■ اهميت نماز نزد کارگزاران حکومت اسلامي
مقدمه
امروزه، کارکردهاي تربيتي نماز در عرصههاي گوناگون فردي، خانوادگي و اجتماعي بر خداجويان و حتي بر غير متدينان پوشيده نيست. نماز ـ اين هديه شب معراج ـ هم راز است و هم نياز. سالک طريق الهي، تازه به اين وادي قدم گذاشته يا مدهوش صهباي آن باشد، در هر مرحله، بينياز از اين رازونياز نيست و به حق، در روايات ما، وسيله عروج مؤمن1 و نزديککننده پارسايان به خداوند2 معرفي شده است.
در اين ميان، وقتي به جنبه حاکميتي اسلام نظر ميافکنيم و ميرويم تا قواعد «سبک زندگي اسلامي» را اجرا کرده و از رهگذر آن، به «تمدن اسلامي» نائل شويم، بايد اهميت نماز را در سطح بالاتري، يعني در عرصه مديريتي جامعه نيز بررسي نماييم؛ حيطهاي که در آن، نخبگان اجتماعي و سياسي و فرهنگسازان جامعه ديني يعني کارگزاران و مديران جامعه اسلامي حضور دارند. سياق کلي آياتي از قرآن کريم که به مسئله نماز پرداخته است، دو نگاه فردي و اجتماعي به نماز را تأييد ميکند؛ چنانکه در برخي از آيات به «نماز خواندن»3 و در برخي ديگر به «بهپا داشتن نماز»4 توصيه شده است.
آنچه در اين مجال کوتاه بررسي ميشود، تبيين اهميت نگاه حکومتي به نماز و رابطه آن با کارگزاران حکومتي است. به همين منظور، نخست به نياز ويژه يک مدير به نماز و سپس به وظيفه او در قبال ترويج فرهنگ نماز در جامعه ميپردازيم.
لزوم توجه کارگزاران حکومتي به نماز
از مديري که کنترلي بر قلب خود نداشته و اصلاح باطن و صيقل يافتن روح را دغدغه اصلي خود نميداند، نميتوان انتظار داشت که به فکر اصلاح امور مردم باشد. شکي نيست که از کوزه همان برون تراود که در او است. اميرالمؤمنين (علیه السلام) در اينباره فرمودهاند: «هر ظاهري باطني متناسب با خود دارد. آنچه ظاهرش پاکيزه باشد باطنش نيز پاک و آنچه ظاهرش پليد باشد، باطنش نيز پليد است».5
نماز و ارتباط مستمر با خداوند، بهترين راه رهايي از رذايل اخلاقي است. امام علي (علیه السلام) در اينباره تذکرات متعددي را به فرمانداران خود ميدادند؛ مثلاً آن حضرت در نامهاي به همة فرمانداران شهرها، ابتدا وقت نمازهاي پنجگانه را تذکر دادند6 يا اينکه به سپاهيان خود قبل از آغاز جنگ فرمودند: «پاسدار نماز باشيد و بر آن مراقبت كنيد و آن را بسيار به جاي آريد و بهوسيله آن به سوي خدا تقرّب جوييد».7
مگر نه اين است که حاکمان جامعه در معرض هجومهاي خاصي از ناحيه شيطان و ابتلا به پارهاي از ويژگيهاي ناپسند اخلاقي چون عجب، تکبّر، غفلت از ياد خدا، ظلم، تجاوز، انتقام، استبداد، رياستطلبي، فخرفروشي، دنياگرايي و اشرافيگري هستند؟ بنابراين نسخه «إنّ الصلاة تنهي عن الفحشاء والمنکر»8 که بر تقوابخشي نماز گواهي دارد، در مرحله نخست، مورد نياز مبرم حاکمان است؛ زيرا آنان نه فقط به تقواي فردي، بلکه به تقواي سياسي نيز احتياج دارند.
بنابراين نمازي که ستون خيمه دين است، بايد محوريترين مسئله يک حاکم اسلامي باشد؛ به گونهاي که در هر شرايطي بايد آن را به بهترين صورت انجام دهد. مولاي متقيان به محمد بن ابيبکر ـ هنگامي که او را به عنوان حاکم مصر برگزيد ـ چنين نوشت: «نماز را در وقت خودش به جاي آر. نه اينکه در بيکاري زودتر از وقتش بخواني و به هنگام درگيري و کار، آن را تأخير بيندازي و بدان که تمام کردار خوبت در گرو نمازت است».9 آن حضرت به مالک اشتر نيز چنين فرمود: «نيکوترين وقتها و بهترين ساعات شب و روزت را براي خود و خداي خود انتخاب کن... پس در بخشي از شب و روز، وجود خود را به پرستش خدا اختصاص ده و آنچه تو را به او نزديک ميکند، بيعيب و نقص انجام ده؛ اگرچه دچار خستگي جسم شوي».10
مسئول برپاداري نماز در جامعه
از دقت در آيه 41 سوره حج به اين مطلب رهنمون ميشويم که مسئوليت اصلي و ابتدايي بهپا داشتن نماز بر عهده کارگزاران حکومتي است؛ زيرا آنان به صورت مستقيم امور مردم را به دست گرفته و برايشان تصميمگيري ميکنند؛11 يا حداقل ميتوان گفت که الگوگيري و تأثيرپذيري مردم از زمامداران يک واقعيت اجتماعي است.12 امام علي (علیه السلام) نيز کارگزاران حکومتي را مسئول مستقيم اجراي ايندست از فرامين الهي ميدانستند؛ چه آنکه خود آن حضرت فرمودهاند: «الأعمالُ تُستقيمُ بالعُمّال».13
نماز کارگزاران حکومت
بر اساس فرهنگ اسلامي در اداره جامعه، وقتي به شخصي منصبي واگذار ميشود، در واقع شرايطي براي خدمت بيشتر او به مردم براي تقرب به خدا فراهم گرديده است. به همين جهت هر مسئلهاي که رسيدگي به امور مردم را به يک اصل تبديل کند، منجر به فراموشي خدا و در نهايت، فراموشي خود ميگردد. کسي که دچار فراموشي خدا و فراموشي خود شود و قلب او در ديدن حقيقتها کور گرديده، يا زرق و برقها او را به درون خود ميکشد، يا مشکلات، تشويشها و نگرانيها سبب ميشود تا نيازهاي واقعي مردم را درک نکند يا در مناسبات سياسي و اجتماعي، طبل توخالي شيطان را پر صدا و حيلههاي دشمنان را برندهتر از مکر خدا ميبيند. اميرالمؤمنين (علیه السلام) ميفرمايد: «من اشتغل بذکر الناس قطعه الله سبحانه عن ذکره؛14 کسي که به ياد مردم سرگرم شود، خداي سبحان او را از ذکر خود جدا کند». همچنين آن حضرت فرموده است: «من نسي الله سبحانه انساه الله نفسه واعمي قلبه؛15 هر کس خداي سبحان را فراموش کند، خداوند نفسش را از يادش ميبرد و دل او را کور ميگرداند».
بهجا آوردن نماز در اول وقت و حتي به صورت جماعت توسط کارگزاران حکومت و برقراري ارتباط صميمي با مردم، سبب ميشود تا حاکمان از گزند اتهامات بيجا و شايعات بياساس در امان باشند و همواره مردم به آنان گمان نيکو داشته باشند؛ چراکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودهاند: «درباره کسي که نمازهايش را به جماعت ميخواند، هر گمان خيري را روا داريد».16 همچنين سبب ميشود تا آنان بتوانند از ظرفيت گردهمايي مسلمانان در نهاد جماعت و جمعه براي رفع مشکلات جامعه و بصيرتبخشي به مردم بهره ببرند. عظمتبخشي و اقتدارآفريني به جامعه مؤمنان نيز از ديگر فوايد ايجاد تشکلهاي ديني توسط کارگزاران حکومتي است.
پینوشت
1. پبامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «الصلاة معراج المؤمن»؛ محمدتقي مجلسي، بحار الأنوار، ج 79، ص303.
2. امام علي(ع) فرمودند: «الصلاة قربان کلّ تقي» کليني، اصول کافي، ج3، ص265.
3. «انّ الصلاة کانت علي المؤمنين کتاباً موقوتاً؛ نماز وظيفهاي ثابت و معيّن بر مؤمنان است». نساء: 103.
4. «أقم الصلاة لذکري؛ نماز را براي ياد من به پا دار». طه: 14.
5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه 154، ص286.
6. همان، نامه 52، ص565.
7. همان، خطبه 199، ص 418.
8. «به درستي که نماز [انسان را] از ابتلاي به زشتيها و گناه بازميدارد». عنکبوت: 45.
9. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، نامه 27، ص510.
10. همان، نامه 53، ص 585. اين نامه طولانيترين فرمان حکومتي حضرت علي (علیه السلام) است.
11. «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ؛ همان کساني که هرگاه در زمين، به آنان قدرت بخشيديم، نماز را برپا ميدارند». حج: 41.
12. در منابع روايي ما به اين مطلب با عبارت «النّاس علي دين ملوکهم» اشاره شده است؛ اما نميتوان به روايت بودن آن به صورت قطعي حکم کرد. ر.ک: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج102، ص7.
13. «کارها به وسيله کارگزاران به سامان ميرسد». تميمي آمدی، غرر الحکم ودرر الکلم، حديث 7920.
14. همان، حديث 3665.
15. همان، حديث 3666.
16. محمدتقي مجلسي، بحار الانوار، ج85، ص16.