■ حی علی البهشت
مؤذن در تدارک اذان است. برمیخیزد و بانگ برمیدارد تا ندا دهد آزمونی دیگر در راه است؛ وقت آن رسیده تا مشغله، دلبستگیها و وابستگیهایی که تو را به خود مشغول ساخته است و پایانی بر آن متصور نیست، به کناری بگذاری و وظیفهای را که هستیآفرین بر گردهات نهاده به انجام رسانی. وضو میسازی و مهیای انجام عبادت میشوی؛ به این امید که با شهادت بر حقانیت خداوند و به خاک افکندن خود در برابرش، اندک لبخندی از رضایت پروردگارت را کسب نمایی. قطرهقطره آب شوی تا شاید جرعهجرعه عطش بندگیات را مداوا نمایی. پرچمی را برافرازی تا به یگانه هستی و معبود بیهمتایت بگویی: میخواهی از پاکان باشی و نیازمند یاریاش هستی.
دل را به نور عشق صفا ميدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا ميدهد نماز
از خارزار شرك اگر بگذري به صدق
باغ تو را ز جلوه صفا ميدهد نماز2
آری، مهیای نماز میشوی. سجاده را که میگشایی، حوریوشی آن میان خودنمایی میکند. چند مثقالی خاک است؛ اما چه زیبا وصال این تن خاکی را با کمال مطلق مقدور میسازد. با اینکه هم تو از خاکی و هم او، لیکن باید به او غبطه خورد؛ چه، خاک تو آلوده به مطامع و منافع دنیایی شده و میخواهد اندکاندک جسم و سپس روحت را در خود فرو ببرد و این خاک، همچنان بیغلوغش و پاک مانده است. این چند ساله که هر روز چند باری به دیدار یکدیگر میروید تا تو با یزدان پاک بیعتی دوباره نمایی، پاک مانده تا پاکی را هر روز به تو یادآور شود و برای این خاک پاک چه محفلی بهتر از میانة سجاده و تسبیح و دعا؛ و چه مکانی بهتر از پیشانی عابد هنگامه اظهار بندگی برای معبود و به هنگام تضرع و زاری ساجد برای مسجود؟
شمیم دلگشای این چند مثقال خاک هم حکایت خود را دارد. عطر دلنوازش عقل و دل را با هم به مسلخ میبرد و وجودت را مست خود مینماید. بویش هُرم حرم حسینی (علیه السلام) را در روبهروی چشمانت به تصویر میکشد. گویی هماینک ضریح ششگوشه سید شهیدان و یاور مظلومان را در آغوش کشیدهای؛ میبویی و میبوسی و راز و نیاز میکنی.
دست بر رویش که میکشی، خنکای وجودش تو را مسحور خود مینماید. سر را بر سجده میگذاری و خاک جسمت را بر خاک آستان پروردگار متعال میافکنی و پیشانی بر مهر بندگیاش مینهی. ناگاه خنکای مهر بر پیشانیات مینشیند. این خنکا را که به پیشانی نچشانی و سر بر سجده در برابر معبود نگذاری، گرمایی طاقتفرسا را خواهی چشید؛ گرمایی که ایزد منان ـ چه در قرآنش و چه از زبان رسول ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) و چه از لسان امامان همامش (علیهم صلوه الله) ـ بارها و بارها یادآور شده و آن را حتمیترین عاقبت خطاکارانی خوانده است که راه راست را دیدهاند، اما سودای بازگشت به سر راه ندادهاند.
از زمانه خلقت آدم ابوالبشر تاکنون صالحان و پاکان همگی بارها و بارها سر بر آستان خاک گذارده و دل را به سوی معبود روانه نمودهاند و بر خاک افتادند و سر بر خاک آستان یار ساییدن را افتخار خود بر شمردهاند. به حق، سر بر تراب آستان یار نهادن افتخاری بس بزرگ است و چه خاکی بالاتر و والاتر از خاک مطهر بارگاه اهلبیت رسول الله (صلی الله علیه و آله) که همو ایشان را چراغ راه نامیده بود و اگر قرار باشد سجده بر خاک بارگاه امامان همام (علیهم الصلاه و السلام) شرک تلقی گردد، سجده بر فرش و سنگ و چوب و چیزهای دیگر شرکی بس شدیدتر است.
خوب که بر مُهری که بر آن سجده میکنی، نظاره نمایی، سخنها برای بازگویی دارد. آری، خموش است و مُهر بر لب دارد؛ مُهری به قدمت تاریخ؛ اما گفتنیهای بسیاری برای تو دارد. از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود خاك خبرهاى گذشته و آينده تا روز قيامت را براى او باز مىگوید و چه زیبا پیامبر گرامی ما که درود خدا بر او باد، امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را ابوتراب3 لقب نهاد. تو نیز کافی است به گوش جان نیوش کنی.
برخیز و کمی به او گوش فرا ده و اندکی بیشتر او را دریاب، پیشانی بر رویش بگذار و پروردگار را بخوان تا ناگفتههایی را که باید با گوش جان نیوش کنی و حجاب دنیا مانع شنیدن آن شده است، برای تو بازگو نماید.
اما خودمانیم، آنکه جرعهای از دریای لذت بیمنتهای نماز را چشیده باشد، بهخوبی میداند سجده بر مُهر ـ آنهم مهر تربت پاک و مطهر حسینی ـ لذتی ازلی و سرمستی ابدی را برای انسان معنا میکند.
حی علی البهشت و به سر مستی مدام
بیتو تمام لذتمان میشود حرام4
پینوشت
[1]. دانشآموخته خارج فقه و اصول حوزه علمیه و کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی
2. مشفق کاشانی.
3. ابوتراب به معنای آغشته به خاک است. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، علی (علیه السلام) را ابوتراب نامید و فرمود: «خاك خبرهاى گذشته و آينده تا روز قيامت را براى او باز مىگوید». علامه امینی، الغدير، ج6، ص337 ـ 338.
4. سید مهدی نژادهاشمی.