نیایش های امام حسین علیه السلام

■ نیایش های امام حسین علیه السلام

نیایش های امام حسین علیه السلام

امام حسين (عليه ‏السلام) دعايي را مي‏خواند که پس از شهادت آن حضرت، فرزندان و افراد خاندان او هميشه همان دعا را در هنگام سختي‏ها و مشکلات مي‏خواندند: «پروردگارا! اي قدرت و توان من هنگام شدائد و مشکلات، و اي فرياد رسم هنگام سختي، مرا به چشمت که خواب در آن راه ندارد حفظ فرما، و به پناهت که مورد تجاوز قرار نمي‏گيرد پناهم ده، به قدرتت بر من، مرا مشمول رحمتت قرار ده؛ هلاک نمي‏گردم در حالي که اميد من تو هستي.

خداوندا! تو برتر و ارزشمندتر و نيرومندتر از تمام چيزها هستي که از آنها مي‏ترسيدم.

خداوندا! به وسيله‏ي تو آنان را نابود کرده و از شر آنها به تو پناه مي‏برم که تو بر هر کاري قادري.»[2] .

- در مورد دعاي رفع گرفتاري، امام سجاد (عليه‏السلام) نقل کرد:

پدرم در روز عاشورا مرا به سينه چسبانيد و فرمود: پسر جان! دعايي را که حضرت فاطمه (عليهاالسلام) از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از جبرئيل آموخت و به من تعليم داد حفظ کن که براي هر حاجت و کار مهم و غم و پيش آمدي و هر کار بزرگ و مصيبت‏باري مفيد است؛ سپس فرمود: اينگونه دعا کن:

خدايا! به حق يس و قرآن حکيم و به حق طه و قرآن عظيم،اي خدايي که درخواست نيازمندان را به اندازه مي‏بخشي، اي خدائي که از آنچه در دلهاست آگاهي،اي خدائي که مشکلات گرفتاران را برطرف مي‏سازي،اي خدائي که اندوه دل اندوهناکان را مي‏زدائي،اي رحم کننده‏ي پيرمردان، و اي روزي دهنده‏ي کودکان،اي خدائي که احتياجي به توضيح دادن در خدمت تو نيست، بر پيامبر و خاندانش درود بفرست، و حاجت مرا برآور. (آن گاه مشکل و حاجت خود را بيان کن).[3] .

 - امام سجاد (عليه‏السلام) نقل کرد:

در صبح عاشورا که لشگريان يزيد از همه طرف آماده‏ي خيانت و کشتار شدند، حضرت اباعبدالله (عليه‏السلام) دست‏ها را به سوي آسمان بلند کرد و اين دعا را خواند:

اي خدائي که تو در غم و اندوه پناهگاه من و در هر پيش آمد ناگوار مايه‏ي اميد من هستي و در هر حادثه‏اي سلاح و تکيه‏گاه مني، آن گاه که غم‏هاي کمرشکن بر من فرو ريخته است که دل‏ها در برابرش آب مي‏شوند و راه هر چاره در مقابلش مسدود مي‏گردد، غم‏هاي جانکاهي که با ديدن آنها دوستان از من دوري جسته و دشمنان زبان به شماتت مي‏گشايند، در چنين لحظاتي، تنها به پيشگاه تو شکايت آورده و از ديگران قطع اميد نموده‏ام و تو بودي که به داد من رسيده و اين کوه‏هاي غم را برطرف کرده‏اي و از اين امواج اندوه نجاتم بخشيده‏اي، پس تو باطن هر نعمت و صاحب هر نيکويي هستي و تويي آخرين مقصد و مقصود من.[4] .

[1] کان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) يرفع يديه اذا ابتهل و دعا کما يستطعم المسکين. (بحارالانوار / ج 16/ ص 287).

[2] اللهم يا عدتي عند شدتي، و يا غوثي عند کربتي، احرسني بعينک التي لا تنام و اکنفني برکنک الذي لا يرام، و ارحمني بقدرتک علي فلا أهلک و أنت رجائي. اللهم انک اکبر و اجل و اقدر مما أخاف و أحذر، اللهم بک أدرأ في نحره، و استعيذ من شره انک علي کل شي‏ء قدير. (صحيفة الحسين / ص 137).

[3] يا بني احفظ علي دعاء علمتنيه فاطمة عليهاالسلام و علمها رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و علمه جبرئيل في الحاجة و المهم و الغم و النازلة اذا نزلت و الامر العظيم الفادح، قال ادع: بحق يس و القرآن الحکيم، و بحق طه و القرآن العظيم، يا من يقدر علي حوائج السائلين؛ يا من يعلم ما في الضمير، يا منفس عن المکروبين، يا مفرج عن المغمومين، يا راحم الشيخ الکبير، يا رازق الطفل الصغير، يا من لا يحتاج الي التفسير، صل علي محمد و آل محمد و افعل بي کذا و کذا (بحارالانوار / ج 95/ ص 196/ حديث 29).

[4] اللهم انت ثقتي في کل کرب، و انت رجائي في کل شدة، و انت لي في کل أمر نزل بي ثقة و عدة، کم من هم يضعف فيه الفؤاد و تقل فيه الحيلة، و يخذل فيه الصديق و يشمت فيه العدو، انزلته بک و شکوته اليک، رغبته مني اليک عمن سواک، ففرجته عني و کشفته، فأنت ولي کل نعمة و صاحب کل حسنة و منتهي کل رغبة. (ارشاد / شيخ مفيد / ص 233).

 

 

دعاي طلب باران

- هر گاه خشکسالي مي‏شد حضرت اباعبدالله (عليه‏السلام) براي بارش باران و رحمت الهي دست به دعا بر مي‏داشت و اظهار مي‏داشت:

پروردگارا! باراني گسترده و فراگير، نافع و بدون ضرر بر ما بفرست که در شهر و بيابان فرو ريزد و به سبب آن روزي و شکرگزاري ما افزايش يابد.

خداوندا! باران را روزي و عطايي که بر اساس ايمان باشد قرار ده، به درستي که بخشش تو بازداشته شده نيست.

بارالها! بر زمين ما باران بفرست و آنچه را که مايه‏ي زينت آن مي‏شود و روئيدني‏ها را در آن برويان.[1] .

- در زمان امام علي (عليه‏السلام) خشکسالي مردم را رنج مي‏داد، مردم خدمت آن حضرت آمده براي طلب باران، اصرار ورزيدند، اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) خطاب به امام حسين (عليه‏السلام) فرمود: پسرم برخيز و از خدا طلب باران کن.

امام حسين (عليه‏السلام) برخواست و پس از حمد و ستايش الهي اين دعا را خواند:

اي خداوندي که عطابخش نيکي‏ها و فرو فرستنده‏ي برکت‏ها هستي! باران رحمتت را پياپي بر ما بباران، و آب بارانت را فراوان و شديد و پر بار بر همه جا بفرست، تا بندگان ضعيفت از آن بهره‏مند شوند، و زمين‏هاي مرده زنده و سرسبز گردند، آمين اي پروردگار جهانيان.

پس از دعاي امام حسين (عليه‏السلام) باران شديدي باريد که زمين‏ها سيراب و نهرها پر از آب شد.[2] .

 

[1] صحيفة الحسين / ص 69.

[2] اللهم معطي الخيرات، و منزل البرکات، أرسل السماء علينا مدرارا، و اسقنا غيثا مغزارا، واسعا، غدقا، مجللا، سحا، سفوحا، فجاجا تنفس به الضعف من عبادک، و تحيي به الميت من بلادک، آمين رب العالمين. (صحيفة الحسين / ص 69).

دعائي که حضرت اباعبدالله در صبحگاهان و شامگان مي‏خواند

به نام خداوند بخشنده‏ي مهربان، به نام خدا و به ياد او و از جانب خداوند و به سوي او، و در راه او و بر مذهب و آئين پيامبر او و بر خداوند توکل کردم و نيرو و قدرتي جز به اراده‏ي خداوند بزرگ نيست.

پروردگارا! خودم را به تو تسليم کرده و چهره‏ام را به سويت گردانده و کارم را به تو واگذاردم و از تو عافيت و سلامتي از هر بدي در دنيا و آخرت را خواهانم.

پروردگارا! تو مرا از هر کس کفايت کرده، و هيچ کس مرا از تو کفايت نمي‏کند پس مرا از موارد ترس و هراس از هر که باشد کفايت فرما، و در کارم راه گشايش و رهايي قرار ده، به درستي که تو مي‏داني و من نمي‏دانم و تو توانائي و من قادر نيستم و تو بر هر کاري توانائي؛ به رحمتت اي مهربانترين مهربانان![1] .

[1] بسم الله الرحمن الرحيم بسم الله و بالله، و من الله و الي الله، و في سبيل الله و علي ملة رسول الله، و توکلت علي الله، و لا حول و لاقوة الا بالله العلي العظيم.

اللهم اني اسلمت نفسي اليک، و وجهت وجهي اليک، و فوضت امري اليک، اياک اسأل العافية من کل سوء في الدنيا و الاخرة.

اللهم انک تکفيني من کل احد و لا يکفيني احد منک، فاکفني من کل احد ما اخاف و احذر و اجعل لي من امري فرجا و مخرجا، انک تعلم و لا اعلم، و تقدر و لا اقدر، و انت علي کل شي‏ء قدير، برحمتک يا ارحم الراحمين (بحارالانوار / ج 86/ ص 313).

 

دعاي جامع

يکي از دعاهاي حضرت اباعبدالله (عليه‏السلام) دعاي جامع است که انواع ارزش‏هاي اخلاقي، معنوي را از خداوند بزرگ درخواست مي‏کند:

خدايا من از تو موفقيت هدايت شدگان، و اعمال پرهيزکاران، و نصيحت‏گري توبه‏کنندگان، و عزم و اراده‏ي صابران، و ترس و پرهيز آنان که از تو مي‏هراسند و تلاش و کوشش علم خواهان، و زينت پرهيزکنندگان درخواست مي‏کنم.

خدايا ترس زاري کنندگان را (به من عطا کن) تا آن که از تو بترسم، آن ترسي که مرا از ارتکاب گناهان باز دارد، ترسي که مرا به انجام اطاعت تو وادار سازد به طوري که با آن کرامت تو را به دست آورم، ترسي که پندپذير در توبه به درگاهت گردم، ترسي که تنها براي تو نصيحت کنم، و دوستي تو را بخواهم، ترسي که در تمام کارها به تو توکل کنم و به تو خوشبين باشم، ستايش توراست اي آفريننده‏ي نور، ستايش توراست اي خداي بزرگ، و ستايش از آن تو است.[1] .

[1] اللهم اني اسالک توفيق اهل الهدي، و اعمال اهل التقوي، و مناصحة اهل التوبة، و عزم اهل الصبر، و حذر اهل الخشية، و طلب اهل العلم، و زينة اهل الورع، و خوف اهل الجزع، حتي اخافک اللهم، مخافة يحجزني عن معاصيک، و حتي اعمل بطاعتک عملا استحق به کرامتک، و حتي اناصحک في التوبة خوفا لک، و حتي اخلص لک في النصيحة حبا لک، و حتي اتوکل عليک في الامور حسن ظن بک، سبحان خالق النور، سبحان الله العظيم و بحمده.

(بحارالانوار / ج 86/ ص 313/ حديث 65).

دعايي که حضرت اباعبدالله در کنار کعبه مي‏خواند

پروردگارا! مرا نعمت دادي ولي مرا شاکر نيافتي، و دچار مصيبتم نمودي ولي صبورم نديدي، پس با ترک شکرم، نعمتت را سلب نکردي، و با عدم شکيبائي من بر شدت آن نيفزودي؛ پروردگارا! از بزرگوار جز بزرگواري نيايد.[1] .

[1] الهي أنعمتني فلم تجدني شاکرا، و أبليتني فلم تجدني صابرا، فلا انت سلبت النعمة بترک الشکر، و لا أدمت الشدة بترک الصبر، الهي ما يکون من الکريم الا الکرم. (احقاق الحق / ج 11/ ص 595).

دعا هنگام ورود به قبرستان

امام حسين (عليه‏السلام) وقتي وارد قبرستان مي‏شد، به همراهان دستور مي‏داد تا اين دعا را بخوانند:

بار خدايا! پروردگارا! بر اين ارواح فاني و اجساد پوسيده و استخوان‏هاي نرم شده‏اي که با ايمان و اعتقاد به تو از دنيا رفته‏اند، رحمت خود و سلام مرا ارزاني دار.

خداوند براي خواننده‏ي اين دعا به تعداد انسان‏ها از زمان آدم (عليه‏السلام) تا روز قيامت، ثواب و پاداش مي‏نگارد.[1] .

[1] من دخل المقابر فقال:

اللهم رب هذه الارواح الفانية، و الاجساد البالية، و العظام النخرة التي خرجت من الدنيا و هي بک مؤمنة، أدخل عليهم روحا منک و سلاما مني.

کتب الله له بعدد الخلق من لدن آدم الي أن تقوم الساعة حسنات. (بحارالانوار / ج 102/ ص 300).

 

دعاي جوشن کبير

اين دعا از دعاهاي معروفي است که هزار نام از نام‏هاي مبارک خداوند بزرگ در آن گنجانده شده است، و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را بر زره خود نوشته بود.

امام حسين (عليه‏السلام) فرمود:

«پدرم اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه‏السلام) مرا نسبت به دعاي جوشن کبير و حفظ آن سفارش فراوان و اکيدي کرد و فرمود:

پسرم! اين دعا را بر روي کفن من بنويس، من نيز سفارش پدر را عمل کردم.[1] .

[1] أوصاني أبي أميرالمؤمنين علي بن أبي‏طالب (عليه‏السلام) وصية عظيمة بهذا الدعاء و حفظه، و قال لي: يا بني اکتب هذا الدعاء علي کفني، فعلت کما أمرني أبي. (بحارالانوار / ج 94 / ص 397).

چند دعاي ديگر از امام حسين

خداوند بندگان خود را به دعا و طلب فرمان داد، و فرمود که دعاها را به اجابت مي‏رساند، اما پذيرش دعاها شرائطي دارد که بايد رعايت گردد، شرائط دعا را حضرت اباعبدالله (عليه‏السلام) چنين توضيح داد:

اگر مردم به هنگام دعا کردن، خدا را با نام محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت پاک او، با نيتي درست، و اعتقاد قلبي صحيحي بخوانند، به طوري که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و خاندانش (عليهم‏السلام) را نافرماني نکنند به خصوص پس از مشاهده‏ي آن همه از معجزات و کرامات، در اين صورت هر آينه خداوند نيز با جود و کرم خود، خواسته‏هاي آنان را اجابت مي‏کند.

لکن مردم کوتاهي کردند نسبت به محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و خاندانش (عليهم‏السلام) و دنياي پست را برگزيدند، و در پي لذت‏هاي برخاسته از هواي نفس حرکت کردند که دعاهاي آنان به اجابت نمي‏رسد.[1] .

- عاجزترين مردم کسي است که از دعا کردن ناتوان باشد؛ بخيل‏تر از همه کسي است که در سلام کردن بخل ورزد.[2] .

- حضرت اباعبدالله (عليه‏السلام) رکن يماني کعبه را يکي از جايگاه‏هاي اجابت دعا معرفي کرد. و فرمود: رکن يماني دري از درهاي بهشت است، از روزي که اين درب به روي بندگان باز شد آن را نبسته‏اند و همانا بين حجرالاسود و رکن يماني فرشته‏اي ايستاده است به نام «هجير» که براي دعاي مؤمنين آمين مي‏گويد.[3] .

- امام حسين (عليه‏السلام) به هنگام ترک مدينه به زيارت قبر پيامبر رفت و عرض کرد: «خدايا! اين قبر پيامبر تو محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) است و من فرزند دختر پيامبر توام، براي من پيش‏آمدي رخ داده است که خود مي‏داني؛ خدايا من معروف و نيکي را دوست دارم و از بدي و منکر بيزارم؛

اي خداي ذوالجلال و کرامت بخش! به احترام اين قبر و کسي که در ميان آنست از تو درخواست مي‏کنم، راهي را پيش روي من بگذاري که مورد خشنودي تو و مورد رضاي پيامبر توست.[4] .

- امام حسين (عليه‏السلام) با يکي از فرزندان زبير بن عوام با همراهي چند شتربان به مسافرت رفتند، (در اين زمان هنوز فرزند زبير تغيير عقيده نداده بود و پدرش را امام مي‏دانست) پس از خستگي فراوان در نقطه‏اي فرود آمدند، همگي تشنه بودند و در کنار درخت خشک خرمائي قرار گرفتند، پس براي امام حسين (عليه‏السلام) فرش انداختند، و در اطراف او نشستند.

امام حسين (عليه‏السلام) دعايي خواند و دستان مبارکش را به سوي درخت دراز کرد، درخت خشک خرما سبز شد و خرماي تازه آورد.

امام (عليه‏السلام) فرمود: از اين خرماي تازه بخوريد.

شتربان که اين معجزه را ديد گفت: به خدا قسم اين سحر است.

امام حسين (عليه‏السلام) اظهار داشت: واي بر تو، اين سحر نيست، اين دعاي پسر پيغمبر است که به اجابت رسيد.

سپس همه از درخت بالا رفتند، و هر مقدار براي سفر احتياج داشتند از خرماهاي آن چيدند.[5] .

- آنها که با امام حسين (عليه‏السلام) به سفر حج رفته بودند نقل کردند که:

امام حسين (عليه‏السلام) ابتدا طواف کرد و دو رکعت نماز طواف را در مقام ابراهيم (عليه‏السلام) خواند سپس صورت مبارکش را بر روي سنگ مقام گذاشت و در اين حال گريه مي‏کرد و مي‏گفت:

خدايا بنده‏ي کوچکت بر در خانه توست، خادم کوچک تو بر در خانه‏ي تو است، سؤال کننده‏ات بر در خانه توست، مسکين تو بر در خانه توست.[6] .

- پس از دور شدن از منزلگاه «ثعلبيه» در بين راه، هلال بن نافع، و عمرو بن خالد، که هر دو تن از شهر کوفه بودند با امام حسين (عليه‏السلام) ملاقات کردند و اخبار کوفه را به امام رساندند و گفتند:

دل‏هاي سرمايه‏داران با عبيدالله بن زياد است، و دل‏هاي ديگر مردم با شماست و مسلم بن عقيل و هاني بن عروه و قيس بن مسهر را نيز کشتند.

حضرت فرمود: خدايا بهشت را براي ما و شيعيان ما خانه‏اي با کرامت قرار ده، و بين ما و شيعيان ما در پرتو رحمت خودت جمع فرما که تو بر هر چيزي توانائي.

اين دو نفر نيز با آن حضرت همراه شدند و از شهداي کربلا به حساب آمدند.[7] .

- يکي از مستحبات نماز قنوت است، که متأسفانه پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قنوت را از نمازها حذف کردند، و هم اکنون نيز بسياري از فرق اهل سنت، نماز را بدون قنوت مي‏خوانند. در حالي که امام حسين (عليه‏السلام) از قنوت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در هر نماز خبر مي‏دهد.

امام حسين (عليه‏السلام) فرمود:

من از زماني که شش ساله بودم، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را مي‏ديدم، که در هر نماز، قنوت مي‏خواند.[8] .

يکي از دعاهايي که امام حسين (عليه‏السلام) در قنوت مي‏خواند، اين بود:

پروردگارا! هر که به پناهگاهي پناه جويد و تو پناه مني، و هر که به تکيه‏گاهي پناه گيرد، تو تکيه‏گاهم مي‏باشي، خداوندا! بر محمد و خاندانش درود فرست، و ندايم را بشنو و دعايم را اجابت فرما، جايگاهم را نزد خودت قرار ده، و در مواضع امتحان مرا از لغزش به جهت آنها و گمراهي به وسيله‏ي شيطان بازدار، به حق عظمتت، آن عظمتي که تکذيب انساني و خيال‏پردازي در آن مؤثر واقع نشده و امري از آن خالي نمي‏باشد، تا اين که مرا به اراده و مشيتت به سوي خود بازگرداني بدون آنکه نسبت به تو مشکوک و مظنون بوده و رحمتت را مورد شک و ترديد قرار دهم، به درستي که تو مهربانترين مهرباناني.[9] .

- امام در نماز شب در رکعت آخر آن «به نام وتر» اين دعا را مي‏خواند:

خداوندا! تو مي‏بيني و ديده نمي‏شوي و در جايگاه بلندي قرار دادي، و بازگشت همه به سوي توست، و دنيا و آخرت از آن تو مي‏باشد؛ خداوندا! از اين که ذليل گشته و خوار شويم به تو پناه مي‏بريم.[10] .

[1] أما انهم لو کانوا دعوا الله بمحمد و آله الطيبين بصدق من نياتهم و صحة اعتقادهم من قلوبهم أن يعصمهم، حتي لا يعاندوه بعد مشاهدة تلک المعجزات الباهرات، لفعل ذلک بجوده و کرمه و لکنهم قصروا فاثروا الهوينا، و مضوا مع الهوي في طلب لذاتهم. (بحارالانوار / ج 26/ ص 288).

[2] أعجز الناس من عجز عن الدعاء، و ابخل الناس من بخل بالسلام.

(بحارالانوار / ج 93/ ص 294).

[3] الرکن اليماني باب من أبواب الجنة، لم يمنعه منذ فتحه، و أن ما بين هذين الرکنين (الاسود و اليماني) ملک يدعي هجير، يؤمن علي دعاء المؤمنين. (مستدرک الوسائل / ج 9/ ص 391).

[4] اللهم! ان هذا قبر نبيک محمد صلي الله عليه و آله و سلم و أنا ابن بنت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و قد حضرني من الامر ما قد علمت، اللهم! و اني احب المعروف و اکره المنکر، و انا اسألک يا ذاالجلال و الاکرام بحق هذا القبر و من فيه ما اخترت من أمري هذا ما هو لک رضي. (بحارالانوار / ج 44/ ص 328).

[5] ويلک انه ليس بسحر ولکنها دعوة ابن نبي مستجابة. (اثبات الهداة / ج 5/ ص 207/ حديث 74).

[6] عبيدک ببابک، خويدمک ببابک، سائلک ببابک، مسکينک ببابک. (احقاق الحق / ج 11/ ص 423).

[7] اللهم اجعل الجنة لنا و لاشياعنا منزلا کريما انک علي کل شي‏ء قدير. (ينابيع المودة / ص 405).

[8] رأيت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) يقنت في صلاته کلها، و أنا يومئذ ابن ست سنين. (مستدرک الوسائل / ج 4/ ص 396/ حديث 5).

[9] اللهم من أوي الي مأوي فانت مأواي، و من لجأ الي ملجأ فأنت ملجأي، اللهم صل علي محمد و آل محمد، و اسمع ندائي، و أجب دعائي، واجعل مآبي عندک و مثواي، و احرسني في بلواي من افتنان الامتحان، و لمة الشيطان، بعظمتک التي لا يشوبها ولع نفس بتفتين، و لا وارد طيف بتظنين، و لا يلم بها فرح حتي تقلبني اليک بارادتک غير ظنين و لا مظنون، و لا مراب و لا مرتاب، انک ارحم الراحمين، (بحارالانوار / ج 85/ ص 214/ حديث 1).

[10] اللهم انک تري و لا تري، و انت بالمنظر الاعلي، و ان اليک الرجعي، و ان لک الاخرة و الاولي، اللهم انا نعوذ بک من ان نذل و نخزي (کنز العمال / ج 8/ ص 82).

نيايش امام حسين در قنوت

- «بارالها! آغاز همه از توست و مشيت (نافذه‏ي در همه‏ي قلمرو آفرينش) از آن توست، و همه‏ي جنبش‏ها و توانمندي‏ها براي توست، و توئي آن ذات کامل يگانه‏اي که هيچ معبود بر حقي جز تو نيست؛ دل‏هاي اوليائت را اقامتگاه مشيت خود و کمينگاه اراده خويش ساخته‏اي، و انديشه‏هاي آنان را پايگاه‏هاي اوامر و نواهي خود قرار داده‏اي؛ پس هر گاه خواسته‏هاي خود را بخواهي (اجرا کني)، از باطن آنان آن نهفته‏ها (بصيرت‏ها و همت‏ها) را که پوشيده داشته‏اي به جنبش آوري و از اراده‏ي خود آنچه را که در پيمان ها (به طور فطري) به آنان آموخته‏اي بر زبانشان - به واسطه‏ي انديشه‏هايي که تو را مي‏خوانند و با حقايق عطيه‏هاي تو به سوي تو دعوت مي‏کنند - آشکار نمايي و من به سبب تعليم تو مي‏دانم آن (حقايق و اسراري) را که در برابر ارائه آن به من، و پناهنده ساختن من به آن، تنها تو (پسنديده) و مورد سپاسم هستي.

بارالها! با اين همه باز به تو پناه مي‏برم، و دست به دامن حول و قوه‏ي تو مي‏شوم، به آن دارويي که در علم خود، آن را به سوي من رانده‏اي خشنودم، به همان گونه که مرا به جريان انداخته‏اي در جريانم، آنچه را تو از من منظور داشته‏اي قصد مي‏کنم، در آنچه تو را از من خشنود سازد بخل نمي‏ورزم، زيرا آن را تو خوشايندم ساخته‏اي، و تلاش خود را از آنچه مرا به آن فرا خوانده‏اي دريغ نمي‏دارم، به آن اهداف بلندي که به من شناسانده‏اي شتاب مي‏گيرم، در آن راهي که مرا روشن ساخته‏اي ره مي‏پويم، در آن آييني که مرا بصيرت بخشيده‏اي روشن هستم و آنچه را که به نگهداري آن مرا واداشته‏اي نگهبانم؛ پس مرا از نگهداري خود، به خويش مسپار و از حوزه عنايت خود بيرون ميفکن و از حول (و توانبخشي) خود پس ميانداز، و از آن مقصدي که با آن به خواسته تو مي‏رسم خارج مساز و راه کمالم را بصيرت قرار ده، و هدف نهايي خلقتم را بر هدايت خود بنا کن، و راه و روشم را بر رشد، بنيان گذار تا (بدين وسيله) مرا به آرزويم و آرزويم را به من برساني، و

مرا به آن (قله بلند قرب و کمال) که از من خواسته‏اي و براي آن آفريده‏اي و به آن پناهم داده‏اي، فرود آوري.

خدايا! اولياء خود را به سبب من در فتنه (و سختي) ميفکن و به رحمت خود آنان را در سايه نعمت (معرفت و عبوديت) خود شيداي رحمت (خاصه) خويش ساز، شيداي گزيده و رهيده که طريق مرا پيمايند و راه راست مرا پي گيرند، و مرا به شايستگان از اجداد و خويشان خود ملحق ساز.[1] .

[1] اللهم منک البدء و لک المشية، و لک الحول و لک القوة، و أنت الله الذي لا اله الا أنت، جعلت قلوب اوليائک مسکنا لمشيتک، و مکمنا لارادتک، و جعلت عقولهم مناصب أوامرک و نواهيک، فأنت اذا شئت ما تشاء حرکت من أسرارهم کوامن ما أبطنت فيهم، و أبدأت من ارادتک علي ألسنتهم ما أفهمتهم به عنک في عقودهم بعقول تدعوک و تدعو اليک بحقائق ما منحتهم به، و اني لاعلم مما علمتني مما أنت المشکور علي ما منه أريتني، و اليه آويتني.

اللهم و اني مع ذلک کله عائذ بک، لائذ بحولک و قوتک، راض بحکمک الذي سقته الي في علمک، جار بحيث أجريتني، قاصد ما أممتني، غير ضنين بنفسي فيما يرضيک عني اذبه قد رضيتني و لا قاصر بجهدي عما اليه ندبتني، مسارع لما عرفتني، شارع فيما أشرعتني، مستبصر في ما بصرتني، مراع ما أرعيتني، فلا تخلني من رعايتک، و لا تخرجني من عنايتک، و لا تقعدني عن حولک، و لا تخرجني عن مقصد أنال به ارادک، و اجعل علي البصيرة مدرجتي، و علي الهداية محجتي، و علي الرشاد مسلکي، حتي تنيلني و تنيل بي امنيتي، و تحل بي علي ما به أردتني، و له خلقني، و اليه آويتني، و أعذ أولياءک من الافتتان بي، وفتنهم برحمتک لرحمتک في نعمتک تفتين الاجتباء و الاستخلاص بسلوک طريقتي، و اتباع منهجي، و الحقني بالصالحين من آبائي و ذوي رحمي. (بحارالانوار / ج 85/ ص 214).

دعاي حضرت در طلب باران

- هر گاه خشکسالي مي‏شد حضرت اباعبدالله (عليه‏السلام) براي بارش باران دست به دعا بر مي‏داشت و عرض مي‏کرد: «بارالها! باراني فراوان، آرام، فراگير، سودبخش و بي‏ضرر بر ما ببار، آنچنان که با (رحمت) باران خود، شهرنشين و باديه‏نشين ما را فراگيري و در روزي و شکرگزاري ما فزوني آوري؛ بارالها! آن را روزي ايمان، و عطاي ايمان (ما) قرار ده، زيرا که بخشش تو (از کسي) دريغ شده نيست؛ بارالها! بر ما در سرزمينمان مايه آرامش آن را فرود آر و در آن، و مايه‏ي روشنايي و چراگاه آن را برويان».[1] .

[1] اللهم اسقنا سقيا واسعة وادعة، عامة، نافعة غير ضارة، تعم بها حاضرنا و بادينا، و تزيد بها في رزقنا و شکرنا، اللهم اجعله رزق ايمان، و عطاء ايمان، ان عطاءک لم يکن محظورا، اللهم أنزل علينا في أرضنا سکنها، و أنبت فيها زيتها و مرعاها. (عيون الاخبار / ج 2/ ص 278).

نيايش حضرت در صبح و شب

- «به نام خداوند بخشنده مهربان؛ به نام خدا (آغاز مي‏کنم) و از خدا (ياري مي‏جويم)، و (سير من) از خدا و به سوي خدا، و در راه خدا، و (پايدار) بر آيين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است و بر خدا توکل کردم، و هيچ جنبش و تواني جز به وسيله خداي والا مرتبه‏ي بزرگوار نيست؛ بارالها! من خود را به تو مي‏سپارم، و روي خود را به سوي تو مي‏دارم، و کارم را به تو وامي‏گذارم، و رستگاري از هر بدي را در دنيا و آخرت تنها از تو مي‏طلبم؛ بارالها! حقا که تو مرا از هر کس ديگري، بسنده هستي، و هيچ کس مرا از تو، کفايت نمي‏کند، پس مرا در آنچه که از آن مي‏ترسم و بيم دارم از ديگري کفايت فرما، و از (مشکلات) کارهايم برايم گشايش و روزنه خروج قرار ده، به يقين چنين است که تو مي‏داني و من نمي‏دانم، و تو مي‏تواني و من نمي‏توانم، و تو بر هر چيزي توانايي، به رحمتت اي رحم کننده‏ترين رحم کنندگان.»[1] .

[1] بسم الله الرحمن الرحيم بسم الله و بالله، و من الله و الي الله، و في سبيل الله و علي ملة رسول الله، و توکلت علي الله، و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. اللهم اني اسلمت نفسي اليک و وجهت وجهي اليک، و فوضت امري اليک، اياک اسأل العافية من کل سوء في الدنيا و الاخرة، اللهم انک تکفيني من کل احد و لا يکفيني احد منک، فاکفني من کل احد ما اخاف و احذر و اجعل لي من امري فرجا و مخرجا، انک تعلم و لا اعلم، و تقدر و لا اقدر، و انت علي کل شي‏ء قدير، برحمتک يا ارحم الراحمين. (بحارالانوار / ج 86/ ص 313).

نيايش از امام حسين در طلب توفيق

- «بارالها! از تو توفيق هدايت يافتگان، اعمال تقوي پيشگان، خلوص (و صدق) توبه کنندگان، آهنگ جدي (عزم) صابران و پرهيز ترسايان، جويندگي دانشوران، زينت پارسايان و بيم ناله کنندگان (درگاهت) را مي‏طلبم، تا - اي خدا - از تو بيم برم، بيمي‏که مرا از نافرماني‏هاي تو باز دارد، و تا از تو فرمان برم آنچنان که شايسته کرامتت گردم و تا از بيم تو، پاک و صميمي به تو برگردم (و توبه کنم) و تا از محبت تو در خلوص توبه، براي تو زلال شوم، و تا از حسن ظني که به تو دارم در همه‏ي کارهايم به تو توکل نمايم، چه پاک و منزهي اي آفريدگار نور؛ (آري). پاک و منزه است خداي بزرگوار و او را مي‏ستايم».[1] .

 [1] اللهم اني اسألک توفيق اهل الهدي، و اعمال اهل التقوي، و مناصحة اهل التوبة، و عزم اهل الصبر، و حذر اهل الخشية، و طلب اهل العلم، و زينة اهل الورع، و خوف اهل الجزع، حتي اخافک، اللهم، مخافة يحجزني عن معاصيک، و حتي اعمل بطاعتک عملا استحق به کرامتک، و حتي اناصحک في التوبة خوفا لک، و حتي اخلص لک في النصيحة حبا لک، و حتي اتوکل عليک في الامور حسن ظن بک، سبحان خالق النور، سبحان الله العظيم و بحمده. (بحارالانوار / ج 94/ ص 191).

دعاي عشرات

کفعمي اين نيايش را از امام حسين عليه‏السلام نقل کرده است که ترجمه‏ي آن چنين است:

به نام خداي بخشنده‏ي مهربان؛ پاک و منزه است خدا و ستايش از آن خداست و هيچ معبود به حقي جز خدا نيست و خدا بزرگ‏تر (از بيان و تصور) است و هيچ جنبش و نيرويي جز از خداي والا مرتبه بزرگوار نيست، پاک و منزه است خدا در ساعات شب، و آغاز و انجام روز، پاک و منزه است خدا در پگاه و شامگاه، پاک و منزه است خدا در اول شب و اول روز، و ستايش از آن اوست در آسمان‏ها و زمين و هنگام شب و چون روز به نيمه رسد، خدايي که زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مي‏آورد و زمين را بعد از مرگ (و خزان) باز زنده مي‏کند، و همين گونه شما هم پس از مرگ زنده مي‏شويد، پاک و منزه است پروردگارت - پروردگار صاحب عزت - از هر چه توصيف مي‏کنند و سلام بر رسولان و ستايش مخصوص پروردگار عالميان است، پاک و منزه است خداي صاحب ملک و ملکوت، پاک و منزه است خداي صاحب عزت و اقتدار، پاک و منزه است خداي داراي کبريا و عظمت، پاک و منزه است خداي فرمانرواي حقيقي آشکار و نگاهبان پاکيزه صفات، پاک و منزه است خداي فرمانرواي زنده‏اي که نمي‏ميرد، پاک و منزه است خداي فرمانرواي زنده‏ي پاکيزه صفات، پاک و منزه است آن پاينده‏ي جاويد، پاک و منزه است آن جاويد پاينده، پاک و منزه است پروردگار عظيم الشأن من، پاک و منزه است پروردگار والا مرتبه‏ام، پاک و منزه است آن زنده بپا دارنده‏ي همه، پاک و منزه است آن بلند قدر که بلند مرتبه ترين است، پاک و منزه است و متعالي است او، بسيار منزه است و پاکيزه صفات است او، که پروردگار ما و پروردگار فرشتگان و روح است، پاک و منزه است او، پاکيزه صفات است او، که پروردگار ما و پروردگار فرشتگان و روح است، پاک و منزه است آن جاويدي که (از خلق) غافل نيست، پاک و منزه است آن دانايي که ناآموخته است، پاک و منزه است آن آفريدگار ديدني‏ها و ناديدني‏ها، پاک و منزه است آن که ديده‏ها را دريابد و ديده‏ها او را در نيابند و او لطيف آگاه است.

بارالها! من از لطف تو در نعمت و خير و برکت و عافيت صبح کردم؛ پس بر محمد و آل او درود فرست و با رهانيدنم از آتش، نعمت و خير و برکات و عافيت خود را بر من کامل گردان و همواره تا هستم، شکر و عافيت، و فضل و کرامت خود را روزيم کن.

بارالها! من با نور تو هدايت يافتم و با فضل تو بي‏نياز شدم و با نعمت تو صبح و شام کردم.

بارالها! تو را گواه مي‏گيرم و گواهي تو بس است و فرشتگان و پيامبران و رسولان و حاملان عرش و ساکنان آسمان‏ها و زمين و همه خلق تو را گواه مي‏گيرم که تو آن خدايي که هيچ معبود به حقي جز تو نيست، يگانه و بي‏شريکي و محمد بنده و فرستاده توست و تو بر هر چيز توانايي، زنده مي‏کني و مي‏ميراني، مي‏ميراني و زنده مي‏کني و گواهي مي‏دهم که بهشت حق است، روز رستاخيز حق است و لحظه قيامت بي هيچ شکي آمدني است و خدا اهل قبور را بر مي‏انگيزد.

گواهي مي‏دهم که علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام به راستي امير حقيقي مؤمنان است و امامان از فرزندانش همان امامان هدايت يافته‏اند که نه گمراهند نه گمراه کننده، و آنان اولياي برگزيده و حزب پيروز و خالصان بي‏آميغ و بهترين‏هاي خلق و خوش گوهران تواند که آنان را براي حفظ دين خود برگزيدي و در خلق خود ويژه ساختي و بر بندگانت انتخاب کردي و آنان را حجت بر جهانيان قرار دادي؛ صلوات و سلام و رحمت و برکاتت بر آنان باد.

بارالها! اين شهادت را نزد خود در نامه‏ي عملم بنويس تا (روز قيامت) در حالي که از من خشنود باشي آن را به يادم آوري؛ که تو بر هر چه خواهي، توانايي.

بارالها! ستايش از آن توست؛ ستايشي که آغازش بالا رود و آخرش پايان نيابد.

بارالها! ستايش از آن توست؛ ستايشي که آسمان به تواضع براي تو بال بيفکند و زمين و زمينيان، تو را تسبيح گويند.

بارالها! ستايش سرمدي أبدي بي‏انتهاي پيوسته که لايق حضرتت باشد، از آن توست و ستايش در وجود من و بر من و نزد من و با من و پيش از من و پس از من و پيش رو و از بالا و زير من و چون بميرم و يکه و تنها بمانم و آنگاه که فاني شوم (در همه حال اين ستايش‏ها) به تو منتهي گردد (و از آن توست)، اي صاحب اختيار من! ستايش، آن گاه که زنده و برانگيخته شوم (نيز)، ازآن توست.

بارالها! ستايش و سپاس بر همه نعمتهايت - با همه‏ي انواع ستايش‏ها - از آن توست؛ تا آنجا که اي پروردگار ما بپسندي و خشنود گردي.

بارالها! ستايش تنها توراست بر هر خوراک و هر جرعه و هر دلاوري و هر گرفتن و رها کردن و هر مو که در بدن دارم.

بارالها! ستايش از آن توست، ستايشي همپاي ابديت تو، و ستايش از آن توست ستايشي که جز به علم تو پايان نيابد، ستايش از آن توست، ستايشي که جز مشيت تو نباشد، و ستايش از آن توست، ستايشي که جز خشنودي تو پاداش گوينده‏اش نباشد. و ستايش توراست بر بردباري تو پس از دانستنت، ستايش توراست بر عفو تو پس از قدرتت، و ستايش از آن توست اي برانگيزنده‏ي ستايش، ستايش از آن توست اي وارث ستايش، ستايش ازآن توست اي ستايش آفرين، ستايش از آن توست اي پايان ستايش، ستايش از آن توست اي پديد آورنده‏ي ستايش، ستايش از آن توست اي خريدار ستايش، ستايش از آن توست اي عهده‏دار ستايش، ستايش از آن توست اي دارنده‏ي ستايش، و ستايش از آن توست اي ستوده‏ي ازلي ستايش از آن توست اي راست وعده‏ي پايدار پيمان، و اي با اقتدار سپاه و پابرجا در بزرگواري، ستايش از آن توست اي بلند مرتبه‏اي که نيايش‏ها را پاسخ دهنده‏اي، آيات را از بالاي هفت آسمان فرو فرستنده‏اي، بزرگ برکاتي، بيرون آورنده‏ي نور از تاريکي‏هايي و بيرون آرنده‏ي تاريک نشينان به نوري، تبديل کننده‏ي بدي‏ها و نيکي‏ها و قرار دهنده‏ي درجات براي حسناتي.

بارالها! ستايش از آن توست اي بخشنده‏ي گناه و پذيرنده‏ي توبه، (و اي) سخت عقاب توانمند، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، بازگشت همه به سوي توست.

بارالها! ستايش از آن توست در شب چون فرا گيرد، و ستايش از آن توست در روز چون جلوه کند و ستايش از آن توست در آخرت و در دنيا. ستايش از آن توست به شمار هر ستاره و فرشته در آسمان، ستايش از آن توست به شمار هر خاک و ريگ و دانه و ستايش از آن توست به شمار آنچه در دل زمين است، ستايش از آن توست به شمار وزن آب درياها، ستايش از آن توست به شمار برگ درختان، ستايش از آن توست به شمار آنچه بر روي زمين است، ستايش از آن توست به شمار آنچه کتاب آسماني تو آمار گيرد، و آنچه علم تو فرا گيرد، ستايش از آن توست به شمار آدميان، جنيان، خزندگان، پرندگان، چرندگان و درندگان؛ ستايشي بسيار نيکو و خجسته، آن گونه که تو اي پروردگار! دوست داري و مي‏پسندي، و آن گونه که لايق ذات بزرگوار و اقتدار جلال توست.

(سپس ده بار بگو: )

هيچ معبود به حقي جز خدا نيست که يگانه و بي‏نياز است، ملک وجود همه از اوست و ستايش از آن اوست و او لطيف آگاه است.

(و ده بار: ) هيچ معبودي به حقي جز خدا نيست که يگانه و بي‏همتاست، و ملک وجود از آن او و ستايش خاص اوست که زنده مي‏کند و مي‏ميراند، مي‏ميراند و زنده مي‏کند و خود زنده‏ي جاويد است، هر نيکي و خيري به دست اوست و او بر هر چيزي تواناست.

(و ده بار: ) آمرزش مي‏طلبم از خدايي که هيچ معبود به حقي جز او که زنده‏ي پاينده است نيست و از گناه به سوي او باز مي‏گردم.

(و ده بار: ) يا الله، ياالله

(و ده بار: ) اي بخشنده، اي بخشنده

(و ده بار: ) اي مهربان، اي مهربان

(و ده بار: ) اي پديد آورنده‏ي آسمان‏ها و زمين

(و ده بار: ) اي دارنده‏ي شکوه و بزرگواري

(و ده بار: ) اي بسيار مهربان، اي صاحب منت

(و ده بار: ) اي زنده، اي پاينده

(و ده بار: ) اي زنده، که هيچ معبود به حقي جز تو نيست

(و ده بار: ) اي خدا که هيچ معبود به حقي جز تو نيست

(و ده بار: ) به نام خداوند بخشنده‏ي مهربان

(و ده بار: ) بارالها! بر محمد و آل محمد درود فرست

(و ده بار: ) بارالها! آنچه را در خور توست، با من به جاي آور

(و ده بار: ) آمين، آمين

(و سرانجام و ده بار سوره‏ي «قل هو الله احد» را بخوان، سپس چنين بگو: )

بارالها! با من آن کن که لايق بزرگواري توست، نه آن که خود سزاوارم؛ که تو اهل تقوا و آمرزشي و من سزاوار گناهان و خطاهايم؛ پس اي مولاي من به حالم ترحم کن که تو مهربانترين مهربانان عالمي.

(سپس ده مرتبه مي‏گويي: )

هيچ جنبش و هيچ نيرويي جز از خدا نيست، توکل مي‏کنم بر آن زنده‏اي که نمي‏ميرد و ستايش از آن خداست که فرزندي نگرفته است.[1] .

 [1] بحارالانوار / ج 86 / ص 274.

نيايش حضرت در کنار کعبه

- امام حسين عليه‏السلام (در) رکن اسود (دامن کعبه) را مي‏گرفت، و با خدا مناجات و نيايش نموده، عرض مي‏کرد: «اي معبود به حق من! نعمتم بخشيدي و سپاسگزارم نيافتي و مبتلايم نمودي و شکيبايم نديدي؛ ولي پس تو (اي مهربان) نه با ناسپاسي من، نعمت خود را گرفتي، و نه با ناشکيبايي من، سختي و بلاي خود را پيوسته داشتي؛ (آري) اي محبوب دل من! از کريم، جز بزرگواري و کرم سر نزند».[1] .

[1] الهي انعمتني فلم تجدني شاکرا، و أبليتني فلم تجدني صابرا، فلا أنت سلبت النعمة بترک الشکر، و لا أدمت الشدة بترک الصبر، الهي ما يکون من الکريم الا الکرم. (بحارالانوار / ج 99/ ص 197).

دعاي او در مسجد پيامبر، در حال سجده

- راوي گويد: (در مدينه) وارد مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شدم، پس حسين بن علي عليه‏السلام را در سجده ديدم که گونه خود به خاک سوده، مي‏گويد، «سرور من! آقاي من! آيا اعضاي مرا براي گرزهاي آهنين (دوزخ) آفريده‏اي؟! آيا احشاي مرا براي نوشيدن مايع گداخته (دوزخ) آفريده‏اي؟! معبودا! اگر مرا به گناهانم مؤاخذه فرمايي، تو را به بزرگواريت بازخواست خواهم نمود و اگر مرا با گنهکاران محبوس داري، از محبتي که به تو دارم آنان را آگاه خواهيم ساخت، سرور من! فرمانبرداري بندگان، تو را سودي نبخشد، و نافرماني من تو را زياني نرساند، پس آن را که به تو سودي نرساند به من عطا فرما، و آن را که به تو زياني نزند بر من ببخشاي، به راستي که تو رحم کننده‏ترين رحم کنندگاني».[1] .

[1] سيدي و مولاي ألمقامع الحديد خلقت اعضائي، أم لشرب الحميم خلقت أمعائي، الهي لئن طالبتني بذنوني لاطالبنک بکرمک، و لئن حبستني مع الخاطئين لاخبرنهم بحبي لک، سيدي ان طاعتک لا تنفعک، و معصيتي لا تضرک، فهب لي ما لا ينفعک، واغفرلي ما لا يضرک فانک أرحم الراحمين (صحيفة الحسين / ص 65، مقتل خوارزمي/ ج 1/ ص 152).

در زيارت اهل قبور

- از امام حسين عليه‏السلام نقل شده که فرمود: هر کس بر اهل قبور وارد شود، چنين گويد:

«بارالها! پروردگارا! اين ارواح فاني شده، و اجساد تباه گشته، و استخوان‏هاي پوسيده‏اي که با ايمان به تو از دنيا رفتند، اکنون از جانب خود (نسيم و بوي خوش) راحتي، و از جانب من، تحيت و سلام بر آنان فرود آور. خدا به شمار همه‏ي خلايق از آدم تا قيام قيامت، حسنات براي او بنويسد».[1] .

[1] من دخل المقابر فقال: اللهم رب هذه الارواح الفانية، و الاجساد البالية، و العظام النخرة التي خرجت من الدنيا و هي بک مؤمنة، أدخل عليهم روحا منک و سلاما مني. کتب الله له بعدد الخلق من لدن آدم الي أن تقوم الساعة حسنات. (بحارالانوار / ج 102/ ص 300).

تسبيح امام در روز پنجم هر ماه

- تسبيح امام حسين عليه‏السلام در روز پنجم هر ماه چنين بوده است:

«پاک و منزه است آن بلند مرتبه‏اي که برترين است، پاک و منزه است آن بزرگي که بزرگترين است، پاک و منزه است کسي که اين گونه است و ديگري چنان نيست، و هيچ کس توانمندي او را اندازه نتواند کرد، پاک و منزه است کسي که اول او علمي است که در وصف نايد، و آخر او علمي است که پايان نيابد، پاک و منزه است کسي که از راه الهيت خود بر همه‏ي خلايق غالب گشته است، پس هيچ چشمي او را در نيابد، و هيچ عقلي او را همانند نياورد، و هيچ وهمي‏ او را تصور نکند، و هيچ زباني او را در نهايت وصفش نستايد، پاک و منزه است کسي که در هوا (و آسمان) بزرگ‏منش است، پاک و منزه است کسي که مرگ را بر بندگان حتمي‏ساخته است، پاک و منزه است آن فرمانرواي با اقتدار، پاک و منزه است آن فرمانرواي قدوس، پاک و منزه است آن پايدار هميشه (زنده)».[1] .

[1] سبحان الرفيع الاعلي، سبحان العظيم، سبحان من هو هکذا و لا يکون هکذا غيره و لا يقدر أحد قدرته، سبحان من اوله علم لا يوصف، و آخره علم لا يبيد، سبحان من علا فوق البريات بالالهية، فلا عين تدرکه، و لا عقل يمثله، و لا وهم يصوره، و لالسان يصفه بغاية ماله الوصف، سبحان من علا في الهواء، سبحان من قضي الموت علي العباد، سبحان الملک المقتدر، سبحان الملک القدوس، سبحان الباقي الدائم. (بحارالانوار / ج 94/ ص 206).

نيايش عرفه

بلد الامين / ص 251، بحارالانوار / ج 98/ ص 216.

- ستايش مخصوص آن خدايي است که قضاي او را کسي نراند، و عطاي او را کسي باز ندارد، و مانند صنع او صنعت هيچ صنعتگري نيست و او بخشنده دست باز است. انواع نو آفريده‏ها را بيافريد و با حکمت خود، همه‏ي مصنوعات را استوار داشت، جلوداران آفرينش بر او پوشيده نمي‏ماند، و (امانت‏ها) و سپرده‏هاي دار هستي، نزد او تباه نمي‏گردد. کتاب جامع (قرآن) را فرود آورد و شريعت اسلام - اين نور درخشان هدايت - را پديد آورد و اوست که همه‏ي خلايق را بيافريد، و اوست که بر ناگواري‏ها ياريش جويند، هر سازنده‏اي را پاداش دهد و هر قناعت پيشه‏اي را سامان بخشد (و روزي رساند) و به هر زاري کننده‏ي (به درگاهش) مهر ورزد، و همه‏ي منافع خلق را از نزد خود فرود آورده و اين کتاب جامع آسماني (قرآن مجيد) را با نور درخشان خود نازل فرموده است و اوست که نيايش‏هاي بندگان را بشنود و درجات آنان را بالا برد، و از آنان اندوه‏ها (و گرفتاري‏ها) را براند و سرکشان را سرکوب سازد و اشک چشم هر لابه کننده‏اي را رحمت آرد و خواري هر زاري کننده‏اي را بردارد؛ پس هيچ معبود به حقي جز او نيست و هيچ چيز او را همتايي نکند و همانند او چيزي نباشد و اوست شنواي داناي بيناي باريک‏بين آگاه (به دقائق امور) و او بر هر چيز تواناست.

بارالها! من مشتاق تو هستم و به ربوبيت تو گواهي مي‏دهم با اين که اقرار دارم تو پروردگار مني و بازگشت من به سوي توست. پيش از آن که من چيزي ياد شدني باشم آفرينش مرا آغاز کردي، و مرا از خاک (ناچيز) بيافريدي، سپس در أصلاب پدران جايم دادي تا از حوادث ناگوار و دگرگوني روزگار امانم بخشي، پس در آن ايام پيشين و دوران‏هاي گذشته، پيوسته مرا از صلبي به رحمي کوچ دادي، و به خاطر مهرباني و لطف و احساني که به من داشتي مرا در عصر حاکميت کافراني که پيمان تو را شکستند و پيامبرانت را تکذيب نمودند به دنيا نياوردي، بلکه از آنجا که به من دلسوز و مهربان بودي، مرا براي هدايت (توحيدي) که در آن رو به راهم فرمودي، و در آن پرورشم دادي و پيش از من (توسط خاتم پيامبرانت) برايم فراهم گشت، به دنيا آوردي.

از اين پيش هم با خوشرفتاري و نعمت‏هاي سرشارت به من مهرباني نمودي. پس مرا از نطفه‏اي که بيرون ريخته مي‏شود به طور بي‏سابقه‏اي بيافريدي، سپس مرا در تاريکي‏هاي سه گانه (بطن، مشيمه و رحم)، در ميان گوشت و پوست و خون جا دادي. نه مرا شاهد آفرينشم قرار دادي، و نه چيزي از امور آفرينشم را به من واگذاردي، سپس مرا کامل و آراسته به دنيا آوردي و مرا که کودک خردسال در گهواره بودم حفظ کردي و از غذا، شيري گوارا روزيم نمودي، و دل‏هاي دايگان را براي من مهربان ساختي و مادران دلسوز را بر من گماردي و مرا از آفت‏هاي شبانه جنيان مصون داشتي و (آفرينش) مرا از فزوني و کاستي رهانيدي (پس تو بلند مرتبه‏اي، اي مهربان، اي بخشنده) تا زماني که آغاز به سخن نمودم [پس] نعمت‏هاي سرشار خود را بر من تمام کردي؛ پس در هر سال مرا به رشدي فزون پروراندي تا آن گاه که آفرينشم کامل شد و (قواي باطني) و جانم اعتدال يافت [پس] حجت خود را همراهم نمودي (بدين گونه که: ) معرفت خود را به من الهام فرمودي و با عجايب آفرينش خويش مرا به حيرت افکندي و با تازه‏هاي آفرينش خود که در آسمان و زمينت بيافريده‏اي مرا به (تحسين و) سخن واداشتي و مرا براي ياد و شکر و فرمانبرداري بايسته و عبادت خود بيدار نمودي و آنچه را که پيامبرانت آورده‏اند، به من فهماندي و پذيرش خشنودي خود را برايم آسان کردي و در تمام اين امور با کمک و لطف خود بر من منت نهادي، سپس آن گاه که مرا از بهترين خاک زمين بارور آزاد) بيافريدي، براي آسايش من -اي معبود به حق من - به يک نعمت بدون نعمت ديگري راضي نشدي بلکه با بخشش بزرگي که بر من نمودي و احسان ديريني که به من داشتي انواع وسايل زندگاني و اقسام خوراک و پوشاک را روزيم ساختي تا آنجا که همه نعمت‏هاي خود را بر من تمام فرمودي، و همه ناراحتي‏ها را از من دور کردي، جهل و گستاخيم بر تو تو را باز نداشت از اين که مرا به آنچه نزديکت آورد، هدايت فرمايي و به آنچه منزلتم را نزدت افزايد موفق گرداني، پس اگر تو را خواندم پاسخم گفتي و اگر درخواست کردم عطايم فرمودي و اگر فرمانت بردم سپاسم گفتي، و اگر سپاست گفتم فزونيم بخشيدي، همه اين الطاف تو بدين جهت است که نعمت‏ها و احسانت را بر من تمام گرداني. پس چه پاک و منزهي تو، چه منزه و پاکي تو که پديد آورنده‏ي آفرينشي و بازگرداننده‏ي خلق، ستوده صفات و بزرگواري. اسامي تو مقدس و نعمتهايت بزرگ است، پس اي معبود به حق من - کدام نعمتهايت را با نام يا ياد بشمارم؟ يا به شکر کدام عطاهايت برخيزم در حالي که آنها -اي پروردگار من - بيشتر از آنند که شمارشگران بتوانند به شمار آرند يا حافظان بتوانند آگاه شوند؛ پس -اي خدا - آن همه زيان و بدحالي را که از من گرداندي و دور ساختي بيش از اين شادکامي و عافيتي است که بر من آشکار گشته است.

معبودا! گواهي مي‏دهم با حقيقت ايمان خود و پيمان اراده‏هاي آهنين يقين خود، با زلال صراحت توحيد خود و باطن پنهان راز نهفته در دل خود و نيز با رشته‏هاي گذرگاه‏هاي نور ديده‏ام و خطوط اسرارآميز روي پيشانيم، با شکاف گذرگاه‏هاي نفسم، وارونه مخروطي‏هاي نرمه‏ي بيني‏ام، و آوا گذرهاي سوراخ گوشم، و آنچه که دو لبانم بر آن شود و بر هم آيد، با حرکات سخن زبانم و چاله‏ي (ريز و نمکين) چانه دهانم و آرواره‏ام و جاي رويش دندان‏هايم، با رسايي رشته‏هاي درخشش گردنم و جايگاه گوارايي خوردن و نوشيدنم، و (نخاع و) پل ارتباطي مغز سرم و همه‏ي(مويرگ‏ها و) پل‏هاي ارتباطي شاهرگ قلبم و آنچه که سيه چال سينه من در بردارد و آويزه‏ي پرده‏ي دلم و پاره‏هاي گرداگرد جگرم، و آنچه که دنده‏هاي دو پهلويم در برگرفته است و گودي‏هاي مفاصلم، و سر انگشتانم، و فشردگي اندام‏هاي کارگرم، با خونم، مويم، پوستم، عصبم، نايم، استخوان‏هايم، مغزم، رگ‏هايم، و همه‏ي اعضاي وجودم، و آنچه بر آن روييده در دوران شيرخوارگي‏ام و آنچه زمين از من برداشته است، و خواب و بيداريم، آرامش و جنبشم، و همه‏ي حرکات رکوع و سجودم، (آري اي معبود به حق من! به همه اينها) گواهي مي‏دهم که اگر در صدد برآيم و تلاش کنم که به درازاي همه‏ي اعصار، و عمرهاي بلند - بر فرض که عمرم دهند - تنها شکر يکي از نعمتهايت را بجا آورم جز با منت و فضل تو نمي‏توانم که آن نيز بر من شکر پيوسته ديگري را واجب گرداند.

آري اگر من و همه‏ي مردمان شمارش‏گر طمع کنيم که‏ اندازه بخشايش گذشته و آينده تو را بشماريم، نه به شمار آن پي خواهيم برد و نه هرگز آن را توانيم شمرد؛ هيهات! چگونه اين خواهد شد، در حالي که تو از جانب خود، در کتاب گويا و بيان صادق خود خبر دادي که: «اگر نعمت خدا را شماره کنيد، به پايان شمارش آن نخواهيد رسيد»

راست است کتاب تو - اي خداي من - و (راست است) خبر تو.

و پيامبران و رسولانت، وحي (بلند توحيدي) تو را که بر آنان نازل فرمودي، و دين (رسا و کامل) خود را که برايشان تشريع نمودي، (بر ما) رساندند؛ جز اين که من در حد کوشش و تلاش (محدود) خود، واندازه‏هاي توان خويش شهادت مي‏دهم، و از روي ايمان و يقين مي‏گويم که: ستايش، مخصوص آن خداوندگاريست که فرزندي نگرفته تا از او ارث برد، و در ملک بيکران خود شريکي ندارد تا در آنچه آفريند، ناسازگاريش کند، و ياري کننده‏اي از خواري ندارد تا در آنچه سازد کمکش نمايد؛ منزه است او، منزه است او، منزه است او، اگر در آسمان‏ها و زمين جز خدا، خدايان ديگري بود حتما تباه مي‏گشتند و از هم مي‏پاشيدند؛ پس پاک و منزه است آن خداي يگانه، حق يکتاي بي‏نيازي که نه زاد، و نه زاده شد، و هيچ کس او را همتا نباشد، ستايش از آن اوست، ستايشي هم‏پاي ستايش فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل؛ رحمت و سلام خدا بر بهترين خلق خود محمد، خاتم پيامبران و دودمان پاک و زلال او باد. بارالها! مرا ترسان از خودت بگردان (چنان که) گويا تو را مي‏بينم و با تقواي خود خوشبختم ساز و با معصيت خود بدبختم مساز و در قضاي خود خيرم گزين، و در قدر خود مبارکم فرما، تا نخواهم شتاب آنچه را تو تأخير اندازي، و نه تأخير افتادن آنچه را تو پيش اندازي.

بارالها! بي‏نيازي را در جانم و يقين را در دلم و اخلاص را در عملم، و نور را در ديده‏ام و بصيرت را در دينم قرار ده و مرا به اندام‏هايم بهره‏ور ساز، گوش و چشمم را دو وارث من گردان (تا از عقل و ايمانم فرمان برند)، و بر آن که بر من ستم کند يارم باش، و انتقام را روزيم فرما، و بدين وسيله چشمم را روشن کن.

بارالها! غمهايم را برطرف کن، و عيب‏هايم را بپوشان، گناهانم را بيامرز، شيطانم را بران، و گروها (و تعهداتم) را برهان و برايم -اي معبود به حق من - در دنيا و آخرت بالاترين درجه (کمال و قرب) را مقرر فرما.

بارالها! ستايش از آن توست که مرا آفريدي، سپس شنوا و بينا قرار دادي و ستايش از آن توست که با اين که از آفرينش من بي‏نياز بودي مرا آفريدي، سپس زنده‏ي آراسته قرارم دادي

پروردگارا! از آن رو که مرا پديد آوردي و آفرينشم را اعتدال بخشيدي، (پروردگارا) از آن رو که مرا ايجاد نمودي و صورتم را زيبا آفريدي، (پروردگارا) از آن رو که به من احسان نمودي و در وجودم عافيت بخشيدي، (پروردگارا) از آن رو که مرا حفظ فرمودي و توفيقم دادي، (پروردگارا) از آن رو که بر من انعام فرمودي و هدايتم نمودي، (پروردگارا) از آن رو که مرا پناه دادي و از هر خيري عطايم بخشيدي، (پروردگارا) از آن رو که مرا سير و سيراب نمودي، (پروردگارا) از آن رو که مرا بي‏نياز و خشنود کردي، (پروردگارا) از آن رو که به من عنايت فرمودي و عزتم دادي، (پروردگارا) از آن رو که مرا در پوشش ياد زلال خود قرار دادي و از آفريده‏هاي خود به حد کافي در دسترسم نهادي؛ (خدايا چنان که اين موهبت‏ها را فرمودي نيز) بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا بر آفت‏هاي روزگاران، و تحولات (و حوادث ناگوار) روزان و شبان ياري فرما، و مرا از هراس‏هاي دنيا و غم‏هاي آخرت نجات بخش و از شر آنچه ستمگران در زمين مي‏کنند، نگهدار.

بارالها! از هر چه مي‏ترسم کفايتم فرما و از هر چه بيمناکم نگاهم دار. در جان و دينم نگهبانم باش و در سفر حفظم کن، در اهل و مال و فرزندانم (در غياب من) جانشين باش و در هر چه روزيم فرمودي برکتم ده، در پيش خويشم خوار (و کوچک) و در چشم مردم (عزيز و) بزرگم نما و از شر جن و انس سلامتم دار، به گناهان رسوايم مساز و به (ناخالصي انگيزه و) نيتم خوارم مکن، و با کردارم هلاکم منما و نعمتهايت را از من مگير و به غير خودت واگذارم مکن، به چه کسي مرا وا مي‏گذاري؟ به خويشان که از من ببرند؟ يا به بيگانگان که (براي منافع خود) بر من يورش آرند.[1] .

يا به آنان که مرا ضعيف و ناتوان خواهند در صورتي که تو پروردگار و اختياردار امور مني.

(خدايا! در اين ظلمتکده‏ي دنيا و آشفتگي هياهوي کثرات) به تو از غربت خود مي‏نالم و از دوري منزل (خلد و قرب) خود شکوه مي‏کنم و از خواريم در برابر کسي که اختياردار امورم نموده‏اي شکايت دارم.

بارالها! خشمت را بر من روا مدار، اگر تو بر من خشم نگيري از (خشم) جز تو باکم نيست، بلکه عافيت تو برايم توان بخش‏تر است. پس از تو مي‏طلبم - به آن نور جمالت که در قلمرو (احاطه‏ي قيومي) آن، زمين و آسمان‏ها جلوه نموده‏اند و امر پيشينيان و پسينيان بر آن سامان گيرد - که مرا بر خشم خود نميراني و قهر خود را بر من فرود نياوري، تو مي‏تواني (از قهر) به رضا بازآيي تا پيش از مرگ از من خشنود شوي، هيچ معبود به حقي جز تو نيست اي پروردگار شهر حرام (مکه)، و مشعرالحرام، و خانه کهن کعبه که برکتت را بر آن فرود آورده‏اي و آن را براي همه‏ي مردم، امن قرار داده‏اي.

اي آنکه با بردباريش از گناهان بزرگ درگذرد، اي آن که به فضلش نعمت سرشار بخشد، اي آن که به کرمش شايان عطا فرمايد، اي پشتوانه‏ي من در (گرفتاري و) اندوهم، اي مونسم در (تنهايي و) قبرم، اي ولي نعمتم، اي معبود من و پدرانم (ابراهيم، اسماعيل، اسحاق و يعقوب) و اي پروردگار جبرئيل و ميکائيل و اسرافيل، واي پروردگار محمد خاتم پيامبران، و اي خداي برگزيدگان، و اي نازل کننده تورات و انجيل و زبور و قرآن عظيم، اي فرو فرستنده «کهيعص»، «طه»، «يس»، و «قرآن حکيم»؛ تو پناه مني آن گاه که همه راه‏ها - هر چند وسيع باشند - مرا درمانده کنند، و زمين با همه پهناوريش بر من تنگ شود، (خدايا) اگر رحمت تو دستم نگيرد از رسوايان خواهم بود، تويي که مرا بر دشمنانم ياري نموده پيروز فرمايي و اگر نصرت تو دستم نگيرد از شکست خوردگان خواهم بود.

اي آن که خود را ويژه‏ي والايي و بزرگواري نمودي، اي آن که دوستانش به عزت او عزيز گشتند، اي آن که پادشاهان طوق خواري در برابرش بر گردن نهاده، از قهر او بيمناک‏اند، (اي آن که) خيانت چشم‏ها، و اسرار سينه‏ها و غيب آينده‏ي زمان‏ها و روزگاران را مي‏داند، اي آن که جز او کسي نداند چونست او، اي آن که جز او کس نداند چيست او، اي آن که جز او کس نداند آنچه داند او، اي آن که زمين، بر آب فشرد و هوا را به آسمان بند آورد، اي آن که گرامي‏ترين نام‏ها براي اوست، اي صاحب نيکويي بي وقفه.

اي آن که آن کاروان را در بيابان بي‏آب و علف براي نجات يوسف آماده ساخت و از قعر چاهش برآورد و پس از بردگي پادشاهش نمود، اي آن که يوسف را به يعقوب پس از آن که ديدگانش از اندوه سفيد شد، برگرداند، اي آن که زيان و بلا را از ايوب گشود، اي آن که دست ابراهيم را از ذبح پسرش پس از کهنسالي نگهداشت، اي آن که دعاي زکريا را مستجاب نمود و يحيي را به او بخشيد و او را تنها و بي‏کس نگذاشت، اي آن که يونس را از شکم ماهي برآورد، اي آن که دريا را براي بني‏اسرائيل شکافت و آنان را رهانيد و فرعون و لشکرش را از غرق شدگان ساخت، اي آن که بادهاي مژده‏بخش را پيش از باران رحمتش، فرستاد، اي آن که بر عقوبت آن که نافرمانيش کند شتاب ننمايد، اي آن که ساحران را پس از عمري بي‏ديني نجات داد، با اين که در سايه نعمت او روزي مي‏خوردند و ديگري را مي‏پرستيدند و با او مقابله و مبارزه مي‏کردند و پيامبرانش را تکذيب مي‏کردند.

اي «الله» اي آغازگر آفرينش که خود هرگز آغازي نداري، اي هستي پيوسته که پاياني نداري، اي زنده، اي خود بپاي بپادارنده، اي زنده‏کننده‏ي مردگان، اي آنکه هر جاني را با آنچه به دست مي‏آورد نگه مي‏داري، اي آن که با وجود شکر اندکم، محرومم نمي‏کند و به رغم گناه بزرگم، رسوايم نمي‏سازد، اي آن که مرا بر گناهان مي‏بيند و خوارم نمي‏کند، اي آن که در کوچکي حفظم نمود، و در کهنسالي روزيم داد، اي آن که نعمت‏هاي او نزد من به شمار نيايد، اي آن که نعمت‏هايش نزد من عوض ندارد، اي آن که با خير و احسان روي به من آورد و من با بدي و گناه رو به او نمودم، اي آن که مرا به ايمان هدايت فرمود، پيش از آن که شکر انعامش را بشناسم.

اي آن که در بيماري او را خواندم و شفايم بخشيد، در برهنگي او را خواندم و پوششم عطا کرد، در گرسنگي او را خواندم و غذايم داد، در تشنگي او را خواندم و سيرابم نمود، در ذلت او را خواندم و عزيزم فرمود، در ناداني او را خواندم و معرفتم بخشيد، در تنهايي او را خواندم و افزونم ساخت، در آوارگي [و غيبت] او را خواندم و به [وطن] بازم گردانيد، تهيدست او را خواندم و توانگرم نمود، ياريخواهانه او را خواندم و ياريم فرمود، توانگرانه او را خواندم و دارائيم نگرفت، و از همه اين خواهش‏ها دست کشيدم و باز آغاز به احسانم نمود؛ پس حمد و سپاس تنها توراست، اي آن که از لغزشم درگذشتي و اندوهم را زدودي و دعوتم را پذيرفتي و زشتيم را پوشاندي و به مقصودم رساندي و بر دشمنم پيروز ساختي، و اگر نعمت‏ها و منت‏ها و بخشش‏هاي کريمانه‏ات را برشمارم تمام نتوانم کرد.

مولاي من! تويي که نعمت دادي، تويي که احسان کردي، تويي که نيک رفتاري نمودي، تويي که فضيلت دادي، تويي که منت نهادي، تويي که کامل کردي، تويي که روزي دادي، تويي که عطا نمودي، تويي که توانگر ساختي، تويي که سرمايه دادي، تويي که پناه دادي، تويي که کفايت فرمودي، تويي که هدايت کردي، تويي که از گناه نگهداشتي، تويي که (عيوبم را) پوشاندي، تويي که آمرزيدي، تويي که (از تقصيراتم) درگذشتي، تويي که قادر نمودي، تويي که ادب دادي، تويي که کمک کردي، تويي که بازويم گرفتي، تويي که تأييد فرمودي، تويي که ياري کردي، تويي که شفا بخشيدي، تويي که عافيت دادي، تويي که گرامي داشتي، تو مبارکي -اي پروردگار ما - و برين مرتبه‏اي؛ پس ستايش هميشه تو را سزد و شکر پايدار و پيوسته، تو را بايد.

بار معبودا! (اين) منم معترف به گناهان خود، تو آنها را بيامرز؛ منم که خطا کردم، منم که غافل ماندم، منم که ناداني نمودم، منم که قصد گناه کردم، منم که فراموش نمودم، منم که به خود اعتماد کردم، منم که گناه عمدي نمودم، منم که وعده دادم، منم که تخلف کردم، منم که پيمان شکستم، منم (اي معبود به حق من) که اقرار کردم و به نعمت‏هاي تو نزد خود اعتراف نمودم و باز به گناهانم برگشتم؛ پس مرا بيامرز اي آن که گناهان بندگان، او را زياني نرساند و او از اطاعت آنان بي‏نياز است و هر کدامشان عمل صالح کند با کمک و رحمتش او را توفيق بخشد.

پس (اي معبود به حق من) ستايش، مخصوص توست، فرمانم دادي، سرپيچيدم؛ نهي‏ام کردي، مرتکب شدم؛ اکنون چنانم که نه بي‏گناهم تا بهانه آورم، نه توانمندي (جز تو) دارم تا از او ياري جويم، پس اي مولاي من! با چه چيز رو به سويت آرم؟ آيا با گوشم، يا با چشمم، يا با زبانم، يا با دستم، و يا با پايم؟ آيا همه‏ي اينها نعمت‏هاي تو در نزد من نيست که با همه‏ي آنها نافرمانيت نموده‏ام؟

اي مولاي من! اکنون حق با توست و بر من راه هر بهانه‏اي بسته است، اي آن که زشتي‏هاي مرا از پدران و مادران پوشاندي تا مرا نرانند، و از خويشان و برادران پوشاندي تا مرا سرزنش نکنند و از پادشاهان پوشاندي تا مرا مجازات ننمايند، اي مولاي مهربان من! اگر آنان بر آنچه تو از من مي‏داني با خبر مي‏شدند، بي‏درنگ مهلتم نمي‏دادند و رهايم مي‏کردند و از من مي‏بريدند.

اکنون -اي آقاي مهربان من - اين منم که شکسته و خوار، درمانده و بي‏ارزش، پيش روي تو ايستاده‏ام، نه بي‏گناهم تا بهانه آورم و نه تواني دارم که کمک جويم و نه دليلي دارم تا رو کنم، و نه مي‏توانم بگويم که گناه نکرده و بد ننموده‏ام، اي مولاي من، اميد ندارم بر فرض انکار، انکارم سودي بخشد؛ چگونه و کجا سود بخشد در حالي که همه اندامهايم به آنچه کرده‏ام بر من گواهند، و به يقين و بي‏ترديد مي‏دانم که تو از کارهاي بزرگ از من مي‏پرسي، و البته تو آن حکيم عادلي هستي که ستم نکند، و همان عدل توست که مرا هلاک خواهد کرد و (من به سوي فضل و رحمت تو) از همه‏ي عدل تو گريزانم.

اکنون - مولاي من - اگر مرا عذاب دهي، به سبب گناهانم پس از اتمام حجت بر من باشد و اگر از من درگذري از بردباري و بخشش و بزرگواري تو باشد.

هيچ معبود به حقي جز تو نيست، منزهي تو؛ اين منم که از ستمگرانم، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، منزهي تو، اين منم که از آمرزش خواهانم، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، منزهي تو، اين منم که از يکتاپرستانم، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، منزهي تو، اين منم که از بيمناکانم، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، منزهي تو، اين منم که از اميدواران مشتاقم، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، منزهي تو، اين منم که از درخواست کنندگانم، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، منزهي تو، اين منم که از تهليل و تسبيح گويانم، هيچ معبود به حقي جز تو نيست اي پروردگار من و پروردگار نياکان پيشين من.

بارالها! اين ستايش من است در مقام تمجيد تو، و اخلاص من است در مقام توحيد تو، و اقرارم به احسان‏هاي توست در مقام شمارش آن، اگر چه معترفم که آنها را نتوانم شمرد زيرا بي‏شمار و سرشار و نمايان است و از دير زمان تاکنون پيوسته است، نعمت‏هايي که هميشه، از آن زمان که مرا آفريدي و از آغاز عمرم که پديد آوردي، مرا در آن با همان فراواني و سرشاري فرو پوشانده‏اي؛ يعني توانگر نمودن پس از نداري، برطرف ساختن زيان و بدحالي و سبب سازي آسايش و خوشحالي، راندن تنگدستي و دشواري، گشايش از اندوه و گرفتاري و عافيت تن و سلامت در دينداري.

و اگر همه‏ي جهانيان از اولين و آخرين، براي اندازه [و سنجش] يادآوري نعمتت مرا ياري رسانند، نه من بر آن قادرم و نه آنان؛ پاکيزه و برتري، اي پروردگار عظيم کريم رحيم، احسان‏هاي تو به شمار نيايد و (خلايق) به ستايش تو نرسند، و نعمتهايت عوض ندارد، بر محمد و آل محمد درود فرست و نعمتت را بر ما تمام گردان و ما را با اطاعت خود خوشبخت فرما، منزهي تو هيچ معبود به حقي جز تو نيست.

دعوت هر بيچاره پريشان را آنگاه که بخواندت پاسخ مي‏دهي و ناراحتي او را برطرف مي‏فرمايي، و گرفتاران را به فرياد مي‏رسي، بيماران را شفا مي‏بخشي، فقيران را توانگر مي‏سازي، شکستگان را جبران مي‏کني، خردسالان را مهر مي‏ورزي، بزرگسالان را ياري مي‏رساني، به جز تو پشتيباني نيست، و بالاتر از تو توانايي نيست، تويي که بلند مرتبه و بزرگي، اي آزاد کننده اسير در زنجير، اي روزي بخش طفل خردسال، اي پناه پناهنده‏ي هراسان، اي آن که نه شريک داري نه وزير، بر محمد و آل محمد درود فرست و در اين لحظات پاياني روز عطايم فرما بهترين آنچه را که به هر يک از بندگانت عطا مي‏کني و مي‏بخشي از نعمتي که در اختيار مي‏نهي و احسان‏هايي که تازه مي‏کني و بلاهايي که مي‏گرداني و اندوهي که برطرف مي‏سازي و نيايشي که مي‏شنوي و کردار نيکي که مي‏پذيري و کردار بدي که مي‏پوشاني، حقا که تو با لطفي و آگاهي، و بر هر چيز که بخواهي توانايي.

بارالها! تو نزديکترين کسي هستي که خوانده مي‏شود، سريع‏ترين کسي هستي که پاسخ مي‏دهد، کريم‏ترين کسي هستي که عفو مي‏کند، دست‏بازترين کسي هستي که مي‏بخشد، و شنواترين کسي هستي که از او مسئلت مي‏شود؛ اي رحمان دنيا و آخرت و اي رحيم دنيا و آخرت، هيچ مسئولي همچو تو نيست و هيچ آرزويي جز تو نيست، تو را خواندم و پاسخم دادي، از تو خواستم و عطايم فرمودي، به تو رو آوردم و مهربانيم نمودي، به تو دل بستم و نجاتم دادي و به تو پناه آوردم و کفايتم کردي.

بارالها! بر محمد بنده و فرستاده و پيامبرت، و بر آل پاک و پاکيزه او درود فرست و نعمتهايت را بر ما کامل فرما، و عطايت را بر ما گوارا ساز، و ما را سپاسگزار خود، و يادآور احسان‏هاي خويش قرار ده، آمين يا رب العالمين.

بارالها! اي آن که مالک شوي و اندازه نگهداري، و قادر شوي و پيروز گردي، نافرماني شوي و بپوشاني، و آمرزشت خواهند و بيامرزي، اي آخرين خواسته مشتاقان، واي منتهاي آرزوي اميدواران، اي آن که عملش بر هر چيزي احاطه يافته و دلسوزي و مهرباني و بردباريش پذيرندگان [و رو آورندگان] را فرا گرفته است.

بارالها! ما در اين لحظات پاياني اين روز (که آن را به محمد پيامبر و فرستاده و برگزيده و امينت، شرافت دادي و بزرگ نمودي) به تو روي آورديم، پس -اي خدا - درود فرست بر آن مژده دهنده‏ي هشدار دهنده، آن چراغ تاباني که او را بر اهل اسلام ارزاني داشتي و او را براي جهانيان، رحمت قرار دادي.

بارالها! بر محمد و آل او درود فرست آن چنان که محمد، شايسته آن است، اي بزرگوار! بر او و بر همه‏ي خاندان نجيب و پاکيزه و پاکش درود فرست، و ما را در عفو خود فرو بر؛ چرا که (در اين سرزمين نيايش) شيون‏ها به هر زباني به درگاهت بلند است، پس در اين لحظات پاياني روز براي ما بهره‏اي از هر چه مي‏گستراني و از هر نوري که با آن هدايت مي‏فرمايي و از هر رحمتي که پراکنده مي‏سازي و از هر عافيتي که پوشش مي‏دهي و از هر برکتي که نازل مي‏کني و از هر رزقي که مي‏گستراني مقرر فرما، اي رحم کننده‏ترين رحم کنندگان!

بارالها! ما را در اين هنگام، کامياب، رستگار، نيکي يافته و بهره‏مند برگردان، و ما را از نوميدان قرار مده؛ از رحمت خود بي‏بهره مساز و از فضل خود که آرزويش مي‏بريم باز مدار؛ ما را از ناکامان و رانده شدگان از درگاهت مگردان، از رحمت خود محروم مفرما و از فضيلت آن بخشش‏هايت که انتظار داريم مأيوس مکن، اي بخشنده‏ترين بخشندگان، و اي گرامي‏ترين بزرگواران.

بارالها! با يقين به درگاهت رو آورده و آهنگ خانه کعبه‏ات نموده، قصد زيارت آن را داريم، ما را بر اعمال حج ياري کن و حج ما را کامل ساز و از گناهان ما -اي خدا - در گذر و عافيتمان بخش، زيرا اينک دستانمان را - که نشان ذلت اعتراف دارند - به سوي تو بلند کرده‏ايم.

بارالها! در اين لحظات پاياني روز، آنچه از تو خواستيم به ما ببخش و آنچه از تو کفايت آن را درخواست کرديم کفايت کن؛ زيرا جز تو ما را بسنده‏يي نيست، و جز تو ما را هيچ پروردگاري نيست؛ فرمانت در ميان ما نافذ است، علمت به ما احاطه دارد، داوريت در ميان ما عادلانه است؛ خير را براي ما حتمي ساز و ما را از اهل خير قرار بده.

بارالها! به بخشندگيت، پاداش بزرگ و ذخيره‏ي گرانبها، و توانگري هميشگي را براي ما قطعي ساز، همه‏ي گناهانمان را بيامرز و ما را با هلاک شوندگان نابود مفرما و دلسوزيت را از ما برمتاب، به مهربانيت اي مهربانترين مهربانان!

بارالها! ما را در اين هنگام از کساني قرار ده که درخواست کردند و عطايشان فرمودي، شکرت گفتند و فزونشان بخشيدي، به سوي تو رو آوردند و پذيرايشان گشتي، از گناهانشان رهيده به تو برگشتند و تو گناهانشان را آمرزيدي، اي آن که خداوند شکوه و بخشايشي!

بارالها! توفيق بندگيمان بخش، و قوت طاعتمان ده، از گناهمان بازدار و لابه و زاري ما را بپذير، اي بهترين کسي که درخواستش کنند، اي مهربانتر وجودي که از او ترحم جويند، اي کسي که به هم آمدن نامرئي پلک‏ها، و نگاه چشم‏ها، و هر آنچه در جان‏ها جاي گرفته و در دل‏ها نهان است بر او مخفي نيست، حقا که همه اينها را علم تو بر شمرده و بردباري تو فرا گرفته است، تو منزه و بسيار برتري از آنچه ظالمان (درباره تو) گويند؛ آسمان‏ها و زمين و هر که در آنهاست تو را تسبيح مي‏گويند و هيچ چيزي نيست جز آن که تسبيحت مي‏گويد و به ستايشت سرگرم است، هر سپاس و سرافرازي و بلند مرتبگي از آن توست، اي خداوند شکوه و بزرگواري و فضل و احسان و نعمت‏هاي بزرگ، تويي که بخشنده و گرانمايه و دلسوز و مهرباني، روزيت را بر من گشايش ده، و مرا در تن و دينم عافيت بخش و بيمم را ايمن ده و گردنم را از آتش برهان.

بارالها! مرا به مکر خود گرفتار مکن، آرام آرام به قهر خود دچار مساز خوارم مگردان و شر فاسقان جن و انس را از من بران.

اي شنواترين شنوندگان، اي بيناترين بينندگان، اي زودترين حسابرسان، اي مهربانترين مهربانان! بر محمد و آل محمد درود فرست، خدايا از تو حاجتي مي‏خواهم که اگر آن را عطايم کني، آنچه از من دريغ داري زيانم نرساند، و اگر آن را از من باز داري هر آنچه عطايم کني سودم نبخشد، از تو مي‏خواهم که گردنم را از آتش برهاني، هيچ معبود به حقي جز تو نيست يگانه‏ي بي‏شريکي، و ملک وجود از آن تو و همه‏ي ستايش‏ها مخصوص توست، و تو بر هر چيز توانايي اي پروردگار من، اي پروردگار من، اي پروردگار من!...

خدايا! من در دارائي خود نادارم، پس چگونه در نداري خود فقير نباشم؟ معبودا! من در دانايي خود، نادانم، پس چگونه در ناداني خود، نادان نباشم؟ الها! گوناگوني‏هاي تدبيرت (در اوضاع خلايق)، و سرعت پيچش (و تحول) تقديراتت (در احوال بني‏آدم) بندگان عارف تو را از اين که به عطايي دل آرام شوند و در بلا اميد از تو بردارند باز مي‏دارد.

الها! هر آنچه پستي مرا سزد از من است و هر آنچه کرم تو را سزد از توست، خدايا! پيش از پيدايش ناتواني در من، خود را با لطف و مهرباني نسبت به من ستودي، آيا پس از ناتوانيم آنها را از من دريغ مي‏داري؟ الها! اگر خوبي‏ها از من سر زند به فضل توست و تو منت بر من داري و اگر بدي‏ها از من پديد آيد، (محکوم) به عدل توست و تو بر من حجت داري، الها! چگونه مرا به خود وا مي‏گذاري در صورتي که از من کفالت فرمودي؟ و چگونه شکست خوردم در صورتي که تو ياور مني؟ يا چگونه نااميد شوم در صورتي که نوازشگر مني، اکنون توسط نيازمنديم به تو، دست به دامنت گشته‏ام و چگونه با چيزي که هرگز به ناحيه قدس تو نرسد توسلت جويم؟ يا چگونه از حال خود به تو شکايت کنم که بر تو پنهان نيست؟ يا چگونه با گفتارم شرح دهم که آن هم از تو و برايت آشکار است؟ يا چگونه آرزوهايم را بي‏بهره مي‏سازي در حالي که به درگاه تو آمده‏ام؟ يا چگونه احوال مرا نيک نسازي و حال آنکه احوالم به تو برجاست!

معبودا! با اين نادانيم چقدر به من لطف داري! و با اين همه زشتي کردارم چقدر به من مهرباني.

معبودا! چقدر به من نزديکي و من از تو دورم! و چقدر تو با من رأفت داري! پس چيست که مرا از تو محجوب داشته است؟

اي معبود به حق من! از آثار (و مظاهر) گوناگون (دار کثرت) و تحولات (شگرف) اطوار وجودي، پي بردم که مقصود تو از من آن است که در هر چيزي (و هر مظهري) خود را به من بشناساني (و احاطه قيومي خود را به من بنماياني) تا در هيچ چيزي از تو بي‏خبر نباشم.

الها! هر چه پستي من لالم کند، کرم تو مرا به سخن آرد، و هر گاه که اوصاف (ناشايسته‏ي) من نوميدم سازد، نيکويي‏هاي تو اميدوارم نمايد.

الها! کسي که خوبي‏هايش بدي است، چگونه بدي‏هايش بدي نباشد! و کسي که حقيقت‏هايش ادعاست، چگونه ادعاهايش ادعا نباشد؟

الها! حکم نافذ و مشيت قاهر تو (که همه‏ي قلمرو هستي را فرا گرفته است) براي هيچ صاحب سخني، جاي سخن و براي هيچ صاحب حالي، حال ثابت نگذاشته است.

خدايا! چه بسيار که بناي طاعتي افراشتم و چه بسيار حال عبادتي که استوار کردم [ولي] عدل تو، تکيه مرا به آن از بن کند و فضل تو مرا به آن بازگرداند.

معبودا! تو خود مي‏داني که اگر چه انجام طاعت تو را قطعي و پيوسته نداشته‏ام، ولي محبت و تصميم آن را هميشه داشته‏ام.

خدايا! چگونه تصميم گيرم در حالي که تو قاهري؟! چگونه تصميم نگيرم که تو فرمان دهنده‏اي؟! الها آمد و شد (انديشه) من در آثار و نشانه‏ها مايه‏ي دوري ديدار (و وصال) توست، پس همه‏ي وجود مرا در حضرتت به خدمتي فراهم آر که مرا به تو رساند.

چگونه به رهنمايي چيزي که در وجودش به تو نيازمند است از پي وجودت برآييم؟ آيا جز تو چيزي ظهوري دارد که از تو نباشد تا آشکار کننده‏ي تو شود؟ کي پنهان بوده‏اي تا نيازمند دليلي باشي که به تو رهنمون شود؟! کي دور شده‏اي تا آثار و نشانه‏ها ما را به تو رسانند؟! کور است چشمي که تو را بر خود نگهدار و مراقب نبيند، و زيان زده است داد و ستد کسي که از محبت خود برايش نصيبي قرار نداده‏اي!

الها! [بندگان را] فرمان دادي تا به نشانه‏هاي تو باز گردند، اکنون مرا (که بي تاب وصالم) از راه پوشش انوار (جمال و جلالت) و رهنمايي (شهود و) بينا دلي به خود جلب کن تا همچنان که از آنها به تو ره يافتم، از آنها به بارگاه وصالت باريابم در حالي که رازم از نگاه به آنها پنهان و همتم از تکيه بر آنها والا باشد، که تو بر هر چيز توانايي.

اي معشوق يگانه‏ي من! اين ذلت (عاشقانه‏ي) من است که پيش رويت عيان است و اين حال شکسته و سوز عشق من است که بر تو پنهان نيست، از تو وصالت را جويايم و به تو بر تو رهنما خواهم، پس با (تجلي) نورت مرا به خود رهنمون شو، و با (خلوص و) صدق عبوديت، مرا نزد خود بپاي دار.

معبودا! مرا از گنجينه‏ي علم (و اسرار ناب) خود بياموز، و مرا با پوشش مصون (از أغيار) خود نگهدار.

الها! مرا با حقايق (معرفت) مقربانت بياراي، و به طريقه‏ي مجذوبان (مشتاقت) به راه انداز.

خدايا! مرا با تدبيرت از تدبير خودم و با اختيارت از اختيار خودم بي‏نياز فرما، و مرا بر پايگاه‏هاي پريشانيم واقف گردان.

الها! مرا از ذلت نفسم برآر و مرا پيش از ورود در گورم، از شک و شرکم پاک فرما. از تو ياري مي‏جويم ياريم کن، بر تو توکل دارم مرا وامگذار، از تو مي‏خواهم نااميدم مگردان، فضلت را آرزومندم محرومم مساز، به آستان تو پيوسته‏ام، دورم نکن، و بر درگاهت ايستاده‏ام مرا مران.

خدايا! رضاي تو منزه است از اين که سببي از جانب تو داشته باشد، پس چگونه برايش از جانب من سببي خواهد بود؟!

الها! تو در ذات خود بي‏نياز از آني که از جانب (افعال) خودت به تو سودي رسد، پس چگونه از من بي‏نياز نباشي؟!

معبودا! قضا و قدر تو مرا به آرزو مي‏افکند و دلبستگي به خواسته دل اسيرم مي‏سازد؛ پس تو ياورم باش تا پيروز و بينايم کني و مرا با فضل خود بي‏نياز گردان تا به (لطف) تو از تلاش و طلب خود بي‏نياز شوم، تويي که انوار (تجليات جمال) خود را در دل‏هاي اوليايت تاباندي تا تو را شناختند و به يکتايي ستودند، تويي که بيگانگان را از دل عاشقانت زدودي تا جز تو را دوست ندارند و جز تو پناهي نگيرند، تويي که انيس آناني آنجا که عوالم (ملک و ملکوت) به هراسشان افکند و تويي که آنان را هدايت فرمايي، آنگاه که نشانه‏ها برايشان آشکار شود. چه دارد آن که تو را ندارد؟ و چه ندارد آن که تو را دارد؟ ناکام است آن که به جاي تو، ديگري را پسندد و زيان کار است آن که روي از تو برتابد. چگونه به ديگري اميد برند با اين که تو قطع احسان نکرده‏اي و چگونه از ديگري بجويند با اين که تو شيوه‏ي عطا بخشيت را تغيير نداده‏اي؟!

اي آن که شيريني أنس خود را به دوستدارانت چشاندي، پس تملق گويان در پيشگاه (جلال و کبريايي) تو ايستادند، اي آن که جامه‏ي هيبت خود را بر اندام اوليايت پوشاندي تا در برابرت به استغفار ايستادند! تويي که ياد از خلايق کني پيش از آن که پرستندگان به تو روي آرند، تويي که عطا بخشي پيش از آن که جويندگان بخواهند، تويي که پر بخششي و در آنچه به ما بخشيده‏اي به وام خواهاني!!

الها! با رحمتت مرا بطلب، تا به وصالت رسم، و با فضلت مرا جذب کن تا يکسر به تو رو کنم، خدايا! اميدم از تو نمي‏برد اگر چه نافرمانيت کنم و ترسم از تو زدوده نمي‏شود اگر چه فرمانت برم، عوالم آفرينش مرا به تو نزديک نموده و آگاهي به کرمت، مرا به آستانت فرود آورده است.

معبودا! چگونه نوميد شوم که تو آرزوي مني؟! چگونه خوار شوم که تو تکيه‏گاه مني.

خدايا! چگونه دعوي عزت کنم، که در ذلت، قرارم داده‏اي و چگونه دعوي عزت نکنم با اين که به بندگي خود نسبتم داده‏اي؟!

الها! چگونه نياز نيارم با اين که در نيازمندان جايم داده‏اي و چگونه نياز آرم با اين که به وجود خود بي‏نيازم فرموده‏اي؟! تويي که هيچ معبود به حقي جز تو نيست، خود را به هر چيز شناساندي پس چيزي نيست که تو را نشناسد، تويي که خود را در هر چيز به من شناساندي پس تو را در هر چيز، نمايان ديدم و تويي که بر هر چيزي عياني، اي آن که با رحمت رحماني خود (به همه‏ي عوالم ملک و ملکوت) استيلا يافتي، پس عرش (هستي ماسوا)، در جلوه ذات (سرمدي) تو پنهان گشت، مظاهري را با مظاهري ديگر محو نمودي، و اغيار را (که در دار اعتبار و کثرات خودي دارند) با فراگيري افلاک (تجليات) انوار (وحدت خود فاني ساختي و) نابود نمودي.

اي آن که در سراپرده‏هاي عرش خود، پنهان از ديدگاني، اي آن که با تمام درخشندگي و زيبايي خود جلوه نمودي، پس عظمت و کبريائيش، استيلايش را (بر همه ماسوي) محقق ساخت. چگونه پنهاني و حال آن که پيدايي، چگونه غايبي و حال آن که همه را نگهبان و همه جا حاضري! حقا که بر همه چيز توانايي، و ستايش تنها از آن خداي يگانه است.

[1] (طبق نسخه ديگر: ) يا به بيگانگان که به من ترشروئي کنند؟.

حرز امام

حرز: دعايي که به کاغذ بنويسند و همراه خود نگه دارند

بحارالانوار / ج 94/ ص 265.

- به نام خداوند بخشنده مهربان، اي هميشه، اي پايدار، اي زنده! اي پاينده‏ي بپا دارنده! اي از بين برنده غم‏ها! اي گشاينده اندوه‏ها! اي برانگيزنده‏ي پيامبران! اي راستگو در پيمان! خدايا اگر برايم نزد تو خشنودي و محبت است پس مرا و برادران و شيعيانم را که از من پيروي مي‏کنند بيامرز و آنچه در نسل من است پاکيزه ساز، به رحمتت سوگند، اي رحم کننده‏ترين رحم کنندگان، و رحمت خدا بر سرور ما محمد و همه دودمان او باد».

نيايش براي حيات ابدي

- راشد بن ابي روح انصاري گويد: از دعا (هاي) امام حسين عليه‏السلام اين بود: «بارالها! شوق آخرت را روزيم فرما تا با بي‏رغبتيم به دنيا به صدق آن در دلم پي برم! بارالها! بصيرت در کار آخرت را روزيم فرما تا با شوق، از پي خوبي‏ها برآيم و با بيم، از بدي‏ها گريزان شوم، اي پروردگار من».[1] .

[1] اللهم ارزقني الرغبة في الاخرة، حتي اعرف صدق ذلک في قلبي بالزهادة مني في دنياي، اللهم ارزقني بصيرا في امر الاخرة حتي اطلب الحسنات شوقا، و افر من السيئات خوفا يا رب.

دعاي پنهان ماندن از ديد دشمنان

- «اي آن که شأن او کفايت (امور خلايق) است و سراپرده‏ي (فراگير لطف) او نگهداري (و تدبير شئون پديده‏ها) است، اي آن که اوست مقصود و سرانجام، اي برطرف کننده‏ي بدي‏ها و ناخوشي‏ها و زيان‏ها، از من آزار همه‏ي عالميان از جنيان و آدميان را - با أشباح نوراني و اسامي سرياني و اقلام يوناني و کلمات عبراني، و با آن يقين روشني‏بخش لوح‏هاي آسماني - برطرف فرما. بارالها! مرا در حرز (و پناه) خود، در حزب و حفاظ خود و در پوشش و در سايه خود، از (آزار) هر شيطان سرکش، و دشمن کمين کرده و فرومايه‏ي ستيزه‏جو، و ناساز ناسپاس و (بدخواه) حسود نگهدار.

به نام خدا شفا مي‏جويم و به نام خدا کفايت مي‏طلبم و بر خدا توکل مي‏کنم و از او کمک مي‏خواهم و به (ياري) او پيروزي مي‏جويم بر هر ستمگري که ستم کند و بر هر سر به هوايي که بيداد نمايد و بر هر سياه بختي که در کوبد و بر هر ملامت‏گري که سرزنش کند؛ پس خدا بهترين نگهبان است، و او رحم کننده‏ترين رحم کننده‏هاست».[1] .

[1] يا من شأنه الکفاية و سرادقه الرعاية يا من هو الغاية و النهاية، يا صارف السوء و السواية و الضر اصرف عني اذية العالمين من الجن و الانس اجمعين، بالاشباح النورانية، و بالاسماء السريانية و بالاقلام اليونانية، و بالکلمات العبرانية، و بما نزل في الالواح من يقين الايضاح، اجعلني اللهم من حرزک و في حزبک و في عياذک و في سترک، و في کنفک من کل شيطان مارد، و عدو راصد، و لئيم معاند، و ضد کنود، و من کل حاسد، ببسم الله استشفيت، و بسم الله استکفيت، و علي الله توکلت، و به استعنت، و اليه استعديت علي کل ظالم ظلم، و غاشم غشم، و طارق طرق و زاجر زجر، فالله خير حافظا و هو ارحم الراحمين.

دعا در هنگام شدائد

بحارالانوار / ج 47/ ص 174.

- عبدالله بن فضل بن ربيع، از پدر خود نقل مي‏کند که گفت: در سال 147 هجري قمري که منصور دوانيقي حج نموده بود، وقتي وارد مدينه شد به ربيع (دربان خود) امر کرد: کسي را روانه ساز تا با (توهين و) سختي، جعفر بن محمد (امام صادق عليه‏السلام) را بياورد؛ خداوند مرا بکشد، اگر او را نکشم! ربيع از دستور چشم‏پوشي نمود و آن را فراموش شده انگاشت. روز دوم باز منصور، با تندي دستور خود را تکرار کرد. ربيع امام عليه‏السلام را طلبيد و به او عرض کرد: يااباعبدالله! خداي را ياد کن؛ زيرا کسي تو را احضار نموده که شر او را جز خدا دفع نمي‏کند و من بر جان تو بيمناکم، امام عليه‏السلام فرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم». ربيع او را پيش منصور برد. چشم منصور که به حضرت عليه‏السلام افتاد با تندي گفت: اي دشمن خدا آيا اهل عراق تو را امام خود گرفته و زکات اموالشان را براي تو جمع‏آوري مي‏کنند و با سلطنت من معارضه مي‏کني و از پي فتنه و آشوبي؟! خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم!

امام عليه‏السلام فرمود: اي امير، به سليمان عطا شد و شکر کرد، ايوب گرفتار شد و صبر کرد، به يوسف ظلم شد و عفو کرد. اينان پيامبران خدا بودند که نسبت تو به آنان مي‏رسد و تو مي‏تواني به آنان اقتدا کني.

منصور (آرام گرفته) اظهار داشت: بله؛ يا اباعبدالله! بفرما بالا نزد من، سپس گفت: يا اباعبدالله، فلاني به من اين خبرها را داده است، حضرت عليه‏السلام فرمود: اي امير او را حاضر کن تا در اين باره با من رو به رو شود. مرد سخن‏چين را حاضر کردند. منصور به او گفت: آيا آنچه از جعفر بن محمد نقل کردي راست است؟

عرض کرد: آري يا امير!

حضرت عليه‏السلام فرمود: او را قسم بده، پس آن مرد پيشدستي نموده چنين سوگند ياد کرد: سوگند به خداوند بزرگواري که هيچ معبود بحقي جز او نيست، داناي پنهان و آشکار است، يگانه يکتاست و شروع به شمارش صفات الهي نمود.

حضرت عليه‏السلام فرمود: امير! آن گونه که من او را قسم مي‏دهم، قسم بخورد.

منصور گفت: هر طوري مي‏خواهي قسمش بده.

حضرت عليه‏السلام فرمود: بگو که از حول و قوة خداوند بيرون شوم و به حول و قوة خود پناه برم که جعفر بن محمد عليه‏السلام چنين و چنان کرد.

آن مرد خودداري کرد. چون منصور با نگاهي تند بر او نگريست، آن گونه قسم ياد نمود. پس در جا، پاهايش خشک شد و همان جا افتاد و مرد، منصور (که به هراس افتاده بود) دستور داد: مرده را از پاها کشيده، بيرون بيفکنند.

سپس عرض کرد: يا اباعبدالله! مهم نيست، ساحت شما پاک و جانب شما بي‏عيب است، و از غائله در اماني، (سپس گفت: ) بوي خوش و (عطر و مشک) بياوريد، عطر غاليه[1] آوردند، پس با آن محاسن حضرت عليه‏السلام را عطرآگين کرده تا جايي که از آن مي‏چکيد، و (سپس به حضرت عليه‏السلام اجازه مرخصي داد و) گفت: در حفظ و پناه خدا؛ اي ربيع! هداياي خوب و پوشاک گرانبها تقديمش کن، ربيع گويد: آنها را به حضرت عليه‏السلام تقديم نموده، عرض کردم: يا اباعبدالله مي‏ديدم که (وقتي با منصور روبرو شدي) لب‏هاي خود را حرکت مي‏دادي و هر قدر حرکت مي‏دادي، غضب منصور فرو مي‏نشست، لب‏ها را به چه سخني حرکت مي‏دادي؟ فرمود: به دعاي جدم امام حسين عليه‏السلام. عرض کردم: سرورم! آن دعا کدام است؟ فرمود: «بارالها!اي نيرو بخش من هنگام دشواري‏هايم، و اي پناه من هنگام اندوهناکيم! مرا با چشم هميشه بيدارت حفظ فرما، و در سايه‏ي توانمندي خلل‏ناپذير خويش جاي ده و به قدرتي که بر من داري رحمم کن تا نابود نشوم که تو اميد مني. بارالها! تو بزرگتر و شکوهمندتر و تواناتري از آنچه من مي‏ترسم و بيم دارم. بارالها! به ياري تو او را نابود کرده و به تو از شر او پناه مي‏برم که تو بر هر چيزي توانايي».[2] .

ربيع گويد: در هيچ سختي آن را نخواندم مگر آن که خداوند فرجم بخشيد.

[1] غاليه نوعي عطر است که از عطرهاي مختلف ترکيب يافته است.

[2] اللهم يا عدتي عند شدتي، و يا غوثي عند کربتي، احرسني بعينک التي لا تنام و اکنفني برکنک الذي لايزام، و ارحمني بقدرتک علي فلا أهلک و أنت رجايي، اللهم انک اکبر و أجل و أقدر مما أخاف و أحذر، اللهم بک أدرأ في نحره و استعيذ من شره انک علي کل شي‏ء قدير.

(وفيات الاعيان / ج 2/ ص 294).

دعاي مشمول

بحارالانوار / ج 95/ ص 394.

- گروهي از امام حسين عليه‏السلام نقل کرده‏اند که فرمود: در شبي تاريک و ابري همراه (پدرم) علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام در طواف خانه‏ي خدا بوديم، در حالي که طواف، خالي (از مردم) بود و زائران آرميده و چشم‏ها در آرامش شبانه خفته بودند. در اين هنگام صداي حزن‏آلود دل شکسته‏اي به گوش مي‏رسيد که با دلي آکنده از درد (از خداي غفار)، فريادرس مي‏طلبيد و پناه مي‏جست، و رحمت مي‏خواست و مي‏گفت.

اي آن که دعاي درماندگان در تاريکي‏ها را به اجابت مي‏رساني، اي آن که زيان و گرفتاري بيماري‏ها را برطرف مي‏سازي. ميهمانان تو گرداگرد کعبه، خفته و بيدار مي‏شوند تا تو را خوانند در حالي که چشم تو -اي پاينده - به خواب نمي‏رود؛ با بخشيدگيت فضيلت عفو گناهانم را به من مرحمت فرما. اي آن که همه خلايق در حرم امنش تنها به او (اميدوارند و به او) اشاره دارند - اگر گنهکاران، عفو تو را در نيابند، پس چه کسي نعمت (رحمت و عفو) خود را بر آنان بخشايد؟!

پدرم (اميرمؤمنان عليه‏السلام) به من فرمود: يا اباعبدالله! آيا به اين شخص که داد از گناهانش دارد و از پروردگارش داد مي‏طلبد، گوش سپردي؟

عرض کردم: بله، شنيدم.

فرمود: اي پي او برآ، شايد او را ببيني، پس در آن تاريکي شب، دست (به اين سو و آن سو) مي‏ماليدم و در ميان خفتگان مي‏گشتم، همين که بين رکن و مقام رسيدم شخصي ايستاده بر من پديدار شد. دقت کردم، دريافتم که به نماز ايستاده است. گفتم: سلام بر تو اي بنده‏ي خدا که به گناهان خود اعتراف داري و در پي گذشت و آمرزش و پناه خداوندي. براي خدا، فراخواني پسر عم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را اجابت کن.

با شتاب، سجده و تشهد و سلام نماز را به پايان برد و بي آنکه سخني گويد، (برخاست و) با دست به من اشاره نمود که پيش بيفت. پيش افتاده و او را خدمت اميرمؤمنان عليه‏السلام آورده، عرض کردم: اين همان مرد است. حضرت عليه‏السلام بر او که جواني خوشرو و پاکيزه لباس بود، نگريست» از او پرسيد: کيستي؟

عرض کرد: از برخي قبايل عرب.

(پرسيد: نامت چيست؟ عرض کرد: منازل شيباني - خ -)

پرسيد: حالت چگونه است؟ چرا گريه و استغاثه مي‏کردي؟

عرض کرد: چگونه باشد حال کسي که به گناه عاق گرفتار آمده، اکنون در تنگي معيشت و در گرو بدبختي و بلاست، آن گونه که اگر توبه کند نپذيرند؟!

پرسيد: چرا چنين شده‏اي؟

عرض کرد: من در ميان مردم خود سرگرم هوسراني و خوشگذراني بودم، نافرماني حق تعالي را در ماه‏هاي رجب و شعبان نيز ادامه داده، از پروردگار مهربان نمي‏ترسيدم. پدري مهربان و نرم‏خو داشتم که مرا از پيشامدهاي ناگوار ريشه برانداز روزگار برحذر مي‏داشت و از عقاب آتش خشم خداوندي ترسانده، مي‏گفت: چرا نور و تاريکي و شب‏ها و روزها و ماه‏ها و سال‏ها، و فرشتگان بزرگوار از دست تو به (ستوه و) فرياد آيند (و تو از خطا و گناه خود بر نگردي)؟!

هر گاه در اندرز دادنم اصرار مي‏ورزيد، من پرخاشگرانه او را مي‏زدم، روزي تصميم گرفتم که ورق بازي کنم، ورق بازي در چادر (و خيمه) بود. رفتم که آن را بردارم تا از پي بازي خود روم، پدرم مانع شد و من او را آزردم و دستش را پيچاندم (و بر زمين انداختم)، و ورق بازي را برداشتم تا بروم، او دستش را به زانو نهاد تا از جاي برخيزد ولي از شدت درد و ناراحتي نتوانست؛ پس اين اشعار را سرود:

ميان من و «منازل» قرابتي پيش آمد، درست به همان گونه که طالب باران آن را مي‏طلبد او را مي‏پروراندم تا نيرومند و بلند قامت گشت، هر گاه برمي‏خاست يال او چون يال گوساله بود، در خردساليش هر گاه گرسنه مي‏شد، گواراترين خوراک را به او مي‏دادم. پس همين که به عنفوان جواني رسيد، و زبانش همچون نيزه رديني (دراز و تيز و بران) گشت، اين چنين حقوقم را پايمال نمود و دستم را پيچاند؛ خدايي که به او غالب است دستش را بپيچاند!

سپس سوگند ياد کرد که قطعا به خانه خدا مي‏آيد تا از خدا بر عليه من ياري طلبد، چندين هفته روزه گرفت و چندين رکعت نماز گزارد و دعا کرد و بر شتري راهوار سوار شده، از دشت‏ها و بيابان‏ها و کوه‏ها گذشت تا در روز حج اکبر وارد مکه شد. از شتر پياده شد و رو به خانه‏ي خدا آورد، پس از سعي و طواف به پرده‏ي کعبه آويخت و با التماس و لابه نيايش کرده و اين گونه سرود:

اي آنکه حاجيان بر کجاوه‏ها با منتهاي کوشش خود از دورترين سرزمين‏ها به سوي او مي‏آيند، من نيز به سوي تو آمده‏ام، اي آن که [نااميد نمي‏سازد] کسي را که او را با لابه و زاري به يگانگي و بي‏نيازي بخواند! اين «منازل» است که از نافرماني (و آزار) من خشنود است. اي جبار! حق مرا از فرزندم بگير تا به ياري تو پهلويش فلج شود، اي آن که از هر عيب و نقص پاکي، نه خود زاده شدي، و نه چيزي را زادي.

گفت: سوگند به خدايي که آسمان را افراشت و آب را به جريان انداخت، و دعايش را به پايان نبرده بود که بر من اين بلا که مي‏بيني نازل شد؛ «سپس پهلوي راست خود را گشود، ديدم فلج گشته است» سه سال است که از او مي‏خواهم تا در همان جا که نفرينم کرد دعايم کند، نپذيرفته است، تا امسال که بر من منت نهاد و پذيرفت، پس به اميد عافيت او را به شتر عشراء (لاغر و بي گوشت) سوار کرده با شتاب و تلاش از موطن خود بيرون آمديم، همين که به منزل اراک و خرابه‏هاي سرزمين سياک رسيديم، در شب پرنده‏اي رميد و از صداي آن شتر پدرم رم کرد و او را به زمين افکند و ميان دو سنگ (صدمه ديد و) درگذشت من او را همانجا دفن نمودم، بالاتر از همه‏ي اين مصيبت‏ها اين است که اکنون در ميان مردم شناخته نيستم مگر با عنوان «گرفتار نفرين پدر».

اميرمؤمنان عليه‏السلام به او فرمود: لحظه‏ي دادرسي‏ات فرا رسيده است، آيا به تو نياموزم دعايي را که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من آموخت و در آن اسم اعظم خداي اکبر عزيز اکرم است؟ اسمي که خداوند به وسيله آن هر که او را بخواند پاسخ مي‏دهد و هر که از او بخواهد عطايش مي‏بخشد، و با آن، اندوه‏ها را مي‏گشايد، ناراحتي‏ها را برطرف مي‏سازد، غم‏ها را مي‏برد، بيماري را بهبود مي‏بخشد، شکسته را سامان مي‏دهد، فقير را غني مي‏کند، قرض‏ها را مي‏پردازد، چشم را بر مي‏گرداند، گناهان را مي‏آمرزد، عيب‏ها را مي‏پوشاند، و هر بيمناک از شيطان سرکش و ستمگر سرسخت را امان مي‏دهد؟

و اگر فرمانبرداري (از خدا)، با آن بر کوه بخواند، کوه از جايش کنده مي‏شود و اگر بر مرده‏اي بخواند، خدا او را زنده مي‏کند، اگر با آن بر آب بخواند - در صورتي که خود شگفتي او را نگيرد - بر آن راه مي‏رود؛ پس اي مرد، تقواي خدا پيشه ساز که دلم برايت مي‏سوزد. بايد خداي سبحان از تو صدق نيت ببيند، آن را در (آلودگي به) معصيت نخوان و آن را جز به آن که در دين تو مورد اطمينان است ارزاني مدار؛ اگر با خلوص نيت اقدام کني خدا دعايت را مي‏پذيرد و پيامبر خود (محمد صلي الله عليه و آله و سلم) را در رؤيا مي‏بيني که به تو مژده بهشت و اجابت مي‏دهد.

امام حسين عليه‏السلام فرمود: شادماني من به فايده‏ي دعا بيشتر از شادماني آن جوان به عافيت خود و آنچه برايش پيش آمده بود شد؛ زيرا من پيش از اين نه آن را از اميرمؤمنان عليه‏السلام شنيده بودم و نه از آن خبري داشتم. سپس فرمود: قلم و کاغذي بياور و آنچه را به تو املا مي‏کنم بنويس. چنين کردم، فرمود (بنويس):

بارالها! از تو درخواست مي‏کنم به نام تو، به نام خداوند بخشنده مهربان [آنچه را اکنون مي‏خواهم]؛ اي آن که شکوهمند و بزرگواري، اي زنده‏ي به پاي دارنده، اي زنده، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، اي آن که جز او نداند که او چيست و چگونه است و کجاست و در چه حال است؟ اي خداوند ملک و ملکوت، اي خداوند عزت و جبروت، اي پادشاه اي پاک از هر عيب، اي بي گزند از هر ننگ و ناتواني و مرگ، اي ايمني بخش، اي عزيز اي جبران کننده‏ي کاستي‏ها، اي سزاوار بزرگي، اي آفريننده، اي پديدآورنده، اي صورت آفرين، اي سود بخشنده، اي دوست دارنده، اي پسنديده، و اي معبود، اي دور، اي نزديک، اي اجابت کننده، اي نگهبان، اي به شمارآورنده، اي نوآفرين، اي بلند مرتبه، اي والامقام، اي شنوا، اي دانا، اي حکيم، اي کريم، اي مدبر، اي با قدرت، اي آغازگر، اي از بين برنده و باز گرداننده، اي ديرينه ذات، اي بلند قدر، اي بزرگوار، اي بسيار مهربان، اي بسيار بخشنده، اي پاداش دهنده، اي ياري خواسته شده، اي شکوهمند، اي زيبا، اي کارگزار، اي عهده‏دار کارها، اي بخشاينده لغزش‏ها، اي رساننده نعمت، اي باشرف، (اي هوشيار)، اي رهنما، اي رهنمون، اي سرآغاز، اي اول، اي آخر، اي آشکار، اي پنهان، اي برپا دارنده، اي جاودان، اي دانا، اي حکمفرما، اي داور، اي دادگر، اي جدا از همه، اي پيوسته به همه، اي پاک، اي پاک کننده، اي توانا، اي با اقتدار، اي بزرگ، اي سزاي بزرگي‏گري، اي يکتا، اي بي‏نيازي که همه نيازمند اويند، اي آن که نه زاده و نه زاده شده و او را همتا و همسري نيست، و با او وزيري نيست و با خود مشورت کننده‏اي نگرفته است، به پشتيبان نيازي ندارد، و با او الهي نيست، هيچ الهي جز تو نيست، پس تو برتري و بسيار برتري از آنچه منکران (نادانان) درباره‏ي تو گويند، اي دانا، اي بلند مرتبه، اي عالي رتبه، اي کارگشا، اي گشاينده، اي ياور، اي پيروزي بخش، اي نابود کننده، اي انتقام گيرنده، اي برانگيزنده، اي ارث برنده، اي اول، اي جويا، اي چيره.

اي که هيچ، از تو فرار نتواند کرد، اي توبه‏پذير، اي بازگشت کننده، اي بسيار بخشنده، اي سبب ساز همه سبب‏ها، اي گشاينده درهاي بسته، اي که هر گاه بخوانندت اجابت کني، اي بسيار پاک، اي بسيار سپاسگزار، اي عفو کننده، اي آمرزنده، اي نور نورها، اي تدبير کننده کارها، اي با لطف، اي آگاه، اي سامان بخش، اي روشني بخش، اي بينا، اي پشتيبان، اي بزرگ، اي تنها، اي يگانه، اي صمد، اي جاويدان، اي تکيه‏گاه، اي بسنده، اي شفا دهنده، اي وفا کننده، اي عافيت دهنده، اي نيکوکار، اي خوشرفتار، اي عافيت‏بخش، اي نعمت‏بخش، اي آن که مهرباني و جوانمردي مي‏کني، اي آن که يکه و تنهايي.

اي آن که در مراتب بر همه قاهري، اي آن که در دارايي بر همه توانايي، اي آن که در نهاني و بر همه آگاهي، اي آن که پرستش شدي و سپاس گفتي، اي آن که نافرماني شدي و آمرزيدي و پوشاندي، اي فراتر از انديشه‏ها، اي برتر از ديده‏ها، اي آن که چيزي بر او پنهان نمي‏ماند، اي روزي دهنده بشر، و اي اندازه بخش هر اندازه، اي عالي مکان، اي استوار بنيان، اي تغيير دهنده‏ي زمان، اي پذيرنده‏ي قرباني‏ها، اي خداوند منت و احسان، اي خداوند عزت و سلطان، اي رحيم، اي رحمان، اي عظيم الشأن، اي آن که هر روز در کاري هستي، اي آن که هيچ کاري او را از کار ديگر باز ندارد.

اي آن که صداهاي (گوناگون نياز همه) را مي‏شنوي، اي آن که دعاها را به اجابت مي‏رساني، اي برآورنده‏ي خواسته‏ها، اي روا کننده‏ي حاجات، اي فرو فرستنده‏ي برکات، اي رحم کننده بر اشک‏ها، اي درگذرنده از لغزش‏ها، اي زداينده اندوه‏ها، اي دوستدار نيکي‏ها، اي بالا برنده‏ي درجات، اي بخشنده خواسته‏ها، از زنده کننده مرده‏ها، اي جمع کننده پراکنده‏ها، اي آگاه بر باطن‏ها، اي برگرداننده‏ي از دست رفته‏ها، اي آن که صداها (ي گوناگون و فراوان) بر او مشتبه نشود، اي آن که از سؤال‏ها آزرده نشود. و تاريکي‏ها او را نپوشاند، اي نور زمين و آسمان‏ها.

اي سرشار کننده نعمت‏ها، اي زداينده‏ي رنج و الم‏ها، اي پديد آورنده‏ي جان‏ها، اي گردآورنده‏ي امت‏ها، اي شفابخش بيماري‏ها، اي آفريدگار نور و تاريکي‏ها، اي صاحب جود و کرم، اي آن‏که بر عرش او هيچ گامي نرسد.

اي بخشنده‏ترين بخشندگان، اي بزرگوارترين بزرگواران، اي شنواترين شنوندگان، اي بيناترين بينندگان، اي پناه پناهجويان، اي ايمن‏ساز بيمناکان، اي پشتيبان پناه آورندگان، اي دوستدار مؤمنان، اي فريادرس فرياد خواهان، اي منتها مقصود جويندگان.

اي يار هر غريب، اي مونس هر تنها، اي پناه هر رانده و رميده، اي نگهدار هر گمشده، اي رحم کن پيرمردان، اي روزي ده کودکان، اي سامان ده استخوان شکسته، اي رها کننده هر اسير، اي توانگرساز هر بيچاره‏ي فقير، اي نگهدار ترسان پناهنده، اي آن که تدبير و تقدير کارها از آن اوست، اي آن که هر سختي و مشکلي بر او آسان است، اي آن که نيازمند شرح و بيان نيست، اي آن که بر هر چيز توانا و به هر چيز دانايي، اي آن که به هر چيز دانا و توانائي.

اي فرستنده بادها، اي شکافنده صبح‏ها، اي برانگيزاننده روح‏ها، اي خداوند جود و سخا، اي آن که هر کليدي در دست اوست، اي شنونده‏ي همه آوازها، اي پيش از هر نيست شدن، اي زنده کننده هر نفس بعد از مرگ.

اي ساز و سامان من در سختي، اي نگهدارنده‏ام در غربت، اي مونسم در تنهايي، اي ولي نعمتم، اي بال و پناه من آن گاه که هر روشي درمانده‏ام مي‏سازد و هر خويشي وا مي‏گذاردم و هر ياري رهايم مي‏کند، اي پشتوانه‏ي

آن که هيچ پشتوانه‏اي ندارد، اي اطمينان بخش آن که هيچ اطمينان بخشي ندارد، اي ذخيره‏ي آن که هيچ ذخيره‏اي ندارد، اي پناهگاه آن که هيچ پناهگاهي ندارد، اي تکيه‏گاه آن که هيچ تکيه‏گاهي ندارد، اي فريادرس آن که هيچ فريادرسي ندارد، اي پناه آن که هيچ پناهي ندارد.

اي همسايه ديوار به ديوارم، اي تکيه‏گاه اطمينان آورم، اي معبود به حقم، اي پروردگار خانه کعبه، اي دلسوز، اي يار! از حلقه‏ي تنگناها رهايم ساز و هر اندوه و غم و تنگي را از من بگردان، و از شر آنچه توانايي ندارم مرا کفايت فرما، و به آنچه توانايي دارم ياريم فرما.

اي برگرداننده‏ي يوسف به يعقوب، اي زداينده‏ي زيان ايوب، اي آمرزنده‏ي خطاي داود، اي بالا برنده عيسي بن مريم از دست يهود، اي شنونده‏ي نداي يونس در تاريکي‏ها، اي آن که موسي را بر کلمات (و سخن گويي) برگزيدي، اي آن که خطاي آدم را بخشيدي و با رحمت خود ادريس را بالا بردي، اي آن که نوح را از غرق شدن نجات دادي، اي آن که قوم عاد پيشين را با ثمود، هلاک کردي و بر جا نگذاشتي، و پيش از آنان قوم نوح را که ظالم‏تر و سرکش‏تر بودند (از بين بردي)، و افترا زنان به دين را به پرتگاه افکندي، اي آن که قوم لوط را زير و زبر ساختي، و بر قوم شعيب (عذاب و) هلاکت آوردي، اي آن که ابراهيم را دوست ويژه گرفتي، اي آن که موسي را هم‏سخن خود گرفتي، و محمد صلي الله عليه و آله و سلم را دوست ويژه و حبيب خود گرفتي.

اي که براي لقمان حکمت آوردي، و براي سليمان پادشاهي بي‏نظيري - که براي ديگري پس از او شايسته نبود - بخشيدي، اي آن که ذوالقرنين را بر پادشاهان سرکش پيروز نمودي، اي آن که به خضر آب حيات عطا کردي و براي يوشع، آفتاب را پس از غروب باز گرداندي، اي آن که دل مادر موسي را محکم ساختي، و عفت مريم دختر عمران را نگهداشتي، اي آن که يحيي پسر زکريا را از گناه پارسا نمودي و موسي را از خشم آرام کردي، اي آن که مژده يحيي را به زکريا دادي، اي آن که به جاي ذبح اسماعيل، به او قرباني دادي، اي آن که قرباني هابيل را پذيرفتي و بر قابيل لعنت نهادي، اي فرار دهنده‏ي دسته‏جات دشمنان، بر محمد و آل محمد و بر همه پيامبران و فرشتگان مقرب و فرمانبرانت درود فرست.

از تو مي‏خواهم هر خواهشي را که بندگان مرضي تو مي‏خواهند و اجابتش را حتمي مي‏سازي، يا الله، يا الله، يا الله، يا رحمان، يا رحيم، يا رحمان يا رحيم، يا رحمان يا رحيم، اي صاحب شکوه و بخشايش، اي صاحب شکوه و بخشايش، اي صاحب شکوه و بخشايش، به او، به او، به او، به او، به او، به او، به او، به او؛ از تو درخواست مي‏کنم به هر نامي که خود را به آن ناميدي يا در يکي از کتاب‏هاي آسمانيت آن را نازل فرمودي، يا آن را در علم غيب خود براي خود برگزيدي، و به خصلت‏هايي که عرشت را عزت بخشيد، و به اوج رحمتت در کتابت، و به آنچه که اگر هر چه درخت در زمين بود قلم مي‏شد و دريا (مرکبش، و) پس از آن هفت دريا به کمکش مي‏آمد کلمات (وجودي) خدا تمام نمي‏شد، همانا خدا بزرگ و حکيم است، و از تو درخواست مي‏کنم به نام‏هاي نيکت که در کتاب خود وصفشان کردي و فرمودي: «اسماء حسني از آن خداست، بخوانيدش بدان‏ها»[1] ، و فرمودي:

«مرا بخوانيد تا اجابت کنم شما را»[2] ، و فرمودي: «و هر گاه تو را پرسند بندگان من از من، پس من نزديکم، پاسخ دهم دعاي خواننده را آن گاه که مرا خوانده»[3] ، و فرمودي: «اي بندگان من که بر خود اسراف کرديد از رحمت خدا نوميد نباشيد»[4] .

و من از تو - اي معبود به حق من - درخواست مي‏کنم و طمع دارم در اجابتم - اي مولاي من - چنان که وعده‏ام دادي، و من تو را مي‏خوانم چنان که فرمانم دادي، پس انجام ده برايم... (آنچه دوست داري از خدا بخواه و حاجت خود را نام ببر، و اين دعا را جز با وضو مخوان).

سپس اميرمؤمنان عليه‏السلام به آن جوان فرمود: هر گاه شب فرا رسيد آن را ده بار بخوان، و فردا خبر آن را برايم بياور.

امام حسين عليه‏السلام نقل مي‏کند که آن جوان، نوشته را گرفت و رفت، در آن روز موعود چيزي از صبح نگذشته بود که نزد ما آمد، در حالي که سلامت و عافيت يافته بود، و آن نوشته در دستش بود و مي‏گفت: به خدا سوگند، اين اسم اعظم است، سوگند به پروردگار کعبه، دعايم مستجاب شد.

اميرمؤمنان عليه‏السلام فرمود: ماجرا را برايم نقل کن.

جوان عرض کرد: همين که چشم‏ها در خواب غنودند و پرده‏ي تاريک شب فرو افتاد، دستم را به آن نوشته‏ي دعا بالا برده، خدا را به حق آن چند بار خواندم، پس در بار دوم، پاسخ شنيدم: بس است که خدا را به اسم اعظم او خواندي سپس خوابم برده، در رؤيا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ديدم که دست مبارک خود را بر (اندام فلج) من مي‏کشيد و مي‏فرمود: [حد] خداي بزرگ را نگهدار (و مراقب باش) که تو بر نيکي (و سرنوشت خير) واقع شدي؛ پس بيدار شدم در حالي که (از فلج) عافيت يافته بودم، چنان که مي‏بيني؛ (اي اميرمؤمنان عليه‏السلام) خدا تو را پاداش خير دهد.

[1] «ولله الاسماء الحسني فادعوه بها» اعراف / 8.

[2] «ادعوني استجب لکم» غافر / 60.

[3] «و اذا سألک عبادي عني فاني قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان» بقره / 186.

[4] «يا عبادي الذين اسرفوا علي أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله» زمر / 53. 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 17750 کلمه
ناشر : عبادت احرار: (نماز و عبادت در سيره عملي امام حسين)
مولف : سيد جواد بهشتي
1396/6/9 ساعت 11:44
کد : 1265
دسته : امام حسین (ع) و نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
دعا
عبادت
نماز
قنوت
دعاهای امام حسین علیه السلام
دعای عرفه امام حسین
قنوت امام حسین علیه السلام
آثار دعا
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز