جلوه های از نماز در جبهه 4

■ جلوه های از نماز در جبهه 4

جلوه های  از نماز در جبهه 4

امداد فرشتگان

حجت  الاسلام والمسلمين ابوالقاسم اقباليان

در عمليات بدر بوديم. يک روز به همراه شهيد اکبر شيرازي و شهيد ملک محمدي از يگان دريايي لشگر 17 علي  بن ابيطالب با چند نفر ديگر از رزمندگان مشغول نماز جماعت شديم. نماز را بر روي اسکله و در واقع بر روي چوب هاي آن جا اقامه مي کرديم. در حال خواندن نماز بوديم که هواپيماهاي دشمن آمدند و بمباران کردند، ولي به هيچ يک از ما آسيبي نرسيد. شهيد سليمي که از طرف دفتر حضرت امام (رضوان  الله تعالي عليه) تشريف آورده بودند گفتند: «هواپيماهاي عراقي همه ي اين اطراف را بمباران کردند، به جز اين نقطه را. گويا فرشتگان ترکش هاي اين هواپيما را از نمازگزاران دور کردند.»

 

دعوت الهي

محمد دانش راد

سال 1363 در پادگان سر پل ذهاب بوديم. نزديکي هاي وقت اذان بود، که نيروهاي اسلام، از اطراف با شور زيادي در حال حرکت به سمت وضوخانه بودند. ناگهان چندين فروند از جنگنده هاي دشمن بر فراز آسمان ظاهر شدند و نيروهايي را که در حال آماده شدن براي نماز بودند زير آتش گلوله خود قرار دادند.

جهنمي به پا شد. آن روز عده اي از رزمندگان، در حال ورود به نمازخانه و عده اي در حال وضو گرفتن براي نماز بودند که خداوند آن ها را به مهماني خود دعوت کرد.

نماز پشت ميدان مين

سيد رضا صدرالحسيني

تابستان سال 1361 و عمليات رمضان بود. يک روز گرم و آفتابي در منطقه ي جنوب و اطراف پاسگاه زيد ساعت 21، دستور عمليات و پيشروي داده شد. آتش توپخانه ها، منورهاي سبز و قرمز و گلوله هاي رسام، شب غير مهتابي را روشن کرده بود. همه ي رزمندگان با تکاپوي زياد مشغول انجام وظايف خويش بودند و فقط به پيشروي در عمق محورهاي عمليات مي انديشيدند. ميادين مين به سرعت پاکسازي و خودروهاي حمل مهمات و تغذيه و نيز آمبولانس ها با احتياط غير قابل وصفي با چراغ هاي خاموش و زير منورهاي دشمن به پيش مي رفتند. رزمندگان اعزامي به خط مقدم در خودروهاي نظامي، به همراه سلاح هاي انفرادي، با شور و شعف زايدالوصفي، منتظر رسيدن به محل عمليات خود بودند و سکوت متفکرانه، حاکي از عمق شعور آن ها بود.

ساعاتي از نيمه  شب گذشته بود که به پشت يک ميدان مين عجيب و غريب رسيديم که برادران تخريب توانسته بودند بخشي از آن را براي عبور خودرو و رزمندگان، پاکسازي و نوارکشي کنند. ما هم که در يک آمبولانس بوديم، مجبور بوديم با احتياط کامل و به آهستگي عبور کنيم. يکي از رزمندگان در جلوي ماشين پياده حرکت مي کرد و مسير را نشان مي داد. چرخ سمت راست بر اثر برخورد با مين ضد نفر ترکيد و خودرو متوقف شد. ضمن اين که جاده ي کم عرض نيز بسته شد. خوشبختانه هيچ خودروي ديگري پشت سر ما نبود و رزمندگان پياده از کنار ما عبور کردند.

هر لحظه امکان داشت خمپاره اي بر روي ماشين ما فرود بيايد و به همين دليل ما وحشت کرده بوديم. به دليل کم عرض بودن جاده امکان جک زدن نيز نبود. چند دقيقه اي نگذشته بود که در تاريکي صداي ضعيف موتور سيکلتي به گوش ما رسيد. هنگامي که سرنشينان به ما رسيدند و ماجرا را پرسيدند، بلافاصله مشغول مين يابي در محل تعويض چرخ خودرو شدند. در مدت کوتاهي به ما اجازه دادند چرخ را عوض کنيم.

در همين حال ديديم که يک نفر از آن ها مشغول جهت يابي است و با قطب نما دنبال قبله مي گردد. با صدايي نسبتاً بلند اعلام کرد: «وقت نماز صبح شده.» تعدادي از ما که صداي او را مي شنيديم، به سرعت به طرفش رفتيم تا جهت قبله را سؤال کنيم. چگونه در زير آن آتش گلوله ها مي توان جاي امني براي نماز پيدا کرد؟ امکان تجديد وضو نبود. آن دو تخريبچي در انتهاي نماز خود بودند و عملشان همه ي بينندگان را به شوق معنوي وامي داشت. با تمام وجود خاکي و ملکوتي خويش در مقابل خداوند ايستادم. اول فکر کردم که آيا با پوتين نماز بخوانم يا نه؟ ولي از درون خودم جواب شنيدم که کسي گفت: «زود باش، زود باش نماز اين گونه را خدا مي پسندند. تو براي حفظ دين خدا اين جا آمده اي.»

زير نور منورها و تيرهاي رسام و صداي گلوله ها صداي خويش را نمي شنيدم. نماز را سلام دادم. رو به قبله ايستاده بودم که به سالار شهيدان حضرت امام حسين  عليه السلام عرض ادب کنم که موج انفجار مرا زمين گير کرد.

نماز صبح در ميدان مين، در کنار چند مجروح به همراه آماج گلوله هاي دشمن عجب حال و هوايي داشت که هنوز بعد از 21 سال غبطه ي تکرار لحظه اي از آن را دارم.

 

يک نفر در دو جا

حسين اسماعيلي

يکي از دوستان رزمنده، هنگام خارج شدن براي خواندن نماز شب، چند بالش يا چيزهاي ديگر را زير پتويش قرار مي داد تا اگر کسي بيدار شد متوجه غيبت او نشود.

يک شب در حالي که مشغول نماز شب بود، يکي از نگهبان ها او را مي بيند و پاسبخش را صدا مي کند. دو نفري مسلح به بالاي سر او مي روند و او را در حال نماز مي بينند.

بعد از نماز از او مي پرسند تو چرا در دو جا هستي؟ هم در رختخواب و هم اين جا. چون در محل خواب تو بررسي کرديم و ديديم آن جا خواب هستي. او هم در جواب مي گويد که نه، من فقط همين جا هستم و کسي در رختخواب من نيست.

 

امضاي شهادتنامه

علي دوست محمدي

مرحله ي اول عمليات بيت المقدس بود. شب عمليات از سه راه شادگان به سمت رودخانه کارون پياده راه افتاديم وقتي به کارون رسيديم، هنوز پل آماده نبود و امکان عبور نيروها وجود نداشت. هوا کم کم تاريک مي شد و وقت نماز مغرب و عشا نزديک بود.

به عده اي از بچه ها گويا الهام شده بود که اين نماز، آخرين نماز شماهاست. بسياري از رزمندگان در رودخانه ي کارون غسل کردند و با غسل و طهارتِ روحي ويژه اي به نماز مشغول شدند. بعد از نماز هم دعاي کميل خوانديم. زمزمه ي

امشب شهادتنامه عشاق امضا مي شود

فردا ز خون عاشقان اين دشت دريا مي شود

 

فضا را پر کرده بود. نخل ها هم با بچه ها همصدا شده بودند. آن شب من محو نماز بچه ها بودم و فقط به آن ها نگاه مي کردم. ياد آن صحنه ها انسان را منقلب مي کند. بسياري از رزمندگان آن نماز مغرب را در زمين

نبودند و در آسمان ها پر کشيده بودند. شب هنگام، فرمان حرکت صادر شد. تا صبح راه رفتيم و به دشمن رسيديم.

هوا در حال روشن شدن بود که يکي از فرماندهان اعلام کرد نماز صبح را بخوانيد. ما به جاده ي اهواز خرمشهر نزديک شده بوديم. زير رگبار گلوله ها تيمم کردن و نماز خواندن صفاي خاصي داشت. يادش بخير.

 

نماز بر روي تانک

حسين عرب

فتواي حضرت امام در مورد نماز در جبهه اين بود که بايد نماز خوف خوانده شود. يعني بسياري از قسمت هاي نماز حذف مي شد و نماز هم دو رکعتي مي شد.

در عمليات فتح المبين بود که ما به عنوان نيروي تأمين تانک، M74 جهت جلوگيري از دور خوردن توسط نيروهاي دشمن در حال خدمت بوديم. عمليات تا ظهر ادامه داشت. ما در عقب تانک بوديم. چون فرصت نداشتيم و موقعيت هم طوري نبود که بتوان نماز را در روي زمين خواند، با همان خاکي که بر روي سطح بيروني جمع شده بود تيمم کرديم و مشغول نماز، آن هم نماز خوف شديم.

پوتين، کلاه خود، اسلحه و تجهيزات همراهمان بود. همچنين تانک هم در حال حرکت بود و حتي گاهي شليک مي کرد و در بعضي موارد به ناچار در جاده مي پيچيد. من با زحمت و مشقت فراوان، جهت قبله را حفظ مي کردم و مواظب بودم رويم از قبله برنگردد. به هر حال آن روز نماز را بر روي تانک در حال آتش ريختن و حرکت خوانديم.

 

 

نماز حاجت دو رکعتي

حجت  الاسلام والمسلمين ابوالقاسم اقباليان

عمليات والفجر 2 در منطقه ي حاج عمران بنده به همراه دو تن ديگر از رزمندگان در اثر يک غفلت در محاصره ي عراقي ها قرار گرفتيم. به گونه اي که راه پيش و پس نداشتيم. خواستيم خود را تسليم کنيم، ولي هنوز کمي اميد داشتيم. چون در يک چادر بوديم و هنوز عراقي ها ما را نديده بودند.

با هم مشورت کرديم. بنده عرض کردم در سال 60 در عملياتي که با مشکل روبه رو شديم با دو رکعت نماز مشکلمان را حل کرديم. و اين جا هم خوب است دو رکعت نماز بخوانيم. خيلي سريع دو رکعت نماز حاجت خوانديم و با تعويض لباس توانستيم نجات پيدا کنيم. در حال فرار بوديم که عراقي ها به ما مشکوک شدند و وقتي فهميدند از خودشان نيستيم شروع به تيراندازي کردند؛ ولي آسيبي به ما نرسيد.

 

نماز اضطراري

سيد جهانگير موسوي

نيروهاي بعثي در سال 59 به آبادان حمله کردند و قصد اشغال و تصرف آن جا را داشتند. در مسجدِ ما، آموزش هاي نظامي مقدماتي وجود داشت و يک روز خبر دادند نيروهاي دشمن وارد نخلستان هاي ذوالفقاري شده اند. به همراه تعدادي از نيروهاي همين مسجد (مسجد مهدي موعود آبادان) به سمت نخلستان ها حرکت کرديم. با مقاومت بچه ها دشمن مقداري عقب نشيني کرد.

هوا تاريک شده بود و وقت اذان و نماز هم فرا رسيده بود. يکي از برادران که از شرايط نماز در منطقه جنگي مطلع  بود به ما گفت نماز خوب بخوانيد و ما هم نمازمان را خوانديم.

صبح شد و ما در يک سنگر عراقي به يک جسم نسبتاً بزرگ که زير خاک ها بود مشکوک شديم. از طرفي شب قبل در همان جا نماز خوانده بوديم. وقتي رفتيم جلوتر و خاک ها را کنار زديم ديديم يک جسد عراقي است که زير خاک ها بوده و در همان جا کشته شده بود. بله فهميديم نمازمان را بر روي بدن بي جان او اقامه کرده ايم و چون تاريک بود، متوجه نبوده ايم.

 

خاطره ي شهر ويران

محمد صديقي

در لشکر 17 علي بن ابيطالب  عليه السلام بوديم. خبردار شديم که در آبادان نماز جمعه برقرار خواهد شد. به اتفاق تعدادي از بسيجيان رفتيم آبادان. نماز به امامت حجت  الاسلام والمسلمين درّي نجف آبادي برگزار شد و بسيار لذت بخش بود.

پس از اتمام نماز من و يکي از رزمندگان به اسم شهيد کلباسي به ماشين ها نرسيديم و در شهر نيمه خرابه ي آبادان سرگردان شديم. هيچ کس در شهر نبود. ما با وضعيتي که داشتيم در شهر راه افتاديم و به يک مخابرات که دست بسيجي ها بود رسيديم. پس از پرس و جو و کسب راهنمايي از آن برادران، به سمت دروازه ي شهر که به طرف جاده ي انرژي اتمي، محل استقرار يگان خودمان بود حرکت کرديم. هوا بسيار گرم بود. ما گرسنه و تشنه، در حالي که ساعت از 2 بعد از ظهر گذشته بود، با زحمت فراوان خودمان را به لشکر 17 علي  بن  ابيطالب  عليه السلام رسانديم. ساعت حدود 4 بعد از ظهر بود. ياد آن نماز جمعه، ياد شهيد کلباسي، شرکت نفت و پالايشگاه سوخته و شهر بمباران شده ي آبادان به خير. آن در و ديوارهاي مخروبه و آن ظهر گرم هنوز در خاطرم هست.

 

صحبت با خدا

سيف الله ايماني

در يکي از عمليات ها که مقابله با پاتک سنگين عراق در منطقه ي حاج  عمران بود، در حال حرکت به سوي خط بوديم. بنده با يکي از فرماندهان گردان لشکر57 ابوالفضل  عليه السلام به نام شهيد ميرشاکي مواجه شدم. ايشان تند تند قرآن مي خواند؛ ولي من طبق معمول با ايشان مشغول احوال پرسي شدم. ولي ايشان خيلي سريع فقط جواب سلام مرا داد و مشغول خواندن قرآن شد.

من از اين حالت تعجب کردم. چند روز بعد در حالي که ايشان در همان عمليات به شهادت رسيده بودند، راننده اي که آن روز در ماشين بود، پيش آمد و گفت شهيد ميرشاکي به بنده گفت که به شما عرض کنم: ببخشيد که آن روز جواب شما را خيلي سريع دادم. چون ايشان هر ماه يک بار قرآن را ختم مي کرد و آن روز داشت جزء سي ام را مي خواند و سعي مي کرد قبل از شروع عمليات آن را به آخر برساند و از اين رو نتوانست جواب احوال پرسي شما را به گرمي بدهد.

 

اول نماز بعد جلسه

امضاء محفوظ

بعد از پايان مرحله ي اول عمليات محرم جلسه اي در منطقه ي چم سري در پاسگاه نَهرانْبر با حضور سرداران شهيد باقري، فرازي و زين الدين و تعداد ديگري از برادران برگزار شد.

بعد از صحبت ها و تبادل نظرها، اول وقتِ نماز ظهر، شهيد سردار باقري جلسه را ختم کرد و گفت اول بايد نماز بخوانيم و بعد جلسه را ادامه مي دهيم. نماز را به امامت شهيد حبيب اللهي اقامه کرديم و در حالي که آماده ي ترک جلسه بوديم و برخاسته بوديم، ديديم تانکي به طرف ما مي آيد. حدس مي زديم که بايد تانک خودي باشد که غنيمتي است و در دست بچه هاي خودي است. ولي بعد از چند لحظه متوجه شديم که عراقي هستند و با توجه به اين که ماشين ما شناخته شده بود، تانک به اجراي تير مستقيم به سمت ما اقدام کرد. شهيد باقري با مهارت خاصي خود را پشت فرمان رساند و با صداي بلند فرياد زد بپريد بالا فرار کنيم و در جاده نَهْرانبَر به سمت شرق به صورت مارپيچ و با ايجاد گرد و غبار محل را ترک کرديم.

آن روز اگر ما جلسه را ادامه مي داديم و نماز را اقامه نمي کرديم به احتمال زياد، چون مشغول صحبت شده و نشسته هم بوديم، متوجه حضور تانک هم نمي شديم و دشمن يا ما را به اسارت درمي آورد و يا به شهادت مي رساند.

 

جماعت پر خطر

حجت  الاسلام والمسلمين رضاعلي ملکي

عمليات کربلاي پنج بود. حوالي درياچه ي ماهي در ميدان امام  رضا عليه السلام در زير آتش سنگين خمپاره ي دشمن قرار داشتيم. هواپيماهاي دشمن، منطقه را مرتباً بمباران مي کردند و حتي چند بار اين منطقه، بمباران شيميايي شده بود.

روي يکي از پله هاي کانال- که مخصوص ايستادن آرپي جي زن ها بود و وضعيت آن طوري بود که مي شد در آن جا ايستاد- مشغول نماز ظهر و عصر شدم. بعد از نماز وقتي پشت سر خودم را نگاه کردم ديدم يکي از بسيجيان بر روي يک پله ي بالاتر، نماز را به من اقتدا کرده و با وجود اين  که احتمال اصابت ترکش و حتي گلوله، بسيار زياد بود، اين خطر را به جان خود خريده تا بتواند نماز را به جماعت بخواند. هر آن امکان داشت که در وضعيت نماز به شهادت برسد؛ ولي شيريني و حلاوت عشق بازي با محبوب آن قدر زياد بود که مي شد اين خطرات را به جان خريد. 

 

ايثار در شب سرد

حسين اسماعيلي

مأموريت ما به اتمام رسيده بود و ما در بازگشت وارد سومار شديم. يک چادر هلال احمر که ده نفر بود به ما دادند تا در آن بخوابيم. هوا بسيار سرد بود و کمي هم باران مي باريد. از آن جا که تعداد ما 14 نفر بود، امکان اين که بتوان در چادر استراحت کنيم نبود.

يکي از رزمندگان به نام شهيد محمود اخلاقي (که در روز عاشوراي همان سال به شهادت رسيد) با اصرار در جلوي در چادر خوابيد. بعد از لحظاتي که همه ي بچه ها را خواب فرا گرفت، او به آرامي چادر را ترک کرد و در هواي سرد و در شرايطي که گاهي باران نيز مي باريد تا صبح مشغول نماز شد. و نماز شب خود را به نماز صبحش متصل کرد.

او آن شب ضمن اين که توانست تا صبح عبادت کند، با بيرون رفتن از چادر اجازه داد که بچه ها کمي هم که شده راحت تر استراحت کنند و خستگي عمليات را از تن خود خارج کنند.

اين ايثارها و گذشت ها با وجود تمامي سختي اي که داشت باعث شد تا چنين افرادي بار سفر بربندند و به ديار يار پرواز کنند و خوشي چند لحظه ايِ اين دنيا را با رضايت حق عوض کنند. روحشان شاد.

 

 

توکل بر خدا

محمد دانش راد

مشغول حرکت به سوي منطقه، جهت انجام عمليات فتح  يک بوديم. حدود ساعت 7 شب بود که حرکت کرديم. حتي يک لحظه هم براي ما ارزشمند بود و بايد خيلي سريع به منطقه مورد نظر مي رسيديم. وقت نماز مغرب و عشا فرا رسيد. يک فرصت بسيار کوتاه چند لحظه اي داديم تا نيروها سريعاً نشسته و تيمم کنند و اگر مهر ندارند يک سنگ بردارند. دوباره حرکت شروع شد ولي اين بار حرکت با راز و نياز و اقامه ي نماز همراه بود. بعد از تعيين جهت قبله، صورت ها را رو به قبله نگه داشتيم و در يک ستون در حال حرکت، همگي مشغول نماز شديم.

آن شب با توکل بر خدا و به ياري آن نماز، توانستيم به موقع وظيفه ي خود را انجام دهيم.

 

نماز شب ترک نشود

حجت  الاسلام والمسلمين ابوالقاسم اقباليان

سال 1360 در مهاباد در يک درگيري روي يک تپه بوديم. در واقع دو نفر بيشتر نبوديم. من بودم و يک پيرمرد بسيجي به نام مشهدي اسماعيل خرم آبادي.

مرکز راديو و تلويزيون بر روي اين تپه مستقر بود و اين تپه از ارزش زيادي برخوردار بود. دو تا سنگر داشتيم. اين پيرمرد هي از اين سنگر به آن سنگر مي رفت و تيراندازي مي کرد.

موفق شديم اين تپه را نگه داريم. ولي نکته ي حايز اهميت در اين شب اين بود که مشهدي اسماعيل در حال تيراندازي و جابه جايي هاي بسيار، نماز شب خواند و از اين فيض محروم نشد.

 

پيرمرد با برکت

محمد پناهي

يک بسيجي در منطقه بود که او را با نام بابانوري مي شناختيم. از ابتداي جنگ با توجه به اين که بازنشسته راه آهن بود و سن بالايي هم داشت، ولي باز در نيروهاي نامنظم شهيد چمران شرکت کرده بود.

با توجه به سن زيادش او را در جبهه قبول نمي کردند؛ ولي به دور از چشم نيروهايي که رزمندگان را جمع و اعزام مي کردند، سوار ماشين شده بود و خود را در خدمت جبهه و جنگ قرار داده بود.

دوستان رزمنده از همدمي و مصاحبت با او نهايت استفاده را مي کردند و به ويژه براي بيدار شدن جهت نماز شب از وي بهره مي بردند.

همچنين از ديگر ويژگي هاي ديگر او اين بود که وقتي سوار ماشيني مي شد و نيز در خطرناک ترين مراحل ذکر آيةالکرسي را مي خواند و با اين ذکر، همراهانش را از ترس و دلهره خارج مي کرد.

سرانجام اين رزمنده ي با صفا در عمليات بيت المقدس 7، در حال خواندن نماز شب به ديار يار شتافت و «عند ربهم يرزقون» شد.

 

ترس از زندگي

مهدي عزيزي

مدتي بود که مسؤول خريد بوفه ي يگان بودم. گاهي که مي خواستيم براي خريد به شهر برويم مشکل کمبود راننده داشتيم. البته هم راننده کم بود و هم تعدادي از راننده ها مي ترسيدند که در جاده رانندگي کنند. با توجه به ديدي که دشمن بر جاده داشت، تردّد وسايل نقليه بسيار خطرناک بود. يک روز يکي از راننده ها قبول کرد با توجه به خطرات موجود، به  عنوان راننده ي همراه من بيايد.

در راه با او در مورد مسائل ديني صحبت کردم و به او گفتم که اگر ما براي دفاع از دين آمده ايم، ديگر ترس معنايي ندارد و نبايد دلهره داشت.

در جاده خيلي آتش سنگين نبود و ما توانستيم به راحتي به شهر برسيم. در شهر مقداري وسايل مورد نياز را خريداري کرديم و بعد به يک لبنياتي مراجعه کرديم و مقداري ماست هم خريديم.

سوار بر ماشين، چند متري، شايد حدود 15 متر از لبنياتي دور شده بوديم که خمپاره بزرگي خورد وسط اين کارگاه نسبتاً بزرگ و به طور وحشتناکي منفجر شد و رفت روي هوا. من و راننده خيلي شانس آورديم. در برگشت با راننده صحبت کردم و به او گفتم اگر 2 دقيقه ديرتر حرکت کرده بوديم، به شهادت رسيده بوديم و يا مجروح مي شديم.

از فردا آن راننده مسجدي شد و نه تنها از رانندگي نمي ترسيد که هر روز داوطلبانه جهت خريد به شهر مي آمد. بعد از آن علاوه بر صحبت در ماشين، در مسجد نيز همصحبت خوبي پيدا کرده بودم.

 

نماز شب در قبر

علي ابراهيمي

عمليات پيروزمند خيبر در جزيره ي مجنون در جريان بود. قرار بود پس از شکستن خط، يگان ما که در سه راه فتح مستقر بود به سمت بصره پيشروي کند.

دشمن بعثي با آگاهي نسبي از اين اخبار، دست به مقاومت شديد زد و علاوه بر جنگ رواني شديد و بمباران ها و حملات شديد شيميايي، با هر آن چه داشت شبانه روز آتش بر سر رزمندگان ريخت.

در اين ميان دو برادر به نام هاي حسين و ابوالفضل قرباني با حالات معنوي خود کُل گردان را متأثر کرده و چون خورشيدي فروزان نورافشاني مي کردند. اين دو برادر شهيد فارغ از حوادث و هر آن چه اتفاق مي افتاد، در هر مکاني که يگان مستقر مي شد قبري حفر مي کردند و به خصوص در شب، هر وقت که برادران ديگر بيدار مي شدند، آن دو را در حال مناجات و نماز مي ديدند. چه قدر زيبا بود نمازها و توجه به معبودشان.

در لحظه لحظه ي عمر شريفشان نورانيتي روزافزون در وجودشان متجلي مي شد، تا سرانجام جزء بندگان خاص خداوند شدند و به مقام شايسته ي خود، (شهادت در راه خدا) رسيدند.

 

نماز بيمه کننده

ناصر گرزين

پس از عمليات غرورآفرين والفجر 8 و فتح فاو در خط پدافندي مستقر بوديم و تبادل آتش از فواصل خيلي نزديک انجام مي شد.

يکي از روزها در پشت خاکريز مشغول خواندن نماز بودم. در بين نماز ناگهان احساس کردم ضربه ي سنگيني توسط شيئي به پشتم وارد شد. نماز را ادامه دادم و از شکستن نماز خودداري کردم.

بعد از نماز متوجه شدم ترکش نسبتاً بزرگي به پشتم برخورد کرده. ترکش را در دستم گرفتم ولي هنوز بسيار داغ بود و نمي شد آن را در دست نگه داشت.

وقتي بادگير را از تنم خارج کردم، ديدم بادگير سوراخ شده است ولي بنده در حال نماز هيچ آسيبي نديده ام.

 

 

گريه در نخلستان

علي طالبي

سال 1361 به عنوان نيروي بسيجي به جبهه اعزام شدم. در تقسيم بندي نيروها به منطقه ي غرب و محور قصرشيرين فرستاده شدم.

مدتي بود در پادگان الله  اکبر مستقر بودم. يک روز موقع نماز ظهر بود که مارش عمليات محرم از راديو پخش شد. بسياري از رزمندگان با غصه و دلشکستگي شروع به خواندن نماز کردند. در بين نماز ظهر و عصر بسياري از رزمندگان با صداي بلند شروع به ناله و گريه کردند و به تبع آن نماز عصر را با حالت روحاني تري به جا آوردند. بعد از نماز عصر که بچه ها از شرکت نکردن در عمليات ناراحت بودند، خيلي سريع از نمازخانه خارج شدند.

بعد از لحظاتي هر کدام را که مي ديدي، در کنار نخلي نشسته بود و در حال زاري و مناجات از خداوند طلب شهادت مي کرد و با صداي بسيار بلند گريه مي کرد.

 

اهميت زيارت عاشورا

مداح اهل بيت سيد عباس تقوي

نکته اي که در بسياري از حالات رزمندگان به چشم مي خورد، اهميت دادن رزمندگان به زيارت عاشورا بود. هر روز بعد از نماز صبح، زيارت عاشورا مي خواندند. در بعضي موارد با توسل به امام  حسين  عليه السلام در زيارت عاشورا از خداوند طلب پيروزي مي کردند.

يکي از شهدا از اردبيل در قنوت نمازش، «اللهم  اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد» را مي گفت تا سرانجام در کربلاي 5 به موتي که رضاي پيامبر و آلش در آن بود رسيد.

 

توسل در نيمه  شب

مصطفي صابريان

قبل از عمليات رمضان در داخل پاسگاه زيد آماده ي حمله بوديم. شبي آتش پدافندي دشمن خيلي زياد بود. شهيد علي اصغر مطلبي مرا از خواب بيدار کرد و گفت پاشو تا برويم به نيت کم شدن آتش دشمن کمي دعا بخوانيم و دعاي توسل قرائت کنيم. مشغول دعا شديم. چند لحظه اي نگذشته بود که در فاصله ي حدود ده متري سنگر ما يک خمپاره ي 80 به زمين خورد. شهادتين را گفتيم، چون فرصت کم ترين عکس العمل و فرار را نداشتيم. خمپاره در خاک فرو رفت ولي عمل نکرد و شايد خدا به واسطه ي آن دعا و توسل، سنگر و نفرات و مهمات ما را نجات داد.

 

کمک فرشتگان

جانباز محمدرضا مستوفيان

در اردوي زيارتي و سياحتي از مناطق عملياتي جنوب کشور که در ارديبهشت سال 78 توسط بنياد جانبازان استان سمنان تدارک ديده شده بود، جانباز پنجاه درصد شهيد حاج سيد حسين ميري از شاهرود نيز شرکت کرده بود. تقريباً دو ماه بعد از اين سفر معنوي، او بر اثر شدت جراحات شيميايي سال هاي دفاع مقدس و پس از تحمل رنج و مشقت فراوان رداي زيباي شهادت را بر تن کرد و از همه ي ناراحتي ها راحت شد.

در طول سفر به منطقه دائماً ذکر خدا را بر لب داشت و همه را سفارش به اين عمل مي کرد. در مسير اهواز که در اتوبوس بوديم خاطره ي زير را برايم تعريف کرد:

قبل از عمليات طريق القدس که در آذر ماه سال 1360 انجام شد، در شهرک دارخوئين اهواز- که محل استقرار تيپ امام  حسين  عليه السلام سپاه بود و بعدها اين تيپ به لشکر فعلي 14 امام  حسين  عليه السلام تبديل شد- بودم. شهيد حجت  الاسلام والمسلمين ردّاني پور يک شب بين نماز مغرب و عشا شروع به سخنراني کرد و محور سخنان ايشان در خصوص آمادگي بيشتر و نيز روحيه دادن به رزمندگان اسلام بود.

در بين صحبت هاي ايشان يک لحظه خوابم برد و همان وضعيت را که در آن قرار داشتيم، در خواب ديدم. اما به جاي شهيد بزرگوار ردّاني پور، پيامبر اکرم  صلي الله عليه و آله و سلم، را ديدم که در مقابل خيل عظيم سپاهيان اسلام به ما نويد فتح و پيروزي مي دادند. پيامبر عزيز در عالم خواب فرمودند که اين جنگ بدر است و خداوند فرشتگان خود را براي ياري شما خواهد فرستاد و شما به مصداق آيه ي «انا فتحنا لک فتحاً مبينا» در اين جنگ پيروز هستيد. در همين حال از خواب پريدم و ديدم شهيد ردّاني پور به سخنان خود ادامه داد.

شهيد سيد حسين يدي مي گفت: «من اين خواب را به فال نيک گرفتم و پس از عمليات متوجه شدم که اگر ياري و پشتيباني خداوند متعال نبود، ما با نيروي کم و آموزش نظامي مختصر، اصلاً نمي توانستيم پيروز شويم.»

 

نماز بي وضو

جانباز علي چمني

اواخر جنگ بود که به کرمانشاه اعزام شديم. مدتي پشت خط بوديم تا مطلع شديم منافقين با کمک هواپيماهاي عراقي از مرز ما عبور کرده و وارد خاک ما شده اند. آن ها به اسلام آباد رسيده بودند. براي مقابله با آن ها به تنگه حسن آباد رفتيم تا بتوانيم از موقعيت سرزميني استفاده کرده و جلوي دشمن بايستيم. ما در روي يک يالِ نزديک جاده سنگر گرفته بوديم.

سحرگاه 4 / 5 / 67 بود که براي اقامه ي نماز صبح خود را آماده کردم. صداي آتش دشمن به گوش مي رسيد که خبر مي داد منافقين قصد شکستن تنگه را دارند. با وجود اين رفتم که نماز را شروع کنم. ناگاه چشمم به قطاري از خودروهاي منافقين افتاد که از پيچ جاده ديده شدند. سريع نماز خود را خواندم. ولي بعد از نماز فهميدم که تيمم نکرده بودم. سريع تيمم کردم و نماز را دوباره خواندم.

آن جا بود که من معناي ترس را به خوبي درک کردم؛ به طوري که نمازم را بدون تيمم خواندم.

 

مناجات شبانه

کاظم مقدس

يکي از برادران رزمنده اي که در بين ما بود، نوجواني بود به نام محمد خاني.

قبل از عمليات رمضان در منطقه ي آلفاآلفا در پنج کيلومتري جاده ي اهواز- خرمشهر بوديم. اين شهيد با وجود کم سن و سال بودنش بسيار مقيد به اقامه ي نماز شب بود. او حتي يک چفيه بر روي خودش مي انداخت تا شناخته نشود.

يکي از دوستان نقل مي کرد، من يک شب در نماز شب او شنيدم در سجده مي گفت خدايا وقتي من کوچک بودم مورچه هاي زيادي را لگدمال کرده ام و در حال بازي کردن در کوچه ها مورچه هاي زيادي را کُشته ام. نکند که مرا در آتش عذابت بسوزاني.

من وقتي شنيدم اين نوجوان به خاطر اين گناه آن قدر گريه مي کند و نماز مي خواند به خودم مي انديشيدم که من چه قدر غافلم و از ياد آخرت دور مانده ام.

 

 

 

منابع:

1. فرم ويژه ثبت خاطره، 250 برگ، از 250 نفر

2. مصاحبه با صد نفر از رزمندگان

3. عاشوراييان. ويژه نامه ي شهداي آذربايجان. پاييز 1380. دانشگاه امام حسين (ع) (واحد تبليغات، مسؤول)

4. ماهنامه ي «نخل هاي نور»، ش 30، تيرماه 1380. ويژه ي شهداي خوزستان (کربلاي ايران)

5. اطلاعات، ستون دو رکعت عشق. روزنامه ي شماره هاي 22143 (8 / 12 / 79)، 22073 (10 / 9 / 79)، 22093 (5 / 10 / 79)، 22092 (4 / 10 / 79)، 22126 (17 / 11 / 79)، 22127 (18 / 11 / 79)

6. قسيم الجنة. ش 11، سال دوم. نيمه اول مهر، روابط عمومي و انتشارات نمايندگي ولايت  فقيه در نزسا.

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 4677 کلمه
مولف : محمد کاظم
1395/2/21 ساعت 12:57
کد : 1321
دسته : داستان‌های نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز
شهدا و نماز
خاطرات جنگ و نماز
نماز در دفاع مقدس
نماز و جبهه
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز