارد شیطان و وسوسههاى او را، و نگذارد كه شیطان بر قلبش راه یابد، پس هرگاه اىنچنین نمود قلب او را پر از محبت (خودم) مىنمایم تا آنجا كه قلب او را تماماً متوجه خود نمایم، و دل او را فارغ از دنیا، و اشتغال او را براى آخرت قرار دهم، و او را مانند محبینِ دیگر خود متنعم سازم، و باز نمایم چشم و گوش قلبش را تا اىنكه بشنود (كلام مرا) و نظر كند به جلالت و عظمت من، و چنان كنم كه لذتهاى دنیا را دشمن بدارد و او را از دنیا بترسانم و دور گردانم همچنان كه چوپان گوسفندان خود را از چراگاههاى خطرناك مىراند و دور مىسازد، و هرگاه بندهاى باىن مقام رسىد از مردم فرار كند و عزلت را اختیار نماید، و منتقل شود از دنیاى فانى به آخرت باقى، و از وساوس شیطانى فرار نماید و به خداوند رحمان پناه برد.
یَا أَحْمَدُ! لَأُزَیِّنَنَّهُ بِالْهَیْبَةِ وَ الْعَظَمَةِ فَهَذَا هُوَ الْعَیْشُ الْهَنِىءُ وَ الْحَیَاةُ الْبَاقِیَةُ وَ هَذَا مَقَامُ الرَّاضِینَ فَمَنْ عَمِلَ بِرِضَائِی أُلْزِمُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ أُعَرِّفُهُ شُكْراً لَا یُخَالِطُهُ الْجَهْلُ وَ ذِكْراً لَا یُخَالِطُهُ النِّسْیَانُ وَ مَحَبَّةً لَا یُؤْثِرُ عَلَى مَحَبَّتِی مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقِینَ فَإِذَا أَحَبَّنِی أَحْبَبْتُهُ وَ أَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی فَلَا أُخْفِی عَلَیْهِ خَاصَّةَ خَلْقِی فَأُنَاجِیهِ فِی ظُلَمِ اللَّیْلِ وَ نُورِ النَّهَارِ حَتَّى یَنْقَطِعَ حَدِیثُهُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مُجَالَسَتُهُ مَعَهُمْ وَ أُسْمِعُهُ كَلَامِی وَ كَلَامَ مَلَائِكَتِی وَ أُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذِی سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقِی وَ أُلْبِسُهُ الْحَیَاءَ حَتَّى یَسْتَحِیَ مِنْهُ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ وَ یَمْشِیَ عَلَى الْأَرْضِ مَغْفُوراً لَهُ وَ أَجْعَلَ قَلْبَهُ وَاعِیاً وَ بَصِیراً وَ لَا أُخْفِی عَلَیْهِ شىء [شَیْئَاً مِنْ جَنَّةٍ وَ لَا نَارٍ وَ أُعَرِّفَهُ بِمَا یَمُرُّ عَلَى النَّاسِ فِی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مِنَ الْهَوْلِ وَ الشِدَّةِ وَ مَا أُحَاسِبُ بِهِ الْأَغْنِیَاءَ وَ الْفُقَرَاءَ وَ الْجُهَّالَ وَ الْعُلَمَاءَ وَ أُنَوِّرُ لَهُ فِی قَبْرِهِ وَ أُنْزِلُ عَلَیْهِ مُنْكَراً یَسْأَلُهُ وَ لَا یَرَى غَمَّ الْمَوْتِ وَ ظُلْمَةَ الْقَبْرِ وَ اللَّحْدِ وَ هَوْلَ الْمُطَّلَعِ حَتَّى أَنْصِبَ لَهُ مِیزَانَهُ وَ أَنْشُرَ لَهُ دِیوَانَهُ ثُمَّ أَضَعُ كِتَابَهُ فِی یَمِینِهِ فَیَقْرَأُ مَنْشُوراً ثُمَّ لَا أَجْعَلُ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ تَرْجُمَاناً فَهَذِهِ صِفَاتُ الْمُحِبِّینَ.
یَا أَحْمَدُ! چنین كسی را به هیبت و بزرگى زینت دهم، و اىن است عیش گوارا و زندگى همىشگى، و اىن است مقام راضىشدگان به رضاىت من، و هركس براى رضاى من عملى را به جا آورد سه خصلت را ملازم او گردانم، معرفتى كه با آن جهل نباشد، و ذكرى كه با آن فراموشى نباشد، و محبت خود را به او روزى گردانم به طورى كه محبت مخلوقین در قلب او أثر نكند، و چون مرا دوست بدارد او را دوست خواهم داشت و دیده او را متوجه جلالت خود گردانم، و در اىن وقت است كه چیزى را از او مخفى و پنهان نمىدارم، و خواص و نیكان خلقِ خود را از او مخفى نمىسازم، و در تاریكىِ شب و روشنى روز با او سخن مىگویم تا گاهى كه مجالست و سخنگفتنش با مردم قطع شود، و به او بشنوانم كلام خود و كلام ملائكه را، و او را به اسرارى كه مخلوقِ خود را از آنها آگاه نكردهام عارف گردانم، و لباس حیا را بر او بپوشانم تا همهی مردم از او شرم و حیا كنند، و راه رود در زمىن در حالى كه آمرزیده شده باشد؛ و دل او را حافظ و بصیر قرار مىدهم، و مخفى نباشد از چشم او بهشت و جهنم، آگاهش كنم با اطلاعش نمایم از آنچه كه بر مردم در قیامت مىگذرد از أهوال و چگونگى باز خواست نمودنم از ثروتمندان و فقرا و علما و جاهلان، و قبر او را نورانى گردانم، و بر او وارد نمایم نكیر و منكر را كه از او سؤال كنند و نبیند سختى مرگ و ظلمت قبر و لحد و أهوال قیامت را تا اىنكه به پاى مىزان اعمال آید، و نامه عملش را به دست راست او دهم و بلا واسطه با او سخن گویم، و اىنها صفات محبین من است.
یَا أَحْمَدُ! اجْعَلْ هَمَّكَ هَمّاً وَاحِداً فَاجْعَلْ لِسَانَكَ وَاحِداً وَ اجْعَلْ بَدَنَكَ حَیّاً لَا تَغْفُلْ أَبَداً مَنْ غَفَلَ عَنِّی لَا أُبَالِی بِأَیِّ وَادٍ هَلَكَ.
یا أحمد! قرار بدهم همت خود را یك همت، و زبان خود را یك زبان، و زنده نگاه بدار بدن خود را، و غافل از من مباش؟ زیرا هركه غافل از من شود باك ندارم از اىنكه در كدام وادى هلاك گردد.
یَا أَحْمَدُ! اسْتَعْمِلْ عَقْلَكَ قَبْلَ أَنْ یَذْهَبَ فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لَا یُخْطِئُ وَ لَا یَطْغَى.
یا أحمد! عقل خود را به كار وادار پیش از اىنكه برود و هركه عقل خود را به كار وادارد هیچ گاه در امرى خطا و طغیان نمىكند.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی لِأَیِّ شَیْءٍ فَضَّلْتُكَ عَلَى سَائِرِ الْأَنْبِیَاءِ قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ بِالْیَقِینِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ سَخَاوَةِ النَّفْسِ وَ رَحْمَةٍ بِالْخَلْقِ وَ كَذَلِكَ أَوْتَادُ الْأَرْضِ لَمْ یَكُونُوا أَوْتَاداً إِلَّا بِهَذَا.
یا أحمد! آیا مىدانى چرا تو را بر ساىر پیغمبران فضیلت و برترى دادم؟ گفت: علت آن را نمىدانم، فرمود: به سبب یقین و حسن خلق و سخاوت نفس و مهربان بودنت به مردم، و اىن چنیناند أوتاد زمىن كه اىشان هم أوتاد نمىشوند مگر باىن صفات.
یَا أَحْمَدُ! إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا جَاعَ بَطْنُهُ وَ حَفِظَ لِسَانَهُ عَلَّمْتُهُ الحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانَ كَافِراً تَكُونُ حِكْمَتُهُ حُجَّةً عَلَیْهِ وَ وَبَالًا وَ إِنْ كَانَ مُؤْمِناً تَكُونُ حِكْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَ بُرْهَاناً وَ شِفَاءً وَ رَحْمَةً فَیَعْلَمُ مَا لَمْ یَكُنْ یَعْلَمُ وَ یُبْصِرُ مَا لَمْ یَكُنْ یُبْصِرُ فَأَوَّلُ مَا أُبَصِّرُهُ عُیُوبُ نَفْسِهِ حَتَّى یُشْغَلَ بِهَا عَنْ عُیُوبِ غَیْرِهِ وَ أُبَصِّرُهُ دَقَائِقَ الْعِلْمِ حَتَّى لَا یَدْخُلَ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ.
یَا أَحْمَدُ! هرگاه شكم بندهاى خالى بود و زبان خود را حفظ نمود، حكمت را به او تعلیم و إلقاء كنم، اگر چه كافر باشد و لیكن اگر كافر باشد حكمت و دانائیش بر او حجت و وزر و وبال خواهد بود، و اگر مؤمن باشد حكمت و دانائیش براى او نور و راهنما و شفاى سینهاش خواهد بود، پس مىداند آنچه را كه قبلا نمىدانست و مىبیند آنچه را كه پیش از اىن نمىدید، و اولین چیزى كه او را به آن بىنا مىكنم عیوب نفس خودش مىباشد و از عیبجوئى مردم روى برگرداند، و بىنا مىگردانم او را به دقاىق نكات علمى تا اىنكه شیطان بر او مسلط نگردد.
یَا أَحْمَدُ! لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ الْعِبَادَةِ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ الصَّمْتِ وَ الصَّوْمِ فَمَنْ صَامَ وَ لَمْ یَحْفَظْ لِسَانَهُ كَانَ كَمَنْ قَامَ وَ لَمْ یَقْرَأْ فِی صَلَاتِهِ فَأُعْطِیهِ أَجْرَ الْقِیَامِ وَ لَمْ أُعْطِهِ أَجْرَ الْعَابِدِینَ
یَا أَحْمَدُ! هیچ عبادتى نزد من دوستداشتنىتر از روزهگرفتن و خاموشى نیست، و هر كه روزه گرفت ولی زبان خود را حفظ نكرد، همانند كسى است كه باىستد براى نماز و چیزى نخواند، پس اجر اىستادن به او داده مىشود و لیكن اجر عبادتكننده را به او نمىدهند.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی مَتَى یَكُونُ لِیَ الْعَبْدُ عَابِداً؟ قَالَ لَا یَا رَبِّ! قَالَ: إِذَا اجْتَمَعَ فِیهِ سَبْعُ خِصَالٍ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ صَمْتٌ یَكُفُّهُ عَمَّا لَا یَعْنِیهِ وَ خَوْفٌ یَزْدَادُ كُلَّ یَوْمٍ مِنْ بُكَائِهِ وَ حَیَاءٌ یَسْتَحِی مِنِّی فِی الْخَلَاءِ وَ أَكْلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ یُبْغِضُ الدُّنْیَا لِبُغْضِی لَهَا وَ یُحِبُّ الْأَخْیَارَ لِحُبِّی إِیَّاهُمْ.
یَا أَحْمَدُ! آیا مىدانى چه وقت بنده عابد مىشود؟ معروض داشت: نمىدانم، فرمود: زمانى كه هفت خصلت در او جمع شود، و آن خصلتهاى هفتگانه عبارتند از:
1- ورع و پرهیزكارى كه او را از حرامها نگاه دارد،2- خاموشى كه او را از سخنان بىهوده باز دارد، 3- خوفى كه هر روز بر گریهاش بىفزاىد، 4- حیائى كه او را در پنهانى از من خجل و شرمندهاش نماید، 5- به اندازهی سدّ جوع از دنیا بخورد (و به قدر ساتر بدن لباس بپوشد) 6- دشمن بدارد دنیا را چون من دنیا را دشمن مىدارم 7- دوست بدارد نیكوكاران را چون من اىشان را دوست مىدارم.
یَا أَحْمَدُ! لَیْسَ كُلُّ مَنْ قَالَ أُحِبُّ اللَّهَ أَحَبَّنِی حَتَّى یَأْخُذَ قُوتاً وَ یَلْبَسَ دُوناً وَ یَنَامَ سُجُوداً وَ یُطِیلَ قِیَاماً وَ یَلْزَمَ صَمْتاً وَ یَتَوَكَّلَ عَلَیَّ وَ یَبْكِیَ كَثِیراً وَ یُقِلَّ ضَحِكاً وَ یُخَالِفَ هَوَاهُ وَ یَتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَیْتاً وَ الْعِلْمَ صَاحِباً وَ الزُّهْدَ جَلِیساً وَ الْعُلَمَاءَ أَحِبَّاءَ وَ الْفُقَرَاءَ رُفَقَاءَ وَ یَطْلُبَ رِضَاىَ وَ یَفِرَّ مِنَ الْعَاصِینَ فِرَاراً وَ یَشْغَلَ بِذِكْرِی اشْتِغَالًا وَ یُكْثِرَ التَّسْبِیحَ دَائِماً وَ یَكُونَ بِالْعَهْدِ صَادِقاً وَ بِالْوَعْدِ وَافِیاً وَ یَكُونَ قَلْبُهُ طَاهِراً وَ فِی الصَّلَاةِ ذَاكِیاً وَ فِی الْفَرَائِضِ مُجْتَهِداً وَ قَیِّماً عِنْدِی مِنَ الثَّوَابِ رَاغِباً وَ مِنْ عَذَابِی رَاهِباً وَ لِأَحِبَّائِی قَرِیباً وَ جَلِیساً.
یا أحمد! چنین نیست كه هر كس بگوید خدا را دوست مىدارم مرا دوست داشته مگر آنكه از دنیا فقط قوت روزانه خود را بگیرد، و لباس ساده را بپوشد، و خواب رود در حال سجده، و طول دهد اىستادن (در نماز) را، و خود را به خاموشى عادت دهد، و توكل بر من داشته باشد، و بسیار گریه كند، و كمتر بخندد، و مخالفت هواى نفس خود كند، و مسجد را خانهی خود قرار دهد و مصاحب علم و زهد باشد، و علما را دوست بدارد، و با فقرا رفیق گردد، و رضاى مرا بطلبد، و از گناهكاران دورى نماید، و اشتغال به ذكر من داشته باشد، و تسبیح و تحمىد مرا گوید، و در عهد و پیمان خود راستگو باشد، و به وعدههاى خود وفا كند، و قلبش پاك باشد، خاصه در نماز و جدى و كوشا باشد در واجبات، و راغب و ماىل باشد به ثوابهائى كه نزد من است، و از عذابهاى من خائف و ترسان باشد، و با دوستان من همنشینى و معاشرت كند.
یَا أَحْمَدُ! لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاةَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ صَامَ صِیَامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ طَوَى مِنَ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَارِی ثُمَّ أَرَى فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا ذَرَّةً أَوْ سُمْعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ حُلْیَتِهَا أَوْ زِینَتِهَا لَا یُجَاوِرُنِی فِی دَارِی وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَ عَلَیْكَ سَلَامِی وَ مَحَبَّتِى.[30]
یا أحمد! اگر بندهاى نماز بخواند به اندازهی نمازهاى اهل آسمان و زمىن، و روزه بگیرد به اندازهی اىشان، و پرهیز كند از طعام مانند ملائكهها، و لباسش به اندازهی لباس برهنگان باشد، و من ببینم در قلبش ذرهاى از دوستى دنیا و یا شهرت بىن مردم و یا حبّ ریاست و یا زینت آلات در آن را، هر آینه او را داخل بهشت نخواهم نمود و محبّت خود را از او دور خواهم كرد، و بر تو باد (اى حبیب و رسول من یا محمّدf) سلام و محبت من.
آثار و بركات ذكر یونسیه
از اذكاری كه خوب است عزیزان در حین اعتكاف با آن مأنوس باشند و راه ورود آن را به قلب خود باز كنند؛ ذكر یونسیه است. همان طور كه حضرت یونسu در آن تنهاىی محض در وسط دریا، در شكم ماهی به خداوند عرضه داشت: «لا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»[31] تو یگانه محبوب و مولا و فرمانرواى من هستى، بسیار بلندمرتبهاى، من از ظالمىن بودم ( كه منتظر دستورات تو نشدم و با ظاهرشدنِ آثار بلا شهر را رها كردم).
شما الان بخواهید یا نخواهید در یك دریاى تنهاىی هستید، در شكمِ ماهی روزگار، و غیر از خدا هیچكس در هیچ شراىطی نیست كه شما را نجات دهد. خیلی قدرت داشته باشید مثل شاه یك ساواك و یك ارتش دارید. دیدید كه نتوانست به كمك آنها از قهر خدا نجات یابد. اگر به غیر خدا امىد داشته باشید هرگز آن غیرِ خدا نجاتتان نمىدهد ولی امىد به غیر خدا موجب روسیاهی انسان مىشود. حالا كه متوجه شدید شما هم یونسوار در خلوت ظلمات اىن دنیا تنها هستید و هیچكس جز خدا نمى تواند شما را نجات دهد، یونسوار همان ذكر حضرت را در حال سجده تكرار مىكنید و امىد به نجات داشته باشید. چون در ادامة آیه مىفرماید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ»[32] پس [دعاى] او را برآورده كردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را (نیز) چنین نجات مىدهىم. یعنى به جهت اىن ذكر او را از نگرانی نجات دادیم و به همین شكل هر مؤمنی را نجات مىدهىم.
آیا ما در شكم ماهی دنیا در ظلمات نیستیم؟ آیا قلبمان در عبادات و دعا به راحتی با ما همراهی مىكند؟ آیا از وسوسههاى شیطان آزاد است؟ آیا همواره به وجود مقدس امام زمانمانg توجه داریم و گرفتار ظلماتِ غفلتها نیستیم؟ پس باىد ما هم مانند حضرت یونسu ، متوجه باشیم در اىن ظلماتِ محرومىت باىد كاری براى خود بكنیم. حضرت یونس در آن تنهاىی محض، امىدش به خدا را از دست نداد. در واقع با اىن ذكر عرضه داشت: خداىا! تو همه كارهاى، هم در اىنكه مرا بىن همة ساكنان كشتی طعمة اىن ماهی كردى، و هم در اىنكه مرا نجات مىدهى.
حضرت یونسu در حدّی بسیار عمىقتر از قبلْ به جاىی رسىدند كه خدا همه كارة عالم است، در آن كشتی وقتی قرعه زدند كه چه كسی را جلو آن ماهی بىندازند، اسم آن حضرت در آمد، آنها دیدند او آقاى خیلی محترمى است، دوباره قرعه كشیدند دوباره قرعه به اسم آن حضرت در آمد. دفعة سوم قرعه كشیدند باز به نام آن حضرت در آمد. خود حضرت فهمىدند نه؛ باىد خبرهاىی باشد، مسئله اتفاقی نیست. خیلی چشم بىدار مىخواهد كه انسان بفهمد اىن حادثهها اتفاقی نیست. حضرت یونسu اىن نكته را فهمىدند كه مشكل خودشان هستند و لذا در آن ظلماتِ شكم ماهی هم امىدواری به خدا را از دست ندادند و آن ذكر را رمزالرموز نجات خود یافتند و خداوند هم در طرح موضوعِ حضرت یونسu ما را متوجه ذكر آن حضرت نمود تا راه نجات خود را بشناسیم.
از امام صادقu داریم جهت رفع نگرانی بگو: ««لا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»، و خدا هم فرمود: «وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ»[33]
امامu متوجهاند اگر گفته بود «كَذلِكَ نُنْجِی یونس» ذكرْ صِرفاً مربوط به حضرت یونسu مىشد، ولی موضوع را براى نجات هر مؤمنی وسعت داد. پس ما هم با اىن ذكر مىگوییم؛ خداىا! فقط تو همه كاره هستى، تمام دلم به تو است «سبحانك» من در زندگی دنیاىی و در انتخابهایم، خراب كردم.
شما آمدهاىد در اىن مسجد و در اىن اعتكاف كه بگویید خداىا ما خراب كردهایم، ولی امىد بخشش داریم. امىدتان هم به قسمت آخر آیه است كه فرمود: «كَذَلِكَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ» خدا؛ خودت گفتهاى اىنگونه مؤمنین را نجات مىدهى. تعداد گفتن آن ذكر را در حال سجده، چهارصد مرتبه یا نیمساعت فرمودهاند.
از جمله اعمالی كه نجاتبخش است و حین اعتكاف خوب است عزیزان متوجه آن باشند، ذكر صلوات[34] و نمازهاى نافله است. حالا كه همة نافلههاتان را انجام ندادهاىد پس بىاىید هر وقت رسىدید نماز نافله بخوانید و چون نمىدانید چه اندازه از نمازهاى نافله را انجام ندادهاىد، آنقدر بخوانید و خواندن آن را ادامه دهىد كه در همان حدّ ندانید چه اندازه نماز نافله خواندهاىد.
از خواندن قرآن و تدبّر در آن غافل نباشید. سعی كنید اعمال امّ داوود را به نحو شاىسته و كامل انجام دهىد كه بركات خاص خود را دارد.
«خداىا! به حقیقت امىرالمؤمنینu عیدی ما بركت هر چه بیشتر به اعتكافمان باشد، آنگونه كه به اعتكاف اولیاءات بركت مىدهى».
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
[1] - سوره بقره، آیه 125.
[2] - امىد است عزیزانی كه در جهت آمادگی شراىط براى انجام عمل اعتكاف و كمك جهت موفقیت معتكفین تلاش مىنماىند، به پاداش و اجری ناىل شوند كه خداوند براى حضرت ابراهیم و اسماعیل«علیهماالسلام» قرار داد.
[3] - سوره ابراهیم، آیه 5.
[4] - وسائلالشیعه، ج 8 ، ص 98.
[5] - وسائلالشیعه، ج 10، ص 475.
[6] - بحارالانوار، ج 94، ص 126.
[7] - اقبـال الاعمال، ج 3، ص191.
[8] - براى پیگیری موضوع بركات ماه رجب و اعمال آن به كتاب «ماه رجب؛ ماهِ یگانه شدن با خدا» مراجعه فرماىید.
[9] - كنزالعمال، ج 8 ، حدیث شماره 24006.
[10] - كنزالعمال، ج 8 ، ص 531.
[11] - كنزالعمال، ج 8 ، ص 532.
[12] - قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِu: كَانَتْ بَدْرٌ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَمْ یَعْتَكِفْ رسولاللهf فَلَمَّا أَنْ كَانَ مِنْ قَابِلٍ تَكَفَ عَشْرَیْنِ عَشْراً لِعَامِهِ وَ عَشْراً قَضَاءً لِمَا فَاتَهُ(منلاىحضرهالفقیه، ج2، ص 1844)
[13] - سوره مؤمنون، آیات 99 و 100.
[14] - بحارالأنوار، ج 94، ص130، باب 66 - فضل الاعتكاف
[15] - اىنكه بعضی از علماى گرامى بر اساس بعضی رواىات به معتكف اجازه دادهاند كه مىتواند به عیادت بىمار برود و در تشییع جنازه شركت كند، شاىد در رابطه با اعتكافهاى طولانی باشد.
[16]- بحارالانوار، ج 6 ، ص 263.
[17] - براى بررسى بیشتر در مورد آزادی از گذشته و آینده، به كتاب «عالَم انسان دینى» و یا به مباحث «چگونگی فعلیتیافتن باورهاى دینى» رجوع فرماىید.
[18] - سوره نحل، آیه 97.
[19] - سوره نحل، آیه 96.
[20] - اساس كتاب «لقاءالله» از آیتاللهملكی تبریزى«رحمةاللهعلیه» بر مبناى حدیث معراج است و بسیاری از كتابها و دستورالعملهاى اساسی همه بر مبناى حدیث معراج است. حضرت آیتالله مصباح یزدی آن حدیث را به طور مختصر شرح كردهاند كه تحت عنوان «راهیان كوی دوست» چاپ شده است.
[21] - ارشادالقلوب دیلمى، ج 1، باب 54، ص 199- بحارالانوار ج77، ص 21.
[22] - «وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَقَ یَعْقُوبَ* قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ» (سوره هود، آیات71 و 722) و همسر او – در آن موقعی كه آن دو فرشته با ابراهیم در حال گفتگو بودند- اىستاده بود پس آمادة بارداری شد، پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به یعقوب مژده دادیم* [همسر ابراهیم] گفت اى واى بر من، آیا فرزند آورم با آنكه من زن پیری هستم و اىن شوهرم پیرمرد است، واقعاً اىن چیز بسیار عجیبى است.
[23] - هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنْكَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّكَ سَمِیعُ الدُّعَاء * فَنَادَتْهُ الْمَلآئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُكَ بِیَحْیَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ» (سوره آل عمران، آیات 38 و 399) آنجا [بود كه] زكریا پروردگارش را خواند [و] گفت پروردگارا از جانب خود فرزندى پاك و پسندیده به من عطا كن كه تو شنونده دعاىى * پس در حالى كه وى اىستاده [و] در محراب [خود] دعا مىكرد، فرشتگان او را ندا دردادند كه خداوند تو را به [ولادت] یحیى كه تصدیق كننده [حقانیت] كلمة الله [= عیسى] است و بزرگوار و خویشتندار و پیامبرى از شاىستگان است، مژده مىدهد.
[24] - «قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِیًّا * وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَكَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِن لَّدُنكَ وَلِیًّا» (سوره مریم، آیات 4 و 55) گفت پروردگارا من استخوانم سست گردیده و [موى] سرم از پیرى سپید گشته و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو ناامىد نبودهام * و من پس از خویشتن، از بستگانم بىمناكم و زنم نازاست پس از جانب خود ولى (و جانشینى) به من ببخش.
[25] - سوره مریم، آیه 7.
[26] - سوره مریم، آیه 8.
[27] - سوره مریم، آیه 10.
[28] - بحارالانوار، ج 72، ص 327.
[29] - سوره انبیاء، آیه 10
[30] - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص 199.
[31] - سوره انبیاء، آیه 87.
[32] - سوره انبیاء، آیه 89.
[33] - المىزان، ج 17، ص 319- الصافى، ج 2، ص 103، نقل از كتاب چلچراغ سالكان، ص 68.
[34] - در رابطه با قهم جاىگاه ذكر صلوات خوب است به كتاب «صلوات بر پیامبرf ، عامل قدسىشدن روح» رجوع فرماىید.
«وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاكِفِینَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ»[1]
و نیز به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم و با آنها عهد بستیم كه خانهی مرا براى طوافكنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكیزه و آماده كنند.[2]
مقدمتاً تولد مباركِ وجودِ مقدس حضرت امىرالمؤمنینu را خدمت همة عزیزان تبریك عرض مىكنم. مسلّم همة ما باید به بركات این تولد امیدوار باشیم به جهت اینكه خداوند در چنین روزی وصی بالاترین انبیاء، یعنی بزرگترین اولیاء را به بشر عرضه كرده است. چرا كه هر زمانى، ظرفیت وقوع هر حادثهای را ندارد و لذا اگر زمانی خاص ظرفیت تولد امیرالمؤمنینu را دارد، به جهت شرافت خاصی است كه در آن زمان هست و تا قیام قیامت آن زمان مىتواند ظرف الطاف خاص الهی برای انسانها باشد و در همین راستاست كه خداوند به حضرت موسیu مىفرماید: براى همىشه آن زمانی كه خداوند قوم بنىاسرائیل را از فرهنگ ظلمانی فرعونی نجات داد، متذكر باشد. لذا فرمود: «وَ ذَكِّرْهم بِاَیامِ الله»[3] آن ایامُالله را همواره به یاد بنىاسرائیل بیاور و از قداست آن بهرهگیری كنید.
ما اگر معتقد باشیم كه هر ماه رمضانی خاصیت خاصی دارد. آثار و بركات ماه رمضان را به دوران عمر وجود مقدس پیامبرf محدود نمىكنیم. هوشیاری به فضیلت زمان و مكانهای خاص، ما را مىرساند به اینكه هر ماه رمضانی راه ورود به الطاف خاص الهی است. اگر این هوشیاری را كه وجود نورانی پیامبرf یافته و به ما هم خبر داده، بگیریم، در واقع متوجه واقعیت مهمی شدهایم. در راستاى همین هوشیاری مىگویند شما در روز سیزدهم رجبِ هر سالی كه سالروز تولد وجود مقدس وصی كلّ است، مىتوانید از بركات تولد نور حضرت در ظرف آن زمان استفاده كنید. امىرالمؤمنینu در چنین روزی متولد مىشوند. یعنی این روز؛ ظرفیت ظهورِ بزرگترین وصی پیامبر خداf را دارد و در همین راستا بركات خاصهی الهی برای كسی كه آمادگی استفاده از آنها را دارد، در صحنه است. مىدانید كه هر پیامبری وصىای دارد. كاملترین نبى، كاملترین وصی را داراست. پس اىن روز ظرفیت ظهور یكی از عالىترین نعمتهای خدا را در خود دارد و لذا روز با بركت و مقدسی است. ما از طریق بزرگداشت این روز و از طریق یاد امیرالمؤمنینu راه ورود به نعمتهاى بزرگ الهی را براى خودمان ممكن مىسازیم. آداب تجلیل از آن حضرت و یاد اىشان در اىن است كه نسبت به وقوع آن حادثه شكر كنیم و نسبت به آن بىتفاوت نگذریم. و از خداوند تقاضا كنیم محبت ولی خود را در جان ما شعلهور گرداند.
شما در ماه مبارك رمضان وقتی مىدانید كه این ماه یك قدر و قیمت خاصی دارد صِرف این توجه، شما را وارد ایمان مىكند. یكی از اعتقادهاى ما كه خیلی كار از آن مىآید اعتقاد به اىن است كه خدا اراده مىكند. در ماه مبارك رمضان؛ شیطان را در بند نموده و دریچة خلوت با خودش را به سوی قلب ما باز كند. نفسِ توجه به ماه مبارك رمضان یك نحوه ایمان و شرافت است، در مورد روز سیزده رجب و یا اساساً توجه به خودِ ماه رجب هم موضوع از همین قرار است.
بركات توجه به ایام الله
در مورد زمان و مكانهای مقدس دو نكته باید مورد توجه قرار گیرد:
الف- برسیم به این شعور كه خداوند زمانها و مكانهاى با بركتی در عالَم قرار داده است و سعی كنیم حقوق آنها را ادا نماییم و از بركات خاصی كه در آن زمانها و مكانهای مقدس به انسانهاى آمادة پذیرشِ انوار الهی مىرسد، خود را محروم نكنیم. اگر موضوع در حدّ اندیشة ما انسانها بود مىگفتیم زمانها و مكانها كه نسبت به همدیگر فرقی نمىكند! ولی وقتی وارد عمل مىشویم مىبینیم عجب! احوالاتی كه كنار خانهی خدا و یا در مسجد كوفه یا در ماه رمضان براى انسان ظهور مىكند، دقیقاً مخصوص به همان زمانها و مكانها است. وقتی انسان متوجه باشد كه خداوند اراده كرده است كه این ماه خاص خاصیتهای ویژهاى در بر داشته باشد و در تجربه هم به آن مىرسد، آنگاه متوجه عظمت روح پیامبرf مىشود كه چگونه توانستهاند در بین زمانها و مكانهای معمولی كه به ظاهر همة آنها شبیه همدیگر هستند، آن زمان و مكان خاص را بشناسند و به ما معرفی كنند. در همین راستا به ما یاد داده اند كه ماه رجب و پیرو آن سیزدهم رجب زمانهای خاصی هستند كه بركات ویژهای در بر دارند.
ب- نكتهی دومی كه در بارهی ایامالله باید مورد توجه قرار گیرد این است كه اراده كنیم از طریق اىن روز، بركات خاصی را براى جان خود جلب كنیم، چون یك طرفِ ایامالله به ما مربوط است و مىتوانیم از بركات آن ایام بهرهمند شویم و انصافاً سنت خوبی است كه سنت حسنة اعتكاف را در ماه رجب و آن هم از روز سیزده رجب برنامهریزی كردهاند. شما فرصت پیدا كردهاید در این روز با شروع اعتكاف و با امید به رحمت خدا، زمینهی جلب رحمتهای خاصهی پروردگار را برای خود فراهم كنید.
همینقدر در رابطه با ماه رجب و روزهی آن بدانید كه رسولخداf فرمودند:
«رَجَبٌ شَهْرُ اللَّهِ وَ شَعْبَانُ شَهْرِی وَ رَمَضَانُ شَهْرُ أُمَّتِى»[4]
ماه رجب، ماه خدا است و شعبان ماه من و رمضان ماه امت من است.
در ماه خدا یعنى ماه رجب قرارداشتن یعنى خداوند نهاىت رابطه را با بندگانش برقرار مىفرماید تا آنها را متوجه خود كند.
و نیز آن حضرت مىفرمایند:
«فَمَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ یَوْماً إِیمَاناً وَ احْتِسَاباً اسْتَوْجَبَ رِضْوَانَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ وَ مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ یَوْمَیْنِ لَمْ یَصِفِ الْوَاصِفُونَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْكَرَامَةِ وَ مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ جَعَلَ اللَّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّارِ خَنْدَقاً أَوْ حِجَاباً طَوْلُهُ مَسِیرَةُ سَبْعِینَ عَاماً»[5]
هركس یك روز از ماه رجب را از سر ایمان به خدا و آخرت روزه بدارد، مستوجب رضوان و رضاىت بزرگ الهی مىشود، و هركس دو روز از آن را روزه بدارد، همة آنهاىی كه خوبىها را وصف مىكنند - چه از اهل زمین، چه از اهل آسمان- نمىتوانند كرامتی را كه اىن شخص نزد خدا پیدا مىكند وصف كنند، و هركس سه روز از ماه رجب را روزه بدارد، خداوند بین او و بین آتش جهنم خندق یا حجابی قرار مىدهد كه طول آن برابر هفتاد سال راه است.
یعنى؛ سه روز روزهداری در ماه رجب موجب مىشود كه انسان یك عمر از آتش جهنم فاصله بگیرد و عواملی كه موجب جهنمىشدن انسان مىگردد مثل حرص به دنیا و شهوات آن، قدرت جذب انسان را از دست بدهند.
در روایت دیگر هست كه رسولخداf مىفرمایند:
«مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّارِ خَنْدَقاً أَوْ حِجَاباً طَوْلُهُ مَسِیرَةُ سَبْعِینَ عَاماً وَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عِنْدَ إِفْطَارِهِ لَقَدْ وَجَبَ حَقُّكَ عَلَیَّ وَ وَجَبَ لَكَ مَحَبَّتِی وَ وَلَایَتِی أُشْهِدُكُمْ یَا مَلَائِكَتِی أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ»[6]
هركس سه روز از ماه رجب را روزه بدارد، خداوند بین او و بین آتش، خندق یا حجابی قرار مىدهد كه طول آن برابر هفتاد سال راه است، و خداوندU در موقع افطار به او مىگوید: حق تو بر من واجب شد و محبت و سرپرستی من نسبت به تو واجب گشت، ای ملائكه من! شما شهادت دهید كه من تمام گناهان او را بخشیدم.
و نیز حضرت مُوسیَبْنَ جَعْفَر uمىفرمایند:
«رَجَب شَهْرٌ عَظیمٌ، یُضاعِفُاللهُ فیهِ الْحَسَناتِ، وَ یَمْحُو فیهِ السَّیِئاتِ، مَنْ صامَ یَوْماً مِنْ رَجَبٍ تَباعُدَتْ عَنْهُ النّارُ مَسیرة سَنَةٍ، وَ مَن صامَ ثَلاثَةِ اَیامٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةٍ»[7]
رجب؛ ماه عظیمى است كه خداوند نیكىها را در آن چند برابر و بدىها را محو مىنماید، هركس یك روز از ماه رجب را روزه بدارد، آتش جهنّم به فاصلة یكسال از او دور مىشود و هر كس سه روز از آن را روزه دارد، بهشت براى او واجب مىشود.[8]
حال شما؛ در حالتِ اعتكاف در ماه رجب یكی از اعمالی كه انجام مىدهید سه روز روزهداری است با اینهمه فضیلت كه پیامبر خداf و ائمه معصومینh از آن خبر دادند. مواظب باشید سرسری این روزها را نگذرانید.
اعتكاف؛ شراىط براى خداىابى
مسلّم در اعتكاف برای معتكف زمینهی ظهور بركاتی خاص فراهم مىگردد. زیرا انسان معتكف شرایط را جهت یادآوری پیمانی كه با خدا بسته است، فراهم مىكند، عمده آمادهكردن شراىطی است كه زمینه برای برگشت به آن عهد فراهم آید و با عمق جانش وقتی شنید كه «ألَسْتُ بِرَبّكم؟» جواب دهد؛ «بلی شَهِدْنا» آری ای پروردگار من؛ مىبینم كه تو تمام زندگی مرا تحت تدبیر عالیهی خود گرفتهاى. و از خدا مىخواهیم به حق آن امام بزرگی كه بركت وجود مقدسش را در اىن روزها به بشریت مرحمت فرموده، بركات خاص خود را برای معتكفین مقرر و مستدام بدارد.
رواىات صادرشده از معصوم خبر از آن دارد كه اعتكاف بركات زیادی برای معتكف به همراه دارد و لذا باىد سعی كنیم طوری آداب و ادب اعتكاف را انجام دهىم كه نهاىت بهرههاى مورد نظر را ببریم. در رواىت از رسول خداf داریم: «مَنِ اعْتَكَفَ ایماناً وَ احْتِساباً عُفِوَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبه»[9] هركس براى خدا و با ایمان كامل معتكف شود، گناهان گذشتة او بخشیده مىشود.
باز در رواىت از آن حضرت داریم: «اَلْمُعْتَكِفُ یعْكُفُ الذُّنُوبَ وَ یجْرِی لَهُ مِنَ الْأجْر، كَآجْرِ عامِلِ الْحَسَناتِ كُلَّها»[10] معتكف از گناهان باز مىاىستد و بدین وسیله اجری مانند اجر كسی كه همة نیكىها را انجام مىدهد، خواهد داشت.
و نیز مىفرمایند: «...مَنِ اعْتَكَفَ یوْماً ابْتِغاءَ وَجْهَ اللهِ عَزَّ وَ جَلّ جَعَلَ اللهُ بَینَهُ وَ بَینَ النّارِ ثَلاثَةِ خَنادق اَبْعَدَ مِمّا بینَ الْخافِقَین»[11]هركس روزی را معتكف شود براى جلب نظر خداى UU، خداوند بىن او و آتش جهنم سه خندق فاصله مىاندازد كه فاصلهی هر خندقی بیشتر از فاصلهی مغرب و مشرق است. یعنى مىلها و اعمالی كه منجر به ورود او به جهنم مىشود در او از بىن مىرود.
چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ اعتكاف بهرههاى فراوانی را با خود به همراه دارد. عمده آن است كه سعی كنیم حالاتی را در خود اىجاد كنیم كه آن بهرهها و بركات براى ما محقق شود.
در رواىت داریم كه پیامبرf هر سال ده روز آخر ماه رمضان را در مسجد معتكف مىشدند و حتی آن سالی كه به جهت جنگ بدر نتوانستند معتكف شوند، سال بعد بیست روز معتكف شدند.[12] و اىن عمل آن حضرت، اولاً: اهمىت اعتكاف را مىرساند. ثانیاً: ما را متوجه بركاتی مىكند كه رسولخداff با آن همه عظمت و قربی كه دارا بودند، به آن بركات نیاز داشتند و عملاً از طریق اعتكافْ راهِ قلبِ خود را به سوی آسمان غیب باز نگه مىداشتند.
فوق مرگ و زندگى
اجازه بدهىد ابتدا تذكراتی در رابطه با حالاتی كه باىد یك معتكف در خود بهوجود آورد عرض كنیم و سپس به اعمالی كه باىد به آن پرداخته شود توجه كنیم.
ابتدا باىد عزیزان متوجه بوده و ایمان داشته باشند یك خبرهاىی در عالَم بالا وجود دارد كه اگر آمادگی لازم را در خود اىجاد كنیم از آن خبرها و بصیرتها محروم نمىشویم، و اگر عزیزان به دنبال آشناىی روح و قلب از آن حقاىق غیبی نیستند، عملاً اعتكاف آنها یك تفنن و تفریح محسوب مىشود.
اعتكاف به آن نحوهاى كه به ما دستور دادهاند عملاً یك نحوه مُردن و خارجشدن از قیل و قال دنیا و واردشدن به برزخ است. شما باىد در اىن چند روزه اولاً: روزهدار باشید، مثل مرده كه غذا نمىخورد. ثانیاً: خودتان را در دست ارادة خداوند قرار دهید، مثل مىت كه در دست غسّال است و هیچ ارادهاى از خود ندارد، تا حجاب اسباب و وساىل از جلو قلب شما مرتفع شود. انسان مرده هیچ ارادهاى از خود ندارد. به ما دستور دادهاند اگر بتوانید در چنین شراىطی در برابر خدا بمىرید، به اعتكاف زنده مىشوید. مثل انسانی كه چون مُرد و او را در قبر گذاشتند، حیات برزخی او شروع مىشود و به حیات برزخی زنده مىشود و متوجه چیزهاىی مىگردد كه تا آن موقع كه در حیات دنیاىی بود از آنها غافل بود. پس آنچه را كه خوب باىد بفهمىد و به قلبتان هم بفهمانید آن است كه با ورود به اعتكاف احساس مُردن كنید و حكمِ «مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا» را در جان و قلب خود محقق نماىید و به فرماىش امىرالمؤمنینu: «قبل از اىنكه بدنهاى شما به آن دنیا منتقل شود، قلبهاىتان را به آن دنیا منتقل نماىید».
اگر شما الآن مردید چه حالی به شما دست مى دهد؟ از یك طرف نمى توانید غذا بخورید، ولی از طرف دیگر نفس امارّهتان ماىل به غذاخوردن و لذّتبردن است، عیناً در برزخ حال اكثر انسانها همینطور است كه مىل به غذا در آنها هست، ولی غذاىی كه جواب اىن مىل را بدهد وجود ندارد. روز قیامت نیز مسئله به همین شكل است ولی شدیدتر، به همین جهت در رواىت داریم؛ با روزة ماه مبارك رمضان خودتان را از فشار گرسنگی و تشنگی قیامت آزاد كنید. چون با روزه، مىل به خوردن و نوشیدن را تا حدّی كنترل و فرو مىنشانید تا در برزخ و قیامت بتوانید از تحرك شدید آن مىل آزاد باشید.
وقتی انسان مُرد و وارد برزخ و قیامت شد، ماىل است كه به دنیا برگردد و غذا بخورد و نوشیدنىهاى مورد اُنس نفس را بنوشد، اما در آن حال كه دیگر در دست خداست، نه مىتواند غذا بخورد، نه مىتواند از آن عالَم بىرون بىاىد. در حالت اعتكاف چنین حالتی را تمرین مىكنید تا كمى به عالم برزخ و قیامت نزدیك شوید و از احوالات آن عالَم برخوردار گردید. در آن حالت خواهید دید چه بركاتی در چنین حالتی براى شما بهوجود مىآید. اگر به لطف الهی بتوانید خودتان را الآن در حین اعتكاف و با منصرفشدن از دنیا، در برزخ حس كنید، آرامآرام توجهات قلب نسبت به آن عالم شروع مىشود. آنچه در اىن حالت از شما انتظار مىرود اىن است كه هرچه بیشتر آداب اعتكاف را رعاىت بنماىید و از آن مهمتر؛ ذهن و دل را كاملاً از دنیا بیرونآورید. شما هم اكنون در خانه خدائید و بحمدالله در امنیت الهی هستید و در اىن حالت شیطان كمتر مىتواند شما را وسوسه كند. به اىن جهت باىد در مسجد معتكف شوید، چون قلبْ در چنین مكان مقدسی بیشتر حضور حق را احساس مىكند. همان طور كه وقتی در برزخ حجابها از جلو قلب مرتفع شد و حضرت عزرائیلu تعلقات دنیاىی را از ما گرفت، حضور خدا بیشتر جلوه مىكند. لذا قرآن در مورد احوالات اهل دنیا در برزخ مىفرماید:
«حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[13]
تا آنگاه كه مرگ یكى از اىشان فرا رسد مىگوید: پروردگارا مرا بازگردانید * شاىد من در آنچه وانهادهام كار نیكى انجام دهم، چنین نیست اىن سخنى است كه او گوینده آن است و در پشت آنان برزخى است تا روزى كه برانگیخته خواهند شد.
هر كدام از اهل دنیا در برزخ التماس مىكنند خداىا! مرا برگردان. چون چشمش كه بىدار شد مىبیند كه عجب؛ بیش از آنكه فكر مىكرد، دنیا دست خدا بود. به طور معمول؛ وسط كوچه و خیابان نمىشود فهمید همه چیز دست خدا است. در مسجد بهتر مىفهمى كارها دست خدا است و لذا باىد در مسجد معتكف شد و آن مقدمات را فراهم كرد تا اىن احساس را بتوانید به قلبتان برسانىد. پس چون از طریق اعتكاف مُردید، عالىترین شعور كه عبارت باشد از توجه به حضور خداوند در همة مناسبات، شروع مىشود.
آرى! شیطان براى اىنكه وارد اىن مرحله نشوید، تلاش زیادی مىكند. ابتدا شما را به یاد مشكلات دنیاىى مىاندازد كه چه نشستهاى، از كار و كاسبی و مدرك و ... عقب افتادى؟! اگر موفق نشد، شروع مىكند شما را از گرفتن نتیجه مأیوس كند كه بابا! اىن كارها مربوط به تو نیست، تو به جاىی نمىرسى، اىن كارها مربوط به اولیاء خدا است. ولی اگر كمى مقاومت كنید مىبینید كید شیطان ضعیف است.
حالا اگر شما مُردید چكار مىكنید؟ دیگر كه نمى توانید هوس نانخوردن بكنید اگر مُردید دیگر كه نمىتوانید غصهی دكان و مغازه و خانه و فرزند و همسر و مدرك و اىنجور چیزها را بخورید، چون اگر غصهی اىنها را بخورىد هم فاىده ندارد. اگر هم در آن حالت برزخ و قیامت غصهی اىنها را بخورى، خودت به خودت مىگویی چقدر احمقام! یكدفعه در آن حالت مى بىنید فقط یك چیز در صحنه است و آن فقط خداست، و اوست كه همهكاره است و من كاری در خور چنین صحنهاى انجام ندادهام، و قلبی كه بتوانم در چنین حضوری قرار گیرم با خود نیاوردهام، از اىن رو ناله سر مىدهى! پروردگارا مرا برگردان، جواب مىآید؛ «كلاّ» نمىشود.
در حالت اعتكاف و با ورود در حالت برزخی مىتوانی با خدا ارتباط برقرار كنى. اعتكاف را براى همین گذاشتند كه ببینی در برزخ چه كار باىد بكنى. در اعتكاف به شما مىگویند «مُردهاىد» و كاری كه در برزخ نمىتوانی انجام دهى، اىنجا انجام بده. اىن است كه اگر عناىت داشته باشید، اعتكاف بهترین شراىط ارتباط با خداست. شما در اعتكاف مردهاىد، مرده در برزخ چه كار مىكند؟ اگر سی سال در دنیا خدا را صدا نزده باشد، اگر راههاى ارتباط با اسماء الهی را بر قلب خود نگشوده باشد، آنجا هیچ كاری نمىتواند بكند، در ظلمت ابدی خواهد بود. شما در برزخ مىخواهید بگویید خدا؛ ولی اگر در دنیا قلب با خدا مرتبط نبوده، نمىتواند بگوید. هر چه انسان در دنیا بوده است، در برزخ همانطور مىتواند باشد، آنجا محل و موطن ظهور ملكات است. اگر كسی نمىتواند در آن نشئه با خداخداگفتن، به قربِ الهی ناىل شود، چون آن موقع كه در دنیا در لفظ مىگفت خدا، اما قلبش را در جاى دیگر قرار داده بود، مىگفت: زود نمازم را بخوانم به كارم برسم. حالا مىخواهد در برزخ بگوید خدا؟ در دنیا نگفتید خدا، گفتید: كارم و كسبم. قلب در كار و كسب بود، حالا روبهرو مىشوید با همان قلبی كه متوجه كار و بازار بود، مىبینید آن قلب از نظر ارزش و براى آنكه صاحبش را به مقصد برساند، ناتوان است. آن چیزی كه فاىده دارد قرب الهی است و منصرفشدن از هر چیزی كه ما را از اىن قرب باز مىدارد. آرى! در ابتدا ممكن است كار سخت باشد ولی اگر جهت را درست كردید، إنشاءالله آرامآرام مىرسىد، و اعتكاف اگر درست انجام شود راه را به انسان نشان مىدهد كه چگونه قلب را از همهچیز خالی كند و متوجه خدا گرداند.
وظیفهی معتكف
چنانچه دقت بفرماىید مىرسىد به اىنكه اعتكاف شراىط ارتباط با خداست، ملاحظه كنید چگونه خداوند تمام شراىط را فراهم كرده است. گفتند باىد در خانهی خدا باشى، روزه باشى، از مسجد بىرون نروى. واقعاً با طرح اىن شراىط غوغا كردهاند و زمینهی فوقالعادهاى را جهت در مسیر قراردادنِ قلبْ فراهم نمودهاند.
حضرت علیu مىفرمایند:
«یَلْزَمُ الْمُعْتَكِفُ الْمَسْجِدَ وَ یَلْزَمُ ذِكْرَ اللَّهِ وَ التِّلَاوَةَ وَ الصَّلَاةَ وَ لَا یَتَحَدَّثُ بِأَحَادِیثِ الدُّنْیَا وَ لَا یُنْشِدُ الشِّعْرَ وَ لَا یَبِیعُ وَ لَا یَشْتَرِی وَ لَا یَحْضُرُ جَنَازَةً وَ لَا یَعُودُ مَرِیضاً وَ لَا یَدْخُلُ بَیْتاً یَخْلُو مَعَ امْرَأَةٍ وَ لَا یَتَكَلَّمُ بِرَفَثٍ وَ لَا یُمَارِی أَحَداً وَ مَا كَفَّ عَنِ الْكَلَامِ مِنَ النَّاسِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ»[14]
معتكف باىد در مسجد باشد، و مشغول ذكر الهی و تلاوت قرآن و نماز گردد، خود را مشغول اختلاطهاى دنیاىی نكند، مشغول شعرگفتن و شاعری نشود، از خرید و فروش پرهیز نماید، حتی از تشییع جنازه و عیادت بیمار[15] و واردشدن در خانه و خلوت با همسر پرهیز نماید، از سخن زشت و جدال خودداری كند، و حتّی اگر از سخنگفتن با مردم خودداری كند بهتر است.
پس چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ باىد حوائج دنیاىی را رها كنى، اگر هم نیاز به غذا داشتى، باىد به اولین مغازه رجوع نماىی و سریعاً به مسجد برگردى. دیگر نباىد بروی ببینی چه كسی ارزانتر مىدهد، حالا هم كه دیگر الحمدلله اىن مسائل حل شده است. از آخر رواىت فوق غافل نباشید كه حضرت مىفرمایند: اگر معتكف بتواند بهكلی از سخنگفتن خودداری كند، بهتر است. زیرا در اىن حالت قلبْ هرچه بیشتر آمادة پذیرش نفحات الهی مىشود.
توجه داشته باشید در حالت اعتكاف وقتی از دنیا و تعلقات آن منصرف شدى، با خودت روبهرو مىشوى، در آن حالت خدا را روبهروی قلب خود مىیابی و لذا خداخداگفتن جاى خود را پیدا مىكند. در زندگی معمولی چند بار كه خداخدا مىگفتى، قوة واهمه یك تصوری براى ما اىجاد مىكرد و ما را متوجه كاری مىكرد تا از خداخداگفتن منصرف شویم و مزهی مناجات با خدا را نچشیم، ولی در اعتكاف براى ذكر و یاد خدا شراىط فراهم است، به شرطی كه خودتان راه تحرك قوهی واهمه را با موباىل و اختلاطهاى دنیاىی و توجه به آرزوهاى دنیاىى، باز نكنید.
آن چیزی كه باىد بر آن تأكید كرد و در اعتكاف باىد مطلوب شما باشد، پیداكردن راهِ خداخداگفتن است. وقتی هنوز ما وارد نیستیم و قلب راه خود را پیدا نكرده است، همان خداخداگفتن، مساوی است با حجاب. مىگویند همان موقعی كه مىخواهیم بگوییم الحمدالله كه در محضر حق حاضریم، مىببینم اى واى همان حضورمان حجاب مىشود. چون به جاى نظر به خدا، نظر به خداخداگفتنِ خود داریم. حال یكی از موقعیتهاىی كه إنشاءالله شراىط انصراف از خود را فراهم مىكند، شراىطی است كه با اعتكاف حاصل مىشود. شما در اىن شراىط مىتوانید وقتی نماز مىخوانید با اىن احساس كه در برزخ هستید نماز بخوانید. اىنجا؛ نه مغازه است نه همسر و نه فرزند. حال اگر در اعتكاف نگویید خدا، در برزخ هم نمىتوانید بگویید خدا. اصل اعتكاف در اىن احساسی است كه ما باىد پیدا كنیم، احساس كنیم كه مردهایم و حالا با خدا روبهروایم، خداىی كه مقصد و مقصود همة انسانها است و بازگشت به او، یعنى بازگشت به هدف اصلى، و حالا مى خواهیم بگوییم خدا. و فرق شراىط ما با برزخ در همین نكته است كه در اىنجا اراده و اختیار ما را از ما نگرفتهاند.
در رواىت داریم كه بعضی از افراد در برزخ و قیامت گنگ مى شوند، به او مىگویند «مَنْ رَبُّكَ»؟ پروردگار تو كیست؟ قلبش باىد عقیدة خود را اظهار كند ولی هیچ سخنی نمىتواند بگوید و یا از سر تقلیدی كه در دنیا از بقیه كرده است، جواب مىدهد. از او مىپرسند اىن را از كجا دانستى؟ مىگوید: شنیدم كه مردم چنین مىگویند. آنگاه با گرز آتشین آنچنان ضربهاى به او مى زنند كه چون سرب ذوب مىشود.[16] و نیز از كسانی كه در توجه به پیامبرff سرسری مىگذرند، در عینی كه كافر نیستند، مىپرسند «مَنْ نَبِیكَ؟» برابر 500 هزار سال طول مىكشد تا اسم پیامبرff را بر زبان بیاورد. حالا خودتان قلب خود را امتحان كنید، ببینید چند وقت است با حضور قلب صلوات نفرستادهاىد، به همان اندازه و بر اساس سالهاى برزخ، قلبْ در ارائه آن تأخیر دارد.
اگر انسان در اىن دنیا با حضور قلب صلوات بفرستد در برزخ واقعاً صلوات مىفرستد، و اگر در دنیا با معرفت و حضور قلب صلوات بفرستید آن صلوات در برزخ شما را جلو مىبرد تا به شفاعت وجود مقدس معصومىنh ناىل شوید.
در هر حال «انقطاع» از دنیا اصلىترین مقصد اعتكاف و واقعىترین مقصد انسان در زندگی دنیاىی است تا بتواند در ابدیت خود به بهترین نحو زندگی كند، ابدیتی كه فقط بودن است، بدون هیچ محدودیتى. واقعىترین واقعىات، ابدیت ما است، جوان و پیر هم ندارد. ابدیت با تمام ابعاد آن الآن پیش ماست، ما باىد احساس ابدیت را یعنى در ابدیت قرارگرفتن را و در برزخ و مرگ قرارگرفتن را، در خودمان اىجاد كنیم.
اىن تذكر اصلی ما است در رابطه با احساسی كه باىد عزیزان در حال اعتكاف در خود بهوجود آورند، إنشاءالله.
از سفر الىالله تا سفر فىالله
با توجه به عراىضی كه عرض شد ملاحظه بفرماىید؛ اعتكافْ عالَمى دارد و باىد سعی كنیم در آن عالَم وارد شویم و در یك آرامش درونى، مرگ و زندگی براى انسان یكسان گردد و اىن حالت، حالتِ سیر به سوی باطن عالَم است، بدون حركت دادن اعضاء و یا تحریك قوة خیال و قوة واهمه. چون در حالت اعتكاف به كمك دستوراتی كه داده شده، جوشش خیال فرو مىنشیند و صحنة دل آمادة پذیرش نفحات الهیه مىگردد. كه گفت:
از درون خویش اىن آوازها |
منع كن تا كشف گردد رازها |
بعد از سیر به سوی خدا و سفر الىالله، سفر فىالله شروع مىشود و در اىن حالت، سالك از تجلّی اسمی از اسماء الهی به تجلی اسم دیگری از آن اسماء، ناىل مىگردد و قلبْ محلِ تجلّی اسماء الهی خواهد شد، و همة اىن احوالات در شراىطی حاصل مىشود كه شخص، با انقطاع از عالَم دنیا، خود را در شراىطی قرار دهد كه هیچچیزِ بىرونی بر او تأثیر نگذارد و به حالت یكسانی و بىتأثیری كامل برسد و زندگی و مرگ به نحو یكسان براى او بىتفاوت باشد.
آزادی از گذشته و آینده
براى تكمىل اىن تذكر؛ تذكر خوبی است كه زیاد شنیدهاىد و آن اىنكه مىفرمایند: اگر كسی در مسجد بنشیند، آن مدت كه در مسجد نشسته است جزء عمرش حساب نمىشود. فهمىدن اىن موضوع خیلی مهم است، چون انسان در چنین حالت در شراىطی قرار مىگیرد كه از عالم «زمان» بىرون مىرود، اگر وارد مسجد شد دیگر از گذشته و آینده آزاد است. پس حق مسجد است كه وقتی وارد شدید، از گذشته و آینده آزاد باشید و اگر به واقع از گذشته و آینده آزاد بشوید، وارد مسجد شدهاىد و اگر طبق اىن قاعده وارد مسجد شدید مسلّم است كه دیگر آن مدت، جزء عمر زمىنىتان حساب نمىشود. زیرا فوق آینده و گذشته قرار گرفتهاىد. شما وقتی در برزخ و قیامت مىروید، دیگر آن شراىط گذشته و آینده را ندارید، به تعبیر دیگرْ آن شراىط، شراىطی است كه «بَعد» در آن وجود ندارد فقط «حال» است. پس اگر آدم در «حال» قرار گرفت، به لطف الهی دیگر نه قبل براىش هست و نه بعد. تمام مشكلات ذهنی ما از قبل و بعد است. اگر سعی كنیم در «حال» قرار بگیریم، در واقع در مقام توجه حضور حق قرار گرفتهایم، چون در توجه به آینده، توجه ما به چیزی است كه هنوز نیست، و در توجه به گذشته، توجه ما به چیزی است كه فعلاً رفته است. پس با توجهكردن به آینده و گذشته، در واقع توجه ما به «عدم» است. شما امروز تمرین كنید و خودتان را آزاد از گذشته و آینده، در حضور ببرید. در حین اعتكاف تا حدی در چنین حالتی قرار مىگیرید. وقتی اعتكاف تمام شد و به زندگی مشغول شدید، یادتان كه مىآید مىگویید؛ عجب حالی بود. همین مختصرش كلی حال دارد. مردم وقتی به زیارت خانهی خدا مىروند در حالت حضور قرار مىگیرند، وقتی بر مىگردند مىگویند تا قبل از رسىدن به فرودگاه شهرمان اصلاً زن و بچه و خانه، یادمان نبود، ولی همینكه رسىدیم به فروردگاه و از آن حالت خارج شدیم، طاقتمان داشت تمام مىشد، نیم ساعت دیگر نمىتوانستیم براى دیدن بچهی كوچكمان صبر كنیم، اما اىن سی روز اصلاً یادمان نبود كه فرزند كوچك داریم. ما چون قواعد و بركات زمانها و مكانهاى مقدس را نمىشناسیم، فكر مىكنیم اىن احوالات چیز كم ارزشی است، در حالىكه اىن بندة خدا در حین مراسم حج، یعنى اىن سی روزه به نور آن سرزمىن مقدس، در گذشته و آینده نبوده و فارغ از گذشته و آینده در «حال» بهسر مىبرده است و لذا آزاد از حجاب گذشته و آینده به راحتی مىتوان با خدا بهسر برد و راز و نیاز كرد. آنچه نمىگذارد ما با خدا ارتباط برقرار كنیم، «گذشته» و «آینده» است. گفت:
فكـرت از ماضـی و مستقبــل بــــود |
چون از اىن دو رست مشكل حل بود |
چون بود فكرت همـه مشغول «حال» |
نـاىد انــدر ذهــن تـــو فكـر محـال |
مشكل ما همین گرفتاری ذهنی است كه دائم یا در آینده بهسر مىبریم و یا در گذشته. اگر توانستیم به مقام «حال» وارد شویم، خدا را روبهروی خود مىیابیم، خداىی كه آزاد از هر آینده و گذشتهاى، عین بقاء است. مولوی در جاى دیگر مىگوید:
عمـر من شـد فدیـهی فـرداى مـن |
واى از اىن فرداى ناپیداى من |
هین مگو فردا، كه فرداها گذشت |
تا بـه كلّی نگذرد اىـام كَشت |
اگر دائماً در فردا و فرداها زندگی كردیم، آنچنان در ناكجاآباد، همة زندگی را دود مىكنیم كه هیچ امكانی براى آبادانی قیامت برایمان نمىماند.
خودتان امتحان كنید وقتی مىگویید «الله اكبر» اگر در حضور باشید به راحتی با حق سخن مىگویید، و با تماشاى او، كبریاىی او را بر زبان مىرانید. اما چه چیزی نمىگذارد اىن رؤیت محقق شود؟ نظر به گذشته و آینده، نظر به اىنكه قبلاً چه كردى، یا بعداً باىد چه بكنى. ملاحظه كنید كه «گذشته» كو؟ مسلّم حالا آن گذشته نیست. «آینده» كو؟ مسلم آن آینده فعلاً نیست. پس اگر كسی در گذشته و آینده باشد در عدم است، و عمری كه در عدم سیر كند چه قدر مى ارزد؟ اىنكه مىگویند باىد در «حال» باشید رمزش اىن است كه از «هیچىها» آزاد شویم،[17] و شما آمدهاىد در مسجد تا نگران گذشته و آینده نباشید و اگر روحاً و قلباً آماده باشید به لطف الهى، با همین دستورهاى سادة نمادینی كه به شما مىدهند از گذشته و آینده آزاد مىشوید. اگر شما آماده باشید در «حال» وارد مى شوید، قیمتىترین تحفة خدا روی زمىن همین است كه خدا ما را در «حال» مىآورد، همین است كه اصطلاحاً «حضور قلب» گفته مىشود. عناىت داشته باشید «حضور قلب» در نماز غیر از توجه به معنی الفاظی است كه در نماز اداء مىكنید. در حضور قلب انسان فوق الفاظ و معانی آنها، با دلش با خدا نجوا مىكند، در واقع اىن الفاظ وسیلة اظهار رمز و رازِ دل است. در آن حالت، شما بالاتر از الفاظ و معانی مربوطه با خدا صحبت مىكنید، و شرط تحقق چنین حالتی متوقفنشدن در الفاظ و معانی نماز است - نه اىنكه آنها را رعاىت نكنید، بلكه در آنها متوقف نشوید - دل را از توجه به همهچیز غیر خدا آزاد كنیم، تا خدا بماند و بس. و به اعتبار دیگر یك نحوه توبة قلب را در خود محقق كنیم تا از اىن به بعد دلْ دوباره هوس دنیا نكند. گفت:
آنـچه در تــو اصــل نافــرمانـــی است |
ماىــة گمــراهــی و نادانـــی است |
چیست دانى؟ هستی نفس است و بس |
كوش تا زان، توبه جویی زان سپس |
هستـی تسـت اصـل هـر جــرم و خطــا |
نیست شـو تا خـود نماند جـز خدا |
آنكه بشكستـی و بستی توبـــه نیــست |
اى بــرادر تا تـو هستی توبه نیست |
توبــه نَبْــوَد جــز شكســت خــویشتن |
توبـه خواهی نشكند! خود را شكن |
آرى! از طریق رفع منیت و انانیت دیگر دل راه خود را به سوی آسمان پیدا مىكند و پس از خارجشدن از اعتكاف دلش از اعتكاف خارج نمىشود و دل با الفاظ و كلماتی كه در عبادات ادا مىشود، همراهی مىكند.
شرایط شكوفایی همه اعمال
إنشاءالله چون در حالت حضور قلب وارد شدید، الفاظ و معانی نماز تماماً تقاضاى قلب شما مىگردد، گویا حمد و سوره و بعد بهطور كلی آرامآرام، تمامى نماز به شما القاء مىشود. نمىخواهم بگویم به اىن زودىها خبری خواهد شد، حداقل در برزخ كه موانعِ ارتباط با خداوند مرتفع شد و شیطان هم دیگر آنجا نبود كه وسوسه كند و ذهن شما را از خدا منصرف كند. آرى! در آن وقت مىبینید عجب نمازهاىی دارید مىخوانید، نمىدانم بگویم در آن حالت، شما نماز مىخوانید، یا نماز خواندتان را مىخوانید و ملكات خود را اظهار مىدارید؟ آنجا نمىشود كار جدیدی را شروع كرد، چون اراده و انتخاب مربوط به اىن عالَم است. در اىنجا مىشود اراده كرد، و به اعتكاف آمد و با همت و ارادة خود «دل» را متوجه خدا نمود. اراده را تا موقع احتضارِ قبل از مرگ، بیشتر به ما ندادهاند، آنجا برآیندِ نماز خواندنهاىی كه در طول عمر انجام دادهاىد را به شما مىدهند، اما به اىن معنی كه بهترین آن را انتخاب مىكنند و حساب همة نمازها را بر اساس آن بهترین نماز، محاسبه مىكنند. چون در قرآن هست:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ»[18]
هركس از مرد یا زن عمل صالحی انجام دهد و مؤمن هم باشد، قطعاً او را با حیات طیب، حیات مىبخشیم و حتماً به آنان بهترین از آنچه كه انجام مىدادند، پاداش خواهیم داد.
تمام اعمالی كه در دنیا انجام دادهاىد را در نظر بگیرید؛ بعد آن بهترین شكل هر عملی را مىگیرند و حساب همة اعمال را بر اساس آن بهترین شكل از آن عمل، جزا مىدهند. بهترین صلة رحم را حساب همهی صله رحمها قرار مىدهند، بهترین زیارتی را كه انجام دادهاىد را براى همة زیارات در نظر مىگیرند. حال اگر شراىط بهترین اعمال را در اعتكاف براى خود فراهم كنید، در واقع آن عمل را به همة اعمالی كه از آن نوع انجام دادهاىد سراىت مىدهند، حال چه آن عمل نماز باشد، و چه روزه، و چه ذكر و دعا.
حضور قلب یا آزادشدن از زمان و مكان و واردشدن در «حال» چیزی است كه با قرارگرفتن در مسجد راحتتر محقق مىشود. و در آن حالتْ عبادات، شكوفاىی خاصی به خود مىگیرد و سرماىة ما براى همهی عباداتمان مىشود. در اعتكاف كه همهی شراىطِ در حضور قرارگرفتن فراهم است سعی بفرماىید از به حضوربردن قلب غافل نشوید. قلبِ آزاد از همة دنیا، راه خود را به خوبی پیدا مىكند و در طول زندگی بر پاىداری در اىن راه شكیباىی و صبر پیشه مىكند و هرچه با صبر و شكیباىی اىن راه را طی كند، آرامآرام عالىترین نحوة اعمال براى او ظاهر مىشود و خداوند هم در همین رابطه فرمود:
«مَا عِندَكُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ»[19]
آنچه پیش شماست تمام مىشود و آنچه پیش خداست پاىدار است و قطعا كسانى را كه صبر و شكیباىى در عبادات پیشه كردند به بهترین از آنچه عمل مىكردند پاداش خواهیم داد.
چنانچه ملاحظه مىكنید؛ قرآن در اىن آیه مىفرماید: آنهاىی كه در راه دینداری صبر پیشه كردند به بهترین جزاىی كه از هر عمل دست مىیابند، همهی اعمالشان را پاداش مىدهىم. چون هرچه بیشتر در اعمالتان صبر و پشت كار و شكیباىی و پاىداری نشان دهىد، آرامآرام بهترین شكلِ اعمال ظاهر مىشود و آن بهترین عمل را به همة اعمالی كه از آن نوع انجام دادهاىد سراىت مىدهند. حضور در مكانهاى مقدس مثل مسجدالحرام و مسجدالنبی و حرم امامان معصومh و مساجد براى همین موضوع است. چون در اىن مكانها حجابِ بىن انسان و عالم قدس كمتر است و در نتیجه اعمال عبادی بهتر انجام مىگیرد و همان عالىترین اعمال در همة اعمال ما در كلّ زندگی سریان مىیابد و همة آن اعمال صورت عالىترین اعمال را به خود مىگیرد. و لذا است كه باز تأكید مىشود؛ سعی كنید با به حضوربردنِ قلب در عبادات در اىن مدتی كه معتكف هستید، نهاىت استفاده را بنماىید.
بر اساس دستوراتی كه جهت انجام اعتكاف داده شده، شراىطْ جهتِ امر فوق، كاملاً آماده است. حتی مىفرمایند: از خوردن و آشامىدن در روز خودداری كنید، و یا در تمام مدت اعتكاف، چیز خوشبویی را نبویید، تا از آن طریق منتقل به دنیا نشوید و خداى ناكرده جنبة حیوانی شما بر جنبه روحانىتان غلبه پیدا كند. چون اساساً تقلیل غذا و لذّات بدنى، جنبة حیوانیت را تقلیل و جنبة روحانی را تقویت مىكند. در اىن شراىط كم حرف بزنید، رفقاىی كه دوست دارند براى همدیگر از دنیا و زندگی اختلاط كنند نزدیك هم نباشند. شما اىنجا یك رفیق دارید به نام خداوند كه دائماً به قلب شما از طریق ملائكه تعلیم مىدهد و خطورات شیطانی را دفع مىكند، حالا كه آمدهاىد مىهمان او باشید شراىط را طوری فراهم كنید كه حضرت ربالعالمىن به بهترین نحوه شما را مىزبانی كرده باشد. بعد كه از اعتكاف خارج مىشوید و حالات قلبی خود را با آن وقتی كه در اعتكاف بودید، مقاىسه مىنماىید مىبینید ناخودگاه در حالت اعتكاف به راحتی بسیاری از خواطر قلبی از شما دفع مىشد. وقوف شما در مسجد و در عین روزهداری و آمادة جذب نفحات الهىشدن، بسیار كارساز است. همینكه در حال وقوف در مسجد هستید مىبینید كه معجزهوار خطورات شما در كنترل است. پیش از ظهری را كه در حین اعتكاف در حال وقوف در مسجد هستید را با پیش از ظهر یك روز تعطیل مقاىسه كنید؛ ببینید چه اندازه فرق مىكند، حالا آرام اىنجا نشستهاىد گویا دنیا را آب ببرد، شما را خواب مىبرد. كجا شد آن شیطان كه یك لحظه نمىگذاشت ذهن و خیال شما راحت باشد، دائم دلمان شور مىزد، به اىن تلفن مىزدیم، به آن تلفن مىزدیم، یك لحظه آرامش نداشتیم. ولی در اىنجا خداوند و ملائكةالله دارند تا آنجا كه شما بخواهید قلبتان را كنترل مىكنند. براى همین گفتهاند پاىتان را از مسجد بىرون نگذارید، تا اىنكه در عرض اىن سه روز آرامآرام اىن خطورات دنیاىی كم شود و زمینه براى تجلی نور حق فراهم گردد.
تا اىنجا تذكراتی در رابطه با آداب و ادب اعتكاف عرض شد. نكتة بسیار مهمى كه باىد در حین اعتكاف به قلب خود برسانىد، تذكرات اخلاقی و سلوكی است كه از جمله اىن تذكرات حدیث مشهور «معراج» است.
همراه رسول خداf به سوی معراج
رواىت معراج قصة اعتكاف پیامبرf است با خدا. معراج باعث شده تا پیامبرخداf آنگاه كه با خدا درخلوتِ ناب و خالص قرار گرفتند، خداوند با اىشان رازهاىی را در مىان گذارد، آن رازها اساسىترین مطالبی است كه مىتوان در اىن دنیا به آنها توجه كرد و بهترین استفاده را از فرصت زندگی دنیاىی بهدست آورد. ما فرازهاىی از آن حدیث شریف را با شما در مىان مىگذاریم به امید آنكه تذكری اساسی براى قلب شما باشد. در واقع شما وقتی آن دستورات را مى شنوید و مطالعه مىكنید، خلوتتان خلوت محمدیf مىشود.
حتماً مىدانید كه حدیث معراج - به قول اساتید بزرگ - دستورالعمل كامل سلوك پیامبرf است كه خدا به عنوان شیخ و راهنماى پیامبرf به آن حضرت داده و تا كنون احدی عالىتر از اىن دستورالعمل نگفته است و آنهاىی كه به جاىی رسىدند، وامدارِ حدیث معراج هستند.[20] در خلوتترین خلوتها، خدا و پیامبرff با همدیگر سؤال و جوابهاىی داشتند و راههاىی را براى همة انسانهاى معراجی گشودند.
راوی حدیث؛ وجود مقدس امیرالمؤمنینu هستند.[21]
سرّ خدا كه عارف سالك به كس نگفت |
در حیرتم كه بادهفروش از كجا شنید |
حضرت مىگویند:
«أَنَّ النَّبِیَّf سَأَلَ رَبَّهُ سُبْحَانَهُ لَیْلَةَ الْمِعْرَاجِ، فَقَالَ یَا رَبِّ» در شب معراج وجود مقدس پیامبرf از خدا سوال كرد اى پروردگارم: «أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ»؟ بهترین و افضل اعمال كدام است؟ آدم زرنگ را ببینید، رفته است با خدا خلوت كند، حالا سؤال مىكند، بهترین و افضلِ اعمال چیست؟
«فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّلِ عَلَیَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ» حضرت حق فرمود: در پیش من هیچ عملی بهتر از«توكل» و «رضا به آنچه قسمت بندهام كردهام» نیست.
معنی و بركات توكل
توكل یعنى آنچنان اطمىنان به مدیریت و برنامههاى خداوند نسبت به خودت و جامعهات داشته باشی كه تماماً او را در همة امور وكیل خود قرار دهى و مطمئن باشی او با تمام قدرت و در نهاىت دقت و حكمت امور بندگانش را به عهده گرفته و بندگان باىد با اطمىنان به خدا از دستورات او پیروی كنند و هیچ دغدغهاى نداشته باشند. یكی از وسوسههاى شیطان اىن است كه مىآید و با وسوسههاى خود سر به سر من و شما مىگذارد كه «اىن هم شد كار، همین طور اىنجا نشستهاى و مشغول ذكر هستى، دنیا از دستت رفت، بلند شو كاری بكن، و یك آجری روی آجر بگذار، همة مردم در كار و تلاشاند ولی تو كه اىنجا نشستهاى عقب افتادى». ولی اگر بتوانید نیتهاىتان را خالص كنید و توكل به خدا جزء عقیدهتان بشود، بزرگترین بصیرت و علم شعور در هستی را بهدست آوردهاىد. اولین چیزی كه باىد از آن طریق دهانِ وسوسهگر شیطان را ببندیم، اىن است كه به مبانی نجات خودمان عالِم شویم و بدانیم علم و بصیرتی بالاتر از اىن نیست كه متوجه باشیم همه كارة عالم خداست. اگر اىن بصیرت و شعور در ما اىجاد شد شیطان خلع سلاح مىشود. شیطان براى تحریك ما مىگوید: معتكفشدن كار نیست، بلند شو كاری انجام بده. در صورتی كه عزیزان بدانید تمام كارها در همین است كه متوجه باشیم اگر در تحت برنامة خداوند عمل نكنیم، گرفتار عملهاى افراطی و غلط مىشویم. آمدهایم اىنجا كه مُلْهَم به اعمال صحیح گردیم. دین كه نمىخواهد شما را گوشهنشین كند تا كار و كاسبی را رها كنید. به ما مىفرماید: بدبختی اىن است كه شما عمل صحیح را عوضی بگیرید و گرفتار اعمالی شوید كه نجاتدهنده نیست. نمونهاش افرادی كه بدون توكل به خدا و صرفاً با امىد به فكر و برنامة خود روزی 18 ساعت كار مىكنند ولی هیچ بهرهاى از زندگی خود ندارند. امام حسینu چه چیز داشتند كه توانستند سرنوشت و جهت تاریخ را عوض كنند و تا قیام قیامت بشریت را از نور خود بهرهمند كنند؟ امامحسینu چون توكل به خدا داشتند در آن شراىطی كه همهچیز، آن حضرت را به تسلیم دعوت مىكرد، عملی انجام دادند كه معلوم شد یزید«علیهاللعنة» با آن همه اسلحهها و تحركها هیچكاره است. خدا مىداند تا قیام قیامت ما و همة بشریت، وام دار توكّل حسینu هستیم. اگر امام حسینu آن توكّل ناب را نداشتند چه طور هفتاد و دو نفر جلوی لشگر30 هزار نفری مى اىستند و حالا شما مىتوانید بگویید هر كس به هر جا رسىد و اگر اسلام ماند، همه و همه از توكل امام حسینu بود، چون امامحسینu سخن خدا به پیامبرش را در معراج مىدانست و از سرّ آن آگاه بود و فهمىد یعنى چه كه خدا به پیامبرش فرمود: «لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّلِ». من از خدا براى خودم و براى شما فهم نقش توكل و توفیق عمل به آن را مىخواهم، همانگونه كه امام حسینu متوجه بودند با توكل به خدا چه اندازه خداوند به جاى آن حضرت در راستاى هدفی كه حسینu دنبال مىكرد، نقش مىآفریند. خداوند باىد به ما شعوری بدهد كه نگران وسعت و یا محدودیت عمل نباشیم، نگران غفلت از نقش خدا باشیم. مثلا ببینید خداوند امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» را به كجا رساند؟ اىشان به جهت توكلی كه داشتند چگونه مقابل نظام شاهنشاهی با آن همه لشگر و تبلیغات اىستادند، و ملاحظه كردید چگونه اىشان نگران آنچه اهل دنیا نگران آن هستند نبود در نتیجه در عین برآوردهشدن آن اهداف الهى كه داشتند، تمام آنچه اهل دنیا مىخواهند و به دست نمىآورند، اىشان بهدست آورد. اهل دنیا شهرت جهانی آن هم به نحو آبرومندانهاش، مىخواهند ولی خداوند فقط آن را به امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» داد، هیچكس دیگر زیر اىن آسمان آن طور كه امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» شهرت دارند، شهرت مثبت جهانی ندارد. ملاحظه كنید توكل به خدا چه تواناىىهاىی دارد و چه كارهاىی مىتوان به كمك آن انجام داد.
امروز بىاىیم بابی را در زندگی خود باز كنیم و آن اىن است كه افضل اعمال را توكل به خدا بدانیم و قلب خود را در اىن راستا ادب نماىیم و وسوسههاى شیطان را به چیزی نگیریم. خداوند به پیامبرش فرمود؛ افضل اعمال، توكل است. توكل یك فعالیت بدنی نیست، یك شعور قلبی است كه باىد ریشه و پاىة همة اعمال ما باشد. ممكن است در ابتدا سخت باشد كه به قلب بفهمانیم از یاد خدا ما نرفته است. پس دست به كارهاىی نزنیم كه گویا آزاد و به خود واگذاشته شدهایم. آرى ممكن است در ابتداى امر رساندن اىن نكته به قلب سخت باشد. ولی خدا مىداند هر كس در مسیر زندگی ضربه خورد، به جهت غفلت از توكل بود و از اىنكه فكر كرد به خود واگذاشته شده است و لذا حركاتی را انجام داد كه موجب هلاكت او شد. خداوند حتی بعضاً براى اىنكه ما را متوجه حقیقت مطلب كند و به ما بفهماند ابزارها و اسباب و وساىل، استقلالاً نمىتوانند نقشی در زندگی و سرنوشت ما داشته باشند، ما را به ظاهر از داشتن آن اسباب و وساىل محروم مىكند تا توجه ما به خودش بیفتد. مثلا ما تا به حال فكر مىكردیم با اىن پولی كه به ما مىرسد زندگی مىكنیم، خداوند مسیر رسىدن آن پول را مىبندد، حال اگر متوجه باشیم خدا تا دیروز از اىن طریق رزق ما را مىرساند، حالا مىخواهد طریقش را عوض كند، با اطمینان خاطر آن محرومیت را جلوهاى از حضور او مىدانیم و عملاً بدون آنكه ابزارها و وساىل و امكانات را مستقل ببینیم، ارتباط خود را با خدا در هر حال برقرار مىكنیم، بعد هم متوجه مىشوید خوب فهمىدید كه همه كاره خدا است. اما اگر به ابزارها امید داشتیم، وقتی خداوند ما را به نحوی از آنها محروم كرد پریشان مىشویم، كه واى، حالا چه كار كنیم، حالا كه آن پول نمى رسد، بدبخت مىشویم، اىن به جهت بىتوكلی و غفلت از حضور همهجانبة خداوند است و هركس بدبخت شد از اىن طریق بدبخت شد كه نفهمىد در همه مناسبات، خدا همه كاره است، و لذا دست به اعمالی زد كه كارش در نهاىت هلاك و رسواىی بود. همة شما خودتان ببینید از اول زندگى تا حالا به راحتی زندگىتان اداره شده است در حدّی كه نمىدانید چه طوری اداره شدید، اگر شراىط رسىدن رزقی رفت به نحو دیگری آن رزق به ما رسىد. پس بىاىید و در اىن اعتكاف حالت توكل را در خودمان نهادینه كنیم، همینكه نسبت به ابزارها و اسباب دنیا امید خود را قطع كردهاىد و آمدهاىد در اىنجا، شروع مباركی است. متوجه باشید حتی در بعضی موارد اولیاء خدا بدون اىن ابزارها مستقیماً حوائج خود را از خدا گرفتهاند، چه رسد كه بخواهید براى ابزارها استقلال قائل شوید. گفت:
از سبب سازیش من سوداىیم |
و از سببب سوزیش سوفسطاىیم |
آرى! یك وقت خداوند براى رفع حوائج ما سبب مى سازد ولی یك وقت كارِ بالاتری مىكند و آن اىنكه سببها را نیز مىسوزاند تا ما را با تمام وجود متوجهی خودش بكند. اهل توكل به جاىی رسىدند كه متوجه شدند اىن سببها در قبضهی خداوند است، حال یا با سببها و وساىل، حوائج بندگان را مىدهد، یا بعضاً به اولیاء خودش مثل ابراهیم، و به زكریا و مریمh و غیره بعضی از حوائج را بىسبب مىرساند. همسر پیر و نازاى حضرت ابراهیمu را آمادة باردارشدن كرد – عموماً زنها وقتی پیر مىشوند نازا هستند، چه رسد زنی كه از اول نمىتواند باردار شود- چنین زنی را خداوند صاحب اسحاق نمود. [22] خداوند با طرح قضیة حضرت ابراهیمuu و همسرش مىخواهد به ما بفرماید اگر اهل توكل شدید و تأثیر سببها را از من دانستىد با اىن عقیده زندگی را با همة ناملایماتش ادامه دادید، به وقتش بىسبب هم حوائج شما را به شما مىدهم. خدا مىداند چه زندگی عزیزی است كه آدم به جاىی برسد كه دیگر نگوید سببها را خدا داده است، بلكه بگوید خداىا! من سببها را نمىبینم، من ماوراء همه چیز تو را مىبینم و بس. گویا حضرت زكریاu یادشان رفته بود كه خداوند بىسبب نیز مىبخشد، یكمرتبه نوع برخورد خدا با حضرت مریمi را كه در رابطه با حاضرشدن غذاى بهشتی دیدند، متذكر شد.[23] مؤمنین اىن طور هستند، براى همدیگر آیینهاند. گاهی خداوند از طریق دیگری حرف خودش را به ما مى زند. حضرت زكریاuu پرسىد؛ مریم اىن رزقها براى تو از كجا مىآید؟ «و قالَتْ هُوَ مِن عِنْدِالله» گفت؛ از طرف خدا. آن حضرت كه پیر شده بودند و همسرشان هم از اول نازا بودند و دیگر امىد نداشتند در اىن سن همسرش توانِ باردارشدن داشته باشد، از طرفی هم متوجه بود جریان نبوّتی و فرهنگ هداىتی كه بهوجود آورده بدون یك فرزندی كه از اولیاء الهی باشد معلوم نیست پاىدار بماند، یكمرتبه به خودش نهیب زد؛ اى زكریا! چه نشستهاى، مىخواهی جوان بشوى یا همسرت جوان شود تا فرزنددار شوى؟ فرزند مىخواهی برو همینطور از خدا بخواه. آمد و گفت: خداىا همین طور كه بدون واسطه و ماوراء وساىل عادی به مریم رزق مىرسانى، من هم ماوراء اىن ابزارهاى عادی فرزند مىخواهم.[24] خدا هم فرمود:
«یَا زَكَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا»[25]
اى زكریا! ما تو را به پسرى كه نامش یحیى است مژده مىدهىم كه قبلا همنامى براى او قرار ندادهایم.
زكریا پیش خود گفت نكند خواب مىبینم.
«قَالَ رَبِّ أَنَّى یَكُونُ لِی غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِیًّا»[26]
گفت پروردگارا! چگونه مرا پسرى خواهد بود و حال آنكه زنم نازاست و من از سالخوردگى ناتوان شدهام.
تقاضا كرد شاهدی نشانش دهد كه مطمئن شود وعده، وعدة الهی است.
«قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً قَالَ آیَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَیَالٍ سَوِیًّا»[27]
گفت پروردگارا نشانهاى براى من قرار ده. فرمود: نشانة تو اىن است كه سه شبانه [روز] با اىنكه سالمى با مردم سخن نمىگویى.
اىن سخنان درجهی آن پیامبرu را مىرساند، و خداوند در نهاىت او را به جاىی رساند كه غیر ممكنترین كارها را كه در تحقق آن، همة اسباب و وساىل ناتوانند، ماوراء اسبابها، عملی نمود، تا به بندة اهل توكل بیش از پیش خود را بنماىاند.
هركس اهل توكل شد، كارهاى نشدنی براىش شدنی مىشود. چون همان وقتی هم كه ابزارها و وساىل را وسیلهی انجام كارها مىدید، متوجه خداىی بود كه از طریق اسباب و وساىل ارادة خود را تحقق مىبخشد و لذا وقتی به او مىگوید عصاىت را بىنداز و بعد مىبیند آن عصا اژدها شد، چون مىداند پشت اىن صورتِ اژدهاشدنِ عصا، ارادهی خداوند در صحنه است. در عین تعجب، وقتی دستور مىدهد آن اژدها را بگیر؛ مىگیرد. لذا چنین انسانِ اهل توكلی مىتواند نقشآفرین شود و یك تمدن ظالمانه مثل تمدن فرعونرا سرنگون كند.
وجود مبارك حضرت امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» به جهت همین توكل، كاری كردند كه نشدنىترین كار دورانِ خودشان بود. گاهی آدم مىگوید اىن كار امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» در سرنگونی نظام شاهنشاهی در آن شراىط، بىسببتر است، یا اىنكه چوبی اژدها شد؟ خیلی كار مهمی به دست حضرت امامخمىنى«رحمةاللهعلیه» انجام گرفت، اىنكه ما عظمت آن را نمىبینیم به جهت اىن است كه گرفتار سببها هستیم. از اسلام و اىن قرآن خیلی كار مىآید. اگر به من بگویند براى نشاندادن عظمت حضور خداوند، عصاىی به تو بدهند تا بىندازی و اژدها بشود و یا آیات قرآن را بدهند؟ بنده آیات قرآن را انتخاب مىكنم، چون بىواسطهتر حضور خداوند را در صحنه مىنماىاند.
بحث در رابطه با «توكل» بود؛ توكل یعنى انسان به جاىی از شعور و بصیرت برسد كه قلبش همواره متذكر باشد كه خدا او را فراموش نكرده است، و اىنقدر در توسل به اسبابها و جنبة استقلالی براى آنها قائلشدن، دست و پا نزند. گفت:
طفــل تا گیــرا و تا پـویـــا نبـــود |
مركبــش جـز گــردن بابا نبـــود |
چون فضولىكرد و دست وپا نمود |
در عنـا افتــاد و در كور و كبــود |
ما باىد خود را چون طفلی بدانیم كه خداوند در آغوش رحمت خود قرارمان داده است و بدانیم اگر خود را مستقل پنداشتیم و دست و پاى بىجا زدیم، خداوند ما را به خود وامىگذارد.
جانهاى خلق پیش از دست و پا |
مــىپـریـدنـد از وفــا ســـوی صفـا |
چون به امر إهبطوا بنــدی شدنـد |
حبسخشموحرصوخرسندی شدند |
همة اىن سرگردانىها به جهت آن است كه خواستیم بدون توكل به خدا زندگی كنیم و لذا زندگی همراه با وفا و صفا تبدیل شد به زندگی همراه با خشم و حرص و خوشحالىهاى غافلانه. غفلت از توكل و دست و پا زدن در اسبابها موجب مىشود تا خدا هم ما را به خودمان واگذارد. هركس بدبخت شد به همین جهت بود كه از مدیریت همه جانبة خداوند غافل شد و لذا به جاى بندگی خدا، خواست خودش كاری براى خود بكند و لذا جاى خدا نشست. حتماً ملاحظه كردهاىد بعضی از جوانان كه ازدواجشان كمى دیر مىشود آنچنان حیران و مضطرب مىگردند كه گویا براى همىشه جزء فراموششدهها محسوب شدهاند. باور كنید اىنها بعداً در حضور حضرت ربالعالمىن بسیار خجالت مىكشند كه چرا اىنقدر بىادب بودیم. در حالى كه خدا اىن قدر مواظب ما بود! و از بس به یاد ما بود اىن طور زندگی را براى ما مقدر كرد كه به ظاهر ما از بقیه عقب افتادىم ولی شامل الطاف خاص او گشتیم. چقدر خوب است كه در عین انجام وظاىف فردی و اجتماعى، كار خود را به خدا واگذاریم تا خدا هرچه صلاح ما است براى ما مقدر فرماید و ما هم به هر آنچه او مقدر فرماید، راضی باشیم. اىن است معنی توكل. آرى! گفت:
گر توكل مىكنی در كار كن |
كار كن پس تكیه بر «الله» كن |
اما كار را به حكم وظیفه انجام بده و به جاى امىد به خود و به كار خود، به خدا توكل كن.
چنانچه ملاحظه كردید؛ فرمود:
«لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّلِ عَلَیَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ»؛ نیست در نزد من چیزی افضل و برتر از توكلِ بر من، و راضىبودن به آنچه قسمت بندهام قرار دادهام. نكتة دوم نیز از نكاتی است كه در خلعِ سلاحكردنِ شیطان بسیار مؤثر است و بهترین علم و بصیرت محسوب مىشود. اىن كه راضی بشوى به آنچه كه خدا به تو داده است، و مسلّم بدانید بهتر از اىن حرف براى نجات بشر حرفی در عالم نیست. آنكس كه بدبخت و دزد شد، لات و جیببُر و مالِ مردمخور شد، همه به جهت غفلت از همین نكته بود. روز اول به آنچه خدا به او داده بود راضی نشد و غافل شد از اىنكه پروردگار، او را فراموش نكرده است، بلكه بهترین شراىط همین است كه خداوند براى او شكل داد و راه ارتباط صحیح با خدا در همان شكلی است كه خداوند براى او قرار داده است، چون اىن مسئله را فراموش كرد، به اعمالی دست زد كه منجر به بدبختی دنیا و آخرت او شد. شما تصور نفرماىید كه طرف یك مرتبه رفت و دزدی كرد، نه عزیزم؛ چنین قاعدهاى در دنیا نداریم، خدا هیچكس را از رزق مورد نیازش محروم نمىكند. فاجعه از اىن جا شروع شد كه به آنچه خدا به او داده بود راضی نشد. حالا عرض من اىن جاست كه خدا اگر بخواهد اىن انسان نجات یابد به او چه مىگوید؟ مسلّم مىفرماید: راضی شو به آن چه به تو داده ام. چون مىداند چه اندازه باىد به هركس بدهد تا امور او را اصلاح كرده باشد.
پیامبر خداf در حدیث قدسی از قول خداىU نقل مىكنند كه بعضی از بندگان من «لا یصْلِحُ لَهُمْ أمْرُ دینِهِمْ إلاّ بِالْغِنی ...» امر دینشان اصلاح نمىشود مگر با داشتن ثروت و سلامت بدن. و لذا آنها را در داشتن چنین شراىطی امتحانشان مىكنم. و بعضی از بندگانم «لا یصْلِحُ لَهُمْ أمْرُ دینَهُمْ إلاّ بِالْفاقة ...» امر دینشان اصلاح نمىشود مگر با فقر و بىمارى. و لذا آنها را در چنان شراىطی امتحان مىكنم. و بعد مىفرماید: «اَنَا اَعْلَمُ بِما یصْلَحُ عَلَیهِ اَمْرُ دینِ عبادی الْمؤمنین ...»[28] من به آنچه براى اصلاح امر دین بندههاى مؤمنم مفید است، آگاه هستم.
یعنى به جهت مهربانی با بندگانش است كه امكانات را متفاوت بىن آنها تقسیم مىكند، مىداند كه ما با چه چیز و با چه امكاناتی نجات پیدا مىكنیم. مگر مىشود ما را یادش برود؟ تمام شراىطِ تعالی ما را فراهم كرده است. واقعاً اگر خدا از یاد ما رفته بود، چنین اعتكافی با اىن دستورات دقیق را از طریق پیامبر و ائمهh به ما متذكر مىشد؟ او یاد هیچكس - چه خوب و چه بد- نرفته است. پیغمبران را براى همه فرستاد آنها دائماً به همان انسانهاى منحرف تذكر مىدادند كه بىاىید و دین خدا را بپذیرید و از هلاكت نجات یابید. در قرآن مىفرماید:
«لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْكُمْ كِتَابًا فِیهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ»[29]
در حقیقت ما كتابى به سوى شما نازل كردیم كه یاد شما در آن است، آیا نمىاندیشید.
در واقع مىخواهد بفرماید: اگر كمى فكر كنید مىبینید در سراسر اىن قرآن ما به فكر شما بودهایم و براى نجات شما آن را نازل كردهایم. ما باىد اىن نكته را خیلی محكم بگیریم و بگوییم خداىا! ما از آنچه براى ما مقدر فرمودهاى راضی هستیم. خدا مىداند همة بهشتها در چنین حالتی ظاهر مىشود و حجابهاى ظلمانی از جلو قلب ما كنار مىرود و زمىنة ارتباط با خدا به نحو بسیار مطلوبی فراهم مىگردد و به عبارت دیگر قلبتان باز خواهد شد، و امكان ارتباط با حقاىق براىتان فراهم مىشود، همان طور كه در اعتكاف به نحو اولیه قلبتان باز مىشود، در بهشت كه یك اعتكاف نهاىی است، نهاىت كشفْ محقق مىگردد و تمام حجابهاى بىن انسان و پروردگارش مرتفع مىشود و قربِ كامل فراهم مىگردد. چون اهل بهشت، اهل رضا به قسمتی بودند كه خداوند براى آنها مقدر كرده بود و فعالیتهاى اجتماعی آنها در راستاى انجام وظاىف و جوابگویی به همان قسمتی بود كه خدا مقدر فرموده بود.
فانیان در حق
سپس خداوند در ادامة سخن به پیامبرf در معراج، در راستاى اصلاح روابط بىن انسانها به پیامبرf فرمود:
«یَا مُحَمَّدُ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحَابِّینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَقاطِعینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَاصِلِینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَكِّلِینَ عَلَیَّ وَ لَیْسَ لِمَحَبَّتِی عَلَمٌ وَ لَا غَاىَةٌ وَ لَا نِهَاىَةٌ وَ كُلَّمَا رَفَعْتُ لَهُمْ عَلَماً وَضَعْتُ لَهُمْ عَلَماً».
اى محمد! بر خود واجب كردهام كه محبتم براى كسانی باشد كه به خاطر من همدیگر را دوست دارند، و بر خود واجب كردهام كه محبتم براى كسانی باشد كه به خاطر من از همدیگر جدا مىشوند. و بر خود واجب كردهام كه محبتم براى كسانی باشد كه براى خاطر من با همدیگر رابطه برقرار مىكنند. و بر خود واجب كردهام كه محبت خودم براى كسانی باشد كه بر من توكل مىكنند. و براى محبت من حدّ و نهاىتی نیست و هرگاه نشانهاى را در مورد آنها فرود آورم متعاقباً عَلَم و نشانة دیگری براى آنها قرار مىدهم، تا هرگز چنین افرادی در راه نمانند و از مقصد و هدف اصلی فاصله نگیرند.
در واقع در اىن فراز مىخواهد بفرماید؛ محبت خداوند كه با ارزشترین هدیة الهی است شامل افرادی مىشود كه تمام روابط خود را با هركس كه باشد، بر اساس حضور و نظر خداوند قرار مىدهند. اجازه دهىد در حدّ یك تذكر ما بعضی از فرازهاى اىن حدیث شریف را مطرح كنیم و شرح مفصل آن را به موقعیت دیگر واگذاریم. در ادامه مىفرمایند:
«أُولَئِكَ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَى الْمَخْلُوقِینَ بِنَظَرِی إِلَیْهِمْ وَ لَا یَرْفَعُوا الْحَوَائِجَ إِلَى الْخَلْقِ، بُطُونُهُمْ خَفِیفَةٌ مِنْ أَكْلِ الْحَلَالِ، نَعِیمُهُمْ فِی الدُّنْیَا، ذِكْرِی وَ مَحَبَّتِی وَ رِضَاىَ عَنْهُمْ».
آنها كسانی هستند كه به بندگان خدا آنگونه نگاه مىكنند كه من به آنها مىنگرم و حاجات و نیازهاى خود را از طریق خلق خدا برطرف نمىسازند. شكمهاىشان از نعمتهاى حلال سنگین و پر نمىگردد - چه رسد از حرام – دلخوشی آنها به دنیا یادِ من و محبت من و رضاىتِ من است از آنها.
چنانچه ملاحظه مىفرماىید؛ خداوند سخن از مقامِ فناى چنین بندگان را به مىان مىآورد، در حدّی كه نگاه آنها به بندگان در نگاه خدا فانی شده است و لذا هیچگونه استقلالی براى خلق و مخلوق نمىبینند تا بخواهند براى رفع حوائج به آنها رجوع كنند، كمترین بهره را از دنیا مىگیرند و نعمت واقعى را در دنیا یاد خداوند و محبت به حضرت رب و رضاى او مىدانند و دلخوشی آنها در دنیا به اىن گونه چیزها است، و نه به خودِ دنیا.
«یَا أَحْمَدُ! إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَكُونَ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ ارْغَبْ فِی الْآخِرَةِ». اى احمد! اگر دوست داری پارساترین مردم باشى، نسبت به دنیا بىرغبت باش و به آخرت تماىل و رغبت داشته باش.
«فَقَالَ: یَا إِلَهِی كَیْفَ أَزْهَدُ فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبُ فِی الْآخِرَةِ؟ قَالَ: خُذْ مِنَ الدُّنْیَا خِفّاً مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ لَا تَدَّخِرْ لِغَدٍ وَ دُمْ عَلَى ذِكْرِى».
پس رسول خداf پرسىد: اى پروردگار من! چگونه در عمل نسبت به دنیا كاملاً بىرغبت باشم؟ پس پروردگار گفت: از خوردنىها و نوشیدنىها و پوشیدنىها به كمترین مقدار بسنده كن و براى فرداى خود چیزی ذخیره ننماى و دائماً به یاد من باش.
«فَقَالَ: یَا رَبِّ وَ كَیْفَ أَدُومُ عَلَى ذِكْرِكَ ؟ فَقَالَ بِالْخَلْوَةِ عَنِ النَّاسِ وَ بُغْضِكَ الْحُلْوَ وَ الْحَامِضَ وَ فَرَاغِ بَطْنِكَ وَ بَیْتِكَ مِنَ الدُّنْیَا».
پس آن حضرت پرسىد: چگونه پیوسته به یاد تو باشم؟ خداوند فرمود: با خلوت از مردم و دوری جستن نسبت به ترش و شیرین روزگار و خالىنگهداشتنِ شكم و خانهات از دنیا.
«یَا أَحْمَدُ فَاحْذَرْ أَنْ تَكُونَ مِثْلَ الصَّبِیِّ إِذَا نَظَرَ إِلَى الْأَخْضَرِ وَ الْأَصْفَرِ أَحَبَّهُ وَ إِذَا أُعْطِیَ شَیْئاً مِنَ الْحُلْوِ وَ الْحَامِضِ اغْتَرَّ بِهِ».
اى احمد! مانند كودكان و خردسالان مباش كه چون چشمشان به سبز و زرد دنیا بىفتد و یا چیزی از ترش و شیرین روزگار به آنها داده شود، فریفته و شیفته گردند.
در واقع در فراز فوق مىخواهد تا انسانها ماورائ دنیا و ما فیها زندگی كنند و فوق غمها و شادىهاى دنیا به عالَمى بالاتر خود را بكشانند. گفت:
آنكـه او بستــة غـم و خنـده بُــوَد |
او بــدین دو عاریـت زنــده بُـــوَد |
آن خوشی در قلبها عاریتی است |
زیرِ زینـت ماىــة بـی زینتــی است |
سوی دریـا عزم كن زین آبگیـر |
بحر جـو، و تركِ اىن مرداب گیـر |
«فَقَالَ: یَا رَبِّ دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ أَتَقَرَّبُ بِهِ إِلَیْكَ».
پس گفت: اى پروردگار من! عملی را به من بنماىان كه به وسیلة آن به تو نزدیكتر گردم.
«قَالَ: اجْعَلْ لَیْلَكَ نَهَاراً وَ نَهَارَكَ لَیْلًا قَالَ: یَا رَبِّ كَیْفَ ذَلِكَ ؟ قَالَ: اجْعَلْ نَوْمَكَ صَلَاةً وَ طَعَامَكَ الْجُوعَ».
خداوند فرمود: شبت را چون روز نگهدار و روزت را چون شب قرار بده. آن حضرت پرسىد: چگونه اىنچنین كنم؟ خداوند فرمود: خوابت را نماز و طعامت را گرسنگی قرار بده.
مىفرماید: طوری زندگی كن كه در شب از نمازگذاردن غافل نباشی و نیز مثل شب كه عموماً افراد مىخوابند و غذاىی نمىخورند، در روز از اىن جهت مثل شب زندگی كن و خود را با گرسنگى مأنوس بدار.
«یَا أَحْمَدُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ ضَمِنَ لِی بِأَرْبَعِ خِصَالٍ إِلَّا أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ، یَطْوِی لِسَانَهُ فَلَا یَفْتَحُهُ إِلَّا بِمَا یَعْنِیهِ، وَ یَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ الْوَسْوَاسِ، وَ یَحْفَظُ عِلْمِی وَ نَظَرِی إِلَیْهِ، وَ تَكُونُ قُرَّةُ عَیْنِهِ الْجُوعَ».
اى احمد! به عزت و جلالم سوگند هیچ بندهاى از بندهگانم نیست كه چهار خصلت را در خود پدید آورد، مگر آنكه او را وارد بهشت سازم. [ كه آن چهار خصلت عبارت است از] زبان خود را از بىان آنچه كه براى او فاىده ندارد حفظ كند، و قلب خود را از وسوسه نگه دارد، توجه خود را نسبت به نظر و علم خدا به او در خود محفوظ بدارد، و گرسنگی را موجب روشنی چشم و شادی قلب خود محسوب كند.
از اىن طریق تمام ابعاد وجود خود را در مراقبة كامل قرار دهد. نه زبانش رها باشد و نه قلبش در معرض وسوسة شیطان قرار گرفته باشد و نه او هر وسوسهاى را كه از طریق شیطان القاء مىشود، دنبال كند و نه یك لحظه از توجه به حق بر همة اعمال و افكار او غافل باشد و از همه مهمتر گرسنگی را چون هدیهاى از طرف خدا بداند كه با روبهروشدن با آن، چشمش روشن گردد. چرا كه:
جوع، مر شیرانِ حق را دادهاند |
تا شوند از جوع، شیرِ زورمند |
«یَا أَحْمَدُ لَوْ ذُقْتَ حَلَاوَةَ الْجُوعِ وَ الصَّمْتِ وَ الْخَلْوَةِ وَ مَا وَرِثُوا مِنْهَا؟»
اى احمد! اى كاش مزة گرسنگى و سكوت و خلوت و تنهاىی و آنچه كه به خاطر اىن اعمال حاصل مىشود را مىدانستى.
«قَالَ: یَا رَبِّ مَا مِیرَاثُ الْجُوعِ؟ قَالَ الحِكْمَةُ وَ حِفْظُ الْقَلْبِ وَ التَّقَرُّبُ إِلَیَّ وَ الْحُزْنُ الدَّائِمُ وَ خِفَّةُ الْمَئُونَةِ بَیْنَ النَّاسِ وَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ لَا یُبَالِی عَاشَ بِیُسْرٍ أَوْ بِعُسْرٍ».
پس گفت: پروردگارا! مىراث و حاصل گرسنگى چیست؟ پروردگارش فرمود: حكمت و راهیابی به حقاىق، و حفظ قلب از وسوسههاى شیطان، و تقرب و نزدیكی به من و حزن دائم و نجات از شادىهاى مستانه، و كمخرجی بىن مردم، و اظهار گفتار حق، و آزادشدن از نگرانی از اىنكه زندگی او به سختی بگذرد یا به آسانى.
«یَا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِی بِأَیِّ وَقْتٍ یَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ؟ قَالَ لَا یَا رَبِّ. قَالَ: إِذَا كَانَ جَائِعاً أَوْ سَاجِداً».
اى احمد! آیا مىدانی در چه شراىطی بندة من از همه وقت به من نزدیكتر است؟ گفت: پروردگارا نه. پروردگارش فرمود: آنگاه كه گرسنه یا در حال سجده باشد.
شاىد سؤالی به بزرگی اىن سؤال براى انسان وجود نداشته باشد و آن اىنكه بخواهد بداند بهترین شراىط براى نزدیكی به خدا كدام شراىط است؟ چون هدف اصلی و اساسی هركس خداوند است. و حالا حضرت براى رسىدن به اىن هدف بزرگ سؤال مىكنند و خداوند «گرسنگى» و «سجده» را بهترین شراىط جهت قرب بنده به خود معرفی مىكند. زیرا هر اندازه كه انسان، «خود» و مىلهاى خود را نفی كند، نزدیكی به حق را به همان اندازه احساس مىكند. از طریق گرسنگى مىلهاى خود را نفی مىكند كه به آن نفی أنانیت مىگویند و از طریق سجده، احساسِ هستبودن در مقابل خدا از انسان نفی مىشود. و به اعتبار دیگر؛ سجده، خود و خودیت را نفی مىنماید كه به آن نفی إنیت مىگویند. چرا كه گفت:
گفتم فراغ تا كى؟ |
گفتا كه تا تو هستى |
یَا أَحْمَدُ! إِنَّ الْعِبَادَةَ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا طَلَبُ الْحَلَالِ فَإِنْ أُطِیبَ مَطْعَمُكَ وَ مَشْرَبُكَ فَأَنْتَ فِی حِفْظِی وَ كَنَفِی قَالَ یَا رَبِّ مَا أَوَّلُ الْعِبَادَةِ قَالَ أَوَّلُ الْعِبَادَةِ الصَّمْتُ وَ الصَّوْمُ قَالَ یَا رَبِّ وَ مَا مِیرَاثُ الصَّوْمِ قَالَ الصَّوْمُ یُورِثُ الحِكْمَةَ وَ الحِكْمَةُ تُورِثُ الْمَعْرِفَةَ وَ الْمَعْرِفَةُ تُورِثُ الْیَقِینَ فَإِذَا اسْتَیْقَنَ الْعَبْدُ لَا یُبَالِی كَیْفَ أَصْبَحَ بِعُسْرٍ أَمْ بِیُسْرٍ وَ إِذَا كَانَ الْعَبْدُ فِی حَالَةِ الْمَوْتِ یَقُومُ عَلَى رَأْسِهِ مَلَائِكَةٌ بِیَدِ كُلِّ مَلَكٍ كَأْسٌ مِنْ مَاءِ الْكَوْثَرِ وَ كَأْسٌ مِنَ الْخَمْرِ یَسْقُونَ رُوحَهُ حَتَّى تَذْهَبَ سَكْرَتُهُ وَ مَرَارَتُهُ وَ یُبَشِّرُونَهُ بِالْبِشَارَةِ الْعُظْمَى وَ یَقُولُونَ لَهُ طِبْتَ وَ طَابَ مَثْوَاكَ إِنَّكَ تَقْدَمُ عَلَى الْعَزِیزِ الْكَرِیمِ الْحَبِیبِ الْقَرِیبِ فَتَطِیرُ الرُّوحُ مِنْ أَیْدِی الْمَلَائِكَةِ فَتَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ وَ لَا یَبْقَى حِجَابٌ وَ لَا سِتْرٌ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهَا مُشْتَاقٌ وَ یَجْلِسُ عَلَى عَیْنٍ عِنْدَ الْعَرْشِ ثُمَّ یُقَالُ لَهَا كَیْفَ تَرَكْتِ الدُّنْیَا فَیَقُولُ إِلَهِی وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَا عِلْمَ لِی بِالدُّنْیَا أَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خَائِفٌ مِنْكَ فَیَقُولُ اللَّهُ صَدَقْتَ عَبْدِی كُنْتَ بِجَسَدِكَ فِی الدُّنْیَا وَ رُوحُكَ مَعِی فَأَنْتَ بِعَیْنِی سِرُّكَ وَ عَلَانِیَتُكَ سَلْ أُعْطِكَ وَ تَمَنَّ عَلَیَّ فَأُكْرِمَكَ هَذِهِ جَنَّتِی مُبَاحٌ فتبیح فَتَبَحْبَحْ فِیهَا وَ هَذَا جِوَارِی فَاسْكُنْهُ فَیَقُولُ الرُّوحُ إِلَهِی عَرَّفْتَنِی نَفْسَكَ فَاسْتَغْنَیْتُ بِهَا عَنْ جَمِیعِ خَلْقِكَ وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَوْ كَانَ رِضَاكَ فِی أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً وَ أُقْتَلَ سَبْعِینَ قَتْلَةً بِأَشَدِّ مَا یُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَكَانَ رِضَاكَ أَحَبَّ إِلَهِی كَیْفَ أُعْجَبُ بِنَفْسِی وَ أَنَا ذَلِیلٌ إِنْ لَمْ تُكْرِمْنِی وَ أَنَا مَغْلُوبٌ إِنْ لَمْ تَنْصُرْنِی وَ أَنَا ضَعِیفٌ إِنْ لَمْ تُقَوِّنِی وَ أَنَا مَیِّتٌ إِنْ لَمْ تُحْیِنِی بِذِكْرِكَ وَ لَوْ لَا سَتْرُكَ لَافْتَضَحْتُ أَوَّلَ مَرَّةٍ عَصَیْتُكَ إِلَهِی كَیْفَ لَا أَطْلُبُ رِضَاكَ وَ قَدْ أَكْمَلْتَ عَقْلِی حَتَّى عَرَفْتُكَ وَ عَرَفْتُ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ الْأَمْرَ مِنَ النَّهْیِ وَ الْعِلْمَ مِنَ الْجَهْلِ وَ النُّورَ مِنَ الظُّلْمَةِ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا أَحْجُبُ بَیْنِی وَ بَیْنَكَ فِی وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ كَذَلِكَ أَفْعَلُ بِأَحِبَّائِى.
یَا أَحْمَدُ! عبادت ده جزء است، و نه جزء آن در طلب رزق حلال است، و اگر مواظبت كردى كه غذاى تو پاكیزه و حلال باشد در پناه من خواهى بود، گفت: خداىا! اول قدم در راه عبادت چیست؟ فرمود: خاموشى و روزهگرفتن، گفت: بار إلها! نتیجهی روزه چیست؟ فرمود: اثر و نتیجهی روزه حكمت است و حكمت؛ سبب معرفت، و معرفت؛ سبب یقین، و هر گاه مرتبهی یقین براى بندهاى حاصل شد اهمىت به زندگى خود نمىدهد كه به سختى مىگذرد یا به راحتى و سهولت، و چون هنگام مردنش فرا رسد حاضر شوند بالین سرش ملائكهها در حالى كه به دست هریك از اىشان ظرفى از آب كوثر و ظرفى از آشامىدنى باشد و بىاشامانند به روح او تا سكرات و تلخى مرگ از او دفع شود، و بشارت به او دهند، و گویند: چه جاىگاه نیكوئى براى تو مهیا شده، و تو وارد خواهى شد بر خداى عزیز و كریم، پس روح او به یك چشم به همزدن به آسمان رود تا جاىى كه حجابى بىن او و بىن خداى عز و جل نباشد، و خداى تعالى به دیدار او مشتاق باشد و او را بر لب چشمهاى در نزد عرش بنشاند و به او بفرماید چگونه دنیا را ترك كردى؟ گوید: خداىا به عزت و جلال تو قسم خبرى از دنیا ندارم، زیرا از وقتى كه مرا آفریدى از تو خائف بودم، خداى سبحان فرماید: بلى راست مىگوئى بنده من، جسد تو در دنیا بود و روح تو در نزد من، اكنون سؤال كن از من تا به تو عطا كنم.
و اىن بهشت من است كه بر تو مباح كردم تا در همساىگى من ساكن شوى، پس روح بندهی مؤمن گوید: خداىا خود را به من شناساندى و من از شناختن تو از دیگران بىنیاز شدم. و به عزت و جلال تو قسم اگر رضاىت تو در اىن بود كه من قطعه قطعه شوم و هر روزى هفتاد مرتبه كشته مىشدم به سختترین كشتهشدنها هر آینه رضاىت تو را (از صمىم قلب) دوست مىداشتم، پروردگارا چگونه چنین نباشم و حال آنكه من ذلیل بودم اگر تو مرا اكرام و موفق نمىفرمودى؟ و من مغلوب بودم اگر تو مرا یارى نمىكردى، و من ضعیف و ناتوان بودم اگر تو مرا توانا نمىنمودى، و من مرده بودم (به سبب جهل) اگر تو مرا (به عقل و علم و دین) زنده نمىكردى، و اگر تو (عیوب و گناهان) مرا نمىپوشاندى رسوا مىشدم از همان اول مرتبه كه معصیت تو را مىنمودم، خداىا: چگونه رضاىت تو را نخواهم و حال آنكه كامل نمودى عقل مرا تا آنجائى كه تو را شناختم و درك كردم و دانستم حق را از باطل، و امر تو را از نهى تو، و علم را از جهل، و نور (ایمان) را از ظلمت (كفر)؟ پس خداى تعالى فرمود: به عزت و جلال خودم قسم كه هیچگاه و در هیچ وقتى از اوقاف حجابى بىن خود و تو قرار ندهم همچنان كه اىن چنین مىكنم با تمامى دوستانم.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی أَیُّ عَیْشٍ أَهْنَى وَ أَیُّ حَیَاةٍ أَبْقَى قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ أَمَّا الْعَیْشُ الْهَنِىءُ فَهُوَ الَّذِی لَا یَفْتُرُ صَاحِبُهُ عَنْ ذِكْرِی وَ لَا یَنْسَى نِعْمَتِی وَ لَا یَجْهَلُ حَقِّی یَطْلُبُ رِضَاىَ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ أَمَّا الْحَیَاةُ الْبَاقِیَةُ فَهِیَ الَّتِی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ تَصْغُرَ فِی عَیْنَیْهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَةُ عِنْدَهُ وَ یُؤْثِرَ هَوَاىَ عَلَى هَوَاهُ وَ یَبْتَغِیَ مَرْضَاتِی وَ یُعَظِّمَ حَقَّ عَظَمَتِی وَ یَذْكُرَ عِلْمِی بِهِ وَ یُرَاقِبَنِی بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ كُلِّ سَیِّئَةٍ وَ مَعْصِیَةٍ وَ یَنْفِیَ قَلْبَهُ عَنْ كُلِّ مَا أَكْرَهُ وَ یُبْغِضَ الشَّیْطَانَ وَ وَسَاوِسَهُ لَا یَجْعَلُ لِإِبْلِیسَ عَلَى قَلْبِهِ سُلْطَاناً وَ سَبِیلًا فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ أَسْكَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً حَتَّى أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی وَ فَرَاغَهُ وَ اشْتِغَالَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَدِیثَهُ مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِی أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَى أَهْلِ مَحَبَّتِی مِنْ خَلْقِی وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ حَتَّى یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ أُضَیِّقَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ أُبَغِّضَ إِلَیْهِ مَا فِیهَا مِنَ اللَّذَّاتِ وَ أُحَذِّرَهُ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا كَمَا یُحَذِّرُ الرَّاعِی غَنَمَهُ مِنْ مَرَاتِعِ الْهَلْكَةِ فَإِذَا كَانَ هَكَذَا یَفِرُّ مِنَ النَّاسِ فِرَاراً وَ یُنْقَلُ مِنْ دَارِ الْفَنَاءِ إِلَى دَارِ الْبَقَاءِ وَ مِنْ دَارِ الشَّیْطَانِ إِلَى دَارِ الرَّحْمَنِ.
یا أحمد! آیا مىدانى كه چه عیشى گواراتر و چه زندگى پاىدارتر است؟ گفت: خداىا نمىدانم، فرمود: آن زندگى گواراست كه دارندهی آن غافل از ذكر من نشود و نعمتهاى مرا فراموش نكند و جاهل و بىخبر به حقوق من نشود، و شب و روز رضاىت مرا بطلبد، و زندگى پاىدار آن است كه صاحبش آنقدر براى خود عمل كند كه دنیا در نظرش كوچك و آخرت را بزرگ بداند، و براى خود كوشش در اعمال خیر كند، و اراده و دلخواه مرا بر اراده و دلخواه خود مقدم دارد و رضاىت و خوشنودى مرا بطلبد، مرا با عظمت و قدرت بداند و حق عظمت مرا ادا نماید، و معامله مرا نسبت به خود فراموش نكند و متذكر باشد كه من در تمام ساعات شب و روز بر كردار و گفتار او آگاهم، پس هنگامى كه اراده گناه و معصیتى نمود مراقب من باشد، و قلب خود را فارغ و خالى بدارد از آنچه كه من مكروه مىدارم، و دشمن بدارد شیطان و وسوسههاى او را، و نگذارد كه شیطان بر قلبش راه یابد، پس هرگاه اىنچنین نمود قلب او را پر از محبت (خودم) مىنمایم تا آنجا كه قلب او را تماماً متوجه خود نمایم، و دل او را فارغ از دنیا، و اشتغال او را براى آخرت قرار دهم، و او را مانند محبینِ دیگر خود متنعم سازم، و باز نمایم چشم و گوش قلبش را تا اىنكه بشنود (كلام مرا) و نظر كند به جلالت و عظمت من، و چنان كنم كه لذتهاى دنیا را دشمن بدارد و او را از دنیا بترسانم و دور گردانم همچنان كه چوپان گوسفندان خود را از چراگاههاى خطرناك مىراند و دور مىسازد، و هرگاه بندهاى باىن مقام رسىد از مردم فرار كند و عزلت را اختیار نماید، و منتقل شود از دنیاى فانى به آخرت باقى، و از وساوس شیطانى فرار نماید و به خداوند رحمان پناه برد.
یَا أَحْمَدُ! لَأُزَیِّنَنَّهُ بِالْهَیْبَةِ وَ الْعَظَمَةِ فَهَذَا هُوَ الْعَیْشُ الْهَنِىءُ وَ الْحَیَاةُ الْبَاقِیَةُ وَ هَذَا مَقَامُ الرَّاضِینَ فَمَنْ عَمِلَ بِرِضَائِی أُلْزِمُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ أُعَرِّفُهُ شُكْراً لَا یُخَالِطُهُ الْجَهْلُ وَ ذِكْراً لَا یُخَالِطُهُ النِّسْیَانُ وَ مَحَبَّةً لَا یُؤْثِرُ عَلَى مَحَبَّتِی مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقِینَ فَإِذَا أَحَبَّنِی أَحْبَبْتُهُ وَ أَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی فَلَا أُخْفِی عَلَیْهِ خَاصَّةَ خَلْقِی فَأُنَاجِیهِ فِی ظُلَمِ اللَّیْلِ وَ نُورِ النَّهَارِ حَتَّى یَنْقَطِعَ حَدِیثُهُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مُجَالَسَتُهُ مَعَهُمْ وَ أُسْمِعُهُ كَلَامِی وَ كَلَامَ مَلَائِكَتِی وَ أُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذِی سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقِی وَ أُلْبِسُهُ الْحَیَاءَ حَتَّى یَسْتَحِیَ مِنْهُ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ وَ یَمْشِیَ عَلَى الْأَرْضِ مَغْفُوراً لَهُ وَ أَجْعَلَ قَلْبَهُ وَاعِیاً وَ بَصِیراً وَ لَا أُخْفِی عَلَیْهِ شىء [شَیْئَاً مِنْ جَنَّةٍ وَ لَا نَارٍ وَ أُعَرِّفَهُ بِمَا یَمُرُّ عَلَى النَّاسِ فِی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مِنَ الْهَوْلِ وَ الشِدَّةِ وَ مَا أُحَاسِبُ بِهِ الْأَغْنِیَاءَ وَ الْفُقَرَاءَ وَ الْجُهَّالَ وَ الْعُلَمَاءَ وَ أُنَوِّرُ لَهُ فِی قَبْرِهِ وَ أُنْزِلُ عَلَیْهِ مُنْكَراً یَسْأَلُهُ وَ لَا یَرَى غَمَّ الْمَوْتِ وَ ظُلْمَةَ الْقَبْرِ وَ اللَّحْدِ وَ هَوْلَ الْمُطَّلَعِ حَتَّى أَنْصِبَ لَهُ مِیزَانَهُ وَ أَنْشُرَ لَهُ دِیوَانَهُ ثُمَّ أَضَعُ كِتَابَهُ فِی یَمِینِهِ فَیَقْرَأُ مَنْشُوراً ثُمَّ لَا أَجْعَلُ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ تَرْجُمَاناً فَهَذِهِ صِفَاتُ الْمُحِبِّینَ.
یَا أَحْمَدُ! چنین كسی را به هیبت و بزرگى زینت دهم، و اىن است عیش گوارا و زندگى همىشگى، و اىن است مقام راضىشدگان به رضاىت من، و هركس براى رضاى من عملى را به جا آورد سه خصلت را ملازم او گردانم، معرفتى كه با آن جهل نباشد، و ذكرى كه با آن فراموشى نباشد، و محبت خود را به او روزى گردانم به طورى كه محبت مخلوقین در قلب او أثر نكند، و چون مرا دوست بدارد او را دوست خواهم داشت و دیده او را متوجه جلالت خود گردانم، و در اىن وقت است كه چیزى را از او مخفى و پنهان نمىدارم، و خواص و نیكان خلقِ خود را از او مخفى نمىسازم، و در تاریكىِ شب و روشنى روز با او سخن مىگویم تا گاهى كه مجالست و سخنگفتنش با مردم قطع شود، و به او بشنوانم كلام خود و كلام ملائكه را، و او را به اسرارى كه مخلوقِ خود را از آنها آگاه نكردهام عارف گردانم، و لباس حیا را بر او بپوشانم تا همهی مردم از او شرم و حیا كنند، و راه رود در زمىن در حالى كه آمرزیده شده باشد؛ و دل او را حافظ و بصیر قرار مىدهم، و مخفى نباشد از چشم او بهشت و جهنم، آگاهش كنم با اطلاعش نمایم از آنچه كه بر مردم در قیامت مىگذرد از أهوال و چگونگى باز خواست نمودنم از ثروتمندان و فقرا و علما و جاهلان، و قبر او را نورانى گردانم، و بر او وارد نمایم نكیر و منكر را كه از او سؤال كنند و نبیند سختى مرگ و ظلمت قبر و لحد و أهوال قیامت را تا اىنكه به پاى مىزان اعمال آید، و نامه عملش را به دست راست او دهم و بلا واسطه با او سخن گویم، و اىنها صفات محبین من است.
یَا أَحْمَدُ! اجْعَلْ هَمَّكَ هَمّاً وَاحِداً فَاجْعَلْ لِسَانَكَ وَاحِداً وَ اجْعَلْ بَدَنَكَ حَیّاً لَا تَغْفُلْ أَبَداً مَنْ غَفَلَ عَنِّی لَا أُبَالِی بِأَیِّ وَادٍ هَلَكَ.
یا أحمد! قرار بدهم همت خود را یك همت، و زبان خود را یك زبان، و زنده نگاه بدار بدن خود را، و غافل از من مباش؟ زیرا هركه غافل از من شود باك ندارم از اىنكه در كدام وادى هلاك گردد.
یَا أَحْمَدُ! اسْتَعْمِلْ عَقْلَكَ قَبْلَ أَنْ یَذْهَبَ فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لَا یُخْطِئُ وَ لَا یَطْغَى.
یا أحمد! عقل خود را به كار وادار پیش از اىنكه برود و هركه عقل خود را به كار وادارد هیچ گاه در امرى خطا و طغیان نمىكند.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی لِأَیِّ شَیْءٍ فَضَّلْتُكَ عَلَى سَائِرِ الْأَنْبِیَاءِ قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ بِالْیَقِینِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ سَخَاوَةِ النَّفْسِ وَ رَحْمَةٍ بِالْخَلْقِ وَ كَذَلِكَ أَوْتَادُ الْأَرْضِ لَمْ یَكُونُوا أَوْتَاداً إِلَّا بِهَذَا.
یا أحمد! آیا مىدانى چرا تو را بر ساىر پیغمبران فضیلت و برترى دادم؟ گفت: علت آن را نمىدانم، فرمود: به سبب یقین و حسن خلق و سخاوت نفس و مهربان بودنت به مردم، و اىن چنیناند أوتاد زمىن كه اىشان هم أوتاد نمىشوند مگر باىن صفات.
یَا أَحْمَدُ! إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا جَاعَ بَطْنُهُ وَ حَفِظَ لِسَانَهُ عَلَّمْتُهُ الحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانَ كَافِراً تَكُونُ حِكْمَتُهُ حُجَّةً عَلَیْهِ وَ وَبَالًا وَ إِنْ كَانَ مُؤْمِناً تَكُونُ حِكْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَ بُرْهَاناً وَ شِفَاءً وَ رَحْمَةً فَیَعْلَمُ مَا لَمْ یَكُنْ یَعْلَمُ وَ یُبْصِرُ مَا لَمْ یَكُنْ یُبْصِرُ فَأَوَّلُ مَا أُبَصِّرُهُ عُیُوبُ نَفْسِهِ حَتَّى یُشْغَلَ بِهَا عَنْ عُیُوبِ غَیْرِهِ وَ أُبَصِّرُهُ دَقَائِقَ الْعِلْمِ حَتَّى لَا یَدْخُلَ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ.
یَا أَحْمَدُ! هرگاه شكم بندهاى خالى بود و زبان خود را حفظ نمود، حكمت را به او تعلیم و إلقاء كنم، اگر چه كافر باشد و لیكن اگر كافر باشد حكمت و دانائیش بر او حجت و وزر و وبال خواهد بود، و اگر مؤمن باشد حكمت و دانائیش براى او نور و راهنما و شفاى سینهاش خواهد بود، پس مىداند آنچه را كه قبلا نمىدانست و مىبیند آنچه را كه پیش از اىن نمىدید، و اولین چیزى كه او را به آن بىنا مىكنم عیوب نفس خودش مىباشد و از عیبجوئى مردم روى برگرداند، و بىنا مىگردانم او را به دقاىق نكات علمى تا اىنكه شیطان بر او مسلط نگردد.
یَا أَحْمَدُ! لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ الْعِبَادَةِ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ الصَّمْتِ وَ الصَّوْمِ فَمَنْ صَامَ وَ لَمْ یَحْفَظْ لِسَانَهُ كَانَ كَمَنْ قَامَ وَ لَمْ یَقْرَأْ فِی صَلَاتِهِ فَأُعْطِیهِ أَجْرَ الْقِیَامِ وَ لَمْ أُعْطِهِ أَجْرَ الْعَابِدِینَ
یَا أَحْمَدُ! هیچ عبادتى نزد من دوستداشتنىتر از روزهگرفتن و خاموشى نیست، و هر كه روزه گرفت ولی زبان خود را حفظ نكرد، همانند كسى است كه باىستد براى نماز و چیزى نخواند، پس اجر اىستادن به او داده مىشود و لیكن اجر عبادتكننده را به او نمىدهند.
یَا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی مَتَى یَكُونُ لِیَ الْعَبْدُ عَابِداً؟ قَالَ لَا یَا رَبِّ! قَالَ: إِذَا اجْتَمَعَ فِیهِ سَبْعُ خِصَالٍ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ صَمْتٌ یَكُفُّهُ عَمَّا لَا یَعْنِیهِ وَ خَوْفٌ یَزْدَادُ كُلَّ یَوْمٍ مِنْ بُكَائِهِ وَ حَیَاءٌ یَسْتَحِی مِنِّی فِی الْخَلَاءِ وَ أَكْلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ یُبْغِضُ الدُّنْیَا لِبُغْضِی لَهَا وَ یُحِبُّ الْأَخْیَارَ لِحُبِّی إِیَّاهُمْ.
یَا أَحْمَدُ! آیا مىدانى چه وقت بنده عابد مىشود؟ معروض داشت: نمىدانم، فرمود: زمانى كه هفت خصلت در او جمع شود، و آن خصلتهاى هفتگانه عبارتند از:
1- ورع و پرهیزكارى كه او را از حرامها نگاه دارد،2- خاموشى كه او را از سخنان بىهوده باز دارد، 3- خوفى كه هر روز بر گریهاش بىفزاىد، 4- حیائى كه او را در پنهانى از من خجل و شرمندهاش نماید، 5- به اندازهی سدّ جوع از دنیا بخورد (و به قدر ساتر بدن لباس بپوشد) 6- دشمن بدارد دنیا را چون من دنیا را دشمن مىدارم 7- دوست بدارد نیكوكاران را چون من اىشان را دوست مىدارم.
یَا أَحْمَدُ! لَیْسَ كُلُّ مَنْ قَالَ أُحِبُّ اللَّهَ أَحَبَّنِی حَتَّى یَأْخُذَ قُوتاً وَ یَلْبَسَ دُوناً وَ یَنَامَ سُجُوداً وَ یُطِیلَ قِیَاماً وَ یَلْزَمَ صَمْتاً وَ یَتَوَكَّلَ عَلَیَّ وَ یَبْكِیَ كَثِیراً وَ یُقِلَّ ضَحِكاً وَ یُخَالِفَ هَوَاهُ وَ یَتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَیْتاً وَ الْعِلْمَ صَاحِباً وَ الزُّهْدَ جَلِیساً وَ الْعُلَمَاءَ أَحِبَّاءَ وَ الْفُقَرَاءَ رُفَقَاءَ وَ یَطْلُبَ رِضَاىَ وَ یَفِرَّ مِنَ الْعَاصِینَ فِرَاراً وَ یَشْغَلَ بِذِكْرِی اشْتِغَالًا وَ یُكْثِرَ التَّسْبِیحَ دَائِماً وَ یَكُونَ بِالْعَهْدِ صَادِقاً وَ بِالْوَعْدِ وَافِیاً وَ یَكُونَ قَلْبُهُ طَاهِراً وَ فِی الصَّلَاةِ ذَاكِیاً وَ فِی الْفَرَائِضِ مُجْتَهِداً وَ قَیِّماً عِنْدِی مِنَ الثَّوَابِ رَاغِباً وَ مِنْ عَذَابِی رَاهِباً وَ لِأَحِبَّائِی قَرِیباً وَ جَلِیساً.
یا أحمد! چنین نیست كه هر كس بگوید خدا را دوست مىدارم مرا دوست داشته مگر آنكه از دنیا فقط قوت روزانه خود را بگیرد، و لباس ساده را بپوشد، و خواب رود در حال سجده، و طول دهد اىستادن (در نماز) را، و خود را به خاموشى عادت دهد، و توكل بر من داشته باشد، و بسیار گریه كند، و كمتر بخندد، و مخالفت هواى نفس خود كند، و مسجد را خانهی خود قرار دهد و مصاحب علم و زهد باشد، و علما را دوست بدارد، و با فقرا رفیق گردد، و رضاى مرا بطلبد، و از گناهكاران دورى نماید، و اشتغال به ذكر من داشته باشد، و تسبیح و تحمىد مرا گوید، و در عهد و پیمان خود راستگو باشد، و به وعدههاى خود وفا كند، و قلبش پاك باشد، خاصه در نماز و جدى و كوشا باشد در واجبات، و راغب و ماىل باشد به ثوابهائى كه نزد من است، و از عذابهاى من خائف و ترسان باشد، و با دوستان من همنشینى و معاشرت كند.
یَا أَحْمَدُ! لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاةَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ صَامَ صِیَامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ طَوَى مِنَ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَارِی ثُمَّ أَرَى فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا ذَرَّةً أَوْ سُمْعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ حُلْیَتِهَا أَوْ زِینَتِهَا لَا یُجَاوِرُنِی فِی دَارِی وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَ عَلَیْكَ سَلَامِی وَ مَحَبَّتِى.[30]
یا أحمد! اگر بندهاى نماز بخواند به اندازهی نمازهاى اهل آسمان و زمىن، و روزه بگیرد به اندازهی اىشان، و پرهیز كند از طعام مانند ملائكهها، و لباسش به اندازهی لباس برهنگان باشد، و من ببینم در قلبش ذرهاى از دوستى دنیا و یا شهرت بىن مردم و یا حبّ ریاست و یا زینت آلات در آن را، هر آینه او را داخل بهشت نخواهم نمود و محبّت خود را از او دور خواهم كرد، و بر تو باد (اى حبیب و رسول من یا محمّدf) سلام و محبت من.
آثار و بركات ذكر یونسیه
از اذكاری كه خوب است عزیزان در حین اعتكاف با آن مأنوس باشند و راه ورود آن را به قلب خود باز كنند؛ ذكر یونسیه است. همان طور كه حضرت یونسu در آن تنهاىی محض در وسط دریا، در شكم ماهی به خداوند عرضه داشت: «لا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»[31] تو یگانه محبوب و مولا و فرمانرواى من هستى، بسیار بلندمرتبهاى، من از ظالمىن بودم ( كه منتظر دستورات تو نشدم و با ظاهرشدنِ آثار بلا شهر را رها كردم).
شما الان بخواهید یا نخواهید در یك دریاى تنهاىی هستید، در شكمِ ماهی روزگار، و غیر از خدا هیچكس در هیچ شراىطی نیست كه شما را نجات دهد. خیلی قدرت داشته باشید مثل شاه یك ساواك و یك ارتش دارید. دیدید كه نتوانست به كمك آنها از قهر خدا نجات یابد. اگر به غیر خدا امىد داشته باشید هرگز آن غیرِ خدا نجاتتان نمىدهد ولی امىد به غیر خدا موجب روسیاهی انسان مىشود. حالا كه متوجه شدید شما هم یونسوار در خلوت ظلمات اىن دنیا تنها هستید و هیچكس جز خدا نمى تواند شما را نجات دهد، یونسوار همان ذكر حضرت را در حال سجده تكرار مىكنید و امىد به نجات داشته باشید. چون در ادامة آیه مىفرماید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ»[32] پس [دعاى] او را برآورده كردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را (نیز) چنین نجات مىدهىم. یعنى به جهت اىن ذكر او را از نگرانی نجات دادیم و به همین شكل هر مؤمنی را نجات مىدهىم.
آیا ما در شكم ماهی دنیا در ظلمات نیستیم؟ آیا قلبمان در عبادات و دعا به راحتی با ما همراهی مىكند؟ آیا از وسوسههاى شیطان آزاد است؟ آیا همواره به وجود مقدس امام زمانمانg توجه داریم و گرفتار ظلماتِ غفلتها نیستیم؟ پس باىد ما هم مانند حضرت یونسu ، متوجه باشیم در اىن ظلماتِ محرومىت باىد كاری براى خود بكنیم. حضرت یونس در آن تنهاىی محض، امىدش به خدا را از دست نداد. در واقع با اىن ذكر عرضه داشت: خداىا! تو همه كارهاى، هم در اىنكه مرا بىن همة ساكنان كشتی طعمة اىن ماهی كردى، و هم در اىنكه مرا نجات مىدهى.
حضرت یونسu در حدّی بسیار عمىقتر از قبلْ به جاىی رسىدند كه خدا همه كارة عالم است، در آن كشتی وقتی قرعه زدند كه چه كسی را جلو آن ماهی بىندازند، اسم آن حضرت در آمد، آنها دیدند او آقاى خیلی محترمى است، دوباره قرعه كشیدند دوباره قرعه به اسم آن حضرت در آمد. دفعة سوم قرعه كشیدند باز به نام آن حضرت در آمد. خود حضرت فهمىدند نه؛ باىد خبرهاىی باشد، مسئله اتفاقی نیست. خیلی چشم بىدار مىخواهد كه انسان بفهمد اىن حادثهها اتفاقی نیست. حضرت یونسu اىن نكته را فهمىدند كه مشكل خودشان هستند و لذا در آن ظلماتِ شكم ماهی هم امىدواری به خدا را از دست ندادند و آن ذكر را رمزالرموز نجات خود یافتند و خداوند هم در طرح موضوعِ حضرت یونسu ما را متوجه ذكر آن حضرت نمود تا راه نجات خود را بشناسیم.
از امام صادقu داریم جهت رفع نگرانی بگو: ««لا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»، و خدا هم فرمود: «وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ»[33]
امامu متوجهاند اگر گفته بود «كَذلِكَ نُنْجِی یونس» ذكرْ صِرفاً مربوط به حضرت یونسu مىشد، ولی موضوع را براى نجات هر مؤمنی وسعت داد. پس ما هم با اىن ذكر مىگوییم؛ خداىا! فقط تو همه كاره هستى، تمام دلم به تو است «سبحانك» من در زندگی دنیاىی و در انتخابهایم، خراب كردم.
شما آمدهاىد در اىن مسجد و در اىن اعتكاف كه بگویید خداىا ما خراب كردهایم، ولی امىد بخشش داریم. امىدتان هم به قسمت آخر آیه است كه فرمود: «كَذَلِكَ نُنجِىالْمُؤْمِنِینَ» خدا؛ خودت گفتهاى اىنگونه مؤمنین را نجات مىدهى. تعداد گفتن آن ذكر را در حال سجده، چهارصد مرتبه یا نیمساعت فرمودهاند.
از جمله اعمالی كه نجاتبخش است و حین اعتكاف خوب است عزیزان متوجه آن باشند، ذكر صلوات[34] و نمازهاى نافله است. حالا كه همة نافلههاتان را انجام ندادهاىد پس بىاىید هر وقت رسىدید نماز نافله بخوانید و چون نمىدانید چه اندازه از نمازهاى نافله را انجام ندادهاىد، آنقدر بخوانید و خواندن آن را ادامه دهىد كه در همان حدّ ندانید چه اندازه نماز نافله خواندهاىد.
از خواندن قرآن و تدبّر در آن غافل نباشید. سعی كنید اعمال امّ داوود را به نحو شاىسته و كامل انجام دهىد كه بركات خاص خود را دارد.
«خداىا! به حقیقت امىرالمؤمنینu عیدی ما بركت هر چه بیشتر به اعتكافمان باشد، آنگونه كه به اعتكاف اولیاءات بركت مىدهى».
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
[1] - سوره بقره، آیه 125.
[2] - امىد است عزیزانی كه در جهت آمادگی شراىط براى انجام عمل اعتكاف و كمك جهت موفقیت معتكفین تلاش مىنماىند، به پاداش و اجری ناىل شوند كه خداوند براى حضرت ابراهیم و اسماعیل«علیهماالسلام» قرار داد.
[3] - سوره ابراهیم، آیه 5.
[4] - وسائلالشیعه، ج 8 ، ص 98.
[5] - وسائلالشیعه، ج 10، ص 475.
[6] - بحارالانوار، ج 94، ص 126.
[7] - اقبـال الاعمال، ج 3، ص191.
[8] - براى پیگیری موضوع بركات ماه رجب و اعمال آن به كتاب «ماه رجب؛ ماهِ یگانه شدن با خدا» مراجعه فرماىید.
[9] - كنزالعمال، ج 8 ، حدیث شماره 24006.
[10] - كنزالعمال، ج 8 ، ص 531.
[11] - كنزالعمال، ج 8 ، ص 532.
[12] - قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِu: كَانَتْ بَدْرٌ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَمْ یَعْتَكِفْ رسولاللهf فَلَمَّا أَنْ كَانَ مِنْ قَابِلٍ تَكَفَ عَشْرَیْنِ عَشْراً لِعَامِهِ وَ عَشْراً قَضَاءً لِمَا فَاتَهُ(منلاىحضرهالفقیه، ج2، ص 1844)
[13] - سوره مؤمنون، آیات 99 و 100.
[14] - بحارالأنوار، ج 94، ص130، باب 66 - فضل الاعتكاف
[15] - اىنكه بعضی از علماى گرامى بر اساس بعضی رواىات به معتكف اجازه دادهاند كه مىتواند به عیادت بىمار برود و در تشییع جنازه شركت كند، شاىد در رابطه با اعتكافهاى طولانی باشد.
[16]- بحارالانوار، ج 6 ، ص 263.
[17] - براى بررسى بیشتر در مورد آزادی از گذشته و آینده، به كتاب «عالَم انسان دینى» و یا به مباحث «چگونگی فعلیتیافتن باورهاى دینى» رجوع فرماىید.
[18] - سوره نحل، آیه 97.
[19] - سوره نحل، آیه 96.
[20] - اساس كتاب «لقاءالله» از آیتاللهملكی تبریزى«رحمةاللهعلیه» بر مبناى حدیث معراج است و بسیاری از كتابها و دستورالعملهاى اساسی همه بر مبناى حدیث معراج است. حضرت آیتالله مصباح یزدی آن حدیث را به طور مختصر شرح كردهاند كه تحت عنوان «راهیان كوی دوست» چاپ شده است.
[21] - ارشادالقلوب دیلمى، ج 1، باب 54، ص 199- بحارالانوار ج77، ص 21.
[22] - «وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَقَ یَعْقُوبَ* قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ» (سوره هود، آیات71 و 722) و همسر او – در آن موقعی كه آن دو فرشته با ابراهیم در حال گفتگو بودند- اىستاده بود پس آمادة بارداری شد، پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به یعقوب مژده دادیم* [همسر ابراهیم] گفت اى واى بر من، آیا فرزند آورم با آنكه من زن پیری هستم و اىن شوهرم پیرمرد است، واقعاً اىن چیز بسیار عجیبى است.
[23] - هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنْكَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّكَ سَمِیعُ الدُّعَاء * فَنَادَتْهُ الْمَلآئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُكَ بِیَحْیَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ» (سوره آل عمران، آیات 38 و 399) آنجا [بود كه] زكریا پروردگارش را خواند [و] گفت پروردگارا از جانب خود فرزندى پاك و پسندیده به من عطا كن كه تو شنونده دعاىى * پس در حالى كه وى اىستاده [و] در محراب [خود] دعا مىكرد، فرشتگان او را ندا دردادند كه خداوند تو را به [ولادت] یحیى كه تصدیق كننده [حقانیت] كلمة الله [= عیسى] است و بزرگوار و خویشتندار و پیامبرى از شاىستگان است، مژده مىدهد.
[24] - «قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِیًّا * وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَكَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِن لَّدُنكَ وَلِیًّا» (سوره مریم، آیات 4 و 55) گفت پروردگارا من استخوانم سست گردیده و [موى] سرم از پیرى سپید گشته و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو ناامىد نبودهام * و من پس از خویشتن، از بستگانم بىمناكم و زنم نازاست پس از جانب خود ولى (و جانشینى) به من ببخش.
[25] - سوره مریم، آیه 7.
[26] - سوره مریم، آیه 8.
[27] - سوره مریم، آیه 10.
[28] - بحارالانوار، ج 72، ص 327.
[29] - سوره انبیاء، آیه 10
[30] - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص 199.
[31] - سوره انبیاء، آیه 87.
[32] - سوره انبیاء، آیه 89.
[33] - المىزان، ج 17، ص 319- الصافى، ج 2، ص 103، نقل از كتاب چلچراغ سالكان، ص 68.
[34] - در رابطه با قهم جاىگاه ذكر صلوات خوب است به كتاب «صلوات بر پیامبرf ، عامل قدسىشدن روح» رجوع فرماىید.