■ نماز شب در آيينهي شعر
إذا کثر الطعام فحذروني
فإن القلب يفسده الطعام
إذا کثر المنام فنبهوني
فإن العمر ينقصه المنام
إذا کثر الکلام فکلموني
فإن يشعب الدين بهذا الکلام
إذا کثر المشيب فحرکوني
فإن الشيب ينبعه الحمام
رباعي (1)
بيداري شمع شبستان لحد کن
از نور جبين فکر شب تار لحد کن
رفته است سکندر ز جهان با کف خالي
زين دفتر پوسيده همين نسخه سند کن
رباعي (2)
شب خيز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بام دوست پرواز کنند
هر جا که دري به شب بود بربندند
إلا که در دوست به شب باز کنند
رباعي (3)
شبهاي دراز بيعبادت چکنم
طبعم به گناه کرد عادت چکنم
گويند خدا گناه را ميبخشد
گيرم که ببخشد از خجالت چکنم
رباعي (4)
دل شب سر ز خواب ناز بردار
سرت بر مهر استغفار بگذار
بگو يا رب به حق هشت و چهارت
مرا اندر عذاب خود ميازار
فصل و عطاي تو
خوش آن رندي که دارد عاشقانه
سحرگاهان بياد تو ترانه
خوش آن دل کاندر او جاي تو باشد
خوش آن جا کز غمت دارد نشانه
بود بالاترين کردار دولت
گدائي بر در آن آستانه
چه غم گر شد گناهم بينهايت
که باشد بحر عفوت بيکرانه
دلم ز آشوب عشقت لرزد آسان
که در شب پرتو عشق شبانه
دلم بيپرده خواهد ديد رويت
الهي پرده بردار از ميانه
بجز فضل و عطا و بخشش تو
ندارم ديگر از عصيان بهانه
تو خودداني دل افسردهي من
نگردد جز به لطفت شادمانه
وعدهي قالوا بلي (1)
شد وقت آن که درد نهان را دوا کنيم
روي نياز خويش بسوي خدا کنيم
اي خفتگان بستر راحت سحر رسيد
خيزيد تا گذر به خدا از رجا کنيم
خيزيد توبه وعدهي ادعوني استجب
تکليف خود به درگه داور ادا کنيم
بيگانگي بس است به درگاه کردگار
خود را دمي به خالق خود آشنا کنيم
تا صبح عمر ما ننموده است رو به شام
کاري براي خجلت روز جزا کنيم
وعدهي قالوا بلي (2)
اشکي ز چشم خويش بريزيم اندر آن
از بهر شستشوي گناهان شنا کنيم
بهر نجات آتش دوزخ به صد اميد
دست دعا بلند سوي کبريا کنيم
تا کاسههاي ديده نگرديده پر ز خاک
چشمي به حال بي کسي خويش وا کنيم
بهر گذشتگان و اسيران زير خاک
نزد خداي عالم و آدم دعا کنيم
از ياد رفته وعدهي قالوا بلي ما
يک شب وفا به وعدهي قالوا بلي کنيم
شيطان نهاده بند اطاعت به پاي ما
بهر رها نمودن خود دست و پا کنيم
تا از پي طاعت ما چاره جو شود
روي نياز خود به سوي مصطفي کنيم
با قلب سوزناک سوي کشور نجف
با گريه التجا به شه کربلا کنيم
گاهي به سوي نبي و ولي ملتجي شويم
گه روي استغاثه به خير النساء کنيم
دستي به دامن حسن مجتبي زنيم
روي به آستان شه کربلا کنيم
اين پنج تن مقرب درگاه خداوند
هر پنج را شفيع بيمدعا کنيم
يا رب اگر ز لطف نبخشي گناه ما
در حيرتم که روز درت در کجا کنيم
يا رب حساب معصيت ما ز حد گذشت
بر ما مگير جرم و خطائي که ما کنيم
يا رب دري گشا ز هدايت به روي ما
شايد که ما از کثرت عصيان حيا کنيم
کلام حق
از براي بنده در دارالشهود
منتهاي بندگي باشد سجود
سجده از هر طاعتي بالاتر است
مايهي قرب خداي اکبر است
اين عبادت چون مبرا از ريا است
زين سبب مخصوص ذات کبرياست
گر فرشته سجده بر آدم نمود
سجده بر حوا و آدم قبله بود
مؤمن اندر سجده چون گيرد قرار
ميشود همراز با پروردگار
پس اگر در سجده خودداري کند
اشک ريزد ناله و زاري کند
سجدهي او مايهي غفران شود
درد بيدرمان او درمان شود
چون گذارد بندهاي سر بر سجود
مي کشد فرياد شيطان عنود
که ز ترک سجدهي پروردگار
من شدم مردود او شد رستگار
از کلام حق بخوان اي ذو فتون
معني الساجدون الساجدون
با خداي خويش کن راز و نياز
گاهي اندر سجده گاهي در نماز
صبح سعادت
دلا برخيز طاعت کن که طاعت بهتر از کار است
سعادت آن کسي دارد که وقت صبح بيدار است
خروسان در سحر گويند قم يا ايها الغافل
تو از مستي نمي داني کسي داند که هشيار است
ناله شب
باز شب شد که دل زار ناله
وز غم عشق دلدار ناله
باز شب شد که شب زندهداران
اشک ريزند بر رخ چو باران
باز خورشيد رفت و شب آمد
موسم نالهي يا رب آمد
باز شب شد که مرغ شب آويز
که دهد نالههاي غمانگيز
شب بود همدم بيقراران
پردهي راز اميدواران
شب بود موقع راز گفتن
درد دل با خدا باز گفتن
شب در رحمت دوست باز است
موسم عرض راز و نياز است
باز شب شد که دل نور گيرد
روح پرواز و سر شور گيرد
باز شب شد که در پردهي شب
بشنوي از علي ذکر يا رب
آزادگان
مرحبا قومي که داد بندگي دادهاند
ترک دنيا کردهاند و از همه آزادهاند
روزها با روزهها در گوشهاي بنشستهاند
باز هر شب در مقام بندگي ايستادهاند
نفس را مغلوب کرده روح را داده فتوح
زاد و تقوي برگرفته مرگ را آمادهاند
رباعي (5)
خيزيد همه که شب رسيده
بر بيسببان سبب رسيده
هنگام مناجات و نيايش
در محضر پاک رب رسيده
وعدهي قالوا بلي (3)
يا رب هميشه کار تو فضل و کرم بود
راهي نما که چاره جرم و خطا کنيم
يا رب به خدمت تو چه گوئيم در جواب
بهر حساب چون به صف حشر جا کنيم
اعضاي ما تمام بود شاهد گناه
ديگر گذشته ز آن که گنه را ز عصيان کنيم
ما را ببخش ور نه به آل عبا ترا
چندان قسم دهيم که از خود رضا کنيم
چندان ز آب توبه گناهان ما بشو
تا خويش ز آتش دوزخ رها کنيم
شب علي
علي آن شير خدا مير عرب
الفتي داشت با نيمهي شب
شب ز اسرار علي آگاه است
دل شب محرم سر الله است
شب علي ديد به نزديکي ديد
گر چه او نيز به تاريکي ديد
شب شنيده است مناجات علي
جوشش چشمهي عشق ازلي
شاه را ديده بنوشيني خواب
روي بر سينهي ديوار خراب