■ عبادت و قنوتهای امام هادی علیه السلام
عبادت حضرت
هنگام مطالعه سيره ائمه طاهرين و پيشوايان خاندان عصمت و طهارت يك مطلب به وضوح قابل مشاهده است و آنهم توجه شديد ايشان به عبادت ، شب زنده دارى ، تلاوت قرآن و مناجات با پروردگار است . ابوفراس حمدانى به مقايسه ميان ائمه و بنى عباس دست زده چنين مى گويد:
«تمسى التلاوة فى ابياتهم سحرا و فى بيوتكم الا وتار و النغم »
«آواى تلاوت قرآن تا سحر از خانه هاى ائمه به گوش مى رسد. و در خانه هاى شما - بنى عباس - اين ترانه ها و صداى چنگ و رباب است كه تا بامداد گوش ها را مى خراشد»
امام هادى - عليه السلام - بيش از همه معاصران خود به عبادت و تهجّد مى پرداخت و تقوا و پايبندى وى به اصول ديانت زبانزد خاص و عام بود. ايشان تمام نوافل را بجا مى آورد و در ركعت سوم نافله مغرب سوره حمد و اول سوره حديد تا «انه عليم بذات الصدور» و در ركعت چهارم پس از سوره حمد، آخر سوره حجرات را تلاوت مى كرد.[1]
نافله اى را نيز به اين صورت به حضرت نسبت داده اند كه : ايشان در ركعت اول ، سوره حمد و يس و در ركعت دوم ، سوره حمد و الرحمن را تلاوت مى كردند.[2]
دعاهاى حضرت در قنوت نمازشان
از امام هادى - عليه السلام - دعاهايى روايت شده كه ايشان در قنوت نمازشان مى خواندند. نگاهى به اين دعاها، اوج انقطاع ايشان را از تعلقّات مادى و شدت اتصالشان را به مبداء هستى بخش به خوبى نشان مى دهد. در اينجا ما پاره اى از اين سخنشان فروتر از قرآن و فراتر از سخنان بشر را نقل مى كنيم :
الف - اللهم ان مناهل كراماتك بجزيل عطياتك مترعة ، و اءبواب مناجاتك لمن اءملك مشرعة ، و عطوف لحظاتك لمن ضرع اليك غير متقطعة ، و قد الجم الحذار، و اشتدّ الاضطرار، و عجز عن الاصطبار اءهل الانتظار، و انت اللهم بالمرصد من المكان ، اللهم و غير مهمل مع الامهال ، و اللائذ بك آمن ، و الراهب اليك غانم القصد، اللهم لبابك سالم .
اللهم فعاجل من قد استن فى طغيانه ، و استمرّ على جهالته لعقباه فى كفرانه ، و اطعمه حلمك عنه فى نيل ارادته ، فهو يتسرع الى اءوليائك بمكارهه ، و يواصلهم بقبايح مراصده ، و يقصدهم فى مظانهم باءذيته ، اللهم اكشف العذاب عن المؤ منين و ابعثه جهرة على الظالمين ، اللهم اكفف العذاب عن المستجيرين ، و اصببه على المغترين ، اللهم بادر عصبة الحق بالعون ، و بادر اعوان الظلم بالقصم ، اللهم اسعدنا بالشكر، و امنحنا النصر، واعذنا من سوء البداء و العاقبة و الحظر... [3]
پروردگارا! آبشخور بخششت دريايى است مملو از هداياى بزرگ و درگاه مناجاتت براى آنكه سعادت پيدا كند والا و ارزشمند است . و نگاه مهربانت همواره به سوى كسى است كه به درگاهت دست نياز دراز كند.
پروردگارا! هراس بر دل ها سايه افكن شد و درماندگى به اوج رسيد و منتظران را ديگر توان صبر نمانده است و تو در كمينگاه ، ناظر همگانى .
پروردگارا! مهلت دادن تو فراموش كردن نيست و پناهنده به تو در امان است و هر كه به تو رو آورد و مقيم آستانت گردد سلامتى و سعادت را در كنار خود خواهد داشت .
پروردگارا! آن را كه در طغيان خود غوطه ور است و همچنان بر مركب جهالت سوار و به سمت كفرانت مى تازد فرو كوب ، حلم تو دشمنان ما را به طمع واداشته است و آنان مى پندارند كه به آرزوهاى پليد خويش خواهند رسيد لذا در راه اوليايت دام مى نهند و به آنان آسيب مى رسانند و انديشه هاى شومى را در خيال فاسد خود مى پرورانند.
پروردگارا! عذاب آتش را از مؤ منان دور كرده و در خرمن هستى ظالمان بزن .
پروردگارا! پناهندگانت را از عذاب دور كن و آنان را كه بردبارى تو فريبشان داده است معذب فرما.
پروردگارا! حق جويان را يارى ده و ياوران ستم را نابود فرما.
پروردگارا! توفيق شكرگزارى به ما عطا كن . ما را پيروزى ده و از سوء عاقبت و حوادث غير قابل پيش بينى و بداء ناخوشايند حفظ كن.
دعاهاى ائمه اهل بيت - عليهم السلام - فقط به جنبه هاى روحى و معنوى نمى پرداخت بلكه شامل تمامى جلوه هاى زندگى مى گشت . در اين دعا زندگى سياسى ، مصائب و مشكلات مردم در زمان خلفاى خودكامه عباسى و زورگويى هاى آنان به خوبى مورد توجه قرار گرفته است . احتمال قوى مى رود كه حضرت در اين دعا متوكل عباسى ، طاغوت زمان را كه در ستم به علويان بيش از ديگر خلفاى عباسى اهتمام داشت مطمح نظر قرار داده باشد.
ب - دعاى زير نيز از جمله دعاهاى حضرت است كه در قنوت خوانده مى شد:
«يا من تفرد بالربوبية ، و توحد بالوحدانية ، يا من اضاء باسمه النهار، و اءشرقت به الا نوار، و اظلم باءمره حندس الليل و هطل بغيثه وابل السيل ، يا من دعاء المضطرون فاءجابهم ، و لجاء اليه الخائفون فآمنهم ، و عبده الطائعون فشكرهم ، و حمده الشاكرون فاءثابهم ، ما اجل شاءنك ، و على سلطانك ، و انفذ احكامك ، انت الخالق بغير تكلف ، و القاضى بغير تحيف ، حجتك البالغة ، و كلمت الدامغة ، بك اعتصمت و تعوذت من نفثات العقدة ، و رصدات الملحدة ، الذين الحدوا فى اسمائك ، و ارصدوا بالمكاره لا وليائك ، و اعانوا على قتل انبيائك و اصفيائك ، و قصدوا لاطفاء نورك باذاعة سرك ، و كذبوا رسلك ، و صدوا عن آياتك و اتخذوا من دونك و دون اوليائك وليجة و رغبة عنك ، و عبدوا طواغيتهم بدلا منك ، فمننت على اوليائك بعظيم نعمائك ، وجدت عليهم بكريم آلائك ، و اتممت لهم ما اوليتهم بحسن جزائك حفظا لهم من معاندة الرسل ، و ضلال السبل ، و صدقت لهم بالعهود السنة الاجابة ، و خشعت لك بالعقود قلوب الانابة فاءساءلك اللهم باسمك الذى خشعت له السماوات و الارض و احييت به اموات الاشياء، و امت به جميع الاحياء، و جمعت به كل متفرق ، و فرقت به كل مجتمع ، و اتممت به الكلمات ، واريت به كبرى الا يات ، و ثبت به على التوابين ، و اخرت به عمل المفسدين فجعلت عملهم هباءا منثورا تبرتهم تبتيرا... ان تصلى على محمّد و آل محمّد، و ان تجعل شيعتى من الذين حملوا فصدقوا، و استنطقوا فنطقوا آمنين ماءمونين .
اللهم انى اءساءلك لهم توفيق اهل الهدى ، و اعمال اهل اليقين ، و مناصحة اهل التوبة ، و عزم اهل البصر، و تقية اهل الورع ، و كتمان الصديقين حتّى يخافونك ، اللهم مخافة تحجزهم عن معاصيك حتّى يعملوا بطاعتك لينالوا كرامتك ، و حتّى يناصحوا لك وفيك خوفا منك ، و حتّى يخلصوا لك النصيحة فى التوبة حبا لهم فتوجب لهم محبتك التى اوجبتها للتوابين ، و حتّى يتوكلوا عليك فى امورهم كلها حسن ظن بك ، و حتّى يفوضوا اليك امورهم ثقة بك .
اللهم لا تنال طاعتك الا بتوفيقك ، و لا تنال درجة من درجات الخير الا بك ، اللهم يا مالك يوم الدين العالم بخفايا صدور العالمين طهر الا رض من نجس اهل الشرك ، و اخزس الخراصين عن تقولهم على رسولك الافك .
اللهم اقصم الجبارين و ابر المفترين ، و ابد الا فاكين الذين اذا تتلى عليهم آيات الرحمن قالوا: اءساطير الا ولين و انجز لى وعدك انك لا تخلف الميعاد، و عجل فرج كل طالب مرتاد انك لبالمرصاد، و اعوذ بك من كل لبس ملبوس ، و من كل قلب من معرفتك محبوس ، و من نفس تكفر اذا اصابها بؤ س ، و من واصف عدل عمله عن العدل معكوس ، و من طالب للحق و هو عن صفات حق منكوس ، و من مكتسب اسم باسمه مركوس ، و من وجه عند تتابع النعم عليه عبوس ، اعوذ بك من ذلك كله و من نظيره و اشكاله و امثاله انك عليم حكيم.[4]
«اى كسى كه در پروردگارى ، يكتاست و وحدت حقيقتى را به خود اختصاص داده است .
اى آنكه به نامش روز پرتوافشانى مى كند و فروغ مى درخشد و به دستورش تيرگى ، شب را مى پوشاند و از ابر رحمتش سيل به وجود مى آيد.
اى كسى كه درماندگان او را خواستند و پاسخ شنيدند و ترسندگان بدو پناه آوردند و لذت ايمنى را چشيدند و عابدان و شاكران نتيجه عبادت و شكر خود را دريافتند، چه پر شكوه و والا مقام هستى ! و چقدر سلطنت و شكوهت فراگير است و دستورات و اوامرت روا و نافذ، تويى آفريننده بدون دشوارى و تويى داورى منصف .
حجت تو رسا و سخنت ستم كوب است ، از افسونگران بدكار به تو پناه مى آورم ، و از ملحدان و تحريف كنندگان نامهايت كه در كمين دوستان و پرستندگانت هستند و دامهايشان ، به تو اعتصام مى جويم .
پروردگارا! ملحدان به كشتى پيامبران و برگزيدگانت كمك كردند و در تلاش بودند تا نور توحيدت را با كتمان حقيقت نبوت خاموش كنند و رسولانت را تكذيب كردند و مانع آياتت گشتند و غير از تو و يارانت ، كسانى ديگر را به دوستى و سرپرستى خويش انتخاب كردند و طاغوت ها را بجاى تو پرستيدند (خداوندا كيد آنان را به خودشان برگردان.
پروردگارا! با نعمت هايت منّتى بزرگ بر دوستانت گذاشتى و بر آنان بخشش هاى كريمانه اى كردى و با حفظ آنان از دشمنان پيامبران و راه هاى گمراهى ، بهترين پاداش را به آنان عطا فرمودى و زبان هاى اجابت پذير آنان را گويا كردى ، و دل هاى توبه كار، پيوندى استوار با تو يافت .
پروردگارا! تو را سوگند مى دهم به اسمى كه آسمان ها و زمين برايش خاشع گشتند و به وسيله آن ، مردگان را زنده كردى و زندگان را ميراندى و پراكنده ها را گرد آوردى و گرد آمده ها را پراكندى و به وسيله آن معجزات و آيات بزرگ را نشان دادى كه توّابين دلشان ايمن گشت و پايان كار مفسدان را تباه كردى و آنان را نابود ساختى ... تا بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى و شيعيانم را از كسانى قرار دهى كه امانت ولايت را پذيرفتند و با صداقت پاسدار اين وديعه الهى بودند و زبانشان جز به حق گويا نگشت و آنان را ايمنى جاودانه بخشيدى.
پروردگارا! من براى شيعيانم از تو توفيق اهل هدايت ، اعمال اهل يقين خلوص اهل توبه ، عزم اهل صبر، تقيّه اهل ورع و كتمان صدّيقين را مى خواهم .
پروردگارا! در دل شيعيانم بيمى انداز كه آنان را از معصيت كارى باز دارد و به طاعت تو مشغول كند تا آنكه به كرامت تو دست يابند و در جهت رضاى تو پند گويند و خالصانه توبه كنند و آنان را محبوب تو قرار دهد همانطور كه توّابين مورد محبت تو هستند و تا آنكه با حسن ظن در تمام امور بر تو توكّل كنند و با اعتماد كارهايشان را به تو بسپارند.
پروردگارا! طاعت تو در گرو توفيق است و به هيچيك از مراتب نيكى نتوان رسيد جز به وسيله تو.
پروردگارا! اى مالك روز جزا و اى آگاه به نهانى هاى سينه هاى عالميان ، زمين را از پليدى مشركان پاك بفرما و دهان ياوه گويان و تهمت زنندگان به پيامبرت را ببند.
پروردگارا! جباران و تهمت زنندگان را در هم شكن و نابود كن ، و آن تكذيب كنندگان حق را كه آيات الهى را داستان ها و افسانه هاى پيشينيان مى دانستند از صفحه روزگار محو كن ، وعده ات را تحقق بخش كه تو هرگز خلف وعده نمى كنى . و هر حق جوى را گشايش ده كه تو در كمينگاهى .
پروردگارا! به تو پناه مى آورم از هر پوشش و زنگار حق و هر دلى كه از معرفت و شناخت تو دور است و هر انسانى كه به هنگام رنج و معصيت كفر ورزد و هر توصيف كننده عدالت كه عمل او بر خلاف آن باشد و هر جوينده حق كه رفتارش و صفاتش به خلاف حق باشد، از اين موارد و مانند آن به تو پناه مى آورم و براستى كه تو دانا و فرزانه هستى.
امّا در آغاز اين دعاى شريف به توحيد خدا پرداخته و پس از تمجيد او از خداوند پناه و عصمت مى جويد و در هر سختى و رنجى حق را پناهگاه خود مى داند زيرا جز خدا كسى گره گشا نيست و كسى جز او حوادث ناگوار را از امام دفع نمى كند. همچنين حضرت از هر جبار سركشى كه پايبند هيچ عهد و سوگندى نيست و براى خدا، وقار و ارزشى قائل نمى باشد به خداوند پناه مى برد.
امّا در اين دعا براى شيعيان توفيق و استوارى و دورى از شرّ و غرور را مى خواهد تا آنان اسوه هاى خوبى باشند براى ساير مسلمانان در سلوك راه حق . در پايان حضرت اهل شرك و نفاق را كه از آيات الهى روى گردان شده اند آنها را به مسخره مى گيرد و نفرين مى كند.
دعاى حضرت پس از نماز صبح
امام هادى پس از نماز صبح نمى خوابيد و به تعقيبات از جمله خواندن دعاى ذيل مشغول مى شد:
« يا كبير كل كبير، يا من لا شريك له و لا وزير، يا خالق الشمس و القمر المنير، يا عصمة الخائف المستجير، يا مطلق المكبل الا سير، يا رازق الطفل الصغير، يا جابر العظم الكبير، يا راحم الشيخ الكبير، يا نور النور، يا مدبر الامور، يا باعث من فى القبور، يا شافى الصدور، يا جاعل الظل و الحرور، يا عالما بذات الصدور، يا منزل الكتاب و النور، و الفرقان العظيم و الزبور، يامن تسبح له الملائكة بالابكار و السحور، يا دائم الشبات ، يا مخرج النبات بالغدو و الا صال ، يا محيى الا موات ، يا منشى ء العظام الدارسات ، يا سامع الصوت ، يا سابق الفوت ، يا كاسى العظام البالية بعد الموت ، يا من لا يشغله شغل عن شغل ، يا من لا يتغير من حال الى حال ، يا من لا يحتاج الى تجشم حركة و لا انتقال ، يا من لا يمنعه شاءن عن شاءن ، يا من يرد بالصدقة و الدعاء عن اعنان السماء ماحتم و اءبرم من سوء القضاء، يا من لا يحيط به موضع و مكان ، يا من يجعل الشفاء فيما يشاء من الا شياء، يا من يمسك الرمق من المرض العميق بما قل من الغذاء.
يا من يزيل بادنى الدواء ما غلظ من الداء، يا من اذا وعد وفى ، و اذا توعد عفا، يا من يملك حوائج السائلين ، يا من يعلم ما فى ضمير الصامتين ، يا عظيم الخطر، يا كريم الظفر، يا من له وجه لا يبلى ، يا من له ملك لا يفنى ، يا من له نور لا يطفى ، يا من فوق كل شى ء عرشه ، يا من فى البر و البحر سلطانه ، يا من فى جهنم سخطه ، يا من فى الجنة رحمته ، يا من مواعيده صادقة ، يا من اياديه فاضلة ، يا من رحمته واسعة ، يا غياث المستغيثين ، يا مجيب دعوة المضطرين ، يا من بالمنظر الا على ، و خلقه بالمنظر الا دنى ، يا رب الا رواح الفانية ، يا رب الا جساد البالية ، يا ابصر الناظرين ، يا اسمع السامعين ، يا اءسرع الحاسبين ، يا احكم الحاكمين ، يا ارحم الراحمين ، يا وهاب العطايا، يا مطلق الا سارى ، يا رب العزة ، يا اهل التقوى و اهل المغفرة ، يا من لا يدرك اءمده ، يا من لا يحصى عدده ، يا من لا ينقطع مدده ، اشهد و الشهادة لى رفعة و عدة ، و هى منى سمع و طاعة ، و بها ارجو النجاة يوم الحسرة و الندامة ، انك انت اللّه لا اله الا اءنت وحدك لا شريك لك ، و ان محمّدا عبدك و رسولك صلواتك عليه و آله ، و انه قد بلغ عنك و اءدى ما كان واجبا عليه لك ، و انك تخلق دائما و ترزق ، و تعطى و تمنع ، و ترفع و تضع و تغنى و تفقر و تخذل و تنصر، و تعفو و ترحم ، و تصفح و تتجاوز عما تعلم ، و لا تظلم ، و انك تقبض و تبسط، و تمحو و تثبت ، و تبداء و تعيد، و تحيى و تميت ، و انت حى لا تموت ، فصل على محمّد و آل محمّد، و اهدنى من عندك ، وافض على من فضلك ، و انشر على من رحمتك ، و انزل على من بركاتك ، فطالما عودتنى بالحسن الجميل ، و اعطيتنى الكثير الجزيل ، و سترت على القبيح .
اللهم فصل على محمّد و آل محمّد و عجل فرجى ، و اقلنى عثرتى ، و ارحم غربتى ، و ارددنى الى افضل عادتك عندى ، و استقبل بى صحة من سقمى ، و سعة من عدتى ، و سلامة شاملة فى بدنى ، و بصيرة فى دينى ، و اعنى على استغفارك و استقالتك قبل ان يفنى الا جل ، و ينقطع الا مل ، و اعنى على الموت و كربته ، و على القبر و وحشته ، و على الميزان و خفته ، و على الصراط و زلته ، و على يوم القيامة و روعته ، و اساءلك نجاة العمل قبل انقطاع الاجل ، و قوة فى سمعى و بصرى و استعمالا لصالح ما علمتنى و فهمتنى انك انت الرب الجليل ، و اءنا العبد الذليل وشتان ما بيننا، يا حنان ، يا منان ، يا ذالجلال و الاكرام ، صل على محمّد و آل محمّد الطيبين الطاهرين[5] »
اى بزرگ هر بزرگ ، اى كه او را شريك و وزيرى نيست . اى آفريننده خورشيد و ماه پرتوافكن ، اى پناهگاه ترسنده پناه جو. اى رها كننده اسير دربند، اى روزى ده طفل كوچك ، اى درمانگر استخوان شكسته ، اى مهربان به پير بزرگ ، اى روشنى روشنى ، اى گرداننده امور، اى برانگيزاننده مردگان ، اى شفا دهنده سينه ها و دل ها.
اى آفريننده سايه و روشنايى ، اى آگاه به درون دل ها، اى نازل كننده كتاب و نور و فرقان بزرگ و زبور، اى آنكه ملائكه او را سحرگاهان و بامدادان تسبيح مى كنند، اى هميشه استوار، اى برآورنده گياهان در چاشتگاه و شامگاه ، اى زنده كننده مردگان ، اى باز آفريننده استخوانهاى پوسيده ، اى شنونده هر بانگ ، اى پيشى گيرنده بر هر فوت شنونده ، اى پوشاننده استخوان هاى فرسوده پس از مرگ ، اى كه او را كارى از كارى باز نمى دارد، اى كه از حالى به حالى دگرگون نمى شود.
اى آنكه نياز به دشوارى جابجايى ندارد، اى آنكه امرى او را مانع امر ديگرى نمى شود، اى آنكه با صدقه و دعا قضاى حتمى را از اوج آسمان بر مى گرداند، اى آنكه او را مكان و جايى در بر نمى گيرد، اى آنكه درمان را در هر چه بخواهد قرار مى دهد، اى آنكه توشه و توان بيمار سخت كم خوراك را همچنان حفظ مى كند، اى آنكه با اندك دارويى بيمارى ريشه دار را از بين مى برد، اى آنكه اگر وعده داد وفا مى كند و اگر تهديد به عذاب كرد مى بخشد، اى آنكه حوايج پرستندگان و خواستاران را در اختيار دارد.
اى پيروز بزرگوار، اى آنكه فنا به ساحتش راه ندارد، اى آنكه مملكتش پايدار است ، اى آنكه پرتو نورش كاستى نپذيرد، اى آنكه عرتش قدرتش فراتر از همه چيز است ، اى آنكه سلطنت و قدرتش دشت و دريا را را در نورديده است ، اى آنكه خشم و غضب او در جهنم متجلى شده است ، اى آنكه در بهشت رحمت اوست ، اى آنكه وعده هايش راست است ، اى آنكه نعمت هايش والاست ، اى آنكه رحمتش واسعه است ، اى فريادرس درماندگان ، اى پاسخگوى درخواست بيچارگان ، اى آنكه در منظر و نگرش والاست و خلقش در منظر پايين ، اى پروردگار ارواح نيست شونده ، اى پروردگار اجسام پوسيده ، اى بيننده ترين بينايان ، اى شنونده ترين شنوايان ، اى سريع ترين حسابرسان ، اى حكيم ترين حكمروايان ، اى مهربان ترين مهربانان ، اى بخشنده عطايا، اى رهاننده اسيران ، اى پروردگار عزت ، اى اهل تقوا و آموزش .
اى آنكه پايانش به دست نيايد، اى آنكه نعمتش به شمار نيايد، اى آنكه يارى اش قطع نشود، شهادت مى دهم در حالى كه شهادت برايم رفعت و توشه است و از من نشانه شنوايى و اطاعت است و بدان وسيله روز پشيمانى و حسرت رستگارى جويم . بدرستى تو خدايى يگانه و تو را شريك نيست و هيچ خدايى جز تو نيست ، شهادت مى دهم كه محمّد بنده و رسول توست ، صلوات تو بر او باد. گواهى مى دهم كه پيامبرت آنچه را كه بر او واجب كردى انجام داد و اداى وظيفه نمود و تو پيوسته مى آفرينى و روزى مى دهى و عطا مى كنى و باز مى دارى و بر مى گيرى و فرو مى گذارى و بى نياز مى گردانى و تهيدست مى كنى و يارى مى دهى و خوار مى گردانى و مى بخشى و مى آمرزى و از آنچه مى دانى در مى گذرى و ستم نمى كنى و قبض و بسط به دست توست و ثبت مى كنى و محو مى گردانى . مى آفرينى و باز مى گردانى و زنده مى كنى و مى ميرانى و خود هميشه زنده اى و مرگ را بر تو چيرگى نيست .
پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست و مرا هدايت كن و فضل و مرحمت خود را بر من فرو ريز و مهربانيت را بر من بگستران و بركات خود را بر من فرود آور كه مرا با حسنات نيكويت ماءنوس ساخته اى و مرا با عطاياى گرانقدرت بى نياز كرده اى و زشتى مرا پنهان نموده اى .
پروردگارا! بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و فرج و گشايشم را نزديك گردان ، از لغزشم در گذر، بر غربتم رحمى كن ، و مرا به بهترين عادت هايت نزد من باز گردان ، سلامتى ام را جايگزين بيمارى نما و زندگيم را فراخى ده و صحت كامل بدنى نصيبم كن ، بصيرتى در دينم عطا نما قبل از آنكه اجلم فرا رسد و اميدم قطع گردد به من كمك كن تا از گناهانم استغفار كنم . بر مرگ و سختى آن و وحشت قبر و سبكى ميزان و لغزش از صراط و ترس و هراس روز قيامت مرا يارى كن .
پروردگارا! قبل از فرا رسيدن اجل از تو عملى نجاتبخش و نيرويى در چشم و گوش خواهانم ، مرا موفق گردان تا از آنچه به من آموخته اى براى مصالح خود استفاده كنم بدرستى تويى پروردگار بزرگ و منم بنده خوار و چه بسيار ميان ما فاصله است ، اى مهربان ، اى پر منت ، اى صاحب جلال و كرامت ، بر محمّد و آل اطهارش درود فرست .»
در دعاهاى امامان شيعه - عليهم السلام - صفحات درخشانى از عرفان و توحيد به چشم مى خورد كه انسان را به ايمان و حفظ خود از پليدى و سقوط در گرداب هاى گمراهى فرا مى خواند.
اين دعا كمال معرفت حضرت هادى نسبت به پروردگار و اخلاص نسبت به او را نشان مى دهد. در اين دعا امام آنچنان كه شايسته ذات ربوبى است با خداوند نيايش مى كند و او را مى ستايد و تمامى كارها را به او ارجاع مى دهد و اراده او را بالاتر از همه اراده ها مى شناسد و اين نهايت يقين و توكّل به خداوند است .
دعاى حضرت بعد از نماز عصر
امام هادى - عليه السلام - پس از نماز عصر اين دعاى شريف را مى خواند:
«يا من علا فعظم ، يا من تسلط فتجبر، و تجبر و تسلط، يا من عزّ فاستكبرنى عزّ، يا من مد الظل على خلقته ، يا من منّ المعروف على عباده اءساءلك يا عزيز ذى انتقام ، يا منتقما بعزته من اهل الشرك اءساءلك بحق وليك على بن ابى طالب ، و اقدمه بين يدى حوائجى ان تصلى على محمّد و آل محمّد، و ان تعيننى به على قضاء حوائجى و نوافلى و فرائضى و بر اخوانى ، و كمال طاعتك يا ارحم الراحمين»[6]
اى آنكه والا گشت و عظيم شد، و اى آنكه چيره گشت و قدرت نمود و قدرت نمود و چيره گشت ، اى آنكه عزت يافت پس در عز خود كبريا ورزيد.
اى آنكه بر سر خلق سايه گسترد، اى آنكه با نيكى بر بندگانش منت گذاشت ، از تو مى خواهم اى عزيز صاحب انتقام ، اى آنكه با عزت خويش از اهل شرك انتقام مى گيرى از تو مى خواهم به حق وليّت على بن ابى طالب و او را در پيش خواسته هايم قرار مى دهم كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و بدان وسيله بر قضاى حاجات خود و انجام نوافل و واجبات و نيكى به برادرانم و بهترين نوع اطاعتت مرا يارى رسانى اى مهربان ترين مهربانان.»
امام هادى در اين دعا از خدا مى خواهد تا بدو كمك كند و او را در برآوردن خواسته هايش ، اداى واجبات الهى ، و نيكى در حق برادران دينى كه از بهترين و برترين طاعات و عبادت هاست يارى رساند.
در اينجا سخن از ادعيه حضرت را كه پس از نماز مى خواندند به پايان مى بريم و ديگر دعاهاى ايشان را هنگام سخن از دانش ها و معارفشان بيان خواهيم كرد.
اتصال به حق و استجابت دعا
يكى ديگر از خصوصيات حضرت امام هادى - عليه السلام - استجابت سريع دعاى ايشان بود زيرا خود و پدرانش از منزلت و مكانت والايى نزد خداوند برخوردار بودند؛ مورخان نقل كرده اند كه حضرت امام صادق از خداوند درخواستى نمى كرد مگر آنكه بسرعت به اجابت مى رسيد.[7] درباره حضرت هادى نيز مورخان نمونه هاى بى شمارى ذكر كرده اند كه ما در اينجا به چند مورد اشاره مى كنيم :
1 - منصور از عموى پدرش چنين نقل مى كند: «نزد امام على هادى رفتم و گفتم : آقاى من متوكل مرا به خاك سياه نشانده و حقوق مرا از بيت المال قطع كرده است ، اتهام من اينست كه از ملازمان و ياران شما هستم و متوكل اين مطلب را مى داند. سپس از امام درخواست كرد نزد متوكل واسطه شود و حقوق قطع شده اش را برقرار سازد.
حضرت به او گفت: «ان شاء اللّه » بى نياز خواهى شد. همان شب فرستادگان متوكل در خانه اش را كوفتند و از او خواستند نزد متوكل بيايد، او نيز شتابان به در قصر خليفه رفت و پرده دار متوكل «فتح » را ديد كه بر در ايستاده است . فتح به استقبال او آمد و نسبت به تاءخيرش او را سرزنش كرد و او را بر متوكل وارد ساخت . خليفه با چهره اى گشاده و خنده اى بر لب گفت :
اى ابوموسى ! سراغ ما نمى آئى و ما را فراموش كرده اى ، چكارى از دستم برايت ساخته است ؟.
آن مرد، مشكلات مالى و حقوق و عطاياى قطع شده خود را بيان كرد و متوكل فرمان داد دو برابر حقوق و مزاياى قبلى به او پرداختند او با خوشحالى قصر را ترك كرده در حال خروج فتح را ديد و بسرعت نزد او رفته گفت :
- آيا على بن محمّد به اينجا آمده است ؟
- نه .
- آيا نامه اى نگاشته است ؟
- نه.
آن مرد فتح را ترك كرد و به راه افتاد ليكن فتح خود را بسرعت رساند و گفت: شك ندارم كه تو از امام هادى خواسته اى برايت دعا كند پس از او بخواه براى من نيز دعا كند.
آن مرد راه خانه حضرت را پيش گرفت و پس از شرفيابى مؤ دبانه در برابر امام بر زمين نشست حضرت فرمود: «اى ابوموسى ! راضى و خشنود به نظر مى آيى...»
آن مرد با خشوع و فروتنى گفت: «آرى آقاى من از بركت شما به مقصودم رسيدم ليكن به من گفتند كه شما نزد متوكل نرفته ايد و از او درخواستى نكرده ايد...»
حضرت با لبخند پاسخ داد: «خداوند متعال مى داند كه ما در كارهاى خود جز به حضرتش رجوع نمى كنيم و در سختى جز به او توكّل نداريم لذا تمامى حوائج ما را برآورده مى سازد و مى ترسيم اگر عدول كنيم او نيز متقابلا ما را بخود واگذارد...»
آن مرد متوجه شد كه امام برايش دعا كرده است و مقصود وى از راه دعا به دست آمده است و درخواست فتح به يادش آمد پس گفت : «اى آقاى من فتح از شما التماس دعا دارد برايش دعا كنيد» ليكن حضرت خواسته او را رد كرد و گفت :
«فتح به ظاهر دوستدار ماست ليكن باطنا با ما نيست ، هنگامى برايش دعا خواهم كرد كه مخلصانه به طاعت خدا روى آورد و قلبا به رسول اللّه - صلى اللّه عليه و آله - و حق ما اهل بيت اعتراف كند...»
دعاى ائمه اطهار شامل حال نيكان و مؤ من به خدا و رسول و عارفان به حق اهل بيت مى شد امّا كسانى كه از مسير امامت منحرف بودند و رشته طاعت خدا و رسول را در گردن نداشتند مشمول عنايات امامان نمى شدند. آن مرد از امام خواست دعايى به او بياموزد تا از آن بهره مند شود. حضرت او را به اين دعا راهنمايى كرد:
«اى پشتيبان من و اى پناهگاه و مرجع و مآل من و اى همه توان و هستى من از تو اى « قل هو اللّه احد، » پروردگارا تو را به بهترين آفريدگانت سوگند مى دهم كه بر آنان درود فرستى ... سپس حاجت خود را ذكر مى كنى ... »[8]
2- در اصفهان شخصى به نام عبدالرحمن مى زيست كه به تشيع تن داده و به امامت امام هادى معتقد بود، ماجرا و علت شيعه شدن او را پرسيدند پاسخ داد:
«من مردى فقير امّا پر جراءت و زباندار بودم همراه گروهى از همشهرى هايم براى دادخواهى به سوى سامرّا حركت كرديم پس از رسيدن به آن شهر، آهنگ قصر متوكل كرديم و به در قصر رسيده بوديم كه از داخل آن دستور احضار على بن محمّد بن الرضا - عليه السلام - صادر شد. درباره اين شخص پرسش كردم گفتند: مردى است علوى كه رافضى ها (شيعيان ) به امامت او معتقدند و احتمال دارد كه متوكل دستور دهد او را بكشند، با خود گفتم : از جاى خود تكان نمى خورم تا او را ببينم ، اندك زمانى نگذشت كه امام - عليه السلام - سواره آمد و مردم براى تجليل و بزرگداشت حضرت بپا خواستند. همينكه او را ديدم محبتش در دلم جاى گرفت و به دعا كردن پرداختم و از خدا خواستم كيد متوكل را از او دور كند، حضرت متوجه من شده نزديك آمد و گفت :
خداوند دعايت را اجابت ، عمرت را دراز، دارايى و فرزندانت را زياد كرد.
لرزه بر اندامم افتاد زيرا حضرت ضمير مرا خوانده و از نيت من خبردار بود. بر متوكل داخل شديم ، خواسته هاى خود را برآوردم و بعد راهى اصفهان شدم ، از آن پس خداوند گشايشى در زندگيم به وجود آورد و اموالى به من رسيد كه خواب آن را هم نمى ديدم و الا ن تنها در خانه ام يك ميليون درهم دارم و اين غير از اموالى است كه خارج از خانه دارم . صاحب ده فرزند نيز شده ام و سنّم از هفتاد سال گذشته است و تمامى اينها از بركت دعاى امام - عليه السلام - است[9]
3 - يكى ديگر از دعاهاى اجابت شده حضرت بشرح زير است :
«على بن جعفر از وكيلان امام هادى بود، او نزد متوكل سعايت كردند لذا دستور داد تا او را حبس كنند، على مدت ها در سياهچال هاى زندان بسر برد و كارد به استخوانش رسيد، با يكى از كارگزاران حكومتى صحبت كرد و گفت : اگر بتوانى وسيله آزادى مرا فراهم آورى سه هزار دينار به تو خواهم داد. كارگزار، خود را به عبيداللّه كه از مقرّبان متوكل بود رساند و از او خواست درباره على بن جعفر وساطت كند، عبيداللّه پذيرفت و از متوكل درخواست كرد على بن جعفر را آزاد كند، متوكل از اين درخواست برآشفت و گفت :
«اگر درباره ات شك داشتم مى گفتم رافضى هستى ، اين مرد وكيل ابوالحسن هادى است و من عزم قتل او را دارم ...»
عبيداللّه از پيشنهاد خود پشيمان گشت و به كارگزار ماجرا را گفت ، آن مرد نيز على بن جعفر را از شكست وساطت و تصميم متوكل بر قتل وى با خبر ساخت . على بن جعفر در نهايت درماندگى نامه اى به امام نوشت و در آن گوشزد كرد كه:«آقاى من خدا را، خدا را به دادم برسيد كه مى ترسم از حق روى گردان شوم . امام در پاى نامه اش چنين نوشت : حال كه مشكلت به اين حد رسيده است براى تو دعا خواهم كرد و از خدا خواهم خواست گره كارت باز شود، بلافاصله متوكل دچار تب شديدى شد و بيمارى او به شكل حادى درآمد و او دستور داد تمام زندانيان بخصوص على بن جعفر را آزاد كنند و به عبيداللّه گفت : چرا نام على را بر من عرضه نكردى ؟ وى پاسخ داد: ديگر هرگز نام او را نخواهم برد، متوكل دستور داد على را آزاد كنند و از او حلاليت طلبيد. على نيز راه مكه را پيش گرفت و در آن ديار به دستور امام مقيم گشت.»[10]
4 - يكى ديگر از دعاهاى اجابت شده حضرت به نقل مورّخين چنين است :
احمد بن الخصيب از دشمنان كينه توز امام - عليه السلام - بود و مى خواست به ناحق و با زور منزل حضرت را تصاحب كند، امام از اين حركت ناجوانمردانه به خشم آمد و گفت : «از خدا مى خواهم تا تو را از صفحه روزگار محو كند...»
اندك زمانى نگذشت كه دست انتقام خدايى او را گرفت و هلاك ساخت .[11]
اينها نمونه هاى كمى بود از دعاهاى به اجابت رسيده حضرت كه به وسيله مورّخين نقل شده است . مطلب مهم آنست كه «دعا» به دست انسان و كار او نيست بلكه به دست خداست و اين خداوند است كه دعاى هر كه را از بندگان بخواهد مستجاب مى كند شكّى در اين نيست كه امامان اهل بيت از مقام والايى نزد خداوند برخوردارند زيرا آنان به معنى واقعى كلمه «مخلصين له الدين » بوده اند و حقّ پرستش خداوندى را بجا آورده و مفاهيم اخلاص، عبوديت و ايمان را با تمام وجود مجسّم ساخته اند. خداوند نيز پاداش آنان را داده و نه تنها ايشان را مستجاب الدعوه قرار داده است بلكه مشاهد و مراقد آنان را نيز بركت داده كه در آن جايگاه ها، دعاها به هدف اجابت اصابت مى كند.
. وسائل الشيعه ، ج 4، ص 750. [1]
. وسائل الشيعه ، ج 5، ص 298 [2]
[3] . مهج الدعوات و المصباح
. مهج الدعوات و مصباح كفعمى [4]
. المصباح ، البحار [5]
. مصباح كفعمى [6]
. اسعاف الراغبين ، ص 227.[7]
. بحارالانوار، ج 13، ص 129، و امالى صدوق [8]
. بحارالانوار، ج 13، ص 132.[9]
. بحارالانوار، ج 13، ص 142.[10]
. بحارالانوار، ج 13، ص 132[11]