■ تحليلي بر روش هاي احياء فرهنگ نمازخواني
تحليلي بر روش هاي احياء فرهنگ نمازخواني (حجة الاسلام و المسلمين مجتبي سپاهي/ عضو هيأت علمي دانشگاه اصفهان )
مقدمه
رفتار آدميان در همه زمينه ها تابلويي از افکار و روحيات و همه ي حالات دروني آنهاست. اصولا هيچ انساني رفتاري را از خود ظاهر نمي کند مگر اينکه در ساحت ديگري از وجود خود به سودمند بودن آن رسيده باشد. آنچه محرک رفتار آدمي است منافعي است که انسان در راه رسيدن به آن است. منافع آدمي مي تواند مادي و يا معنوي يا هر دو باشد.
قرآن کريم کساني را که به جاي پرستش خداوند بزرگ، به بت پرستي و دگرپرستي روي مي آورند، مذمت کرده و در استدلال به آنها مي گويد: «بت ها هيچ گونه نفع و ضرري ندارند[1] »
انسانها به طور طبيعي و فطري به چيزي که هيچ گونه تأثيري در زندگي نداشته باشد، بي تفاوت هستند و بايد اين واقعيت را پذيرفت که گرايش آدميان در زندگي بر خود دوستي و خود خواستن است.
انسان در ابتدا همه چيز را حتي خدا را، فرزندان و نزديکان و خانه و ثروت را براي «خود» مي خواهد و به تعبير منابع ديني انسان ها در تداوم حيات و کاميابي از لذت حيات حاضرند معشوق واقعي خود را از دست بدهند، جبلت اين سويي آدميان گواه روشني است بر اينکه همه ي آدميان تابع معشوق خود هستند و تغيير آنها در گرو تغيير و جابجايي معشوق آنهاست. و چه زيبا مولوي اين حقيقت بزرگ را در يک بيت شعر بيان فرموده است.
جمله معشوق است و عاشق پرده اي
زنده معشوق است و عاشق مرده اي
«مولوي»
با توجه به مطالب گفته شده اگر بگوئيم بشريت تا زماني که در عالم دنياست به دنبال رسيدن به منافع مادي و معنوي است و بيشتر آدميان به دين و پيامبري روي مي آورند که شريعت و قوانين ارائه شده به نحوي از انحاء بتواند مشکلات آنها که به طور محسوس با آن مواجه هستند حل کنند. بنابراين اگر پيامبري که براي هدايت بشر از جانب خداوند فرستاده شده است، آموزه هاي ديني خود را به صورت کاربردي القاء نکند و آنها را هم سو با نيازهاي ملموس ارائه ندهد، آدميان به طرف چنين ديني گرايش پيدا نخواهند کرد که تاريخ پيامبري گوياي اين مطلب است. بدين معني که فرهنگ القاء شده از طرف انبياء به علت نوگرايي، هماهنگي با نيازهاي مردم، نجات مردم از تنگناهاي زندگي در همه عرصه ها، در هميشه تاريخ، يک فرهنگ پيشرو و مطلوب بوده و با اقبال مردم زمانه روبرو شده است. زيرا مردم بدنبال فرهنگي هستند که بتواند آنها را به منافع مادي و معنوي برساند و موجب رسيدن به حيات واقعي و انساني را براي آنها فراهم کنند، و به رفع نيازهاي اساسي آنها کمک کند. که اين نيازهاي اساسي انسان که همه آدميان در رفع آنها تلاش مي کنند به چند دسته تقسيم مي شود:
دسته اول: نيازهاي جسمي «Physiological Needs»
دسته دوم: نياز به ايمني «امنيت» «Security Safety»
دسته سوم: نياز به روابط اجتماعي و محبت «Affilation, Love»
دسته چهارم: نياز به تأييد و احترام «Recognition, Esteem»
دسته پنجم: نياز به خويشتن يابي «Self Actualization»[2] .
دستيابي به نيازهاي بالا موجب ارضاء انسان و رسيدن به تعادل او خواهد شد. و اگر انسان نتواند به نيازهاي خود جواب منطقي بدهد دچار آسيب هاي فکري و روحي و رواني و نيز اجتماعي خواهد شد. دست يابي به نيازها نيازمند بستري است که انسان بتواند همراه آن به شکوفايي همه جانبه دست پيدا کند. چنين فردي دچار ناهنجاري نخواهد شد و ناهنجاري افراد ديگر نيز کمتر او را دچار تزلزل خواهند نمود. حال اگر اکثريت افراد يک جامعه بتوانند به نيازهاي خود برسند، آن جامعه از سلامت نسبي برخوردار خواهد بود. و هر چه دستيابي افراد به رفع نيازمندي هاي خود، بهتر و بيشتر و همه جانبه باشد، ميزان ناهنجاري و نابساماني رفتاري کمتر خواهد بود. در چنين حالتي آرامش حاکم بر جامعه در رفتارهاي معقول، خود را نشان خواهد داد.
حال اگر ما بپذيريم که گستره ي رفتارهاي صادر شده از انسان به گستره ي نيازمندي هاي او بستگي تام و تمام دارد، مي توانيم اين مکانيسم را در رفتارهاي ديني جاري و ساري بدانيم، يعني هنگامي رفتارهاي ديني در يک جامعه به فراواني مطلوب مي رسد که افراد آن جامعه با نشان دادن رفتار ديني نيازي از نيازهاي خود را رفع کنند، اما اگر انگيزه هاي رفتار ديني از بين رفت انتظار رفتار ديني نيز بي مورد خواهد بود. زيرا نوع مردم خواهان دنيا و ديني هستند که کاربردي باشد و اگر در همه بخش ها نيست، لااقل در بخشي از زندگي چنين باشد.
در جوامعي که نوعي «تغيير» و «سيال بودن» بر آن حاکم باشد و نيازمند واکنشي در برابر «تازگي هاست» بيشتر شاهد افول انگيزه ها و يا نمود تعارض ها هستيم. زيرا در اين جوامع مردم به دليل عدم توانايي انطباق سريع با «تغيير» در سطوح مختلف زندگي، دچار نوعي سردرگمي شده و به دنبال رها شدن از آن هستند. آهنگ رفتاري بسياري از مردم هماهنگ با آهنگ رفتاري بسياري ديگر از مردم نيست. اگر اکثريت مردم در جامعه سمت و سوي تلاش خود را در رفع نيازمندي هاي دنيايي خود قرار دهند و در جامعه نمود رفتاري پيدا کند و اين آهنگ تبديل به فرهنگ غالب گردد، در اين صورت افراد خود را هنگامي در آن جامعه همراه مي بينند که با تغيير در هنجارهاي جامعه در رفتارهاي خود نمود تغيير رفتاري داشته باشند و اين مطلب به طور طبيعي از ناهنجار بودن در زماني تبديل به هنجار در زماني ديگر مي شود. البته اين سخن نسبت به فرهنگ حق نيز مصداق دارد، زيرا ممکن است فرهنگ غالب فرهنگ حق باشد.
به تعبير ديگر هنجارهاي حاکم بر جوامع تابع حافظه ي شخصيتي و رفتاري جوامع است. بنظر مي رسد دو کار در امحاء ناهنجاري بسيار ضروري است.
الف: شناخت حافظه ي شخصيتي و رفتاري جامعه، يعني خواسته ها و نيازهاي افراد همراه با تغييرات حاصل شده در محيط و اطراف خود تغيير مي کند و افراد به دليل ناهمگوني در فرهنگ ها، استعدادها، توانايي ها، افق شخصيتي، محيط خانواده و تحصيل، تغيير خواست هاي خود را آن طور که غريزه خود دوستي به آنها القاء مي کند ظاهر مي کنند. در کنار اين نوعي احساس نياز، از جامعه و افراد ناخودآگاه به يکديگر القاء مي شود که در دوراني، احساس نياز به مطلبي مي کنند در حالي که آن نياز واقعي نيست بلکه صرفا يک نوع احساس همگاني است. شناخت اين نوع احساس نيز بسيار مهم است. به نظر مي رسد جامعه ايراني با توجه به نوعي مقايسه در مظاهر ماديت و پيشرفت ظاهري با دنياي مدرن به همراه نگاهي دقيق به استعدادهاي فراوان انساني و طبيعي، دچار احساس شکست شده است. رفتاري نفع طلب به دنبال جبران کمبود شخصيت در برابر شخصيت جهاني بر رفتار و حافظه شخصيتي حاکم شده است، از طرفي عواطف ديني خود را اشباع شده ديده و در کنار آن به خواسته هاي عقل حسابگر خود مي انديشد. اين تفکر بر همه رفتارهاي افراد تأثير گذاشته و در بسياري، جايگاه رفتار ديني گم شده است.
ب: ارائه مکانيسم کارآمد در جهت کنترل و جهت دادن به تغييرات حاصل شده در حافظه رفتاري و شخصيتي جامعه با نوعي تلفيق و گزينش فرهنگ خودي با دنياي جديد.
بي شک نمي توان آهنگ تغيير را ناديده گرفت، اما مي توان به سمت و سو دادن آن انديشيد. انديشيدن مؤثر تنها در قالب سيستم هماهنگ مي تواند به ثمر برسد.
راقم اين سطور با توجه به گفته هاي بالا به اين نتيجه رسيده ام که امروزه تبليغ دين و توصيه به اجراي احکام خداوند و از جمله مهمترين آنها نماز تنها در صورتي جواب خواهد داد که دين به عنوان يک کل ابلاغ و به آن عمل شود. اما اگر معتقد باشيم که مي توان تنها براي بخشي از دين اهميت خاص قائل بود، بنظر مي رسد نتيجه اي نخواهد داشت. در هر حال راهکارهاي اشاعه فرهنگ نماز به شرح زير بيان مي گردد (آن هم تنها در حد ارائه يک طرح):
[1] آيات 106 سوره يونس، 66 انبياء، 71 انعام، 12 حج، 18 يونس، 55 فرقان، به اين مطالب اشاره دارد.
[2] آناتومي جامعه ص 69- 41.
تبيين علمي نيازمندي انسان به نماز
عصر اطلاعات، عصر رشد انسان است. انسان اين حق را به خود مي دهد که از اسرار موجودات پرسش کند. دوران تعبد و تسليم در برابر تئوري هاي ذهني و فلسفي و ارسطويي در مورد عالم سپري شده و بشر امروزي از تقليد و قبول بدون دليل مطلبي ابا دارد. او به دنبال کشف اسرار است. حق خود را دانستن مي داند. از اين رو مي خواهد بداند که:
- چرا انسان به دين نيازمند است؟
- چرا انسان دين دار بايد نماز بخواند؟
- چرا نماز فرم خاص دارد؟
- هدف از نماز چيست؟
- آيا هدف از نماز با نوعي رفتار و اذکار خاصي برآورده مي شود؟
- آيا نمي توان به هدف نماز با رفتار ديگري دست يافت؟
- آيا اين شکل نماز بهترين شکل آن است؟ چرا؟
- آيا اگر کسي شکل نماز را بجاي نياورد امکان رستگاري ندارد؟
- آيا مي توان نماز خواند و رفتارهاي ديگري نيز از خود بروز داد؟
- اصولا نماز چه فايده دنيايي دارد؟
- نماز کدام نياز از نيازهاي اساسي را رفع مي کند؟
ارائه فلسفه نياز به دين و فلسفه ضرورت بروز رفتار ديني در محيط زندگي از نکات مهمي است که در جامعه کنوني به آن توجه نمي شود. حافظه جامعه کنوني و بخصوص نسل جوان به دنبال تحليل رفتار خود مي باشد. عدم توانايي متوليان ديني ممکن است به دليل عدم شناخت حافظه جامعه باشد. متأسفانه مشاهده مي شود عده اي با حافظه سنتي خود توانايي پاسخگويي به سؤال هاي امروزي را ندارند.
علت ديگر عدم توانايي اين است که ذهن تحليل گر وقتي به دين نگاه مي کند آن را به صورت فرهنگ جامع و فراگير مي طلبد که تمام عناصر آن در عرصه هاي گوناگون، هماهنگ و هم سو با هم باشند. ماهيت دين در نگاه تحليلي، تجزي پذير نيست؛ همانطور که ماهيت دينداري نمي تواند تجزي پذير باشد. توصيه کساني به نماز مي تواند مؤثر باشد که به همه دين توصيه و عمل کنند و گرنه صرف توصيه به بخشي و غفلت از بخش ديگر، حکايتگر نوعي دو آليستي شخصيتي است.
بنابراين جامعه ما نيازمند اين است که در:
- ساختارهاي پيدا و پنهان روش هاي ارائه و القاء دين و معنويت تجديد نظر شود.
- مبلغان عملي دين که حکومت اسلامي و حاکمان در رأس آن قرار دارند، به جاي تقليد و تعبد به تحليل و تنزيه و ترکيب بيانديشند و به جاي تجزي و غفلت به جامعيت و انسجام فکر کنند. توصيه به نماز آنگاه تأثير دارد که حاکمان و حکومت به حقوق اساسي و نيازهاي بنيادي آنها در عرصه هاي فردي و اجتماعي بها داده و عطر عدالت اجتماعي در همه جا پراکنده شده باشد. در غير اين صورت عده زيادي از مردم ناخودآگاه نسبت به اظهار رفتار ديني سست شده و يا تحت تأثير تبليغات عده اي سودجو و جاهل قرار مي گيرند.
- ميزان اصرار و توصيه بر شريعت، هماهنگ با ميزان اصرار و توصيه بر حقيقت باشد و توصيه کنندگان هماهنگي شريعت و حقيقت را نشان دهند.
با اين فضاسازي سالم است که مي توان همه شخصيت آدميان را با همه حقيقت در همه سطوح خود درگير کرد.
در اينجا مناسب است آماري را ذکر کنم که در آن اين نکته تأييد و بيان شده که:
«دانشجويان گفته اند: به اين نتيجه نرسيده ايم که نماز بخوانيم» يعني ريشه اصلي نخواندن نماز، عدم احساس نياز و آگاه نبودن به آن بوده است.
جدول (1) درصد علل ذکر شده توسط دانشجويان در مورد نماز نخواندن
علت، --- درصد در پژوهش سال 1379، --- درصد در پژوهش سال 1375
چون به اين نتيجه نرسيده ام که نماز بخوانم، --- 75، --- 68
اعتقاد ندارم، --- 17، --- 16
حوصله ندارم (ساير علل)، --- 17، --- 0
درس دارم، --- 8، --- 3
جدول (2) درصد علل ذکر شده توسط دانشجويان در مورد نماز خواندن
علت --- درصد در پژوهش سال 1379 --- درصد در پژوهش سال 1375
به شکرانه نعمات پروردگار --- 54 --- 62
به دين و اصول و فروع آن اعتقاد دارم --- 46 --- 64
براي اداي تکليف --- 36 --- 50
چون به اين نتيجه رسيده ام --- 29 --- 36
به دليل ترس از عذاب قيامت --- 25 --- 27
تأکيد والدين --- 18 --- 9
چون پدر و مادرم نماز مي خوانند --- 4 --- 9
(3) جدول هاي بالا از کتاب «چکيده مقالات اولين همايش بين المللي دين و روان فروردين 1380» ص 16 و 17 نقل شده است.
آمار ارائه شده در همايش بين المللي نقش دين در بهداشت روان در جهت تأييدي بر تحليل ارائه شده بود که آمارها هم نشان مي دهد که عمده نابساماني در عدم هم سويي با ذهن و حافظه تحليلي افراد جامعه است که هنوز مبلغان و متوليان و حاکمان به آن نرسيده اند.
سطح بندي دينداري
به دليل عدم مديريت هماهنگ در ارائه آموزه هاي ديني، نوعي تضاد و حتي تعارض در ذهنيت جامعه وجود دارد که گاهي نوعي ابهام و سردرگمي و حتي ترديد و شک را القاء مي کند. بنظر مي رسد با توجه به روش ائمه هدي (عليهم السلام) در ارائه آموزه هاي ديني بايد با افراد و مخاطبين را، همچنين روش ها و آموزه ها را درجه بندي کرد؛ مثلا اگر ابلاغ کننده اي دو سخن از متون ديني را ارائه دهد که مخاطب نتواند بين آنها سازگاري ايجاد کند، ناخواسته به تضاد دروني دچار خواهد شد. در خصوص نماز از اين نوع آموزه ها فراوان ديده مي شود.
در رواياتي نماز به عنوان محور و ستون دين معرفي مي شود[1] و در روايات ديگر گفته مي شود اگر کسي اندک توجه و حضور قلب نداشته باشد، نمازش مورد قبول خداوند قرار نمي گيرد.[2] .
به عبارت ديگر از يک طرف توصيه به نماز و بجا آوردن آن در آيات و روايات به گونه اي طرح شده است که در هيچ حالت و شرايطي ترک آن جايز نيست؛ لذا شخص ديندار در هر حالت و در هر جا و با هر نوع تشويش خاطر و پراکندگي روح بايد آن را اظهار و اقامه کند. و حتي در رواياتي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي مردي که هم نماز مي خواند و هم دچار نوعي لغزش مي باشد، توصيه بجاي آوردن نماز مي کند و مي فرمايد: بالاخره نماز تأثير خود را مي گذارد.[3] اين از يک طرف، اما در طرف مقابل نسبت به نمازگزاري که در نماز باريش خود بازي کند، حساسيت نشان داده و آن را تقبيح کرده اند.[4] .
سؤال: آيا طرح آموزه هاي ديني در هر جا و نسبت به هر کس رواست؟
- آيا نبايد نوعي سطح بندي در ارائه آنها وجود داشته باشد تا افراد شنونده دچار نوعي عدم هماهنگي نگردند؟
بنظر مي رسد راه حل، سطح بندي آموزه ها و مخاطبين مي باشد. مخصوصا نسل جوان که با ذهن تحليلگر خود به دنبال رسيدن به جايگاه حقيقي خود در دنيا و به دنبال دست يابي به دين جامع نگر و واقعي هستند.
به دليل پرهيز از طولاني شدن کلام با توجه به خود آموزه هاي ديني اين سطوح را ذکر مي کنم.
سطح اول: آموزه هايي که اصل نماز را به عنوان يک نياز مطرح مي کند. اصل توجه به خدا، احساس نياز به خدا، اصل محبت خدا نسبت به بندگان، اصل حرکت ماورايي انسان در فضاي بيکران معنويت. در اين سطح هيچ خصوصيتي ذکر نشده است. نماز نوعي غذاي معنوي است که انرژي زاست، تأثيرگذار است. گر چه ممکن است انرژي حاصل از آن با رفتارهاي ديگر خنثي گردد، اما در اين سطح آموزه هاي ديني، رفتار چندگانه از انسان را روا مي داند. مي توان تصور کرد فردي نماز بخواند اما گناه هم بکند. بيان توبه و اصل بازگشت گوياي اينگونه رفتارهاست. مي توان تصور کرد فردي نماز بخواند اما لذت از نماز نبرد، هميشه در نماز حضور قلب نداشته باشد. نماز او همراه با بسياري از رفتارهاي مخالف باشد اما با اين همه نبايد در اين سطح مردم را به گونه اي غير مستقيم با بيان سطوح ديگر از توجه به خداوند بزرگ دور کرد. در اين سطح اگر کسي نماز مي خواند اما دروغ مي گويد، بايد ريشه دروغ را در او خشکاند اما جايز نيست از نماز مايه گذاشت و او را بخاطر چنين نمازي سرزنش کرد. در اين سطح نبايد کسي را که نماز مي خواند، در جايگاه کسي قرار داد که هيچگونه خطايي از او نبايد سر بزند. در اينجا به ذکر دو روايت در اين مورد اکتفا مي کنم:
روايت اول: از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره مردي که با آن حضرت نماز مي خواند و در عين حال مرتکب کارهاي زشت مي شد، فرمود: نمازش، روزي او را از زشتکاري باز خواهد داشت.[5] .
روايت دوم: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره مردي که روز نماز مي خواند و شب دزدي مي کرد فرمود: نمازش او را از اين کار باز خواهد داشت.[6] .
سطح دوم
بسياري از آموزه هاي ديني مربوط به سطح دوم است؛ يعني بيان آنها در سطح اول باعث نوعي دلسردي و نااميدي خواهد شد. مثلا اگر به جوان و نوجواني که نماز مي خواند و ممکن است به اقتضاي سن خود دچار نوعي آشفتگي ذهني باشد يا اينکه دچار بعضي از خطاها مي شود، گفته شود اين نمازي که مي خواني به درد نمي خورد، به طور قطع نوعي عدم کاميابي و ناکامي در روحيه او ايجاد خواهد شد و احساس خواهد کرد که نماز و دين چقدر سخت مي باشد. زيرا او آشفتگي ذهني خود را نمي تواند به تمرکز تبديل کند و از طرفي دوست دارد او را با همه شخصيت او پذيرش کند؛ با شنيدن اين مطالب دچار نوعي ابهام خواهد شد. البته اين بدان معني نيست که مطالب سطح دوم بيان نشود، بلکه منظور آن است که بيان مطالب سطح دوم بايد نسبت به افرادي باشد که خود درگير و طالب صعود و عروج به باطن و درجات بالا هستند يا اينکه بيان آن با زمينه چيني خاص بايد صورت پذيرد. در اين خصوص نيز به چند روايت اشاره مي شود:
روايت اول: امام صادق (عليه السلام) فرمود:... نماز چهار هزار حد و شرط دارد که تو بر آنها مؤاخذه نمي شوي.[7] .
روايت دوم: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: دو مرد از امت من به نماز مي ايستند و رکوع و سجود هر دو نفرشان يکي است، اما فاصله نماز آنها با يکديگر از زمين تا آسمان است.[8] .
روايت سوم: پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر گاه بنده به نماز بايستد و فکر و دلش متوجه خداي تعالي باشد، چون نماز را تمام کند همچون روزي باشد که از مادر متولد شده است. اينجانب در برخورد با بسياري از دانشجويان به اين مسأله برخورد کرده ام که يکي از علل گريز از نماز اين بوده و هست که بجا آوردن نماز مقبول و کامل از توان آنها خارج است؛ زيرا شنيده اند که نمازي مورد قبول خداوند است که انسان با حضور قلب تمام در آن باشد و اگر حضور قلب نداشته باشد، نمازشان قبول نمي شود.
بيان آموزه هاي ديني بدون توجه به سطوح دينداري، چهره دين را آرماني، ايده آل و در عين حال سخت جلوه مي دهد که تنها عده اي مي توانند با سختي هاي زياد و انزواي از زندگي دنيايي به آن دست يابند. اگر کسي بخواهد در زندگي روزمره به دنبال آن باشد، نه تنها امکان عقلي ندارد بلکه امکان ذاتي نيز نخواهد داشت.
[1] رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «بايد بيشترين هم تو نماز باشد، زيرا نماز بعد از پذيرفتن دين، در رأس اسلام است» (ميزان الحکمه ج 7 ص 3093 و 3094).
[2] رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند نماز بنده اي را که دلش با بدنش حضور ندارد، نمي پذيرد. (ميزان الحکمه ج 7 ص 3117).
[3] ميزان الحکمه ج 7 ص 3096 / ح 10554.
[4] ميزان الحکمه ج 7 ص 3112.
[5] ميزان الحکمه ج 7 ص 3097 / ح 10554.
[6] ميزان الحکمه ج 7 ص 3097 / ح 10555.
[7] ميزان الحکمه ص 3105 / ح 10588.
[8] ميزان الحکمه ص 3105 / ح 10590.
عدم برخورد گزينشي با دين و آموزه هاي ديني
اگر در جامعه از طرف مبلغان و حاکمان بر بجاي آوردن نماز اصرار شود اما بر حفظ آبروي مردم، بر حفظ بيت المال، بر احترام و نگهداري حرمت انساني، بر همدردي با مظلومان، و... توجه نشود و يا اينکه در دين تأکيد بر حقوق الهي شود اما به حقوق مردم که مورد توصيه دين است، توجه نشود، خواه ناخواه برخورد مردم نيز غيرمعقول خواهد بود. برخورد گزينشي با دين هميشه باعث رنجش خاطر انسان ها بوده است؛ روي اين اساس توجه به همه جنبه هاي دين و همه نيازهاي انسان و ايجاد هماهنگي بين آنها بهترين و مؤثرترين راه عملي ساختن احکام ديني است.
توصيه و راه سوم را به همين اختصار بسنده مي کنم.
در پايان اين مقاله را در چند نکته تلخيص مي کنم.
1- تبيين علمي نيازمندي انسان به دين و احکام عملي آن، با توجه به ذهن و حافظه تحليلگر جامعه؛ همانگونه که از سيره پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) نيز اين مطلب بر مي آيد که در برابر اذهان تحليلگر به بيان ريشه ها مي پرداختند.
2- ارائه احکام الهي با توجه به سطح بندي دينداران؛ که بنظر من مطلب بسيار مهمي است و ريشه دلزدگي بسياري از احکام، عدم توجه به سطح بندي دينداران است. (در غير اينصورت به نظر مي رسد ما درصدد هستيم همه افراد مثل بزرگان زندگي کنند).
3- عدم برخورد گزينشي با دين و نيازهاي انسان؛ اين مطلب در دوره حاکميت ديني بسيار حائز اهميت است. حکومت ديني، حاکميت دين است، دين در همه عرصه ها. در صورت غفلت از اصل دين و نياز به آن زير سؤال خواهد رفت.