■ اصناف نیایش از نگاه ترزای آویلی
چکیده :
نيايش (Prayer) موضوع اصلى در آثار ترزا به ويژه كتاب زندگى نامه خود نوشته است. ترزا نيايش را به معانى متعددى به كار برده، و براى هر يك از انواع و اصناف آن مصاديقى را در آثارش ذكر كرده است: مناجات (گزارش از وضع خود)، دعا (درخواست از خدا براى حركت از وضع موجود و رسيدن به وضع مطلوب) و نماز (انجام مناجات يا دعا در جا و زمان ويژه). ترزا براى بيان مقصود خود از نيايش، تمثيلى ارائه مى كند: آبيارى باغ ممكن است به چهار طريق صورت پذيرد: 1. آبيارى با بهره گيرى از قدرت بازوان و كشيدن آب از چاه; 2. آبيارى با بهره گيرى از چرخ چاه; 3. آبيارى با استفاده از جويبارى كه در باغ جارى است; 4. آبيارى با بهره گيرى از بارش باران.
مراد ترزا از باغ، نفس آدمى است و چـهار روش آبـيارى نـيز راه هاى برگزارى نيايش است; چه از نظر او نيايش، راه آبيارى نفس است. آنگاه ترزا خود اين چـهار روش آبيارى را بر چهار روش نيايش تطبيق مى كند كه به ترتيب عبارت است از: 1. نيايش ذهـنى; 2. نيايش ذكر; 3. نيايش سكوت و 4. نـيايش وصـال. بدين ترتيب، سالك پس از طى سه مرحله نيايش، در مرحله چهارم به وصال خدا موفق مى شود و از مشاهده او حظ وافى مى برد.
انسان به دلايل و اهداف مختلف با خدا مواجه مى شود تا جـايگاه او در هستى را بررسى كند; گاهى براى آن كه نسبت خدا با خلق را مورد توجه قرار دهد و گاهى براى اين كه با او گفتگو كند. همين گفتگو نيز بستگى دارد به نوع نگرشى كه انسان به خدا، خود و رابطه خـود بـا خدا دارد. اگر خدا به عنوان آفريدگارِ دوست داشتنى تلقى شود، در آن صورت انسانِ محب علاقه مند خواهد بود تا با او به عنوان محبوب گفتوگو كند; درد دل خود را براى او باز گو كند و از او نـيز جـواب ها و راهنمايى هايى اخذ كند. و اگر در نگرشش، موجودى باشد كه به قهر و جبر مى آفريند، رابطه و گفتوگوى اش رنگ ديگرى به خود خواهد گرفت. اگر خدا را به عنوان مولا در نـظر بـگيرد، رابطه و گفتوگوى ديگرى خواهد داشت و اگر او را به عنوان معشوق در نظر بگيرد طبعاً تلقى او عوض خواهد شد.
افزون بر اين، اساساً نيايش وقتى معنا و مبنا پيدا مى كند كه خدا را موجودى متشخص بـدانيم; زيرا بـا مـفهوم كلىِ سارى در همه هستى هرگز نـمى تـوان رابـطه و گفتوگويى طرفينى برقرار كرد. گفتوگوى انسان و خدا در قالب هاى مختلف مى تواند صورت پذيرد: 1) در قالب واژه هاى از پيش تعيين شده; 2) در قالب واژه هاى از پيش تعيين شـده بـه هـمراه آيين ها و اعمال ويژه; 3) در قالب واژه ها امّا نامتعين و به صـورت رابـطه «من و تو».
نوع اول را در ذكر مى توان يافت و نوع دوم را در نماز و نوع سوم را در دعا. در اين مجال و مقال، نيايش ترزا را، كه شامل هر سه قـسم نـماز، دعـا و مناجات مى شود، بررسى مى كنيم. پيش از تعريف دعا بـايد اشاره كنيم كه مرادمان از دعا هر چه باشد، دست كم دو دسته گزاره در عموم دعاها مى توان يافت: گزاره هـا و بـياناتى كهـ دعاكننده از وضع موجود و نامطلوب گزارش مى دهد; و بخش دوم كه بيانات انشايى اسـت و در طـى آنها دعاكننده به بيان درخواست خود و رسيدن به وضع مطلوب ناموجود مى پردازد. به بخش اول، عنوان مـناجات داده انـد و بـه بخش دوم استدعا. امّا معناى اصلى دعا در هر دو بخش منطوى است.
پاسخ بـه اين پرسـش كه در آثـار ترزا به اين مقولات پرداخته شده است يا نه، مثبت است. بايد گفت كه در نيايش هـاى تـرزا تـمام اين نيايش ها طرح شده است; چه او گفتوگوى خود با خدا را گاه در قالب واژه هـايى از پيش تـعيين شده بيان مى كند كه با آيينى همراه نيست (ذكر) و گاه آنها را همراه با آيين و در دير، كليسـا يا نـمازخانه بـيان مى كند (نماز) و گاه آن را بدون در نظرگرفتن مكان و آيين خاصى اجرا مى كند (دعا); ضـمن اين كهـ در آثار ترزا هر دو شق دعاطرح شده و هر دو از اهميت و جايگاه والايى برخوردار است. اهميت نـيايش بـه حـدى است كه مى توان ادعا كرد كه همه عرفان او در آن دعاها بيان شده است. به تعبير ديگر، تـرزا در دعـاهاى خود هم از وضع موجود خود و خدا گزارش داده است (مناجات) و هم خـواسته هـاى خـود را با خدا در ميان گذاشته است (دعا).
دعا در لغت به معناى «خواندن» است. در زبان هاى اروپايى در بـرابر اين اصـطلاح واژهـ prayer به كار رفته است. اين واژه در آثار ترزا به سه معناى «دعاكردن»، «نيايش كردن» و «نمازخواندن» آمـده است.
يوهان آرندت[2] نيايش را راهى براى ورود به روند زندگى و حاضر كردن خدا در زندگى دانسته است. از اين جهت، انـسان فـاقدِ نيايش از منظر دينى فردى مرده است (loc.cit). پاره اى از صاحب نظران نيز گوهر دين را نيايش دانـسته انـد (loc.cit).
روشن است كه دعا و نيايش اساس هـر دينـى اسـت و بدون توجه به آن، دين و ديندارى معناى خود را از دسـت خـواهد داد. ترزا خود نيز به اهميت اين امر واقف بود و به آن رنگ و بوى عـارفانه و عـاشقانه داد: «نيايش در نظر من چيزى نـيست جـز مراوده دوسـتانه و گـفتوگوى مـكرر و در خلوت با پروردگارى كه به ما عـشق مـىورزد» (Teresa,, p. 50)LifeVol._1,. البته از نظر ترزا كسى مى تواند وارد حوزه نيايش بشود كه به لحاظ مـعرفتى بـه اين درجه رسيده باشد كه خدا را ناظر بـر اعمال و رفتار و نيايش خـود بـبيند. نيايشگران عارف هميشه اين حـالت را دارنـد و به اين نظارت خدا باور دارند و هميشه خود را در محضر او مى بينند و هيچ وقت از آن غـفلت نـمىورزند; در حالى كه ديگران چنين نيستند بـلكه هـرگز بـه ياد ندارند كه خداوند بـر هـمه آنان نظارت دارد , Life (Teresa,p. 109). نظارت خـدا بـر اعمال و نيايش نيايشگر هميشه جنبه تنبيهى ندارد بلكه در مواردى جنبه بشارتى دارد; چنان كه ترزا بـيان مـى كند كه نيايش هاى او الهام خداوند بـوده اسـت (op. cit, p. 178). هر چـند كه از نـظر تـرزا عشق از عناصر اصلى نـيايش به شمار مى رود و فكر و انديشه در آن جايگاه والايى ندارد(op. cit, vol. 2, p. 233) . امّا همه نيايش عشق نيست بلكه عشق در تـمام انـواع نيايش جريان دارد و در قالب آنها تحقق پيدا مـى كنـد. بـنابراين، عـشق مـورد نظر ترزا عـشقى آزاد نـيست بلكه عشق جارى در نيايش دينى است; نيايشى كه از طريق ايثار حاصل مى شود و كتب مقدس آن را تعليم مـى دهـد. تـرزا علاوه بر عشق و ايثار كه در تحقق نيايش نـقش اسـاسى دارد، بـر عـنصر تـواضع تـأكيد نموده، نيايش را بر آن مبتنى كرده است. وى بر اين باور است كه هر اندازه شخص نيايشگر فروتن باشد خداوند او را به اندازه فروتنى اش بالا مى برد. تواضع در نيايش باعث مى شـود كه خداوند به نيايش كننده معرفت ويژه اى عنايت كند. مرتبه نخست اين معرفت خودشناسى است. اوج فروتنى، اعتراف صريح به گناهان است (op. cit. p. 215). «آب اول» بيان كننده وضعيت افرادى است كه تازه نيايش و سلوك را آغاز كرده انـد. اينـان خود را از بند گناهان مرگ آور و زشت رهانيده اند و به عبارتى پراكنده و بى ترتيب روى آورده اند و گه گاه نيز مكاشفاتى برايشان رخ مى دهد. اما تمامى اين اقدامات به سختى انجام مى شود و بـا مـشقات زيادى همراه است. اين در حالى است كه چنين افرادى پيوسته دچار خستگى و تشنگى و بى حوصلگى اند. , p. 830)Teresa of Avila(
«آب دوم» مربوط به كسانى است كه علاوه بر بهره گيرى از تـوانمندى هـاى فردى شان از ابزارهاى ديگرى نـيز اسـتفاده مى كنند. چرخ چاه در اين جا كه مورد استفاده نيايش كننده قرار گرفته، نماد الطاف الهى است كه نصيب او شده است.
در «آب سوم» باغبان فرصت پيدا مى كند كه بـه قـواى خود استراحت داده، از آنها كار نـكشد. در اين جـا نيايش كننده امكان اين را مى يابد كه از بخشى از ثمرات نيايش بهره مند شود; زيرا در اين نيايش آب رودخانه يا جوى، زحمت نيايش كننده را كم مى كند تا او بتواند به سكوت پردازد و قواى خود را به كار نيندازد. اگرچه تـرزا در كتـاب زندگى نامه از اين نيايش به عنوان مهم ترين بخش نيايش ياد مى كند، در كتاب كاخ درون با تأكيدى ساده بر نيايش سكوت، موقعيت آن را تنزل مى دهد (art.cit).
در نيايش چهارم در واقع تفضلات الهـى بـه اوج خود مـى رسد و تمام قوا به خواب مى رود و نيايش كننده وصال با حق را تجربه مى كند. نكته جالب در نـيايش هاى ترزا آن است كه اگر عناصر اصلى اين نيايش مورد توجه قرار گـيرد، نـيايش زمـان را در هم خواهد نورديد و بزرگ ترين تسّلى را براى نيايش كننده به بار خواهد آورد. بنابراين، حتى اگر نيايش زمـان زيادى بـه طول انجامد، هرگز ملال آور نخواهد بود; زيرا براى باغ وجود سالك آب زيادى عنايت خواهد شـد و او سـيراب تـر خواهد شد (op.cit, p.149). اين حالت از آن جهت رخ مى دهد كه از يك طرف تشنگى سالكِ نيايش كننده زيادتر مى شـود و از طرف ديگر آب زيادى به او مى رسد، در نتيجه لذت نيايش كننده به اوج مى رسد.
انواع نيايش
پيش از بيان انواع نـيايش از نـظر ترزا بايد اشاره كنيم كه نيايش در وهله نخست به دو بخش نيايش لفظى و معنوى تقسيم مى شود كه تقسيمات چهارگانه نيايش به بخش دوم مربوط است. در نيايش لفظى، نيايش كننده نمى داند كه خداوند چـگونه بنده خود را مورد عنايت قرار مى دهد , p.106)The Complete Works(. ترزا پس از برگزارى نيايش لفظى، براى رسيدن به نيايش معنوى چند مرحله را پيشنهاد مى كند كه عبارت است از: 1. رسيدگى به وجدان باطن كه همان اقرار به گـناهان و نـشانه گذاشتن بر بدن خود با صليب است; 2. پيدا كردن مصاحب و همراه در تنهايى. چه بهتر كه اين مصاحب همان استادى باشد كه نيايش لفظى را به ما ياد داده است البته بهترين مصاحب، خداوند است كه عاشقانه و متواضعانه اين نـيايش را بـه ما ياد مى دهد. سزاوار است تا جايى كه ممكن است، نزد او بيشتر بمانيم تا از مصاحبتش بهره كافى ببريم; «اگر به ماندن با او عادت كرديد و او بداند كه شما پيش او خواهيد ماند، پيش شـما بـيشتر خواهد ماند و بر شما فرض است كه او را بيشتر خشنود سازيد» (loc.cit). پس از طى اين مراحل مى توان وارد نيايش هاى معنوى شد.
ترزا با استفاده از تمثيل باغ، نيايش هاى خود را در چهار مرحله تـقسيم بـندى كرده اسـت. البته اين تقسيم بندى در آثـار او يكسـان نـيست و در مواردى اصطلاحات انتخاب شده و مفاهيم آنها متفاوت مى شود مثلا در كتاب زندگى نامه خود نوشت، مراحل نيايش ها عبارتند از: 1. نيايش ذهـنى (discursive prayer) (مـراقبه); 2. نـيايش سكوت; (prayer of quiet) 3. نيايش وصال متعارف; (prayer of ordinary union) 4. نيايش وصال نهايى (prayer of extraordinary, Teresa, 1992, ch.xi, pp.127-133). تـقسيم نـهايى وى از نيايش به قرار زير است: 1. نيايش ذهنى; 2. نيايش ذكر; 3. نيايش سكوت; 4. نيايش وصال. معيار ما هم در اين مكان، تقسيم بندى اخير اسـت.
بـه هـر حال ترزا آموزه هاى عرفانى خود را در قالب دعاهاى ذكرشده بـيان كرده و براى اين كه مراد خود را روشن تر كند ابتدا تمثيلى از آبيارى باغ را مطرح مى كند.
تمثيل باغ و بـاغبان قـالبى اسـت براى بيان سير تكاملى سالك. ترزا باغ و باغبانى را فرض مى كنـد; آنـگاه اين سئوال را مطرح مى كند كه اين باغبان از چه طريق يا طرقى مى تواند اين باغ را آبيارى كند. چهار روش براى آبـيارى بـاغ پيشـنهاد مى كند كه عبارت است از: 1) آبيارى باغ بدون كمك گرفتن از ابزارهاى مورد نـياز (كشـيدن آب از چـاه با دست(; 2) آبيارى باغ با استفاده از چرخ چاه; 3) آبيارى باغ با بهره گيرى از آب رودخـانه و 4) آبـيارى بـاغ با بهره گيرى از آب باران (Didiscursive prayer) البته برخى از مترجمان آثار ترزا اين اصطلاح را با Mental prayer به معناى نـيايش قـلبى معادل گرفته وآن را به جاى نيايش سكوت ذكر كرده اند و به جاى نيايش وصال، نيايش نـكاح روحـانى را آورده انـد (Smith, 1973). ترزا آنگاه اين روش ها را با نيايش هاى چهارگانه به قرار زير مقايسه مى كند:
1) نيايش ذهـنى يا مـراقبه.[3] ترزا اين مرحله نيايش را به آبيارى باغ بدون كمك گرفتن از ابزار تشبيه كرده است. در اين روش، بـاغبان بـا بـهره گيرى از قدرت بازوان خود آب را از چاه بيرون آورده، باغ را آبيارى مى كند. اين روش سخت ترين روش آبيارى باغ اسـت. اينـ روش و اين نيايش مخصوص مبتديان است. مبتدى از نظر ترزا كسى است كه آب را به زحـمت از چـاه بـيرون مى كشد و متحمل زحمت طاقت فرسايى مى شود. او مجبور است با جمع كردن حواس، خود را خـسته كنـد; زيرا چـنين شخصى به زندگى روزمره و آشفته عادت كرده، به سهولت نمى تواند به نـظم جـديد عادت كند.23 ترزا به افراد مبتدى توصيه مى كند كه به آنچه مى بينند يا مى شـنوند تـوجه نكنند. آنان بايد در تنهايى به گذشته خود بينديشند و موارد ذكرشده در نيايش را رعـايت كنـند (Loc.cit). به علاوه، نيايشگر مبتدى نبايد به دنـبال طـى مـراتب بالاتر باشد، بلكه بايد به فكر انـجام وظـايف خود باشد; چه انجام اين وظايف باعث رشد فضايل معنوى او خواهد شد. نيز لازم نـيست مـبتدى دعاى خاصى بخواند، بلكه بـا بـهره گيرى از كلمـات مـعمولى نـيز مى تواند خواسته هاى خود را طـلب كنـد و به مقصود خود نايل آيد و از اين توفيقِ رابطه دوستى با خدا بهره ور شود.
تـرزا بـه مبتديان توصيه مى كند كه در مراقبه حـتماً مصداق هايى را در نظر بـگيرند و بـر آنها مراقبه نمايند. انديشيدن وتـأمل كردن بـر روى جسم عيسى و مصايب او بسيار مفيد خواهد بود. اين مراقبه مى تواند او را از وساوس شـيطان در امـان نگه دارد. مضاف بر آنچه گـفته شـد، بـر مبتديان فرض اسـت كه در خـود و به خود بينديشند و مـراقب نـيايش خود باشند و نقاط ضعف خود را در نظر آورند و روز را به روزه گرفتن سپرى كنند.
علاوه بر اين، مـبتديان بـايد به توصيه هاى راهنمايان خود جـامه عـمل بپوشاند، و در صـورت لزومـ، بـه بيابان رفته، عزلت پيشـه كنند و از خوردن و آشاميدن اجتناب نمايند. در تمام موارد ذكرشده، بر مبتدى فرض است كه فروتنى پيشه كنـد و هـرگز از آن غفلت نورزد. در سايه چنين كوشش هـايى اسـت كه مـبتدى مـى تـواند اعتماد به نـفس لازم را كسـب كند و با توكل بر خدا به راه خود ادامه دهد. البته ترزا از ابتدا بيان مى دارد كه اين نيايش در ابـتدا بـراى نـيايش كننده منشأ پريشانى و اضطراب مى شود; زيرا تـازهواردها هـميشه مـطمئن نـيستند كه از گـناهان خـود توبه كرده اند، هر چند كه واقعاً توبه كرده باشند , p.129)Lefie(.
پس آنان بايد كوشش كنند كه زندگى خود تأمل كنند و از خدا مدد جويند; زيرا اگر لطف خدا نباشد حتى نمى تـوان درباره يك انديشه خوب فكر كرد (loc.cit).
ترزا تأكيد مى كند كه مبتديان بايد به وظيفه خود (استخراج آب از چاه) عمل كنند تا بتوانند باغ وجودشان را سيراب كنند. اگر مبتديان متوجه شدند كه چاه خشك اسـت و آبـى در آن وجود ندارد، نبايد سرخورده شوند; بلكه بايد بدانند كه خدا بسيار مهربان است و، به دلايلى كه خودش مى داند، به خاطر نفع مبتديان خواسته است كه چاه خشك باشد. اين كار باعث مى شود، تـلاش مـبتديان بيشتر شده، فضايل زيادى كسب شود (loc._cit). مبتديان در اين موارد مى توانند به اشك ريختن و رقت درونى پناه ببرند تا باعث قوت قلبشان شود.
علاوه بـر آنـچه گفته شد، مبتديان بايد خـدا را در هـمه جا حاضر و ناظر ببينند تا بتوانند در مراحل بالاتر به وصال او نايل آيند. نيز، بر آنان لازم است كه تفكر كنند و عيسى را چنان تصور كنند كه گويى او هـم بـه همان مصايب ايشان گـرفتار اسـت (op.cit, p.209).
ترزا از اين مرحله با عنوان نيايش ذهنى يا مراقبه ياد مى كند. سالك در اين مرحله، در عين اين كه دعا مى كند، كاملا به دعاى خود نيز آگاه است. در اين نيايش نه تنها بهره گيرى از عقل و قواى ديگـر مـجاز است، بلكه اساساً تفكر و تعقل، سالك را در رسيدن به هدف يارى مى كند. در اين مرحله ـ بر خلاف نيايش هاى دوم، سوم و چهارم كه قوه فاهمه از عمل باز مى ايستد ـ قوه فاهمه هـمچنان فـعّال است و سـالك نبايد كارى كند كه اين قوه از كار بيفتد و در جهل و نادانى به سر برد; بلكه بايد از آن بهره مندى لازم را داشته باشد; مـگر آن كه خدا خود آن را از عمل ساقط كند، كه قطعاً به جاى آن تفضّل بهترى عـطا خـواهد كرد. اين مـرحله مخصوص مبتديانى است كه كار خود را تازه شروع كرده اند و سعى مى كنند كه از گناهان كبيره دورى كنند. براى اينان حالت هـاى شـادى رخ مى دهد. امّا گاه اتفاق مى افتد كه چاه خشك است و سالك متحمل زحـمات و صـدمات زيادى مـى شود. دستاورد سالك در اين مرحله چندان قابل ملاحظه نيست. شرط مهم براى كسانى كه مى خواهند وارد اينـ نيايش شوند آن است كه خود را از هر لذتى دور كرده، سعى كنند از طريق عبادتْ خود را بـراى كمك به مسيح، جـهت حـمل صليب، آماده كنند; بدون آن كه در انديشه دريافت مزد و پاداش باشند , p.160)Teresa(.
سالك از طريق اين نيايش مى تواند به دروازه ورود به عرفان راه يابد , p.203)Teresa(. و با خداى خود رابطه صميمانه برقرار كند; زيرا اين نيايش داراى عنصرى است كه مهياكننده چـنين وضعيتى براى سالك است. عنصراصلى نيايش تأمل (reflection) و مهر (affection) است. تأمّل زمينه ساز مراقبه و نيز زمينه ساز عشقورزى و مهر است; زيرا از نظر ترزا مراقبه با انديشيدن آغاز و با اثر گذاشتن بر قلب پايان مـى يابـد; ضمن اين كه انديشيدن زمينه را براى گشوده شدن دل فراهم مى كند. (Ermanno "The degree ofTeresian Prayer", p.79) و با وجود آن كه سالك رنج هايى را تحمل مى كند، امّا سرور روحانى و جسمانى ويژه اى به او دست مى دهد و، از طريق تكامل ذهنى، مواهبى دريافـت مـى كند.
2)نيايش ذكر. (prayer of recollection) در آثار ترزا اين نيايش به آبيارى باغ از طريق چرخ چاه تشبيه شده است. روشن است كه در اين مرحله باغبان آب بيشترى به دست مى آورد و زحمت كمترى متحمل مى شود. او در سـايه فـراغتى كه به دست مى آورد، مى تواند به بررسى حقايق پيرامون خود بپردازد. ترزا از اين مرحله با عنوان نيايشذكر ياد مى كند. نيايشِ ذكرْ عشق جارى ميان انسان و خداست. (op.cit, p.84)اين صميميت ممكن است يك روز يا تمام عـمر دوام داشـته بـاشد و به تدريج در تمام عمر اسـتمرار پيدا كنـد. اين نـيايش از طريق توجه عميق به عشق ناب، تكرار دعاهاى شفاهى، استمرار گفتوگوى با خدا تحقق مى يابد (loc.cit). با وجود اين، عنصر اصـلى اين نـيايش آگـاهى انسان از اين نكته است كه خدا در وجود ما حضور دارد. البـته چـنين آگاهى اى از طريق كوشش هاى خود انسان حاصل مى شود; چنانچه آگوستين اين مسير را طى كرد و همه جا خدا را جست، امـّا عـاقبت او را در خـودش يافت.
حقيقت هم همين است; زيرا او آن قدر به ما نزديك اسـت كه صداى ما را مى شنود و ما مى توانيم كاملا آهسته با او سخن بگوييم (op.cit, p. 82). نيايشِ ذكر راهى است كه از طريق آن مى تـوانيم خـدا را بـه خانه دل خود دعوت كنيم; هر چند كه توانايى رفتن به بارگاهش را نـداشته بـاشيم.
در اين نيايش، صميميت ما با خدا آن قدر زياد مى شود كه مى توانيم دردِ دل هاى خود را با او در ميان بگذاريم و از او بـخواهيم كه گـرفتارى هـاى ما را برطرف سازد; هر چند كه حقيقتاً شايستگى آن را نداريم كه او ما را به عنوان فـرزندان خـود صـدا كند و لياقت آن را هم نداريم كه با او سخن بگوييم , p .114)Teresa(.
اگر در اين ذكر چنين امكانى براى نيايشگر فراهم شـود، در سـايه كوشـش خود او و عنايت خداست. با عنايت به اين كه كوشش نيايش كننده در اين نيايش مؤثر است، اين نيايش را نـيايش فـعّال نيز خوانده اند. ترزا در اين مورد واژه «خواستن» را به كار بسته، تا نشان دهد كه اين نيايش يك حـالت فـوق العـاده نيست; بلكه چيزى است كه به اراده ما تحقق يافته است. چون نفس مى تواند بـه اراده خـود درهاى ورود به عالم ظاهر را ببندد و در بهشت در كنار خدا آرام گيرد p. 120)Way of Perfection,(.
فرد نيايش كننده، در نـيايش ذكر، نـسبت بـه انجام ذكر كاملا آگاه است و از روى اراده چنين كارى را انجام مى دهد. او در اين نيايش چيزى جز گرايش به ذكر را نـمى جـويد. البته متوجه مى شود كه، به رغم اراده او، منشأ چنين نيايشى خداست و فاهمه مـى تـواند بـه تأمل و مراقبه بپردازد. سالك به ايجاد رابطه با خدا و مصاحبت با او سخت نيازمند است و چـنين مـصاحبتى را از طـريق عقل جزئى نمى تواند حاصل كند. از اين رو، بايد به روش هاى ديگر متوسل شـود تـا توفيق يابد. ترزا به چنين نيايشى، علاوه بر ذكر، عنوان نيايش الهامى نيز داده است (Ermanno, op.cit, p. 87). حال اگر نـيايشى بـه آن منجر شود كه نيايش كننده بتواند با خدا سخن بگويد، نيايش او شفاهى (vocal) خـواهد بـود. امّا اگر در دل او را مكرّر ياد كند، به گونه اى كه بـا الطـافى هـمراه شود، آنگاه است كه آن را نيايش ذكر گويند (Teresa, op.cit, p. 114).
پس، در نـيايشِ ذكر، گـفتوگو شرط اصلى است و اين نيايش را از آن جهت «ذكر» گفته اند كه نفسْ تمام استعدادها و قواى خود را جـمع مـى كند تا به درون خود روى آورده، بـا هـمه وجود و بـا تـمام تـوان ها و استعدادهاى خود بتواند با خـدا هـمراه شود (loc .cit).
ويژگى هاى نيايش ذكر را به قرار زير مى توان ياد كرد:
1) حواس نيايش كننده از پرداخـتن بـه امور خارج از خود منصرف مى شـود.
2) ديدگان توانايى ديدن اشياى بـيرونى را از دسـت مى دهد.
3) بصيرت درونى شـديدتر مـى شود (Ermanno, p. 84).
اگر نيايشگر، اين نيايش را به كرّات متحقق ساخته باشد، مى تواند از تفضّلات الهـى بـرخوردار شود. امّا آنانى كه به نـظام اينـ نـيايش عادت نكرده انـد، بـه ندرت مى توانند از اين تـفضّلات بـرخوردار شوند (Teresa, Vo1.2, p.115).
4) شعله ور شدن آتش عشق در درون نيايشگر ) Way of Perfection(Teresa,.
5) زمينه سازى براى تحقق نيايش سكوت (Ermanno, op.cit, p. 86).
3) انواع نـيايش ذكر. نـيايش ذكر از دو زاويه قابل بررسى است: از اين منظر كه نـيايش كنـنده فعّاليتى انـجام مـى دهـد و مساعى خود را به كار مـى بندد; و از اين جهت كه خداوند به اين مساعى توجه كرده، به نيايش كننده عنايتى شايسته ارزانى مى كنـد.
از اين نـظر، مى توان اين نيايش را به دو نوع نـيايش فـعّال و نـيايش مـنفعل تـقسيم كرد. مسلماً نيايش مـنفعل مـحصول عنايت خداوند است، هر چند كه اگر تلاش نيايش كننده نبود چنين عنايتى تحقق پيدا نمى كرد. امّا در نـيايش فـعّال، «خـواستن» نقش ويژه اى ايفا مى كند; به طورى كه مـى تـواند بـيان كنـنده تـأثير فـعّاليت شخص در تحقق چنين نيايشى باشد. اين امر نشان مى دهد كه چنين نيايشى محصول عنايت و حالت فوق طبيعى نيست، بلكه به اراده نيايش كننده بستگى دارد , p. 120)Teresa(.
قواى نفسانى در نيايش ذكر: در اينـ نيايش، قواى نفسانى به سهولت از اراده نيايش كننده (كه درصدد ايجاد رابطه با خداست) تبعيت نمى كند، بلكه، از آن جهت كه به نظام جديد عادت نكرده، فرد را در انجام نيايش ذكر با مشكل مواجه مى سـازد. تـرزا براى رام كردن قواى نفس در برابر اراده فرد راه هايى را به قرار زير پيشنهاد مى كند:
1. تأمل كافى در درون به گونه اى كه به اين نتيجه برسد كه در درون دل او پادشاهى ساكن است و آن پادشاه پدر اوست , p. 117) Way of Perfection(Teresa, op.cit.,.
2. عرضه كردن و تسليم مطلق خود بـه خـدا (loc.cit).
3. ايجاد حساسيت به محيط، جهت درك حضور پروردگار; به گونه اى كه نيايش كننده تصور كند كه خدا در درون او سكنا گزيده است (op.cit, p.121).
3) نيايش سكوت. ترزا در مواضع مختلف كتـاب زنـدگى نامه خودنوشت اعلام كرده است كه خـداوند اين نـيايش را به او عطا كرده است، وگرنه پيش از عنايت خدا، از آن خبرى نداشت. از اين نيايشِ سكوت او، در هنگام نوشتن كتابِ ذكرشده، پنج يا شش سال مى گذشت. هر چند كه در اين فاصله زمـانى بـه دفعات ديگرى نيز چـنين نـيايشى به او عنايت شده امّا از چگونگى ارزانى شدن آن اظهار بى اطلاعى مى كند (lif, p.163). امّا در جاى ديگرى از كتابِ يادشده اشاره مى كند كه فروتنى او و تفضّل خدا چنين امكانى را فراهم كرده است. او وقتى در سـايه فـروتنى توانست از درون با خدا ارتباط برقرار كند، خدا چنين نيايشى را به او ارزانى كرد; بدون اين كه اجازه دهد از آن مرتبه فراتر رود. او اظهار مى دارد كه حتى توضيح دادن اين نيايش نيز عنايت خدا بوده است; چه، تمام مـسئله را در يك لحـظه فهميده اسـت (loc.cit). ترزا براى رسيدن به اين نوع نيايش، چند نكته را توصيه مى كند: 1) نفس شخص بايد آرام و ساكت باشد; 2) در سـكوت به معانى عبارات مربوط به سپاسگزارى توجه كند; 3) شخص بايد خـود را از گـناهان و پليدى هـاى انديشه پاك كند; 4) فرد بايد به درجه اى برسد كه درك كند كه او حقيقتاً لايق اين مقام نيست; , p. 157)Lefie( بلكه آنها را محصول عنايت خداوند بـداند.
در اين مـرحله باغ از طريق جويبار كوچكى كه در آن جارى شده آبيارى مى شود. اين آب روان از رودخانه يا چشمه اى سرچشمه گـرفته اسـت و بـاغ را بدون زحمت آبيارى مى كند. آب جارى هم نتيجه زحمات باغبان است و هم نتيجه لطف خـدا; زيرا خدا وقتى زحمات باغبان را مشاهده كرد براى تقويت او الطافى نثارش كرد (Teresa, 1991, p. 163). فضايل سالك در اين نيايش از مـرحله قبل بيشتر است; چـرا كه نـفس او متوجه شده است كه نسبت به گذشته تفاوت پيدا كرده است. نفس كاملا آگاه است كه همه اين ها در سايه عنايات خدا بدست آمده است و تلاش هاى او براى دستيابى به آنها كافى نبوده است. او اذعان دارد كه اگـر ساليان درازى هم سپرى مى شد، او نمى توانست به آنها دست يابد، امّا باغبان آسمانى در اين مدت اندك همه آنها را به او ارزانى داشته است (Teresa,, p._169)Lefie.
البته، پابه پاى دريافت تفضّلات الهى، تواضع سالك نيز افـزايش يافـته و عميق تر شده است; زيرا نتيجه آن را كاملا احساس كرده و آشكارا دانسته است كه تلاش هاى خود او، در رسيدن به اين مقام تأثير زيادى نداشته است; بلكه اين لطف و عنايت خدا بوده است كه باعث شده كه او از چنين مـواهبى بـرخوردار شود (Loc. cit). و سالك از مواهب الهى زيادى برخوردار مى گردد.
نيايش كننده در اين نيايش مهر خدا را احساس كرده، خود را در آرامش كامل مى يابد (Ermanno, p.89). و نفس در مسيرى قرار مى گيرد كه با بهره گيرى از حـواس بـيرونى نمى تواند كارى انجام دهد و به خوبى مى فهمد كه به خدا نزديك شده، امّا هنوز به وصال خدا دست نيافته است , p. 127)Teresa(.
ترزا اين نيايش را در واقع يك نوع تجربه مى دانـد كه از رؤياى واقـعى بـسيار متفاوت است. وى اظهار مى كنـد كه اگـر كسـى يك بار چنين نيايشى را تجربه كرده باشد، اين تفاوت را به خوبى درك مى كند , p. 204)Lefie(. امّا اين تجربه به گونه اى نيست كه شخص كاملا محو شود، بـلكه تـوانايى بـهره گيرى از قواى خود را دارد. پس، معلوم مى شود كه سالك در اين مـرحله نـيز توانايى بهره گيرى از قواى خود را از دست نداده و نيازى نيست كه فعّاليت قواى جسمانى او متوقف شود، زيرا مى تواند به مشاهده انـوار عـرفانى و تـثليث مقدس بپردازد و ذهنش امور ديگرى مشغول باشد. ترزا اين حالت از نـيايش را نيايش سكوت ناميده است. وجه نامگذارى اين مرحله آن است كه نفس به درجه اى رسيده كه نمى خواهدحركت و جنبشى داشته بـاشد. اين در حـالى اسـت كه نفس با زندگى متعارف نيز مرتبط است و امور مربوط به آنـ را هـم انجام مى دهد و از آن جهت كه به خدا نيز تعلّق يافته است، درصدد است كه از امور ديگـر سـاكت بـماند. از اين جهت است كه ترزا اين نيايش را نيايش سكوت نام نهاده است , p. 169) Life(Teresa,. به هـر حـال، نـيايش سكوت از نظر ترزا عبارت است از نوعى تجديد قوا كه بر اساس آن، روح فعّاليت هاى ظاهرى را رهـا كرده تـا بـه طور عميق تر مجذوب حقايق گردد; حقايقى كه او را به سوى خدا رهنمون مى شود.
در اين نـيايش، نـفس كاملا قواى خود را به حال خود رها نمى كند، امّا براى مدتى خـود را از آنـها تـهى كرده تا ساعتى در معرض الهامات ناگهانى قرار گيرد. چنين امكانى از طريق سكوتى حاصل مى شـود كهـ سالك آن را در نيايش سوم كسب كرده است. نيايش سكوت در واقع مانند استراحت مسافرى است كه بـه مـنظور تـجديد قوا توقف مى كند تا نَفَس تازه كند و پس از تجديد قوا به سفر خود ادامـه دهـد ـ به تعبير ديگر، اين نيايش دو ويژگى اصلى دارد: كوشش فرد و جوشش لطف خدا; يعـنى اين نـيايش هـم زمينى است و هم آسمانى. در واقع، مى توان ادعا كرد كه در اين نيايش، سكوتِ نفس آن قدر زياد است كه جـسم را تـحت تـأثير خود قرار مى دهد. ترزا به اين نيايش عنوان نيايش وصال معمولى هـم داده اسـت; زيرا در اين نيايش وصال مقدماتى و موقتى ميان نيايش كننده و خداوند حاصل مى شود. در اين نيايش، اراده و فكر نيايش كننده چـنان مـحبوس مى شود كه جز وصال به چيز ديگرى نپردازد ,_1991,_p.171)Lefie(. البته چنان كه گفته شـد، اين وصـالْ وصالِ كامل نيست و به رغم اين كه شباهت زيادى بـه وصـال نـهايى دارد، ولى درعين حال كاملا موقتى است (loc.cit).
ويژگى هـاى نـيايش سكوت. با نگاهى كلى، ويژگى هاى نيايش سكوت را به قرار زير مى توان بر شـمرد:
1. نـيايش سكوت عمدتاً محصول تفضّل خـداوند اسـت و كوشش هـاى فـردى تـأثير كمترى در آن دارد.
2. در اين نيايش، عقل شهودى در هـاله اى از نـور قرار مى گيرد و سالك به روش جديدى در رويكرد به خدا شناخت پيدا مى كند.
3. اين نـيايش، در واقـع، شروع تأمل محض است.
4. فاهمه و حـافظه در اين نيايش فارغ از اشتغال اسـت، امـّا اراده كاملا مشغول به خداست (Ermanno, p. 89).
نـيايشِ سـكوت مرحله اى است كه نفس از جنبه بشرى اش فاصله گرفته، به جنبه ربوبى خدا نـزديك مـى شود. انسان سالك در اين نيايش از خـدا آگـاه اسـت، امّا نمى تـواند او را بـبيند; خود را در حضور او احساس مـى كنـد، امّا نمى داند كه چگونه او را ادراك كند. هر چه باشد، چنين ملاقاتى در نفس سالك رخ مـى دهـد.
مراتب نيايش سكوت. نيايش سكوت بـه نـوبه خود داراى مـراحلى اسـت:
1. ذكر انـفعالى; 2) نيايش مخصوص سكوت; 3) نـيايش خواب قوا (Ermanno,op.cit,_p._87).
نيايش انفعالى به طور كامل محصول عنايت خداوند است و كوشش هاى افراد در آن تـأثيرى نـدارد. آدمى در اين نيايش به كارى دست نـمى زنـد، بـلكه بـه طـور منفعلانه خواسته اى از درون او بـرانگيخته مـى شود و نداى درون به گوش دل مى رسد تا نفس به درون خود رو كند و در اعماق خود فرو رود. خداوند، در فـرد، گـرايش و تـوجه آرامى پديد مى آورد تا او به نحوى تقرب بـه خـدا را تـرسيم كنـد; ولى نـفس آن انـدازه در چنبره اين نداى درونى گرفتار نيست كه بتواند قواى خود را مجذوب حضور او سازد (Ermanno,op.cit, p. 88). از اين جهت است كه قواى نفسانى در نيايش به تعطيلى كشيده نمى شود. بنابراين، اين نيايش محصول اقدام خود خـداست و آدمى در پديد آمدن آن هيچ گونه نقشى ايفا نمى كند , p. 200) Way of Perfection(op.cit,.
از مراحل ديگر اين نيايش، نيايش خواب قواست. منظور از اين نيايشْ مجذوب شدن نفس است كه از طريق ياد عميق و جانانه خدا در اشكال مختلف تحقق مى يابـد. اين نـيايش را از آن جهت «خواب قوا» گفته اند كه قواى آدمى نسبت به دنيا بى تفاوت مى شود و نفسْ تمام هم و غم خود را به وصال خود معطوف مى كند (Ermannop. cit, p. 92).
درباره اين نيايش دو نـظر مـطرح است: 1) كسانى با در نظر گرفتن آن به عنوان يك نيايش متمايز مخالفند و آن را به نيايش وصال مرتبط مى دانند; 2) برخى از صاحب نظران نيز آن را كامل تـرين شـكل نيايش سكوت مى دانند (Ermann, op.cit, p. 102). تـرتيبى كهـ نگارنده در پيش گرفته، روشن مى كند كه وى نظر دوم را پذيرفته و آن را در اين نيايش (سكوت) مطرح كرده است.
قواى نفسانى در نياش سكوت:
برخى از صاحب نظران در تقسيم بندى مراحل مختلف نـيايش تـرزا، پس از نيايش سكوت، نيايش وصـال مـتعارف (prayer of ordinary union) را آورده اند كه به لحاظ وضعيت قواى نفسانى با نيايش سكوت مشابهت فراوانى دارد; چه در اين نيايش نيز همانند نيايش سكوت (در تقسيم بندى مورد نظر) قوا نه در استراحت مطلق اند و نه در فعّاليت مـطلق و آزاد; بـلكه قوا استراحت مى كنند، امّا محو نشده اند. ضمن اين كه در وضعيتى هم نيستند كه بتوانند به طور طبيعى فعّاليت كنند. نفس هم در اين نيايش چنان نيست كه هيچ تسلطى بر قواى خود نداشته بـاشد، بـلكه تسلط او بـه غايت ضعيف است، به طورى كه نمى تواند بر قوا حكمفرمايى كند. بنابراين، قوا در اين نيايش مسيرى را طى مـى كنند كه نهايتاً در خدا محو شوند و به وصال كامل برسند. قواى ذهـنى در اين نـيايش بـى حس شده، امّا نه كاملا ازبين رفته و بى كار و بى خاصيت شده اند و نه كاملا فعّال اند، بـلكه نـمى دانند چه كار مى كنند (Teresa, 1991, p.163).
قوا در اين مرحله به آزادى نسبى مى رسند; يعنى تا حـدودى از كنـترل نـفس خارج مى شوند. لذا قوه حافظه ومخيّله جايگاه پيشين شان را رها كرده و نظام گذشته را از بين مى بـرند و قوه فاهمه نيز متوقف مى شود و ساير قوا نيز در همين وضعيت قرار مـى گيرند. قوا در اين نـيايش قـدرت عمل پيشين خود را از دست مى دهند; به گونه اى كه جرئت حركت ندارند و نفس نمى تواند آنها را به فعّاليت وادار بكند، مگر از طريق توجه دقيق به چيزى ديگر. البته در اين كار هم توفيق چندانى حاصل نـمى شود. قوه تكلم كلماتى در ستايش خداوند بر زبان جارى مى كند، ولى اگر خدا نخواهد، آنها هيچ نظمى به خود نمى گيرند , p.163) Lefia(Teresa,.
در اين جاست كه عبارات شطح آميز بر زبان سالك جارى مـى شـود. نكته جالب آن است كه قوايى كه با خداوند در ارتباطند آرامش دارند و قوايى كه از آزادى نسبى برخوردارند، يعنى از نفس جدا شده و به خدا نيز نپيوسته اند، هم به خودشان و هم به دستگاه بدن آسـيب مـى رسانند; در حالى كه قواى پيشين آرام اند و آرامش مى بخشند. با توجه به وضعيت قواى نفس است كه ترزا از اين نيايش با عنوان مرگ قوا نسبت به جهان ياد مى كند; چرا كه در آن حـالت نـفس هنوز احساس حيات دارد، ولى چون از جهان رخت بربسته به مرده شبيه است , p.173)Lefie(.
به طورخلاصه،وضعيت قواى نفسانى دراين نيايش را درمواردذيل مى توان خلاصه كرد:
1) خداوند فعّاليت اراده و فاهمه را محدود مى كند (Teresa, op.cit, Vol.I, p. 103). بـه تـعبير ديگـر، اراده تمام همّ و غم خود را بـه خـدا مـعطوف مى كند و نفس با آگاهى از تعلّق اراده به خدا، در شعف به سر مى برد. امّا ذهن و حافظه آن قدر آزادند كه مى توانند اعـمال خـود را انـجام دهند , p. 169) Lefie(Teresa,.
2) فاهمه نمى تواند استدلال كند، بلكه سـعى مـى كند از خداوند بهره مند شود.
3) فاهمه همانند يك فرد مى نگرد امّا نمى داند به كجا مى نگرد; مى بـيند امـّا نـمى تواند درباره آن توضيح دهد.
4) حافظه در اين نيايش در فراغت به سر مـى برد (Teresa, op.cit, Vol.I, p. 103).
در اين نيايش، وصال كامل قواى نفس رخ نمى دهد. در عين حال، حركتى نيز از آنها صادر نمى شود، امـّا بـه خـداوند عطف توجه مى كنند (Ermanno, p. 92).
در واقع، وقتى گفته مى شود كه قوا از فـعّاليت دسـت برمى دارند، به معناى ناكار شدن قوا نيست. بلكه قوا در جاى خود ايفاى نقش نمى كنـند. فـاهمه در نـيايش سكوت آرام و قرار ندارد و از اين شاخه به آن شاخه مى پرد , p.172) Lefie(Teresa,. از اين جهت، نيايشگر در اين نيايش دچـار نـوعى پريشـانى مى شود و ترزا خود اعتراف مى كند كه علاج آن را نمى داند و خدا هم بـه او در اين زمـينه راه حـلّى نشان نداده است. قوايى كه هنوز به خدا مرتبط نشده اند بسيار آسيب رسانند، ولى قـوايِ بـه حق پيوسته هم آرامند و هم آرامش بخش (loc.cit).
آثار نيايش سكوت. اين نيايش آثار زيادى از خـود بـه جـا مى گذارد. نيايش كننده در حين انجام آن به حالتى فوق طبيعى دست مى يابد. خـداوند خـود را به او ارزانى مى دارد (Ermanno, art.cit, p. 88). در نتيجه، آرامش مطلوبى براى او حاصل مى شود. بسيارى از رنج هـايى كه بـر انـسان عارض مى شود، ناشى از ارتباط انسان از طريق قواى نفسانى با جهان خارج است.
از آن جـا كه در نـيايش سكوت قواى نفسانى بخش قابل توجهى از فعّاليتشان را تعطيل مى كنند و به اسـتراحت مـى پردازنـد ـ زيرا كه آرامش و استراحت اساسى ترين اثر نيايش مرحله سوم است ـ زبان خود به خود به سـتايش خـداوند گـشوده مى شود، هر چند كه اين ستايش ترتيب منظمى ندارد. نفس بى قرار امـّا هـمراه با شعف درونى است. سرور و خوشى نيايش كننده در اين مرحله از مرحله پيشين بيشتر است، زيرا تفضّل الهى روح او را اشـباع كرده اسـت; به طورى كه نمى تواند جلوتر برود و نيز نمى داند كه اين كار را چگونه انجام دهـد. ضـمن اين كه قادر به بازگشت هم نيست. و از اين كه از شكوه و عـظمت ويژهـ اى بـرخوردار شده، سخت خشنود است (Teresa, 1991, p.163).
اشتياق نيايشگر بـه ديدارخـدا به غايت زياد شده است. او مانند كسى است كه شمعى در دست دارد و به زودى دچار مرگى خـواهد شـد كه براى او بسيار دلنشين و دلپذير خواهد بـود (loc.cit). بـه نظر تـرزا، در اين حـال، مـرگ چيزى جز وصال نخواهد بود (loc.cit). سـالك در اينـ نيايش واله و شيداست و حيرت سر تا پاى وجود او را در برگرفته است. او نمى داند كه زبـان بـه سخن باز كند يا خاموش بماند; بـخندد يا بگريد (loc.cit). از اين جهت اسـت كه چـنين نيايشى را نيايش وصال متعارف نـاميده انـد. ترزا اين حالت را نوعى وصال مى داند كه نفسْ در آن به بالاترين سعادت و شعف نايل مـى گـردد (loc.cit).
ترزا در بيان شعف ناشى از وصـال مـتعارف كه در نـيايش سكوت تحقق مـى يابـد از يك سو نيايشگر او را در حالت وجـد و شـعف زايدالوصفى معرفى مى كند، امّا از سوى ديگر بر اين باور است كه تنها توصيفى اجمالى از اين شـعف مـى توان به دست داد; ضمن اين كه معتقد اسـت پرداخـتن به بـيان يا درك شـادمانى و شـعف باعث از بين رفتن وصـال معمولى خواهد شد (Teresa, op.cit, p. 174). ترزا صراحتاً اعلام مى كند كه اگر واجد اين حالت بتواند يافته خود را تـوصيف كنـد، تجربه، وصال از بين خواهد رفت (loc.cit). در عـين حـال، نـيايشگر در اينـ نـيايش در وضعيتى قرار دارد كه در آن بـه رغـم اين كه از جهان و آنچه در آن است آگاه است، تلاش آگاهانه او با وجد و سرور و تسّلى همراه است و نفس در آرزوى آن است كه چـنين وضـعيتى را هـرگز رها نكند. احساس او را جز سرور و شعف چـيز ديگـرى نـمى تـوان دانـست، اگـر چه شخص از آن آگاه نباشد (loc.cit). ترزا در اين جا از دو حالتِ آگاهى نسبت به شعف پديدآمده و ناآگاهى از ذات اين چيز خوب ياد مى كند. در اين حالت، وجدْ تمام وجود او را در برگرفته، تمام حواس اش مشغول است; بـه گونه اى كه هيچ كدام از آنها آزاد نيستند يا اصلا قادر به فعّاليت بيرونى و درونى نيستند (loc.cit). ضمن اين كه تجربه وصال موقت در اين مرحله از نيايش رخ مى دهد.
نيايش وصال:
ترزا نيايش وصال را به آبيارى باغ از طريق باران تـشبيه كرده اسـت; زيرا در اين نيايش تمام حواس و قواى سالك در اختيار خداوند قرار دارد و اوست كه وظيفه سيراب كردن باغ را بر عهده گرفته است. نقطه اوج چنين نيايشى تحقق وصال با خدا است. البته اين حالت يك حالت اجـبارى دور از اخـتيار عارف نيست، بلكه اگر او بخواهد مى تواند در برابر تحقق آن مقاومت كند. چراكه اين حالت به هنگام هشيارى عارض نفس مى شود. هرچند كه مقاومت در بـرابر آن دردنـاك و سخت است اما تقريباً هـميشه امـكان پذير است , p. 189) Lefie(Teresa,.
سالك در اين نيايش درگير عشق الهى است; عشقى كه از آسمان بر وجود او باريده و سراسر وجود او را احاطه كرده است; به گونه اى كه تمام ساحت هاى وجـود او را بـه تسخير خود درآورده اسـت. از اين جـهت است كه ترزا نيايش وصال را با عشق آسمانى همراه مى داند. البته او اذعان مى كند كه درك اين حالت جز براى كسى كه يك بار آن را تجربه كرده است، امكان پذير نيست; , p.275) Lefie(Teresa, زيرا اين حالت وقـتى رخ مـى دهد، باعث مى شود كه شخص از خود بى خود شود و علاقه اى نداشته باشد كه كسى را ببيند يا با كسى صحبت كند، بلكه مى خواهد تنها و تنها با خود باشد و با خـداى خـود خلوت كنـد. در اثر اين خلوت و هم نشينى با خدا، سرور و شعفى به او دست مى دهد كه از هر سرور و شعفى فراتر اسـت (loc.cit).
ترزا خود مى گويد كه چنين حالتى داشته است. البته زمان زيادى طـول كشـيده تـا چنين تجربه اى را از سر بگذراند (op.cit, p. 220). دوام اين نيايش (وصال با خدا) اندك است اما نتايج آن تا مدت هاى مديدى اسـتمرار مـى يابد و باقى ماند (op.cit, p. 80). افزايش بردبارى و شكيبايى از نشانه هاى تحقق چنين تجربه اى است و، بـه عـكس، فـزونى ترس و تحيّر و متوقف ساختن تأمل، به تعبير روشن تر، نشانه از دست دادن آن است. در اين حالت اسـت كه ترزا مى گويد احساس مى كردم كه آن را از دست مى دهم (loc.cit).
مسلماً اين تعالى و وصال وقـتى رخ مى دهد كه نيايش كنـنده واقـعاً حضور خدا را درك كند. ترزا نقل مى كند: «در ابتدا من از چنين وضعى بى خبر بودم و نمى دانستم كه خداوند در همه اشيا حضور دارد و حتى آن را غير ممكن مى دانستم». امّا پس از آن كه در طى تجربه از چنين وضعى بـا خبر شد، ديگر در اين كه خدا همه جا حاضر و ناظر است دست بر نداشت و ترديدى به خود راه نداد , p.180) Lefie(Teresa,. نيز، براى درك حضور خدا راه با واسطه اى هم وجود دارد و آن تجلى حضور خدا از طريق فيض است; امـّا وصـال و درك حضور پُر رنگ خدا چيزى غير از فيض است. البته ترزا بعداً دچار ترديد مى شود، امّا يكى از افراد آگاه فرقه دومينيكن او را از ترديد خارج مى سازد. ترزا اشاره مى كند كه چنين حالتى بـزرگ تـرين تفضّل خدا به انسان نيايشگر است (Loc.cit).
ترزا پس از آن كه نسبت به وقوع وصال با خدا يقين پيدا كرد و تجربه وصال را آزمود، مطمئن شد كه آدميان توانند بهوصال خدا نائل آيند. وقتى نظرش را با كسـى در مـيان گذارد كه اصلا به چنين چيزى اعتقاد نداش، به گفته ترزا ايمان آورد و آن را باور كرد (James, p.49).
ترزا در اين نيايش همانند ساير نيايش ها براى تواضع نقش اساسى قايل است، چه از نظر او اگر كسـى تـواضع را بـه دست نياورد، هرگز نمى تـواند بـه چـنين موقعيتى برسد و استمرار برخوردارى از آن موقعيت نيز به دوام تواضع بستگى دارد. با كم شدن و از دست رفتن تواضع، وصال نيز از بين خواهد رفت (op.cit, p.211).
اين نيايش را از آن جـهت «وصـال» گـفته اند كه سالك به وصال خدا نايل مى شـود و در بـرخى نگرش ها حتّى مى توان گفت كه او به وحدت با خدا نايل مى شود (اگر ترزا را وحدت وجودى بدانيم، چـنين بـرداشتى درسـت خواهد بود). در واقع، شخص نيايش كننده در اين نيايش كاملا نسبت بـه خود مرده است تا بهتر و بيشتر بتواند با خدا و در خدا زندگى كند. ترزا از زبان خدا اين حالت را چنين نـقل مـى كنـد: «اين خود او نيست كه حيات دارد، بلكه من در او حيات دارم; همچنان كه او چيزى را كه نسبت بـه آن آگـاه است، درك نمى كند» , p.178) Lefie(Teresa,. ترزا صريحاً اذعان مى كند كه تنها كسى كه آن را تجربه كرده، درباره آن چيزى مـى دانـد امـّا نمى تواند به روشنى آن را بيان كند، چون آنچه در اين حالت رخ مى دهد تـار و مـبهم اسـت. تنها چيزى كه مى توان با صراحت بيان كرد، اين است كه نفس در اين نيايش احساس نزديكى به خـدا دارد و نـسبت بـه اين حالت كاملا يقين دارد (Loc.cit). در نيايش وصال، ميان نيايش كننده و خداوند ديدارى صورت مى گيرد كه اين ديدار بايد بـه وصـال بينجامد; چرا كه وصال، هدف اصلى اين نيايش است. امّا معلوم نيست كه در كجاى نـيايش وصـال رخ خـواهد داد; آغاز، ميان، يا در پايان نيايش , p.127)Lefie(. امّا در پاسخ به اين سؤال كه اين ديدار كجا بايد صورت گيرد، ترزا مى گـويد چـنين ديدار و وصالى در «سردابه شراب» (cellar of win) تحقق مى يابد و مراد از اين سردابه شراب، ژرف ترين نقطه نـفس اسـت; هـمان چيزى كه در عرفان اسلامى از آن با عنوان «سرّ» ياد مى شود. چه، خدا در همان جا نخستين بـار بـا نفس مواجه شده است. پس براى بار نهايى هم بايد بدان جا بـازگشت كنـد. وقـتى سالك به چنين جايگاهى دست مى يابد، حالت وجدى به او دست مى دهد; يعنى بـه لحـاظ عـاطفى از درون براى او احساس شعف و شادمانى غير قابل وصفى رخ مى دهد و ترزا از اين حالت بـا عـنوان تعالى روح، پرواز روح، انتقال و جذبه ياد مى كند.
در وجد، روح در خود احساس انگيزش و صعود مى كند و حتى ممكن اسـت بـدن هم با روح بالا برود. مقصدِ حركتِ روح خداست; زيرا خداوند با اين كار درصدد كشاندن روح بـه سـوى خود است. اگر اين وجد به اوج خود بـرسد، بـراى نـفس قربى بىواسطه حاصل مى شود 1991, ch.xx, p.189) (Teresa,. آثار تـفضّلات الهـى در اين نيايش به قدرى زياد است كه نفس مهار خود بر حواس و قوا را از دست مى دهـد و بـه حالت اغما فرو مى رود; بـه گـونه اى كه شاهدان اينـ صـحنه تـصور مى كنند كه او غش كرده يا بى هـوش شـده است و چه بسا او را به مراكز درمانى نيز منتقل كنند. البته چنين حـالتى بـراى سالكِ واصل بسيار شيرين است و او هـرگز حاضر نيست آن را از دست بـدهد.
اثـرگذارى اين حالت همچنان شدت مى گـيرد و بـه تدريج تنفس متوقف مى شود و همه قواى نفسانى تحليل مى روند و حركت از دسـت هـا گرفته مى شود و چشم هـا بـه طـور غيرارادى بسته مـى شـوند- حتى اگر باز هـم بـاشند به سختى مى توانند ببيند.
خلاصه اين كه شخص قادر به انجام كارى نيست، بلكه قـوه تـشخيص و تميز نيز از او ستانده مى شود و قـوه فـاهمه نيز از كار مـى افـتد. در نـيايش وصال، همه قوا چـنان ناتوان اند كه غير ممكن است تصور كنيم كه آنها فعّاليت مى كنند. اگر نفس بـر روى چـيزى تأمل كرده بود، اين موضوع كاملا از خاطره او پاك مـى شـد; گـويى كه هـرگز راجـع به آن فـكر نـكرده است. اگر در حال مطالعه بوده، قادر نيست كه بر چيزى كه در حال خواندن آن است تمركز پيدا كند يا آن را به ياد آورد. اين وضـعيت حـتى شـامل نيايش او نيز مى شود; , p.178)Lefie( يعنى نيايش نـيز رونـد طـبيعى خـود را طـى نـمى كند، بلكه نيايش كننده به نتيجه عينى نيايش دست مى يابد. به تعبير ديگر، نفس نسبت به خدا بيدار و نسبت به اشياى پيرامونش )در دنيا) كاملا در خواب اسـت. نفس پس از گذشتن زمانى از نيايش از هر احساسى محروم مى شود. او چنان سست و بى حركت مى شود كه نمى فهمد چه چيز را دوست دارد و معلوم نيست كه آيا تنفس مى كند يا نه. در اين مورد، جواب تـرزا مـنفى است. وى معتقد است اگر هم نفس بكشد خود نسبت به تنفسش آگاهى ندارد. در يك كلام، كسى كه به چنين نيايش و چنين مسرتى دست يافت، از خود بى خود و كاملا مرده است , p. 409)The Varieties of Religious Experience(.
اگر اين قـوا دوبـاره فعّال شود، وصال از بين خواهد رفت و شيرينى حاصل از آن نيز منتفى خواهد شد. در هر صورت، حافظه قادر به فعّاليت نيست، اراده كاملا در عشق مستغرق اسـت و شـخص نمى تواند بفهمد كه چگونه عـشق مـىورزد، فاهمه اگر توانايى فهم داشته باشد نمى داند كه چگونه مى فهمد يا حداقل چيزى از آنچه به آن آگاه است درك نمى كند , p. 180)Lefie(. در اين نيايش قواى نفسانى از كار افتاده انـد و فـاهمه چيزى را درك نمى كند امـّا، در عـوض، ابعاد وجودى ديگر در شعف كامل به سر مى برند و نسبت به اين سرور و شادمانى نيز آگاهى كافى دارند ولى منشأ آن را نمى دانند يعنى قدرت تحليل آن را از دست داده اند و در عين حال، شيرينى وصال را كامـلا درك مـى كنند.
ترزا بر اين عقيده است كه چنين حالتى در يك مقطع زمانى كوتاه و با سرعت رخ مى دهد. حداكثر زمانى كه طول مى كشد نيم ساعت است. البته چون نفس نسبت به زمان و امور دنـيوى خـواب است نـمى تواند زمان دقيق آن را احتساب كند و تا زمانى كه يكى از قوا فعّال نشود آن حالت ادامه خواهد يافت. با فعّال شـدن قوه اراده، بازگشت شخص به زندگى عادى شروع خواهد شد.
در اين نيايش وصـال نـهايى رخ مـى دهد و نفس احساس نزديكى به خدا مى كند و نفس جز خدا به چيز ديگر نمى انديشد در اين حـالت اسـت كه براى سالك وحدت يا وصال رخ مى دهد. اگر ترزا را وحدت وجودى بدانيم، از نظر او مـيان سـالك و خـدا وحدت رخ خواهد داد ولى اگر او را وحدت شهودى بدانيم (كه به نظر مى رسد اين نظريه درست باشد) تنها شـهود وصال عينيت خواهد يافت; يعنى عارف تنها توفيق ديدار خدا را به دست خواهد آورد نـه يكى شدن با او را. احساس وصـال بـا خدا (وحدت با خدا در نظر وحدت وجودى ها) هميشه با احساس انبساط روحى و تبرك و تيمن و نجابت و نزاهت همراه است. از اين جهت عارفان ديندار همانند ترزا آن را حالتى «ملكوتى» مى خوانند و ترزا از آن بـه عنوان وصال باخدا (اتحاد با خدا) نيز يادكرده است و آن را تجربه اى بلافصل و حضورى دانسته است (استيس، ص95). چنان كه اشاره شد، قوا به حالت تعطيلى در مى آيد. مثلا اگر سالك در حال مراقبه باشد، موضوع مراقبه از ذهـن نـاپديد مى شود و بسا كه نتواند آن را ادامه دهد. حافظه نيز همانند ساير قوا قادر به فعّاليت نيست، امّا اراده در مسير عشقورزى قرارمى گيرد و قوه خيال نيز چنين وضيعتى پيدا مى كند.
نيايش وصـال هـمانند ساير نيايش ها آثار متعددى دارد و مهم ترين پيآمد آن آرامش روحى اى است كه سالك تا آن زمان نظير آن را تجربه نكرده است. مهم ترين دغدغه باغبانِ نفس آبيارى باغ است. اگر چـنين دغـدغه اى مرتفع شود، باغبان با خيال راحت به زندگى خود ادامه خواهد داد و به آرامش عظيمى دست خواهد يافت; زيرا خدا همه كاره است و سالك واصل خود را به امواج اراده خدا سپرده است. مـثل اين اسـت كه، بـدون اين كه شخص بداند، غـذا وارد مـعده او شـود امّا نداند چگونه اين روند طى شده است. از اين جهت، هرگز دغدغه غذا ندارد بلكه در آرامش كامل به سر مى برد , p.249) Lefie(Teresa,.
در نـيايش وصـال مـهم ترين چيزى كه سالك دنبال آن است رفع دغدغه هـاى روحـانى است. وقتى جان و جسم و دل همه يك جا به خدا سپرده شود و او تصميم گيرنده نهايى شود، در اين صورت، نفس آرامش كافى را بـه دسـت خـواهد آورد و سالك واصل هم در متن نيايش احساس آرامش مى كند و هـم بعد از آن. امّا آرامش پس از نيايش همراه است با تجديد قوا و كسب نيروى تازه , p.270) Lefie(Teresa,.
وقتى چنين حالتى پيش آيد، ترس و تـرديد جـاى خـود را به قوت و يقين خواهد داد. از اين جهت است كه ترزا اشاره مى كند كه پيش از نيايش ترس و ترديد وجودش را فرا مى گيرد و او نمى داند كه آيا حالت هايى كه قبلا براى او رخ داده از خدا نشئت گـرفته يا نـتيجه اغـواى شيطان بوده است. امّا چون وارد نيايش مى شود خدا تفضّل خود را بـه او ارزانـى مـى كند و او قوت قلب مى گيرد , p.239) Lefie(Teresa,.
پيآمد ديگر چنين نيايشى اين است كه چون خداوند تـصرف كنـنده اصـليِ نفس سالك مي شود، او به طور طبيعي نسبت به دنيا بى تفاوت شده، بـدان بـه ديده تحقير خواهد نگريست و هيچ گونه علاقه و تعلّقى بدان در وى باقى نخواهد ماند. در اثر تـعالى از امـور جـسمانى، و رهايى از تعلّقات دنيوى، به اين نكته متفطن مى شود كه او در اين دنيا تبعيدى است و از وطن اصلى خـود دور شـده است و كاملا پى مى برد كه بايد به همان موطن اصلى باز گردد.
هر كسـى كو دور مـاند از اصـل خويش *** باز جويد روزگار وصل خويش
يكى از مهم ترين آثار نيايش چهارم اثر جسمى و طبيعى اسـت. در حـالى كه نفسِ سالك به دنبال يافتن خداست و تمام توان خود را به كار مى گـيرد تـا نـهايت حظ از او را داشته باشد، در اثر اختلالاتى كه در روح و روان و قواى نفسانى وى پديد مى آيد، بدن با مشكلاتى مواجه مى شود.
خـلاصه اين كه، او بـه لحـاظ جسمى قادر به انجام هيچ كارى نيست; حتى يك كلمه را نمى تواند هجى كنـد و قـدرت تشخيص او نيز تحليل مى رود و نمى تواند كسى را تشخيص دهد و بشناسد; هر چند كه مى تواند حـروف را بـه زحمت ببنيد امّا توان خواندن آنها را ندارد، و هر چند كه به سختى مـى تـواند اصوات را بشنود امّا نمى تواند آنها را بـفهمد. تـرزا پس از پايان نـيايش و تجربه عرفانى، دردهاى جسمانى را كاملا حس مـى كرد. تـرزا از زبان خواهران روحانى نقل مى كند كه در هنگام وقوع نيايشِ وصالْ قلبشان از كار مى افـتاد. خـود او نقل مى كند كه پس از پايان اين نيايش و بـلكه پس از گـذشت زمان نـسبتاً طـولانى، هـنوز هم احساس مى كند كه استخوان هـايش در رفـته و به گونه اى خشك شده كه نمى تواند آنها را محكم نگه دارد. و نيز دردهايى در مـچ دسـت و كل بدنش احساس مى كرد; گويى كه تمام اسـتخوان هاى بدنش خرد شـده اسـت , p.196) Lefie(Teresa,.
طرفه آن كه حواس پنجگانه او قادر بـه انـجام كارى نيست، مگر به زحمت و آن هم به طور ناكافى. در تحليل فيزيولوژيكى اين وضعيت مى تـوان نـظرات مختلفى ارائه كرد: در بدو امر، بـه نـظر مـى رسد كه چنين وضـعى بـاعث به خطر افتادن بـدن او مـى شود، امّا اگر آثار بعدى آن را در نظر بگيريم شايد بتوان قضيه را از زاويه ديگرى بررسى كرد و نظر ديگـرى داد. چـه بسا چنين حالتى باعث شود كه حـتى بـرخى از دردهاى جـسمانى فـرد، پس از فـروكش كردن آن حالت، التيام بلكه شـفا يابد; هر چند كه در ابتداى امر با ضعف جسمانى همراه بوده باشد.
منابع
نهج البـلاغه، تـرجمه فيض الاسلام. تهران: مركز نشر آثـار فـيض الاسـلام.
[3]. Didiscursive prayer البـته بـرخى از مترجمان آثار تـرزا اين اصـطلاح را با Mental prayer به معناى نيايش قلبى معادل گرفته، آن را به جاى نيايش سكوت ذكر كرده اند و به جاى نيايش وصـال، نـيايش نـكاح روحانى را آورده اند.