■ میخواهم نماز اول وقت بخوانم
یکی از آقایان در توصیف آیتالله دستغیب; نقل میکرد که این شهیدِ بزرگوار، از جمله کسانی بود که به نماز بسیار اهمیت میداد. او میگوید:
اتوبوسها آمده بودند که مسافران را به سمت هواپیما ببرند که صدای اذان به گوش رسید. از آنجا تا جدّه، دو ساعت بیشتر راه نبود و همه گفتند که نماز را در جدّه میخوانند.
ـ من نمازم را همینجا میخوانم.
ـ هواپیما که برای شما نمیایستد!
ـ میخواهد بماند، میخواهد برود.
ـ حجّ شما خراب میشود!
ـ نماز اول وقتم خراب میشود!
هر چه اصرار کردند، حاضر نشد نماز اول وقتش را به تأخیر بیندازد و به نماز ایستاد. همه داخل هواپیما شدند. بعضیها حرص میخوردند، بعضیها هم اعتراض میکردند. لحظاتی گذشت، ولی هواپیما حرکت نکرد. از بلندگو اعلام شد: «به جهت نقص فنی، پرواز اندکی تأخیر خواهد داشت.» اینجا بود که همه با شرمندگی به سالن برگشته و نمازشان را همانجا خواندند.
شهید دستغیب فرمودند: «من برای خدا ایستادم، خدا هم هواپیما را برای من نگه داشت.»