■ بستن دست ها در نماز؛ بدعت یا سنت؟
چـکیده
استحباب بستن دستها در نماز میان اهل سنّت شهرت دارد و تنها مذهب مالکی است کـه بـه اسـتحباب فتوا نداده است.
مستند حکم استحباب، تعداد اندکی از روایات اهل سنّت است که علاوه بـر ضعف سند، دلالت روشنی نیز بر مدعا ندارند. در میان روایات اهل بیت(ع) نیز نـه تنها هیچ حدیثی آن را تـأیید نـمیکند، بلکه برخی آن را بدعت شمرده است، پس مسأله قبض در نماز مردّد میان سنّت و بدعت است و مقتضای احتیاط ـ به دلیل ضعف دلایل مشروعیت آن ـ ترک این عمل است.
گرفتن دست چپ با دست راست و گـذاشتن آن روی سینه به نشانه خضوع در نماز، از مواردی است که استحباب آن میان فقیهان اهل سنت شهرت دارد. حنفیه در این زمینه گفتهاند:
تکتف(دستها را به نشانه خضوع به سینه چسباندن در نماز) مستحب است و واجب نـیست، و بـهتر است مردان، کف دست راست را بر پشت دست چپ و زیر ناف خود بگذارند، و زنان دستان خود را روی سینه قرار دهند.
شافعیه معتقدند:
تکتف، بر مرد و زن مستحب، و بهتر است در نماز، کف دسـت راسـت بر پشت دست چپ، زیر سینه و بالای ناف و متمایل به سمت چپ بدن قرار گیرد.
حنابله نیز گفتهاند:
تکتف سنت شمرده میشود و بهتر است نمازگزار، کف دست راست خـود را بـر پشت دست چپ گذاشته، آن را زیر ناف قرار دهد.
مالکیه، در این مسأله از دیگر مذاهب اهل سنت جدا شده و گفتهاند:
در نمازهای واجب، رها کردن دستها مستحب است. گروهی نیز پیش از مـالکیه هـمچون عـبداللّه بن زبیر، سعید بن مـسیب، سـعد بـن جبیر، عطاء، ابن جریج، نخعی، حسن بصری، ابن سیرین و برخی دیگر از فقیهان بر این اعتقاد بودند.
لیث بن سعد هم ایـن عـقیده را دارد بـا این تفاوت که گفته است:
مگر این کـه قـیام طول بکشد و نماز گزار به زحمت افتد که در این صورت، قبض جایز است.
از امام اوزاعی نقل شده که نـمازگزار بـین قـبض، و رها کردن دستها مخیر است.1
محمد عابد، مفتی مالکیه در حـجاز، عقیده دارد که رها کردن و بستن دستها در نماز، هر دو، سنّت رسول خدا(ص) است، و اگر قیام کسی در نماز طولانی شـد، در صـورتی کـه دست هایش رها باشد میتواند یک دست را با دست دیگرش بـگیرد. ایـن مفتی مالکی گفته است که رها کردن دستها در نماز اصل و قبض فرع است؛2 امّا قول مـشهور مـیان شـیعه امامیه این است که قبض حرام و مبطل نماز است، و از میان آنها، مـعدودی از
_______________________________
1. مـحمد جـواد مغنیه، الفقه علی المذاهب الخمسة، ص 110.
2. ر. ک: دکتر عبدالحمید بن مبارک، رسالة مختصرة فی السدل، ص 5.
فـقها مـانند حـلبی در کافی به کراهت آن نظر دادهاند.3
مذاهب اهل سنّت نیز در این مسأله گر چه بـه هـر دری زدهاند اما به دلیل قانع کنندهای نه تنها بر استحباب قبض در نماز، بـلکه بـر جـواز آن هم دست نیافتهاند؛ بلکه میتوان گفت دلیل بر خلاف دیدگاه آنها وجود دارد، و روایاتی کـه از شـیعه و اهل سنت در باب کیفیت نماز رسول خدا(ص) نقل شده است، اشارهای به قـبض نـکردهاند، و مـمکن نیست پیامبر اکرم در طول تمام زندگی یا بیشتر آن، چنین عمل مستحبی را ترک کرده باشد. اکـنون دو نـمونه از این روایات را نقل میکنیم: یکی از طریق اهل سنت و دیگری از طریق شیعه امـامیه نـقل شـده و هر دو کیفیت نماز پیامبر(ص) را بیان میکنند و در هیچ یک به قبض اشارهای نشده؛ چه رسد بـه کـیفیت آن.
قـبض، بدعتی است که پس از رحلت رسول اکرم(ص) پدیدار شده است. سند مـا در ایـن زمینه، دو حدیث صحیح است که یکی از طریق اهل سنت و دیگری از طریق شیعه روایت شده و هر دو، دلیـل قـاطعی هستند که سیره پیامبر و اهل بیت بر رها کردن دستها در نماز بـوده و گـرفتن یکی از دو دست به وسیله دیگری به نـشانه خـضوع در نـماز، پس از رحلت رسول خدا ساخته و پرداخته شده اسـت:
الفـ. حدیث ابو حمید ساعدی
این حدیث را بسیاری از محدثان اهل سنت روایت کردهاند و مـا آن را ایـن جا طبق نقل بیهقی نـقل مـیکنیم:
اخبرنا أبـوعبداللّه الحـافظ فـقال أبو حمید الساعدی: أنا أعلمکم بـصلاة رسـول اللّه(ص) قالوا: لِمَ، ما کنت أکثرنا له تبعاً و لا أقد منا له صحبته؟! قال: بلی، قالوا: فـاعرض عـلینا، فقال: کان رسولاللّه(ص) إذا قام إلی الصلاة رفـع یده حتّی یحاذی بـهما مـنکبیه، ثمّ یکبّر حتّی یقرّ کـلّ عـضومنه فی موضعه معتدلاً، ثمّ یقرأ، ثمّ یکبّر و یرفع یدیه حتّی یحاذی بهما مـنکبیه، ثـمّ یرکع و یضع راحتیه علی
_______________________________
3. مـحمد حـسن نـجفی، جواهر الکلام، ج11، ص15 و 16.
فرکـبتیه، ثـمّ یعتدل و لاینصب رأسه ولایـقنع، ثـمّ یرفع رأسه فیقول: سمع اللّه لمن حمده، ثمّ یرفع یدیه حتّی یحاذی بهما منکبیه حـتّی یـعود کلّ عظم منه إلی موضعه معتدلاً، ثـمّ یـقول: اللّه اکبر، ثـمّ یـهوی إلی الارض فـیجافی یدیه عن جنبیه، ثـمّ یرفع رأسه فیثنی رجله الیسری فیقعد علیها و یفتح أصابع رجلیه إذا سجد، ثمّ یعود، ثمّ یـرفع، فـیقول: اللّه اکبر، ثمّ یثنی برجله فـیقعد عـلیها مـعتدلاً حـتّی یـرجع أو یقرّ کلّ عـظم مـوضعه معتدلاً، ثمّ یصنع فی الرکعة الاخری مثل ذلک، ثمّ إذا قام من الرکعتین کبّر و رفع یدیه حتّی یـحاذی بـهما مـنکبیه کما فعل أو کبّر عند افتتاح صلاته، ثـمّ یـصنع مـثل ذلک فـی بـقیة صـلاته حتّی إذا کان فی السجدة التی فیها التسلیم أخّر رجله الیسری و قعد متورّکاً علی شقّه الایسر. فقالوا جمیعاً: صدق هکذا کان یصلّی رسول اللّه(ص)؛4
ابو عبداللّه حافظ برای مـا نقل کرد که ابو حمید ساعدی گفت: من داناترین شما به کیفیت نماز رسول خدا(ص) هستم. به او گفتند: چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که تو بیشتر از ما با پیـامبر نبودهای؟ گـفت: آری. به او گفتند: پس آنچه را دیدهای بر ما عرضه کن. گفت: وقتی رسول خدا میخواست نماز بخواند، دستان خود را تا شانه هایش بالا میبرد؛ آن گاه تکبیر میگفت تا این که هـر عـضوی از او در جایگاه خود آرام میگرفت؛ سپس قرائت را آغاز میکرد و پس از پایان قرائت تکبیر میگفت و دستانش را تا شانههای خود بالا میبرد؛ آن گاه رکوع میکرد و کف دستان خـود را بـر زانوانش قرار میداد و آرام میگرفت و سـرش را نـه بالا میگرفت و نه فرو میانداخت؛ آن گاه بلند میشد و میگفت: سمع اللّه لمن حمده، سپس دستان خود را تا شانههایش بالا میبرد تا این که هر عـضوی از او در جـایگاه خود آرام میگرفت و میگفت: اللّه اکـبر ؛ آن گـاه فرود
_______________________________
4. بیهقی، السنن، ج2، ص72، 73، 101، 102؛ ابو داوود، السنن، ج1، ص194 باب «افتتاح الصلاة»، ح 730 ـ 736؛ ترمذی، السنن، ج2، ص98، باب «صفة الصلاة»؛ مسند احمد، ج5، ص424، و ابن خزیمه در صحیحش باب «الاعتدال فی الرکوع»، شماره 587.
میآمد و دستانش را مقداری با فاصله از دو پهلو بـر زمـین میگذاشت؛ سپس سرش را از زمین برداشته، پای چپش را تا میکرد و روی آن مینشست، و هنگامی که به سجده میرفت، انگشتان پاها را از یکدیگر باز میکرد؛ سپس بر میگشت و پس از آن، سر را از زمین برمیداشت و میگفت: اللّه اکبر؛ سپس پایش را تـا مـیکرد و روی آن آرام مینشست؛ بـه گونهای که هر عضوی به آرامی در جایگاه خود قرار گیرد؛ سپس همین روند را در رکعت دوم انجام مـیداد؛ آن گاه وقتی رکعت دوم تمام میشد، بر میخاست و تکبیر میگفت و دستانش را تـا شـانه هـایش همچون آغاز نماز بالا میبرد، و همین اعمال را تا آخر نماز ادامه میداد تا این که سجده آخـر را انـجام میداد و سپس از سجده آخر به صورت تورّک بر نیم تنه چپ مینشست. پس از بـیان کـیفیت نـماز رسول خدا(ص) به وسیله ابو حمید ساعدی، همگی گفتند: «راست گفت. رسول خدا(ص) چنین نـماز میخواند».5
اموری وجود دارد که درستی این گفتار را روشن میکند:
1. این که صحابه بـزرگ، ابو حمید را تصدیق کـردهاند، نـشان دهنده قوت حدیث و ترجیح آن بر دیگر ادله است.
2. ابو حمید ساعدی واجبات و مستحبات نماز را وصف کرد؛ امّا از قبض یادی به میان نیاورد و از حاضران هم کسی به اعتراض و مخالفت لب نگشود؛ در حالی کـه حدیث نشان میدهد آنها آماده مخالفت و یاد آوری بودهاند؛ زیرا در آغاز نپذیرفتند که ابو حمید، داناترین آنها به کیفیت نماز رسول خدا بوده است؛ در صورتی که همگی در پایان گفتند: «راست گفتی. رسـول خـدا(ص) این چنین نماز میخواند»، و بسیار بعید است آنها که ده نفر و در مقام بحث بودهاند، فراموش کرده باشند.
3. در چگونگی قرار گرفتن دستها، اصل، رها کردن آنها است؛ زیرا رهابودن آنها طبیعی اسـت؛ پس حـدیث هم از آن حکایت دارد.
_______________________________
5. از جمله، ابو هریره، ابو أسید ساعدی، ابو قتاده حارث بن ربعی و محمد بن مسلمه.
4. نمیتوان گفت که این حدیث مطلق است و احادیث قبض آن را مقید میکند؛ زیرا ایـن حـدیث، تمام واجبات و مستحبات و کیفیت کامل نماز را وصف و ذکر کرده، و این در حالی است که در معرض تعلیم و بیان بوده، و حذف موردی در آن، خیانت به شمار میرفت و این از راوی و حاضران بعید است.
5. برخی از صـحابهای کـه در ایـن جمع حضور داشتهاند، از جمله کـسانی هـستند کـه حدیث قبض از آنها نقل شده است؛ اما میبینیم که این جا اعتراض نکردهاند؛ پس روشن میشود که قبض، یا منسوخ شده یـا دسـت کـم از باب تکیه دادن برای کسی است که نمازش بـه درازا کـشیده نه این که از مستحبات نماز باشد؛ هم چنان که عقیده لیث بن سعد و اوزاعی و مالک چنین است.6
ابن رشـد گـفته اسـت:
علت اختلاف صحابه در این مسأله روایاتی است که در آنها نـماز پیامبر اکرم(ص) وصف شده؛ ولی ذکر نشده که وی در نماز، دست راست را روی دست چپ میگذاشته است.7
این جا پرسـشی بـاقی مـیماند و آن این که مشهور است مالکیه به قبض قائل نیستند و مالک، امـام مـالکیه، این کار را ناپسند میدانسته، و درالمدونة الکبری آمده است:
مالک، نهادن دست راست روی دست چپ را در نماز، عـملی نـاپسند شـمرده و گفته است که این کار را در نماز واجب سراغ ندارم؛ در حالی که خـود او در المـوطّأ حـدیث قبض را از سهل بن سعد روایت کرده، و از عبدالکریم بن ابی مخارق بصری آورده است که مـوارد زیـر از سـخنان پیامبر(ص) است:
اگر حیا نداشته باشی، هر کاری جایز است: قراردادن یکی از دو دست رویـ دسـت دیگر یعنی قراردادن دست راست روی دست چپ، شتاب کردن در خوردن افطار، و تأخیر در خـوردن سـحری.
_______________________________
6. دکـتر عبدالحمید بن مبارک، رسالة مختصر فی السدل، ص 11.
7. بدایة المجتهد، ج1، ص99.
در پاسخ میگوییم: کتاب الموطّأ، کـتابی حـدیثی است و چه بسا امام مالک، روایتی را نقل کرده؛ ولی مطابق آن فتوا نداده است؛ از ایـن رو در المـدوّنة الکـبری روایاتی به چشم میخورد که مضمون آن مخالف با روایاتی است که در الموطّأ آمده است، و کـسانی کـه به فقه مالکی احاطه دارند، میدانند که در موارد بسیاری بین فتاوای مـالک و روایـاتی کـه در الموطّأ نقل کرده، اختلاف وجود دارد که دکتر عبد الحمید در رسالة مختصرة فی السدل به ایـن مـوارد اشـاره کرده است.8
به هر حال، این سخن مالک(این کار را در نماز واجـب سـراغ ندارم) دلیل صریحی است بر این که عمل اهل مدینه بر خلاف آن بوده؛ زیرا معنای جـمله ایـن است که «من، این عمل را از امامانی که تابعی بوده و دانش را از صحابه دریـافت کـردهاند، سراغ ندارم».
این، حدیثی از طریق اهل سـنت بـود کـه کیفیت نماز پیامبر را بیان میکرد، و وجه دلالتـش هـم مشخص شد. اکنون به حدیثی که شیعه امامیه نقل کردهاند میپردازیم:
ب ـ حدیث حـمّاد بـن عیسی
حماد بن عیسی از امـام صـادق(ع) نقل کـرده کـه فـرمود:
ما أقبح بالرجل أن یأتی علیه سـتون سـنة أو سبعون سنة فما یقیم صلاة واحدة بحدودها تامّة!
چه زشت است بـرای مـرد که شصت یا هفتاد سال از سـن او گذشته و یک نماز بـا تـمام حدود آن اقامه نکرده باشد.
حـمّاد مـیگوید: با این سخن، احساس حقارتی به من دست داد؛ از این رو گفتم: فدایت شوم! نـماز بـا تمام حدود آن را به من بـیاموز.
فـقام أبـو عبداللّه مستقبل القـبلة مـنتصباً فأرسل یدیه جمیعاً عـلی فـخذیه قد ضمّ أصابعه و قرّب بین قدمیه حتّی کان بینهما ثلاثة أصابع مفرّجات، و استقبل بـأصابع رجـلیه(جمیعاً) لم یحرفهما عن القبلة بـخشوع و اسـتکانة، فقال: اللّه
_______________________________
8. رسـاله مـختصرة فـی السدل، ص6 و 7.
اکبر، ثمّ قـرأ الحمد بترتیل و قل هو اللّه أحد، ثمّ صبر هنیئة بقدر ما تنفّس و هو قائم، ثمّ قـال: اللّهـ اکبر و هو قائم، ثمّ رکع و مـلأکفّیه مـن رکـبتیه مـفرّجات و ردّ رکـبتیه إلی خلفه حتّی اسـتوی ظـهره، حتّی لو صبّت[صبّ] علیه قطرة ماء أو دهن لم تزل لاستؤ ظهره و تردّد رکبتیه إلی خلفه و نصب عنقه، و غمض عـینیه ثـمّ سـبّح ثلاثاً بترتیل و قال: سبحان ربّی العظیم و بـحمده، ثـمّ اسـتوی قـائماً، فـلمّا اسـتمکن من القیام، قال: سمع اللّه لمن حمده، ثمّ کبّر و هو قائم و رفع یدیه حیال وجهه و سجد و وضع یدیه إلی الارض قبل رکبتیه و قال: سبحان ربّی الاعلی و بحمده ثلاث مرّات و لم یـضع شیئاً من بدنه علی شیء منه و سجد علی ثمانیة اعظم: الجبهة، و الکفّین و عینی الرکبتین، و انامل إبهامَی الرجلین، و الانف، فهذه السبعة فرض، ووضع الأنف علی الأرض سنّة و هو الارغام، ثمّ رفع رأسـه مـن السجود فلمّا استوی جالساً، قال: اللّه اکبر، ثمّ قعد علی جانبه الایسر و وضع ظاهر قدمه الیمنی علی باطن قدمه الیسری و قال: استغفر اللّه ربّی و أتوب إلیه، ثمّ کبّر و هو جالس و سـجدالثانیة و قـال کما قال فی الأولی و لم یستعن بشیءٍ من بدنه علی شیءٍ منه فی رکوع و لاسجود و کان مجنّحاً و لم یضع ذراعیه علی الأرض، فصلّی رکعتین علی هذا. ثـمّ قـال: یا حماد هکذا صلّ و لا تـلتفت و لا تـعبث بیدیک و أصابعک و لا تبزق عن یمینک و لا(عن) یسارک و لابین یدیک؛9
پس امام صادق(ع) برخاست و مقابل قبله راست ایستاد و دو دستش را بر ران هایش گذاشت. انگشتان دست را به هـم چـسبانده، پاها را به هم نـزدیک کـرد؛ به طوری که فاصله بین آنها به اندازه سه انگشت باز بود. تمام انگشتان پاها را با خضوع و خشوع رو به قبله قرار داد؛ آن گاه گفت: اللّه اکبر؛ سپس سوره حمد و توحید را با تـرتیل قـرائت کرد؛ آن گاه در حالی که ایستاده بود، مقدار کمی به اندازه یک نفس کشیدن، صبر کرد و گفت: اللّه اکبر؛ پس از آن، به رکوع رفته،
_______________________________
9. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج5، ص 460 ـ 459، باب اوّل از ابواب افعال نماز، ح1 ؛ همچنین ر. ک: بـاب 17، ح1 و 2.
تـمام کف دسـتانش را با انگشتان باز روی زانوانش قرار داد، و زانوانش را به عقب راند؛ به گونهای که پشتش صاف شد ؛ چنان کـه اگر قطرهای آب یا روغن روی آن ریخته میشد، به سبب صاف بـودن کـمر و تـمایل زانوها به عقب، حرکت نمیکرد و گردنش را کشید و چشمانش را بست؛ سپس سه بار با ترتیل گفت: «سبحان ربـّی العـظیم و بحمده»؛ بعد بلند شد و وقتی به خوبی ایستاد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده» ؛ سـپس ایـستاده تـکبیر گفت و دستانش را تا مقابل صورت بالا برد و سجده کرد و دستانش را قبل از زانوان بر زمین نـهاد و سه بار گفت: «سبحان ربّی الاعلی و بحمده» و در حال سجده فقط هشت موضع از بـدنش را بر زمین قرار داد: پیـشانی، دو کـف دست، دو زانو، دو انگشت بزرگ پاها، بینی که از این هشت موضع، هفت موضع اوّل واجب، و قراردادن بینی بر زمین که به آن ارغام(بینی به خاک مالیدن) میگویند، مستحب است؛ آن گاه سر از سجده بـرداشت و چون راست شد، گفت: «اللّه اکبر»؛ سپس بر طرف چپ بدن نشست و روی پای راست را بر کف پای چپ قرارداده، گفت: «استغفراللّه ربّی و أتوب إلیه»؛ و در همان حالی که هنوز نشسته بود، تکبیر گفت و به سـجده دوم رفـت، و آنچه را در سجده اوّل گفته بود، در این سجده هم گفت. نه در رکوع و نه در سجده هیچ قسمتی از بدنش را تکیه گاه قسمت دیگر آن قرار نداد و در این دو حال، دستانش از بدن باز بود، و در سجده، آرنجهایش را بـر زمـین نگذاشت و به همین ترتیب، دو رکعت نماز خواند؛ سپس فرمود: ای حمّاد! اینچنین نماز بخوان و هنگام نماز به اطرافت نگاه و با دستان و انگشتانت بازی مکن و به اطرافت آب دهان نینداز.
هـم چـنان که ملاحظه میشود، در این دو روایت که در صدد بیان کیفیت نماز واجب هستند، هیچ اشارهای به مسأله قبض با اقسام گوناگون آن نشده است؛ در حالی که اگر این عمل، سنت بـود، امـام بـیان آن را ترک نمیکرد. او با عمل خـود، نـماز رسـول خدا را برای ما به نمایش میگذارد ؛ زیرا این کیفیت را از پدرش، امام باقر(ع) و او هم از پدرانش از
امیرمؤمنان و از رسول اکرم ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ دریـافت کـرده اسـت؛ بنابراین، قبض، بدعت شمرده میشود؛ زیرا وارد کردن چـیزی در شـریعت است که جزو آن نیست.
در این زمینه، احادیث دیگری غیر از حدیث ابو حمید ساعدی در منابع اهل سنت و شیعه وجود دارد کـه بـه ذکـر آنها میپردازیم:
1. حدیث کسی که نمازش درست نبود
محدثان روایـت کردهاند که مردی نماز میخواند و پیامبر(ص) به او مینگریست. وقتی از نماز فارغ شد، نزد پیامبر(ص) آمد و به او سلام کـرد و پیـامبر، سـلام او را پاسخ داد؛ آن گاه فرمود: برگرد و نمازت را اعاده کن که تو نـماز نـخواندهای. آن مرد برگشت و با همان کیفیت دوباره نمازش را خواند؛ آن گاه نزد پیامبر(ص) آمد و پیامبر فرمود: برگرد و نـمازت را اعـاده کـن که تو نماز نخواندهای. این ماجرا برای بار سوم هم اتفاق افـتاد، پس از آن، مـرد سـوگند یاد کرد که بهتر از آنچه انجام داده است نمیتواند نماز بخواند. وقتی مرد به دانـستن مـشتاق و آمـاده پذیرش شد، پیامبر(ص) به او آموخت که چگونه نماز بخواند. ابو هریره آن را چنین نقل کـرده اسـت:
إذا اقمت إلی الصلاة فاسبغ الوضؤ ثمّ استقبل القبلة فکبّر به ثمّ اقرأ مـا تـیسّر مـعک من القرآن ثمّ ارکع حتّی تطمئنّ راکعاً ثمّ ارفع حتّی تعتدل قائماً ثمّ اسـجد حـتّی تطمئنّ ساجداً ثمّ ارفع حتّی تطمئنّ جالساً ثمّ اسجد حتّی تطمئنّ ساجداً ثـمّ افـعل ذلک فـی صلاتک کلّها؛
پیامبر(ص) فرمود: وقتی خواستی نماز بخوانی، وضوی کامل بگیر؛ سپس رو به قبله بـایست، آنـ گاه تکبیر بگو و آنچه برایت میسّر است، از قرآن بخوان؛ پس از آن به رکوع بـرو تـا آرامـگیری؛ سپس بایست تا راست شوی. بعد به سجده برو تا آرامگیری؛ آن گاه بنشین تـا آرامـگیری؛ سـپس به سجده برو تا آرامگیری و پس از آن، همین کار را در تمام نمازت انجام ده.
این حـدیث را هـفت کتاب حدیثی معتبر اهل سنت روایت کردهاند و آنچه این جا نقل
فشد، عبارت بخاری بود، و در روایـت ابـن ماجه به اسناد مسلم، عبارت «حتی تطمئنّ قائماً» وجود دارد.10 به هر حـال اگـر مسأله قبض، سنت مؤکد یا امری اسـتحبابی بـود، بـایستی پیامبر(ص) به آن اشاره میفرمود.
2. وصف عایشه از نـماز رسـول خدا(ص)
مسلم از عایشه روایت کرده که گفت:
رسول خدا(ص) نماز را با تکبیر و قـرائت سـوره حمد آغاز میکرد و هرگاه بـه رکـوع میرفت، سـرش را نـه بـالا میگرفت و نه فرو میانداخت؛ بلکه سـرش بـین این دو حالت بود و هنگامی که از رکوع بلند میشد، تا راست نمیایستاد، بـه سـجده نمیرفت، و وقتی سر از سجده برمیداشت، تـا راست نمینشست، به سـجده بـعدی نمیرفت، و بعد از هر دو رکعت، تـشهد مـیگفت، و پای چپش را بر زمین پهن میکرد و پای راست را مستقیم نگاه میداشت و از این که نمازگزار روی پاشـنه بـنشیند و مردان هنگام سجده، بازوها را هـمچون مـواضع هـفتگانه برزمین بگذارند، نـهی مـیکرد؛ و نماز را با سلام بـه پایـان میبرد.11
اگر در روایت پیش گفته به ذکر واجبات نماز بسنده شده بود، در این روایـت، از بـرخی مستحبات و مکروهات نماز، یاد شده ؛ مـثل آن جـا که مـیفرماید: «و پای چـپش را بـر زمین پهن میکرد و پای راسـت را مستقیم نگاه میداشت و از این که نمازگزار روی پاشنهها بنشیند و مردان هنگام سجده، بازوها را همچون مواضع هـفتگانه بـر زمین بگذارند، نهی میکرد.»
بنابراین، اگـر قـبض، سـنت مـؤکد یـا مستحب بود، بـایستی پیـامبر آن را ذکر میکرد؛ زیرا استحباب قبض در نظر کسانی که به استحباب آن معتقدند، کمتر از پهن کردن پای چپ روی زمـین و مـستقیم نـگاه داشتن پای راست نیست.
_______________________________
10. بلوغ المرام، ص 92، شـماره 2/250 و پاورقـی آن، چـاپ ریـاض؛ هـمچنین سـبل السلام، ج1، ص159.
11. بلوغ المرام، ص 99، شماره 8/257.
روایاتی که کیفیت نماز پیامبر(ص) را بیان کرد و ما به اندکی از آنها بسنده کردیم، بهترین دلیل است بر این که قبض، سنتی مؤکد نـیست.
3. روایت قاضی نعمان مصری
قاضی ابوحنیفه، نعمان تمیمی مصری مغربی از امام جعفر صادق(ع) روایت کرده است که فرمود:
إذا کنت قائماً فی الصلاة فلا تضع یدک الیمنی علی الیسری و لا الیسری عـلی الیـمنی فانّ ذلک تکفیر أهل الکتاب و لکن ارسلهما ارسالاً فإنّه أحری أن لاتشغل نفسک عن الصلاة؛12
در نماز هنگام قیام دست راستت را روی دست چپ و دست چپت را روی دست راست خود قرار مده؛ زیـرا ایـن کار، تکفیر [گذاشتن دست روی دست] اهل کتاب است؛ بلکه دستانت را آزاد بگذار؛ چرا که آزاد گذاشتن دستها سزاوارتر است که تورا از نماز غافل نکند.
4. وصـف نـماز پیامبر(ص) در روایت معاذ بن جـبل
طـبرانی از عبدالرحمن بن غنم از معاذ بن جبل چنین روایت کرده است:
کان النبی(ص) إذا کان فی صلاته رفع یدیه قبالة أذنیه فإذا کبّر ارسلهما ثمّ سـکت و ربـما رأیته یضع یمینه عـلی یـساره؛13
هنگامی که پیامبر نماز میخواند، دستانش را تا برابر گوشهایش بالا میبرد و وقتی تکبیرة الاحرام میگفت، آنها را رها میساخت؛ سپس سکوت میکرد و گاهی او را دیدم که دست راستش را روی دست چپش قرار داده اسـت.
اگـر چه ذیل حدیث مزبور نشان میدهد که پیامبر، در مواردی دست راست را روی
_______________________________
12. دعائم الاسلام، ج1، ص161، شماره 472، چاپ قاهره.
13. المعجم الکبیر، ج20، ص74.
دست چپش قرار میداد، به قرینه کلمه «ربما»(گاهی)، این کـار بـندرت اتفاق مـیافتاده؛ و گرنه سیره حضرت بر رها کردن دستها بوده است.
5. روایاتی که از امامان اهل بیت(ع) نقل شده اسـت
احادیث بسیاری از امامان اهل بیت(ع) روایت شده که رها کردن دسـتها در قـیام نـماز، واجب، و قبض یا تکفیر(گرفتن یا پوشاندن دستی به واسطه دست دیگر) بدعت است. این جا بـه نـقل برخی از این احادیث بسنده میکنیم:
1. محمد بن مسلم از امام صادق(ع) یا امام بـاقر(ع) چـنین نـقل کرده است:
در باره مردی که در نماز، دست راستش را روی دست چپ میگذارد پرسیدم. در پاسخ فرمود:
ذلک التـکفیر، لایفعل؛
این عمل، تکفیر است و نباید انجام شود.14
2. زراره از امام باقر(ع) روایت کرده کـه فرمود:
و علیک بالاقبال عـلی صـلاتک، و لاتکفّر، فإنّما یصنع ذلک المجوس؛15
برتو است که به نماز روی آوری و تکفیر نکنی که این کار را مجوسیان انجام میدهند.
3. شیخ صدوق با سند خود از علی(ع) نقل کرده که فرمود:
_______________________________
14. وسائل الشیعه، ج7، ص 266، باب 15 از ابـواب قواطع الصلاة، ح1، 2 و 3.
15. همان.
16. همان.
و علیک بالاقبال علی صلاتک و لاتکفّر فإنّما یصنع ذلک المجوس؛16
بر تو است که به نماز روی آوری و تکفیر نکنی که این کار را مجوسیان انجام میدهند.
4. شیخ صدوق با سـند خـود از علی(ع) نقل کرده که فرمود:
لایجمع المسلم یدیه فی صلاته و هو قائم بین یدی اللّه عزّوجلّ، یتشبّه بأهل الکفر ـ یعنی المجوس ـ؛17
مسلمان نباید در نماز و درحالی که در مقابل خداوند عزّ وجلّ، ایـستاده اسـت، دستانش را جمع کند، این عمل تشبه به اهل کفر(یعنی مجوسیان) است.
توجه خوانندگان را با وجود این روایات به سخنی از دکتر علی سالوس جلب میکنیم. وی پس از نقل آرای فقیهان شیعه و سـنی، قـائلان به تحریم تکتف و باطل شدن نماز به واسطه آن را چنین وصف میکند:
و آنها که به تحریم قبض یا تحریم و باطل شدن نماز به واسطه آن معتقدند، نمونه بارز کسانی هستند کـه بـرای ایـجاد تفرقه بین مسلمانان دارای تعصب مـذهبی و عـاشق مـخالفت هستند.18
آیا این گناه است که شیعه با اجتهاد و کند و کاو در کتاب و سنت، به این حقیقت رهنمون شده که مسأله قـبض، امـری اسـت که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) پدید آمده و در دوران خلفا مـردم را بـه انجام آن مأمور کردهاند و در نتیجه، کسی که بپندارد قبض، جزء واجب یا مستحب نماز است، چیزی را در دین ایجاد کـرده کـه از دیـن نیست؟ آیا پاداش کسی که اجتهاد کرده، این است که به تـعصب مذهبی و عشق به مخالفت، متهم شود؟ اگر پاسخ این سؤال مثبت باشد، آیا میتوان در مورد مالک که قبض را بـه طـور مـطلق یا در نمازهای واجب، ناپسند میشمرده است، همین گونه داوری کرد؟ آیا مـیتوان امـام مالک را نیز متهم کرد که عشق به مخالفت داشته است؟
اینها بخشی از ادلهای بود که میتوان بـا آنـها بـر جواز رها کردن دستها در نماز استدلال کرد؛ بنابراین، در دوران امر بین ایـن کـه قـبض در نماز مستحب است یا بدعت ـ چنان که مقتضای اختلاف است ـ ترک آن اولی است؛ زیرا نـتیجه تـرک عـمل مستحب، چیزی جز محروم شدن از پاداش چیز دیگری نیست؛ در صورتی که نتیجه انجام عملی کـه
_______________________________
17. وسـائل الشیعه، ج7، ص267، باب 15از ابواب قواطع الصلاة، ح7.
18. فقه الشیعة الامامیة و مواضع الخلاف بینه و بین المـذاهب الاربـعة، ص 183.
حـتمال بدعت بودن آن وجود دارد، احتمال عقاب و بطلان نماز است؛ زیرا محال است با عملی کـه مـبغوض مولا است بتوان به او تقرّب جست.
ادله قائلان به لزوم قبض
قائلان به لزومـ قـبض نـیز برای قول خود ادلهای دارند که اکنون به بررسی آنها میپردازیم:
تمام آنچه ممکن اسـت بـا آن بر سنت بودن قبض استدلال کرد، بیش از سه روایت نیست.19
1. حدیث سـهل بـن سـعد که «بخاری» آن را روایت کرده است.
2. حدیث وائل بن حجر که «مسلم» آن را روایت و بیهقی با سه سـند نـقل کـرده است.
3. حدیث عبداللّه بن مسعود که «بیهقی» آن را در «سنن» و غیر آن نقل کرده اسـت.
اکـنون به بررسی هر یک از احادیث میپردازیم:
1. حدیث سهل بن سعد
بخاری از ابوحازم از سهل بن سعد روایـت کـرده است که گفت:
مردم مأمور بودند که مردان در نماز، دست راست را بـر دسـت چپ قرار دهند.
ابوحازم میگوید:
من در ایـن بـاره نـمیدانم، مگر آن که به پیامبر(ص) نسبتش میدهند.20
اسـماعیل21مـیگوید: ابوحازم گفت: مگر این که به پیامبر نسبت داده شود(یَنمی
_______________________________
19. برای لزوم قبض، ادله دیـگری هـم وجود دارد که صحیح نیست؛ چـنان کـه این مـطلب از کـلام امـام نووی در شرحش بر صحیح مسلم، ج4، صـفحه 358 فـهمیده میشود و به زودی به طور کامل در باره آن سخن خواهیم گفت.
20. ابن حجر، فـتح البـاری فی شرح صحیح البخاری، ج2، ص224، باب وضـع الیمنی علی الیسری؛ صـحیح مـسلم، ج2، ص13، باب «وضع یده الیمنی عـلی الیـسری». بیهقی هم آن را در السنن الکبری، ج2، ص28، ح3، باب «وضع الیمنی علی الیسری فی الصلاة» نقل کـرده اسـت.
21. مقصود از اسماعیل، اسماعیل بن ابـی اویـس، اسـتاد بخاری است؛ چـنان کـه حمیدی به آن اعتقاد دارد. ر. ک: فـتح البـاری، ج5، ص325.
ه صیغه مجهول) و نگفته است: مگر آن که به پیامبر نسبت دهد(یُنمی به صـیغه مـجهول).
در مورد این حدیث، اختلاف نظر اسـت. بـرخی گفتهاند: ایـن حـدیث مـوقوف است. برخی دیگر گـفتهاند، مرفوع است؛ اما جمهور محدثان و فقیهان و اصولیان گفتهاند: اگر راوی آن را به زمان پیامبر(ص) منسوب نکند، مـرفوع نـیست؛ اما اگر آن را به زمان پیامبر(ص) مـنسوب کـند و بـگوید: «در زمـان پیـامبر(ص)» یا «در حیات او چـنین مـیکردیم» یا «در میان ما چنین بود» و امثال این عبارات، آن روایت، مرفوع شمرده میشود و عقیده صحیح همین اسـت.
ایـن مـطلب را نووی در شرح صحیح مسلم گفته است. بـنابراین قـول، ایـن حـدیث مـرفوع نـیست؛ هر چند ابوحازم به مرفوع بودن آن قطع داشته باشد؛ چه رسد به این که به آن قطع نداشته باشد؛ از این روی، حافظ ابو عمروبن عبدالبرّ در التقصّی تصریح کـرده که این روایت به سهل بن سعد موقوف است، نه چیز دیگر.
این روایت را مالک در موطّأ نقل کرده و بخاری از او گرفته است.22
این روایت در صدد بیان کیفیت قبض است؛ اما قـطع نـظر از بحث سندی، سخن در دلالت آن است که به نظر ما به دو وجه، بر لزوم قبض دلالتی ندارد:
وجه اوّل: اگر پیامبر اکرم(ص) به قبض امر کرده است، معنای این سخن راوی که «مردم مـأمور بـودهاند» چیست؟ اگر آمر پیامبر(ص) بود، بهتر نبود راوی میگفت: «پیامبر(ص) امر میکرد...»؟ آیا این سخن راوی نشان نمیدهد که مسأله قبض پس از رحلت پیامبر(ص) سر بر آورده اسـت؛ یـعنی هنگامی که خلفا و امیران آنـها تـصور میکردند که این عمل به خشوع نزدیکتر است و مردم را به انجام آن مأمور کردند و به همین دلیل بخاری بابی را پس از مسأله قبض تحت عنوان خشوع بـاز کـرده است. به گفته ابـن حـجر حکمت قبض این است که این حالت، صفت سائل ذلیل است و انسان را بیشتر از عبث باز میدارد و بیشتر به خشوع نزدیک میکند. بخاری با ملاحظه این موضوع، بابی را به دنبال مـسأله قـبض تحت عنوان خشوع باز
_______________________________
22. الموطّأ، ص 135، کتاب الصلاة، ح 226.
کرده است. به عبارت دیگر، دستور حاکمان و امیران به قبض، دلیلی است بر این که در دوره پیامبر و اندکی پس از آن، با دستان رهـا نـماز میخواندهاند، و بـه دنبال حدوث این اندیشه، به قبض دستور دادند. برخی شارحان حدیث پیشین بر این مطلب آگاه بـودهاند؛ از باب مثال، شیخ ملاعلی قاری در تفسیر این حدیث گفته است:
احـتمال دارد خـلفای چـهارگانه یا حاکمان و یا پیامبر(ص) به مردم(در باره قبض) دستور دادهباشند؛ اما حق این است که اگر پیـامبر( ص) دسـتور داده بود، راوی از باب تبرک، نام او را ذکر میکرد و ترک نام پیامبر(ص) در حدیث نـشان مـیدهد کـه امر کننده، پیامبر(ص) نبوده؛ بلکه حاکمانی بودهاند که به جای سنت از هواهای نفسانی پیروی مـیکردهاند و از آن جا که سیره علی و اهل بیت، بر رها کردن دستها در نماز و محکوم کـردن قبض بوده، و حاکمان در نـقطه مـقابل سیره اهل بیت(ع) قرار داشتهاند، به جای رها گذاشتن دستها در نماز، به قبض دستور دادهاند.
وجه دوم: ذیل سند روایت، عبارتی وجود دارد که نشان میدهد راوی(ابوحازم) که روایت را از سهل نقل کرده، در صـحت مضمون روایت تردید داشته است؛ زیرا در پایان گفته است که «مضمون روایت را درست نمیدانم، مگر این که آن را به پیامبر(ص) نسبت میدهد»، و اسماعیل سخن ابوحازم را چنین نقل کرده است:
مضمون روایت را درسـت نـمیدانم، مگر این که به پیامبر(ص) نسبت داده شود؛ یعنی فعل «ینمی» را که از ریشه «نمی» به معنای نسبت دادن است، به صورت مجهول قرائت کرده و طبق این قرائت معنای جمله چنین مـیشود: مـعلوم نیست که قبض در نماز، سنت باشد، مگر این که انجام آن به پیامبر(ص) نسبت داده شده باشد؛ بنابراین، آنچه سهل بن سعد روایت کرده، مرفوع است.
ابن حجر میگوید:
میان اهـل حـدیث چنین مصطلح است که وقتی راوی میگوید «ینمیه» یعنی آن را نسبت میدهد، مقصودش این است که روایت نسبت به پیامبر(ص) مرفوع است.23
_______________________________
23. همان.
همه آنچه بیان شد در صورتی است که «یـنمی» را بـه صـیغه مجهول بخوانیم ؛ امّا اگر آن را بـه صـیغه مـعلوم بخوانیم، معنای سخن ابوحازم این میشود که سهل مضمون روایت را به پیامبر(ص) نسبت داده است؛ بنابراین بر فرض صحت این قرائت و خـارج شـدن روایـت از مرسله و مرفوعه بودن، این سخن ابو حازم کـه «مـضمون روایت را درست نمیدانم، مگرآن که...»، نشان دهنده ضعف این نسبت است و این که او آن را از فرد دیگری شنیده و نام آن را نبرده اسـت.
ابـن حـجر در فتح الباری گفته است:
میگویند این حدیث، مرفوع است. دانـی گفته: این حدیث مخدوش است؛ زیرا گمانی از ابوحازم است، و گفته شده: اگر این حدیث مرفوع بود، نیاز نـبود بـگوید: لاأعـلمه، یعنی آن را درست نمیدانم.24
2. حدیث وائل بن حجر
این حدیث به چند صـورت روایـت شده است:
صورت اوّل: مسلم از وائل بن حجر روایت کرده:
پیامبر(ص) را دیده که هنگام آغاز نماز، دستها را بـرای تـکبیر بـالا میبرده است و پس از آن که خود را با لباسش میپوشاند، دست راست را روی دست چپ قـرار مـیداد و چـون میخواست به رکوع برود، دستانش را از زیر لباس در میآورد؛ سپس بالا میبرد و بعد از تکبیر بـه رکـوع مـیرفت و... .25
_______________________________
24. فتح الباری، ج4، ص126.
25. مسلم، الصحیح، ج1، ص 13، کتاب الصلاة، باب 5 از ابواب «وضع یده الیمنی علی الیسری». در سـند ایـن حدیث، همام قرار دارد که اگر مقصود از همام، همان همام بن یحیی باشد، ابـن عـمار در مـورد او گفته است: یحیی القطان به همام اهمیت نمیداده و عمر بن شیبه گفته است: عـفان بـرای ما نقل کرد که یحیی بن سعید در بسیاری از احادیث همام به او اعتراض مـیکرد، و ابـو حـاتم گفته است: همام در محفوظاتش ثقه بوده است (ر. ک: هدی الساری، ج1، ص 449).
استدلال به این حدیث، استدلال بـه فـعل پیامبر(ص) است و به فعل پیامبر(ص) در صورتی استدلال میشود که وجه آن معلوم بـاشد؛ در حـالی کـه وجه این عمل، هنور معلوم نیست؛ زیرا ظاهر حدیث چنین است که پیامبر(ص) کنارههای جـامهاش را جـمع مـیکرده و با آن سینه خود را میپوشانده و دست راست را روی دست چپ میگذاشته است؛ امـا آیـا این عمل به سبب استحبابش در نماز بوده یا بدان جهت بوده که جامهاش شُل و آویزان نـباشد؛ بـلکه به بدنش چسبیده و او را مثلاً از سرما حفظ کند؟ به هر حال، وجه این عـمل پیـامبر(ص) معلوم نیست، و تا هنگامی که روشن نـباشد کـه ایـن عمل را برای استحبابش در نماز انجام داده یا نـه، بـرای ما حجت نخواهد بود.
احتمال دیگر این است که عمل پیامبر برای جـلوگیری از رهـا بودن جامه در نماز بوده اسـت. تـرمذی از ابو هـریره روایـت کـرده که رسول خدا(ص) از «سدل» در نماز نـهی فـرموده است. در لسان العرب آمده: «سدل» عبارت است از این که انسان لباسش را رهـا سـازد و دو طرف آن را پیش رویش جمع نکند ؛ در مـورد «سدل» از پیامبر(ص) روایت شـده کـه مکروه است.26
پیامبر اکرم(ص) بـیش از دهـ سال با مهاجران و انصار بوده است. اگر چنین کاری از او سر میزد، به طـور قـطع از راویان بسیاری نقل میشد و نـقل آن بـه وائل بـن حجر منحصر نـمیشد بـا این که در روایت اوهـم دو احـتمال وجود دارد.
صورت دوم: نسایی و بیهقی در سنن خویش با دو سند گوناگون از وائل بن حجر روایت کردهاند:
رسـول خـدا(ص) را دیدم که هنگام قیام نماز، بـا دسـت راست، دسـت چـپ را گـرفت.27
در روایت بیهقی چنین آمـده است:
وقتی به نماز میایستاد، دست چپ را با دست راست میگرفت و علقمه را دیدم که ایـن کـار را انجام میدهد.28
_______________________________
در سند این حدیث، مـحمد بـن جـحاده نـیز قـراردارد، نووی در شرحش بـر صـحیح مسلم اشاره کرده و گفته است: در سند این روایت، محمد بن جحاده قرار دارد؛ سپس سکوت کرده اسـت.
26. سـنن تـرمذی، ج2، ص217، ح378.
27. سنن نسایی، ج2، ص97، باب «وضع الیمین علی الشـمال فـی الصـلاة».
28. سـنن بـیهقی، ج1، ص28، بـاب «وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاة».
استدلال به این روایت در گرو صحت سند و تمام بودن دلالت آن است. اما از نظر سند: اگر چه این روایت را بیهقی و نسایی بـا دو سند گوناگون نقل کردهاند، در هر دو سند، «عبداللّه» وجود دارد. در سنن نسایی آمده است:
عبداللّه به ما خبر داد، و در سنن بیهقی آمده است: عبداللّه بن جعفر به ما خبر داد که مقصود از او، عبداللّه بـن جـعفر بن نجیح سعدی است و در ضعف این فرد، آنچه عبداللّه فرزند امام احمد از پدرش نقل کرده، کافی است و آن این که «وکیعوقتی به حدیثی از عبداللّه بن جعفر میرسید، آن را حذف میکرد و در جایی دیـگر از پدرش از مـشایخش نقل میکند که «بعد از آن که وضع و حال او را دانستم، هیچ حدیثی از او ننوشتم»، و دوری از ابن معین نقل کرده است که او قابل اعتنا نیست.
ابوحاتم مـیگوید: یـزید بن هارون در باره او پرسید، و او گـفت: از چـند چیز نپرسید. عمروبن علی در مورد او گفته که ضعیف است.
ابوحاتم باز در باره او میگوید: احادیث بسیار ناشناختهای دارد. او از طریق راویان ناشناخته، از ثقات روایت میکند... نسایی در حـق او گـفته که احادیثش متروک اسـت، و مـرة در باره او گفته است: ثقه نیست.29
اما دلالت روایت: ممکن است این حدیث، شکل دیگری از حدیث اوّل باشد با این تفاوت که حدیث اوّل عبارتی را در بردارد که این حدیث فاقد آن است ؛ زیرا در حـدیث اوّل آمـده بود که «پیامبر(ص) پس از آن که خود را با لباسش پوشاند، دست راست را روی دست چپ قرار داد» پیشتر گفتیم که مطابق ظاهر حدیث، پیامبر(ص) کنارههای جامهاش را جمع کرده و با آن، سینه خود را پوشانده است و دسـت راسـت را روی دست چـپ قرار داده تا جامهاش شل و آویزان نباشد. به هر حال چون دلیل این عمل پیامبر(ص) روشن نیست، نـمیتوان به آن استدلال کرد. افزون بر این، در خود حدیث شاهدی وجود دارد کـه نـشان مـیدهد قبض در صدر اوّل، متداول نبوده؛ زیرا در حدیث آمده است: «علقمه را دیدم که آن
_______________________________
29. تهذیب التهذیب، ج5، ص174، شماره 298.
را انجام مـیدهد»؛ در صـورتی که اگر قبض میان صحابه و تا بعین متداول بوده است، دلیلی نداشت کـه ایـن فـعل متداول را به علقمه، راوی حدیث از وائل، نسبت دهد و این نشان میدهد که قبض، امری غیر متداول بـوده و به همین سبب علقمه آن را نقل کرده است.
صورت سوم حدیث: نسایی با سـند خود از وائل بن حجر چـنین نـقل کرده است:
به طرف نماز رسول خدا(ص) نگریستم که چگونه نماز میخواند. او ایستاد و تکبیر گفت و دستانش را تا محاذی گوشها بالا برد؛ آن گاه دست راستش را بر پشت دست چپ و مچ و بـازوی آن قرارداد.30
این حدیث را عیناً بیهقی در سننش آورده است.31
استدلال به این روایت در گرو صحت سند و دلالت آن است.
سند نسایی: این سند، عاصم بن کلیب کوفی را در بردارد که ابن حجر در باره او گفته است: از ابـن شـهاب از مذهب کلیب که آیا از مرجئه بوده است پرسیده شد، در پاسخ گفت: نمیدانم؛ اما شریک بن عبداللّه نخعی گفته که وی از مرجئه بوده است.
ابن مدینی در حق او گفته است که به مـتفرّداتش اسـتناد نمیشود.
سند بیهقی: این سند، عبداللّه بن رجاء را در بر میگیرد که ابن حجر از ابن معین نقل کرده که دارای احادیث غلط نوشته بسیاری است، مشکلی ندارد.
عمروبن عدی در باره او گـفته اسـت:
وی راستگوست و دارای اشتباهات و احادیث غلط نوشته بسیاری است، و حجت نیست، و در سال 219 یا 220 هجری وفات یافت. او غیر از عبداللّه بن رجاء مکی است که از امام جعفر صادق(ع) و غیر او روایت میکند.
در صورتی کـه مـقصود از ایـن راوی، عبداللّه بن رجاء مکی بـاشد، بـاز هـم خالی از نقد و نظر نیست. ابن حجر از ساجی نقل کرده که این فرد، احادیث ناشناختهای دارد.
احمد و یحیی در مورد او اختلاف نظر دارند. احـمد مـیگوید:
_______________________________
30. سـنن نسایی، ج2، ص95، باب «موضع الیمین من الشمال فی الصـلاة».
31. سـنن بیهقی، ج2، ص28، باب «وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاة».
گفتهاند که کتابهای او از بین رفته، از این رو با اعتماد از حافظهاش مـینگاشته اسـت. و هـمین امر باعث شده که احادیث منکری از وی نقل شده باشد و مـن جز دو حدیث، چیزی از او نشنیدهام. عقیلی نیز همین عبارات را از احمد نقل کرده است.32
دلالت حدیث: بدون تردید، صورت سـوم حـدیث، دلالت آشـکارتری از دو صورت قبلی دارد. در باره این صورت از حدیث هم این احتمال هست کـه هـمان روایت اوّل باشد با این تفاوت که این روایت به صورتهای گوناگون نقل شده و اختلافی هم کـه وجـود دارد، از نـاحیه راویان است و از آن جا که ممکن است این صورت از روایت، همان صورت اوّل بـاشد، در بـارهاش هـمان چیزی را میگوییم که در باره صورت اوّل گفتیم: این عمل پیامبر(ص) دارای دو وجه است؛ بنابراین نمیتوان بـه آن اسـتناد کـرد. پس دلالت هر دو حدیث گذشته بر لزوم قبض در نماز، قصور دارد.
3. حدیث عبداللّه بن مسعود
نسایی از حجاج بـن ابـی زینب نقل کرده است از ابو عثمان شنیدم که از ابن مسعود چنین حکایت کـرد:
پیـامبر مـرا دید که در نماز، دست چپ را روی دست راست گذاشتهام؛ پس دست راست مرا گرفت و روی دسـت چـپم قرار داد.33
بیهقی همین حدیث را با همین الفاظ، اما با سند دیگری نقل کـرده اسـت.
اسـتدلال به این حدیث در گرو صحت سند و دلالت آن است.
سند روایت: هر دو سند، حجاج بن ابی زیـنب سـلمی را در بردارد که احمد بن حنبل در حق او گفته است: «میترسم ضعیف الحدیث بـاشد». ابـن مـعین در باره او گفته است: «ایرادی ندارد». حسن بن شجاع بلخی از علی بن مدینی نقل کرده کـه: «پیـرمردی ضـعیف
_______________________________
32. تهذیب التهذیب، ج5، ص211، شماره 364.
33. سنن نسایی، ج2، ص97، باب «فی الامام إذا رأی الرجل قد وضع شـماله عـلی یمینه».
از اهل واسط است.» نسایی گفته است: «قوی نیست»، ابن علی در مورد او چنین اظهار نظر کـرده
«امـیدوارم روایاتی را که نقل کرده، عیبی نداشته باشد»؛ آن گاه ادامه داده است: «دارقـطنی مـیگوید: نه قوی است و نه حافظ».34
سخنان دیـگری هـم در بـاره او گفته شده که به همین مقدار بـسنده مـیکنیم.
دلالت حدیث: مطلب قابل ملاحظه در باره دلالت حدیث این است که عبداللّه بن مـسعود از پیـشگامان گروندگان به اسلام است. او در اوایـل بـعثت اسلام آورد و بـه سـبب ایـمانش به پیامبر و اسلام، متحمل مصیبتهای فـراوانی شـد؛ بنابراین، ممکن نیست چنین فردی از کیفیت قبض(در صورتی که قبض، سنت بـاشد) بـی اطلاع بوده باشد تا دست چـپ را روی دست راست بگذارد.
_______________________________
34. تـهذیب التـهذیب، ج2، ص201، شماره 372.
35. سنن ترمذی، ج2، ص32، شماره 252.
احـادیث ضـعیف غیر قابل استناد
احادیثی که ذکر شد، عمده احادیثی است که بر قـبض بـه آنها استدلال شده است؛ البـته روشـن شـد که از اثبات آن نـاتوانند. احـادیث دیگری وجود دارد که بـیهقی آنـها را در سننش گرد آورده است؛ اما به دلیل ضعف سندی و دلالتی، هیچ کدام صحیح نیست. اکـنون بـرای تکمیل بحث، آنها را به ترتیب ذکـر، و از نـظر سند و دلالت بـررسی مـیکنیم.
1. حـدیث هُلب
ترمذی از قتیبه از ابـی الاحوص، از سماک بن حرب، از قبیصة بن هلب، از پدرش چنین نقل کرده است:
رسول خدا(ص) امام مـا در نـماز میشد و هنگام نماز، دست چپش را بـا دسـت راسـت مـیگرفت.35
بـیهقی این حدیث را بـه ایـن صورت نقل کرده است:
رسول خدا(ص) را دیدم که در نماز، دست راست را روی دست چپ قرار داده اسـت.36
سـند ایـن روایت همچون دلالتش بر لزوم قبض، ضعیف اسـت. بـرای اثـبات ضـعف سـند آن، تـوجه خواننده را به شرح حال دو راوی آن جلب میکنیم:
قبیصة بن هُلب:
براساس سخن ذهبی، عجلی گفته است:
قبیصة بن هلب ثقه است و ابن حبان او را در کتابش در زمره ثقات آورده اسـت. ابن مدینی در مورد او گفته که مجهول است.37
ابن حجر در باره او گفته که مجهول است و به جز سماک، از او روایت نکرده است. نسایی او را مجهول دانسته است.38
سماک بن حرب:
ذهبی در باره او گـفته اسـت:
وی صدوق و صالح است. ابن مبارک از سفیان روایت کرده که او ضعیف است.
جریر ضبیّ در باره او چنین میگوید:
نزد سماک آمدم. او را دیدم که ایستاده بول میکند. بازگشتم و از او چیزی نپرسیدم و گفتم در اثـر پیـری خرف شده است.
احمد بن ابی مریم از یحیی نقل کرده که سماک ثقه است و گروهی او را ضعیف دانستهاند.
احمد گفته است که سماک احـادیث آشـفتهای دارد. به گفته ابوحاتم، سماک، ثـقه و صـدوق است. صالح جزره میگوید که او تضعیف شده است. نسایی چنین میگوید:
_______________________________
36. سنن بیهقی، ج2، ص 29.
37. میزان الاعتدال، ج3، ص384، شماره 6863.
38. تهذیب التهذیب، ج8، ص350، شماره 633.
اگر سماک به تنهایی اصـلی را بـیاورد، حجت نیست؛ زیرا هـر گـاه چیزی را به او یاد میدادند، کلمات متشابه را یاد میگرفت.39
به گفته ابن حجر، احمد در حق سماک گفته است که احادیث آشفتهای دارد. ابن ابی خیثمه گفته است:
از ابن معین شنیدم که در مـورد سـماک پرسیده شد که چه چیزی سبب عیب او شده است؟ در پاسخ گفت: احادیثی را اسناد داده که دیگران اسناد ندادهاند.
ابن عمار در باره او میگوید:
میگویند که سماک مخلوط میکند و مردم در باره حدیث او اختلاف دارنـد.
ثـوری هم بـه گونهای او را ضعیف دانسته است. یعقوب بن شیبه میگوید که از ابنمدینی در باره روایت سماک از عکرمه پرسیدم، گفت: آشـفته است. زکریا بن علی از قول ابن مبارک میگوید که سماک در حـدیث، ضـعیف اسـت. یعقوب میگوید:
روایت سماک از عکرمه به طور خاص، آشفته است.40
دلالت حدیث: روایت مزبور دلالت ندارد که پیـامبر در حـال قرائت، دست راست را روی دست چپ قرار میداده؛ بلکه ظاهر حدیث نشان میدهد کـه حـضرت در کـلیه حالات نماز، این کار را انجام میداده است و این چیزی است که کسی به آن ملتزم نـشده.
2. حدیث محمد بن ابان انصاری
بیهقی با سند خود از محمد بن ابان انـصاری از عایشه نقل کرده اسـت:
سـه خصلت، از خصلتهای نبوت است: شتاب کردن در خوردن افطار، تأخیر در خوردن سحری و قراردادن دست راست بر دست چپ در نماز.41
در ضعف این حدیث همین بس که بخاری در تاریخ کبیرش پس از نقل آن گفته است:
از مـحمد، حدیثی را که از عایشه شنیده باشد، سراغ نداریم.
در نسخهای دیگر آمده است که از محمد، حدیثی را سراغ نداریم.
_______________________________
39. میزان الاعتدال، ج2، ص233، شماره 3548.
40. تهذیب التهذیب، ج8، ص 350، شماره 633.
41. سنن بیهقی، ج2، ص29.
محقق کتاب التاریخ الکبیر اثر بخاری در پاورقـی، دیـدگاههای عالمان رجال را در باره محمد بن ابان نقل کرده و به این نتیجه رسیده است که او از اهل انصار در مدینه بود؛ سپس به یمامه رفت و احادیثی به صورت ارسال از عایشه نقل کرده اسـت.42
3. حـدیث عقبة بن صهبان
بیهقی با سند خود از حماد بن سلمه، از عاصم جحدری از عقبة بن صهبان، از علی ـ رضی اللّه عنه ـ در مورد آیه «فصلّ لربّک وَانحَر» نقل کرده است:
هو وضـع یـمینک علی شمالک فی الصلاة؛43
نحر عبارت است از قراردادن دست راست بر دست چپ در نماز.
استدلال به این حدیث بر لزوم قبض در نماز، مخدوش است؛ زیرا
اوّلاً: عاصم جحدری موثّق نیست. ذهـبی در مـورد او گـفته است:
عاصم بن عجاج جـحدری بـصری روایـات شاذی را که برخی از آنها ناشناخته است برای یحیی بن یعمر و نصر بن عاصم و از سلام بن ابومنذر و گروهی دیگر روایت کرده اسـت.
بـخاری در تـاریخش از او یاد کرده و گفته:
عاصم جحدری از زمره راویان بـصری اسـت که از عقبة بن ظبیان روایت میکند، و او را توثیق نکرده است.44
ثانیاً: سند حدیث طبق نقل بیهقی، به عقبة بن صـهبان مـنتهی مـیشود. بیهقی در حق او گفته است:
بخاری در تاریخش در شرح حال عقبة بـن ظبیان، از موسی بن اسماعیل از حماد
_______________________________
42. التاریخ الکبیر، ج11، ص34، قسمت پاورقی.
43. سنن بیهقی، ج2، ص29.
44. التاریخ الکبیر، ج6، ص 486، شماره 3061.
بن سلمه نقل مـیکند کـه او از عـاصم جحدری از پدرش از عقبة بن ظبیان شنید که وقتی از علی از معنای «وانحر» در آیـه «فـصل لربک و انحر» پرسیده شد، دست راستش را تا وسط آن، روی سینهاش گذاشت.
آنچه بخاری در تاریخش طـبق نـقل بـیهقی روایت کرده، با آنچه خود بیهقی مستقیم روایت کرده است، از دو جهت تـفاوت مـیکند:
1. سـند بیهقی به عقبة بن صهبان منتهی میشود؛ در حالی که طبق نقل بخاری، سند روایـت بـه عـقبة بن ظبیان منتهی میشود.
2. طبق نقل بیهقی، عاصم جحدری از عقبة بن صهبان روایت مـیکند؛ در حـالی که طبق نقل بخاری، عاصم به واسطه پدرش از عقبة بن ظبیان روایت میکند. نـام پدر عـاصم یـعنی عجاج در کتابهای رجالی ذکر نشده است.
در نتیجه چنین حدیثی با این همه ضعف و اضـطراب سـندی هرگز قابل استناد نیست.
4. حدیث غزوان بن جریر
بیهقی از غزوان بن جریر از پدرش نـقل کـرده اسـت:
چنین بود که وقتی علی ـ رضی اللّه عنه ـ به نماز میایستاد و تکبیر میگفت، دست راستش را بـه مـچ دست چپ میزد و تا رفتن به رکوع بر این حالت بود، مـگر بـرای خـاراندن پوست یا درست کردن لباس.45
در ضعف این روایت همین بس که جریر، پدر غزوان، مجهول اسـت. ذهـبی مـیگوید: جریر ضبی ناشناخته است.
5. مرسله غضیف و مرسله شداد
بیهقی میگوید:
حارث بـن غـضیف کندی و شداد بن شرحبیل انصاری برای من نقل کردند که
_______________________________
45. سنن بیهقی، ج2، ص92.
هریک از آنها پیامبر را دیـده اسـت که دست راست را روی دست چپ گذاشته است.46
آنچه ذکر شد، طبق نـقل بـیهقی بود؛ اما ترمذی راوی را به صورت غطیف بـن حـارث ضـبط کرده است.47 بنابراین، طبق نقل بیهقی، راویـ حـدیث، حارث بن غضیف کندی است؛ اما طبق نقل ترمذی، راوی حدیث، غطیف بن حـارث اسـت؛ پس پدر به پسر در این سند مـشتبه شـده و روشن نـیست کـه کـدام یک روایت کرده است.
مطابق نـقل ابـن حجر، غضیف در کودکی پیامبر(ص) را درک کرده است و به نقل از او میگوید:
کودک بودم کـه درخـتان خرمای انصار را تکان میدادم. مرا نـزد پیامبر(ص) آوردند و او پس از آن کـه دسـتی به سرم کشید، فرمود: از آنـچه بـر زمین میریزد بخور و درختان را تکان مده!
از کلمات برخی استفاده میشود که او از تابعین بـوده و پیـامبر(ص) را درک نکرده است. صاحب الاصابه گـفته اسـت: گـروهی او را از زمره تابعین شـمردهاند.48
خـلاصه این که حدیث مـزبور بـه ادله ذیل قابل استدلال و استناد نیست:
اوّلاً، این حدیث، مرسله است و اصحاب حدیث سندی بـه دو راوی آن نـدارند.
ثانیاً، راوی حدیث در کودکی، پیامبر(ص) را درک کرده اسـت. بـرخی از احادیث در مـعرفی او گـفتهاند: «له صـحبة» یعنی مدت اندکی صـحابی پیامبر(ص) بوده است.
ثالثاً، روشن نیست که صحابی پیامبر(ص) باشد؛ زیرا گروهی او را از تابعین به شـمار آوردهـاند.
به هر حال، حدیثی که چـنین حـالی دارد قـابل اسـتدلال نـیست.
_______________________________
46. سنن بیهقی، ج2، ص29.
47. سـنن تـرمذی، ج2، ص32، حدیث252.
48. الاصابه، ج3، ص186، شماره 6912.
6. حدیث نافع از ابن عمر
بیهقی با سند خود از عبدالمجید بن عبدالعزیز بن ابـی رواد، از پدرش، از نـافع، از ابـن عمر نقل کرده است که پیامبر(ص) فـرمود:
إنـّا مـعاشر الانـبیاء اُمـرنا بـثلاثٍ: بتعجیل الفطر، و تأخیر السحور و وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاة؛49
ما گروه پیامبران به سه چیز مأمور شدهایم: شتاب در خوردن افطار، تأخیر در خوردن سحری و قراردادن دسـت راست بر دست چپ در نماز.
این همان حدیثی است که محمد بن ابان انصاری از عایشه روایت کرده است.(حدیث شماره 2).
بیهقی گفته است:
این حدیث را فقط عبدالمجید روایت کرده کـه بـه طلحة بن عمرو معروف است و قوی نیست.
ذهبی او را چنین معرفی کرده که صدوق است و همانند پدرش از مرجئه به شمار میرود.
ابن معین او را توثیق کرده و ابو داوود در باره او گفته که مـبلّغ مـرجئه بوده است.
ابن حبان در باره او گفته که سزاوار ترک است. احادیث ناشناختهای دارد. اخبار را دگرگون و احادیث مجهولی را از راویان مشهور نقل کرده است.
به گـفته ابـوحاتم، وی قوی نیست و احادیثش نوشته مـیشود.
دارقـطنی در باره او میگوید:
به او استناد نمیشود و معتبر نیست. احمد بن ابی مریم از ابن معین نقل میکند که وی ثقه است و از گروهی ضعیف روایت میکند.
بخاری مـیگوید:
حـمیدی در مورد او سخن میگفت و ایـن را نـیز گفته است که اختلافاتی در احادیثش وجود دارد. از او پنج حدیث صحیح شناخته نشده است.50
_______________________________
49. سنن بیهقی، ج2، ص29.
50. میزان الاعتدال، ج2، ص648، شماره 5183.
7. حدیث ابن جریر ضبی
ابو داوود از ابن جریر ضبی، از پدرش روایت کرده است:
عـلی ـ رضـی اللّه عنه ـ را دیدم که با دست راست، دست چپ را در ناحیه مچ گرفته و بالای ناف گذاشته است.
ابوداوود پس از نقل این حدیث میگوید:
از سعید بن جبیر روایت شده: «فوق السرّة» یعنی بالای نـاف، و ابـو مجلز گـفته: «تحت السرّة» یعنی زیر ناف.51
استدلال به این روایت مخدوش است؛ زیرا ابن جریر ضبی همان عـزوان بن جریر ضبی است که در حدیث شماره 4 در باره پدرش سخن گـفتیم و شـاید ایـن حدیث، همان حدیث باشد.
ابو داوود حدیث دیگری از طاووس نقل کرده است:
رسول خدا(ص)52در نماز، دست راست را روی دسـت چـپ میگذاشت، آن را محکم میگرفت و روی سینه قرار میداد.
حدیث مرسل است؛ زیرا طاووس از تـابعین بـه شـمار میرود.
روایات دیگری وجود دارد که به ابن زبیر نسبت داده شده که او گفته است:
صفّ القـدمین و وضع الید علی الید من السنّة؛53
منظم کردن پاها و قراردادن یک دست رویـ دست دیگر از سنتهای پیـامبر(ص) اسـت.
ابو هریره هم گفته:
گذاشتن دست روی دست و قراردادن آن زیر ناف [سنت است].54
_______________________________
51. سنن ابی داوود، ج1، ص201، باب «وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاة»، شماره 757 و 759.
52. همان.
53. سنن ابی داوود، ج1، ص 200 و 201، شماره 754 و 758.
54. همان.
فقه اهل بیت
بدیهی اسـت که قول صحابی تا وقتی آن را به پیامبر(ص) نسبت ندادهاند، حجت نیست.
اکنون حق آشکار شد
از مباحث مفصل گذشته امور ذیل روشن شد:
1. یکی از کسانی که کیفیت نماز پیامبر(ص) را با تمام جـزئیات آن نـقل کرده، ابو حمید ساعدی است که نامی از قبض نیاورده است. این در حالی است که این نقل در حضور ده تن از صحابه صورت گرفته و تصدیق حاضران در مجلس را نیز دریافته است. مسأله قـبض هـم چیز کمی نبوده که راوی یا راویان حاضر در مجلس از آن غفلت کرده باشند؛ بنابراین، اگر نماز پیامبر با قبض بوده، به طور قطع یکی از آنها به او اعتراض میکرد که چرا از آن یـادی نـکرده است.
2. روایاتی که برای اثبات سنت بودن قبض به آنها استدلال شده، یا دلالتشان ضعیف است یا سند شان و یا هردو.
3. اگر قبض یکی از سنتهای نماز به شمار مـیرود، نـبایستی تـمام امامان اهل بیت(ع) با آن مـخالفت مـیکردند تـا جایی که آن را از سنتهای مجوسیان به شمار آورند.
4. مسأله قبض دایر بین بدعت و سنت است، مقتضای احتیاط، ترک قبض در نماز اسـت، زیـرا در صـورت اخذ آن، احتمال حرمت و ارتکاب بدعت وجود دارد به خـلاف صـورت ترک؛ زیرا ترک قبض ترک عمل مستحب است، و ترک عمل مستحب مانعی ندارد.
5. جای شگفتی است که از فقیهان اهـل سـنت بـه هربابی روی میآورند، مگر باب امامان اهل بیت(ع)!