■ نماز، نماد رابطه علم و دين 1
(جناب آقاي مرتضي ابراهيمي /کارشناس ارشد معارف اسلامي و علوم سياسي عضو هيأت علمي دانشگاه محقق اردبيلي )
مقدمه
ابتدا به تعريف علم و دين از ديدگاه انديشه هاي غرب و اسلام و وجوه و چگونگي روابط علم و دين بطور اختصار خواهيم پرداخت و با اشاره مختصر به مفهوم لغوي و اصطلاحي نماز و توضيح اينکه نمود، و نشانه علمي وعملي مکتب اسلام مي باشد سؤالات و فرضيات ذيل را مورد بررسي قرار خواهيم داد.
اولا به ضرورت و طرح موضوع در دنياي کنوني به لحاظ گستردگي علم و فنون تجربي بشر، جايگاه دين و نمود عيني آن بعنوان نماز در ايجاد تعادل بين مفاهيم حسي و تجربي و ويژگيهاي روحي و اخلاقي خواهيم پرداخت چرا که امکان دريافت تمامي رهيافتهاي فکري، سرشتي انسان به وسيله علم تجربي و دانش مصطلح امکان پذير نيست لذا لاجرم بايستي نگاه متافيزيکي به ابعاد نيازمنديهاي فردي و اجتماعي يعني اعتقاد و سلوک ديني نيز داشت هر چند که علم و دانش روز اعتراف به نامحدوديت خود دارد با اين حال بسياري از انديشمندان حوزه علوم اجتماعي وجود لايتناهي انسان را به وسيله علم و دانش محدود خود محصور مي کنند و چه بسا همين حصارهاي ذهني بشر او را بتدريج به سوي پوچي؛ دنياي نابودي و مبهم سوق مي دهد (نهيليسم). اما نگاه اميدوارانه به آينده انسان بوسيله عنصر نماز (دين) بسياري از ناتوانيها، محدوديتها و تاريکيها را براي او روشن و مهيا مي کند، عشق، علاقه و انگيزه براي تلاش و کوشش نمودهايي از ميدان مانور نماز در وجود آدمي است بعبارت ديگر نماز عصاره جهان بيني و ايدئولوژي مجموعه فعاليتهاي فکري و جسمي بشر را بطور نامرئي منسجم و هماهنگ مي کند و زمينه و دلبستگي و اميدواري را در حرکت بسوي آينده و چگونگي مبارزه با بلايا، سختيها، رنجها براي بشر مي آموزد و اين نشان از نوعي احتياج و دلبستگي بشر به دينداري است و فلسفه اصلي و وجودي فقر و نداري بشر را نسبت به خدا ثابت مي کند. از آنجا که علم و دانايي جلوه اي از وجود لايتناهي خداوند عليم و خبير است اما براي اينکه اين ثروت نامرئي الهي انساني اسباب خير و رستگاري شود، خداوند نماز را بعنوان ستون دين بطور تعبدي و عقل انسان بعنوان امر ضروري و غير قابل تفکيک از عرصه زندگي لازم و واجب داشته است. بعبارت ديگر نماز و دين ثابت کننده عجز و ناتواني خود انسان و محصول فکر و دانش او در قبال موجود مطلق عالم هستي است. نماز جلوه اي از هماهنگي، انسجام و نمود بين علم و دين بوده و خبر از تنظيم و ترسيم صورت مسأله بوسيله دانش، و تحليل و تبيين بنيان دانش و علم بوسيله دين است. شاعر مي گويد:
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا مي روم آخر ننمايي وطنم
دين و نماد اصلي آن جبران کننده مافات تلاش و کوشش انسان در مدت عمر خود است که در موارد متعدد علم به تنهايي قادر به تهيه و تدارک نقصها و کاستيهاي انسان نيست. بسياري از صاحبان انديشه و علم در فضاي انساني خود را بي نياز از ديگران مي دانند در حاليکه ديدگاه نماز در انسان باعث مي شود که انسان در هر لحظه و براي هميشه خود را در قبال خالق هستي و مطلق موجود نيازمند و محتاج بداند. چنين افکار و انديشه ها زماني در وجود انسان دانشمند و متفکر عملي خواهد شد که نماز معمار و طراح زواياي علمي او باشد.
به قول ابوعلي سينا:
تا بدانجا رسيد دانش من
که بدانم همي که نادانم
اگر وجود نماز در عرصه رفتار علمي و عملي بشر حذف شود حداقل نتايج صوري آن بصورت طغيان، ناسپاسي و غرور در ابعاد فردي و اجتماعي نمود پيدا خواهد کرد چرا که چنين رفتار ناشايست نتيجه نوعي عدم احساس نياز و مستقل و فعال مايشاء فکر کردن است. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: «الفقر اشد من القتل». فقري که ناشي از نبودن دانائي سالم و حقيقي بوده و منتهي به رفتارهاي ناهنجار اجتماعي مي شود و اين فقر و نابردباري دين و علم زماني تشديد مي شود که انسان در خود احساس بي نيازي مي کند «الحاجة ام الاختراع»
بطور کلي در بررسي ابعاد و چگونگي رابطه علم و دين با نماد نماز به موارد ذيل اشاره خواهيم کرد.
1- آيا بين علم و دين رابطه وجود دارد؛ با فرض وجود رابطه آيا نماز مي تواند بخشي از رابطه و تعامل دين و علم را توجيه و مستحکم کند؟
2- انسان نيازمند دانش براي حفظ و بقاء زندگي است آيا تمام ابعاد و نيازمندي هاي انسان را علم جوابگو است يا به دين هم احتياج دارد؟
3- آيا دين اعم از علم است و اگر چنين است نقش و حيطه تأثيرگذاري نماز در عرصه فعاليت و زندگي انسان چگونه است؟
4- نماز نماد دين، جايگاه و کاربرد علم را بيان مي کند. بعبارت ديگر نماز آيينه تمام نماي از کمال علم (نياز) و دين «اياک نعبد و اياک نستعين» است برخلاف نظر کساني مانند (اميل دورکهايم) که باورهاي ديني را اوهام و خيال مي داند اما لاجرم آنرا جلوه هاي قوي و پايدار از اميال و آرزوهاي بشري مي داند.
امروزه پيچيدگي روز افزون علم و پيشرفت صنعتي علم در ابعاد مختلف شخصيت فردي انسان را تحت تأثير قرار داده است. از آنجا که دانش و بهره وري از علوم در زندگي امري ضروري و غيرقابل انکار است و از طرف ديگر چون امکان دريافت تمامي نيازمنديهاي روحي و رواني بشر از حوزه اختيارات علم به معناي تجربي خارج است لذا براي هدايت و راهنمايي نقاط مبهم و تاريک زندگي انسان دانش و علم ديگري بنام دين در نمود افعالي عملي نظير نماز براي ايجاد تعادل بين اطراف مادي و معنوي لازم و ضروري است.
از آنجا که علم به معناي اعم خود در حوزه ي حيات و تجربه داراي نمودهاي عيني و حسي مؤثر در رفتار بشري است لذا احساس علاقه مندي و لذت بخشي انسان از آن جهت به نظر مي رسد که بيشتر باشد. براي ايجاد توازن و هدايت متعادل انساني به سوي اهداف خود بايستي نمادهايي از دين و عناصر هويت ساز فکر و مورد نياز انسان نيز عرضه گردد. براي اين منظور مکتب و شريعت اسلام بعد
از بيان مفاهيم جهان بيني و مقدمات نظري و ضروري دين به تبيين و تطبيق علمي مفاهيم ديني يعني ايدئولوژي پرداخته است. نماز اولين حکم عملي و واجب ايدئولوژي براي پيروان و معتقدان اسلام است.
عدم آشنايي با جايگاه دين عموما و مفاهيم عملي آن يعني نماز خصوصا در حوزه ي زندگي انسان موجب افول بنيانهاي عقيدتي و بي اعتنايي افراد بشر به ضرورت مذهب در زندگي در نتيجه گسترش رفتارهاي غيراخلاقي و غير انساني شده است امروزه قرآت مختلف از دين و تفسيرهاي علمي در آن اگر مواردي موجب تنوير افکار شده در مواردي هم موجب شک و ابهام در دين داري مردم شده است.
آيا بين علم و دين رابطه وجود دارد؛ با فرض وجود رابطه آيا نماز مي تواند بخشي از رابطه و تعامل دين و علم را توجيه و مستحکم کند؟
- براي تبيين و توضيح بيشتر تعاملات علم و دين بهتر است اين دو واژه را به طور مختصر معني بکنيم- دين در لغت به معناي کيش، قانون و مقررات است و در اصطلاح عبارت است از مجموعه ي احکام مقرراتي که به صورت وحي از طرف خداوند براي بشر در طول تاريخ براي پيامبران ابلاغ شده و مردم با عشق و علاقه به آن مقصد پايبند بوده و تخلف از آنرا جرم و گناه بدانند. گاهي کلمه دين به معناي دلبستگي انسان به يک مبداء غيبي يعني قوه نيرومندي که آفريننده و نگهدارنده همه موجودات هست مي دانند. دين به اين معنا در ذات و سرشت انساني است.[1] .
در اينجا دين به معناي شريعت اسلام طبق آيه ي قرآني «ان الدين عندالله الاسلام» است. اسلام در لغت به معناي سلم و سلامتي و نيز تسليم محض همراه با تعقل و تفکر در قبال خالق هستي است به عبارت ديگر مجموعه عقايد موروثي و مقبول در روابط انسان با مبداء وجودي و التزام به سلوک رفتار به مقتضاي آن عقايد را دين گويند.[2] .
حضرت امير (عليه السلام): دين را به معناي شناخت و معرفت مي داند و مي فرمايد: اول دين معرفه است بعبارتي ديگر وقتي ابتدا وآغاز قانون و قاعده اي آگاهي، معرفت و شناخت باشد قطعا خبر از سرانجام نيک و مشاهده حضور و ظهور حقيقت پديده مي دهد علم در اينجا مجموعه ي آگاهي و تواناييهاي ذهني بشر که در قالب تجربه و آزمون نهفته است مي باشد و بعبارت ديگر آگاهي و علمي که صرفا محصول ذهن انسان و جدا از عالم وحي است براين اساس در علم و دانش نوعي آگاهي است که ما در پي آن هستيم اما در دين آغاز و شروع خود «آگاهي» است در واقع اين حکم به يک امر عبادي واجب مي ماند که علم و دانش به عنوان ذي المقدمه براي آن محسوب مي شود. «اول الدين معرفته و کمال معرفته التصديق به»[3] .
- عده اي دين را شناخت يک موجود فوق بشري که داراي قدرت مطلقه است (خدا) مي دانند «پارسونز» دين را مجموعه اي از باورها، اعمال آشکار و نمادهايي که بشر در جامعه به وجود مي آورد مي داند- و عده اي مانند «سالموون رايناخ» دين را مجموعه اي از اوامر و نواحي که مانع عملکرد آزاد استعدادها مي شود مي نامد- و يا دين را معادل اخلاق يا پاسخ انسان به نداي الهي مي دانند.[4] .
- امروزه گسترش علم خصوصا در عرصه تجربي و فيزيکي باعث شده که عده اي کوتاه نظر از دفاع نسبي خود در عرصه ديني عقب نشيني کنند اين پيشرفت و ترقي علوم محض خصوصا در عرصه فکري جهان غرب در قرن بيستم کاملا مشهود است بطوريکه حسرت و تعجب بي خبران از جايگاه علم و دين سبب گرديده که اديان را تنها به عنوان خيال بافي خصوصي و بي ضرر تلقي کنند و اگر دين موضوعيتي در زندگي نداشته باشد و مقدر است که مدام از حوزه هاي معرفت بشري بيشتر تبعيد شود تا اينکه عاقبت به منزلتي مشابه احکام نجومي (خرافه گوي ها) دست يابد. استقلال عالم فيزيک، نظام طبيعي و وسعت معرفت بشر به عظمت کهکشانها باعث شده که تفکر غير خدايي در جريان باشد يعني اعتقاد به خداوند با پيش فرضهاي زندگي دوران ماقبل علمي پيوند داشته باشد در اين صورت مجموعه عقايد و معرفت متافيزيکي انسان داراي اعتبار و مقام نخواهد بود[5] .
چنين نگرشي در واقع در پي آن است که رابطه علم و دين را انکار کند بعبارتي ديگر نوعي تعارض و جدايي را براي روابط علم و دين فرض کند البته بايد متذکر شد چنين ايده اي زماني نمود پيدا مي کند که ما علم را صرفا و معادل اصالت تجربه محض بدانيم در اين صورت علم از انباشتن مشاهدات پراکنده و رده بندي کردن آنها و در نهايت رسيدن به قوانين کلي حاصل مي شود در اين صورت استقراء (Induction) رسيدن به علم آسانترين راه و تنها راه سبک دانش محسوب مي شود[6] .
چنين نگرشي به علم فقه جنبه هاي خاصي از کوشش علمي دانشمندان را نشان مي دهد يعني در افکار و عقايد علمي دانشمندان در بخش خاصي از عناصر تجربي دخالت دارد در حاليکه دين بطور خاص و عام اهداف، فلسفه تفکر و انديشه يعني درست زندگي کردن را بيان مي کند.
با توجه به اينکه دين از دو بخش نظري و عملي شکل گرفته است يعني مباحث مربوط به اصول اساسي دين و ابعاد عملي دين (فروعات) که نمود اصلي ميزان پذيرش اصول دين را طرح مي کند نماز به عنوان عصاره جميع عبارات و ناظم اعمال بشري است نماز نه تنها خودش به عنوان رمز علم و عبوديت و بندگي انسان به خالق است بلکه راه و طريق ساير عبادات و حصول معرفت و دانش آن را نيز متجلي مي کند بر اينکه اگر چنين نمي بود هرگز خالق هستي نماز را به عنوان اولين فرض و نشانه بندگي و اطاعت مقربان قرار نمي داد فلسفه وجوب و فرض بودن اعمالي خاص با شرايط ويژه ارزشي نمي داشت اگر آن اعمال و افعال اختياري با فکر و تأمل در خور شأن انساني همراه باشد روزنه هاي اميد، صلابت، تقرب، تضرع، معرفت بشري را در جهان مادي مفتوح خواهد نمود.
حضرت امير (عليه السلام) مي فرمايد: الفکر مرأت صافيه: فکر آينه صاف است. پس نفس خود فرائض مانند نماز هدف نيست بلکه نتايج و عواقب آنها مورد هدف و قصد است و چون چنان اعمال صحيح انسان را به عجز و ناتواني خود در قبال خالق هستي از يک طرف و داناي معرفت او از طرف ديگر که نهايت قداست و عرفان ملک و حکومت است منتج به نتيجه مي کند.
- نمودهاي ذهني و عيني اعمال انسان قائل شدن به صفات و ديدگاه حسن و قبح و، خوب و بد بودن روابط فردي و اجتماعي لازمه قوام و اثبات و ثبوت ويژگيهايي است که انسان داراي قابليت حصولي و اکتسابي آن دانايي و معرفت است. و چنين ويژگي را تبعا و يا شخصا براي اموري نسبت مي دهد که البته مبناي نسبتهاي شخصي هم باز فطرتي و ذاتي است نماز در واقع چگونگي کمي و کيفي چنين نسبتهاي تبعي و شخصي را اعم از ذهني بودن و يا عيني را براي بشر حداقل بطور عام طبقه بندي مي کند. مثلا زشتي فساد، فحشاء، بيتابي، حرص و طمع که بوسيله دانش بشر نيز مورد اثبات قرار گرفته است قرآن آن را در دين بوسيله نماز مورد تبيين قرار داده است. «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنکر».
- اگر هدف دانش بشري رسيدن به کمال مادي و معنوي است چنين امري در تعاملات عبادي او نهفته است. به عبارت ديگر نماز مي تواند چنين تعاملات را اثبات ارزشي بدهد العارف من عرف قدره[7] عارف حقيقي کسي است که هويت و ارزش خود را بشناسد «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هر کس که خود را بشناسد به رشد و کمال والايي نايل مي گردد. «في خلقکم و ما يبث من دابة آيات لقوم يوقنون» «در آفرينش شما و آنچه که مي گستراند از جنبنده نشانه هايي است براي قومي که يقين دارند[8] .
اين آيات نظم عالي ساختمان جسماني و عظمت رواني انسان را با آن استعدادهاي عالي که دارد بيان مي کند و بيان و تذکر چنين آيات تنها براي ذکر واقعيت نيست بلکه براي تشويق و تحريک الزامي انسانها براي شناخت خويشتن است چون بدون علم و شناخت نفس امکان معرفت و دانايي ديگر نيز ممکن نخواهد بود.[9] .
[1] ص 9 اسلام و قرآن، حسين علي راشد، ناشر پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، چاپ دوم 1377.
[2] (لغت نامه دهخدا).
[3] (خطبه ي 1).
[4] سالکي، بهزاد، فلسفه دين، جان هيک، انتشارات بين المللي الهدي، چاپ اول 1376، ص 16-15.
[5] اقتباس از همان منبع صص 90-89.
[6] علي زماني، اميرعباس، دين و علوم تجربي، ناشر دبيرخانه مجمع گروههاي معارف اسلامي، چاپ اول، 77 ص 28.
[7] نهج البلاغه (خطبه 10).
[8] جاثيه، آيه 4.
[9] جعفري، محمدتقي، فلسفه دين، مؤسسه فرهنگي انديشه، چاپ اول 1375.
انسان نيازمند دانش براي حفظ و بقاء زندگي است. آيا تمام ابعاد وجودي انسان را علم جوابگو است يا به دين هم احتياج دارد؟
منشأ و منبع پيدايش دين در وجود آدمي همانا احتياج و نياز به يک مبداء غيبي است. دين در واقع تأمين و تبيين کننده نيازهاي بشري است. خداوند در قرآن مي فرمايد: «انتم الفقراء»... پس چون انسان موجودي ناطق است نطق او نتيجه تفکر و تعقل مي باشد. اين تفکر و تعقل از طريق توجه و سير و سلوک در عالم هستي و ايجاد دانايي و کشف علوم معنا پيدا مي کند. عامل ديگر نياز انسان به يک منبع غير مادي عجز و ناتواني بشر در قبال حوادث و رويدادهاي مختلف اجتماعي است. هر چند که برخي از اين حوادث فاقد پيش بيني و يا کنترل بوسيله دانش محض تجربي باشد. اما علم هم هر چند که مي تواند عوامل اين پديده ها را تجزيه و تحليل کند اما اين بررسي و تحليل در حد صورت قضيه است و ريشه و فلسفه وجودي اين رويدادها براي علم قابل درک نيست. از آنجا که دين کاملا با ويژگيهاي فطري و ذاتي بشر هماهنگ است از طرف ديگر چون فطرت انساني داراي خصلت هاي اثرگذاري و اثرپذيري در عالم هست لذا اين اثرگذاري و تأثيرپذيري معلول نيروي بنام علم و دانش در عرصه طبيعت است. در واقع دانش به نوعي گوياي نمودهاي حسي و تجربي دين هست. مثلا مرگ انسان در نتيجه تصادف و بيماري را علم در حد شناسايي عوامل محيطي، فيزيولوژي تجزيه و تحليل مي کند. در حالي که اتمام عمر انساني را از بابت حتميت و تحقق قضاي الهي نمي تواند توضيح دهد.
مثلا اينکه:
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا مي روم آخر ننمايي وطنم
نياز بشر به دين از نظر فطري مستدل به آيه قرآني «فاقم وجهک للدين حنيفا فطرة الله التي فطر الناس عليها» است[1] .
اگر دين با سرنوشت و فطرت انساني همخواني داشته باشد نمي تواند با اکتسابات واقعي او در تضاد باشد. خداوند براي تحصيل و عرضه فراورده هاي صحيح بشري ابزار و ملاکهايي را قرار داده است. مثلا همانطور که براي حرکت يک وسيله نقليه با سرعت مناسب در يک جاده نيازمند آئين نامه و مقررات خاص هست، حرکت صحيح انسان نيز نيازمند مقررات و حريم هاي ديني به نام نماز است.
در واقع اقامه و برپا داشتن نمودهاي علمي و عملي دين صرفا از باب نياز و عاطفه هست و هيچگونه نيازي از جانب فاعل براي مخلوق متصور نيست چرا که:
گر جمله کاينات کافر گردند
بر دامن کبريايش ننشيند گرد
«استعينوا بالصبر و الصلوة و انها لکبيرة الا علي الخاشعين»[2] .
بنابراين نياز انسان به نماز يک امر رواني و روحي است و الا امور حسي و مادي بالذات داراي ارزش و اهميت نيستند. دين به نوعي مهار و کنترل کننده انسان از توحش و سبوعيت است. نماز نوعي تعادل، تعادل و نو دوستي در روابط فردي و اجتماعي به وجود مي آورد. آنچه که دنياي امروز را رنج مي دهد دوري از درمان واقعي و التيام بخش يعني دين هست. يک دانشمند روسي مي گويد:
مشکل ما حقانيت کاپيتاليسم يا کمونيسم نيست بلکه بايد در مورد جانشيني يک فرهنگ بشري به جاي فرهنگ مادي فکر کرد.[3] .
«هنري لنک» يک روانشناس انگليسي مي گويد اينک اهميت اعتقاد دين را در زندگي انسان درک مي کنم و از ميان تمامي آزمايشات اين نتيجه را يافتم که هر کس بدين اعتقاد ديني گرو بسپارد يا با عبادتکده اي در ارتباط باشد از شخصيت انساني والاتري برخوردار است و در مقايسه با آن کسي که ايمان ندارد و يا با عبادتي در تماس نيست کرامت خاصي را دارد. پس نماز درمان کننده امراض باطني و رواني است و حلال بسياري از معماهاي ذهني و جسمي شده و علم هم انسانهاي بسياري را از درد و منجلاب بيماري جسماني نظير سل، سرطان، آبله سرخک... نجات داده است اما آيا آزردگي و رنج فکري انسان صرفا ناشي از موارد محنت جسماني اوست آنچه مسلم است اينکه روح و جان بشر آئينه تمام نماي تمامي اثرات مترتب بر ابعاد جسماني است و عقل بشر به عنوان سمبل و نشان دهنده امراض، کاستي و يا نشاط و اراده بر جسم است اما آيا روح بشر صرفا وظيفه ي آئينه را در وجود بشر برعهده دارد يا اينکه روح و روان بشر خود دنيايي مولد وجودي نامحدود که خلاقيتها، تمرکز، عبوديت کاوش و معرفت مي باشد است. آنچه که واضح است اينکه ابعاد جسماني بشر وسيله اي براي سير و حرکت مادي و معنوي روح است آيا براي سير و حرکت روح فقط علم و دانش اکتسابي و تجربي کفايت مي کند بعبارتي ديگر انسان مي تواند تمام زواياي حياتي خود را با علم جبران کند اگر چنين است پس چرا اين همه هنجارها و رفتارهاي خارج از کنترل و اراده صنعتي و مادي انسان در جوامع انساني خصوصا در کشورهاي پيشرفته صنعتي و مادي رخ مي دهد جوامعي که امروزه قله هاي رفيع نسبي دانش و تکنولوژي را فتح کرده اند آيا توانسته اند اين رفعت علم و دانش را در ابعاد روحي و اهداف واقعي انسان نيز بحرکت درآورند اساسا زماني آب مي تواند در مسير رودخانه به طور صحيح و بطور دلخواه حرکت کند که مانعي در جهت حرکت آب نبوده و بوسيله عوامل خارجي آب صاف گل آلود نشود اگر بستر سازي درست بوجود آيد آب نيز با سرعت و شکل صحيح در مسير مورد نظر خواهد رفت دانش نيز در صورت بستر سازيي صحيح در فکر و وجود انسان روان خواهد شد تنها عاملي که مي تواند چنين بستر مناسب را مهيا کند دين است چرا که بستر زماني به وجود مي آيد که هدف و انگيزه مهمتر از خود بستر مورد نظر باشد و دين هم به عنوان برترين بستر براي رواني علم و دانش خود هدف محسوب نمي شود بلکه وسيله اي براي غايت مهمتر از خود دين است براي مهيا ساختن چنين بستري بايستي نمودها و حلقه روابط آشنا با علم و دانش را عملي نمود نماز مهمترين حلقه روابط علم و دين است. و دين بعنوان مجموعه کل منظم، از اجزا و ناظم منظم نظير نماز تشکيل شده است چرا که عمده خواسته هاي بشري با مبناي مادي گرفته شده است هر چند که اين بناها و معيارها امري زودگذر و مقطعي باشد مانند خنده، گريه، خوشي....
نماز ستون دين و غربال کننده کژيها و رذايل علم و دانش هست وقتي از عقل سليم سخن به ميان مي آيد منظور همان بسترسازي بوسيله دين متکامل که با کمک اجزاء و شاخه هايش معارف را جذب کرده و عقل را رشد مي دهد است. علم تا زماني مي تواند تمام ابعاد مربوط به بشر را در حوزه هدف آفرينش، زندگي اجتماعي تأثيرپذيري جواب دهد که برمبناي دين حرکت کند. در غير اين صورت دانش و علم صرف فيزيکي و تجربي توانايي پاسخگويي به نيازهاي لايتنهايي انساني نخواهد داشت مثلا عليرغم اينکه دانش فيزيکي و حسي توانايي تجربه و تحصيل دقيق مسائل را از طريق آزمايش و تجربه دارد اما هرگز قادر به پاسخگويي سوالات زير بنايي و جهان شناسي انسان بعنوان عصاره جهان شناختي معرفت از کجا آمده ام و به کجا مي روم و در چه نقطه و موضع از مجموعه ي هستي هستيم آيا هستي در يک مجموعه ي خود يک واحد زنده است يا مرده آيا خلقت انسان تصادفي و استثنايي است آيا جهان به ماده و غير ماده تقسيم مي شود آيا پس از اين جهان، جهان ديگر هم وجود دارد آن جهان زشت است يا زيبا نخواهد بود.[4] .
پاسخگويي به اين سوالات فقط در قالب مفاهيم فلسفي دين ممکن است چون انسان در پي زندگي، بقاء و برقراري روابط اجتماعي با ديگران است لذا از راهپيمايي به سوي اهداف خود ناخواسته با چنين سؤالاتي روبرو خواهد بود چون بعد نامحدود و روح کمال جو در وجود انسان است که کمال عملي اين بعد لاجرم درگير پاسخگويي به اين سوالات است بعبارت ديگر براي سازش ميان زيربناي زندگي (عقل) و بعد روبناي (امور حسي، مادي) بايستي عاملي وجود داشته باشد و اين عامل چيزي جز دين نمي تواند باشد چون اگر تمام نيازهاي بشر از طريق علم ممکن بود پس بايستي هيچگونه تضادي در حيطه ي رفتاري انسانها مشاهده نمي شد و نمونه عيني چنين رفتاري غير انساني را در جوامع پيشرفته مي بينيم اگر فرض کنيم، که علم و دانش محض طبيعي مي تواند براي انسان کافي باشد پس چرا انسان اينقدر در پي همين دانش طبيعي بوده است آيا اين نشان دهنده يک نيروي نامرئي و محرک در وجود و در حيطه وجودي او نيست؟ و نيرويي که خود ديده نمي شود اما معلول و آثار آن يعني توليد، اختراع، کشفيات قابل مشاهده است تنها چيزي که مي تواند اين کشفيات اختراعات را نظم و سامان بدهد علم و دانش است اين علم و دانش زماني مي تواند ناظم و روشنگر باشد که از قاعده و اسلوب ويژه اي بنام دين اثر گرفته باشد هر چند که اين تأثيرگذاري در علوم و فنون از نظر انديشمندان منظر متفاوتي داشته باشد اما ريشه مشترک همه آنها اين است که ناظم، خالقي حقيقي در جهان تدبير مي کند.
[1] سوره روم، آيه 30.
[2] بقره، 45.
[3] رضوان طلب، دکتر محمدرضا، کتاب پرستش آگاهانه، ستاد اقامه نماز، چاپ دوم 1375، ص 24.
[4] کتاب معارف اسلامي 1 و 2، انتشارات سمت صص 16 و 17.
آيا دين اعم از علم است و اگر چنين است نقش و حيطه تاثيرگذاري نماز در عرصه فعاليت و زندگي انسان چگونه است.
در نمازم خم ابروي تو در ياد آمد
حالتي رفت که محراب به فرياد آمد
دين و علم مانند عناصر خوف و رجاء عامل ترقي و تکامل بشر است علم عامل روشنگري امور حيات بشري در عرصه اجتماعي و فردي با اتکاء به عناصر تجربه و آزمون و نظريه سازي هاي ذهني و عيني در حد محدود است در حاليکه دين عامل روشنگري امور حيات انسان در تمام ابعاد جزئي، کلي، فردي و اجتماعي در تمامي اعصار است. دين موجب ثبات و عشق و علاقه انسان به اندوخته هاي ذهني است، دين سبب پايداري و اميال منطقي رفتار انساني در صحنه هاي سخت و رنجور سياسي، اجتماعي، اقتصادي است، دين تمناهاي عقلاني وجود بشري را پويا مي کند و انسان را در پاسداري از اوصاف برجسته و مطلوب هستي خود بصير و تشويق مي کند. بعبارت ديگر نماز عصاره دين اسلام سرسبز کننده غيرت انساني در جهان است.
حميت دين را نشاني ديگر است
که از آن آتش، جهاني اخضر است
نماز سبب تطهير نفوذي اعمال و افعال انساني است. «اقم الصلوة ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنکر» نماز را بپا داريد که همانا نماز از فحشاء و زشتي باز مي دارد[1] .
«الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم بالاخره هم يوقنون اولئک علي هدي من ربهم و اولئک هم المفلحون»[2] .
قد افلح المومنون الذين هم في صلاتهم خاشعون[3] .
«يا ايها الذين امنوا اذا نودي للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الي ذکر الله و ذروآ البيع ذلکم خير لکم ان کنتم تعلمون»[4] .
نماز اولين نشانه عملي اعتقاد عقلي و ايمان قلبي يک مسلمان است. نماز پاکترين تسبيح آفرينش است و نشانه پرستش و طاعت يک موحد است.[5] .
اگر ما ظاهرا تاثير عملي دين يعني نماز را در عرصه زندگي نمي بينيم ناشي از عدم شناخت نياز واقعي انسان است براي اينکه هر وقت چيزي بطور رايگان و مجاني در دست انساني قرار گيرد انسان در حفظ و نگهداري آن بي مبالاتي مي کند چنانکه در روابط اجتماعي هم مشاهده مي شود هر چه انسان در رسيدن به مراتب مادي و معنوي بيشتر دچار رنج و زحمت بشود به همان نسبت در مراقبت و حفظ دستاوردهاي خود جانفشاني مي کند. راه خداپرستي دشواري هايي دارد چه از طرف طاغوتها، چه که از طرف بي دينان که دينداران را مسخره مي کنند و چه از طرف شيطان و نفس که تلاش در جهت بازداشتن انسان از عبادت را دارند راه حق دشواريهايي دارد که بايد به جان خريد و از هول شدن و دشمني ديدن نهراسيد. حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد: «لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلة اهله»[6] .
دين و نماز ميزان و وسيله اي براي سنجش حق از باطل در عرصه زندگي است. سنجش واقعي زماني خواهد بود که انسان در عرضه نياز خود به درگاه حق هم امور ظاهري و هم باطني را مدنظر قرار دهد و دچار افراط و تفريط دنياپرستي محض و يا «مسلک کلبيون» نشوند.
شرع چون کيل و ترازو دان يقين
که بدو خصمان رهند از جنگ و کين
برخلاف عقايد فلسفي غرب نظير «اگزيستانسياليسم»، «تحليل زباني» و جريان هاي فکري نظير «نئوارتدکس» که معتقد هستند دين هيچ بهره اي از علم ندارد در اسلام رابطه نزديک و تنگاتنگ بين علم و دين وجود دارد. در آن زماني که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) امر به طلب دانش در چين مي کند نشان دهنده اهميت و تأثير دانش در عرصه زندگي ديني انسان است و اين تأثيرگذاري علم در دين به معناي احاطه علم بشري بر دين نيست بلکه امکان فهم مجهولات هستي را تسهيل مي کند.
عموميت دين نسبت به علم اين است که مراتب عالي دانش تضمين کننده ي حسن خلق در عرصه زندگي هست بطوري که بسياري افراد و دانشمندان داراي اخلاق ناپسند هستند در حالي که دين و نماز اين کج خلقي را از طريق مفاهيم اخلاقي کنترل مي کند. اگر احساس نيازمندي انسان با نام نماز در وجدان بشري ريشه نکند همه چيز براي انسان يکسان مي شود دين مؤيد و نيرو و پشتوانه قوي براي اخلاق است. اخلاق منهاي دين و نماز پايه و ارزشي ندارد نماز ذکر عملي و انقياد در برابر خدا است. داستايوفسکي نويسنده روسي مي گويد اگر خدا نباشد همه چيز براي انسان مباح است آنجا که دين از اخلاق جدا شده اخلاق خيلي عقب مانده است[7] دين وسيله حفظ ايمني بشر از بلايا و از بين برنده آتش خشم و غضب الهي است[8] حتي حکمت تقسيم نماز در اوقات پنج دفعه در روز براي از بين بردن گناهاني است که انسان در فاصله زماني دچار گناه و معصيت مي شود.
تا نبيني نور دين ايمن مباش
کاتش پنهان شود يک روز فاش
دين هرگز از بين نمي رود هر چند که پيامبران رفتند اما روز به روز بر رونق مکتب آنها افزوده مي شود در حالي که اگر صاحب علم و انديشمندي از دنيا برود چه بسا بسياري نتوانند از اهداف و مباني فکري او خبري بدهند.
تن به خفته نور تو در آسمان
بهر پيکار تو زه کرده کمان
رونقت را روز روز افزون کنم
نام تو بر زر و نقره حک کنم
تا قيامت باقي اش داريم ما
تو مترس از نسخ دين اي مصطفي
اي رسول ما تو جاودانيستي
صادقي هم خرقه موسيستي
دين موجب وحدت و يکپارچگي بشر مي باشد در حالي که دانش و دين از چنين قدرتي برخوردار نيستند مانند تضاد مفاهيم علمي نظير فلسفه، رياضي، فيزيک، شيمي و... چه بسا بسياري صاحبان خرد و علم به لحاظ شهرت دنيوي خود ديگران را نيازمند علم و دانش خود مي بينند در حالي که در حوزه دين انسان در اوج عزت و کمال خود را باز در مقام ذلت و کوچکي در مقابل خداوند عزيز و قادر مشاهده مي کند. اساسا هدف و تأثير دين با نماد در حوزه تعليم و تربيت عبارت است از تذهيب نفس و تقديس تمايلات و غرايز و بالا بردن روح و عقل بشر به عالي ترين سطح کمالات. نماز نيرومندترين عامل و انگيزه اي است که بشر را معتقد به قضاوت و داوري روز قيامت حساب و کيفر و پاداش تربيت مي نمايد. دين مي خواهد انسان داراي وجداني زنده، حساس و قلب و دروني بيدار باشد و خويشتن را رهين اعمال خود کند.[9] «کل نفس بما کسبت رهينة»[10] در حالي که علم و دانش عليرغم کشف قوانين شگرف و بهت آور طبيعت و آگاهي به نيروهاي مادي به جاي کم کردن بار زندگي در عرصه حيات بر نيازمنديهاي مادي بشر افزوده است و براي همين بشر امروزه نتوانسته آن زندگي مرفه و مورد علاقه خود فراهم سازد و دانشمندان علوم و فنون طبيعي هم در سايه اکتشافات نتوانسته اند بر غرور و عجب خود غلبه کنند. حضرت امير (عليه السلام) مي فرمايد: «ما الدنيا غرتک و لکن بها اغتررت» دنيا شما را فريب نداد بلکه شما به دنيا مغرور شديد.[11] و براي همين افراد و صاحبان علم بشري به مرور از مسايل ديني و انضباط دروني دور مي شوند اما با تمرين ذکر نماز و پرورش آن بشر مي تواند بر اثرات نامطلوب علم در عرصه زندگي تأثير گذارد و آنها را رام و مطيع وجدان ديني خود بکند.
از نشانه هاي عدم حضور عارفانه نماز در عرصه زندگي افراد مي توان به تأثيرات متعدد صنايع و هنر در احساسات رقيق و تمايلات ظريف انساني در جوامع پيشرفته نام برد بطوريکه روح لطيف اسير تأثير حوائج مادي و حيواني در فطرت و طبيعت و رشد تمايلات آنها است. دين مي خواهد افکار، عقول و احساس مردم را رهبري کرده و متوجه عوالم روحي و معنوي کند. نماز مي خواهد به انسان بياموزد که زندگي صرفا خوردن و خوابيدن و امثال آنها نيست بلکه براي اهداف عالي تر وضع شده است. نماز مي خواهد به انسان بياموزد که علم و دانش او صرفا براي تأمين نيازهاي مادي نيست بلکه داروي نيازمنديهايي «لطيف» روحاني و عقلاني نيز هست و با ارشاد و راهنمايي دانش پيامبران امکان تأمين و حصول آنها هست[12] .
گفت خواجه ما را نبود ثبات
روز آيد و شب رود اندر جهان
اي بسا مهتر بچه کز شور و شر
شد زفعل زشت خود ننگ پدر
علم بودش چون نبودش عشق دين
او نديد از آدم الا نقش طين
علم علم بشري (علم العلم) معلول هست چون همان ادراک عقل منفعل است در حالي که علم دين به جهت اتصاف و تعلق به ذات باريتعالي فاعل است و اشرف از علم بشري است لذا لذت و جذبه فهم عرفاني نماز که موجب سير و سلوک است نسبت به جذبه هاي علمي نامحدود بوده و هرگز خسته کننده نيست.
[1] عنکبوت، 45.
[2] سوره لقمان، آيه 3 و 4.
[3] مومنون 1 و 2.
[4] سوره جمعه 9.
[5] غفاري، محسن، ارکان اسلام، انتشارات پيام آزادي، چاپ اول 1376، ص 12.
[6] قرائتي، محسن، پرتوي از اسرار نماز، ناشر ستاد اقامه نماز، چاپ چهارده- سال 74، صفحه 43.
[7] شهيد مطهري، مرتضي، تعليم و تربيت در اسلام، انتشارات صدرا، چاپ بيست و نهم، 1376، صفحه 118.
[8] ابراهيميان عاملي، سيد يوسف، آفتاب عرفان، چاپ اول، عامل چاپ شهر، 1378، ص 147.
[9] حجتي، سيد محمد باقر، اسلام و تعليم و تربيت، بخش اول، چاپ 17، 1375، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 17.
[10] سوره مدثر، آيه 38.
[11] نهج البلاغه، خطبه 223.
[12] کتاب مجموع مقالات برگزيده ششمين اجلاس سراسري نماز، ناشر ستاد اقامه نماز، قم 1375، صص 31 و 32.
نماز نماد دين جايگاه و کاربرد علم را بيان مي کند
نماز آئينه تمام از کمال علم (نياز) و دين، «اياک نعبد واياک نستعين» (برخلاف نظر کساني مانند «اميل دورکيم» که باورهاي ديني را اوهام و خيال مي داند اما لاجرم آن را جلوه هاي قوي و پايدار از اميال و آرزوهاي بشري مي داند.)
دين عامل پايداري دنياي انسان است دنيايي که مبناي آن علم و دانش تجربي فرض شود. دين موجب آگاهي بشر به رموز و بواطن امور مي شود در حاليکه علم و دانش تجربي از چنين ويژگي بطور کامل برخوردار نيست بعبارت ديگر قدرت و سنجش علم تجربي در حد آزمايشگاه و فرضيه است در حاليکه نماز سمبل عيني دين در قرآن موجب نزديکي انسان به پروردگار مي شود[1] هدف دين شناخت جنبه حقيقت امور خلقت است در حاليکه علم وسيله اي براي ورود به اين شناخت و معرفت است[2] علم و دانش وسيله براي اخلاص و کمال در مقابل خدا است اخلاصي که شکل ظاهري آن نياز و نماز است در واقع نماز نجوا و راز و نياز با خالق براي جدا کردن خدا از صفات ويژگيهاي مخلوقات است. در حالي که علم مجموعه اي است که باعث مي شود که نوعي صفت را براي موصوف قائل شويم و چنين تقيد موصوف به صفت نشان دهنده حقيقت وجودي انسان يعني نياز است. «اياک نعبد و اياک نستعين». براي همين در نماز ذکر اياک نعبد و اياک نستعين را ورد زبان با محيط روح مي کنيم فقير نمي تواند غني و مغني را توصيف کند چون هر توصيفي براي غني بياورد همگي به نوعي نيازها، احتياج و وابستگي خود را نشان خواهد داد در حالي که احتياج و معلوليت از ذات الوهيت مبرا است[3] .
نماز نشان دهنده اين است که علم و دانش بايستي در مسير آيين و ملت اسلام باشد[4] .
علم هر چند که سبب پيشرفت و توسعه فضاي انديشه بشر در جهان است اما به موازات توسعه و ترقي و نائل شدن به اکتشافات و اختراعات نوعي اضطراب و اختلالات روحي و رواني نيز به دنبال دارد و نشانه و نمود چنين نگرانيها وجود رقابتهاي منفي، درگيري و جنگ براي توسعه اقمار و منافع گروه ها و کشورها مي باشد براي جلوگيري، متعادل و منظم کردن چنين فرايندهاي ناهمگون بشر، نيازمند دين بعنوان ترمز عقلاني است چرا که ايجاد ترمزها و کنترل هاي علمي تجربي بخاطر عدم درک تمام وقايع اولا قابل اعتماد نيستند و در ثاني چندان مورد توافق طرفين درگير نيز نيست لذا انسان نيازمند دستي است که اولا نيازهاي جاويدان و کمال گراي او را تامين بکند و در ثاني نوعي آرامش و اطمينان قلبي براي او به ارمغان بياورد.
يکي ديگر از عوامل نياز انسان به دين و نماز جبران مافات است اگر انسان در حيطه ي علم و دانش و يا وظايف ديني خود دچار خطاي سهوي و يا عمدي شود هيچ راه جبران کننده و رضايتمند و کافي در بعد فرد و اجتماعي براي او ممکن نيست و اگر مجازاتهايي نظير مرگ، حبس، تنبيه و غيره را مي بينيم تنها قادر به تأمين يک بخش ناچيز از مجموعه ظلم، کوتاهي، و خيانت هاي خود براي جبران حقيقت امر ضايع شده است. خداوند عنصر توبه را با اقامه فرايض بيان مي کند پس نماز بعنوان يک فرضيه به نوعي تأمين و تعديل کننده روابط پوچي و هستي انسان است يعني از يک طرف گناه و لغزش را مي بيند «نهيليسم» و از طرف ديگر به توبه و برپا داشتن احکام و تکاليف ديني (نماز) اميدوار مي شود در حاليکه در حوزه دانش و علم محصول ذهن بشري امکان جبران چنين کاستي و خيانتها غير قابل ممکن است چه بسا کسي در نتيجه استفاده از بمب اتم ميليونها انسان را از بين ببرد و امکان جبران اين ضايع از طريق ايجاد محصولات دانش تجربي براي مرهم مصيبت زدگان نيست در حاليکه در حوزه ي دين اگر امکان جبران مافات بطور عيني و ملموس مقدور نباشد با پشيماني و انقلاب دروني مشمول قاعده لطف خداوند شده سيئات را به حسنات تبديل مي کند. «ان الحسنات يذهبن السيئات» اساسا بي تدبيري و انانيت انسان ناشي از خود بزرگ بيني و غني دانستن نفس از اقتدار خداوند است. بنابراين فلسفه به وجود آمدن ديوهاي انساني نظير فرعونها، نمرودها همه ناشي از احساس غني و بي نيازي در مقابل موجود مطلق است «يا ايها الانسان ما غرک بربک الکريم»[5] .
[1] نهج البلاغه، خطبه 199.
[2] نهج البلاغه، خطبه 1.
[3] همان.
[4] همان، خطبه 110.
[5] سوره انفطار.