■ راز وداع
علی محمد باقی
تهیه مرکز تخصصی نماز
نماز سخن گفتن با خداست و وداع با آن همراه با سلام بر خلق اوست. برای وداع با خداوند ابتدا شهادتهای مؤمنانه میدهیم و سپس سلام بر مؤمنان. این وداع رازهایی دارد که به آنها اشارهای میشود.
تشهد در حقيقت ثنا گفتن است بر پروردگار متعال. پس در باطن و حقيقت، بندۀ او باش و در مقام عمل او را خضوع كن. همانگونه که به زبان ادعای بندگی او میکنی، متصل كن صدق زبان خود را به صفا و صدق باطن خود؛ زيرا تو بندۀ او هستى و تو را امر كرده است كه در مقابل او از قلب و زبان و ساير اعضا و جوارح خود، عبادت و بندگى كرده و عبوديت و بندگى خود را در مقابل ربوبيت او تثبيت كنى.[1]
شهادت به وحدانيت پروردگار و رسالت در اذان و اقامه، كه از متعلّقات نماز و مهنيا ورود در آن است، و در تشهد كه خروج از فنا به بقا و از وحدت به كثرت و در آخر نماز است، عبد سالك را متذكر كند كه حقيقت نماز، حصول توحيد حقيقي و شهادت به وحدانيّت كه از مقامات شامله است، كه با سالك از اول نماز تا آخر آن است... و شهادت به رسالت نيز اشاره به آن شايد باشد كه دستگيري ولي مطلق و نبيّ ختمي[2] در اين معراج سلوكي از مقامات شامله است، كه بايد سالك در تمام مقامات متوجّه آن باشد و سرّ ظهور اوّليّت و آخريّت كه از مقامات ولايت است، از براي اهلش واضح گردد. بايد دانست كه فرق است بين شهادت در اوّل نماز و شهادت در تشهد، زيرا كه آن، شهادت قبل از سلوك است و شهادت تعبدي و تعقلي است و اين شهادت پس از رجوع است و آن شهادت تحقّقي يا تمكّني است.[3]
نمازگزار باید پس از شهادت به وحدانيّت و الوهيّت حقّ، متوجّه به مقام مقدّس عبد مطلق و رسول ختمي شود و از تقدّم مقام عبوديّت بر رسالت متنبّه شود كه قدم عبوديّت مقدمه همه مقامات سالكين است و رسالت شعبه عبوديّت است.
و چون رسول ختمي عبد حقيقي فاني در حقّ است، اطاعت او اطاعت حقّ است و شهادت به رسالت موصول به شهادت به وحدانيّت است،[4] عبد سالك قصور در طاعت رسول كه طاعت الله است، نكند و بداند كه كسي را بيدستياري ولي نعم و رسول اكرم(ص) به بارگاه قدس بار ندهند.[5]
تشهد نیز در معراج به شكل کامل خود رسید. در معراج، وقتي رسول خداa بعد از سجده، اراده کردند که بپاخيزند، ندا آمد: اي محمّد! بنشين. پيامبرa نشستند، در اين هنگام وحي آمد: اي محمد! چون بر تو نعمت خويش ارزاني داشتم، نام مرا ببر. از اين رو به ايشان الهام شد كه بگويند: "بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى كُلُّهَا لِلَّه". سپس خداوند به آن جناب وحي نمود كه: اي محمد! بر خود و اهل بيت خويش درود فرست، حضرت فرمودند: "صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِي ".[6]
همانگونه که بیان شد تأویل دو سجده، اقرار به آغاز آفرينش انسان از خاك و بازگشت به آن و پراكنده شدن و برخواستن از آن میباشد. تأويل تشهد تجديد ايمان، برگشت به اسلام و اقرار به برانگيخته شدن پس از مرگ است.[7] بنابراين وقتي نمازگزار براي تشهد مينشيند، گويا از خوابگاه گور به پا خواسته و به برانگيخته شدن پس از مرگ اقرار ميكند، و براي دنيا، به تعليم خداوند، از آنچه پس از مرگ و بر انگيخته شدن از گور مشاهده كرده، سخن ميگويد.
مرحوم ملكي تبريزيw در باب تشهد می فرماید: وقتی براي تشهد نشستي از اينكه مبادا جميع آنچه كه كردهاي به غير آن وجهي كه ميبايست انجام شود، انجام گرفته باشد بيمناك باش، به گونهاي كه خوف و حيا سراسر وجودت را فرا گيرد... . لذا دو مرتبه به مبدأ امر و اصل دين بر گردد... به كلمه توحيد چنگ بینداز... و رسول بزرگوارa را حاضر در آن مجلس بدان و بر عبوديت و رسالت او گواهي ده و بر او و آل او درود فرست كه با اين تكرار شهادتين، عهدت را با خدا تجديد ميكني؛ زيرا كه اين عمل، پايه و اساس مراتب عبادت و اولين وسيله براي تقرب به خداست و با درود به حضرت رسول و آل او، اميد اين را داشته باش كه در مقابل اين درود و صلوات تو، آن حضرت به تو جواب گوید که اگر یک مرتبه تو مورد صلوات و درود آن حضرت قرار گيري، براي هميشه رستگار خواهي شد.[8]
مستحب است نمازگزار در حالت تشهد بر ران چپ نشسته، روی پای راست را بر پشت پای چپ بگذارد که به این نوع نشستن تورک میگویند. تأويل اين گونه نشستن در حالت تشهد اين است كه: "اللهم أمت الباطل و أقم الحق"[9]؛ زيرا راست، مظهر حق و راستي و چپ، كنايه از باطل و دروغ است. مسئله راست و چپ در آداب و سنتها رعايت شده تا كلمه "الله" همان كلمه برتر باشد وگرنه انسان مؤمن هر دو پايش مبارك و راست است؛ چنانچه دو دست او نيز خجسته و راست است؛ زيرا او از اصحاب يمين و مبارك است و غير مؤمن، هر دو پا و دستهاي او چپ، یعنی نامبارک است. منشأ این تفسیر از راست و چپ، روايتي است در حق خداوند سبحان كه هر دو دست خداوند راست و مبارك است. پس حكمت تورّك و تأويل آن، بر پا داشتن حق و ميراندن باطل است.[10]
نشستن پيش از قيام (در غير تشهد)
لازم است پس از سر بر داشتن از سجده اندكي بنشيند و آرام گيرد و سپس برخيزد.
امير المؤمنين میفرمایند: "إنّ هذا ـأي الجلوس ثم النهوض ـ من توقير الصّلاة"[11] اينکه بنشینید سپس برخیزید، از بزرگداشت نماز است و برخواستن بدون اندکی نشستن، از مردم جفاكار سر ميزند.
از حضرت ابوالحسنj روايت شده است که فرمودند: در نماز وقتي از آخرين سجده سر برداشتي، پيش از آنكه برخيزي كمي بنشين، سپس قبل از دستها زانوها را از زمين بلند كن و دستهايت را باز كن و سنگيني بدن را بر آنها قرار بده، آنگاه برخيز. اين كار نشانه وقار مؤمني است كه در پيشگاه خدا فروتني دارد و از سجدهات سبكوار به قيام مبادرت مكن، چنانكه اين گروه بيخير در نمازشان انجام ميدهند.[12]
نکتة مهمی که از این حدیث شریف استفاده میشود این است که هر عملی که در آن توقیر و احترام و بزرگداشت نماز باشد، به آن سفارش شده است. در مقابل هر عملی که وهن و سبک شمردن نماز (که در روایات از آن تعبیر به استخفاف[13] نماز شده) محسوب گردد، از آن نهی شده است. بنابر این اصل، مثلاً سریع خواندن نماز نامطلوب است یا ترک مقدمات و تعقیبات مورد رضایت خداوند نیست، یا اینکه ترک مستحبات در نماز پسندیده نیست؛ چون همة اینها با بزرگ داشتن نماز ناسازگار است. پس به طور کلی باید گفت آداب نماز که مقدمة رسیدن به اسرار نمازند، بزرگ داشتن و تعظیم نماز محسوب شده و مراقبت بر انجام آنها لازم است.
اصل سلام در معراج تمثل يافت، هنگامي كه حضرت در نمازِ معراج نشسته بودند و دستورهاي تشهد و صلوات را اجرا كردند، توجهي كردند، ناگاه صفوف فرشتگان، فرستادگان و پيامبران را حاضر ديدند. به ایشان گفته شد: اي پيامبر! بر آنان سلام كن، "فقال السلام عليكم و رحمة الله و بركاته، فاوحي الله عزّوجّل إلیه أن السلام والتحية و الرحمة، و البركات أنت و ذريّتك"؛ خدا به آن جناب وحي كرد: من سلام، تحيت و رحمت هستم و تو و دودمان تو بركات هستيد.[14]
امام رضا دربارة سلام نماز چنین میفرمایند: سلام موجب خارج شدن نمازگزار از حالت نماز است و به جاي آن تكبير يا تسبيح... قرار داده نشده است؛ زيرا سخن گفتن مخلوق با ورود به نماز حرام است و توجه به خالق براي او لازم است. رها سازي نماز و انتقال از حال نماز با آغاز كلام مخلوق، يعني سلام صورت ميگيرد.[15]یعنی: ورود به نماز با حرمت سخن گفتن شروع میشود و خارج شدن از نماز با حلیت سخن گفتن با دیگران محقق میشود.
مفضل بن عمر از امام صادق دربارۀ علت وجوب سلام سؤال کرد، امام صادق در پاسخ فرمودند: "لِأَنَّهُ تَحْلِيلُ الصَّلَاةِ"؛ سلام، موجب رها كردن نماز است. پرسيد: پس چرا نمازگزار با اشاره به جانب راست سلام ميدهد و به جانب چپ اشاره نميكند؟ آن حضرت فرمودند: زيرا فرشتهاي كه نيكيها را ميگمارد، به طرف راست گمارده شده است و فرشتهاي كه بديها را مينويسد، به جانب چپ است و نماز از نيكيهاست كه در آن بدي وجود ندارد از اين رو سلام به جانب راست داده ميشود نه چپ. پرسيد: چرا گفته نميشود "السَّلَامُ عَلَيْك" با اين كه فرشته جانب راست يك نفر است، بلكه گفته ميشود "السلام عليكم" فرمود: برای اینکه هم به فرشته طرف راست سلام كرده باشد و هم به فرشته جانب چپ، ولي فضيلت راست بر چپ با اشاره به راست تحقق مييابد... سپس فرمودند: در برپا داري نماز با درود آن و ركوع و سجود و سلام، سلامت عبد از آتش دوزخ لحاظ شده و چنانچه در قيامت نماز بنده پذيرفته شود، سایر اعمال او نيز پذيرفته ميشود. پس اگر نمازش سالم باشد همۀ اعمال وي نيز سالم است و اگر سالم نباشد و به او برگشت داده شود سایر اعمال شايسته او نيز مردود خواهد بود.[16]
از طرف دیگر نمازگزاری که به حقیقت نماز رسیده و خلیفة الله شده است، چون همسخن خدا گشته"الْمُصَلِّي يُنَاجِي رَبَّه[17]" رسول الله میشود و از جانب خدا بر نمازگزاران سلام میدهد: "السَّلَامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِين" و اگر سلام از جانب خدا باشد، مبارک و طیب میشود:"فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَة"[18]؛ پس زندگی نمازگزار نیز طیب و مبارک میشود.
سلام يكي از نامهاي نيك (اسماء الحسنی) خداوند و اسم فعلي حق است، يعني از فعل خداوند نشأت گرفته است، نه از ذات او و چون فعل خداوند از خود او صادر ميشود، خارج از ذات و نيازمند به ذات است، بنابر اين، شگفت آور نيست اگر اين اسم برمظهر تام خداوند، يعني انسان كامل چون اهل بيتb اطلاق شود، پس بین آيه "هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوس السَّلام"[19] كه سلام را از اسامي خاص خدا ميداند و بين سخن گذشته كه سلام بر پيامبرa اطلاق ميشود، منافاتي نيست.[20]
باید توجه داشت که سلامِ جدّي تنها در ملاقات تازه روي ميدهد؛ بنابراين كسي كه همراه و همسخن شخص باشد بر او سلام نميكند، برخلاف انسان غايبي كه به حضور ميرسد و به طور جدي سلام ميكند. بدین روی چون [نماز معراج مؤمن است و] نمازگزار به معراج سير داده شده و در نماز با پروردگار خود مشغول مناجات بوده و از زمين و اهل آن، بلكه از "ما سوي الله" غايب شده است، وقتي مناجاتش پايان ميگيرد و اجازۀ هبوط به زمين و محشور شدن با اهل آن مييابد، گويا تازه وارد ميشود و با ديگران ملاقات ميكند از اين رو "سلام" جدّي از او صادر ميشود.
به بیانی دیگر: چگونه نمازگزار ـ كه در قرآن درباره او "وَيْلٌ"[21] گفته، چون از نمازش غافل است ـ از سلام نماز خود شرم نميكند؟ چون با سلام نمازش چنين وانمود ميكند كه نزد خدا بود و هم اكنون به مردم و اجتماع رسيد و بر آنان سلام ميكند. سلام نماز از نمازگزار صحيح نيست جز آنكه با پروردگار خويش در حال مناجات بوده و از همه آنچه غير خداست بريده باشد. بنابراين، سلام عارف در نماز براي منتقل شدن وي از حال نماز به حال ديگر است، از اين رو دو سلام ميگويد، يك سلام به كسي كه از پيش او انتقال يافته و يك سلام به كسي كه بر او وارد ميشود. مگر اينكه در نمازش نزد خدا باشد كه در اين صورت، بر كسي كه از نزد او منتقل شده سلام نميدهد؛ زيرا خداوند، خود "سلام" است، پس بر او سلام نميدهد.[22]
امام خمینیw در این باره میفرماید: بدان كه عبد سالك چون از مقام سجود كه سرّ او "فنا" است به خود آمد و حالت صحو و هوشياري براي او دست داد و از حال غيبت از خلق به حال حضور رجوع كرد، سلام دهد به موجودات، سلام كسي كه از سفر و غيبت مراجعت نموده پس در اوّل رجوع از سفر، سلام به نبي اكرم دهد زيرا كه پس از رجوع از وحدت به كثرت، اول حقيقت، تجلّي حقيقت ولايت است ـ "نحن الاولون السابقون" ـ و پس از آن، به اعيان ديگر موجودات به طريق تفصيل و جمع توجه كند. و كسي كه در نماز غايب از خلق نبوده و مسافر الي الله نشده، براي او سلام حقيقت ندارد و جز لقلقه لسان نيست، پس ادب قلبي سلام به ادب جميع صلاة است. و اگر در اين نماز، كه حقيقت معراج است، عروجي حاصل نشده و از بيت نفس خارج نشده، سلام براي او نيست و نيز در اين سفر اگر سلامت از تصرفات شيطان و نفس امّاره بود، و در تمام اين معراج حقيقي، قلب را علّتي نبود "سلام" او حقيقت دارد و الّا "لا سلام له".[23]
شیخ بهایی بیان ظریفی دارد که میگوید: من خجالت میکشم نماز را بیحضور بخوانم و در انتها بگویم السلام علیکم و رحمه الله و برکاته... .[24]
بنابراین نمازگزار پس از رجوع از وحدت به كثرت و از حق به خلق و از محو به صحو و از فنا به بقا بعد از فنا، همراهان خود را ميبيند و در جمع آنها حضور يافته، بر آنها سلام ميكند و نيز به عنوان سلام توديع، بر انبيا و فرشتگان و معصومين، سلام ميفرستد. سپس وارد نشئة ملك ميگردد و چون تازه در جمع آنان داخل ميشود به آنها سلام ميكند؛ زیرا در متن نماز سرگرم مناجات با خالق بود: "الْمُصَلِّي يُنَاجِي رَبَّه"[25]... و سلام آخر نماز نه دعا است و نه ذكر است، بلكه تحيّت است. [26]
و این تحیّت سوغاتی است که نمازگزار در پایان سفرش، از جانب خدا(که خود سلام است) میآورد.
آب بهر آن ببارد از سماک تا پلیدان را کند از خبث پاک
آب چون پیکار کرد و شد نجس تا چنان شد که آب را ردّ کرد حسّ
ناله از باطن بر آورد که ای خدا آنچه دادی دادم و ماندم گدا
ریختم سرمایه بر پاک و پلید ای شه سرمایه ده هل من مزید
ابر را گوید ببر جای خوشش هم تو خورشیدا به بالا برکشش
خود غرض زین آب جان اولیاست که او غسول تیرگیهای شماست
ز اختلاط خلق یابد اعتلال زآن سفر جوید "ارحنا یا بلال"
ای بلال خوش نوای خوش صهیل
مأذنه بر رو بزن بانگ رحیل
جان سفر رفت و بدن اندر قیام
وقت رجعت زین سبب گوید سلام[27]
[1] . قَالَ الصَّادِقُg: التَّشَهُّدُ ثَنَاءٌ عَلَى اللَّهِ فَكُنْ عَبْداً لَهُ فِي السِّرِّ خَاضِعاً لَهُ فِي الْفِعْلِ كَمَا أَنَّكَ عَبْدٌ لَهُ بِالْقَوْلِ وَ الدَّعْوَى وَ صِلْ صِدْقَ لِسَانِكَ بِصَفَاءِ صِدْقِ سِرِّكَ فَإِنَّهُ خَلَقَكَ عَبْداً وَ أَمَرَكَ أَنْ تَعْبُدَهُ بِقَلْبِكَ وَ لِسَانِكَ وَ جَوَارِحِكَ وَ أَنْ تُحَقِّقَ عُبُودِيَّتَكَ لَهُ بِرُبُوبِيَّتِهِ لَكَ وَ تَعْلَمَ أَنَّ نَوَاصِيَ الْخَلْقِ بِيَدِهِ فَلَيْسَ لَهُمْ نَفَسٌ وَ لَا لَحْظَةٌ إِلَّا بِقُدْرَتِهِ وَ مَشِيَّتِهِ وَ هُمْ عَاجِزُونَ عَنْ إِتْيَانِ أَقَلِّ شَيْءٍ فِي مَمْلَكَتِهِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ إِرَادَتِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ- سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُون. (مصباح الشريعة، ص 94).
[2] . در اصطلاح عرفانی، به چهاره معصوم (علیهم السلام)، «انسان کامل ختمی» اطلاق می شود.
[3] . آداب الصلوة، 363.
[4] . علامة طباطبائی (ره) ذیل آیه «و رفعنا لك ذكرك» (انشراح 4) می فرماید: رفع ذكر به معناي بلند آوازه كردن كسي است، به طوري كه نامش و گفتگويش از همه نامها و همه خاطرهها بلندتر باشد.... يكي از مصاديق رفع ذكر آن حضرت، اين است كه خداي متعال نام او را قرين نام خود كرده و در نتيجه در مسئله شهادتين كه اساس دين خداست، نام او قرين نام پروردگارش قرار گرفت و بر هر مسلماني واجب كرد شبانه روز در نماز نام او را ببرد. (الميزان 20/535)
[5] .آداب الصلوة، 365.
[6] . ً ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ ارْفَعْ رَأْسَكَ يَا مُحَمَّدُ ثَبَّتَكَ رَبُّكَ فَلَمَّا ذَهَبَ لِيَقُومَ قِيلَ يَا مُحَمَّدُ اجْلِسْ فَجَلَسَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا مُحَمَّدُ إِذَا مَا أَنْعَمْتُ عَلَيْكَ فَسَمِّ بِاسْمِي فَأُلْهِمَ أَنْ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى كُلُّهَا لِلَّهِ ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ "يَا مُحَمَّدُ صَلِّ عَلَى نَفْسِكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ". فَقَالَ: "صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِي". (الكافي، ج3، ص 486)
[7] . قال امیرالمؤمنینg: "تَأْوِيلُ تَشَهُّدِكَ تَجْدِيدُ الْإِيمَانِ وَ مُعَاوَدَةُ الْإِسْلَامِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْبَعْثِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ تَأْوِيلُ قِرَاءَةِ التَّحِيَّاتِ تَمْجِيدُ الرَّبِّ سُبْحَانَهُ وَ تَعْظِيمُهُ عَمَّا قَالَ الظَّالِمُونَ وَ نَعَتَهُ الْمُلْحِدُون". (بحار الأنوار، ج81، ص 254)
[8] . روح الله، خمینیw ، اسرار الصلاة، 431.
[9] . مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ g يَا ابْنَ عَمِّ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ مَا مَعْنَى رَفْعِ رِجْلِكَ الْيُمْنَى وَ طَرْحِكَ الْيُسْرَى فِي التَّشَهُّدِ قَالَ تَأْوِيلُهُ اللَّهُمَّ أَمِتِ الْبَاطِلَ وَ أَقِمِ الْحَقَّ.(من لایحضره الفقیه، ج 1،ص330)
[10]. عبدالله جوادی آملی، رازهای نماز، ص143.
[11] . همان، ج 5، ص 285.
[12] . قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ يَقُولُ: إِذَا رَفَعْتَ رَأْسَكَ مِنْ آخِرِ سَجْدَتِكَ فِي الصَّلَاةِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ فَاجْلِسْ جَلْسَةً ثُمَّ بَادِرْ بِرُكْبَتَيْكَ إِلَى الْأَرْضِ قَبْلَ يَدَيْكَ وَ ابْسُطْ يَدَيْكَ بَسْطاً وَ اتَّكِ عَلَيْهِمَا ثُمَّ قُمْ فَإِنَّ ذَلِكَ وَقَارُ الْمَرْءِ الْمُؤْمِنِ الْخَاشِعِ لِرَبِّهِ وَ لَا تَطِيشُ مِنْ سُجُودِكَ مُبَادِراً إِلَى الْقِيَامِ كَمَا يَطِيشُ هَؤُلَاءِ الْأَقْشَابُ فِي صَلَاتِهِم. (مستدرک الوسائل، ج 4، ص 456)
[13] . َ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَيْسَ مِنِّي مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ لَا يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ لَا وَ اللَّهِ.( بحار الأنوار، ج80، ص 9)
[14] . فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ اذْكُرْ مَا أَنْعَمْتُ عَلَيْكَ وَ سَمِّ بِاسْمِي فَأَلْهَمَنِيَ اللَّهُ أَنْ قُلْتُ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى كُلُّهَا لِلَّهِ فَقَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ صَلِّ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ فَقُلْتُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِي وَ قَدْ فَعَلَ ثُمَّ الْتَفَتُّ فَإِذَا أَنَا بِصُفُوفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ فَقَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ سَلِّمْ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهُ بَرَكَاتُهُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنِّي أَنَا السَّلَامُ وَ التَّحِيَّةُ وَ الرَّحْمَةُ وَ الْبَرَكَاتُ أَنْتَ وَ ذُرِّيَّتُك. (علل الشرائع، ج2، ص 316)
[15] . بحار، ج 81، ص 254؛ عیون اخبار الرضا j ،ج 2، ص 225.
[16] . وَ فِي الْعِلَلِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْأَسَدِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِيعِ الصَّحَّافِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِjعَنِ الْعِلَّةِ الَّتِي مِنْ أَجْلِهَا وَجَبَ التَّسْلِيمُ فِي الصَّلَاةِ قَالَ لِأَنَّهُ تَحْلِيلُ الصَّلَاةِ قَالَ لِأَنَّهُ تَحْلِيلُ الصَّلَاةِ قُلْتُ فَلِأَيِّ عِلَّةٍ يُسَلَّمُ عَلَى الْيَمِينِ وَ لَا يُسَلَّمُ عَلَى الْيَسَارِ قَالَ لِأَنَّ الْمَلَكَ الْمُوَكَّلَ الَّذِي يَكْتُبُ الْحَسَنَاتِ عَلَى الْيَمِينِ وَ الَّذِي يَكْتُبُ السَّيِّئَاتِ عَلَى الْيَسَارِ وَ الصَّلَاةُ حَسَنَاتٌ لَيْسَ فِيهَا سَيِّئَاتٌ فَلِهَذَا يُسَلَّمُ عَلَى الْيَمِينِ دُونَ الْيَسَارِ قُلْتُ فَلِمَ لَا يُقَالُ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ الْمَلَكُ عَلَى الْيَمِينِ وَاحِدٌ وَ لَكِنْ يُقَالُ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ قَالَ لِيَكُونَ قَدْ سُلِّمَ عَلَيْهِ وَ عَلَى مَنْ عَلَى الْيَسَارِ وَ فُضِّلَ صَاحِبُ الْيَمِينِ عَلَيْهِ بِالْإِيمَاءِ إِلَيْهِ قُلْتُ فَلِمَ لَا يَكُونُ الْإِيمَاءُ فِي التَّسْلِيمِ بِالْوَجْهِ كُلِّهِ وَ لَكِنْ كَانَ بِالْأَنْفِ لِمَنْ يُصَلِّي وَحْدَهُ وَ بِالْعَيْنِ لِمَنْ يُصَلِّي بِقَوْمٍ قَالَ لِأَنَّ مَقْعَدَ الْمَلَكَيْنِ مِنِ ابْنِ آدَمَ الشدقين [الشِّدْقَانِ] فَصَاحِبُ الْيَمِينِ عَلَى الشِّدْقِ الْأَيْمَنِ وَ تَسْلِيمُ الْمُصَلِّي عَلَيْهِ لِيُثْبِتَ لَهُ صَلَاتَهُ فِي صَحِيفَتِهِ قُلْتُ فَلِمَ يُسَلِّمُ الْمَأْمُومُ ثَلَاثاً قَالَ تَكُونُ وَاحِدَةٌ رَدّاً عَلَى الْإِمَامِ وَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَ عَلَى مَلَكَيْهِ وَ تَكُونُ الثَّانِيَةُ عَلَى مَنْ عَلَى يَمِينِهِ وَ الْمَلَكَيْنِ الْمُوَكَّلَيْنِ بِهِ وَ تَكُونُ الثَّالِثَةُ عَلَى مَنْ عَلَى يَسَارِهِ وَ مَلَكَيْهِ الْمُوَكَّلَيْنِ بِهِ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ عَلَى يَسَارِهِ أَحَدٌ لَمْ يُسَلِّمْ عَلَى يَسَارِهِ إِلَّا أَنْ يَكُونَ يَمِينُهُ إِلَى الْحَائِطِ وَ يَسَارُهُ إِلَى مصلي [الْمُصَلِّي] مَعَهُ خَلْفَ الْإِمَامِ فَيُسَلِّمُ عَلَى يَسَارِهِ قُلْتُ فَتَسْلِيمُ الْإِمَامِ عَلَى مَنْ يَقَعُ قَالَ عَلَى مَلَكَيْهِ وَ الْمَأْمُومِينَ يَقُولُ لملائكته [لِمَلَكَيْهِ] اكْتُبَا سَلَامَةَ صَلَاتِي لِمَا يُفْسِدُهَا وَ يَقُولُ لِمَنْ خَلْفَهُ سَلَّمْتُمْ وَ أَمِنْتُمْ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْتُ فَلِمَ صَارَ تَحْلِيلُ الصَّلَاةِ التَّسْلِيمَ. قُلْتُ: فَلِمَ صَارَ تَحْلِيل الصَّلَاةِ التَّسْلِيمُ قَالَ لِأَنَّهُ تَحِيَّةُ الْمَلَكَيْنِ وَ فِي إِقَامَةِ الصَّلَاةِ بِحُدُودِهَا وَ رُكُوعِهَا وَ سُجُودِهَا وَ تَسْلِيمِهَا سَلَامَةٌ لِلْعَبْدِ مِنَ النَّارِ وَ فِي قَبُولِ صَلَاةِ الْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَبُولُ سَائِرِ أَعْمَالِهِ فَإِذَا سَلِمَتْ لَهُ صَلَاتُهُ سَلِمَتْ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ وَ إِنْ لَمْ تَسْلَمْ صَلَاتُهُ وَ رُدَّتْ عَلَيْهِ رُدَّ مَا سِوَاهَا مِنَ الْأَعْمَالِ الصَّالِحَةِ. (علل الشرائع، ج2، ص 359)
از پیامبر نیز روایت شده است که: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِjقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص افْتِتَاحُ الصَّلَاةِ الْوُضُوءُ وَ تَحْرِيمُهَا التَّكْبِيرُ وَ تَحْلِيلُهَا التَّسْلِيمُ. (وسائل الشيعة، ج6، ص 415)
[17] . بحار الانوارج 68، ص 215.
[18] . نور: 61.
[19] . حشر، 23.
[20] . عبد الله جوادی آملی، رازهای نماز، ص 150.
[21] . فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّين. الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُون: وای بر نمازگزاران؛ آنانی که در نمازشان از یاد خدا غفلت دارند. (الماعون: 4و5)
[22] . ابن عربی، فتوحات مکیه، ج 1،ص 432.
[23] . روح الله خمینیw، آداب الصلاة، ص 366.
[24] . درس استاد جوادی آملی،جلسه تفسیر قران کریم، مسجد اعظم قم 1/12/1385، سوره مبارکه نحل آیات 52.
[25] . بحارالانوار، ج 68، ص 216.
[26] . مقدمه عبدالله جوادی آملی بر سرّ الصلاة امامw، ص 25.
[27] . جلالالدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم.