■ خاطره اذان سحر
بارها از خواندن یا شنیدن آیات کتاب آسمانی دلم از شـوق و تـأثر لرزیـده و سرشک ایمان از چشمم فرو چکیده است
بار خدایا،این نیز نشان عینایت تست که سخت جان و سـنگدلم نخواستی؛ای اشک بوستان جان را هم مگر تو صفا بخشی
با اینهمه،یاد آن سحر مبارک بـخیر؛راستی فرخنده دمی بود! سـتارگان در آسـمان نیلگون سحرگاهی شکوهی بهتآور داشتند و من مات و سرگشته در عظمت پردههای اسرارانگیز خلقت مینگریستم،در همین هنگام ناگهان بانگ دلپذیر مؤذن بگوشم آمد که آهنگی خوش گفت:
الله اکبر
بیکبار زنجیر پندار از پای دل برداشتم و تن خاکی را در زمـین بر جای گذاشتم و خویشتن را موجودی آسمانی انگاشتم.
روح سراسیمه از قفس بدن پرواز کرد و از زمین بآسمان اوج گرفتن آغاز نهاد...
الله اکبر.
ای آسمانها؛ای کهکشانها،ای مظاهر عظیم آفرینش؛زبان حال شما نیز باین حقیقت گویاست که خدا از همه بزرگتر است؛اگر او نبود چه بـود و بـا بودن وی دیگران کیستند که دم از هستی بزنند؟
اوست که بوده و هست و خواهد بود،پس بزرگی وی را سزد و بس. اشهد ان لا اله الا الله.
چه خدائی جز او میتواند وجود داشته باشد؟مگر سلطان ازل و ابد کس دیگر هم هست؟
تنها اوست کـه بـر تن نیستی خلعت هستی میپوشاند و زنده میکند و میمیراند.
ای دلهای مرده،ای چشمهای نابینا،آخر چگونه تن بننگ شرک درمیدهید؟چرا در ملک جاویدان(اللّه)جز ذات لم یزل و لا یزال او دیگران را هم(کاره)میدانید،آخر از موجودات محکوم و بیچاره چه کاری ساخته است؟
چـشم حـق بین بگشائید تا بر لوح هستی بخط زرین بخوانید:
اشهد ان لا الله الا الله
چنین پنداشتم که بر سراسر ذرات کائنات کلمهء مقدس(اللّه)نقش بسته و همه موجودات یکزبان شهادت میدهند که خدائی جز او نه هست و نه مـی تواند باشد.
اشـهد ان مـحمدا رسول الله.
آه ای محمّد،ای علمدار سرفراز عـرصه تـوحید،ای بـنده برگزیده خدا ؛ای پیشوای معزز آفرینش،ای درخت بارور و تناور باغ خلقت؛ای رهنمای نیکخواه آدمیان؛ای مربی بزرگوار عالمیان؛بهتر از تو که میتواند فـرستادهء خـدای مـهربان باشد؟تو مظهر رحمت و آیت مرحمت بار پروردگاری زبـان پاکـ تو باید که نغمه جانافزای لا اله الا الله را از اعماق خاطر تابناک برآرد و با این کلمه طیبه شور در دلها و سوط در جانها پدید آورد...
رخ زیـبای تـو خـورشید آساتافت و امواج تاریک کفر را شکافت و عالم بنو هدایتت روشنائی یافت.
ایـن نه مائیم که برسالت تو گواهی میدهیم بلکه عقل روشنبین همه کائنات را دلالت میکند که:اشهد ان محمدا رسول الله راسـتی کـدام فـرستاده چون تو بیدریغ برای نجات بشر از غرقاب کفر و جهل و توحش کـوشیده و در راه بـرافراشتن رأیت توحید خویشتن را از یاد برده و در هر کار رضای دوست را بر همهچیز برتری نهاده است؟
اشهد ان علیا ولی الله.
دیـگر ای دل سـرگشته بـکجا میروی؟سفر بیانتها را در آسمانهای اندیشه بپایان برسان،مگر نشنیدی؟نام علی(ع)بمیان آمد..آه ای پیشوای پرهیزکاران،ببین کـه در شـب تـار عمر درمانده و پریشانم؛مگر مهر ولایت تو پرتو هدایت فرار اهم دارد،مرغ جان از پرواز باز ایـستاد،چشمم در اعـماق قـرون خیره ماند،شهسواری رشید و بپباک را دیدم که در میدان کارزار عرصه را بر حریفان زورمند تنگ گردانیده چـپ و راسـت و بالا و پائین برقفروزان و خونبار تیغ آبدارش میدرخشد و زمین را از خون نابکاران رنگین میسازد. او جـز عـلی کـه توانست باشد؟شبانگاه در محراب عبادت سایهای را متحرک یافتم نالهای که برازونیاز عاشقانه شبیه بود از ویـ مـیشنیدم گوش فرا داشتم باز هم علی بود که در پیشگاه خداوند مینالید و جانش بـا جـانان راز دل میگفت.
اشـهد ان علیا ولی الله.
جز علی در برابر خدا چه کسی معنای دوستی را تمم کرده؟ما ولی را نشناختهایم که هـمه عـمر چنین بیاد خدا بلرزد و جز برای خدا با کسی و چیزی مهر و کـین نورزد.
آری ایـن علیست که بحق خدا را ولیست و الحق انکار عظمت مقام وی از کور دلی ست.ناتمام