■ روزنه ی دل , حضوری ترین بزم گفتگوی انسان با خداوند
بسم الله الرحمن الرحیم
روزنه ي دل، حضوري ترين بزم گفتگوي انسان با خداوند
عنوان مقاله بنده «روزنه دل حضوري ترين بزم گفت و گوي انسان با خداوند» است. دو نيت از انتخاب اين گزينه داشتم، يکي اينکه تلاشي توصيه گونه باشد براي تعادل ميان احکام ظاهري نماز و احکام باطني نماز به گونه اي که در جامعه ي ما فقه نماز عرصه را بر عرفان نماز تنگ نکند. از وظيفه مؤمنان، به ويژه ي کارگزاران فرهنگي است که همواره بکوشند توازن ميان ظواهر و بواطن شريعت و نماز را حفظ کنند و با اندازه گيري هاي مستمر اجتماعي ناظر براين حقيقت باشيم. کما اين که در باب قرآن نيز چنين است. يعني قرائت و تجويد و ترتيل نبايد ميدان را از تفسير و روح قرآن گرفته باشد و عموم احکام عبادي و احکام اجتماعي مشمول يک چنين حقيقتي هستند. نيت دوم تحليل نماز بر مبناي تحليل نياز انسان به گفت و گو با خداوند در اين هستي و در اين دنياي تنهائي ها و ترس ها، بيشتر و آسانتر و دلنشين تر براي نسلي است که تحت تأثير علوم جديد ساينتيسم، به ويژه دترمنيسم، چه در عرصه تئوري و چه در عرصه عمل قرار دارد و به شدت ذهن او معطوف به درون مرزهاي ماترياليسم است و نسبت نماز و نسل نو به همان اندازه پيچيده است که نسبت دين و علم در عصر جديد. بر اين مبنا ما رابطه ي نسل نو را با نماز، بر اساس نياز تحليل کرده ايم و اعتقاد ما بر اين است که دنياي امروز يک استغناي مذمومي به بشر بخشيده است که خواهيم ديد و در اين مقاله خواهم گفت و در انديشه ديني هم چنان که خواهيم گفت باب گفت و گوي انسان با خداوند را در جهان در انداخته اند و با مفتوح بودن باب معرفت الله و باب محبت الله، اسباب اين گفت و گوي زيبا را در جهان آن چنان ايجاد کردند که به قول مولوي روح دين همين است:
دوزخ است آن خانه که بي روزن است
اصل دين اي جان روزن کردن است
در باب فضيلت گفت و گوي انسان با خداوند: اين گفت و گو آنچنان اهميت دارد که خداي کريم در قرآن مي فرمايد ترک گفت و گو يکي از عذاب هاي بدکاران در قيامت است. در سوره بقره آيه 174: «لايُکَلِّمُهُم اللَّه يَوْمَ الِقيامَةِ و لايُزَکّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ اليِمٌ» و در سوره آل عمران آيه 77 «لا يُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لايَنْظُرُ اِلَيهِمْ يَوْمَ اْلقِيامَهِ وَ لا يُزَکّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ اَليمٌ» ترک اين گفت و گو و از بين بردن اين فرصت و فراقت همنشيني با خداوند، از موجبات عذاب هاي خداوند جبار در روز قيامت است. و به همين دليل آن همه فضيلتي که در باب سوره ي حمد در قرآن و سنت آمده است، به اين خاطر مي باشد که در سوره حمد بر خلاف تمامي سوره ها، از زبان انسان با خداوند سخن گفته مي شود. تا آنجايي که پيامبر گرامي اسلام (ص) به دليل اين اهميت، اين سوره شريفه را در اول قرآن مي آورند و فاتحةالکتاب نام مي گيرد و آن حضرت و امام صادق (ع) در فضيلت سوره ي حمد که فرصت و زمينه ي گفت و گوي انسان با خداوند مي باشد مي فرمايند که ابليس در دو هنگام خشمگين گرديد؛ يکي هنگام بعثت حضرت رسول اکرم (ص) و يکي هنگام نزول سوره حمد و در جواب جابر، پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: بهترين
سوره ها سوره ي حمد است، چرا که عطيه اي بزرگ است که براي انسان امکان گفت و گو با خداوند را در جهان بوجود آورده است. هر چند کرانه هاي اين گفت و گو ناپيداست، زيباترينش نماز است. ولي باب اين گفت و گو در قلمرو شريعت و در قلمرو ولايت متجلي گرديده است که دلنشين ترين، امنيت آفرين ترين و يقيني ترين خاطره ها و نعمت هايي است که انسان در اين رابطه ي شهودي با خداوند- که روح نماز در اين است- در واقع بدست مي آورد. بنابراين سخن را ما از اينجا آغاز کرديم.
روح عصر کنوني چه در عرصه ي تئوري و چه در عمل، انسان را استغنا بخشيده است که به بيرون از مرزهاي هستي نگاه کند و تلاش ما براي جا انداختن نماز در نسل جديد بايد بر اساس تحليل نياز باشد. بگذريم از اينکه بر اساس تحليل عشق نيز مي شود به صورتي دلنشين و زيبا رابطه ي انسان و خدا را تبيين کرد. به اين خاطر مقدمه چنين آغاز مي گردد. مدل رياضي جهان امروز و نظام آهنين علي و معمولي در علم جديد، آنچنان تصويري از عالم ساخته که بود و نبود خداوند در آن يکسان مي نمايد. ماشين بزرگي که آن را از ابتدا چنان تنظيم کرده اند که مي تواند براي هميشه کار کند، بدون آنکه به نيرويي بيرون از خود نيازمند گردد. در چنين توهمي، نسبت خداوند با جهان چون ساعت و ماشين تنها خالق اوليه بودن است، نه متصرف دائميه. تازه اگر به قول «نيچه» خدا نمرده باشد، چون در جهان ماشين و رياضي آنچنان نظام اتوماتيک و ماشيني حاکم است که سر و کار انسان تنها با نظام علّي است و نيازي به ارتباط بيرون از مرزها احساس نمي کند. در يک چنين جهاني، در واقع اگر خدايي وجود داشته باشد تنها خالق اوليه است، نه متصرف دائميه. ساعت ساز ماهري که بازنشسته شده و در استراحت بسر مي برد. سيطره کميت و تلقي الوهيت از علم، بالضروره ديني کردن شئون زندگي را بي وجه مي سازد. زيرا اجازه نمي دهد چيزي که از پيش خود ماهيتي دارد به ماهيتي ديگر تبديل شود و رنگ ديني و الهي به خود مي گيرد. دعا، توکل و توسل و بسياري از معارف و معالي ديگر ديني را که معرف نفوذ پذيري ديواره ضخيم هستي است، بي معنا مي سازد. خدا در جهان بيني علمي، حتي در خداشناسي علمي و فلسفي، خدايي نيست که با صفت معطي و مجيب و جبّار بودن خويش رابطه خوفي و عشقي يا سود و زياني با آدميان داشته باشد و انسان در اين رابطه ها است که زنده است و مي تواند با نيروي «کن فيکون»، اراده مايشاء و يد مبسوط خداوندي اش سبب سوزي و سبب سازي کند. نسل امروز ديگر تحت انديشه ي مولوي نيست که بگويد:
از سبب سوزي اش من سودائيم
و از سبب سازيش سوفستائيم
عشق به اين سبب سوزي ها و سبب سازي هاي خداوند و دخالت کردن خداوند در اين جهان است که نياز را به ماوراي هستي براي نسل امروز ضرورت مي سازد و خداوندي، سبب سوزي و سبب سازي کند و دل آدميان را يا به طمع و يا به ترس بربايد. آري در هندسه ي جهان کنوني خداوند تنها تماشاچي است، نه بازيگر. فرهنگ غرب چاره اي جز در غلطيدن به دام سکولاريزم نداشت. سکولاريزم حتي در انديشه هاي سياسي خود به اين خاطر خود را بي نياز از دين مي داند. به خاطر همين تئوري بنيادين دترمنيزم.
طبيعت براي انسان هاي متعالي بسيار سخنگو و پر معنا است. بنابراين دامنه ي اين گفت و گو يا مقاله در قلمرو طبيعت و شريعت و حتي ولايت و بالاتر از آن در زيباترين گفت و گوها يعني «نماز» تبيين شده است. چه، در عرصه شريعت، حضرت ربوبي با ارسال رسُل و انزال کتب، آغازگر باب گفت و گوها است.
قرآن نه فقط سخنان يکطرفه خدا است که روايت دو سويه ي پيامبران و خدا، يا فرشتگان و خدا است. حضرت زکريا (ع)از خداوند فرزند مي خواهد و خداوند به او بشارت فرزند مي دهد. حضرت ابراهيم (ع) مجادله هاي متنوع و طولاني باخداي خويش دارد. حضرت عيسي (ع) با خدا و حضرت موسي در کوه طور و داستان عصاء و محاوره ي حضرت مريم (س) و مادر موسي با پروردگار و ساير قصص انبياء و اوليا دل انگيز و عبرت خيزترين خاطره ها و تجربه هاي همنشيني صميمي با خداوند باري تعالي مي باشد که مضمونش کارگرداني و جهان آفرين است. در همان کتاب آسماني، خداي بزرگ نويد گشايش باب مذاکره و انس با بندگان را نيز داده است؛ ابتدا خود را نزديکتر از رگ گردن مي نماياند و يا حائل ميان انسان و قلبش، سپس مي فرمايد مرا بخوانيد تا شما را اجابت کنم و چنانچه بنده ي حاجتمندي چيزي را از من بخواهد به او نزديک مي شوم و دعوتش را اجابت مي کنم. در واقع باب گفت و گو از قرآن شروع مي شود.
دومين عرصه گفت و گوي انسان با خداوند، کتاب آفاق و انفس است که به زبان ديگري با بندگان سخن مي گويد. سخني دلکش و دلالت جو که لذت استماعش مستي آورتر از صد خم شراب است. اين سخن مولوي است.
طبيعت، سخن گوي خدا است و بنده در تجربه هاي عرفاني و ديني خود توفيق شنيدن آن را مي يابد. تجربه ي ديني عبارت است از مواجهه با امري مطلق و متعالي. اين مواجهه انسان با خداوند، در عرصه طبيعت در صورت هاي گوناگون ظاهر مي شود. گاه به صورت رؤيا که در ادبيات عرفاني و در فرهنگ ديني ما روياهاي صادقه و صالحه جاي خود را دارند؛ به نحوي که رؤيا يکي از چهل جزء نبوت- به نقل از رسول گرامي اسلام- مطرح شده است. گاه به صورت رويا، گاه شنيدن بويي و بانگي. تماميت عرفان بيرون بردن سر است از روزنه هستي، بو بردن در هستي، آنچنان زيبا است که برخي معتقدند عرفان از عَرف مي آيد يعني بو بردن، سبب مستي عرفاني، استشمام عطر عوالم غيب است که در طبيعت جلوه گر مي باشد.
بوي برد جزء تا کل اي کريم
بوي برد ضد تا ضد اي حکيم
رفتن يک منزلي بر بوي ناف
بهتر از صد منزل گام و طواف
و گاه به صورت نفس و ظلمتي و گاه مستي و نورانيتي. همه ي قبض و بسط هاي رواني را، عارف از خداوند مي داند. گاه عشق به معشوق ناديده اي، گاه احساس حضور روحاني کسي، گاه درک سّري و گاه کشف رازي. گاه درآمدن جذبه اي، آتشي، خلائي، برقي، جمالي و بهجتي. آري جهان عارفان بشارت بين، جهاني زبان دار و سخنگو است که به وسيله آنها ابراز مراد مي شود. عارفان با وحي دل و ديده ي ملکوتي خود آن کلمات را مي شنوند. از اين رو از هيچ حادثه اي بدون تفسير نمي گذرند. بلکه از لابلاي حوادث گوناگون زندگي، به عتاب و خطاب هاي خداوندي پي مي برند. مرحوم علامه درباره ي آيه ي «اِن مِنْ شَي ءٍ اِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِن لاتَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» همين نظر را در واقع عنوان مي کند که مي فرمايد همه ي موجودات تسبيح گوي خداوندند، ولي شما تسبيح آنها را نمي فهميد و مرحوم علامه در ادامه مي فرمايد که حق آن است که تسبيح موجودات يک حقيقت است، نه مجاز و با لفظ و صوت است نه با آفرينش. بر اساس تحليل هائي که مي شود- خصوصاً در «سرالصلوة» و «آداب الصلوة» حضرت امام (ره) همه آداب نماز، حمل بر ادب و حضور و حمل بر عرصه ي شهود و مشاهده مي شود؛ چه اذان، چه اقامه و چه ديگر مناسک نماز. و اين حضور براي انسان امنيت آفرين و رضايت بخش و يقين آفرين است.