■ سپاسگزاری و نماز
بسم الله الرحمن الرحیم
منبع: واگويي راز در آئينه عرفان نماز
تهیه کننده: مرکز تخصصی نماز
در مورد بُعد عرفاني نماز، دو نکته ظريف قابل ذکر است.
نکته اول اينکه: هرانساني دوست دارد شخصيتي شايسته داشته باشد، آدم خوبي باشد. هيچکس نمي خواهد آدم بدي باشد. براي رسيدن به اين هدف تلاشهاي زيادي صورت مي گيرد و پول خرج مي شود. اما آيا به نتيجه مي رسد؟! آيا الان ما از خودمان راضي هستيم؟ قرآن مجيد براي انسان شخصيتي را ترسيم مي کند و مي فرمايد که انسان بايد به اينجا برسد: «صبغة اللَّه و من احسن من اللَّه صبغة» (بقره / 138) انساني به رنگ خدا و چه زيباست
رنگ خدا. مي خواهند ما را تا اينجا پيش ببرند و ما هم بدمان نمي آيد. اما چرا نمي شود؟! اگر ما نماز را به گونه اي که پيشتر بيان شد بخوانيم، يعني روزي پنج مرتبه به ملاقات «اللَّه» برويم با رابطه عبوديت و پرستش، هدف فوق تحقق مي يابد. روان شناسان شرقي يا غربي معتقدند که شخصيت انسان را معشوق انسان مي سازد. يعني به طور ناخودآگاه، شخصيت انسان به رنگ معشوقش جلوه گر مي شود. حالا معشوق، هرچيزي يا کسي مي تواند باشد. اگر معشوق انسان پول يا مقام است، او هم به رنگ همانها در مي آيد. اين ديگر اختياري نيست. انسان مثل موم در مقابل معشوق تغيير مي يابد.
رشته اي بر گردنم افکنده دوست
مي کشد هرجا که خاطرخواه اوست
حالا اگر ما روزي پنج بار به درگاه «اللَّه» برويم و نماز بخوانيم (با رابطه اي عاشقانه) ، آيا شخصيت ما الهي مي شود يا خير؟ از ديدگاه روان شناسي صددرصد چنين ميشود و اين مقام کمي براي انسان نيست. اگر نماز هيچ خاصيتي نداشته باشد و فقط شخصيت انسان را الهي کند، انساني ساخته شود به رنگ «اللَّه» اين خيلي مقام بالايي است «و چه زيباست رنگ اللَّه جل جلاله» ، ما نمونه اش را در پيامبر اکرم (ص) ، در ائمه اطهار عليهم السلام، و در امام خميني (ره) ديده ايم. آيا شما عطر «اللَّه» را از امام خميني (ره) استشمام نمي کرديد؟ کارهايش، رفتارش وهمه چيزش خدايي بود. در مورد جريان حکم اعدام سلمان رشدي، هنوز هم تمام سياستمداران استکبار درمانده اند! امام (ره) آن پير فرزانه، تيري به قلب تمام سياست بازان دنيا شليک کرد که تمام نقشه هاي آنها را از بين برد. کساني که مي خواهند خود را بسازند و داراي شخصيتي والا و شايسته شوند، اگر بتوانند نماز را با آن بعدش، يعني رابطه عشق و پرستش بخوانند شخصيتشان دگرگون خواهد شد.
البته شايد بارها شنيده ايد که شخص به جايي مي رسد که دستش مي شود دست خدا، چشمش مي شود چشم خدا، قلبش مي شود جايگاه خدا. آري، خداوند براي انسان چنين کرامتي در نظر گرفته است. از اين رو اگر به ظاهر نماز قانع باشيم، اين فرصت ها را به رايگان از دست مي دهيم.
نکته دوم اينکه: تمام سياستمداران تاريخ تلاش مي کنند تا اين مردم را يکي کنند. مثل چوپان مي خواهند اين گوسفندها را از اطراف برانند! با چماق، با سنگ و... مي خواهند شخصيتها و سليقه ها را يکي کنند تا بتوانند بر آنها حکومت کنند. از نظر روان شناسي اجتماعي، هنوز چيزي به نام «اجتماع» متولد نشده است!
درون جوامع زخمي است، سراسر تضاد و برخورد در بين افراد آنها است، در صورتي که همگي پيکر يک جامعه هستند! ببينيد اين همه سلول تشکيل دهنده بدن انسان چقدر با هم هماهنگ هستند، به طوري که اگر در يک گوشه بدن آفتي پديد آيد، تمام بدن نيروهايش را در اختيار آن نقطه قرار مي دهد و با آن آفت مي جنگد و بعد در دوره نقاهت، همگي دچار سستي مي شوند. سلولهاي بدن اينچنين منسجم و هماهنگ عمل مي کنند. اگر جامعه اينگونه شود، تازه، به دنيا آمده است.
جامعه شناسان براي رسيدن به اين هدف از تاکتيکهاي ناسيوناليستي، از زبان، از نژاد، مرزهاي جغرافيايي، منافع اقتصادي، پرچمهاي سياسي و... استفاده کردند اما نتيجه نگرفتند. تضادها سرجاي خود باقي مانده اند و حکومتها و جامعه هاي کنوني پوشالي هستند. شما يک جامعه نشان دهيد که اعضايش مثل سلولهاي بدن متحد و منسجم باشند. اگر ما نماز را عارفانه بخوانيم، همه عاشق يک ليلي خواهيم شد و اين حالت به جامعه منتقل خواهد گرديد. آيا اگر هزار مجنون بر دربِ خانه ليلي حاضر باشند، بين آنها تضاد ايجاد مي شود؟ پاسخ منفي است، در اين صورت است که جامعه مطلوب از مادر متولد خواهد شد و آن امت اسلامي و واحد به دنيا خواهد آمد. اين کار نه جامعهشناس مي خواهد، نه سياست و نه حزب بازي. چنين جامعه اي که آرزوي سياستمداران جهان است، بدون هيچ هزينه اي از طريق همين مسجدها محقق خواهد شد.
بُعد ديگر نماز آن چيزي است که آفريدگار جهان در برابر اين همه بزرگواري و نعمت از بنده خود ميخواهد. (اگر آقاي بزرگواري ما را دعوت کند و ناهار مفصلي به ما بدهد، اما فقط يک چيز از ما بخواهد و آن اين باشد که موقع رفتن با فرزند او دست بدهيم تا او احساس بزرگي کند و شخصيتش رشد کند، مسلماً همگي خواست او را برآورده مي کنيم) . آفريدگار جهان در مقابل نعمتهاي هستي مي فرمايد: اي انسان بگو متشکرم. خداوند انسانها را دو دسته کرده است: يک دسته جهنمي و يک دسته بهشتي. خدا مي فرمايد: اگر مي خواهي نعمتهايم را زياد کنم و بهشتي باشي، بگو: متشکرم. اگر مي خواهي جهنمي شوي، ناسپاس باش: «لَئنْ شَکَرتُم لَأزيدَنکُم وَ لَئنْ کَفرتُم اِنَّ عَذابي لَشديد» (ابراهيم / 7) . معناي لغوي «کافر» ناسپاس است. خداوند در مقابل اين همه نعمت، چيز ساده اي از انسان مي خواهد: بگو متشکرم، که به عربي مي شود «الحمدلک» . پس يک بُعد نماز، سپاس است. وقتي که نيت مي کنيم و عظمت خدا را در وجودمان تلقين مي کنيم، اخلاص فراهم مي شود. ميگوئيم: «لااله الا اللَّه» بعد ميگوئيم: «الحمدللَّه رب العالمين» يعني خدايا همه سپاسها مال تو است. من که اينجا آمده ام چيزي در طبق ندارم، جز اينکه بگويم: متشکرم اي «رب العالمين» همه چيز از آن توست. اي صاحب جهانها، من کافر نيستم، من آمده ام که بگويم متشکرم. خداوند هم به همين راضي است و همين را از ما مي خواهد، شيطان مي خواهد ما را از اين نعمت محروم کند و در صف کافرين و ناسپاسها قرار دهد. حالا نماز را از اين بُعد ببينيد، زماني که انسان با خداوند مناجات مي کند، بعد از آنکه همه حمدهايش را تقديم او نمود، در رکوع مي گويد: خدايا اي خدايي که منزهي، اي خداي بزرگ، اين تعظيم مرا به جاي سپاس بپذير. «سبحان ربي العظيم و بحمده» ؛ علت اينکه در برابر تو خم مي شوم اين است که مي خواهم بگويم: متشکرم. تو نيازي به کرنش من نداري اما نمي خواهم دست خالي بيايم. اين گردن را در مقابل هيچ گردنکشي خم نکرده ام، اما ببين که در برابر عظمت تو خم ميشوم، اين را به عنوان سپاس از من بپذير. اين، عمل من و سپاس من است. «سمع اللَّه لمن حمده، اللَّه اکبر» . در سجده مي گوئيم: «سبحان ربي الاعلي و بحمده» خدايا اين تواضع مرا بپذير. خودت شاهدي که اين عمل را در مقابل کسي انجام نداده ام. خدايا اين سپاس من است. در رکعت دوم هم اين ذکر را تکرار مي کنيم. حال مي خواهيم در پيشگاه او تشهد بخوانيم: «الحمدللَّه اشهدان لااله الااللَّه...» ، در رکعت سوم سه مرتبه مي گوييم: «سبحان اللَّه و الحمدللَّه» ، خدايا متشکرم. باز در رکعت آخر، تشهد مي خوانيم. حالا اگر من بگويم: نماز ملاقاتي است که در آن هديه اي (عشق به خدا) را در پوششي از سپاس به پيشگاه خدا مي بريم، خلاف عرض نکرده ام. بعد از تمام شدن نماز، تسبيح را برمي داريم و 33 مرتبه مي گوييم: «الحمدللَّه» . ماه رمضان که ميآيد، دعاي افتتاح مي خوانيم، دعاي افتتاح همه اش سپاس است: «الحمد للَّه الذي...» ، در هر سرفصلي مي گوييم:
«الحمدللَّه» ، اصلاً دعاي افتتاح، دعاي سپاس است. به خاطر نعمتهاي خداوند متعال و... اگر ما نماز را با توجه به اينکه مي خواهيم از خداوند تشکر کنيم و اين عمل ما، رکوع ما، سجود ما هديه و سپاس ماست، انجام دهيم، چه بازتاب و ثمرهاي از اين عمل عايد ما خواهد شد؟ اگر انسانها روح سپاسگزاري را در وجودشان رشد دهند، اگر در جامعه، براي پرورش روح سپاسگزاري مکتبي باشد، اگر افراد جامعه سپاسگزار باشند. مناسبترين حالت است چرا که در نماز روزي پنج بار و در هر بار بيش از ده مورد «الحمدللَّه» گفته مي شود. اگر بگوييم: نماز مکتب پرورش روح سپاسگزاري است، به هيچ وجه مبالغه نکرده ايم. انسان سپاسگزار کسي است که در مقابل خوبي ديگران خوبي مي کند. آيا غير از اين است؟، ناسپاس، کسي است که در مقابل خوبي ديگران خوبي نمي کند و بي تفاوت است. البته ميزان خوبي کردن به ديگران به شخصيت فرد بستگي دارد. قرآن در اين باره اين گونه مي فرمايد: «واِذا حُيِّيتُم بِتَحيَّةٍ فَحَيُّوا بِاَحْسَنِ منها أو رُدُّوها» اگر کسي به شما محبت و خوبي کرد، بهتر از او پاداش بدهيد يا اينکه حداقل محبت شما نيز به اندازه محبت او باشد. حالا بياييد ما هم حداقل سپاس را بجاي آوريم.
نماز که مکتب پرورش روح سپاسگزاري است، ببينيد چه اثري در زندگي خواهد داشت. مثلاً مادر را در نظر بگيريد. اصولاً انسان نمي تواند از عهده سپاس مادر برآيد، جز اينکه هر روز در حضورش زانو بزند، دستش را ببوسد، و بگويد؛ مادر، تو با بزرگواري ات مرا ببخش، من نمي توانم حق تو را ادا کنم. آيا غير از اين است؟! آيا اکنون اخلاق ما چنين است؟! اگر افراد جامعه نماز بخوانند، وضع مادران بهتر از اين خواهد بود.حالا برويم سراغ پدرمان، اکثر پدرها از رفتار جوانانشان گلهمند هستند.
اگر روح سپاسگزاري در جوان رشد کند، يعني نماز بخواند و اين «الحمد» ش را با ايمان و بطور عميق بگويد، آيا مي تواند در مقابل پدرش سرکشي کند؟ پدري که شب و روز وسايل تحصيل و آسايش او را فراهم کرده است. اي جوان، حداقل به اندازه يکصدم محبت او، محبت کن اگر اين کار را نمي کني، بر پيشاني ات بنويس: «اَنَاالکافِر» .
اگر جوان نماز بخواند و بُعد سپاس نماز را در خود بپروراند، ديگر نمي تواند رفتار بد و ناشايستي با پدر يا معلم خود داشته باشد.
اکثر معلمان از دوره راهنمايي تا دوره دبيرستان اعصابشان متشنج است. جوانان دانش آموز با هم دست به يکي مي شوند و معلم را از کلاس بيرون مي کنند! معلمي که عمر و جواني اش را فدا مي کند تا آنان به جايي برسند، معلمها زودتر از ديگران پير مي شوند اما تدريس آنها را پير نمي کند، بلکه خوندل خوردن است که آنها را فرسوده مي کند. اگر محصل نماز بخواند و بخواهد به اندازه محبت معلم به وي محبت کند بايد هر روز در مقابل معلم تواضع کند، دستور او را از ته دل اجرا کند و از صميم قلب او را دوست بدارد، چرا که معلم بچه ها را دوست مي دارد.
حالا رسيديم به خدا. بالاخره انسان مي خواهد عشق او را در خودش ايجاد کند. براي رسيدن به اين هدف چه بايد کرد؟ مي دانيم که عشق اکسير است، اما کجا آن را بخريم؟! بازارش اينجاست. اگر مي خواهيم آن حالت عشق در ما پيدا شود، بايد به اندازه محبت ديگران به آنها محبت کنيم. حالا بياييد به اندازه محبت خدا به خدا محبت کنيم. چقدر بايد محبت بکنيم؟ در اين مورد، کمتر از پرستش، بي انصافي است. آيا غير از اين است؟! پس يا بايد بگوييم: «انا الکافر» يا اگر سپاسگزاريم بايد روح سپاسگزاري، را در خودمان رشد دهيم. روح سپاسگزاري مزرعه اي است که ثمره اش عشق است، پرستش است. ما در مقابل خدا چه داريم جز اينکه بگوييم: «اياک نعبد» (من تو را مي پرستم) اين پرستش يک هزارم محبتي است که تو به من کرده اي! من بايد بيش از همه تو را دوست بدارم! لفظي که اين معنا را مي رساند به عربي «عبوديت» است و به فارسي «پرستش» وقتي مي گويند: فلاني پول پرست است! يعني پول را بيش از همه چيز دوست دارد. و از ما مي خواهند خداپرست باشيم، يعني خدا را بيش از همه دوست بداريم. اين کار نياز به خرقهپوشي و کارهاي برهمني ندارد. همين نماز عشق را با خودش مي آورد. مان «الحمدللَّه» يعني خدايا من ناسپاس نيستم و آمده ام تا به اندازه محبت تو، محبت نثارت کنم اما ميزان اين محبت چه قدر است؟ آيا کمتر از پرستش بي انصافي نيست؟
بايد مکتب سپاسگزاري در جامعه ما زنده باشد. خوب، حالا فرض ميکنيم که کسي سر سفره نشسته است و ناهار مي خورد، نان و پنير و ماست و سبزي هم هست، روي فرش و زير سقف نشسته است، ديگران اين آسايش را براي ايشان فراهم کرده اند و او قول داده به اندازه محبت ديگران، جبران کند. انسان سپاسگزار ناچار است فکر کند ناني را که مي خورد چه کسي پخته است؟ او هم مسلمان است، زن و بچه دارد، مي خواست تا ساعت 9 بخوابد، اما از ساعت 5 بيدار شده تا براي من نان بپزد. گندم را چه کسي کاشته، چه کسي درو کرده و چه کسي آبياري کرده تا نان شده است؟ پنيرش از کجا آمده، سبزي آن از کجا آمده و بايد فکر کند که اين فرش را چه کسي بافته است؟ تمام جامعه در اين کارها سهيم هستند. ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند، تا من با خيال راحت سر سفره بنشينم. و در سطح اجتماع اگر نيروي انتظامي فعال نباشد نميتوانيم راحت سر سفره بنشينيم و ناهار بخوريم، بنابر اين بناست که به اندازه حق آنها اداي دين کنيم.
پس اگر روح سپاسگزاري در ما زنده شود و به افراد جامعه منتقل گردد، ديگر مستکبر و مستضعف در جامعه باقي نمي ماند.
«والسلام عليکم و رحمة اللَّه و برکاته»