■ نماز براق عروج اندیشه ی متعالی
چکیده
نماز، برترین سلوک معنوی روح و جان آدمی است که در صورت تحقق ظهور و بطون آن در تمام مراتب خود، به مثابه مرکبی رهوار سالک را تا نیل به اندیشه ای ناب و متعالی مدد می رساند و نمازگزار حقیقی،در این گذار روحانی، از مراتب و مقاماتی چون یقظه، توبه، تبتل، طهارت، ذکر، خشیت و معرفت محظوظ گشته، در سلوکی پویا به سرچشمه های حکمت و معرفت و اصل می گردد که ثمره ی آن، تنویر جان اندیشه و در پی آن، رشد ساحات فکری انسان و مظهر اسماء و صفات الهی شدن است.
مقدمه
نماز روزنه ای به روشنای عالم ملکوت است که انسان سالک را به دور از هیاهوی ناسوت، به آسمان حقایق و معانی پیوند می زند. در واقع، نماز نه یک عمل، که نوعی سلوک معنوی است و هم چون دیگر اعمال دینی، دارای صورت و معنا و یا به بیان، ظاهر و باطنی است که طالب شهود راستین را به گونه ای در طی طریق به سوی حق هدایت می کند و او را از کثرت صورت ها به وحدت شهودی نائل می کند. عارفان و سالکان طریق الی الله، این عبادت ژرف را سفری روحانی به ساحت ربوبی می دانند. ای بلال خوش نوا ای خوش صهیل ماذنه بر رو بزن طبل رحیل جان، سفر رفت و بدن اندر قیام وقت رجعت زین سبب گوید سلام ] مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ابیات 225-226[ که حاصل این تجربه ی ناب، «شدنی» دیگر برای انسان است و سعه ی ظرفیت های وجودی او تا رسیدن به کمال حقیقی. هم از این روست که در نصوص دینی، هیچ عبادتی بدین پایه از ارزش و اعتبار نرسیده است که معراج مومن (مجلسی، 82:303)، روشنگر چهره ی مسلمان، تیره کننده ی شیطان (پاینده، 551) و مکمل اخلاص مخلصین (طبرسی، 7/447) باشد. نماز نردبان تقرب، سرمایه ی تعالی جان و اندیشه، ترانه ی عاشقانه ی مرغان باغ ملکوت و مدال و نشان برتر انسان خدامحور و خردمدار است. انسان نیل یافته به خرد ناب و اندیشه ی متعالی تنها به واسطه ی موهبت نماز است که می تواند تاج عبودیت بر سر نهد و بدان مباهات کند که: «الهی کفی بی عزاً ان اکون عبداً و کفی بی فخراً ان تکوین لی رباً» (فرازی از دعای عرفه ی امام حسین (ع))
بیان مساله
اساساً شرافت وجودی و مقام خلیفه ی الهی، به واسطه ی نیروی عظیم اندیشه ی انسان و درک هویت حقیقی و اصیل آدمی بدو ارزانی شده است و در واقع، انسانیت انسان به قدر اندیشه ورزی اوست.چنان چه مولانا می گوید:
ای برادر تو همان اندیشه ای مابقی تو استخوان و ریشه ای (مثنوی معنوی،دفتر دوم،بیت227).
اندیشه و اندیشه ورزی- این ودیعه ی الهی – در سنت دینی ما از چنان ارجی برخوردار است که در راس تعالیم قرآن کریم قرار گرفته و در این باب آمده است: «و یجعل الرجس عن الذین لا یعقلون، ترجمه: و پلیدی را خداوند برای مردم بی خرد که عقل را به کار نبندند، مقرر می دارد (10/100). اندیشه ی متعالی و پرورش یافته، از منظر قرآن کریم مرتبه ای از خردورزی است که بازدارنده ی آدمی از لغزش ها و نردبان اوج گیری اوست به آسمان درک حقیقت عظیم آفرینش، که همانا عبودیت و بندگی است. و در این میان،نماز به مثابه ی مرکبی رهوار، پله پله سالک را تا به معراج اندیشه همراهی می کند.نماز حقیقی که ظهور و بطون آن در تمام درجات خود تجلی یافته باشد،رذایل بزرگی همچون کفر و شرک، کبر، طغیان، خشم، تعصب و ازمندی را از اندیشه ی آدمی می پیراید و پس از تخلیه ی این پلیدی ها، آن را به زینت فضایل ارزشمند اخلاقی آراسته می سازد. نماز راستین، شرک را از ساحت اندیشه ی انسان پیراسته و به جای آن اندیشه ی ناب توحیدی و یکتابینی می نشاند، چرا که اساساً نماز اقرار به ربوبیت پروردگار، نفی هر گونه شرک نسبت به او و نشانگر بندگی انسان در برابر حضرت حق است، چنان چه پیامبر اکرم (ص)، بین الایمان و الکفر ترک الصلاه، ترجمه: فاصله ی میان کفر و ایمان را بر ترک نماز شمرده اند (اخوان،2). نیک می دانیم که هواپرستی، سرچشمه ی عصیان و نافرمانی عبد در برابر حضرت حق تعالی است و قدرت درک حقایق را از انسان می ستاند و اندیشه ی او را به فساد و تباهی می کشاند. امیرالمومنین(ع) در این باب، می فرماید: «آفه العقل الهوی، طاعه الهوی تفسد العقل» (تمیمی آمدی،64) و نماز، درمان استیلای هوی و هوس بر اندیشه ی آدمی است. تکبر و خودبینی از علل سرپیچی انسان و عصیان او، و به تعبیر حضرت علی (ع)، بدترین آفت اندیشه ورزی است. امام باقر (ع) در این باب می فرماید: در قلب هیچ انسانی چیزی از کبر وارد نمی شود مگر آن که به همان اندازه عقل او کاسته شود (مجلسی،1375:186). انسان مبتلا به کبر، خود را محور تمامی امور قرار داده و به واسطه ی این حجاب ظلمانی درک حق بینی از او سلب می گردد، حال آن که نماز حقیقی جان آدمی را به خشوع جوانح و خضوع جوارح زینت می دهد. به علاوه نماز، این سیر و سلوک معنوی معنوی و طریق بریدن از ما سوی الله، سالک جویای معنا را مقامات و مراتبی ارزانی می کند که هر یک از این مقامات به فراخو ظرفیت وجودی انسان قابلیت اتساع دارد و عروج اندیشه ی او را سبب می گردد.اگر چه تبیین و احصاء مقامات عرفانی این سلوک، از حد شمار بیرون است و بحر حقایق ناب عرفانی نماز را در سبو گنجاندن ناممکن، لیکن در این مختصر می کوشیم به قدر بضاعت اندک خویش نظری کوتاه به هفت مرتبه از این مراتب بیفکنیم:
1-یقظه و بیداری: بی تردید انسانی که در پرده های غفلت از یاد خدا و حجاب های طبیعت،محروم از نور فطرت مانده است، حقیقتاً چونان خفته است،چنان چه پیغامبر رحمت (ص) فرمودند: «مردم خفتگان اند، چون بمیرند، بیدار شوند» (شیخ الاسلامی،1337:1). زندگی روزمره گاه چنان اندیشه ی انسان را به خود مشغول می دارد که او را از فطرت و جوهره ی ناب وجودی اش دور می سازد و این حقیقت،خواب و غفلت آدمی است.چنین انسانی به بیدارگری همچون نماز سخت محتاج است تا روح و جان خویش را بدان زنده سازد.
زنده دلا مرده ندانی که کیست هر که ندارد به خدا اشتغال
این بیداری جان و اندیشه ی آدمی را”یقظه»، به معنای بیداری می نامند که اول شرط سیر و سلوک آدمی است به سوی حضرت حق-جل و علا- پرهیز از غفلت، رکن اساسی نمازی مقبول است، چرا که اگر قلب در نماز حضور نیابد،به درک معارف نایل نخواهد شد و این حضور با غفلت زدایی میسر است و بس.چنین قلب و اندیشه ای«ساهی» است،یعنی یارای چشیدن لذایذ نماز را ندارد (منصوری لاریجانی،1389:187). چنان چه قرآن می فرماید:وای بر آن نماز گزاران،که دل از یاد خدا غافل دارند» (107،4-5).از فحوای آیات قرآن می توان چنین دریافت که از آن جا که”سهو»در مقابل”ذکر» است،شاید مقصود قرآن کریم”ویل” چنین باشد که وایبر کسانی که نماز می خوانند،اما در نماز متذکر نبوده وبهیادخدا نبوده و او را فراموش می کنند «بانو اصفهانی،4/301”. در اصول کافی از امام کاظم”ع”منقول است که مراد از”سهو”ضایع ساختن نماز است. بنا براین کسانی که اشتیاق و دلبستگی به نماز ندارند و با کسالت و بی حالی در نماز حاضر می شوند، در واقع، به بیماری غفلت گرفتارند و نشانه ی قلب سالم آن است که از خواندن نماز لذت می برد و هر چه نماز می خواند، سیر نمی شود (منصوری،1/189).بدین ترتیب، این ذکر اکبر الهی، برترین اسباب غفلت زدایی از اندیشه و بیدار ساختن جان آدمی است که سالک برای طی طریق از آن ناگزیر است. فرازی از مناجات شعبانیه به این مضمون اشاره دارد که: «خداوندا! توانی در من نیست تا بدان از عصیان و سرپیچی و روی گردان شوم، مگر هنگامی که برای محبت خود،بیدار و هشیار کرده باشی».
2-توبه: توبه، یکی از مهم ترین باب های رحمت الهی است،چه اگر راه توبه بسته بود و هر گناه و جرمی مجازات و کیفر خویش را در پی داشت، دیگر امیدی برای انسان باقی نمی ماند و از آن جا که گناه ضرورت وجودی انسان است و از لوازم جامعیت انسانی است، انسان،جز در موارد معدود که خداوند عصمت آن ها را تضمین نموده، همواره گنهکار است و نیازمند توبه (شیخ الاسلامی،1/47-49) و حقیقت توبه، بازگشت از نافرمانی حق به فرمانبری است (کاشانی،21) و این چنین است که سالک پس از منور شدن جانش به خود بیداری و رهایی از خواب دهشتناک غفلت،مقیم مقام توبه می شود.نماز بازگشت از نفس به رب،از ناسوت به ملکوت و از حضیض دنیا به اوج معناست و از این رو مومن نمازگزار هر نوبت،مرتبه ای از توبه را تجربه می کند و به یقین و حضور رهنمون می شود.
توبه در هر حالی که باشی می طلب آب می جو دائماً ای خشک لب
خشکی لب هست پیغامی زآب که به مات آرد یقین ای اضطراب
ذوالنون مصری – عارف قرن سوم هجری – می گوید: توبه عوام از گناه است و توبه خواص از غفلت (عطار،131) و نماز، توبه خاصان است به درگاه حضرت دوست. چرا که بود و وجود عارف، حجاب میان او و خالق است و از این رو، بدترین گناه.پس بر سالک است که از خودی خود توبه کند و به خداوند که وجود حقیقی و مطلق است، رجوع کند و این،همان مفهوم”فنا» ست.بنابراین،فنا خود نوعی توبه است و تحت تاثیر توبه پدید می اید(طاهری،64).توبه سبب توجه انسان به خطای گذشته و بازگشت او برای تدارک و جبران آن در آینده است.توبه به مانند آبی است که دل و جان را از آلودگی ها پاک کرده و انسان را مستعد قبول فیض می کند و عبادت جز به توبه راست نیامد و حق تعالی توبه را مقدم گردانید که قال الله تعالی: «التائبون العابدون» و خدای تعالی را یاد کردن به حقیقت، آن بود که فراموش کند جمله اشیاء را (عطار، 15). توبه ی اهل قرب، توبه از هر چیزی است که آن ها را از حق باز داشته و به خود مشغول سازد،حتی مشاهده ی این مطلب که آن ها از اشتغال به غیر خدا توبه نموده اند، خود به توبه ی دیگری نیاز دارند و لذت وصال آن گاه کامل می گردد که غیر خدا فراموش نشود و از فراموشی از غیر خدا نیز غافل باشد.برای مقربین نیز درجاتی است که بعضی فوق بعضی دیگراند،چنان چه امام صادق(ع) در کتاب مصباح الشریعه می فرماید:«توبه خواص توبه از اشتغال به غیر خداست» (ملکی تبریزی،64).
3-تبتل: قرآن کریم در توصیف مومنان می فرماید: «مومنان کسانی اند که نمازهایشان را از اغیار حفظ می کنند و مانع ورود آن ها در صفای نماز می شوند» (23/9) و در فرازی دیگر خطاب به بندگان خود می فرماید: «از هر چه جز او جدا شود و به او بپیوندند» (73/8). «تتبل» در ادبیات عرفانی، گسستن و بریدن از غیر به معنای تام کلمه است (شیخ الاسملامی، 1،195) و از مقامات حاصل شده برای سالک. مولای متقیان علی (ع) می فرماید: «الصلاه قربان کل تقی» و”تقی» به معنای کسی است که از بدی ها بریده و انقطاع کامل از اغیار دارد. مفهوم عرفانی تکبیره الاحرام نماز نیز پشت پا زدن اغیار و راندن آن ها از حریم نماز است. زیرا تکبیر در ظاهر، اعتراف به بندگی خداوند است و در باطن، اعتراف به ناتوانی از درک توصیف شایسته حق تعالی و اعلام این که همه ی موجودات جز خدا ناتوان اند و در شمار اغیار. نمازگزار با آگاهی از چنین وضعی تکبیره الاحرام می گوید تا در مسلخ دوست قربانی شود (قنبری،104).
معنی تکبیر این است ای امام کای خدا پیش تو ما قربان شدیم
وقت ذبح الله اکبر می کنی هم چنین در ذبح نفس کشتنی
گوی الله اکبر و این شوم را سر ببر تا وارهد جان از فنا
تن چو اسماعیل و جان همچون خلیل کرده جان تکبیر بر جسم نبیل
امام صادق (ع) می فرماید: (وقتی در نماز تکبیر می گویی، باید تمام هستی نزد تو کوچک باشد، جز "او" و گرنه خطاب می شود تو دروغگویی! چرا که این دو گانگی زبان و عقیده نوعی نفاق است» (قرائتی،151-152) و حقیقتاً کسی که خدا را بزرگ تر از همه ی گفتنی ها و نوشتنی ها و اندیشه ها بداند،همه چیز در نظر او حقیر و بی مقدار می شود.وقتی هشام بن حکم از امام موسی بن جعفر (ع) در باب فضیلت گفتن هفت تکبیر در افتتاح نماز می پرسد، ایشان در پاسخ چنین می فرماید: «ای هشام، خداوند آسمان ها را هفت، زمین ها را هفت و حجاب ها را هفتگانه آفرید، پس چون برداشته شد پیامبر (ص) تکبیر گفت و آغاز نمود به گفتن کلمات افتتاحیه ی نماز. پس چون حجاب دوم برایش برداشته شد، تکبیر گفت، و به همین ترتیب تا به هفت حجاب رسید پس آن جناب هفت تکبیر گفت و بدین علت برای افتتاح نماز هفت تکبیر گفته می شود و چون پیامبر (ص) از تکبیر فارغ گشت،خداوند عز و جل فرمود: اینک به من رسیدی،پس نام مرا ببر» (موسوی خمینی،80). در مصباح الهدایه آمده است که نمازگزار پیش از ورود به نماز، باید که دل را از امور دنیوی و آن چه سبب پراکندگی خاطر و توزع باطن می شود،دور دارد تا در صلات حاضر بود که چه می کند و چه می خواند و مست غفلت نباشد تا خطاب «لاتقربوا الصلاه و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون» در حق او متوجه نبود (عزالدین کاشانی،210).
4-طهارت: یکی از مقدمات نماز «طهارت» که بنابر روایات، از کلیدهای نماز به شمار می رود (ملکی تبریزی،9). اساساً شرط صحت نماز، طهارت است، زیرا نماز مواصلت میان بنده با خداوند است. بنابراین شایسته نیست که بنده در پیشگاه الهی، آلوده باشد. هم چنین شیطان بر بنده ی مومن به خصوص در هنگام ادای نماز، بسیار حسد می برد و سپاه خود را به جنگ با او می فرستند، در این مبارزه، سلاح نمازگزار طهارت اوست (رئیسی،37). عزالدین کاشانی در این باب می نویسد: «طهارت که نوری است از انوار ایمان و اثری از آثار شرع، مومن را به مثابت سلاح است در دفع شیطان» (کاشانی،202) امام رضا(ع) در باب”وضو» می فرماید:«وضو ادب در برابر خداست تا بنده هنگام نماز پاک باشد و از آلودگی ها و پلیدی ها پاکیزه گردد و کسالت و خواب آلودگی از وی طرد شود و دل و جان را آماده ی ایستادن در برابر پروردگار می سازد»(حر عاملی،257)، چرا که به تعبیر فیض کاشانی،یکباره برخاستن از مادیت و کوچ به معنویت دشوار است و وضوگرفتن انسان را کم کم آماده می سازد و به سوی معنویت سوق می دهد (1،281).بایسته های گفتن است که طهارت ظاهری – وضو یا غسل- مقدمه ای است برای طهارت باطنی و درونی آدمی.
چون شدی آماده غسل و وضو از معاصی دست و دل اول بشو
و طهارت قلب به مراتب از طهارت بدن مهمتر است.وقتی طهارت را نصف ایمان گفته اند، مسلماً آن چه که از اهمیت بیش تری برخوردار است،طهارت باطن است و ذات اقدس الهی به پاکیزگی باطن از آلودگی و کثافت های معنوی که خبائث و ناپاکی اش با کثافات ظاهری قابل قیاس نیست،توجه دارد (ملکی تبریزی،11). حضرت امام خمینی (ره) در کتاب سرالصلوه در این باره می نویسد:«پس ظاهر خود را زنده کن به استعمال طهور و صورت خود را صفا بده و با ظاهر پاک و پاکیزه توجه به بساط قرب نما و اعضای خود را زنده کن به اطاعت مولای خود. و باطن خود را زنده کن به حیات فکر در مبدا و منتها و منشا و مرجع. و قلب خود را زنده کن به حیات ایمان و اطمینان و تفکر کن در صفای آب و با مولای خود به صدق و صفا قدم زن و به مراتب اخلاص تحقق پیدا کن (موسوی خمینی،45).بدین گونه نماز،اندیشه ی آدمی را از غیر حق پیراسته و او رابا علم وحدت پیوند می زند و به معراج رهنمون می سازد و در این صورت است که سرچشمه های معرفت و حکمت در جان آدمی جوشیدن می گیرند و او را به مقام قرب و انس واصل می گرداند.چنین قلبی مبراست از زمینه های اخلاقی بسیار،چنان چه قرآن کریم می فرماید:«همانا نماز از فحشا و منکر باز می دارد»(29/45).در تفسیر این آیه ی شریفه آمده است:یعنی نماز را به پای دار و استقامت و پایداری نما در آن که اگر با اجزا و شرایط و با حضور قلب و توجه کامل واقع گردد،مثل آب طاهر است که غسل در آن، تمام کثافات بدن را رفع می نماید.نماز صحیح نیز چنین خواهد بود که تمام چرک ها و قاذورات درونی نمازگزار را پاک می گرداند و زنگار هر عمل قبیح و هر صفت ناشایستی را که موجب فحشاء و عمل زشت و خلاف دستورات شرع می گردد،از دل پاک می کند و قلب را جلا می دهد و بر ایمان و یقین مومن می افزاید (بانو اصفهانی،8،47)
بادخشم و باد شهود،باد آز برد او را که نبود اهل نماز
با نگاهی باریک بینانه به عالم و موجودات پیرامون می توان دریافت که هر موجودی به جز ظاهر نمایانش،حقیقتی نهانی و باطنی دارد که آن را مستور ساخته تا هر نگاه بی بصر و آلوده ای را یارای دسترسی به آن نباشد،چرا که”لایمسه الا المطهرون» (56/79).بنابراین برای ورود به ساحت قدسی عالم،تطهیر جان و دل آدمی،شرط اساسی و الزامی است و به گفته ی حافظ شیرازی:
شستشویی کن و آنگه به خرابات درآی تا نگردد زتو این دیر خراب آلوده
پیامبر اکرم(ص) نماز را اسباب تطهیر جان آدمی دانسته و می فرماید:« مثال نماز در میان شما، مثال جوی آبی است که در خانه یکی از شما روز و شب روان است و انسان پنج بار خود را در آن بشوید.پس هیچ چرکی با پنج بار شستن باقی نمی ماند، گناهان نیز با پنج بار نماز خواندن باقی نمی مانند» (صدوق،211).
5-ذکر: چون به هر فکری که دل خواهی سپرد از تو چیزی در نهان خواهند برد
هر چه اندیشی و تحصیلی کنی می درآید درد از آن سو کایمنی
پس بدان مشغول شو کان بهتر است تا زتو چیزی برد کان کم تر است
یاد خدا و در محضر او آرمیدن،بالاترین هدف اقامه ی نماز است و این مهم، میسر نخواهد بود مگر با تمرکز و توجه و در اصطلاح اهل معرفت، حضور قلب. نماز – این ذکر اکبر الهی – در حقیقت، نوعی تمرین و مراقبه است برای حضور قلب و سکون خاطر بنده،و شاید از این روست که گفته اند،مداومت ذکر،روح و جان آدمی را نیرومند می سازد.راز و رمز درست اندیشی و فکر نیکو و راه وصول به مقام منیع عبودیت، رسیدن به عقل ناب و جستن از قید عقل جزئی است به مدد نیل به لب و باطن و حقیقت نماز که جز با حضور قلب و اشتغالات خارجی و دنیوی حاصل نیاید.
بشنو از اخبار آن صدر صدور لا صلاه تم الا بالحضور
امام خمینی (ره) در این باره چنین می نگارد: «و مثل قلب، مثل پرنده ای است که دائماً از شاخه ای به شاخه ای پرواز می کند مادامی که درخت آرزوی دنیا و حب آن در قلب برپاست، پرنده ی قلب بر شاخه های آن متعلق است، و اگر به ریاضات و مجاهدات و تفکر در عواقب و معایب آن و تدبر در آیات و اخبار و حالات اولیای خدا،این درخت را قطع نمود،قلب ساکن و مطوئن می شود و به کمالات نفسانی توفیق می یابد که از آن جمله، حصول حضور قلب به همه ی مراتب آن است» (موسوی خمینی،30).از نماز، آن مقدار بالا می رود که با اقبال و حضور قلب باشد و برای حفظ نماز، باید آن را به خدا بسپاریم تا بماند، چرا که چیزی که پاک باشد، به سمت خدا می رود: «الیه یصعد الکلم الطیب» و از آن جا که تحصیل حضور قلب دشوار است و عموم مردم از آن بی بهره اند،خداوند نافله را قرار داد تا با انجام آن،نماز محفوظ بماند (منصوری لاریجانی،1/180). بنا بر حدیث قرب نوافل (و ما تقرب الی عبد بشی ء احب الی مما افترضت علیه و انه لیتقرب الی بالنافله حتی احبه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها ان دعانی اجبته و ان سالنی اعطیته و ما ترددت عن شی ء انا فاعله کترددی عن موت المومن و اکره مساء ته) (کلینی،2،352).که از احادیث کلیدی در حوزه ی عرفان اسلامی به شمار می رود، به واسطه ی نافله بنده به پروردگار چنان تقرب می یابد که صفات عبد در رب فانی شده و نتیجه ی آن هویت ربوبی عبد است، به طوری که خداوند گوش عبد خود می شود تا بشنود و چشم او می شود تا ببیند و دست او می شود و بدین ترتیب،مجاری فکری انسان توسط پروردگارش و در ذیل عنایت او عمل کرده و از گناه دور می گردد یقیناً چنین ذکری روح انسان را از ابتلا به تزلزل و لغزش ها و امراض فکری مصون می دارد،ذکری که در آن، زبان و دل آدمی در کنف اختیار حق – جلا و علا – قرار گرفته و چشم دل را به جمال بی مثال یار روشن گردانده، که اگر جز این باشد، این عبادت جز نفاق و دورویی نیست.امام صادق(ع) در مورد چنین افرادی می فرماید:«خداوند به چنین نمازگزارانی خطاب می کند که آیا با من حیله گری و نیرنگ می کنی؟ سوگند به عزت و جلال خودم، شیرینی یاد خود را از تو می گیرم و تو را از مقام قرب خویش و لذت مناجاتم محروم می کنم» (سیدنژاد،32).
6-خشیت: "خشیت" که در لغت به معنای «خوف» آمده است (ابن منظور، 14/229)، در اصطلاح عرفانی، معنایی باریک تر از خوف دارد و اهل خشیت آنان اند که در خلوت، شهوت را میرانده و از معصیت می پرهیزند (منصوری لاریجانی،1/160). به دیگر بیان، خشیت،نوعی تواضع و فروافتادگی در برابر عظمت پروردگار است و در واقع، آغاز تجلی خداوند بر بنده، و نماز تجلی اکمل خداوندی است بر بندگان:«قد افلح المومنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون» (23،1-2).خشوع از سرکشی افتادن و از حالت تندی به همواری نزدیک شدن است و به تعبیر خواجه عبدالله انصاری،فرونشستن شعله های سرکشی نفس است که آن را از هوا و هوس باز می دارد و نیز آرام گرفتن قوای طبیعی انسان و بازداشتن آن از پریشانی (شیخ الاسلامی،1/169-171). امام رضا (ع) فرمودند: «خشوع و فروتنی، زینت نماز است» (مجلسی، 74/133). خشوع در نماز، گوهری است نفیس،کیمیایی که هر چه فساد بود،به صلاح آرد و تفرقه را به جمع بدل کند،از قبض باز رهاند و به بسط رساند، بدی ها را محو و نیکی ها را ثبت کند.چون خشوع در نماز حجابی است از خلق و حسابی است با حق (انصاری،2/102). خشوع که از خشیت ناشی می شود، امری قلبی است و عبارت از حضور قلبی است که آثار آن در اعضا نیز ظاهر می گردد و آن ها را خاضع می سازد. اگر نمازگزار در حال نماز، عظمت و جلال الهی را مد نظر داشته باشد و دل را متوجه حضرت حق –سبحانه و تعالی – گرداند، حواسش را از تفرقه باز داشته و به سوی حقیقت متعالی متمرکز می گرداند شاید هم از این روست که خشوع جوارح نیز در شریعت بدین ترتیب مورد سفارش قرار گرفته است که چشم باید در حال قیام به محل سجده باشد و در حال رکوع به میان پاها و در حال جلوس به دامن و در حال سجود به دو طرف بینی و دست ها در قیام بر دو پا باشد و در حال رکوع بر زانو و در حال تشهد و سلام بر دامن باشد (منصوری لاریجانی، 1/184). از امام محمد باقر (ع) نقل است که فرمودند: «وقتی امام زین العابدین (ع) به نماز می ایستاد، رنگش متغیر می شد، و وقتی سجده می کرد سرش را بلند نمی فرمود تا آن که عرق از او می ریخت (حر عاملی،4/685) و وقتی به نماز می ایستاد، همچون ساقه ی درختی بود که حرکت نمی کرد از او چیزی مگر آن چه را باد تکان می داد» (نوری طبرسی، 2/3). اولیای خداوند همواره از آن چه سیر و سلوک معنوی نماز را بر آنان دشوار سازد،پرهیز کرده و به آنها سفارش نموده اند که از جمله ی آن ها پرخوری، پرحرفی، پرخوابی، لقمه ی حرام و لهو و لعب و اشتغال بی اندازه به دنیاست که از انسان شور عبادت را می گیرد و عبودیت را بر او سنگین و ثقیل می سازد.به فرموده ی قرآن کریم:«و انها لکبیره الا علی الخاشعین» ترجمه:و همانا که نماز سنگین است مگر برای اهل خشوع (2،45). نماز اهل خشوع همچون نماز مولای عارفان علی (ع) است که به وقت عبادت تیر از پای مبارکش کشیدند و ایشان را خبر نشد.از حاتم اصم پرسیدند که چگونه نماز می خوانی؟ گفت: چون وقت نماز اندر آید، وضویی ظاهری و باطنی کنم، ظاهر به آب و باطن به توبه. آنگاه اندر آیم و مسجد حرام را شاهد کنم و مقام ابراهیم را میان دو ابروی خود نهم و بهشت را بر دست راست خود دانم و دوزخ را بر دست چپ خود و صراط را زیر قدم خود و ملک الموت را از پس پشت خود. آنگاه تکبیر کنم با تعظیم، و قیامی به حرمت، و قرائتی با هیبت و رکوعی به تواضع و سجودی به تضرع و جلوسی به حلم و وقار و سلامی به شکر (حقیقت،440).
7- معرفت: اگر چه راه های شناخت و معرفت الهی به عدد انفاس خلایق بی شمارند،لیکن از منظر عارفان، معرفت انفسی در کنار معرفت آفاتی، هموارترین و مطمئن ترین راه برای خداشناسی به شمار رفته است. از این رو، حدیث مشهور «من عرف نفسه فقد عرف ربه» همواره در طول تاریخ عرفان مطمح نظر بوده است و در تفسیر آیه ی شریفه «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (51/56)، واژه ی”لیعبدون» به معنای ”لیعرفون» گرفته شده است و این بدان معناست که تا عبادتی نباشد،معرفتی نیز حاصل نیاید، و معرفت جز با اندیشیدن به درون آدمی که به تعبیر عرفا عالم صغیر است، در برابر جهان بیرونی، میسر نخواهد بود و اساساً عبادت همراه با اندیشه و تدبر، عبادتی راستین و ستوده شده است. این چنین است که مومن سوار بر براق نماز – این عبادت معرفت افزا- در مسیر سیر و سلوک خود، خویشتن خویش را باز می کاود و در خلوتگاه خویش با خداوند، به کشف حقیقت «خود نادیدن» و لزوم پیوستن خود به ذات لایتناهای هستی نائل شده و اوج بندگی و به بیان عرفا،مقام فناء فی الله را دریافته، به تعالی روح و اندیشه ی خویش همت می گمارد.اهل معرفت،نماز را نه به قصد تجارت و سوداگری با خدا و در طلب بهشت و نه به خاطر خویش، تنها به شوق رسیدن به مقام رضوان الهی اقامه کرده و در حقیقت،خودی و نفس سرکش را گم کرده و همه”او» شده آمد، و این ممکن نیست مگر در گرو معرفت حقیقی به نفس.این خودشناسی عامل تهذیب نفس،تجرد از ما سوی الله و رهایی از قید و بندهای نفسانی و خودخواهی های مذموم و رسیدن به آزادی حقیقتی است،چنان چه حضرت علی (ع) فرموده است: «عارف کسی است که خویشتن را شناخت و آن را آزاد از هر قید و زنجیری نموده است و آن را از هر آن چه از خدایش دور بدارد،پاک و منزه گردانید» در واقع،خداشناسی،مبنای خودسازی و خودسازی پایگاه اصلی خدایابی و تقرب به اوست (روگر،57) و این دو، به واسطه ی عبادت تحصیل شدنی اند.نکته ی شایان توجه آن است که انسان دارای دو”خود» است: اول،خود حقیقی و ملکوتی و رحمانی،دوم،خودپنداری که در حقیقت، «ناخود»است و به جای «خود» نشسته و از خود خاکی و طبیعی نشات گرفته است و بر انسان سالک است که به خود حقیقی اش معرفت یابد و آن را بستر حرکت خود در سلوک الی الله قرار دهد.شیخ محمود شبستری در گلشن راز،سیر و سلوک سالک کوی حق را از خودشناسی و خودسازی به مقام انسان کامل شدن که مظهر اخلاق حمیده و اوصاف و اسمای الهی است،چنین تبیین می کند:
دگر گفتی مسافر کیست در راه کسی کو شد زاصل خویش آگاه
مسافر آن بود کو بگذرد زود زخود صافی شود چون آتش از دود
به عکس سیر اول در منازل رود تا گردد او انسان کامل
پس آن گاهی که ببرید او مسافت نهد حق بر سرش تاج خلافت
به اخلاق حمیده گشته موصوف به علم و زهد و تقوی بوده معروف (شبستری،2832)
بایسته گفتن است که خودشناسی ره توشه ی اساسی طریق اکمال وجود آدمی،اصلاح نفس و تهذیب درون و دستمایه ی ارتقای روح آدمی و اوج گیری جان و اندیشه ی آدمی به درگاه حق تعالی است.نماز با اصلاح اندیشه، احوال و رفتار انسان، آفاق گسترده ای در پیش روی او گشوده، وی را در ایفای نقش خطیر خلیفه ی الهی و انسان کامل شدن یاری می کند چرا که بلند اندیشی و رشد ساحت فکری انسان، مرهون خودشناسی و خود نادیدن در دریای عظمت و بیکرانی ساحت ربوبی است و از سوی دیگر پی بردن به صفات مظهر-ذات لایتناهی حق- و مظهر صفات و اسماء اوشدن.و این معرفت،در ثمره ی تنویر جان و عقل آدمی است،چنان چه مولانا می گوید:
آفتاب معرفت را نقل نیست مشرق او غیر جان و عقل نیست
حاصل سخن
نماز از نظر گاه عرفانی،نه به مثابه یک عمل،کهنوعی سلوک معنوی است که ساحت اندیشه ی آدمی را متسع کرده، افق های فکری وی را گسترده تر می سازد.این سفر روحانی که با کنار رفتن حجاب های غفلت زدگی آغاز می شود، به توبه و بازگشت به فرمانبرداری حق می رسد و در منزل تبتل،اندیشه ی انسانی را از هر چه غیر دوست،زدوده و به نور طهارت و تطهیر روشن می کند و آن را مهیای ذکر اکبر الهی می سازد، و آنگاه شهوت و معصیت را از ضمیر سالک برکنده،جوارح را خاشع و جوانح را خاضع می کند فرجام این سلوک و طی این مقامات،استفاضه از عالم ملکوت و چشیدن شهد گوارای معرفت نفس و رب است که به جان و اندیشه ی سالک تابندگی می بخشد، و او را به اوصاف الهی زیبنده می سازد،که تکرار افعال و حرکات نماز،ملکات و اخلاق نیکو را در نفس پایدار می سازد و تاج خلافت حضرت حق بر سر آدمی می نهد.
کتاب شناسی
1-قرآن کریم،ترجمه ی فولادوند
2- امیرالمومنین،،(1385)، نهج البلاغه، ترجمه ی علی شیروانی،قم،انتشارات نسیم حیات.
3-صحیفه ی سجادیه
4- استعلامی،محمد،(1378)، مثنوی معنوی،تهران،انتشارات زوار.
5-ابن منظور الافریقی،(1405 ه.ق) لسان العرب،جمال الدین محمد بن مکرم،،قم،نشر ادب.
6-اخوان،محمد،(1386)،نماز در قرآن،چاپ اول،کاشان،مرسل.
7-انصاری،خواجه عبدالله، (1369)، تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید، تالیف احمد میبدی، نگارش حبیب الله آموزگار، تهران، اقبال.
8-بانو اصفهانی،(بی تا)،تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآنی،اصفهان
9-پاینده،ابوالقاسم،(1382)،نهج الفصاحه، تهران،دنیای دانش.
10-تمیمی آمدی،عبدالواحد بن محمد(1366)، غررالحکم و دررالکلم،قم،انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
11-حر عاملی،محمد بن حسن،(1383 ه.ق) وسائل الشیعه،تصحیح عبدالرحیم ربانی شیرازی،مکتبه الاسلامیه،تهران.
12-حقیقت،عبدالرفیع،(1380)،مکتب های عرفانی در دوران اسلامی،تهران،کوشش.
13-رودگر،محمدجواد،(1382)،معرفت نفس در تفسیرالمیزان،رواق اندیشه،ش18.
14-رئیسی،حجت الله و دیگران،(1389)،بررسی نماز در کشف المحجوب مرصاد العباد و مصباح الهدایه، نشریه ی نامه ی پارسی،شماره ی 55.
15-سرتیپ زاده،لیلا و سوسن کشاورز،(1389)،ابعاد اندیشه ورزی از منظر قرآن کریم و دلالت های آن برای نظام آموزش،کوثر،شماره ی36.
16-سید نژاد،اشرف اسادات،(1391)،حضور قلب در نماز، نشریه ی اصلاح و تربیت،شماره ی 120.
17-شبستری،شیخ محمود بن عبدالکریم(1368)،گلشن راز،تهران،نشر اشراقیه،چاپ اول.
18-شیخ الاسلامی،علی،(1379)،راه و رسم منزل ها، شرحی بر منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری،تهران،مرکز فرهنگی آیه.
19-صدوق،ابن بابویه،(1404 ه.ق)،من لا یحضره الفقیه،قم،جامعه ی مدرسین.
20-طاهری،حمید،(1385)،از توبه تا فنا و نمودهای آن در عرفان شاعرانه ی فارسی،دانشکده ی علوم انسانی دانشگاه سمنان،شماره ی 6.
21-طبرسی،فضل بن حسن،(1372)،مجمع البیان فی تفسی القرآن،تهران،ناصرخسرو.
22-عزالدین کاشانی،محمود،(1382)،مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه،تصحیح عفت کرباسی،محمد رضا برزگر خالقی،تهران.
23-عطار نیشابوری،فریدالدین محمد(1389)،تذکره الاولیاء،دکتر محمد استعلامی،تهران،زوار.
24-فیض کاشانی،ملامحسن،(بی تا)،المحجه البیضاء،جلد (1)،دفتر انتشارات اسلامی به جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم.
25-قاسم پور دهاقانی،علی و بختیارنصرآبادی،حسنعلی،(1388)،جایگاه اندیشه و اندیشیدن در نظام تربیتی اسلام،تربیت اسلامی،شماره ی 9.
26-قرائتی،محسن،(بی تا)،پرتوی از اسرار نماز،تدوین جواد محدثی،قم،ستاد اقامه ی نماز.
27-قنبری،بخشعلی،(1385)،درک حضور نماز در نگاه مولوی، اسلام پژوهی،شماره ی 2.
28-کاشانی،عبدالرزاق،(1354)،شرح منازل السائرین،تهران،انتشارات کتابخانه ی علمیه ی حامدی.
29-کلینی،رازی،ابی جعفر محمدبن یعقوب،(1311 ه.ق)، اصول کافی،تبریز،چاپخانه ی اسد آقا.
30-مجلسی،محمد باقر،(1404)،بحارالانوارالجامعه لدرراخبارالائمه الاطهار(ع)،بیروت،موسسه ی الوفاء.
31-ملکی تبریزی،میرزاجواد،(1363)،اسرارالصلوه،مترجم رضا رجب زاده،تهران،پیام آزادی.
32-منصوری لاریجانی،اسماعیل،(1386)،تفسیر علیا،جلد اول،قم،خادم الرضا(ع).
33-موسوی خمینی،روح الله،(1369)،سرالصلوه(معراج السالکین و صلوه العارفین)،تهران،موسسه ی نشر آیات حضرت امام (ره).
34-نجم الدین رازی،عبدالله بن محمد،مرصاد العباد،(1383)،مرصادالعباد،به اهتمام محمد امین ریاحی،تهران،انتشارات علمی و فرهنگی.
35-نوری طبرسی،میرزاحسین،(1383 ه.ق)،مستدرک الوسائل،مقدمه شیخ آغابزرگ تهرانی،تهران،مکتبه الاسلامیه.