مسافر از دیدگاه اسلام

■ مسافر از دیدگاه اسلام

مسافر از دیدگاه اسلام

 

بسم الله الرحمن الرحیم

این ‌ ‌‌‌جـانب‌ معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را‌ جایز‌ نمی‌دانم.اجتهاد،به‌ همان سبک صـحیح اسـت،ولی ایـن بدان معنی نیست که فقه اسلام، پویا نیست. زمان و مکان،دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مـسأله‌ای که در قدیم،دارای حکمی بوده است،به‌ ظاهر همان مسأله در‌ روابط‌ حاکم بر سیاست و اجـتماع و اقتصاد یک نظام، مـمکن اسـت حکم جدیدی پیدا کند.»(1)

در نگاه حضرت امام خمینی،پویا شدن فقه،از هیچ روی، با استنباط احکام به سبک جواهری، ناسازگاری ندارد.با‌ نگهداست کامل ترازها و معیارهای اصولی و قواعد فقهی، می‌توان بسیاری از مسائل فقهی را بـا نگاهی نو،بازنگری کرد و رأی جدید را ارائه داد و مبنای این بازنگری و دگرگونی‌ رأی،‌ اثر گذاری دو عنصر زمان و مکان در استنباط و اجتهاد است.این نکته، پیش از امام راحل، چندان مورد توجه نبود، ولی آن وجود پر ارزش و مقدس،به طرح آن‌ پرداخت‌ و بـر آن پای فشرد.

مقام مـعظم رهبری نیز،روی این مقوله انگشت گذاشت و آن را خوب پی گرفت و زیبا مطرح کرد:


«در حوزه‌ها باید،روح تطور علمی و فقهی وجود‌ داشته‌ باشد. حالا، یک وقت هست که به مقدار فتوا، مواد آماده نمی‌شود، خـوب نـشود بحث علمی را بکنند.من می‌بینم:گاهی چند نفر در یک بحث فقهی، یک حرف جدیدی را‌ مطرح‌ می‌کنند،بعد‌ از اطراف به اینها حمله‌ می‌شود‌ که‌ آقا شما چرا این حرف را زدید؟ مطرح کردنش ایـرادی ندارد....»

این سـخنان ارزشمند، برای نگارنده چراغ راهی بود که در پرتو‌ آن،به‌ برزسی‌ همه سویه‌پاره‌ای از مسائل فقهی، با توچه به‌ نقش‌ اثر گذار دو عنصر زمان و مکان،بپردازم.اکنون با این هدف و انگیزه، معیار مـسافر شـدن را در اسـلام، به‌ بوته‌ بررسی‌ می‌نهیم بـه امـید آن کـه مفید افتد.

بسیاری از مسائل فقهی،در‌ گذشته،حکم ویژه‌ای داشته‌اند،به گونه‌ای که فقیهان پیشین، با این که به زمان ائمه(ع)نزدیک بوده‌اند، در آن مسأله،کما بیش،اتفاق‌ نظر‌ داشـته‌اند،ولی‌ فـقیهان دیـگر که پس از آنان پا به عرصه وجود گذاشتند،آن‌ فتوای‌ مـورد اتـفاق را نادیده گرفته و با ژرف نگری بیش‌تری،سبب دگرگونی آن گردیده‌اند،از جمله مسأله نجس‌ شدن‌ آب‌ چاه است به ملاقات با نجس،بدون دگـرگونی ویـژگیهای سـه گانه به وسیله‌ نجس‌ و چگونگی پاک کردن آن،که هم اکنون طـلاب حوطه‌های علمیه شیعه در شرح لمعه این‌ فتوا‌ را‌ می‌خوانند.

همین حکم قطعی نزد آنان، سرانجام دگرگون شده،تا آنجا که قرنهاست شـاید هـیچ یـک‌ از‌ فقیهان شیعه آن فتوا را نداشته و ندارد.

مسأبه معیار شدن مسافر از دیدگاه‌ اسلام‌ و این کـه مـسافر شرعی کیست؟شاید از این دست باشد.

آنچه در زمان ما،کما بیش،همه فقیهان‌ شیعه،بر‌ آن اتفاق نظر دارند،این است که:فرد در سفر هـشت فـرسخ و یـا چهار‌ فرسخ‌ رفت‌ و چهار فرسخ برگشت،مسافر به شمار می‌آید و در نتیچه، نماز رکـعتی او،شـکسته و روزهـ‌ او‌ باطل می‌شود،به جز در جاهای ویژه،که به گونه تخصیصی، این حکم وجود ندارد.

این موضوع،گاهی‌ در برخی از کتابها و مـقاله‌ها و یـا مـحافل علمی خاص،مورد نقد و برسی قرار‌ می‌گرفته‌ است‌ و به گمان، ریشه و عامل این انتقادها،هماهنگ نـبودن مـلاک یاد شده‌ با‌ حکمت گذاردن اساسی حکم است؛زیرا آن گونه که از روایات بر مـی‌آید،شارع مـقدس،از گـذاردن حکمِ‌کم کردن‌ نماز‌ و برداشتن روزه مسافر،هدف داشته و آن همانا، سبک کردن و برداشتن‌ بخشی‌ ار عبادت روزانه، در بـرابر رنـج و دشواری‌ و خستگی پیمودن راه است و بسیار روشن‌ است‌ که در این زمان، پیمودن راه با عـادی‌ترین رسـانه‌های مـسافری،به درازای چهار یا‌ هشت‌ فرسخ، رنج و خستگی بسیار‌ اندکی‌ دارد.

هر چند،بر‌ اساس‌ استنباط‌ به سبک جواهر، حـکمت سـبب آن‌ نمی‌شود‌ که حکمی دگرگون گردد؛زیرا شاید آن حکمت،بسان شأن نزول آیات قـرآن بـاشد‌ کـه‌ سبب ویژه شدن حکم به مورد‌ نزول نمی‌شود. باید گفت:میان‌ حکمت‌ و شأن نزول آیات،فرق بـسیار‌ اسـت.باید‌ بـرای حکمت حساب جداگانه‌ای در فقه باز شود و در آن جا که‌ حکمت‌ با حکم سـازگاری نـدارد،در آن‌ حکم‌ به‌ دیده تردید نگریسته‌ شود‌ و بازنگری صورت پذیرد‌ و در این راستا، زمان و مکان به گـونه‌ای جـدی و واقعی دخالت داده شوند‌ و حتی اگر لازم باشد،در برخی از‌ مبانی‌ اصولی و قواعد‌ فقهی‌ بـازنگری بـه عمل آید.

به عنوان مثال:در قرآن کریم و روایات،آثاری بـه عـنوان حـکمت حکم نماز بیان گردیده، از جمله:

«نماز انسان‌ را از فحشا و مـنکر بـاز‌ می‌دارد».

ولی ما‌ بسیاری‌ از‌ نمازگزاران را می‌بینیم‌ که‌ این آثار در آن یافت نمی‌شود.در این گونه موارد،نباید در درسـتی آنـچه را که خداوند فرموده‌ است،‌ تـردید‌ روا داریـم،بلکه باید در چـگونگی گـزاردن نـماز،تردید‌ کنیم.بی‌ گمان،‌ این‌ چنین‌ نمازی،‌ بـه گـونه ناشایست گزارده شده که از ناشایسته‌ها باز نداشته است.

مسأله استنباط احکام نیز،به همین گـونه اسـت.هر گاه فقیهی در زمان و با مکانی،فتوای خـود را‌ برابر حکمت نیافت،نباید تـردیدِ خـود را متوجه حکمت کند،بلکه باید ایـن هـماهنگ نبودن، انگیزه تردید او در فتوا بشود و همه مبانی فتوای خود را مورد ارزیابی دوباره قـرار بدهد.

بر ایـن‌ اساس و اندیشه بود که نـگارنده پس از بـررسی دقـیق و مطالعه همه سـویه و مـباحثه با شماری از دوستان فـرهیخته، بـه این نتیجه رسیدم که از دیدگاه اسلام‌ کسی‌ است که با عادی‌ترین و همگانی‌ترین رسانه‌های مـسافری،به مـدت یک روز عادی از روزهای سال و به گـونه مـستقیم و یا بـا رفـت‌ و بـرگشت،به سفر برود که ایـن‌ یک‌ روز در زمان صدور روایات نماز مسافر به درازای هشت فرسخ بوده و اکنون شاید به درازای چهارصد کـیلومتر و یـا کم‌تر از آن‌ برسد.

یادآوری:

در این نوشتار، سخن از‌ دگـرگونی‌ حـکم تـکلیفی نـیست. حـکم تکلیفی مسافر، هـمان کـم شدن نماز و برداشته شدن روزه از عهده توست و هیچ گونه دلیلی بر دگرگونی آن وجود ندارد،بلکه سخن درباره دگـرگونی یـک‌ حـکم‌ گذارده شده است و آن هم، نه به گـونه‌ای کـه حـکم ثـابت شـده‌ای را دگـرگون کرده باشیم، بلکه ادعا این است که این حکم بر نهاده شده از اساس به‌ گونه‌ای‌ بوده که‌ با هماهنگ با پیشرفت و گذشت زمان نمونه‌های ویژه ای را می‌یاب

بررسی آیات‌

مهم‌ترین و اطمینان آورترین مـدرک‌ برای استنباط احکام در اسلام، قرآن کریم است،به گونه‌ای که اگر‌ حکم‌ یک‌ مسأله‌ای از صراحت قرآن و یا ظهور آن استفاده گردد،به دلیلهای دیگر استنباط احکام، نیازی نخواهد بود؛از ‌‌این‌ روی، برای یـافتن حـکم هر مسأله‌ای، نخست باید به قرآن روی آورد، اگر‌ حکم‌ آن‌ از قرآن استفاده نشد،به دلیلهای دیگر،همچون سنت، عقل و اجماع، تمسک جست.

در مسأله نماز مسافر،‌ به طور کلی دو آیه را مطرح کرده‌اند که در ایـن نـوشتار،برابر معیارهای‌ استنباط احکام، نخست به‌ بررسی‌ این دو آیه می‌پردازیم تا آن مقدار را که از آن دو استفاده می‌شود،در یابیم.

1. «و اذ ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح أن تقصروا من الصلوة،اِنْ خـِفْتم أن یـفتنکم الذین کفروا»نساء/‌ 101

و هنگامی که در زمـین راه مـی‌پویید، پس بر شما گناهی نیست که نماز را کوتاه کنید، اگر بیم دارید که کافران برای شما فتنه انگیزند.

در این آیه شریفه، هفت موضوع‌ وجود‌ دارد که یـکایک آنـها،باید به گونه‌ای مستقل مـورد دقـت نظر کامل قرار بگیرد:

مقصود از «ضرب فی الارض»چیست؟

درباره این موضوع،اکنون،دیدگاه مفسران و لغویان را نقل می‌کنین و سپس به نتیجه‌گیری می‌پردازیم:

*«و اذا‌ ضربتم فی الارض؛یعنی،هنگامی که مسافرت کردید؛ چه این که آن مسافرت به عنوان هجرت باشد و یا بـه عـنوان جهاد و یا برای جز این دو.»2

*امین الاسلام طبرسی:

«و اذا‌ ضربتم‌ فی الارض ؛ یعنی،هنگامی که شما در روی زمین راه پوییدید؛یعنی،هنگامی که مسافرت کردید.»3

راغب اصفهانی:

«ضرب فی الارض،همانا راه پوییدن در روی زمین است و آن نیز، رفتن با پاهاست.»4

*طریحی:

«گفته می‌شود:ضربت‌ فی‌ الأرض، یعنی به سفر رفـتم‌ و گـفته‌ می‌شود:ضربت فـی السیر،یعنی: شتاب کردم.»5

*ابن منظور:

«ضرب،یعنی شتاب کردن در سیر،گفته می‌شود:ضربت فی الارض، در آن هنگام که برای یافتن روزی مسافرت‌ کنی.»6

نتیجه این‌ گفته‌ها و آنچه کـه در دیگر کتابهای تفسیر‌ و لغت یافت می‌شود این است که«ضرب فی الارضـ»به مـعنای راهـپیمایی در روی زمین است که در این جا،برای روشن‌ شدن‌ مطلب،به‌ معنای«سفر»نیز،از دید لغت شناسان و مفسران،اشاره می‌کنیم:

ابن منظور:

«مسافر،همانند برهنه کننده‌ است.از هـری ‌ ‌گـفته:مسافر را مسافر می‌نامند؛زیرا پرده خانه ماندن و وطن و محل اقامه خود را از خویشتن‌ کنار‌ می‌زند‌ و در زمین فـراخ و پهـناور آشـکار می‌گردد و سفر را‌ سفر‌ نامیدند، زیرا چهره ها و اخلاق مسافران را آشکار می‌سازد و در نتیجه، آنچه را که‌ در‌ درون‌ پنهان نگاه داشته بود،آشکار می‌گردد.»7

*علامه طباطبایی:

«سَفَر(به فتح فائ و راء)از سِفر(به سکون‌ فاء)مشتق‌ شده‌ و معنای آن آشکار کـردن است.گویا که مسافر بـه سـبب خود از خانه‌اش، که پناهگاه‌ اوست،آشکار‌ می‌شود.»8

بر این گفته‌ها باید افزود که سفر،در نظر عرف،به آن خارج شدنی گفته می‌شود که‌ فرد‌ از محل سکونت و از زمینهای خود،بکوچد. یعنی اگر فردی از محل سکونت‌ خود‌ خارج‌ شود و بـه سوی کشتزار و یا غیر کشتزار خود برود، این حرکت را‌ سفر‌ نمی‌گویند،بلکه در چنین موردی،تنها کلمه«خارج شدن»و مانند آن را به کار می‌برند.

آری عرف،میزان‌ و اندازه‌ روشن و دقیقی برای سفر ندارد؛از این روی،سفر عرفی از جهت اندازه مـختلف مـی‌شود و نسبت‌ میان آن و سفر شرعی عموم و خصوص مطلق است؛یعنی،هر سفر شرعی،سفر‌ عرفی‌ به‌ شمار می‌آید،ولی عکس آن کلیت ندارد، زیرا گاهی سفر عرفی صادق است،ولی سفر شرعی صادق‌ نیست،‌ مانند‌ این کـه انـسان آهنگ سفری کند که در ازای رفت و برگشت‌ آن،به‌ یک روز نرسد.

چنانکه هدف از سفر دیدگاه عرف و لغت،سبب تفاوت در عنوان سفر نمی‌شود،بلکه از‌ آیات‌ قرآن استفاده می‌شود که از دیدگاه شارع مقدس نیز،این گونه است:

«ان انتم‌ ضـربتم‌ فـی الأرض فاصابتکم مصیبة الموت.»9

اگر شما به‌ سفر‌ رفتید‌ و مرگ،شما را در کام خود گرفت.

در این‌ آیه شریفه،سفر در جایی به کار برده شده است که با جهاد و چیز‌ دیگر پیوند و بستگی ندارد.

آیا تنها‌ معیار در‌ ناتمام‌ گـزاردان‌ نـماز، سـفر است؟

از ظاهر آیه مورد‌ بحث‌ اسـتفاده مـی‌شود کـه نماز آن گاه باید ناتمان گزارده شود که دو‌ شرط‌ وجود داشته باشد:سفر و بیم ار‌ فتنه، به گونه‌ای که‌ اگر‌ به یکی از دو شرط‌ آسـیبی‌ وارد شـود،ناتمام گـزاردن نماز،جایز نخواهد بود.

به دیگر سخن:از ظاهر آیه شریفه، بـر مـی‌آید‌ که‌ ویژه نماز خوف است،به شرط‌ این‌ که‌ ترس در سفر‌ پدید‌ آید،چنانکه علامه طباطبائی 10‌ امین‌ الاسلام طبرسی‌11، صاحب تفسیر روح البـیان 12،زمـخشری 13،سـید مرتضی 14 و قطب رواندی 15‌ این‌ نظر را دارند و شیخ مفید‌ این‌ آیـه را‌ در‌ ذیل‌ مسأله‌نماز خوف آورده 16‌ و مقدس اردبیلی آن را به عنوان دلیل بر نماز خوف یاد کرده است.17

ولی از‌ روایت‌ شیخ صدوق بن بـابویه 18 اسـتفاده‌ مـی‌شود‌ که‌ آیه‌ شریفه،تنها‌ بر شرط بودن‌ سفر‌ دلالت دارد که در بخشهای سپسین آن را خـواهید خـواند:پرسش دو تن از اصحاب امام صادق(ع)از‌ آن‌ حضررت،در‌ مورد نماز در سفر است که به‌ طور‌ طبیعی،‌ پاسخ‌ نـیز،سازوار‌ بـا‌ پرسـش خواهد بود.

آیا دلالت آیه بر ناتمام گزاردن نماز،به گونه رخصت است؟

دلالت داشتن آیه شریفه بـر نـاتمام بـودن نماز،در صورت تحقق عنوان،به گونه رخصت، به این معنی‌ است که ناتمام گزاردن نـماز جـایز اسـت،نه واجب.بنابراین، می‌توان آن نماز را تمام نیز خواند.در برابر این اصطلاح، اصطلاح«عزیمت»به کار برده می‌شود؛یعنی نـماز، بـاید ناتمام گزاده شود و تمام گزاردن‌ آن،به‌ هیچ روی جایز نیست.

از ظاهر آیه مورد بحث اسـتفاده مـی‌شود کـه حکم ناتمام گزاردن نماز به گونه رخصت است،ولی امام (ع)در روایتی که شیخ صـدوق آن را نـقل کرده‌ است‌ و ما آن را خواهیم آورد،حکم ناتمام گزاردن نماز را به گونه عزیمت استفاده فـرموده،زیرا می‌فرماید:

«فصار التـقصیر واجـبا کوجوب التمام فی الحضر.»

پس ناتمام‌ گزاردن‌ نماز در مسافرت واجب شد،مانند‌ واجب‌ بودن تمام گزاردن نماز در غـیر سفر.

و روشـن است که معنای واجب بودن،همان عزیمت است و این جمله را امام (ع)پس از گـواهی آوردنـ‌ بـه‌ آیه شریفه و سنت‌ رسول‌ خدا (ص)یاد فرمود.

شاید کسی بگوید:آیه شریفه،در مقام تشریع نازل گردیده و قانون گـذاردن، بـا اجـازه داشتن، سازگار نیست،افزون بر این که اختیار گزینش سبک و یا سنگین(که در ایـن جـا،سبک،نماز‌ را‌ ناتمام گزاردن و سنگین نماز را تمام گزاردن است)از دیدگاه خردمندان معنی ندارد و اختیار گزینش در مقام قانون گـذاری،مخالف اصـل است؛از این روی با توجه به آنچه که‌ امام‌ (ع)استفاده فرمود،ظهور‌ را کنار مـی‌گذاریم و مـی‌گوییم:آیه شریفه بر واجب بودن ناتمام گزاردن نـماز بـه صـورت عزیمت دلالت دارد،از‌ این روی،اگر کسی در صورت فراهم بـودن شـرایط ناتمام بودن نماز،آن‌ را‌ تمام‌ بگزارد، نماز وی،درست نخواهد بود و باید آن را دوباره ناتمام بگزارد.

آیا آیـه شـریفه به نماز مسافر ‌‌پیوستگی‌ ندارد؟

گروهی بـر ایـن باورند کـه آیـه شـریفه درباره نماز خوف نازل گردیده،چه ایـن‌ کـتاب‌ سفر‌ اصطلاحی تحقق پیدا کند و چه نکند و این رأی را سید مرتضی در کتاب‌ انـتصار19،قطب روانـدی در فقه القرآن‌02 و شیخ مفید در مقنعه 12(کـه آیه را‌ در ذیل نماز خـوف‌ یـاد‌ کرده است)برگزیده‌اند.بنابراین رأی،معنای کلام خـداوند کـه فرمود:«أن تقصروا»این خواهد بود:کوتاه کنید از حدود نماز،نماز را با اشاره و به گونه‌ای بخوانید کـه در حـال سجود، اشاره پائین‌تر از رکوع بـاشد،تا مـیان‌ آن دو فـرق باشد.

این دیدگاه، از ظاهر آیـه و بـدون در نظر گرفتن اخباری کـه در تـفسیر آن وارد شده است، استفاده می‌شود

ولی از روایت شیخ صدوق به دست می‌آید این‌ آیه،به‌ نماز خوف پیـوستگی نـدارد،بلکه برای هر گونه سفری فرود آمـده اسـت و آنچه را کـه عـلامه حـلی نوشته نیز بر ایـن دیدگاه دلالت دارد:

«و اذ ضربتم....»شرط ناتمام گزاردن نماز،هر گونه«ضرب‌ فی‌ الارض»است و این شرط،گستردگی و فراگیری را می‌رساند؛یعنی هر گونه سـفری را در بـر کی گیرد ؛ چه این که عـامل آنـ،ترس بـاشد و چـه نـباشد.ولی کم‌تر از پیمودن‌ هـشت‌ فـرسخ راه،به سبب دلیل خارجی، خارج گردیده است و دیگر سفرها، بر عموم خود باقی هستند.»22

بنابراین، جمله«أن تقصروا مـن الصـلوة»را،چه ایـن که بگوییم:«من»زایده و «صلوة»مفعول است و یا بگوییم«من»تبعیض‌ و مـفعول‌ مـحذوف اسـت و یـا بگوییم:

«من»اسمیه و‌ بـه‌ مـعنای «بعض»و خود این کلمه، مفعول بوده و«ال»در«الصلوة»برای جنس است،در هر صورت، معنای جمله،چنین است:«کوتاه کنید بعضی از جنس نماز را»و‌ یا«کوتاه‌ کنید‌ جنس نماز را، یعنی چهار رکعتیها را دو‌ رکعت‌ بـخوانید.»چنانکه همین معنی، رأی بیش‌تر فقیهان و مورد نظر اهل بیت (ع)است.

البته پوشیده نماند که بنابر دیدگاه اخفش، عالم‌ بزرگ‌ نحوی،کلمه«من»بر‌ حرف بودن خود باقی می‌ماند، به این دلیل که این‌ کلمه در آیه زایـد و بـه کار بردن و استعمال«من»زایده در قرآن بسیار است.این،رأی،تأییدی برای نخست می‌شود؛یعنی،آیه شریفه‌ به‌ نماز‌ خوف پیوستگی دارد و مقصود از «قصر»قصر در رکعتها نیست،بلکه مقصود‌ قصر‌ در افعال نماز است.

خلاصه،در این بخش از بحث(با قطع نظر از روایات)آیه شـریفه ظـهور در هیچ‌ یک‌ از‌ دو رأی ندارد، نه مراد از کلمه«قصر»قصر در افعال است که تا‌ آیه‌ مربوط‌ به نماز خوف باشد و نه مراد از آن، قصر در رکعتهاست که تـا‌ آیـه‌ مربوط‌ به نماز هر گـونه سـفری باشد.پس آیه شریفه در بیان این نکته اجمال دارد.

آیا دو‌ شرط در آیه، «مفهوم»دارند؟

کلمه«مفهوم»در عنوان بالا، اصطلاح اصولی است و در برابر «منطوق»به‌ کار‌ برده‌ می‌شود.در آیه مورد بحث،دو شرط یـاد شـده که یکی از آن دو«اذا ضربتم...»و جـواب‌ آنـ«فلا‌ جناح...»است و دیگری«ان خفتم»و جواب آن حذف شده و نشانه بر جواب آن،جواب‌ شرط‌ اول‌ است.

سخن در این است:آیا دو شرط موجود در آیه ،دارای مفهوم هستند یا نه؟یعنی:افزون بر‌ معنای‌ ظاهری که به صور دلالت مطابقه فهمیده می‌شود،آیا دارای مـدول التـزامی نیز‌ هستند‌ یا‌ نه؟و اگر دارای مفهوم باشند و ما از منطوق، واجب بودن ناتمام گزاردن نماز را‌ بفهمیم،‌ مفهوم‌ آن واجب بودن ناتمام گزاردن نماز در هنگام نبود یکی از دو‌ شرط‌ خواهد بود و اگر از منطوق جـایز نـبودن ناتمام گـزاردن نماز را استفاده کنیم، مفهوم آن‌ جایز‌ نبودن ناتمام گزاردن نماز در هنگام نبود یکی از دو شرط می‌شود.

بنا بر‌ احتمال ثـابت بودن مفهوم برای دو شرط‌ در‌ آیه،‌ اگر سفر بدون ترس پدید آیـد،بنابر احـتمال‌ اول‌ در مـنطوق،ناتمام گزاردن نماز جایز نیست. چنانکه همین حکم در هنگام ترس، در‌ غیر‌ سفر نیز ثابت است.

البته پوشیده‌ نماند‌ که آیـه‌ ‌ ‌در‌ صـورتی‌ دو شرط دارد که بگوییم:متعلق آن،خصوص‌ نماز‌ خوف است.بنابراین قول،کسانی که می‌گویند برای دو شرط در آیـه مـفهوم ثـابت‌ نیست،‌ دلیل آن الین است که:در جمله‌های‌ شرطیه هر چند فعل‌ شرط،‌ علت برای فعل جـواب است،ولی‌ این‌ علیت، تشریعی است و علتهای تشریعی را نباید برای نباید به علتهای تـکوینی‌ قیاس‌ کرد. بله اگـر در عـلتهای‌ تکوینی‌ علت‌ از میان برود،شاید‌ معلول‌ نیز در علتهای تشریعی،‌ علت‌ دیگری داشته باشد،چنانکه هر یک از کُر بودن و آب باران بودن و جاری‌ بودن،در‌ اثر نپذیری آب در برخورد با‌ نجاست،به‌ گونه مستقل‌ و جدا‌ دخالت دارند؛یعنی بـرای یک‌ معلول(یک حکم = اثر ناپذیری آب به نجاست)سه علت تامه وجود دارد،در این جا نیز،حکم‌ ناتمام‌ گزاردن نماز باقی باشد،به این جهت‌ که‌ معلول‌ علت‌ دیگری‌ است.

افزون بر این،قاعده‌ در‌ فهم احکام از قضایا، ظهورهای عـرفی اسـت،نه نکته‌ها و مسأله‌های دقیق فلسفی.از جمله نشانه‌ها بر ثابت‌ نبودن‌ مفهوم‌ برای آیه مورد بحث، بسیاری شرط است.با‌ این‌ بیان،‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ هیچ گونه مفهومی برای آیه ثابت نیست.

کسانی که بـه ثـابت بودن مفهوم برای آیه باور دارند،در برابر دلیل یاد شده می‌گویند:اگر ما به فهم عرفی به آیه‌ بنگریم،آن را مفهوم دار می‌بینیم؛زیرا انگاره این است که متعلق آیه:نماز خوف، و واجب بـودن نـاتمام گزاردن نماز،به گونه رخصت است،پس مفهوم آیه،همانا«جایز نبودن ناتمام گزاردن نماز در هنگام نبود‌ یکی‌ از دو شرط»است.

بله،اگر باور داشته باشیم به واجب بودن ناتمام گزاردن نماز به گونه عزیمت،نمی‌توانیم از آیه مفهومی را اسـتفاده کـنیم،زیرا در ایـن صورت اگر مفهومی باشد، هـمانا ایـن‌ خـواهد‌ بود:«واجب نیست ناتمام گزاردن نماز در هنگام نبود یکی از دو شرط».روشن است که واجب نبودن، همانا جایز بودن به گونه فراگیر است‌ کـه‌ جـایز بـودن به معنای اخص(یعنی‌ اباحه)حرام‌ و مستحب بودن را در بر مـی‌گیرد کـه در نتیجه، مفهوم،مجمل می‌شود و مجمل بودن مفهوم، عبارت دیگر نبودن مفهوم است؛زیرا در این صورت،‌ برای‌ یافتن حکم خاص نیاز‌ بـه‌ دلیـل دیـگر خواهد بود.

تا ابن جا،سخن درباره این فرض بود که آیه شـریفه درباره نماز خوف باشد.

امّا بنابراین که آیه شریفه، ویژه نماز خوف نباشد، بلکه هر مسافری را در‌ بر‌ بگیرد و مقصود از نـاتمام گـزاردن نـماز نیز،ناتمام گزاردن آن به گونه عزیمت باشد،چنانکه اشاره شد،در این صورت، آیـه یـک شرط بیش‌تر نخواهد داشت:«اذا ضربتم فی الارض»که مفهوم آن چنین‌ خواهد‌ بود:

جایز نیست‌ ناتمام گزاردن نماز در هنگام سفر.

آیا آیـه شـریفه در مـقام تشریع است؟

شماری از مفسران و فقیهان، بر‌ این باورند که حکم ناتمام گزاردن نماز،پیش از نـزول ایـن آیـه‌ شریفه‌ به‌ نماز مسافر،بار شده بود،از این روی،این آیه در مقام قانون گذاری نیست، بـلکه در مـقام زدودن پنـدار ‌‌است.به‌ این بیان:

«گویا مسلمانان با تمام گزاردن نماز،خو گرفته بودند؛از این روی،حکم ناتمام گزاردن‌ نـماز‌ بـرای‌ مسافر، این گمان را پدید آورد که ناتمام گزاردن آن کاستی معنوی است.آیه شریفه با‌ کـلمه «لا جـناح»این پنـدار را از میان برداشت و آنان را با ناتمام‌ گزاردن نماز در مسافرت‌ خوگر‌ ساخت.»23

ولی با توجه به ظاهر آیـاتی کـه در آنها لفظ«لا جناح»آمده،از آیه مورد بحث استفاده نمی‌شود که در آیه در مقام برداشتن پنـدار بـاشد،بکله گویا در مقام گذاردن قانون «قصر»است.

افزون بر این،اگر بپذیریم که آیه در مقام برداشتن گمان و پندار است،با بـودن آن در مـقام گذاردن قانون، ناسازگاری ندارد.

بله،شاید از روایت شیخ صدوق و دیگر روایات استفاده شود که حـکم‌ نـاتمام‌ بـودن نماز مسافر،پیش از فرود آمدن این آیه،گذارده شده بوده؛از این روی، این آیه در مقام گذاردن قـانون قـصر نـیست.ولی اگر چنین مطلبی ثابت شود، نشانه خارجی خواهد بود و از‌ آیه چنین چـیزی فـهمیده نمی‌شود.

آیا پیمودن بخشی از راه، شرط واجب بودن«قصر»است؟

این شرط بودن،از منطوق شرط،یعنی از «و اذا ضربتم»،استفاده می‌شود.با این حال،اندازه درازای راه در این آیه بـیان‌ نـشده‌ است.

2. «فمن کان منکم مریضا أو علی سفر فعدد من أیام أخر»بقره / 184

پس هر یک از شـما اگـر بیمار باشد یا به سفر برود،باید شـماری از روزهـای دیـگر [غیر‌ از‌ ماه‌ رمضان‌]را روزه بگیرد.

این آیه در‌ مورد‌ روزه‌ نـازل گـردیده است، ولی با نماز پیوستگی کامل دارد،از این روی،قطب رواندی، برای ادعای خود:بر مسافر،واجب اسـت نـماز خود را ناتمام‌ بگزارد،‌ می‌نویسد:‌

«در مـیان امـت اسلامی، اخـتلافی در ایـن نـیست:‌ هر‌ مسافرتی که سبب برداشته شـدن روزه از عـهده شود،سبب ناتمام گزاردن نماز نیز می‌شود.»24

سیّد مرتضی هم، بر این نظر‌ است.25

از این‌ آیـه، تـنها یکی از دو مقدمه برای حکم واجب بـودن‌ کوتاه شدن نماز بـرای مـسافر:،استفاده می‌شود و آن، باطل بودن نـماز مـسافر است و اما پیوستگی بین باطل‌ بودن‌ روزه‌ مسافر و«قصر»نمازهای چهر رکعتی او،چیزی اسـت کـه از جز این آیه‌ استفاده‌ می‌شود.

خلاصه سخن:

1.از آیـه سـوره نـسا فهمیده می‌شود کـه نـاتمام گزاردن نماز،به گونه «عـزیمت»بر مـسافر واجب است‌ ؛ چه‌ این که بیم از فتنه پدید بیاید یا نیاید این نکته از‌ ظـاهر‌ آیـه‌ به دست نمی‌آید، بلکه با تـوجه بـه تفسیر امـام (ع)در پاسـخ بـه پرسش زراره و محمد‌ بن‌ مـسلم استفاده می‌شود.در ضمن،از ظاهر آن فهمیده می‌شود که حکم«قصر»به شماری از نمازهای روزانه‌ مربوط‌ است.

2.از آیه سوره بـقره، یـکی از دو مقدمه حکم به واجب بودن قـصر‌ نـماز‌ بـرای‌ مـسافر فـهمیده می‌شود.

3.اندازه مسافرت شرعی و ایـن کـه واجب بودن«قصر»مربوط به کدام نماز بوده‌ و کدام یک از رکعتهای نماز را نباید گزارد و نیز شرایط و احکام‌ دیـگر‌ قـصر‌ نـماز،نه از این دو آیه استفاده می‌شود و نه از آیه‌های دیـگر و بـرای ایـن‌ هـدفها،‌ بـاید دلیـلهای دیگری را بررسی کرد.

بررسی دیگر دلیلها

از آن جا که سخن‌ درباره‌ قاعده‌ و دستور شرعی سفری است که حکم ناتمام گزاردن نماز و باطل شدن روزه به‌ آن‌ بسته‌ شده، از این روی،در بررسی دلیـلهای دیگر نباید از این مدار دور‌ شد‌ و باید به این نکته نیز توجه داشت که این موضوع در کتابهای فقهی و سخنان‌ فقیهان،‌ به عنوان سفر شرعی که نماز باید در آن ناتمام گزارده شود‌ و‌ شـرط نـخست از شرطهای هشتگانه آن،مطرح است.

بررسی آرای‌ فقیهان‌

پیش از آن که وارد دومین دلیل از‌ دلیلهای‌ ثابت کردن احکام بشویم، بایسته است آرای فقیهان شیع و سنی را در‌ موضوع‌ بحث به بوته بررسی بنهیم‌ ؛ زیرا آرا‌ و سخنان‌ آنان در نتیجه‌گیری نقش مـهمی دارد.

1.در فـقه‌ نسبت داده شده به امام رضا (ع) آمده است:

«هر کس مسافرت کند،‌ ناتمام‌ گزاردن نماز بر او واجب می‌شود،‌ اگر سفر او هشت‌ فرسخ‌ و یا دو برید بـاشد‌ و آن بـیست و چهار میل است.»26

2. شیخ صدوق،می‌نویسد:

«میزان راهی مه در آنـ، نـاتمام گزاردن‌ نماز‌ واجب می‌شود،دو برید رفت و برگشت‌ است‌ و آن یک‌ روز‌ راه باشد و برید‌ چهار‌ فرسخ است.»27

3. سید مرتضی می‌نویسد:

«سفری که در آن، ناتمام گزاردن نماز واجب است، دو برید‌ و برید چـهر فـرسخ و فرسخ سه‌ میل‌ است.»28

4. شیخ طـوسی‌ می‌نوسید:

«کوتاه کـردن‌ نماز در مسافرت واجب‌ است،اگر در ازای آن هشت فرسخ باشد.»29

5. سلاّر می‌نویسد:«میزان راهی که در آن، ناتمام گزاردن نماز‌ واجب‌ می‌شود،دو برید، برابر با چهار فرسخ‌ است.»30

6. در «الهدایة‌ بالخبر»آمده‌ است:

«میزانی که مسافر نماز‌ را‌ باید ناتمام بگزارد، هشت فـرسخ است.»31

7. ابن بـراج می‌نویسد:

« سفری که مسافر نماز را باید ناتمام گزارد،هشت فرسخ‌ راه،یا‌ بیش‌ از آن و یا چهار فرسخ است،اگر‌ بر‌ آن‌ باشد‌ که‌ در‌ همان روز برگردد.»32

8. ابن ادریس می‌نویسد:

«میزان سفری که در آن،ناتمام گزاردن نماز واجب می‌شود، دو برید است و برید چـهار فـرسخ و فرسخ،سه مـیل است.»

9. شیخ مفید می‌نویسد:

«سفری که هر کس آن را اراده کند، بر او واجب می‌شود ناتمام گزاردن نماز،دو برید رفت و برگشت و برید چهار فـرسخ و فرسخ سه میل است.»33

10. محقق حلی می‌نویسد:

«نماز مسافر،شش‌ شرط‌ دارد،شرط نخست درازاو آن یک روز راه،برابر بـا دو بـرید و بـیست و چهار میل است.»34

11.علامه حلی می‌نویسد:

«درازای راهی که باید نماز را ناتمام گزارد، هشت فرسخ و هر‌ فرسخ،‌ دوازده هزار ذارع است.»35

همو،در جای دیگر می‌نویسد:

«علمای مـا ‌ ‌اتـفاق دارند که درازا،شرط ناتمام گزاردن نماز است و بر این نظرند، همه اهل عـلم‌ و هـمانا اخـتلاف، تنها در اندازه‌ درازا‌ است.پس آنچه را که علمای ما بر آنند،بیست و چهار میل،مسیر یک روز تمام و برابر با هـشت فرسخ و نیز دو برید است.»36

همو در‌ جای‌ دیگر می‌نویسد:

«درازای کوتاه کننده‌ نماز،‌ هشت فرسخ است.پس اگر کـم‌تر از آن را رهگذر قصد کند،ناتمام گـزاردن نـماز جایز نیست و درازای بازگشت، از میزان درازا به شمار نمی آ‌ید، مگر این که قصد بازگشت، در‌ همان‌ روزِ رفت باشد.»37

12. محقق سبزواری می‌نویسد:

«علمای ما اتفاق دارند که شکسته گزاردن نماز در سفری که مسیر آن یک روز تمام، برابر با دو برید و نـیز هشت فرسخ باشد،اعتبار دارد.»38

13. نراقی می‌نویسد:

«تمامی علمای ما‌ اتفاق دارند که بیش از هشت فرسخ اعتبار دارد.»39

14. در رساله بحر العلوم آمده است:

«و اما علمای ما(رض)بر‌ این رأی اتفاق دارند که ناتمام گزاردن نماز در دو برید،‌ برابر‌ با‌ هشت فـرسخ...واجب اسـت و در معنای هشت فرسخ است پیمودن مسیر یک روز عادی، مانند سیر حیوانهای ‌‌باربر‌ و قطار شتر.»40

15. صاحب مدارک الاحکام می‌نویسد:

«علمای ما اتفاق دارند ناتمام گزاردن نماز،واجب می‌شود‌ در‌ مسیر‌ یک روز تمام، برابر با دو برید، که جـهار فـرسخ و نیز بیست و چهار‌ میل است.

درازا، به دو چیز فهمیده می‌شود: یکی به وسیله ذارع و دیگر به‌ مسیر یک روز و مقصود‌ روزه گرفتن است.»41

16. آقای محمد عبدالحی، از علمای اهل سنت می‌نویسد:

«سفری که احکام آن تغییر می‌یابد،سفری است که در آن پیمودنِ راهـی بـه درازای سه روز،و شبهای میان آن روزها قصد بشود،به‌ سیر شتر و راه پیمودن با پاها. ابو یوسف، درازا را به دو روز و بیش از نیمی از روز سوم، اندازه گیری کرده است.و شافعی میزان آن را بنا بر‌ یک‌ قول، یک روز و یـک شـب دانـسته و سیر یاد شده سیر مـیانه است.

و ابـو حـنیفه اندازه درازا را به مراحل دانسته است.که این قوله به قول او نزدیک است‌ و به فرسخها اعتباری نیست و این قول صحیح است.»42

و در حاشیه کتاب یـاد شـده نـوشته شده است:

«اندازه‌گیری درازای راه به پیمودن راه در سه روز و شبهای میان آنها،نزدیک‌ اسـت؛زیرا‌ بـرابر عادت، در هر روز می‌توان یک مرحله راه پیمود.»

از نقل این دیدگاهها به دست آمد،هفت دیدگاه درباره درازایی که سبب ناتمام گزاردن نـماز مـی‌شود، وجـود دارد:

1. مسیر یک روز‌ تمام.

2. هشت فرسخ،‌ یا چهار فرسخ رفت و برگشت.

3. بیست و چهار میل.

4. دو برید.

5. مسیر سه روز با شـبهای میان آنها.

6. مسیر دو روز و بیش از نیمی از روز سوم.

7. یک روز و یک‌ شب.

سه رأی‌ آخر، از آن علمای اهل سنت است و چهار‌ رأی نخست از آنِ علمای امامیه.

بنابر رأی مشهور علمای امامیه،تمامی چـهار رأی بـه یـک قاعده بر می‌ردند و اختلاف،‌ تنها‌ در‌ واژگان است و مقصود از «سیر»در سخنان آنـان،سیر مـیانه،یعنی سیر‌ شتر پیاده روی، در روز و مکان عادی است.

بررسی روایات‌

پس از کتاب خداوند،مهم ترین دلیل برای ثابت کردن‌ احکام‌ اسلامی،‌ سـنت،یعنی گـفتار، رفـتار و تقریر پیامبر(ص)و امامان (ع)است.تقریر،یعنی در حضور معصوم(ع)حکمی‌ بیان‌ شود و یا کاری که بـیانگر حـکمی بـاشد صورت پذیرد،و وی، به گونه‌ای (همچون اشاره و....)آن‌ حکم‌ را‌ مورد تأیید خود قرار بدهد.

در مـسأله مـورد بـحث نیز،روایات بسیاری از امامان‌ (ع)وارد‌ گردیده‌ است که شماری از آنها را به بوته بررسی می‌نهیم. ایـن روایـات را تا‌ آن‌ جا‌ که به موضوع بحث، بستگی دارد، می‌توان به چهار دسته تقسیم کرد:

1. روایاتی که بـه ظـهور‌ یـا‌ به صراحت این نکته را می‌فهمانند که در ازای سبب «قصر»نماز،پیمودن یک روز‌ عادی،یا‌ دوازده‌ میل راه است،بدون ایـن کـه در ازای بازگشت، در آن دخالت داده شده باشد.

2. روایاتی که‌ ظهور در این دارند:چهار فرسخ تمام،موضوع برای ناتمام گزاردن نـماز اسـت، بـدون بازگشت.

3. روایاتی که‌ می‌فهمانند‌ که درازای مورد بحث، چهار فرسخ، یا یک برید و یا دوازده میل است،با یاد‌ کـرد‌ دخـالت داشتن درازای بازگشت که در واقع، این دسته از روایات راه‌ جمع‌ میان‌ دو دسته نـخست است.

4. اخبار عرفات‌

روایات دسـته اول‌

1. عن الصـدوق باسناده عن زرارة و محمد بن مسلم،‌ انهما‌ قالا:‌ قلنا لابی جعفر(ع)ما تقول فی الصلوة فی السـفر؟کیف هـی و کـم هی؟فقال:ان‌ اللّه‌ عز و جل یقول:«و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح أن تقصروا مـن الصـلوة»فصار التقصیر‌ فی‌ السفر واجبا کوجوب التمام فی الحضر.

قالا: قلنا:انا قال اللّه عز و جل‌ «فلیس‌ علیکم جناح»و لم یقل «افـعلوا»فکیف اوجـب ذلک‌ کما‌ اوجب‌ التمام فی السفر؟

فقال (ع)أو لیس قد قال‌ اللّه‌ عز و جـل«ان الصـفا ئ المروة من شعائر اللّه فمن حج البیت أو‌ اعـتمر‌ فـلا جـناح علیه أن یطوف‌ بهما»ألا‌ ترون ان‌ الطواف‌ بـهما‌ واجـب مفروض لان اللّه عز و جل‌ ذکره فی کتابه و صنعه نبیه،صلی اللّه علیه و آله،و کذلک التقصیر‌ فـی‌ السـفر شی‌ء صنعه النبی، صلی اللّهـ‌ عـلیه و اله،و ذکـره‌ اللّهـ‌ تـعالی ذکره فی کتابه.قالا قلنا‌ له:فمن‌ صـلی فـی السفر اربعا ایعید أم لا؟

قال:إن کان قد قرأت علیه آیة التقصیر‌ و فسرّت له فصلی اربـعا اعـاد‌ و إن‌ لم یکن قرأت‌ علیه‌ آیات التـقصیر و لم‌ یعلمها‌ فلا اعـادة عـلیه و الصلوة کلها فی السفر بـالفریضة رکـعتان کل صلاة إلاّ المغرب،فانها‌ ثلاث‌ لیس فیها تقصیر، ترکها رسول اللّه،صلی‌ اللّه‌ علیه و الهـ،طلی‌ ذیـ‌ خشب،و هی مسیرة یوم‌ مـن المـدینة یـکون إلیها بریدان،اربعة و عـشرون مـیلا،فقصروا فطر فصارت سنة.»43

زراة و محمد بـن مـسلم‌ می‌گویند:از‌ امام باقر(ع)پرسیدم:درباره نماز مسافر چه می‌فرمایید؟‌ چگونه‌ و تا‌ چه‌ اندازه است؟

امام فرمود:خداوند‌ می‌فرماید:‌ هـنگامی کـه در زمین سیر می‌کنید،بر شما باک و گـناهی نـیست که نـماز را نـاتمام بگذارید.

پس نـاتمام‌ گزاردن‌ نماز در سفر واجـب شد، بسان تمام‌ گزاردن‌ آن‌ در‌ غیر‌ سفر.

آن دو گفتند:به امام(ع)گفتیم:خداوند می‌فرماید:«بر شما باک و گناهی نیست»و فرمود «بـه جـا آورید».پس چگونه ناتمام گزاردن نماز را در سـفر، بـسان تـمام گـزاردن آن در غـیر سفر‌ واجب کـرده است؟

امام فـرمود:مگر خداوند نفرمود:«صفا و مروه از شعائر خداوند است،پس هر کس حج خانه خدا و عمره گزارد،بر او باک و گناهی نـیست کـه در آن حـج و عمره‌ خانه خدا را طواف کند»؟مگر نمی‌بینید کـه طـواف حـج و عـمره واجـب شـد،با این دلیل که خداوند در کتاب خود آن را یاد فرمود و پیامبر(ص)در سفر خود،نماز را‌ ناتمام‌ گزارد و خداوند آن را در کتاب خود یاد فرمود.

آن دو گفتند: به امام(ع)گفتیم:پس اگر کسی در سفر نماز را چهار رکعت بـگزارد‌ آیا‌ باید دوباره انجام دهد،یا نه؟

امام فرمود:‌ اگر آیه تقصیر بر او خوانده و برای او،تفسیر شده و سپس چهار رکعت خوانده، باید دوباره بگزارد و اگر آیه تقصیر بر او‌ خوانده‌ نشده و او آن‌ را‌ ندانست، دوبـاره گـزاردن آن،بر او واجب نیست.

و تمام گزاردن نماز واجب در سفر،دو رکعت در هر نماز است،جز نماز مغرب که سه رکعت است و ناتمام گزارده نمی‌شود و رسول‌ خدا‌ (ص)آن را در سفر و حضر، سه رکعت می‌گزارد و آن حـضرت (صـ)به ذو خشب مسافرت کرد،که فاصله آن تا مدینه یک روز راه، برابر با دو برید، یعنی بیست‌ و چهار میل‌ است، و روزه‌اش را گشود و نماز خود را ناتمام گزارد پس آنـ(مسیر یـک روز)سنت شد.

بررسی سند‌ حدیث‌

از آن جا که فـاصله زمـانی میان شیخ صدوق با زراره‌ و محمد‌ بن مسلم، بسیار است،به ناچار، شماری ار افراد در سلسله سند روایت برای کوتاه کردن برداشته شده‌اند‌ و ‌‌این‌ روشی اسـت کـه شیخ صدوق در کتاب خـود بـه کار می‌بسته و در‌ آخر‌ کتاب،‌ تحت عنوان: راههای نقل روایات، آن افراد را نام برده است.

شیخ صدوق طریق خود را‌ به زراره چنین بیان می‌کند:

«آنچه را که من در این کتاب [من لا‌ یحضره الفقیه‌]از زراره بن‌ اعین‌ گزارش داده‌ام،آن را از پدرمـ(رض)روایت مـی‌کنم و او از عبداللّه بن جعفر حمیری و او از محمد بن عیسی بن عبید و حسن بن ظریف و علی بن اسماعیل بن عیسی،که‌ این سه،از حماد بن عیسی و او از حزیز بن عبداللّه و او از زراره نقل کرده است.»44

همو، طریق خود را بـه مـحمد بن مـسلم چنین بیان می‌کند:

«آنچه در این کتاب،‌ از‌ محمد بن مسلم ثقفی وجود دارد،آن را روایت کرده‌ام از:علی بن احمد بن عبدالل+ه بن احـمد بن ابی عبدالله و او از پدرش و پدرش از جدش، احمد بن ابی عبداللّه‌ برقی‌ و جدش از پدر خـود مـحمد بـن خالد و او از علائ بن رزین و او از محمد بن مسلم نقل کرده است.»45

زرارة، از اصحاب امام باقر(ع)و امام صادق(ع)و‌ محمد‌ بن مـسلم ‌ ‌از اصـحاب آن دو امام کاظم (ع)و هر دو از اصحاب اجماع،یعنی از کسانی هستند که بزرگان امامیه بر مـورد اعـتماد بـودن آنان اجماع کرده‌اند و از‌ این‌ روی،هر‌ حدیثی را که آن دو‌ روایت‌ کنند،صحیح‌ می‌دانند،چنانکه در طریق صدوق به زراره نیز،هیچ گـونه اشکالی وجود ندارد، ولی در طریق او به محمد بن مسلم از جهت‌ احمد‌ بن‌ عبداللّه بـرقی و پدرش محمد بن خالد بـرقی‌ اشـکال‌ وجود دارد.

نجاشی،از علمای بزرگ علم رجال، درباره محمد بن خالد می‌نویسد:

«او،ادیب بود و آشنائی خوبی به اخبار و علوم‌ عرب‌ داشت‌ و در حدیث گویی ضعیف بود و برای او کتابهایی‌ است».

همو درباره پسرش احمد می‌نویسد:

«خود وی، مورد اعتماد بود، ولی از کـسانی که ضعیف بودند[یعنی در نقل احادیث‌ مورد‌ اعتماد‌ نبودند]روایت می‌کرد و به خبرهای مرسل [خبرهایی که نام شماری از‌ راویان‌ یاد نشده باشد]اعتماد می‌کرد.»

اشکال نجاشی بر این پدر و پسر،سبب اشکال بر همه روایات آنان نمی‌شود،بلکه‌ بـاید‌ سـند‌ آنچه را که این دو نقل کرده‌اند، وارسید و پس از وارسی‌ اگر‌ حدیث،حسن‌ یا موثق شد،دلیل بر کنار گذاشتن آن نخواهیم داشت و شاهد بر این ،عملکرد‌ رئیس‌ قمیان‌ است.وی،پس از بیرون کردن احمد بن ابی عـبداللّه، او را بـر می‌گرداند و از‌ او‌ پوزش می‌خواهد. این جریان، دلیل بر اشتباه کسانی است که به روایت او‌ اعتماد‌ نداشتند‌ و همین گونه است در مورد پدرش محمد بن خالد.

با این بررسی، نتیجه می‌گیریم‌ که‌ طریق صدوق به زواره و مـحمد بـن مسلم، خوب و بی اشکال است.

بررسی دلالت‌ حدیث‌

از این‌ حدیث، چهار نکته به دست می‌آید:

1. ناتمام گزاردن نماز،به گونه عزیمت است، نه به گونه رخصت؛یعنی‌ تمام‌ گزاردن نماز در سفر جایز نیست و اگر گزارده شود،بسنده نیست و ایـن‌ نـکته‌ از سـخن امام (ع) که فرمود:«فصار التقصیر واجـبا»استفاده مـی‌شود.کتاب خـدا،تنها جایز بودن ناتمام گزاردن نماز در‌ سفر‌ و واجب بودن آن، ناسازگاری وجود ندارد.

4.از روایت فهمیده می‌شود که پیامبر(ص)در سفری‌ که‌ از مدینه تا مـقصد، یـک روز تـمام، یعنی دو برید بوده نماز خود را تمام گزارده‌ و روزهـ‌اش را گـشوده است.و این احتمال وجود دارد که یاد کردن دو‌ برید،مانند‌ یاد کرد بیست و چهار میل،به عنوان‌ نمونه‌ و قید توضیحی مربوط بـه آن زمـان بـاشد،‌ به‌ گونه‌ای که معیار اصلی برای واجب بودن ناتمام گـزاردن نماز،همان مسیر یک روز‌ باشد‌ و چیزی که این احتمال‌ را‌ از خود‌ روایت‌ تایید‌ می‌کند،بازگشت ضمیر کلمه«صارت»به«مسیرة یوم»است که با‌ تـوجه‌ بـه ایـن شاهد، معنای جمله آخر روایت می‌شود:«پس آن مسیر یک روز،‌ سنت‌ شد.»

2. «ما رواه الشیخ بـاسناده عـن الحسین‌ بن سعید عن النضر‌ عن‌ عاصم بن حمید عن ابی‌ بصیر‌ قال:قلت لا بیعید اللّه(ع)فی کـم یـقصر الصـلاة؟فقال:فی بیاض یوم او بریدین.خرج رسول اللّه‌ صلی‌ اللّه علیه و اله الی‌ ذی‌ خشب‌ فقصر.

فقلت:فکم ذی خشب؟ فقال:بریدان.»46

ابو بصیر‌ مـی‌گوید بـه امـام صادق(ع)گفتم:در‌ چه‌ اندازه راه پیمودن، باید نماز را ناتمام گزارد؟

امام فرمود:در سفیدی یک روز و یا‌ دو‌ برید.رسول خدا (صـ)به سـوی ذو خـشب،‌ از‌ مدینه بیرون‌ رفت‌ و نماز خود را ناتمام‌ گزارد.

گفتم:تا ذو خشب چه اندازه راه است؟فرمود:دو برید.

سخن درباره دلالت این حدیث،همان سـخن دربـاره دلالت‌ حدیث‌ نخست است،با این فرق که در‌ این‌ حدیث،به‌ جای«مسیرة‌ یوم»عنوان«بیاض‌ یوم»یاد شـده،ولی مـقصود‌ یـکی‌ است.

و اما سند حدیث:راویان حدیث،همه،مورد اعتمادند و اسناد شیخ طوسی به حسین بن سعید نیز خـوب‌ است.

3. «ما رواهـ‌ ایضا باسناده عنه عن اخیه الحسن عن‌ زرعة‌ عن‌ سماعة‌ قال‌ سألته‌ عـن المـسافر فـی کم یقصر الصلوة؟فقال:فی  مسیرة یوم،و هی ثمانیة فراسخ،و من سافر فقصر الصلوة أفطر،إلا أن یکون رجـلا مـشیعا، أو یخرج الی صید أو الی قریة‌ له،فیکون مسیرة یوم،لا یبیت الی أهله لا یقصر و لا یفطر.»47

سماعه می‌گوید از امام (ع)درباره مـسافر پرسـیدم چه اندازه را بپیماید،باید نماز را ناتمام بگزارد؟

فرمود:یک روز راه و آن هشت‌ فرسخ‌ است و هر کس مسافرت کند و نمازش ناتمام بـاشد،روزه را نـیز بـاید بگشاید، مگر این که به آهنگ بدرقه مسافر و یا برای صید خـارج شـود و یا‌ به‌ قریه خود برود که تا آن جا مسیر یک روز باشد و نخواهد شب را نزد اهلش بـرگردد کـه در این گونه‌ها، نماز‌ را‌ باید ناتمام نگزارد، و روزه‌ را‌ نگشاید.

در این سه حدیث،عنوان:«مسیرة یوم»و یـا«بیاض یـوم»بر قیدهای دیگر پیش داشته شده است.بنابراین، سـخن دربـاره ایـن حدیث،همان است که در حدیث پیشین بیان گردید.سخن‌ در‌ سـند ایـن حدیث نیز‌ همان‌ است که برای حدیث پیشین بیان شد.

4. «ما رواه ایضا باسناده عن الحـسن بـن علی بن فضال عن عـبدالرحمن بـن ابی نـجران عـن صـفوان بن یحیی، عن عیسی بن القـسم عـن‌ ابی‌ عبدالله (ع)قال فی التقصیر:حده اربعة و عشرون میلاّ.»48

امام صادق (ع)درباره مقدار راهی کـه بـاید راهپیما نماز خویش را ناتمام بگزارد، فـرموده:بیست و چهار میل است.

در این حـدیث، هـر چند عنوان«مسیرة‌ یوم»یاد‌ نشده اسـت،ولی‌ بـا توجه به سه حدیث پیشین، می‌توان گفت که یاد کرد بیست و چهار مـیل،به عـنوان بیان‌ مصداق مربوط به زمـان صـدور حـدیث است.

و امّا سند:در تـهذیب ، بـه‌ جای«حسن‌ بن علی بـن فـضال»نام«علی بن الحسن بن فضال»94یاد شده که گویا دو+می‌درست باشد و در احادیثی که ‌‌شیخ‌ از او نقل مـی‌کند،دو واسـطه وجود دارد: احمد بن عبدون و علی بـن‌ مـحمد‌ بن‌ زبیر.

علی بـن الحـسن بـن فضال،هر چند فطحی مـذهب است،ولی علمای امامیه،به وی اعتماد دارند و از اصحاب امام عسکری(ع)به شمار می‌آید.دو نفر دیگر نیز،مورد اعتمادند:از ایـن رویـ، حدیث‌ مورد بحث موثق است.

5. «ما رواه‌ بـاسناده عـن احـمد بـن مـحمد بن عیسی عـن عـلی بن الحکم عن عبدالله بن یحیی الکاهلی قال: سمعت ابا عبداللّه (ع) یقول فی التقصیر فی الصـلوة،فقال:برید فـی بـرید،اربعة و عشرون میلا، ثم‌ قال:أن أبی کان یـقول:ان التـقصیر لم یـوضع عـلی البـغلة السـفواء،أو الدابة الناجیة،و انما وضع علی سیر القطاره و رواه الصدوق ایضا باسناده عن الکاهلی.»50

عبداللّه بن یحیی الکاهلی می‌گوید:امام صدق (ع)از قصر‌ نماز‌ سخن می‌گفت که از آن حضرت شنیدم، فرمود:

پدرم می‌فرمود: ناتمام گـزاردن نماز بر شتر تندرو 51 و یا شتر ناجیه وضع نشد و همانا بر سیر قطار [قطار شتر]وضع شد.

این حدیث‌ را شیخ صدون نیز با سند خود از کاهلی، نقل کرده است.

فرق دلالت این حدیث با حدیث چهارم در ایـن اسـت که در این حدیث،این نکته افزوده شده:«ناتمام گزاردن‌ نماز‌ بر سیر قطار بر نهاده شد»بی گمان سیر قطار شتر در آن زمان،سیر عادی و بیش‌تر مردم بوده و یاد کرد آن به عنوان نمونه بـرای مـسیر یوم است،نه‌ به‌ عنوان‌ معیار اصلی؛زیرا اگر به عنوان‌ معیار‌ اصلی‌ باشد،یاد کرد قیدهای دیگر لغو خواهد بود و معنی ندارد که آن قیدها، قـیدهای تـوضیحی برای سیر قطار باشند.

و از جهت‌ سـند،اسناد‌ شـیخ‌ طوسی و شیخ صدوق به احمد بن محمد‌ بن‌ عیسی و کاهلی درست است و بر مورد اعتماد بودن همه راویان در این سند،تصریح شده است.

6. «ما رواه باسناد‌ عن‌ مـحمد‌ بـن علی بن محبوب عـن یـعقوب بن یزید عن ابن‌ ابی عمیر عن ابی ایوب عن ابی عبد اللّه (ع)قال:سألت عن التقصیر؟قال:فقال:فی برید أو بیاض یوم.»52

ابو ایوب می‌گوید:درباره ناتمام‌ گزاردن‌ نماز‌ از امان صادق(ع)پرسیدم، فرمود:در درازای دو برید و یا سفیدی یک‌ روز.

در سند ایـن روایـت نحمد بن علی بن محبوب یاد شده که برای او توثیق خاص صوت‌ نگرفته،‌ ولی‌ مورد ستایش رجال شناسان قرار گرفته است.راویان دیگر این حدیث، همه، مورد‌ اعتمادند؛از‌ این‌ روی،این روایـت را حـسنه می‌گویند.

7. « ما رواه باسناده عـن علی بن الحسن بن فضال عن‌ محمد‌ بن‌ احمد بن الحسن عن ابیها عن عبداللّه بن بـکیر عن بعض اصحابنا عن ابی‌ عبدالله‌ علیه السلام فی الرجل یـخرج عـن مـنزله یرید منزلاّ له آخر أو ضیغة‌ له‌ أخری؟‌ قال: إن کان بینه و بین منزله أو ضیعة التی یؤم بریدان قصر،و ان کـان‌ ‌ ‌دونـ‌ ذلک اتم.»53

راوی درباره شخصی از امام صادق(ع)پرسید که از منزل خود بیرون آمد‌ و آهنگ‌ منزل دیگر خود،یا بـاغ خـود را داشت؟

حضرت فـرمود اگر درازای بین منزل نخست [جای سکونت‌] و‌ منزل‌ دوم و یا باغ، دو برید باشد،نماز را ناتمام بگزارد و اگر‌ کـم‌تر‌ از‌ این باشد، نماز را تمام بگزارد.

عبداللّه بن بکیر از اصحاب اجماع و از یاران امام‌ صادق(ع)بود‌ و اگر مـعنای اصحاب اجماع، اعتبار روایـات مـرسله آنان نیز باشد،حدیث مورد بحث،‌ به‌ سبب وجود علی بن حسن بن فضال، موثق خواهد بود و اگر معنای اصحاب اجماع، این‌ باشد‌ که شخصی چون عبداللّه بن بکیر، به اجماع بـزرگان شیعه استوان و مورد‌ اعتماد است و اما آنچه را که‌ او‌ و دیگر اصحاب اجماع از دیگران روایت می‌کنند،بستگی‌ به‌ استوانی آن افراد دارد،حدیث مورد بحث، مرسل خواهد بود؛زیرا روای پس از عبداللّه‌ بن‌ بکیر روشن نیست.

رأی درست در‌ مورد‌ معنای اصـحاب‌ اجـماع،‌ همان‌ رأی دوم است که آیت اللّه‌ خوئی‌ نیز،همین رأی را دارد.54

8. «ما رواه اصحابنا باسناده عنه عن محمد بن عبدالله‌ و هرون بن مسلم جمیعا عن محمد‌ بن ابی عمیر عن‌ عبدالرحمن‌ بن الحجاج عن ابی عـبدالله(ع)قال:سألت‌ عـن‌ التقصیر فی الصلوة- الی أن قال - :فقلت له:فی کم ادنی ما یقصر‌ فیه‌ الصلوة؟قال:جرت السنة ببیاض یوم،فقلت له:إن‌ بیاض‌ یوم‌ یختلف، فیسیر الرجل‌ خمسة‌ عشر فی یوم و یسیر‌ الآخر اربعة فـراسخ و خـمسة فراسخ فی یوم؟فقال:انه لیس الی ذلک ینظر، أما رأیت‌ سیر‌ هذه الامیال [ئل - الانفال‌] بین‌ مکة‌ و المدینة؟ثم‌ أومب‌ بیده‌ الربعة و عشرین میلا‌ تکون ثمانیة فراسخ.»55

عبدالرحمن بن حجاج می‌گوید:از امام صادق(ع)درباره ناتمام گزاردن نـماز پرسـیدم...سپس بـه او گفتم:کم‌ترین‌ راهی‌ که در آن نماز نـاتمام گـزارده‌ مـی‌شود،چه‌ اندازه‌ است؟

حضرت فرمود: سنت‌ بر سفیدی یک‌ روز‌ جاری شده است.

سپس به حضرت گفتم: سفیدی یک روز، گوناگون می‌شود:

شخصی پانزده فرسخ را در یک‌ روز‌ می‌پیماید‌ و دیگری چهار و یا پنـچ فرسخ؟

پس حـضرت‌ فـرمود:نباید‌ نگاه‌ به‌ گوناگونی‌ در سیر بیفکند، مگر تو حـرکت در ایـن میلها[و در نسخه‌ای دیگر:حرکت با حیوانهای باربر]میان مکه و مدینه را نمی‌بینی؟

سپس حضرت با دست خود اشاره کرد:بیست و چهار میل که هشت فـرسخ است.

این خـبر، بـه روشنی بیان می‌کند که معیار واجب بودن کوتاه گزاردن نـماز،سفری است که مقصد آن به میزان سفیدی و روشنی یک روز از‌ جای‌ حرکت،فاصله داشته باشد و آن گاه که از امام (ع)دوباره از مصداق ایـن مـعیار پرسـیده می‌شود برای روشن کردن مصداق، نخست، با یاد کرد مقدمه‌ای پرسـشی مـی‌فهماند که سختی‌ و دشواری راه دراز را باید در نظر گرفت و سپس بیست و چهار میل و یا هشت فرسخ را به عنوان مـصداقی کـع‌ سـازوار‌ با آن زمان باشد، بیان‌ می‌فرماید‌ و این پس از ارائه معیار اصلی قصر نماز است کـه هـمانا سـفیدی و روشنی روز باشد. سند حدیث نیز صحیح است.

9.«ما رواه الصدوق‌ باسناده‌ عن الفضل بن شاذان‌ فی‌ العـلل التـی سـمعها عن الرضا(ع)و انما وجب التقصیر فی ثمانیة فراسخ لااقل من ذلک و لا اکثر،لان ثمانیة فراسخ مـسیرة یـوم العامة و القوافل و الاثقال فوجب التقصیر فی مسیرة‌ یوم،و‌ لو لم یجب فی مسیرة یوم لهـا وجـب فـی مسیرة الف سنة،و ذلک لأن کل یوم یکون بعد هذا الیوم فانما هو نظیر هذا الیوم،فلو لم یـجب فـی هذا الیوم‌ لما‌ وجب فی‌ نظیره، انه کان نظیره مثله،لا فرق بینهما.»56

فضل بن شـاذان از امـام رضـا(ع)شنیده بود که فرمود: همان کوتاه گزاردن‌ نماز در هشت فرسخ واجب شده،نه کم‌تر از این نه بیش‌تر‌ ؛ زیرا‌ هـشت فـرسخ سیر یک روز برای همه مسافران و کاروانها و چهارپایان باربر است.پس،از این روی قصر ‌‌نـماز‌ در سـیر یـک روز واجب گردیده است.اگر در سیر یک روز واجب نشود،در‌ سیر‌ هزار‌ سال واجب نمی‌شود؛زیرا هر روزی که پس از ایـن روز مـی‌آید،بسان ایـن روز است.پس اگر‌ کوتاه گزاردن نماز در این روز واجب نشود،در همانند آن نیز واجب نـمی‌شود‌ و حـکم نظیر یک‌ روز‌ حکم مثل آن است،تفاوتی میان آن دو نیست.

در علل الشرایع (ج 1 / 310) در ذیل حدیث یاد شده آمده است که راوی پرسید:

«چرا شـما مـسیر یک روز را هشت فرسخ‌ قرار داده‌اید؟ حضرت در پاسخ فرمود:زیرا هشت فرسخ، سیر شـتران و کـاروانهاست این سیر بیش‌تر و بزرگ ترین سیری اسـت کـه شـترداران و چهار پا داران کرایه‌ای می‌پیمایند.»

این حدیث، بویژه، با‌ توجه‌ بـه ذیـل آن،اشاره روشن به این معیار و قاعده دارد که واجب بودن کوتاه گزاردن نماز در سـفر، پیـمودن یک روز راه است.

از این روی،آیت اللّه بروجردی در شـرح ایـن‌ حدیث‌ می‌گوید:

«مقصود امـام (ع) ایـن است: چیزی که سبب کوتاه گـزاردن نـماز می‌شود،دشواری و سختی حاصل شده از سفر است که در گاهِ حرکت و راهپیمایی پدید مـی‌آید.بنابراین،در هـر روز،‌ به‌ سبب سیر و حرکت، دشواری افـزون بر غیر سفر حـاصل مـی‌شود و این سختی اضافی،سبب کوتاه شـدن نـماز است و این سختی در شب،به سبب استراحت برطرف می‌شود و در‌ روز‌ دوم به سبب حرکت و سیر‌ دوبـاره‌ پدیـد می‌آید و با ادامه سیر،ادامه می‌یابد.

واجب بـودن کـوتاه گـزاردن نماز،کافی نباشد،سختی پدیـد آ‌مده پس از آن روز نـیز کافی نخواهد‌ بود.»57

و برای‌ کـامل کـردن بیان وی، این نکته را باید‌ یادآور‌ شد که حکمت و مقصود شارع مقدس در گذاردن حـکم کـوتاه شدن نماز مسافر و باطل شدن روزه تـو‌ ایـن‌ بوده‌ کـه در بـرابر سـختی بیش از اندازه سفر،آسانی بـاشد و این آسان‌گیری و سبک گرفتن، منتی است از سوی خداوند.

روشن است که این حکمت، با سفر هشت فـرسخ‌ مـعمولی‌ در‌ زمان ما،هرگز تحقق نمی‌یابد؛زیرا هشت فـرسخ، بـا سـیر عـادی در ایـن‌ زمان‌ هیچ گـونه، دشـواری به همراه ندارد. بنابراین، بسته بودن حکم کوتاه شدن نماز در این زمان،به‌ هشت‌ فرسخ،‌ قولی اسـت کـه بـا حکمت تصریح شده در مانند این خبر و اخـبار‌ عـرفات،ناسازگاری‌ دارد.

پیش از ایـن،در شـرح پارهـ‌ای از احـادیث بیان شده بود که قیدهای دیگر،قید توضیحی‌ برای‌ قید«مسیرة‌ یوم»و یا«بیاض یوم»هستند. در این جا، برای این ادعا، دلیلی دیگر یاد می‌کنیم:اگر دو،و‌ یا‌ چند قید در کنار هم بـاشند، به طور طبیعی، قید مبهم به عنوان‌ اصل‌ و قیدهای دیگر به عنوان شرح و بیان مصداق خواهند بود.در حدیثهای یاد شده و دیگر‌ حدیثها،قید«مسیرة یوم» و یا «بیاض یوم»مبهم است،چنانکه راوی در حدیث مورد بـحث،به سـبب‌ ابهام‌ این‌ قید، دوباره می‌پرسد و از امام (ع)شرح بیش‌تر می‌خواهد.ولی قیدهای دیگر، همانند: دو برید و یا‌ بیست و چهار میل و هشت فرسخ، قیدهای روشنی هستند،از این روی،این‌ دسته‌ از‌ قیدها،شرح و مصداق برای مـسیر و یـا بیاض یوم بشمارند.

حدیث مورد بحث،از روایات حسنه است.

10. «عن الشیخ‌ باسناده‌ عن سعد عن ابی جعفر عن الحسن بن علی بن یقطین عن‌ اخیه‌ عن ابـیه عـلی بن یقطین، قال:سألت ابا الحـسن الاوّل(ع) عن الرجل یخرج فی سفره و هو‌ مسیرة‌ یوم؟ قال:یجب علیه التقصیر اذا کان مسیرة یوم، و إن کان یدور‌ فی‌ عمله.»58

علی بن یقطین می‌گوید:از امام موسی کاظم(ع)درباره‌ شـخصی‌ کـه‌ به سفر می‌رود و سـفر او یـک‌ روز‌ به درازا می‌کشد،پرسیدم. امام فرمود:اگر سفر او مسیر یک روز باشد،بر او واجب‌ است‌ که نماز را ناتمام بگزارد،هر‌ چند‌ در کار‌ سفر‌ خود،‌ دور بزند.

11. «ما رواه ایضا باسناده عن‌ احمد‌ بن محمد عن عمران بن محمد بن عـمران القـمی عن بعض اصحابنا‌ عن‌ ابی عبداللّه(ع)قال:قلت له:الرجل یخرج الی الصید‌ مسیرة یوم أو یومین،یقصر‌ أو‌ یتم؟فقال:إن خرج لقوته و قوت‌ عیاله‌ فلیفطر و یقصر الحدیث.»59

راوی می‌گوید:از امام صادق(ع)درباره مردی که برای صید از شهر‌ بیرون‌ می‌آید،تا آن جـا کـه مسیر‌ یـک‌ و یا دو روز‌ را‌ می‌پیماید،آیا نماز خود را‌ ناتمام‌ بگزارد، یا تمام؟

امام فرمود:اگر بیرون آمدن برای صید،به آهنگ به دست آوردن خوراک خـود‌ و خانواده‌اش باشد،باید روزه‌اش را بگشاید و نماز‌ خود را‌ ناتمام‌ بگزارد.

این دو حدیث، بیان گر‌ ایـن نـکته‌اند کـه معیار واجب بوئن ناتمام گزاردن نماز،سفری است که درازای آن،یک روز راه‌ باشد‌ و هیچ گونه قیدی جز این‌ قـید‌ ‌ ‌یـاد‌ نشده‌ است.

12. «ما رواه ایضا فی‌ العیون‌ عن الفضل بن شاذان عن الرضا(ع)فی کتابه الی المأمون:و التـقصیر فـی ثـمانیة فراسخ و مازاد، و اذا‌ اقصرت‌ افطرت.»60

فضل بن شاذان ،می‌گوید امام رضا(ع)در نامه‌ای‌ به‌ مأمون‌ نوشته‌ بود:قصر‌ نماز‌ در هـشت فرسخ و بیش‌تر واجب شده است و هنگامی که نماز را ناتمام گزاردی،باید روزه را نیز بگشایی.

این حدیث بـا حدیثهای پیشین، ناسازگاری نـدارد؛زیرا پارهـ‌ای از‌ حدیثها را می‌توان بر پاره‌ای دیگر حمل کرد،به این بیان:پاره‌ای از حدیثها را، با در نظر گرفتن نشانه‌ها، شرح و به عنوان بیان مصداق،برای پاره‌ای دیگر دانست.

خلاصه،از اخبار پیشین چنین‌ استفاده‌ می‌شود که معیار اصلی در واجب بـودن ناتمام گزاردن نماز«مسیرة یوم»است و قیدهای دیگر،بیان نمونه برای آن و برای ظرف زمانی ویژه‌اند.

اشکال:اگر چنین باشد،پس چرا علمای بزرگ مذهب تشیع‌ در‌ زمانهای پیشین، که به زمان ائمه(ع)نزدیک بوده‌اند،آن را درک نکرده بودند؟

پاسخ:آن بزرگان، در زمانی می‌زیسته‌اند که سـیر عـادی در مسافرتهای همان سیر قطار‌ شتر‌ و کاروانهابوده است؛از این روی،‌ فتوایی‌ که صادر می‌کردند،به طور طبیعی، برابر با معنای روایات بوده است،یعنی هم عنوان«مسیرة یوم»را یاد می‌کردند و هم قیدهای دیگر را می‌افزودند.

گروهی دیـگر از‌ آنـ‌ بزرگان، یکی از آن‌ دو‌ را فتوا می‌داند که از پاره‌ای از روایات استفاده می‌شد،از این روی،همان توجیه را که درباره آن روایات داشته‌ایم،درباره فتوای علمای پیشین نیز می‌توان داشت.بنابراین،فتوای آنان هیچ گونه ناسازگاری با‌ نـتیجه‌گیری‌ مـا از روایات ندارد.یعنی آنان نیز قیدهای دیگر را به عنوان بیان نمونه رای،مسیرة یوم،و برای زمان خود بیان کرده‌اند.

پرسش:درباره فتوای علمای معاصر چه می‌گویید؟

پاسخ:فتوای این بزرگان سبب نمی‌شود‌ که‌ ما در‌ استنباط احـکام، پیـرو اسـتدلال نباشیم و یا جمود بر فـتوای آنـان داسـته باشیم،چنانکه همین بزرگان،نسبت به پاره‌ای‌ از فتواهای مشهور در بین پیشینیان، جمود نداشته‌اند و بر خلاف‌ آن‌ فتواها،‌ فتوا داده‌اند، از جمله:

1. نجس نشدن آب چاه با مـلاقات نـجس، تـا آن گاه که رنگ، بو و ‌‌مزه‌ تغییر نیابد.

2. فتوای آیت اللّه سـید احـمد خوانساری و امام خمینی درباره شطرنج با‌ این‌ که‌ روایاتی به حرام بودن آن وجود دارد.

پرسش:در مورد مخالفت با حکم مشهور چـه می‌گوید؟

پاسخ:حکم مـشهور‌ سـهل است،اگر اجماعی هم در مسأله وجود داشته باشد، تا زمانی کـه احتمال‌ برود اجماع مدرکی است،اعتباری‌ نخواهد‌ داشت،چه رسد در مورد حکم ناتمام گزاردن نماز که اجماع بر معیار بـودن هـشت فـرسخ، به طور قطع، مستند به اخبار است.

افزون بر این،اگر اجماع مدرکی اسـت،اعتباری نـخواهد داشت،چه رسد در‌ مورد حکم ناتمام گزاردن نماز که اجماع بر معیار بودن هشت فرسخ،به طور قـطع مـستند بـه اخبار است.

افزون بر این،اگر اجماع مدرکی هم نباشد، باز بنابر عقیده بسیاری از عـلمای مـعاصر،‌ تـنها‌ زمانی اجماع اعتبار خواهد داشت که مفید قطع و یقین گردد.از دیگر سوی،فرسخ، برید و مـیل،واژگانی هـستند کـه پس از رحلت رسول اکرم(ص)بر نهاده شده‌اند؛ از این روی،امکان بسته بودن‌ حکم‌ ناتمام گزاردن نماز بـه ایـن عنوانها از زبان مبارک آن حضرت،وجود ندارد.

و همچنین علمای امامیه،هیچ فرقی میان مسیرة یوم و قیدهای دیـگر قـائل نـشدند،در حالی که این فرق در‌ زمان‌ ما،به گونه کامل، در خارج دیده می‌شود؛زیرا سیر عادی زمـان مـا،سیر قطار شتر نیست،بلکه سیر خوروهای جمعی است که در یک روز، بیش ار چهل فرسخ راه مـی‌پیمایند.از ایـن‌ رویـ،‌ در‌ این زمان،گریزی جز این نیست‌ که‌ میان‌ مسیرة یوم و قیدهای دیگر،باید فرق گذاشت و معیار اصـلی را یـا مسیر یوم و یا در قیدهای دیگر قرار داد.

با در‌ نگریستن‌ و مطالعه مجموعه روایات وارد شده از پیـامبر(ص)و‌ ائمـه‌ طـاهرین(ع)گریزی نمی‌ماند جز این که معیار اصلی را که با دگرگونی زمان دگرگون نمی‌شود، همان مسیر یـوم بـدانیم و صـحیحه‌ محمد‌ بن مسلم که در ضمن اخبار دسته سوم خواهد آمد،تأیید‌ کننده دیـدگاه مـا خواهد بود.

روایات دسته دوم‌

1. «ما رواه الشیخ باسناده عن الحسن بن سعید عن ابن ابی عمیر‌ عن‌ جمیل‌ بن دراج عـن زرارة عـن ابی جعفر (ع) قال: التقصیر فی برید،و البرید‌ اربعة‌ فراسخ.و رواه الکلینی ایضا عن عـلی بـن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عـمیر مثله.»61

زراره از‌ امـام‌ صـادق(ع)نقل می‌کند که حضرت فرمود: ناتمام گزاردن نـماز،در یـک برید است و برید،چهار‌ فرسخ.

2.«  ما رواه ایضا باسناده عن سعد عن محمد بن الحسین بن ابـی الخـطاب عن معاویة‌ بن‌ حکیم‌ عـن ابـی مالک الحـضرمی عـن ابـی الجارود، قال:قلت لابیجعفر (ع):فی کم التـقصیر؟فقال:فی برید.62

ابو الجـارود‌ می‌گوید:از‌ امام باقر(ع)پرسیدم:در چه مقدار پیمودن راه، نماز را باید ناتمام گزارد؟

حضرت فرمود: در یـک‌ برید.

3. «ما رواهـ‌ عن سعد عن محمد بن الحـسین عن جعفر بن بـشیر عـن حماد بن عثمان‌ عن‌ مـحمد بـن النعمان عن اسماعیا بن الفضل الهاشمی قال سألت ابا عبدالل+ه (ع)عن‌ التقصیر،‌ فـقال:فی‌ اربـعة فراسخ.»63

روای از حضرت درباره ناتمام گزاردن نـماز پرسید؟

حضرت فـرمود:در چـهار فرسخ.

4. «ما رواه عن الحسن‌ بـن‌ سـعید عن فضالة عن حـماد عـن زید الشحام قال:سمعت ابا عبداللّه(ع)یقول:یقصر الرجل‌ فی‌ مسیر‌ اثنی عشر میلاً.»64

زید شحام می‌گوید:از امام صـادق(ع)شنیدم کـه فرمود:مسافر در دوازده میل راه پیمودن، نماز‌ خود‌ را‌ نـاتمام می‌گزارد.

5. «ما رواه الکـلینی عن عـلی بـن ابـراهیم عن ابیه هن ابـن‌ ابی‌ عمیر عن ابی ایوب قال:قلت لابی عبداللّه(ع): ادنی ما یقصر فیه؟

قال: برید.و رواه الشیخ ایضا باسناده عن عـلی‌ بـن‌ ابراهیم.»65

ابو ایوب می‌گوید:از امام صادق(ع)پرسیدم:کم‌ترین راهی که در آن نـماز نـاتمام گـزارده‌ مـی‌شود‌ چـه اندازه است؟

حضرت فرمود:یک برید.

6. «ما رواه الشـیخ‌ بـاسناده‌ عن‌ احمد بن محمد عن ابن ابی عمیر‌ عن‌ عبدالل+ه بن بکیر قال:سألت ابا عبدالله(ع) عن القـادسیة اخـرج الیـها اتم ام اقصر؟

قال:و کم‌ هی؟ قلت: هی التی رأین. قال:قصر.»66

عبدالله بن بکیر‌ مـی‌گوید:از‌ امـام صـادق(ع)درباره‌ قـادسیه‌ پرسـیدم‌ کـه در سفر خود به آن‌ جا،‌ آیا نماز را ناتمام بگزارم، یا تمام؟

حضرت فرمود:چقدر راه است؟

گفتم:همان اندازه که‌ شما‌ دیدید.

حضرت فرمود:نماز را ناتمام بگزار.

شیخ حر‌ عاملی،درباره این حدیث می‌نویسد:

«مقصود راوی‌ این است که او از‌ کوفه‌ به سـوی قادسیه رفته و شیخ طوسی این حدیث را در لا به‌ لای‌ احادیث مربوط به چهار فرسخ‌ نقل‌ کرده‌ است.»

و علامه بحر‌ العلوم‌ می‌نویسد:

«قادسیه در سرزمین عراق،‌ در‌ دو مکان است:یکی قریه بزرگی در نواحی«دجیل»نزدیک «سامرا»و دیگری در سرزمین پر باغ و بـوستان،‌ در نـزدیکی کوفه، آخرِ سرزمین عرب‌ و آغاز مرز‌ عراق‌ از‌ سمت جنوب.»67

7. «ما رواه الشیخ‌ باسناده عن محمد بن علی بن محبوب عن محمد بن عیسی عن عمران بن محمد،قال:قلت‌ لابی‌ جعفر الثانی (ع) جـعلت فـداک ان‌ لی‌ ضیعة‌ علی‌ خمسة‌ عشر میلاً،خمسة فراسخ، فربما‌ خرجت‌ الیها فأقیم فیها ثلثة ایام أو خمسة ایام او سبعة ایام فاتم الصلوة تم اقصر؟ فقال:قصر فی‌ الطریق‌ و اتـم الصلوة.»68

عیسی بـن عمران می‌گوید: به امام جواد‌ (ع)عرض‌ کـردم:فدایت‌ شوم،من‌ باغی‌ دارم‌ که رد فاصله پانزده میلی قرار دارد که پنج فرسخ است و چه بسا به آنجا می‌روم و در آن جا سه و یا پنج و یا‌ هفت روز مـی‌مانم، آیـا نماز خود را تمام بـگزارم، یـا ناتمام؟

حضرت فرمود:در بین راه ناتمام و در آن مکان تمام بگزار.

این حدیث،حکمی را بیان کرده که هیچ فقیهی به‌ آن‌ فتوی نداده است و آن،واجب بودن ناتمام گزاردن نماز میان دو وطنی است که فاصله آن دو، کم‌تر از هشت فـرسخ بـاشد،البته در صورتی که مقصود از کلمه«ضیعة»را در‌ حدیث‌ وطن انگاریم.

با این حکم،ناتمام گزاردن نماز در بن راه و تمام گزاردن آن در مقصد است،بنابراین انگار که مقصود از«ضیعة»غیر وطن باشد.در هر‌ صورت،‌ مسافت کم‌تر از هشت فرسخ‌ خواهد‌ بود.به زودی یـادآور خـواهیم شد کـه در هر صورت، آنچه از این حدیث فهمیده می‌شود با نتیجه‌ای که از حدیثهای دسته نخست گرفته شد‌ ناسازگاری‌ ندارد.

آیت اللّه سـید محسن‌ حکیم،درباره‌ این حدیث می‌نویسد:

«باید این حدیث را کنار گذاشت و یا این کـه آن را بـه سـبب حکم به تمام گزاردن نماز در مقصد،حمل بر تقیه کرد؛زیرا در غیر این صورت،با‌ حدیثهای‌ پیشین، ناسازگاری خواهد داشت.»69

8. «ما رواه الکـلینی ‌ ‌عـن محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن محمد بن عیسی الحزاز عـن بـعض اصـحابنا عن ابی عبداللّه(ع) قال: بینا نحن جلوس و أبی عند‌ و الٍ لنبی‌ امیة علی المدینة اذجائ ابی مجلس فـقال:کنت عند هذا قبیل، فسائلهم عن التقصیر:

فقال قائل منهم فی ثلاث. و قال قائل منهم یوم و لیلة. و قـال قائل منهم: روحة.

فسألنی،فقلت له:ان‌ رسـول‌ اللّه،‌ صلی اللّه علیه و آله،لما نزل علیه جبرئیل بالتقصیر، قال له النبی صلی اللّه علیه و آله: ‌‌فی‌ کم ذاک؟

فقال:فی برید.

قال:وای شئ‌البرید؟

قال:ما بین ظل عَیر الی فیئ و عُیَر.

قال:ثم عبرنا زمانا،ثم‌ رأی‌ بنو‌ امیة یعلمون اعلاما علی الطریق و انهم ذکروا ما تـکلم به ابو جعفر (ع)فذرعوا ما‌ بین ظل عیر الی فیئ و عیر ثم جزوه علی اثنی عشر میلاً‌ فکان ثلثة آلاف و خمسمأة‌ ذراع کل میل،فوضعوا الاعلام،فلما ظهر بنوها شم غیروا أمر بنی امیة غیرة لأن الحـدیث هـاشمی، فوضعوا إلی جنب کل علم علما.»70

امام صادق (ع)فرمود:ما نشسته بودیم و پدرم که نزد یکی از‌ از والیان بنی امیه بر شهر مدینه بود،وارد شد و نشست،سپس فرمود:من چند لحظه پیش نزد او [والی ]بودم که والی از آنان [علمای مـذاهب دیـگر]درباره ناتمام گزاردن نماز پرسید.

گروهی از‌ آنان‌ گفتند:در سفر سه روزه.

گروهی گفتند، در یک شب و یک روز.

گروهی گفتند: در یک روحه.71

والی،از من پرسید، به او گفتم: رسول خدا(ص)در آن هنگام که جبرئیل برای بیان حکم ناتمام‌ گزاردن‌ نماز بـر او فـرود آمد او از جبرئیل پرسید:این حکم در چه مقدار راه است؟

جبرئیل گفت:در یک برید.

حضرت فرمود:برید چیست؟

جبرئیل گفت:از سایه «عیر»تا سایه«و عیر».

امام صادق (ع) فرمود: سپس‌ زمانی‌ سپری شد،دیده شد که بنی امیه نشانه هایی را در درازای راه قرار می‌دهند و ایـن در حـالی بـود که آنان آنچه را که امـام بـاقر(ع)فرموده بـود،به یاد آورند،‌ سپس‌ میان‌ سایه«عیر»تا سایه«و عیر»را به وسیله‌ ذارع‌ اندازه‌ گرفتند، آن را بر دوازده میل تقسیم کردند که در ازای هر میل، سه هـزار و پانـصد ذارع شـد،سپس نشانه گذاری‌ کردند.هنگامی‌ که‌ بنی هاشم [بنی عـباس‌]ظاهر شـدند،به گونه‌ای آن نشانه‌ گذاریها‌ را دگرگون کردند،پس در کنار هر نشانه‌ای،نشانه‌ای از خود گذاشتند.

9. «ما رواه الصدوق قال:و قال الصادق(ع):إن رسول اللّه صلی اللّه‌ علیه‌ و آله لمّا نـزل عـلیه جـبرئیل بالتقصیر قال له النبی صلی‌ اللّه علیه و آله فی کم ذلک؟فقال:فی برید،فقال:و کـم البرید؟قال: ما بین ظل عیر الی فیئ و عیر‌ فذرعته‌ بنو‌ امیة ثم جزوه علی اثنی عشر میلاًفکان کل مـیل الفـا و خـمسمأة‌ ذارع،و هو اربعة فراسخ.»72

امام صادق(ع)فرمود:هنگامی که جبرئیل برای بیان حکم ناتمام گـزاردن نـماز بر رسول خدا(ص)فرود‌ آمد،پیامبر(ص)از‌ او‌ پرسید:این حکم ناتمام گزاردن نماز،در چه اندازه راه است؟

جبرئیل گفت:در یک برید.

پیامبر پرسید:‌ برید‌ چـه انـدازه است؟

جیرئیل گـفت:بین سایه«عیر»و سایه «و عیر».

امویان آن درازا را به ذارع اندازه‌ گرفتند‌ و سپس بر دوازده میل تقسیم کردند که هـر مـیل بـرابر با هزار و پانصد‌ ذارع‌ و مجموع درازا،برابر با چهار فرسخ شد.

شیخ حر عاملی، در ذیل این حـدیث‌ می‌نویسد:

«این روایـت،خلاف‌ مـشهور میان راویان و فقیهان است و...و شاید ذارع در این جا غیر از‌ ذارع‌ در حدیث نخست، و بیش از میزان آن باشد.»

10. «ما رواه الکـلینی عـن علی‌ بن‌ ابراهیم‌ عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن بعض اصحابه عـن ابـی عبداللّه (ع) قال: سئل عن حد الامیال‌ التی‌ یجب فیها التقصیر؟

فقال ابو عبداللّه (ع):إن رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله‌ جـعل‌ حـد الامیال من ظل عیر الی ظل و عیر، و هو المیل الذی وضع رسول‌ اللّه‌ صلی‌ الله عـلیه و آله عـلیه التقصیر.»73

از امـام صادق (ع)درباره میلهایی که سبب‌ ناتمام‌ گزاردن نماز می‌شود می‌پرسد.حضرت در پاسخ می‌فرماید: رسول خدا (ص)انازه مـیلهایی کـه سبب ناتمام گزاردن نماز می‌شود،از‌ سایه‌ عیر تا سایه وعیر قرار داد و آن انـدازه مـیلی اسـت که‌ پیامبر‌ (ص)ناتمام گزاردن نماز را بر آن بر‌ نهاده‌ است.

بررسی سندهای حدیث پسین‌

به خوبی روشن است که‌ حـدیث‌ شـماره 8 مـرسل است و بی اعتبار. همین گونه است روایت ابن بابویه،‌ به‌ گونه مـرسل از امـام صادق(ع)؛زیرا‌ دلیلی‌ معتبر بر‌ حجت‌ بودن‌ اخبار و مرسله شیخ صدوق، وجود‌ ندارد.

حدیث دهم نیز،اعتباری ندارد؛زیرا ابن ابـی عـمیر،هر چند از اصحاب اجماع است،ولی این‌ موضوع‌ دلیل بر معتبر بودن اخبار مـرسله‌ او نـمی‌شود.در معنای اصحاب‌ اجماع،‌ در شرح حدیث هفتم از‌ روایـات‌ دسـته نـخست،یادآور شدیم: این نیست که روایات مرسله راوی اعتبار داشـته باشد.

معنای عـَیر و عُیَر:

علامه بحر العلوم در ابن باره‌ می‌نویسد:

«عَیْر، بر‌ وزن طِیر،و عُیَر‌ بر‌ وزن زُبیر، دو کوه‌ در‌ مدینه‌اند که در جـانب مـشرق و مغرب آن قرار دارند.عَیر،که به آن عـایر نـیز‌ گفته‌ مـی‌شود، در شـرق مـدینه و وعُیر‌ در‌ غرب آن‌ واقع‌ است؛از‌ ایـن رویـ، حضرت رسول‌ (ص)فرمود: بین سایه عیر و سایه وُعیر، زیرا «فیئ»آن سایه‌ای اسـت کـه پدید بیاید که‌ از‌ فعل «فاء»به مـعنای «رجوع کرد»مشتق است.»

همو،می‌افزاید:

«و مقصود‌ از‌ «مـیان‌ دو‌ سـایه»میان دو کوه‌ است.سایه‌ گفته برای ایـنکه بـیاگاهاند که اندازه درازای«میل»همانا دو جهتی است که آن دو جهت، آغاز سایه‌اند.‌ پس‌ یاد‌ کرد سـایه،برای تـأکید روی چیزی است که‌ ظهور‌ بـینه‌ آن‌ را‌ مـی‌رساند‌ و امّا پایان سـایه روشـن نیست،بلکه گاهی سایه،پایان نـدارد؛از ایـن روی،اندازه‌گیری از پایان سایه دو کوه، درست نیست. »74

بررسی دلالت اخبار دسته دوم‌

همه اخبار دسته دوم، ظهور‌ در این دارنـد کـه چهار فرسخ تمام،موضوع برای ناتمام گـزاردن نـماز است،بدون بـازگشت.یعنی ظـاهر آنـها این است که کـم‌ترین درازایی که در آن باید نماز را ناتمام گزارد،چهار فرسخ،یک برید‌ و یا دوازده میل است.

اگر نبود اخبار دیگری که روشـن‌گر ایـن دسته از اخبارند،چنین استفاده می‌شد که مـیان اخـبار دسـته دوم و اخـبار دسـته اول،ناسازگاری است،هر چـند در گـاه ناسازگاری‌ نیز،هیچ‌ گونه خدشه‌ای بر آنچه که ما به آن رسیده‌ایم، وارد نمی‌شود،زیرا این ناسازگاری احتمالی و ابتدایی از ایـن جـهت تـردید ایجاد می‌کند که‌ آیا‌ معیار

کوتاه شدن نـماز،آن سـفری‌ اسـت‌ کـه درازای آن یـک روز بـاشد و یا آن سفری که درازای آن نصف روز باشد؟

اخبار دسته نخست،احتمال نخست را و اخبار دسته دوم،احتمال‌ دوم‌ را می‌فهمانند و یاد‌ کرد‌ چهار فرسخ و یک برید و مانند آن در دسته دوم،به عنوان بیان نمونه برای نصف روز اسـت.در هر صورت، ناسازگاری احتمالی یاد شده با توجه به روایات دسته سوم،برطرف‌ خواهد‌ شد.

روایات دسته سوم‌

این دسته از اخبار ظهور در این دارند که چهار فرسخ،سبب ناتمام گزاردن نماز است،به شرط این که مـسافر، در هـمان روز خارج شدن از وطن، به وطن‌ باز‌ گردد که‌ در نتیجه«مسیرة یوم»و یا«هشت فرسخ»به گونه آمیختگی رفت و برگشت، درست می‌شود:

1. «ما رواه الصدوق عن جمیل بن‌ دراج عن زراره بن اعین قال: سألت ابا عبدالله (ع)عن التـقصیر،فقال:برید‌ ذاهب‌ و برید جائی، قال:و کان رسول الله، صلی اللّه علیه و اله،اذا اتی ذبابا قصر و ذباب علی ‌‌برید‌ و انما فعل ذلک لانه اذا رجع کان سفره بـریدین ثـمانیة فراسخ.»75

زراره از‌ امام‌ صادق(ع)درباره‌ ناتمام گزاردن نـماز می‌پرسد.

حضرت مـی‌فرماید:یک برید رفت و یک برید برگشت.

سپس فرمود: پیامبر خدا(ص)هنگامی که به«ذباب»می‌رفت،نماز‌ را ناتمام می‌گزارد و«ذباب»در یک بریدی قرار دارد و همانا این کار را‌ انجام می‌داد برای این‌ که‌ اگر بـاز مـی‌گشت، مسافرت او دو برید، برابر بـا هـشت فرسخ می‌شد.

2.«ما رواه فی العیون و العلل باسناده عن الفضل بن شاذان عن الرضا(ع)قال:انما وجبت الجمعة علی من یکون علی رأس‌ فرسخین، لا اکثر من ذلک،لأن ما تقصر فیه الصلاة بریدان ذاهبا،تو برید ذاهـبا و بـرید جائیا، و البرید اربعة فراسخ،فوجبت الجمعة علی من هو علی نصف البرید الذی یجب فیه‌ التقصیر،‌ و ذلک لانه یجئ‌فرسخین و یرجع فرسخین، و ذلک اربعة فراسخ،و هو نصف طریق المسافر.»76

فضل بن شاذان می‌گوید:امام رضا (ع)فرمود:همانا نماز جـمعه، واجـب شد بـرای کسی که در دو فرسخی‌ قرار‌ گرفته باشد،نه بیش‌تر از این؛زیرا درازایی که در آن، ناتمام گزاردن نماز واجب می‌شود،دو بـرید رفت و یا یک برید برگشت و برید،چهار فرسخ است.سپس نماز جمعه واجـب شـد‌ بـر‌ کسی که در نصف برید قرار بگیرد،که نماز در برید ناتمام می‌شود؛زیرا او دو فرسخ می‌رود و دو فرسخ بر می‌گردد و این،برابر اسـت ‌ ‌بـا چهار فرسخ،نصف راه مسافر.

اشکال:حکم واجب‌ بودن‌ نماز جمعه در این حدیث،به‌ عهده‌ کسی‌ قرار گرفته کـه در دو فـرسخی قـرار گرفته باشد،نه به کسی که راه او تا نماز جمعه نیمی از نیم روز‌ باشد‌ و‌ حکم یاد شده در حـدیث هم ثابت است‌ و هم نشانه این که معیار در ناتمام گزاردن نماز،هشت فرسخ اسـت،نه مسیر یوم.

پاسخ : شما اگر اخـبار بـاب نخست‌ از‌ بابهای‌ نماز جمعه را در وسائل الشیعه 77 مطالعه کنید،در می‌یابید‌ که حکم واجب بودن نماز جمعه، تنها برای کسانی گذارده نشده است که سر دو فرسخی قرار گرفته‌ باشند؛زیرا‌ آهنگ‌ آن روایتها، آهنگ بـرداشتن حکم است و ناسازگاری ندارد که در‌ آغاز‌ و در مقام انشاء،حکم،به عهده کسانی آمده باشد که در جایی قرار گرفته باشند که نیمی‌ از‌ نیم‌ روز،با مکان نماز جمعه فاصله داشته باشند. ولی امام (ع)بع عنوان حـاکم‌ سـیاسی‌ شرعی‌ و برای زمان خود، حکم را از کسانی که در بیش از دو فرسخ‌ قرار‌ بگیرند،برداشته‌ باشد،چنانکه زکات در اصل وضع،به بسیاری از غلات و....بسته شد بود،ولی بخشی از آنها،‌ مانند:برنج‌ و...  بخشیده شد.

احتمال دیگر در مسأله مورد بحث این است کـه اگـر حکم به‌ دو‌ فرسخی‌ بسته شده باشد،بگوییم این بستگی حکم به عنوان بیان نمونه در زمان بیانِ حکم‌ است.

3.«ما رواه الشیخ عن الحسین بن سعید عن فضال عن معاویة بن وهب،قال:قلت:لابی عبداللّه(ع):ادنی ما‌ یـقصر‌ فـیه‌ المسافر الصلوة؟قال:برید ذاهبا و برید جائیا.»78

معاویة بن وهب می‌گوید:از امام صادق(ع)پرسیدم:کم‌ترین راهی که مسافر در‌ آن‌ ،نماز را ناتمام می‌گزارد، چه اندازه است؟

فرمود:یک برید رفت و یک برید‌ برگشت.

4. «ما رواه‌ ایضا عن الصفار عن ابراهیم بـن هـاشم عـن رجل عن صفوان قال:سألت الرضـا(ع)عن رجـل خـرج‌ من‌ بغداد‌ یرید أن یحلق رجلا علی رأس میل،فلم یزل یتبعه حتی بلغ النهروان‌ و هی اربعة فراسخ من بغداد، أیفطر اذا اراد الرجوع و یقصر؟

فقال: لا یقصر و لا یـفطر،‌ لانـه‌ خـرج من منزله و لیس یریر السفر ثمانیة فراسخ، و انـما خـرج‌ یرید‌ أن یلحق صاحبه فی بعض الطریق فتمادی‌ به‌ السیر‌ الی الموضع الذی بلغه،و لو انه خرج‌ من‌ منزله یرید النهروان ذاهبا و جـائیا لکـان عـلیه أن ینوی من اللیل سفرا‌ و الافطار، فان هو اصبح و لم‌ یـنو السفر‌ فبداله‌ من‌ بعد أن أصبح فی السفر قصر،و‌ لم‌ یفطر یومه ذلک.»79

صفوان می‌گوید:از امام رضا(ع)درباره مردی پرسیدم که از بـغداد بـیرون‌ رفـت،‌ به آهنگ این که به مردی‌ بپیوندد که در یک‌ میلی‌ بـغداد قـرا دارد.و همچنان آن‌ مرد‌ را دنبال کرد،تا این که به«نهروان»رسید،که تا بغداد چهار فرسخ فاصله دارد.آیا اگر‌ آهـنگ‌ بـرگشت کـرد،روزه خود را بگشاید‌ و نماز‌ خود را ناتمام بگزارد؟

امام فرمود:نه روزه خود را‌ بگشاید‌ و نه نماز خود را ناتمام بـگزارد ؛ زیـرا او،آن گـاه که از منزل‌ خود‌ خارج شد،آهنگ آن نداشت که هشت‌ فرسخ‌ را بپیماید،بلکه‌ به‌ این‌ آهنگ خـارج شـد کـه‌ در بین راه به رفیق خود بپیوندد،ولی حرکت او،او را به آن جا کشاند که‌ رسید‌ و اگر او از منزل خـود‌ بـه‌ آهنگ‌ نهروان‌ خارج‌ می‌شد که برود‌ و برگردد،بر او واجب می‌شد که از شب حرکت،چنین آهـنگی را داشـته بـاشد و گشودن روزه نیز‌ بر‌ او‌ واجب می‌شد.پس اگر او در بامداد روز‌ حرکت،آهنگ‌ سفر‌ نکند،‌ ولی‌ مسافرت‌ پیش بـیاید،نماز را نـاتمام بگزارد و آن روز روزه خود را بگشاید.

این حدیث،از نظر سند مرسل است و اعتباری ندارد.افزون بر این، از حیث دلالت نـیز،در ذیـل‌ آن حـکمی بیان شده که کسی به آن فتوا نداده است:

«کسی که در شب آهنگ سفر نداشته باشد و بامداد آن سـب،بدون پیـش بینی و آهنگ پیشین، به سفر برود،‌ باید‌ نماز خود را ناتمام بگزارد، ولی روزه وی صـحیح است.»80

این حـکم، نـاسازگاری دارد،با اخباری که دلالت بر باطل بودن روزه در هر جایی می‌کند که نماز ناتمام گزارده می‌شود.

6. «ما رواه‌ الکـلینی عـن عـدة من اصحابنا عن احمد بن محمد البرقی عن محمد بن أسلم الجـبلی عـن صباح الحذائ عن اسحاق بن عمار قال:سألت‌ ابا‌ الحسن(ع)عن قوم خرجواإلی سفر،فلما انتهوا‌ إلی‌ الموضع الذی یـجب عـلیهم فیه التقصیر قصروا من الصلوة فلما صاروا علی فرسخین أو علی ثلثة فـراسخ أو عـلی اربعة فراسخ تخلف عنهم رجل‌ لا‌ یستقیم لهـم السـفر إلاّ‌ بـمجیئه‌ إلیهم فاقاموا علی ذلک أیا ما لا یدرون هـل یـمضون فی سفرهم أو ینصرفون، هل ینبغی لهم أن یتموا الصلوة أو یقیموا علی تقصیرهم؟ قال:إن کـانوا بـلغوه مسیرة اربعة فراسخ‌ فلیقیموا‌ عـلی تـقصیرهم أقاموا أو انـصرفوا، و ان کـانوا سـاروا أقل من اربعة فراسخ فلیتموا الصـلوة أقـاموا أو انصرفوا، فاذا مضوا فلیقصروا.

و وری الصدوق فی العلل عن محمد بن موسی‌ بن‌ المـتوکل عـن‌ علی بن الحسن السعد آبادی عـن احمد بن ابی عـبداللّه البـرقی عن محمد بن علی الکـوفی عـن‌ محمد بن اسلم الجبلی نحوه، و زاده: ثم قال:و هل تدری‌ کیف‌ صار‌ هـکذا؟قلت:لا ادری،قال:لأن التقصیر فی بریدن، و لا یکون التـقصیر فـی اقـل من ذلک،فلما کـانوا قـد ساروا بریدا ‌‌ کانوا‌ قـد سـاروا سفر التقصیر، فان کانوا سارا اقل من ذلک لم یکن لهم‌ إلا‌ إتمام‌ الصلوة، قلت:ألیس قد بـلغوا المـوضع الذی لا یسمعون فیه أذان مصرهم الذی خرجوا منه؟قال:بلی،انما قـصروا‌ فـی ذلک الیوم، لانـهم لم یـشکوا فـی سیرهم و ان السیر یجدیهم ،فـلما‌ جائت العلة فی مقامهم‌ دون‌ البرید صاروا هکذا.»81

اسحاق بن عمار می‌گوید:از امام موسی بن جعفر (ع)درباره گـروهی پرسیدم که به آهنگ سفر خـارج شـدند و چـون بـه جـایی رسیدند که در آنـجا بـاید نماز را ناتمام‌ بگزارند، نماز را ناتمام گزارند و چون به دو فرسخی و یا سه فرسخی و یا چهر فرسخی رسـیدند، یـک تـن از آن گروه از ادامه دادن راه با آنان باز‌ ماند،‌ در حـالی کـه سـفر آنـان بـستگی بـه وی داشته است.گروه از حرکت باز ایستاد و منتظر شدند، تا او برگردد.سفر آنان نیز انجام نمی‌گیرد، مگر با آمدن او؛از این روی‌ در‌ آن جا،چند روزی ماندگار شدند و نمی‌دانستند که به سفر خود ادامـه دهند و یا این که منصرف شوند.

آیا جایز است اینان نماز خود را تمام بگزارند و یا‌ این‌ که باید همچنان ناتمام بگزارند؟

حضرت فرمود:اگر به چهار فرسخی رسیدند، نماز را همچنان ناتمام بگزارند،چه بخواهند در آن جا بـمانند و چه این که نمانند.

اگر به کم‌تر از چهار‌ فرسخ‌ رسیدند،‌ نماز را تمام بگزارند،چه بخواهند‌ در‌ آن‌ جا بمانند و یا بخواهند نمانند.پس هنگامی که بخواهند سفر خود را ادامه بدهند،نماز را ناتمام بگزارند.82

شیخ صدوق در کتاب علل‌ هـمین‌ حـدیث‌ را با چند واسطه از محمد بن اسلم‌ جبلی‌ نقل کرده و افزوده است:

«حضرت فرمود:و آیا می‌دانی که چگونه این گونه شده است؟

گفتم:نمی‌دانم.

امام فرمود:برای این که ناتمام گـزاردن‌ نـماز‌ در‌ دو برید است،نه در کم‌تر.پس هنگامی کـه یـک برید راه‌ رفته باشند [صاحب وسائا در اینجا این جمله را افزوده است:و بخواهند منصرف شوند.]به اندازه ناتمام گزاردن نماز،را‌ پیموده‌اند‌ و اگر کم‌تر از این راه را می‌پیمودند، بـر آنـان جایز نبود،‌ جز‌ تـمام گـزاردن نماز.

گفتم:آیا آنان به جایی نرسیدند که در آن جا، اذان وطن خود را، که‌ از‌ آن‌ خارج شده‌اند، نمی‌شوند؟

فرمود: آری،همانا در ان روز ناتمام گزاردند[وسائل:در آن مکان‌]زیرا شک‌ در‌ سیر‌ خود نداشتند [وسائل:و چون سیر آنان جدّی بود].»83

دلالت اخبار دسته سوم‌

دانستیم بنابر آنچه از‌ اخـبار‌ دسـته‌ نخست فهمیده می‌شود، معیار در واجب بودم ناتمام گزاردن نماز«مسیرة یوم»است و قیدهای دیگر‌ برای‌ روشن گریند و یاد کرد آنها به عنوان مصداق«مسیرة یوم»در آن زمان است‌ و آنچه‌ از اخبار دسته دوم فهمیده می‌شود،معیار در واجـب بـودن ناتمام گـزاردن نماز،پیمودن مسیر نصف‌ روز‌ است و یاد کرد برید و چهار فرسخ، به عنوان مصداق خارجی معمولی‌ برای‌ سیر‌ در آن زمـان است.

و اما آنچه از اخبار دسته سوم فهمیده می‌شود،چهار فرسخ،یعنی پیمودن نیمی‌ از‌ روز،سـبب نـاتمام گـزاردن نماز می‌شود،به شرط این که در پی آن،بازگشت انجام‌ بگیرد،نه‌ به‌ طور کلی.بنابراین،این این دسته از اخبار، در واقع به مـانند ‌ ‌تـفسیر برای دسته اول و دوم‌ اخبارند،به‌ گونه‌ای که اگر این دسته از اخبار نبود،بین اخبار دسـته اول و دومـ‌ نـاسازگاری پدید می‌آمد،ولی با بودن آن،روشن می‌شود که مقصود از«مسیرة یوم»در دسته نخست، فراتر از مسیر‌ کـشیده(امتدادی)و‌ در هم آمیخته(تلفیقی)و حکم مسیرة یوم در آمیخته از رفت و برگشت،‌ همان‌ حکم مسیر کشیده و دراز ایـت.و همچنین‌ مراد‌ از‌ چهار فـرسخ و یـا مسیر نیم روز‌ در‌ دسته دوم،همان چهار فرسخ در آمیخته و یا نیمی از روز در آمیخته‌ است.

به دیگر سخن، آنچه از اخبار‌ دسته‌ دوم فهمیده‌ می‌ شود،‌ نیمی از روز است،به شرط این‌ که‌ در پی رفت،برگشت باشد که در نتیجه،پیمودن راه به یک روز تمام‌ مـی‌شود‌ و یاد کرد«اربعة فراسخ»به عنوان مصداق‌ برای مسیر نیم روز‌ در‌ آن عصر و به عنوان‌ بیان‌ برای کم‌ترین اندازه درازا،میان مبدئ و مقصد است که نتیجه این جمع عرفی،‌ از‌ بین رفتن ناسازگاری احتمالی میان‌ اخبار‌ دسـته‌ نـخست و دسته‌ دوم‌ است.

پرسش:ناسازگاری میان قید مسیرة‌ یوم‌ و قیدهای دیگر را چه می‌گویید؟

پاسخ:چنین ناسازگاری را فقیهان هرگز مطرح نکرده‌اند. بسیاری از‌ فقیهان‌ گزیری جز یاد کرد مسیر یوم‌ در‌ عرض قیدهای‌ دیگر‌ نداشته‌اند‌ و این را با‌ حروق عـطف (واو و...)بـیان کرده‌اند که در این باره می‌توانید به کتابهای شرایع،چاپ شده در‌ سلسة‌ الینابیع الفقهیة، ج 4 / 825؛منتهی‌ المطلب،ج‌ 1 389؛ذخیرة‌ المعاد/‌ 405؛رساله بحر العلوم،‌ چاپ‌ شده در مفتاح الکرامة، ج 3 / 502؛مقنع،چاپ شده در سلسلة الینابیع،ج 2 / 62؛مجمع الفـائدة‌ و البـرهان،‌ ج 3 / 358و 366،مراجعه کنید.

خلاصه،معیار اصلی‌ برای‌ واجب‌ بودن‌ ناتمام‌ گزاردن‌ نماز،همان مسیرة یوم است؛یعنی انسان در یک روز،با وسیله عادی زمان خود،یک سیر عادی را داشته باشد،چه‌این که این یک روز به گونه کشیده و دراز‌ بـاشد و یـا بـصورت آمیخته از رفت و برگشت.

بنابراین باید بـگوییم کـه مـعیار برای واجب بودن ناتمام گزاردن نماز،پیمودن درازی یک روز میانه گون و در منطقه‌ای میانه از‌ حیث‌ پستی و بلندی، با وسیله‌ای نه بسیار کندرو و نه بـسیار تـندرو است.

البته مـعنای این نکته که معیار همان «مسیر یوم»است،این نـیست کـه حرکت در روز باشد بلکه اگر‌ در‌ شب و یا آمیخته‌ای از روز و شب هم باشد، حکم همین است.

بنابراین باید بگوییم که معیار برای واجب بـودن نـاتمام گـزاردن نماز،پیمودن‌ درازی‌ یک روز میانه گون و در‌ منطقه‌ای میانه از حیث پستی و بـلندی، با وسیله‌ای نه بسیار کندرو و نه بسیار تندرو است.

البته معنای این نکته که معیار همان «مسیر‌ یوم»است،این‌ نیست کـه حـرکت در‌ روز‌ بـاشد بلکه اگر در شب و یا آمیخته‌ای از روز و شب هم باشد، حکم همین است.

دسته چـهارم: اخـبار عرفات‌

در آنچه که بیان شد،هدف نگارنده این بود که معیار واقعی‌ واجب‌ بودن ناتمام گزاردن نماز و بـاطل بـودن روزه را در سـفر،ثابت کند؛از این روی اگر به حکمها و نکته‌های دیگری در«لا به لای»بحث اشاره شد و یـا روایـات بـه آنها‌ اشاره‌ داشته‌اند، به‌ گونه‌ای دور افتادن از مطلب بوده و نگارنده در پی اثبات و ردّ کردن آنها نبوده اسـت،از‌ یـان روی مـبهم ماندن آنها هیچ گونه خدشه‌ای به اصل هدف‌ وارد‌ نمی‌سازد‌ ولی در این میان،برای کامل کردن اسـتدلال بـه اخبار عرفات اشاره‌های شد،از این روی، بایسته می‌نماد،پاره‌ای ار ‌‌اخبار‌ را یادآور شویم و به بـررسی آنـها بپردازیم:

1. «ما رواه الصـدوق باسناده عن معاویة‌ بن‌ عمار‌ أنه قال لا بی عبد اللّه(ع):إن اهل مکة یتمون الصلاة بعرفات، فـقال: ویـلهم [او ویحهم‌]وای سفر اشد‌ منه؟لانتم.

محمد بن الحسن باسناده عن محمد علی بن محبوب عن العـباسی یـعنی‌ ابـن معروف عن عبدالله‌ بن‌ مغیرة عن معاوید بن عمار مثله.

و باسناده عن الحسین بن سـعید عـن صفوان بن یحیی و حماد بن عیسی عن معاویة عمار مثله،إلاّ أنه قـال:«لا تـتموا»و بـاسناده عن العباس و الحسن بن سعید جمیعا، عن علی، یعنی ابن مهزیار، عن فضالة بن مـعاویة مثله.

و رواه الکـلینی عـن علی ابراهیم عن ابیه و عن محمد بن اسماعیل عن الفضل بن شـاذان، عـن‌ صفوان‌ بن یحیی مثله.»84

معاویة بن عمار به امام صادق می‌گوید:مردم مکه نماز خود را در سرزمین عرفات تمام می‌گزاردند.

حضرت فـرمود : وای بـر آنان! کدام سفر دشوارتر از این سفر است؟‌ نماز‌ در آن جا تمام گزارده نمی‌شود.

شیخ طـوسی، بـسان این حدیث را با سند خود از محمد بـن عـلی مـحبوب و او از عباس بن معروف و او از عبداللّه‌ بن‌ مغیرة و او از مـعاویة بـن عمار و با سند دیگر از حسین بن سعید و او از صفوان بن یحیی و حماد بن عـیسی و آن دو از‌ مـعاویة‌ بن‌ عمار نقل کرده اسـت و در‌ نـقل‌ اخیر،به جـای «نـماز در آن جـا تمام گزارده نمی‌شود»فرموده:«نماز را در آن جا تمام نگزارید.»

و نـیز شـیخ، بسان این حدیث را‌ از‌ عباس‌ و حسن بن علی و آن دو از‌ علی‌ بن مهزیار و او از فضالة بـن مـعاویة نقل کرده است.

ثقة الاسلام کلینی نیز، آن را از عـلی بن‌ ابراهیم‌ و او از پدرش ابراهیم و او از مـحمد بـن اسماعیل‌ و او از فضل بن شاذان و او از صـفوان بـن یحیی نقل کرده است.

2.«ما رواه محمد بن‌ محمد‌ المفید‌ فی المقنعة، قال:قال(ع):ویلّ لهؤلاء القوم الذیـن یـتمون الصلاة بعرفات، أما یخافون‌ اللّه؟

فقیل له: فهو سـفر؟فقال:وای سـفر اشد منه؟»85

حضرت می‌فرماید:وای بـر ایـن قوم که نماز را در سـرزمین عـرفات تمام‌ می‌گزارند.‌ آیا‌ از خداوند نمی ترسند؟

از حضرت پرسیده شذ:آیا به عرفات رفتن، سفر به‌ شـمار‌ می‌آید؟

فرمود:چه سـفری دشوارتر از این سفر است؟

روایات بسیار دیگر دربـاره عـرفات وجود دارد کـه مـعنای‌ آنـها‌ این‌ است:

«اهل مکه و یا کـسانی که حکم اهل مکه را یابند، مانند کسانی که‌ ده‌ روز در آن شهر بمانند و سپس به سرزمین عـرفات بـروند،باید نماز خود‌ را‌ ناتمام‌ بگزارند.»

از مجموع این دسـته از اخـبار،آنچه کـه بـحث مـا بستگی داشته بـاشد،دو نـکته را‌ استفاده‌ می‌کنیم:

1.درازای بین شهر مکه تا سرزمین عرفات،در آن زمان، نیم روز بوده است.

بنابراین،اخبار عرفات،همان‌ مطلب‌ را می‌فهمانند که از اخبار دسـته سـوم اسـتفاده کردیم و یادکرد برید و مانند آن،به‌ عنوان‌ مـصداق بـرای مـسیر نـیم روز در آن زمـان اسـت،نه به عنوان معیار‌ اصلی‌ واجب‌ بودن ناتمام گزاردن نماز.

2.حکمت بار شدن حکم ناتمام گزاردن نماز،بر عهده مسافر(چنانکه از دو حدیث‌ نقل‌ شده‌ استفاده می‌شود)دشواری و رنج سفر است و شارع مقدس، بـرای این که‌ در‌ برابر دشواریهای راه،آسان بگیرد و از وظیفه بکاهد،این حکم را گذارده است.

با توجه به این نکته‌ بود‌ که در مقدمه در لابه لای نوشتار یادآوری شد که در زمان‌ ما،ناتمام‌ گزاردن نماز و باطل شدن روزه در‌ سفر‌ هـشت‌ فـرسخ،با حکمت گذاردن حکم، سازواری ندارد.

خلاصه سخن:

آنچه از‌ روایات استفاده می‌شود،آن گاه مسافر باید نماز را ناتمام بگزارد و روزه‌اش را‌ بگشاید‌ که با رسانه‌های عادی زمان،‌ یک‌ روز را‌ پیماید.

این یک‌ روز،فرقی نمی‌کند در این که به‌ گونه‌ کـشیده و درازا،یـا به گونه آمیخته از رفت و برگشت باشد.

همچنین، لازم‌ نیست مسافرت در روز باشد، بلکه‌ اگر تمام آن و یا‌ نیمی از آن در شب‌ انجام‌ بگیرد،باز هم حکم همین است،به شرط ایـن کـه راه پیموده شده، برابر با‌ راهـ‌ یـک روز عادی باشد و در‌ مورد‌ راه آمیخته از‌ رفت‌ و برگشت،هر چند بر‌ اساس‌ روایت، اشاره شد که شرط است بازگشت،در همان روز رفت باشد،ولی بر این نکته‌ در‌ این جـا اصـراری نیست؛زیرا باید در‌ جای‌ دیـگر بـه‌ بحث‌ گذارده‌ شود و ثابت نشدن‌ آن نیز، خدشه‌ای به هدف ما وارد نمی‌سازد.

در ضمن،به اشکالهای احتمالی که بر ادعا و استدلال‌ ما به روایات وارد می‌شد پاسخ‌ داده‌ایم.

نوع بحث،به‌ سبک‌ جواهر‌ و بر اساس‌ مبانی‌ اصولی و فـقهی انـجام گرفته است و نادیده گرفتن پاره‌ای از مبانی اصولی شماری از فقیهان،‌ به‌ صورت‌ مستدل، به معنای نادیده گرفتن اصل مبانی‌ اصولی‌ نیست‌ ؛زیرا‌ بسیاری‌ از‌ مبانی علم اصول و فقه اختلافی است و نگارنده در ایـن گـونه موارد،با مـبنای خود به استدلال پرداخته است.

آنچه از روایات استفاده می‌شود، آن گاه مسافر باید‌ نماز را ناتمام بگزارد و روزه‌اش را بگشاید که بـا رسانه‌های عادی زمان،یک روز راه پیماید.

این ،یک روز ،فرقی نمی‌کند در این که به گونه کـشیده و درازا، یـا بـه‌ گونه‌ آمیخته از رفت و برگشت باشد.

همچنین،لازم نیست مسافرت در روز باشد،بلکه اگر تمام آن و یا نیمی از آن در شب انجام بگیرد، باز هم حـکم ‌ ‌هـمین است، به‌ شرط‌ این که راه پیموده شده،برابر با راه یک روز عادی باشد و در مورد راه آمـیخته از رفـت و بـرگشت، هر چند بر‌ اساس‌ روایات،اشاره شد که شرط است‌ بازگشت،در‌ همان روز رفت باشد،ولی بر ایـن نکته در این جا اصراری نیست؛زیرا باید در جای دیگر به بحث گذارده شود و ثـابت نشدن آن‌ نیز،خدشه‌ای‌ بـه هـدف ما وارد‌ نمی‌سازد.

پی نوشتها:

1. مجله«حوزه»،شماره 67 / 204.

2.تفسیر«روح البیان»،شیخ اسماعیل حقی البرسوی،ج 2 / 273،دار احیائ التراث العربی، بیروت.

3.تفسیر «مجمع البیان»،امین الاسلام طبرسی،ج 3 / 126،بیروت.

4.کتاب«مفردات القرآن»،راغب اصفهانی.

5. «مجمع البحرین»،طریحی،ج‌ 2 / 106.

6. «لسان العرب»،ابن منظور،ج 1 / 545.

7. همان مدرک،ج 4 / 367 - 368.

8. تفسیر«المیزان»،علامه طباطبائی،ج 2 / 10،مؤسسة الاعلمی، بیروت .

9. سوره«مائده»،آیه 106.

10. تـفسیر«المیزان»،ج 5 / 61.

11. «مجمع‌ البیان»،ج‌ 2 / 100.

12. تفسیر «روح البیان»،ج 2 / 273 - 274.

13. تفسیر «کشاف»،زمشخری،ج 1 / 558.

14. «انتصار»،سید مرتضی،چاپ شده‌ در «سلسلة الینابیع الفقهیة»،گردآوری اصغر مروارید،ج 3 / 206،فقه الشیعه ،بیروت.

15. «فقه‌ القرآن»،قطب‌ راوندی،ج 1 / 163،کتابخانه آیت اللّه نجفی،قم.

16. «المقنعة،شیخ مفید، چاپ شده در«سلسلة الینابیع»،ج 3 / 161.

17. «مجمع ‌‌الفائدة‌ و البرهان»،محقق اردبـیلی،ج 4 / 342،انـتشارات اسلامی، و ابسته به جامعه مدرسین.

18. «وسائل‌ الشیعه»،ج‌ 5 / 538،ابواب صلاة مسافر،باب 22،ح 2، داراحیائ التراث العربی،بیروت.

19. «انتصار»،چاپ شده در «سلسلة الینابیع الفقهیة»،شیخ‌ حر عاملی،ج 3 / 206.

20.«فقه القرآن»،ج 1 / 143.

21. «مقعنه»،چاپ شده در‌ «سلسلة الینابیع الفقهیة»،ج 3 / 161.

22. «منتهی المطلب»،ج 2 / 389.

23.تفسیر«کشاف»،ج 1 / 558.

24. «فقه القـرآن»،ج 1 / 142.

25. «انـتصار»،سید مرتضی / 15،انتشارات شریف رضی.

26. «فقه الرضا»،چاپ شده در «سلسلة الینابیع الفقهیة»،ج 3 / 36.

27. «مقنع»،شیخ صدوق،چاپ شده در «سلسلة الینابیع الفقهیة»،ج 3. 62.

28. «جهل العلم و العمل»،سید مرتضی،چاپ شده در «سلسلة الینابیع الفقهیة»، ج 3 / 187.

29. «النهایة»،شیخ طوسی،چاپ شده در «سلسلة الینابیع الفـقهیة»،ج 3 / 375.

30. «مـراسم»،سلاربن عبدالعزیز،چاپ شده در «سلسلة الینابیع الفقهیة»،ج 3 / 375.

31. « هدایة بالخبر»،شیخ صدوق،چاپ شده در «سلسلة الینابیع الفقهیة»،ج 3 / 81.

32. «جواهر الفقه»،ابن براج، چاپ شده در «سلسلة الینابیع‌ الفقهیة»،ج‌ 3 / 429.

33. «مقنعة»،چاپ شده در «الجوامع الفقیهة».

34. «شرایع الاسلام»،محق حلّی / 93، کتابفروشی اسلامی.

35. «قواعد الاحـکام»،چاپ شـده در «سـلسلة الینابیع الفقهیة»،ج 4 / 942.

36. «منتهی المطلب»،محقق حـلّی، ج 1 / 389،چـاپ سنگی.

37. «نـهایة الأحکام»،محقق حلّی،ج 2 / 169،اسماعلیان.

38. «ذخیرة المعاد»،محقق سبزواری،/ 405،مؤسسه آل البیت.

39. «مستند الشیعة»،نراقی،ج 1 / 55،کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی.

40. به نقل از«مفتاح الکرامة»،ج 3 / 502،بیروت.

41. « مدارک الاحکام»،سید محمد علی موسوی‌ عـاملی،آل‌ البیت.

42. «الهـدایة فـی شرح البدایة»،محمد عبدالحّی / 138،پاکستان.

43. «من لا یحضره الفقیه»،شیخ صدوق، ج 1 / 278، انـتشارات امـام مهدی (عج).

44. همان مدرک،ج‌ 4،‌ شرح‌ مشیخه فقیه،نوشته حسن موسوی / 9.

45. همان مدرک‌ ج 4 / 6.

46. «وسائل الشیعة»،شیخ حر عامای،ج 5 / 492،ح 12، دار احیائ الترات العربی،بیروت.

47. «وسائل الشیعة»،ج 5 / 493‌ ؛«تهذیب‌ الاحـکام»،شیخ طـوسی،ج 3 / 207،ج 1 ؛ «اسـتبصار»،ج 1 / 223، ح 1.

48. «وسائل الشیعه»،ج 5 / 493،ح 14.

49. «استبصار»شیخ طوسی،ج 1 / 223،ح 3، داراتعارف،بیروت.

50. «وسائل الشیعه»،ج‌ 5 / 491، ح 3.

51. «صحاح اللغة»،جوهری،ج 6 / 2378.

52. «وسائل الشـیعه»،ج 5 / 942،ح 7.

53. همان مدرک،ج 5 / 521.

54. «معجم رجال الدیث»،آیت اللّه خوئی،ج 1، دار الزهرا، بیروت.

55. «وسائل‌ الشیعه»،ج‌ 5 / 493،ح 15؛ج 4 / 521، ح 4.

56. همان مدرک،ج 1 / 490.

57. «البدر الزاهر»تقریر درسهای آیت اللّه بروجردی،مقرر حسین عـلی مـنتظری / 73،دفـتر تبلیغات اسلامی.

58. «تهذیب‌ الاحکام»،شیخ‌ طوسی،ج‌ 3 / 209،دار التعارف،بیروت.

59. همان مدرک،ج 1 / 217،ح 47.

60. «وسائل الشیعه»،ج 5 / 462،ح‌ 6.

61. همان مـدرک / 494،497،ح 1 و 11.

62. هـمان مدرک / 495،ح 6.

63. همان‌ مدرک،/‌ 495،ح 5.

64. همان مدک / 495،ح 3.

65. همان مدرک / 497.

66. همان مدک / 496،ح‌ 7.

67. به نقل از«مفتاح الکرامة»،ج 3 / 505.

68. «وسائل الشـیعه»،ج 5 / 497،‌ ح 13.

69. «مـستکسک العـروة الوثقی»،سید محسن حکیم،ج 8 / 8 کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی.

70. «وسائل الشیعه»،ج‌ 5 / 497،ح 13.

71. شاید منظور از این کـلمه سـفری اسـت که نیاز‌ به‌ استراحت‌ دارد.

72. «وسائل السیعه»،ج 5 / 498،ح 16.

73.همان مدرک / 497،ح 12.

74. به نقل از‌ «مفتاح‌ الکرامة»،ج‌ 3 / 507.

75. «وسائل الشـیعه»،ج 5 / 498،ح 15.

76. هـمان مـدرک / 498،ح‌ 18.

77. همان مدرک / 2،ح 1 و 6.

78. همان مدرک / 494،ح 2.

79. همان مدرک / 494،ج‌ 8 / 503، ح 1.

80. همان مدرک / 501،ح 10.

81. «علل الشرایع»،ج‌ 2،‌ باب 113،ح 84.

82. «وسـائل الشـیعه»،ج 5 / 501،ح‌ 10.

83. «علل الشرایع»،ج 2 باب 113،ح 84.

84. «وسائل‌ الشیعه»،ج‌ 5 / 499،ح 1 و 2.

85. همان مدرک، ج 5 / 500،ح 6.

پایان مقاله

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 15904 کلمه
مولف : باقریان ساروی,احمد
ناشر : منبع: مجله فقه » پاييز 1376 - شماره 13
1395/9/16 ساعت 10:03
کد : 1852
دسته : فقه استدلالی نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز مسافر
احکام مسافر
احکام نماز مسافر
احکام سفر
مسافر در اسل
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز