■ نـماز در مسجد الحرام بازخوانى مناظره
بازخوانى مناظرهى مرحوم آيت اللّه حاج شيخ اسماعيل معزى ملايرى مؤلف كتـاب گـرانقدر جامع احـاديث الشيعة در مكهى مكرمه
يكى از راههاى شناساندن حقايق و معرفى شريعت راستين محمدى صلى الله عليه و آله مناظره است. مناظره كه اثرى شـگرف در آگاهىبخشى دارد، در قرآن كريم نيز مـورد تـوجه قرار گرفته است. مسلم است كه مناظره، احتجاج و گفت وگوهاى علمى، بايد بر پايهى منطقى استوار و اصول اخلاقى چيده شود تا به هدف والاى خود كه همان رسيدن به حقيقت است، نيل پيدا كند.
در همين راستاست كه بـراى دستيابى به يك مناظرهى موفق، فراگيرى روشهاى صحيح مناظره و حركت در چارچوبهاى مشخص شده امرى بديهى است. چهبسا بسيارى از عالمان دينى با اندوختههاى فراوان، به دليل عدم اشنايى با فن مناظره در اين عرصه ناكام بودهاند.
فـراگيرى و اسـتفاده از فنّ مناظره در روزگاران گذشته نيز بوده است و در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر رواج و گسترش آن افزوده شد، تا آنجا كه مناظرات علمى آن دوره و به ويژه سالهاى پس از آن، ميان بزرگان و عالمان مذاهب مختلف، بخشى از كتابهاى تـاريخى و روايى را بـه خود اختصاص داده است. ضرورت پرداختن به اين بحث آنجا آشكار مىشود كه بسيارى از دانشمندان و عالمان دينی نيز كتابهاى متعددى را در اين باب تأليف كرده يا در لابه لاى بحثهاى منطقى خود به آن اشاره كردهاند. از ميان دانشمندان فـارسى زبـان مىتوان به ابو على سينا و خواجه نصير الدين طوسى، و ازميان عالمان دينى در كتابهاى عربى مىتوان به آثارى مانند: العيون و المجالس، اثر شيخ مفيد رحمه اللّه الفصول المختاره من العيون و المجالس، اثـر سـيد مـرتضى رحمه اللّه؛ الاحتجاج، اثر مرحوم طـبرسى رحـمه اللّه؛ المـراجعات، اثر شرف الدين صدر رحمه اللّه و الغدير، اثر علامه امينى رحمه اللّه اشاره كرد.
آنچه مىخوانيد نمونهاى است از مناظرات مرحوم آيت اللّه حاج شيخ اسماعيل مـعزى مـلا يرى كه يكى از شاگردان برجستهى مرحوم آيت اللّه بروجردى بوده است. و كتـاب مـاندگار جامع احاديث الشيعةكه با راهنمايى مرحوم آيت اللّه بروجردى نگاشته شده است از تأليفات ايشان است. آن مرحوم درسفرهاى متعددى كه به عربستان داشـته اسـت بـا علما و برادران اهل سنت مناظرههاى زيبايى انجامداده است.
صرفنظر از تـعاريف، آداب، اقسام، اهداف و اخلاق مناظره، دانستن نكتههاى فنى پيرامون مناظره امرى ضرورى است. هدف از آوردن مناظرهى ذيل اشاره به يكى از اين فـنون اسـت كه بـه زيبايى ازسوى مرحوم آيت اللّه ملا يرى در حين مناظره-هرچند مناظره در سطحى كوچك رخ داده-پياده شده است. البته اين مناظره در بر گيرندهى نكتههاى بسيارى است كه به دليل محدوديت نوشتار و اختصار فقط به ذكر يك مـورد از آن ها بـسنده مىشود.
درخواست مكرر براى اثبات ادعاى طرف مقابل از جمله امورى است كه در مـيان ايراد سـخن بـايد انجام پذيرد. سپس بيان دليل طرفين براى مناظره و اثبات ادعاى خود، آنگاه بحث و آوردن دليل براى ثابت كردن مدعاى خـود آغـاز مـىشود. در اينجاست كه طرفى كه از روى حق سخن مىگويد، پس از بيان هر دليل، مناسب است كه از طرف مقابل اقرار بـر حـقانيت دليل خود گرفته، سپس به ادامهى كلام خود بپردازد. در بازخوانى اين مناظره اين نكته قابلتوجه است كه سـفر مـرحوم مـلايرى در زمان آيت اللّه بروجردى رحمه اللّه انجام گرفته است. در آن روزگار هنوز قيام و انقلاب با بـركت امـام خمينى رحمه اللّه رخ نداده بود، و طبعا مسأله وحدت نيز با حساسيت امروز مطرح نبود. در مـكّه و مـدينه نيز مـانند امروز حركات زائران ايرانى زير ذرّهبين قرار نداشت. لذا مناظره كننده بر روى نظر خود كه عدم صحت نماز اهـل سـنت است، محكم مىايستد و در اين راستا بحث را پيش مىبرد. امّا امروز وپس از صدور فتواى امام راحـل رحـمه اللّه مبنى بر لزوم شركت در نماز برادران اهل سنت در مسجد النبى و مسجد الحرام، نبايد بحث را بدين شـكل نـگاه كرد.
در هـر صورت منظور از آوردن اين مناظره اشاره به نكتهها و ظرايف علمى و فنّ مناظره است كه مناظره كنـنده از آنها استفاده كرده است.
اكنون مناظرهى مرحوم آيت اللّه ملايرى را با يكى از اهالى مكه مىخوانيم:
ضور در مكه
در اولين سـالى كه به مكهى مكرمه مشرف شدم، در مسجد الحرام با شخصى از اهالى مكه بـرخورد كردم. از مـن پرسيد:«شما ايرانى هستيد؟»
*بله
*مسلمانى؟
*شما اهل كجاييد؟
*اهـل مـكه هـستم.
*شما اهـل مـكه هستيد و نمىدانيد كه نبايد اجازه دهيد غير مسلمان وارد مسجد الحرام شود؟شما مسلمان هستيد و هنوز بـه اين نـكته توجه نكردهايد؟
*اگر شما مسلمان هـستيد، پس چـرا با ديگـر مـسلمانان در مـسجد الحرام نماز جماعت نمىخوانيد؟
*شگفت است كه شـما شـخصى را كه با مسلمانان در مسجد الحرام نماز نخواند كافر مىشماريد! پس در اين صورت بايد بـيشتر مـردم مكه را كافر بدانيد!چراكه عدهى كمـى از اهالى مكه در مسجد الحـرام بـا مسلمانان نماز مىخوانند؛ حتى خـود شـما بينك و بين اللّه. در تمام ايام سال نمازهايت را در مسجد الحرام با مسلمانان مىخوانى؟
*نه!ا ما اگر بـه مـسجد الحرام بيايم و هنگام نماز بـاشد، بـا مـسلمانان نماز جماعت مـىخوانم.
*بـنابراين اگر كسى بگويد: هـركس در مـسجد الحرام با مسلمانان نماز جماعت نخواند، اشتباه و باطل است.
*بله! اين سخن شما صحيح اسـت؛ امـا مىخواهم بدانم، هماينك كه هنگام اقـامهى نـماز در مسجد الحـرام اسـت و هـمهى مسلمانان خود را براى نـماز مهيا و در آن شركت مىكنند، شما چراشركت نمىكنيد؟
*اگر مىخواهى پاسخ اين مطلب را بدانى، بايد ذهنت را از مطالب پوچ و بـىاساسى كه (دربـارهىشيعه) شنيدهاى خالى كنى و خود را با تـمام تـوان بـراى دريافـت حـق و حقيقت آماده نـمايى و مـقصود، دريافت پاسخ باشد، تا براى شما بيان كنم.
*نه! من جز دانستن غرض ديگرى ندارم.
*بـا توجه بـه اين مـوضوع، از شما سؤالى دارم كه پاسخ دهيد.
*حتما پاسخ صـحيح خـواهم داد.
*اگـر شـما وارد مـكانى شـويد كه در آن جا اقامهى نماز جماعت شده است و به نظر شما آن نماز جماعت جامع شرايط صحت نماز نباشد، آيا در آن نماز جماعت شركت مىكنيد؟
*اللّه اكبر! يعنى شما مىگوييد نماز تمام مسلمين در مسجد الحـرام باطل است.
*قرار بر آن شد كه مطالب پوچ و ناروا را كنار بگذارى! منظور من اين نبود كه نماز مسلمانان در مسجد الحرام باطل است. بنده از شما سؤال كردم كه آيا شما در نماز جماعتى كه به نظرتان جامع شرايط صحت نباشد، شـركت مىكنيد؟
*بـبخشيد!نه! در نمازى كه به نظرم جامع شرايط صحت نباشد شركت نمىكنم.
*حتما مىدانيد كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله، مسلمانان مسائل دينى را از شخص آن حضرت سؤال مىكردند و از ايشان پيروى مىكردند، و به هـمين دليل اخـلاقى در مسائل دينى بين آنها وجود نداشت؛ زيرا پاسخدهنده شخص رسول اللّه صلى الله عليه و آله بود.
از آنجا كه پس از رحلت آن حضرت مردم دسترسى به پيامبر صلى الله عليه و آله نداشتند، مـسائل خود را از صحابه، تابعين، راويان اخبار و عـلما بـپرسند و علماء، راويان، اصحاب و تابعين نيز بهطور يكسان در مسائل اتفاق نظر نداشتند. هركدام طبق آنچه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده و يا بنابر استنباط شخصى عمل مىكرده و جواب مـىدادند. از اين رو رفته رفته هر دسته و طـايفهاى از مـسلمانان به فرد مخصوصى مراجعه و مسائل دينى خود را از او دريافت مىكردند.
حاكمان اهل سنت چهار نفر و عبارتاند: شافعى، ابو حنيفه، احمد بن حنبل و مالك بن انس كه فعلا اهل تسنن احكام خـود را از آنها دريافت مىكنند. نظرات حنفىها، حنبلىها، شافعىها و مالكىها نيز در شرائط صحت عبادات و معاملات باهم تفاوت دارد؛ بهطورى كه در بسيارى از مسائل عبادات و معاملات نظريات آنها مختلف است. بزرگان و علماى اهل تسنن نيزدر اينباره كتابهايى مـانند:كتـاب الفقه عـلى مذاهب الاربعه، كتاب المغنى، شرح الكبير و بسيارى از كتابهاى فقهى ديگر نوشتهاند.
اين اختلاف بدان معنى نيست كه هر گـروه عمل ديگرى را باطل و عامل آن را كافر مىداند و يا عمل خود را صحيح و عـمل ديگرى را اشـتباه قلمداد كند، بلكه هريك ديگرى را مسلمان و مؤمن دانسته و موظف مىداند به آنچه كه استنباط و اجتهاد نموده عمل كند؛ خواه مـطابق بـا واقع باشد، خواه نباشد.
شيعيان نيز در عمل به عبادات و معاملات خود تابع گـفتار اهـل بيت پيامـبر صلى الله عليه و آله هستند و مسلمانانى را كه در احكام از اهل بيت عليه السّلام پيروى نمىكنند، مسلمان و برادر دينى خـود مىشناسند؛ اما در انجام احكام موظفاند به آنچه كه پيامبر و اهل بيتش عليهم السّلام فرمودهاند عـمل كنند. به همين دليل شـرايط صـحت نماز و ساير عبادات و معاملات نيز در نظر آنها فرق مىكند، همانگونه كه اين مسأله در نظر ساير فرق اسلامى تفاوت دارد. اگر در نماز جماعت برادران اهل سنت شركت نمىكنند، به اين دليل است كه شرايط صحت نماز براى ايشان احراز نشده است و اين نماز را مبرای ذمّهى خويش نمىدانند، اگرچه پيروان ائمهى اهل سنت موظفاند به آن عمل نمايند.
*به نظر شما، اين نماز مسلمانان چه نقصى دارد كه مبرء ذمّه نيست؟
*اگر ناراحت نمىشوى و دوباره داد و فرياد نمىكنى و چماق تكفير نمىكشى بـرايت مـىگويم؛ وگرنه شرعا مجاز نيستم كه با شما صحبت كنم!
*خدا را گواه مىگيرم كه جز دانستن هيچ غرضى ندارم.
*به نظر ما نماز شما چند ايراد دارد، از جمله:
1. وضوى شما تمام نيست؛ چون به جـاى مـسح بعضى از اعضاء آن را مىشوييد.
2. در دو ركعت اول، سورهى تمام نمىخوانيد.
3. پيش از قرائت سوره، بسم اللّه الرحمن الرحيم نمىگوييد.
4. بعد از تمام شدن قرائت حمد، آمين مىگوييد.
5. هنگام قيام، دستهاىتان را روى شكم مىگذاريد.
6. سجده بر غير خـاك مـىكنيد.
7. قبل از داخل شدن وقت نماز مغرب، اقدام به خواندن نماز مغرب مىكنيد.
*عجب! كدام يك از اعضا بايد مسح شوند و ما آن را مىشوييم.
*قرآن كريم دربارهى وضو فرموده است: «فاغسلوا وجوهكم و أيديكم إلى المرافق و امسحوابرءوسكم و أرجـلكم إلى الكعـبين[1]؛ صـورت و دستها را تا آرنج بشوييد! و سـر و پاهـا را تـا مفصل [برآمدگى پشت پا] مسح كنيد» بدين ترتيب شما به جاى آنكه پاها را مسح كنيد، مىشوييد.
*شما«أرجلكم»را به فتح مىخوانيد يا به كسر؟
*هـم بـه فـتح خوانده شده و هم به كسر. اگر به كسـر خـوانده شود، عطف به ظاهر«رؤسكم»؛ و اگرهم به فتح خوانده شود، عطف به محل«رؤسكم»است؛ زيراكه«رؤسكم» محلا منصوب اسـت.
*«أرجـلكم»در قـرآن به فتح است و عطف به«أيديكم»و عاملش هم«فاغسلوا»است.
*عـطفش بر «أيديكم» صحيح نيست و «فاغسلوا» هم نمىتواند در او عمل كند؛ چون بعد از «فاغسلوا» عامل ديگرى به نام «و امسحوا» وارد شـده و بـعد از ورود عـامل دوم، عامل قبلى نمىتواند عمل كند. بنابراين بايد عامل «أرجلكم»، «و امسحوا»باشد. در قـواعد نـحوى نيز آمده كه پس از ورود عامل، عطف به ما قبل عامل جايز نيست و تمام رواياتى كه از طريق اهل بيت پيامبر صـلى الله عـليه و آله رسيده است، دلالت بر وجوب مسح مىكنند.
ابن كثير، ابو عمرو و حمزه نـيز «أرجـلكم» را بـه فتح خواندهاند. ابن جرير طبرى كه از بزرگان فقهاى اهل سنت است، مسح را لازم دانسته [2]و قرطبى در تـفسير خـود از ابـن عباس نقل كرده است: «الوضوءغسلتان و مسحتان. » [3]و از انس بن مالك نقل كرده كه در قرآن مسح نازل شـده اسـت نه غسل! در ضمن حديث آمده است كه حجاج در اهواز خطبه مىخواند و در خطبه گـفت: «در وضـو صـورت و دستهاىتان را بشوييد و سرهایتان را مسح كرده و پاهاىتان را بشوييد.» انس بن مالك گفت: «خداوند تعالى راست فـرموده و حـجاج دروغ مىگويد. خداوند فرموده است سرها و پاهاىتان را مسح كنيد»[4] همچنين ابن قدام در مغنى اين را نقل نموده است.
خلاصه آنكه ما در گـرفتن احـكام و عمل به آنها پيرو ائمهى اطهار هستيم و آنها هم فرمودهاند: «در وضو صورت و دسـت را شـسته و سـر و پا را مسح كنيد» بنابراين نماز كسى را كه به جاى مسح پا، آن را مىشويد مبرء ذمّه نمىدانيم. شيعيان هم هـرگز بـه كسـانى كه اينچنين وضو مىگيرند اعتراض نمىكنند كه چرا با ما به جماعت نماز نمىخوانيد و چـرا بـه ما اقتدا نمىكنيد، پس كافريد!بنابر اعتقاد ما، هركس در اختيار مذهب آزاد است و وظيفهاش عمل كردن به همان مـذهبى اسـتكه اختيار نموده؛ زيرا تحميل عقيدهى شخصى بر ديگران روا نيست.
هركس موظف است از امـام خـود پيروى نمايد. شما اهل تسنن نيز هريك بـه مـذهبى كه ازمـذهبهاى چهارگانه انتخاب كردهايد، عمل مىنماييد و هيچ كدام ديگـرى را به خاطر مذهبش تكفير نمىكنيد، هر چند مذهبى مخالف مذهب شما داشته باشد، و همه بـا هم بـرادر و برابر هستيم.
*بر فرض اين كه بـه گفتهى شـما، خـداوند فـرموده باشد؛ پاها را مسح كنيد، اما چـون حـكمت وضو براى نظافت دست و صورت و سر و پا است و بهطور مسلم با توجه به اينكه چـون پا بـيشتر در معرض كثافات و خبائث قرار مىگيرد، اگر شـسته شود خيلى بهتر تـميز و نـظيف مىشود، پس اگر غسل بـهتر و بـرتر از مسح نباشد، كمتر از آن نيست و ضرر به وضو نمىزند.
*ما بندهى خدا و در عبادات و مـعاملات تـابع دستور او هستيم، نه آنچه را كه بـه نـظر خـودمان بهتر بدانيم به آن عـمل كنـيم. اگر [شستن پا از مسح آن] بهتر بـود، خـداوند مىفرمود؛ پاهاىتان رابشوييد، همانطورى كه در دست و صورت فرموده است. عبادات و طاعات را به همان شكلى كه خدا فـرموده بايد انجام داد، نه كم و نه زياد. بهعنوان مـثال خداوند فرموده اسـت: هـفت دور طـواف كنيد. اگر ما بگوييم حـتما ده دور بهتر است و بيشتر از هفت دور بچرخيم! نه تنها بهتر نيست، بلكه طواف هم باطل است. عبادات اين گونه نيست كه به خيال خودمان كم و زياد كنيم. بايد هـمانگونه كه فـرمودهاند انجام داد.
در اين بـين چـند نفرى دور ما جـمع شـدند و او گفت فلانى فعلا خداحافظ تا فرصتى ديگر.[5]*
منابع:
1. قرآن كريم.
2. قرطبى محمد بن احمد (قرن 7)، الجامع لأحـكام القـرآن، انـتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364 ش.
3. طبرسى ابو جعفر مـحمد بـن جـريد (قـرن 4)، جـامع البـيان فى تفسير القرآن، دار المعرفه، بيروت، 1412 ق.