■ درک حضور,نماز در نگاه مولوی
بسم الله الرحمن الرحیم
درک حضور؛ نماز در نگاه مولوی
مقدمه
مولوی بخش قابل توجهی از آثار خود را به توضیح و تبیین نماز اختصاص داده است. وی نماز را مانند سایر اعمال دینی دارای کالبد(صورت)و جان(معنا)میداند؛کالبد نماز همان آداب و حرکات و سکنات و اذکار، و جان نماز هـمان حـضور قلب و خلوص نیت و صفای دل است.از این رو، مولوی نماز را استغراق بیهوش عارف میداند که از همه 1 صورتها فراتر رفته، در آنها نمیگنجد(مولوی، فیه ما فیه، 11).از همین منظر، وی میان نماز عوام و خواص فـرق مـیگذارد و میگوید:«نماز عوام قالبی باشد بیجان، چه جان نماز حضور دل است که گفتهاند:لاصلوة الا بحضور القلب»(همان، 143).
نماز و نیاز
عارف در نماز وحدت شهودی نیازمند وصال، و در نظام وحدت وجودی نیازمند وحدت است و نماز از این جهت کـه مـوجب چـنین وصال و وحدتی است همواره مـورد تـوجه عـارفان بوده است.مولوی البته نمازی را زمینه ساز دستیابی به وصال و وحدت میداند که مؤمنانه و از سر نیاز باشد(ر.ک.مولوی، مثنوی، دفتر اول، ابیات، 287-285-2731).
فقر(نیاز)مقام چهارم از مـقامات عـرفانی اسـت که مولوی آن را مترادف فنا و راه دستیابی به گنجهای نـهانی مـداند(همان، 2373).انسان نسبت به خداوند ذاتا فقیر است(فاطر:15)و نمازی که از سر نیاز باشد انسان نمازگزار را به مقام فقر میرساند.
نماز و کشف و تـجربه عرفانی
قلب مـحل بـروز تجارب است، لذا نماز زمانی موجب کشف و تجربه عرفانی میشود کـه قلب آمادگی آن را داشته باشد.در نمازی که با حضور قلب ادا شود، میتوان بروز تجاری عرفانی را انتظار داشت:
در نماز این خـوش اشـارتها ببین
تا بـدانی کین بخواهد شریعتین
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت 2174)
در نظر مولوی نماز ایستادن آدمـی در روز رسـتاخیز در حضور حق است(ر.ک. کاشفی، 18).همان گونه که در روز رستاخیز پردهها کنار میروند و غیبها آشکار میسود، نماز راسـتین هـم هـمین تجربه را به نمازگزار میدهد.مولوی همچنین نماز را سفری روحانی-معنوی میداند که نمازگزار در طـی آن مـیتواند نـقبی به عالم غیب بزند:
ای بلال خویش نوای خوش صهیل
پرسم این احوال از دانای راز
روزی جانم گشا دست از صفا
می رسـد بـیواسطه نـامه خدا
نامه و باران و نور از روزنم
میفتد در خانهام از معدنم
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، ابیات، 2400، 2403)
فلسفه عرفانی ارکان و اجزاء نماز
1. طهارت.در عرفان مولوی، نمازگزار بـاید از طـهارت ظاهری (وضو و غسل)به طهارت باطنی برسد:
چون شدی آماده غسل و وضو
از مععاصی دست و دل هم رو بشو
به نظر مولوی نـمازگزار اول بـاید خـود را از بدیها «تخلیه»و سپس خود را با تکبیر نماز«تخلیه»نماید:
خویش را خالی از تزویر کن
پس بلند آوازه تکبیر کن
2.قبله نماز.قبله ظاهری برای هـمه مـسلمانان کعبه است، اما قبله حقیقی انسانها در مقایسه با یکدیگر کاملا متفاوت است.چه، قـبله حـقیقی آن مـقصدی است که نمازگزار در نیت خود دارد، هر چند در ظاهر به سمت کعبه ایستاده باشد.انواع کعبهها(قبلهها)ی کاذب کـه مـولوی یاد میکند بدین قرارند:1.کعبه جبرئیل، سدرةالمنتهی؛2. کعبه اهل شکم، سفره غذا؛ 3.کـعبه عـارفان، نـور وصال؛ 4.قبله فیلسوف، خیال؛ 5.کعبه زاهد، خدای نیکوکار؛ 6.قبله طعمکار، کیسه زر؛ 7.قبله اهل معنی، صـبر و درنـگ؛ 8. قـبله صورت پرست، نقش سنگ؛ 9.قبله باطن نشین، خدای صاحب نعمت؛ 10.قبله ظـاهر پرسـت، صورت زن(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، ابیات، 1896 به بعد).
البته خود قبله نیز از نظر مولوی حالت نسبی دارد به ایـن مـعنا که اگر نمازگزار در خداوند فانی شود او نه تنها به قبله نیاز نـخواهد داشـت بلکه خود قبله نمازگزاران خواهد شد.مولوی ضـمن نـقل داسـتانی از پدرش به چنین استغراقی اشاره کرده اسـت:«شیخ چـون از ما و من بگذشت و اویی او فنا شد و نماند و در نور حق مستهلک شد...اکنون او نور حـق شـده است و هر که پشت بـه نـور حق کـند و روی بـه دیـوار آورده، قطعا پشت به قبله کـرده بـاشد زیرا که او جان قبله بوده است»(مولوی، فیه ما فیه، 12).
3.تکبیرة الاحرام.مفهوم عرفانی تـکبیرة الاحـرام پشت پا زدن به اغیار و راندن آنها از حـریم نماز است.با رانده شـدن اغـیار فضا برای حضور یار فـراهم مـیشود.زیرا تکبیر در ظاهر اعتراف به بزرگی خداوند است و در باطن، اعتراف به ناتوانی از درک و توصیف شـایسته حـق تعالی و اعلام این که هـمه مـوجودات جـز خدا ناتواناند و جـزء اغـیار محسوب میشوند.نمازگزار با آگـاهی از چـنین وضعی تکبیرة الاحرام میگوید تا در مسلخ دوست قربانی شود.
پیش در شد آن دقوقی در نماز
قوم همچون اطلس آمد او طراز
اقتدار کـردن آن شـاهان قطار
در پی آن مقتدای نامدار
چونک با تکبیرها مقرون شدند
همچو قربان از جـهان بـیرون شدند
(مولوی مثنوی، دفـتر سـوم، ابـیات 2140-2142)
از نظر مولوی محل نـماز قربانگاهی است که در آن نمازگزار نفس خود را به پای خدا قربانی میکند.پاداش این قربانی، وصال با خـدا یـا وحدت با اوست و معنای تکبیر هـم اعـلام آمـادگی نـمازگزار بـرای ورود به چنین مـعرکهای است.
معنی تـکیبر این است ای امام
کای خدا ما پیش تو ما قربان شدیم
وقت ذبح اللّه اکبر میکنی
همچنین در ذبح نفس کشتنی
(همان، ابیات 2143-2144)
بنا براین تـکبیرة الاحـرام هـم نشان دهنده اهمیت مبارزه با نفس اسـت و هـم قـوت قـلب نـمازگزار اسـت تا بتواند در این نبرد بر نفس و شیطان فائق آید.
بت نفس دشمنترین دشمنان آدمیان است که کشتن آن به مبارزه دائمی نیاز دارد. و محراب نماز بهترین جایگاهی است که در آن میتوان بـا نفس مبارزه کرد.
تن چو اسماعیل و جان همچون خلیل
کرده جان تکبیر بر جسم نبیل
(همان، بیت 2145)
اسماعیلی که میبایست آن را به پای خلیل روح و جانان در تکبیرة الاحرام و در طی نماز قربانی کرد اسماعیل خواستههاست.لذا اگر کسی به ایـن تـوفیق دست یابد مسلمابه عید قربان وارد شده است و آن روز جشن عظیم او خواهد بود.مولوی در این بیت به اهمیت عید قربان پرداخته است و نماز موفق را نیز از مصادیق عید قربان میداند و حتی عید فـطر را نـیز عید قربان میداندزیرا عیدی نزد خداوند مقبول است که آدمی خود و خودخواهی مذموم خود را پای او قربانی کند و نماز، مجمع الجمع همه اعیاد مؤمن اسـت. 4.سـوره حمد.در نظر مسلمانان نماز بـدون خـواندن سوره حمد تحقق نمییابد.از نظر مولوی فاتحه در حقیقت ملکوت معنا را بر نمازگزار میگشاید، زیرا وقتی آدمی عبارت «اهدنا الصراط المستقیم»را میخواند، خداوند دست او را مـیگیرد و تـا نعیم «بهشت» میبرد(شمیل، 1382:493).مـولوی کـلمات سوره حمد را حتی در حالت درختان نمایان میبیند:
ایاک نعبد است زمستان دعای باغ
در نوبهار گوید ایاک نستعین
(مولوی، کلیات شمس، غزل 2046)
از نظر مولوی نمازگزار وقتی عبارت«ایاک نعبد»را به کار میبرد میخواهد صراحتا اعلام کند کـه خـدایا برای گدایی به درگاه تو آمدهام منتها در یوزهای که نمازگزار سالک میکند با در یوزه انسانهای معمولی فرق میکند.او از خدا طربناکی را میخواهد که از طریق وصال حاصل میشود تا در سایه آن از تمام حزنها و رنجها رهـایی یابد:
ایاک نـعبد، آنکه بـه در یوزه آمدم
بگشا در طرب، مگذارم دگر حزین
(همان) وقتی سالک نماز گزار از طرب پر شد خود را مستغنی از خدا و دستگیری او نمیداند بلکه از او مـیخواهد همچنان مدد کارش باشد تا این بار نه از فرط درد و رنج کـه از فـرط پری از مـیوههای شادی نشکند.
ایاک نستعین، که زپری میوهها
اشکسته میشویم، نگهم دار این معین(همان) 5.قیام.ظاهر قیام بر پاداشتن بدن به صورت مستقیم در برابر پروردگـار اسـت و باطن آن، بر پاداشتن قلب خویش در مقام عبودیت و پرهیز از افراط و تفریط است یـعنی بـرخوردار شـدن از حالتهای خوف ورجا و نغلتیدن به یکی از آنها و غفلت نکردن از دیگری به گونهای که نه خـوف بر او غلبه کند و نه رجا.نمازگزار به نشانه تضرع باید سر خود را پایین انـداخته و به سجده گاه خـویش بـنگرد تا به اوج عزت خدا و خودی خود پی ببرد و در آن اندیشه کند.آن گاه قلب خود را از طبیعت فراتر برده قیامت به پا شده را مشاهده کند و خود را در عرصات بیابد:
گشت کشته تن ز شهوتها و آز
شد به بسم اللّه بسمیل در نماز
چون قیامت پیش حـق صفها زده
در حساب و در مناجات آمده
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، 2146-2147) حضور در نماز به معنای آغاز مناجات با خداست چون، نماز آیینه قیامت است و خدا در قیامت حاضر و ناظر است.از این رو نمازگزار با قیام خود شاهد قـیامت حـقیقی شده است.مولوی نماز را نمادی از قیامت میداند و نمازگزار حاضر در آن را به کسی تشیبه می کند که شاهد ظهور قیامت بوده است.چنین فردی با تمام وجود حضور و سلطنت و قدرت و لطف و رحمت خدا را درک مـیکند.اشک و شـوق سالک همه در این باره قابل توجیه و تفسیر است.
ایستاده پیش یزدان اشک ریز
برمثال راست خیز رستخیز
(همان، بیت 2148)
مولوی تمثیل خود را با ذکر نمونههایی از محاکمه انسانها در قیامت کامل میکند و از زبان خدا خطاب به بنده میگوید:
حق هـمی گـوید چه آوری مرا
اندرین مهلت که دادم من تورا
عمر خود را در چه پایان بردهای
قُوت و قوّت در چه فانی کردهای
(همان، دفتر سوم، ابیات 3/2149-2150)
6.رکوع و سجده وقنوت:رکوع نشانه شرمساری نمازگزار از کردهها بلکه از وجود خود است، زیرا در عرفان بهترین حـالت عـرف آن اسـت که به مقام فقر و فـنا بـرسد.اگر کـسی هنوز به این مقام نرسیده باشد باید از شرمندگی در برابر خدا رکوع کند.افزون بر آن گذراندن لحظهای بدون یاد خدا عین خـسران اسـت.بنابراین از نـظر مولوی تمام حواس آدمی باید مصروف دیدار حـق شـود نه چیز دیگر:
در قیام این گفتها دارد رجوع
و ز خجالت شد دو تا او در رکوع
(همان، بیت 2155)
سالک رکوع میکند تا بتواند با شکستن خودش به وصـال حـق نـایل آید.سجده نیز همانند رکوع نشانه خود شکستگی عارف است.وقتی نـمازگزار به یاد کردههای نا شایست خود میافتد از فرط خجالت توان رکوع را نیز از دست میدهد و به سجده میافتد:
قوت استادن از خـجلت نماند
در رکـوع از شـرم تسبیحی بخواند
(همان، بیت 2156)
در آثار عارفان گفت و گوی انسان و خدا به اشکال مـختلف مـطرح شده است. وضعیتی که مولوی ترسیم میکند مببین آن است که نمازگزار توانایی آن را دارد که بتواند در نـماز هـم بـا خدا سخن بگوید و هم از او سخن بشنود.آغازگر این گفت و گو گاه خداست و گـاهی بـنده.البنه جـای این سؤال باقی است که کیفیت این گفت و گو چیست؟آیا این گفت و گو امـری واقـعی اسـت یا امری شناختی و یا احساسی و یا محصول تخیل نماز گزار است؟مفروض نگارنده آن اسـت کـه چنین حوادثی به طور واقعی در نماز رخ میدهد و عارف با خدا در نفس الامر بـه گـفت و گـو مینشیند.روشن است که ابزار این گفت و گو لزوما حسی نیست بلکه دریافتی و شهودی اسـت.حال آیـا چنین ادعایی به لحاظ معرفتی صادق است یا کاذب؟جز عارف از حاق و حق امر خـبر نـدارد.اما بـاید اذعان کنیم که عارفان به لحاظ اخلاقی در ادعایی که میکنند صادقاند یعنی آنچه را باور دارنـد و دریـافت کردهاند گزارش میکنند و چیزی بر آن نمیافزایند.به تعبیر دیگر از چیزی سخن نمیگویندکه بـدان بـاور نـداشته باشند، بلکه آنچه میگوید عین باور قبلب ایشان است.
باز از غیبت به او فرمان میآید که سرش را بـلند کـند و فـرمان میرسد تا از ماوقع گزارش دهد و خود به زبان حال و قال اعتراف کـند کـه سود کرده است یا زیان.
سر بر آرد او دگر ره شرمسار
اندر افتد باز دررو همچو مار
(همان، بیت 2160)
باز فرمان آیدش بردار سر
از سجود وواده از کـردهی خبر
(همان، بـیت 2159)
وضع همین طور ادامه مییابد و نماز عرفانی عینیت مییابد و عارف با تـمام وجـود به سؤال و جواب خداوند گوش فرا میدهد:
نعمت دادم بـگو شـکرت چـه بود
دادمت سایه هین بنمای سود
(همان، بیت 2164)
تا اینکه بـه ایـن نقطه میرسد که:
از همه نومید شد مسکین کیا
پس برآرد هر دو دست اندر دعا
(همان، بیت 2172)
مولوی در بـیت مـذکور به قنوت اشاره کرده، فـلسفه آن را بـیان میکند در شـریعت فـرض اسـت که در قنوت هم دعا خوانده شـود، هـم خواسته طرح گردد و هم نمازگزار با خدا مناجات کند که قنوت و دعـا در نـماز جایگاه ویژهای دارد و مولوی از آن به عنوان پنـاهگاه سالک و عارف یاد میکند.
کز هـمه نـومید گشتم ای خدا
اول و آخر توئی و منتها
(همان، بیت 2173)
7.سلام.مولوی نـماز را هـم نشانه شکرگزاری و هم مدح و ثنای پیامبر در واپسین مراحل نماز میداند.به علاوه از نظر او سـلام نـماز نشان دهندهی اتمام نماز بـه عـنایت خـداوند است.
در تحیات و سلام الصالحین
مدح جـمله انـبیا آمد عجین
(همان، دفتر سوم، بـیت 2122)
وقت تـحلیل نیاز ای با نمک
زان سلام آورد باید بر ملک
که ز الهام و دعای خوبتان
اختیار این نمازم شد روان
(همان، دفتر پنجم، ابیات 1986-2987)
مـولوی اشـاره میکند که سلام نمازگزار در بردارنده دو درود اسـت:درود بـر زندگان و ارواح مـردگان، و درود بـر بـاز گشتگاه روح.روشن است کـه تنها نمازی که از روی اخلاص برگزار میشود واجد چنین اوصافی و شایسته مرکب روح شدن است؛نمازی کـه بـه ریا و گمراهی آغشه نیست(همان، دفتر اول، ابـیات 3392-3390)
انواع نـماز و قـوای نفسانی
در ایـن قـسمت انواع نماز از دیـدگاه مـولوی را با در نظر گرفتن وضعیت قوای نفسانی نمازگزار در حین برگزاری نماز بررسی میکنیم تا ببینیم که در هـنگام انـجام نـماز این قوا چه حالتی پیدا میکنند؟آیا هـمانند وضـعیت عـادی بـه فـعالیت خـود ادامه میدهند یا همه قوا یا بخشی از آنها حالت تعطیل به خود میگیرد؟گفتنی است که در میان عارفان مسلمان عموما چنین تقسمبندی از نماز عرضه نشده است.الگوی نگارنده در ایـن مسئله تقسیمبندی ترزا آویلایی عارف معروف اسپانیا است که نمازها(نیایشها) (Teresa:127-133) را به چهار قسم تقسیم کرده:1.نماز ذهنی(مراقبه)؛ 2. نماز ذکر؛ 3.نماز سکوت و 4.نماز وصال نهایی.
در آثار مولوی دو نماز از نمازهای چهار گانه ترزا وجـود دارد کـه به بررسی آن میپردازیم.
گفتنی است که مولوی هماند ترزا به طبقه بندی منطقی نیایشهای خود اهتمام نکرده، بلکه به طور کلی به انواع و درجات نیایش( نماز)پرداخته بدون آنکه مرتبه یا جـایگاه و یـا رابطه آنها با یکدیگر را مشخص کرده باشد.با وجود این اگر تقسیمبندی ترزا را در نظر داشته باشیم میتوانیم نمازهای مولوی را نیز طبقهبندی کنیم.
1.نماز ذهنی.منظور از نیایش ذهـنی نـظم دادن به افکار و اندیشهها در جهت تـوجه بـه خداست.نام دیگر این نیایش مراقبه است.این کار را به اشکال و طرق مختلف میتوان انجام داد؛مثلا میتوان تصویر دوست را تخیل کرد تا ذهن به نظم عـادت کـند و بتواند به مراقبه بـر روی هـمان تصویر ذهنی بپردازد.البته در این زمینه کار عارفان مسیحی آسانتر است برای اینکه در مسیحیت خدای متجسم و متجسدی به نام عیسی وجود دارد که به سهولت میتوان تصویر او را در ذهن مجسم ساخت؛اما در اسلام چـنین کـاری دست کم در باب ایجاد رابطه با خدا امکان پذیر نیست.از این جهت عارف مسلمان ناچار است از موجوداتی-غیر از خدا-بهره گیرد تا به وساطت او بتواند به مراقبه درباره خدا بپردازد.مولانا در این زمـینه راهـکارهای جزئی و مـشخصی عرضه نمیکند، بلکه تنها تحت واژه کلیتر فکر ودرباره عمل ملازم با آن یعنی ذکر، به مـراقبه ذهنی(یا نیایش ذهنی)میپردازد(چیتیک، 173).مولوی به دنبال آن است که بتواند فـکر را بـه ذکـر و ذکر را به یاد مذکور تبدیل کند.
مهم در نیایش( نماز)ذهنی آن است که شخص بتواند تصاویر ذهنی پیشین را از ذهن خـالی کـرده، تصویر معشوق را جانشین آنها سازد.تنها راه ممکن برای این کار ایجاد عشق در درون است؛زیرا عـشق بـه مـوجودی باعث پر شدن دل و ذهن با تصویر او خواهد شد.در نتیجه جا برای تصویرها و تصورات دیگر تنگ خـواهد شد؛زیرا عشق از تصویر معشوق تغذیه میکند.بنابراین تا انسان همه توجه ذهنی خود را بـه معشوق (جانان)معطوف نکند و تـا خـیال خود را فقط از اندیشه معشوق آکنده نکند، عشقش رشد نخواهد کرد و قادر به رهایی از دست خیالات نا مربوط نخواهد شد.زیرا هدف این نیایش( نماز)آن است که نمازگزار اندیشه خود را کاملا به سـوی خدا متوجه کند و چیزی جز خدا را در نظر نداشته باشد.این هدف جز از طریق عشقی سوزان تحقق نخواهد یافت.«در نتیجه رشد مداوم عشق سالک، او به نقطهای خواهد رسید که تنها تشنگی خیال عشق برای او خـواهد مـاند.پله پله از حالات قبض و بسط بالا میرود، تا آنکه بالأخره خیال او از واقعیتی که بیرون از او و در ورای او وجود دارد، قابل تمیز نباشد.خیال به عنوان یک حالت نسبتا ذهنی به تصویر ذهنی معشوق دگرگون میشود، و این خـود، عـاشق را بالا و بالاتر میکشد»(همان، 278).
از این جهت است که عنصر خیال در نیایش ذهنی اهمیت پیدا میکند ولی سالک در مراحل بعدی نیایش از این عنصر هم فراتر رفته بلکه به راکد ساختن آن خواهد انـدیشید.بنابراین در نـماز ذهنی از نظر مولوی داشتن تصویر ذهنی معشوق نقش خدای پدر در عرفان ترزا را ایفا میکند.شرط توفیق در نیایش ذهنی حفظ خیال معشوق است و بس.
با خیال میل تو چون پر بود
تا بدان پر بر حقیقت بر شود
چون بـراندی شـهوتی پرت بریخت
لنگ گـشتی از آن خیال از تو گریخت
(مولوی، مثنوی، دفتر سـوم، ابـیات 2135-2136) مـولوی در آثار خود در اثر گذاری چنین تصویر سازیای اشاره کرده است:«یار خوش چیزی است زیرا که از خیال یار قوت میکیرد و میبالد و حـیات مـیگیرد.چه عـجب میآید مجنون را خیال لیلی قوت میداد و غذا شـد جـایی که خیال معشوق مجازی را این قوت و تأثیر باشد که یار او را قوت بخشد، یار حقیقی را چه عجب میداری که قـوتش بـخشد خـیال او در صورت و غیبت.چه جای خیال است؟آن خود جان حقیقتهاست، آن را خیال نـگویند»(فیه ما فیه 119)
مولوی به این نکته هم اشاره میکند که به خیال موجودی بودن، چیزی را از انسان خواهد ستادو بـه سـوی خـود خواهد برد.اما اگر مورد خیال خداوند باشد آدمی را به سوی خـود خـواهد برد و از آن خود خواهد ساخت.
چون به هر فکری که دل خواهی سپرد
از تو چیزی در نهان خواهند برد
هر چه اندیشی و تـحصیلی کنی
می درآیـد دزد از آن سـو کایمنی
پس بدان مشغول شو کان بهتر است
تا ز تو چیزی برد کان کمتر است
(مولوی، مثنوی، دفـتر دومـ، ابـیات، 1505-1507)
پس بر سالک فرض است که اگر قرار است خیال موجودی را در ذهن و دل داشته باشد شـایسته آنـ اسـت که موجود بهتری را انتخاب کند تا برای همیشه برایش باقی بماند.دل و ذهن سالک دیـار دیـاری است چون خیال خدا؛و اگر خود او در دل حاضر شود که سالک به حضورش مـیرسد و از او تـغذیه مـیکند، اما اگر چنین توفیقی دست نداد، آنگاه با خیال او معاشقه خواهد کرد:
آمد آن رخ چون گلستان تو
و آورد قـصههای شـکر از لبان تو
گفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان
جان و جهان چه بیخبرند از جهان تو
آخر چه بودهای وچه بـوده اسـت اصـل تو
آخر چه گوهری و چه بوده است کان تو
(مولوی، کلیات شمس، غزل 2235)
هدف اصلی نماز ذهنی مقدمه سـازی بـرای دستیابی به وصال نهایی است؛چرا که از دیدگاه مولوی سالک به خیال اهـمیت مـیدهد تـا خیال او را به وصال برساند:
ا صفت و زنام چه زاید است خیال
و آن خیالش هست دلال وصال
(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت 3454)
هر چـه بـود ان خـیال گردد روزی وصال
چند خیال عدم آمد در هست، دوش
(مولوی، کلیات شمس، غزل 1277) مولوی سپری کردن مـراحل تـصویر، حال، خیال، وصال و نگار برای رسیدن به کمال مطلوب لازم میداند؛زیرا پس از طی این مراحل که عمدتا در قـوه خـیال رخ میدهد کمال مطلوب حاصل خواهد شد.
هر چه بر اصحاب حال باشد اول خیال
گردد آخـر وصـال چونک در اید نگار
(همان، غزل 1130) تفاوت اصلی عارفان و دیـگران در حـوزه خـیال در آن است که دیگران تصاویر قوای دماغی خـود را درک مـیکنند و به آنها میاندیشند، اما عارفان به جای درک چنین تصاویری، تصویرهایی را از یک سطح وجـود شـناسانه مستقل از خود دریافت و تصویر مـعشوق را جـانشین تمام تـصاویر دیـگر مـیکنند(چیتیک، 282).
شب خواب مسافری ببندی
یعنی که مخسب، خیز، بنشین
بنشین بـه خـیال خانه دل
هر نقش که میکنیم میبین
نقش دگری همی فرستم
تا لقمه او شود نخستین
امشب همه نقشها شکارند
از اسب فـرو مـگیر تو زین
(مولوی، کلیات شمس، غزل 1932) نکته قـابل توجه اینکه خیال مـعشوق بـرخلاف سایر خیالات، جز واقعیت مـعشوق چـیز دیگری نیست.با وجود این از متفکری دیگر، عاشق از تمام باز نمودهای صوری در میگذرد و مـعشوق را کـه در ورای خیالش قرار گرفته است، تـماشا مـیکند.بنابراین هـر چند خیال مـعشوق بـی نهایت واقعیتر از این جـهان اسـت، باز هم به اندازه خود معشوق واقعی نیست(چیتیک، 288).از این جهت است که این نـیایش( نـماز)اولین مرحله از مراحل مختلف نیایش( نماز)است؛زیرا وصـلت بـا تصویر، از مـقامات پایـین طـریقت است و وصال معشوق بـسیار فراتر از آن میرود(همان).
ای خیالی که به دل میگذری
نی خیالی، نی پری، نی بشری
اثر پای ترا میجویم
نه زمین و نه فلک میسپری
(مولوی، کلیات شـمس، غـزل 2929)
و در جای دیگر صریحتر نظر خود را بـیان میکند:
ز تـو هـر هـدیه کـه بردم به خـیال تـو سپردم
که خیال شکرینت فر و سیمای تو دارد
غلطم گر چه خیالت به خیالات نماند
همه خوبی و ملاحت زعطاهای تو دارد
(همان، غزل 759)
2.نـماز وصـال یـا فننا.مراد از نماز وصال نمازی است که در طـی آنـ قـوای درونـی و بـیرونی نـمازگزار از کار میافتد و او نسبت به دنیا کاملا بیخبر است و نسبت به خدا کاملا زنده.چنین نمازی در آثار مولانا مورد توجه قرار گرفته است.هم مولوی خود چنین نمازهایی اقامه کـرده است و هم درباره چنین نمازهایی سخن گفته است.نقل است که وقتی مولوی در احوال سماع غرق میشد به وی میگفتند که وقت نماز شام رسیده است، اگر در سماع به اوج نمیرسید و دست کـم بـرخی از قوایش فعال بود سماع را متوقف میکرد و به نماز میپرداخت و چون وارد نماز میشد حالت بیخودیاش مضاعف میشد؛چنان که گویی مجلس و چراغ و قبله و...همه یک صدا با او به نماز در میآمدند و او خود نیز رعـایت وضـع نماز را فراموش میکرد و ارکان آن به هم میریخت (زرین کوب، پله پله تا ملاقات خدا 183-182).حواس بیرون پاک از درک امور اطراف محروم میشدند؛چنان کـه اسـتغراق وی در نماز باعث شد که مـولوی بـه اعتراف توجهی نداشته باشد؛به گونهای که در یکی از این نمازها دزدی از راه رسید و قالیچه زیر پای وی را بر کشید و رفت و مولوی هم چنان مستغرق نماز بود(همان، 298)
مولوی دسـتیابی بـه چنین نمازی را بسیار مـشکل دانـسته، چهل سال مجاهده با نفس و گذشتن از هفت صد حجاب ظلمانی و فرا رفتن از زندگی طیبعی و زنده شدن به حق را از شرایط تحقق آن شمرده است(مولوی، مکتوبات 19 ص 84).البته این حالتها در نمازهای خاصی رخ میداد.اما روشـن اسـت که تمام این حالتها به ایمان مشروط است که امری دائمی است.
بنابر این تأثیر نماز بر اعضای درونی و بیرونی نماز متفاوت است و به چگونگی ادای نماز و حالت نمازگزار بستگی دارد.گاه نماز بـاعث مـیشود او حواس خـود را از توجه به امور بیرون منصرف سازد و گاه نیز اثر گذاری نماز چنان است که نفس را از توجه بـه امور درون نیز باز میدارد.شدیدترین اثر گذاری نماز بر قوای نفس آنـ اسـت کـه تمام قوای بدن را به تعطیلی کشاند و آدمی به ظاهر مرده باشد.به تعبیر دیگر شخص نمازگزار نسبت بـه دنـیا و خود مرده و نسبت به خدا و آخرت زنده باشد.
مولوی در غزل معروف نماز نکات بدیعی دربـاره وضـیت نـفس و قوای آن در حین گزاردن نماز آورده است که ذیلا به بخشهایی از آن غزل اشاره میشود:
چ نماز شام هرکس بـنهد چراغ و خوانی
منم وخیال یاری، غم و نوحه فغانی
چو وضو زاشک سازم بود آتشین نمازم
در مسجدم بسوزد، چـو بدو رسد اذانی
رخ قبلهام کـجا شـد؟که نماز من قضا شد
زقضا رسد هماره، به من و تو امتحانی
عجبا نماز مستان تو بگو درست است آن؟
که نداند او زمانی، نشناسد او مکانی
عجبا دو رکعت است؟عجبا که هشتمین
عجبا چه سوره خواندم؟چو نداشتم زبانی
(مولوی، کلیات شمس، غزل 2831)
بیت اول این غزل بیان کـننده این نکته است که برای ایجاد تمرکز در نماز لازم است معبود محبوب به خانه خیال دعوت شود و نمازگزار توجه خود را به او جلب و جذب کند.بیت دوم حالت شورانگیز نمازگزار عارف را بازگو میکند.چنین نـمازی تـمام ساختهای وجودی انسان را تحت تأثیر خود قرار میدهد و زمینهای فراهم میسازد که شخص با تمام جدیت در نماز حاضر شو.مولوی برای نشان دادن عمق اثر گذاری نماز از نماز آتشین یاد کرده تـا بـیان کند که با تمام حواس درونی و بیرونی به نماز متمرکز شده است، چه آدمی در مواجهه با آتش با تمام وجود متمرکز میشود.
ازبیت سوم به بعد موضوع خواب قوا مطرح مـیشود و اولیـن قوهای که یا کاملا تعطیل میشود و یا دست کم بخشی از فعالیت خود را از دست میدهد قوه تمیز و تشخیص است چه نمازگزار، در ادامه نماز حتی نسبت به سمت قبله اظهار بـیاطلاعی مـیکند در حـالی که در آغاز نماز دقیقا جـهت قـبله را مـیشناخت.در ادامه این وضعیت حتی آگاهی او نسبت به زمان نیز تحت شعاع آثار نماز قرار میگیرد و نمازگزار نمیتواند زمان ادا و قضا را تشخیص دهـد و بـعدا کـه به حالت اولیه خود بر میگردد متوجه گـذر زمـان میشود.
بیت بعد فرا گیر شدن خواب قوا را بیان میکند؛به این معنا که در ادامه نماز شخص نمازگزار بسان انسان مست اسـت کـه مـیبیند اما نمیداند چه چیز را میبیند، به جایی خیره میشود امـا نمیداند چرا؟مولوی در بیت بعد به از کار افتادن یکی از اعضای بدن یعنی زبان اشاره میکند که و خواب آن را صـریحا اعـلام مـیکند.فعالیت قوه تشخیص نمازگزار به حدی کاهش پیدا میکند که حتی تـعداد رکـعات و چگونگی شک را از یاد میبرد، بلکه از سایر ارکان نماز نیز بیخبر میشود.همه اینها که بیان شد فـرع بـر مـوضوعی است که مولوی در ابیات ذیل بدان اشاره کرده است:
در حق چگونه کوبم کـه نـه دسـت ماند و نه دل
دل و دست چون تو بردی بدهای خدا امانی
به خدا خبر ندارم چو نماز میگزارم
که تـمام شـد رکـوعی که امام شد رکوعی که امام شد فلانی
(همان، غزل 2831)
مقدمات فنا در نماز در این ابیات روشن اسـت؛زیرا دسـت و دل از کار میافتند.در نتیجه شخص نمازگزار امکان هر فعالیتی را از دست میدهد تا زمینه فـنای کـامل فـراهم آید:
پس از این چو سایه باشم پس و پیش هر
که بکاهم و فزایم ز حراک سایه بانی
به رکوع سایه منگر، به قـیام سـایه منگر
مطلب ز سایه قصدی، مطلب ز سایه جانی
ز حساب رست سایه که به جان غیر جنبد
که همی زنـد دودسـتک کـه کجاست سایه
چو شه است سایه بانم، چو روان شود
چو شنید او نشستم به کرانه دکانی
چو مرا نماند مایه مـنم و حـدیث سایه
چه کند دهان سایه به تبعیت دهانی
(همان) اگر بخواهیم این ابیات را بر اساس نـیایشهای چـهار گـانه نیایش تراز تقسیمبندی بکنیم باید بگوییم که هر چهار مرحله مورد نظر تراز در یک نـماز واقـع میشود:
1.در مـرحله نخست، نیایش( نماز)ذهنی رخ میدهد، یعنی نمازگزار در آغاز نماز بر روی خیال یـار بـاید مراقبه کند(ر.ک.بیت اول)
2.در مرحله دوم آتشین بودن نماز باعث تمرکز قوا میشود و قوا به ذکر(نیایش ذکر) مشغول مـیشوند(ر.ک.بیت دوم).
3.در مـرحله سوم خواب قوا رخ میدهد که ترزا از آن با عنوان نیایش سکوت یاد مـیکند(ر.ک.ابیات 4-7)
4.در مـرحله چهارم نیایش وحدت یا وصال رخ میدهد.یعنی نـمازگزار بـه ایـن نتیجه میرسد که سایهای بیش نیست و اصـل وجـود او وجود خداست.با این آگاهی پیوند و وحدت حقیقی وجود نمازگزار با وجود خدا تـحقق مـییابد(ر.ک.ابیات 8 تا آخر همان غزل).در ایـن مـرحله مولانا خـود را چـون سـایه احساس میکند که او وقتی حرکت مـیکند کـه خورشید حرکت کند؛و اراده و اختیاری برای او باقی نمیماند و حتی از کارهای خود نیز نـاآگاه اسـت(شیمل، 178)
با توجه به مفهوم ابیات اخیر اسـت که حتی سؤال و جـواب قـیامت و...فاقد معنا میشود؛زیرا وجود سـایهای کـاملا در نور بیمانع و رادع مندک و مستحیل می شود.
نتیجه گیری
نماز از نظر مولوی مهمترین راهی است برای دستیابی بـه وصـال وحدت پروردگار.سالک از طریق اقامه نـماز مـیتواند بـه حالتهایی دست یـابد کـه هیچ به وجه پیـش از آن نـمیتوانست به آنها دست یابد.باز خوانی نظر مولوی راجع به نماز این دستاوردها را نمایان میسازد:
1.نماز صـحیفهای اسـت که قرائتهای زیادی را بر میتابد کـه هـر کدام در حـوزه خـود مـورد توجهاند.میتوان از زاویه سیاست و اجـتماع بدان نگریست و آثار مورد نظر را کسب و نیز باز میتوان آن را از نقطه روانی بررسی کرد.
2.در نگاه عرفانی بـه نـماز میتوان به لطافت آن توجه کرد.کسانی کـه از ایـن زاویـه بـه نـماز نگریستهاند آن را راهی بـرای گـفت و گوی عارفانه و عاشقانه با خدا یافتهاند.در طی نماز شخص میتواند صدای خدا را بشنود و وجود و حضور او را درک کند.
3.اگر نـگرش عـرفانی بـه نماز مورد توجه و تأکید قرار گیرد نـماز خـوانان رغـبت بـیشتری بـه آن پیـدا کرده، انجام آن را از حد وظیفه فراتر خواهند برد و آن را در عمق جان خود قرار خواهند داد و بیاختیار به سوی آن کشیده خواهند شد زیرا در این نگرش نماز پیش از آن که به عنوان یـک وظیفه دینی در نظر گرفته شود امری جذاب و زیبا جلوه میکند و شخص آن را به سوی خود فرا میخواند.
4.بیتردید نماز عارفانه هم میتواند دینداران مشخص را تعمیق بخشیده، دعوت دینی را تلطیف نماید.
5.محصول نهایی این مقاله آن اسـت کـه موارد ذکر شده در اندیشه مولانا وجود دارد و باز خوانی این اندیشه نتایج یاد شده را به ارمغان میآورد.
6.این مقاله به این نتیجه رسید که نگاه مولانا به نماز دقیقا عرفانی است و بـر ایـن نگرش تأکید کرده است.ضمن آنکه مولوی هرگز از جنبههای فقهی نماز غفلت نکرده، بلکه بر حفظ آن تأکید کرده است.
منابع
قرآن کریم چیتیک، ویلیام، طریق صوفیانه عـشق، مـهدی سرشته داری، تهران، مهر انـدیش، 1383
زرین کـوب، عبد الحسین، پله پله تا ملاقات خدا، انتشارات علمی، تهران، 1381
زرین کوب، عبد الحسین، سرنی ج 1-2، انتشارات علمی، تهران، 1366
شمیل، آن ماری، شکوه شمس، حسن لاهوتی، تهران، علمی و فرهنگی، 1382
شمیل، آن مـاری، مـن باد و تو آتش، فـریدون بـدرهای، تهران، توس، 1380
کاشفی، ملاحسین، لب لباب مثنوی، به کوشش نصراللّه تقوی، تهران، اساطیر 1375
گوهرین، سید صادق، شرح اصطلاحات تصوف؛ 10 جلدتهران، زوار، 1383
مولوی، جلال الدین محمدبن محمد، فیه ما فیه، بدیع الزمان فروزانفر، تهران امـیر کـبیر، 1380
مولوی، جلال الدین محمدبن محمد، کلیات شمس تبریزی، بدیع الزمان فروزانفر، تهران، امیر کبیر، 1363
مولوی، جلال الدین محمدبن محمد، مثنوی معنوی، به تصحیح رینولد نیکلسون، تهران، امیر کبیر، 1363
مولوی جلال الدین محمدبن مـحمد، مـکتوبات، ه-توفیق سـبحانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1371
Teresa of Avila,Tr.E Allison Peers,New York Image Books Doubl1991.