■ نیایش های امام حسین علیه السلام
امام حسين (عليه السلام) دعايي را ميخواند که پس از شهادت آن حضرت، فرزندان و افراد خاندان او هميشه همان دعا را در هنگام سختيها و مشکلات ميخواندند: «پروردگارا! اي قدرت و توان من هنگام شدائد و مشکلات، و اي فرياد رسم هنگام سختي، مرا به چشمت که خواب در آن راه ندارد حفظ فرما، و به پناهت که مورد تجاوز قرار نميگيرد پناهم ده، به قدرتت بر من، مرا مشمول رحمتت قرار ده؛ هلاک نميگردم در حالي که اميد من تو هستي.
خداوندا! تو برتر و ارزشمندتر و نيرومندتر از تمام چيزها هستي که از آنها ميترسيدم.
خداوندا! به وسيلهي تو آنان را نابود کرده و از شر آنها به تو پناه ميبرم که تو بر هر کاري قادري.»[2] .
- در مورد دعاي رفع گرفتاري، امام سجاد (عليهالسلام) نقل کرد:
پدرم در روز عاشورا مرا به سينه چسبانيد و فرمود: پسر جان! دعايي را که حضرت فاطمه (عليهاالسلام) از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از جبرئيل آموخت و به من تعليم داد حفظ کن که براي هر حاجت و کار مهم و غم و پيش آمدي و هر کار بزرگ و مصيبتباري مفيد است؛ سپس فرمود: اينگونه دعا کن:
خدايا! به حق يس و قرآن حکيم و به حق طه و قرآن عظيم،اي خدايي که درخواست نيازمندان را به اندازه ميبخشي، اي خدائي که از آنچه در دلهاست آگاهي،اي خدائي که مشکلات گرفتاران را برطرف ميسازي،اي خدائي که اندوه دل اندوهناکان را ميزدائي،اي رحم کنندهي پيرمردان، و اي روزي دهندهي کودکان،اي خدائي که احتياجي به توضيح دادن در خدمت تو نيست، بر پيامبر و خاندانش درود بفرست، و حاجت مرا برآور. (آن گاه مشکل و حاجت خود را بيان کن).[3] .
- امام سجاد (عليهالسلام) نقل کرد:
در صبح عاشورا که لشگريان يزيد از همه طرف آمادهي خيانت و کشتار شدند، حضرت اباعبدالله (عليهالسلام) دستها را به سوي آسمان بلند کرد و اين دعا را خواند:
اي خدائي که تو در غم و اندوه پناهگاه من و در هر پيش آمد ناگوار مايهي اميد من هستي و در هر حادثهاي سلاح و تکيهگاه مني، آن گاه که غمهاي کمرشکن بر من فرو ريخته است که دلها در برابرش آب ميشوند و راه هر چاره در مقابلش مسدود ميگردد، غمهاي جانکاهي که با ديدن آنها دوستان از من دوري جسته و دشمنان زبان به شماتت ميگشايند، در چنين لحظاتي، تنها به پيشگاه تو شکايت آورده و از ديگران قطع اميد نمودهام و تو بودي که به داد من رسيده و اين کوههاي غم را برطرف کردهاي و از اين امواج اندوه نجاتم بخشيدهاي، پس تو باطن هر نعمت و صاحب هر نيکويي هستي و تويي آخرين مقصد و مقصود من.[4] .
[1] کان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) يرفع يديه اذا ابتهل و دعا کما يستطعم المسکين. (بحارالانوار / ج 16/ ص 287).
[2] اللهم يا عدتي عند شدتي، و يا غوثي عند کربتي، احرسني بعينک التي لا تنام و اکنفني برکنک الذي لا يرام، و ارحمني بقدرتک علي فلا أهلک و أنت رجائي. اللهم انک اکبر و اجل و اقدر مما أخاف و أحذر، اللهم بک أدرأ في نحره، و استعيذ من شره انک علي کل شيء قدير. (صحيفة الحسين / ص 137).
[3] يا بني احفظ علي دعاء علمتنيه فاطمة عليهاالسلام و علمها رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و علمه جبرئيل في الحاجة و المهم و الغم و النازلة اذا نزلت و الامر العظيم الفادح، قال ادع: بحق يس و القرآن الحکيم، و بحق طه و القرآن العظيم، يا من يقدر علي حوائج السائلين؛ يا من يعلم ما في الضمير، يا منفس عن المکروبين، يا مفرج عن المغمومين، يا راحم الشيخ الکبير، يا رازق الطفل الصغير، يا من لا يحتاج الي التفسير، صل علي محمد و آل محمد و افعل بي کذا و کذا (بحارالانوار / ج 95/ ص 196/ حديث 29).
[4] اللهم انت ثقتي في کل کرب، و انت رجائي في کل شدة، و انت لي في کل أمر نزل بي ثقة و عدة، کم من هم يضعف فيه الفؤاد و تقل فيه الحيلة، و يخذل فيه الصديق و يشمت فيه العدو، انزلته بک و شکوته اليک، رغبته مني اليک عمن سواک، ففرجته عني و کشفته، فأنت ولي کل نعمة و صاحب کل حسنة و منتهي کل رغبة. (ارشاد / شيخ مفيد / ص 233).
دعاي طلب باران
- هر گاه خشکسالي ميشد حضرت اباعبدالله (عليهالسلام) براي بارش باران و رحمت الهي دست به دعا بر ميداشت و اظهار ميداشت:
پروردگارا! باراني گسترده و فراگير، نافع و بدون ضرر بر ما بفرست که در شهر و بيابان فرو ريزد و به سبب آن روزي و شکرگزاري ما افزايش يابد.
خداوندا! باران را روزي و عطايي که بر اساس ايمان باشد قرار ده، به درستي که بخشش تو بازداشته شده نيست.
بارالها! بر زمين ما باران بفرست و آنچه را که مايهي زينت آن ميشود و روئيدنيها را در آن برويان.[1] .
- در زمان امام علي (عليهالسلام) خشکسالي مردم را رنج ميداد، مردم خدمت آن حضرت آمده براي طلب باران، اصرار ورزيدند، اميرالمؤمنين (عليهالسلام) خطاب به امام حسين (عليهالسلام) فرمود: پسرم برخيز و از خدا طلب باران کن.
امام حسين (عليهالسلام) برخواست و پس از حمد و ستايش الهي اين دعا را خواند:
اي خداوندي که عطابخش نيکيها و فرو فرستندهي برکتها هستي! باران رحمتت را پياپي بر ما بباران، و آب بارانت را فراوان و شديد و پر بار بر همه جا بفرست، تا بندگان ضعيفت از آن بهرهمند شوند، و زمينهاي مرده زنده و سرسبز گردند، آمين اي پروردگار جهانيان.
پس از دعاي امام حسين (عليهالسلام) باران شديدي باريد که زمينها سيراب و نهرها پر از آب شد.[2] .
[1] صحيفة الحسين / ص 69.
[2] اللهم معطي الخيرات، و منزل البرکات، أرسل السماء علينا مدرارا، و اسقنا غيثا مغزارا، واسعا، غدقا، مجللا، سحا، سفوحا، فجاجا تنفس به الضعف من عبادک، و تحيي به الميت من بلادک، آمين رب العالمين. (صحيفة الحسين / ص 69).
دعائي که حضرت اباعبدالله در صبحگاهان و شامگان ميخواند
به نام خداوند بخشندهي مهربان، به نام خدا و به ياد او و از جانب خداوند و به سوي او، و در راه او و بر مذهب و آئين پيامبر او و بر خداوند توکل کردم و نيرو و قدرتي جز به ارادهي خداوند بزرگ نيست.
پروردگارا! خودم را به تو تسليم کرده و چهرهام را به سويت گردانده و کارم را به تو واگذاردم و از تو عافيت و سلامتي از هر بدي در دنيا و آخرت را خواهانم.
پروردگارا! تو مرا از هر کس کفايت کرده، و هيچ کس مرا از تو کفايت نميکند پس مرا از موارد ترس و هراس از هر که باشد کفايت فرما، و در کارم راه گشايش و رهايي قرار ده، به درستي که تو ميداني و من نميدانم و تو توانائي و من قادر نيستم و تو بر هر کاري توانائي؛ به رحمتت اي مهربانترين مهربانان![1] .
[1] بسم الله الرحمن الرحيم بسم الله و بالله، و من الله و الي الله، و في سبيل الله و علي ملة رسول الله، و توکلت علي الله، و لا حول و لاقوة الا بالله العلي العظيم.
اللهم اني اسلمت نفسي اليک، و وجهت وجهي اليک، و فوضت امري اليک، اياک اسأل العافية من کل سوء في الدنيا و الاخرة.
اللهم انک تکفيني من کل احد و لا يکفيني احد منک، فاکفني من کل احد ما اخاف و احذر و اجعل لي من امري فرجا و مخرجا، انک تعلم و لا اعلم، و تقدر و لا اقدر، و انت علي کل شيء قدير، برحمتک يا ارحم الراحمين (بحارالانوار / ج 86/ ص 313).
دعاي جامع
يکي از دعاهاي حضرت اباعبدالله (عليهالسلام) دعاي جامع است که انواع ارزشهاي اخلاقي، معنوي را از خداوند بزرگ درخواست ميکند:
خدايا من از تو موفقيت هدايت شدگان، و اعمال پرهيزکاران، و نصيحتگري توبهکنندگان، و عزم و ارادهي صابران، و ترس و پرهيز آنان که از تو ميهراسند و تلاش و کوشش علم خواهان، و زينت پرهيزکنندگان درخواست ميکنم.
خدايا ترس زاري کنندگان را (به من عطا کن) تا آن که از تو بترسم، آن ترسي که مرا از ارتکاب گناهان باز دارد، ترسي که مرا به انجام اطاعت تو وادار سازد به طوري که با آن کرامت تو را به دست آورم، ترسي که پندپذير در توبه به درگاهت گردم، ترسي که تنها براي تو نصيحت کنم، و دوستي تو را بخواهم، ترسي که در تمام کارها به تو توکل کنم و به تو خوشبين باشم، ستايش توراست اي آفرينندهي نور، ستايش توراست اي خداي بزرگ، و ستايش از آن تو است.[1] .
[1] اللهم اني اسالک توفيق اهل الهدي، و اعمال اهل التقوي، و مناصحة اهل التوبة، و عزم اهل الصبر، و حذر اهل الخشية، و طلب اهل العلم، و زينة اهل الورع، و خوف اهل الجزع، حتي اخافک اللهم، مخافة يحجزني عن معاصيک، و حتي اعمل بطاعتک عملا استحق به کرامتک، و حتي اناصحک في التوبة خوفا لک، و حتي اخلص لک في النصيحة حبا لک، و حتي اتوکل عليک في الامور حسن ظن بک، سبحان خالق النور، سبحان الله العظيم و بحمده.
(بحارالانوار / ج 86/ ص 313/ حديث 65).
دعايي که حضرت اباعبدالله در کنار کعبه ميخواند
پروردگارا! مرا نعمت دادي ولي مرا شاکر نيافتي، و دچار مصيبتم نمودي ولي صبورم نديدي، پس با ترک شکرم، نعمتت را سلب نکردي، و با عدم شکيبائي من بر شدت آن نيفزودي؛ پروردگارا! از بزرگوار جز بزرگواري نيايد.[1] .
[1] الهي أنعمتني فلم تجدني شاکرا، و أبليتني فلم تجدني صابرا، فلا انت سلبت النعمة بترک الشکر، و لا أدمت الشدة بترک الصبر، الهي ما يکون من الکريم الا الکرم. (احقاق الحق / ج 11/ ص 595).
دعا هنگام ورود به قبرستان
امام حسين (عليهالسلام) وقتي وارد قبرستان ميشد، به همراهان دستور ميداد تا اين دعا را بخوانند:
بار خدايا! پروردگارا! بر اين ارواح فاني و اجساد پوسيده و استخوانهاي نرم شدهاي که با ايمان و اعتقاد به تو از دنيا رفتهاند، رحمت خود و سلام مرا ارزاني دار.
خداوند براي خوانندهي اين دعا به تعداد انسانها از زمان آدم (عليهالسلام) تا روز قيامت، ثواب و پاداش مينگارد.[1] .
[1] من دخل المقابر فقال:
اللهم رب هذه الارواح الفانية، و الاجساد البالية، و العظام النخرة التي خرجت من الدنيا و هي بک مؤمنة، أدخل عليهم روحا منک و سلاما مني.
کتب الله له بعدد الخلق من لدن آدم الي أن تقوم الساعة حسنات. (بحارالانوار / ج 102/ ص 300).
دعاي جوشن کبير
اين دعا از دعاهاي معروفي است که هزار نام از نامهاي مبارک خداوند بزرگ در آن گنجانده شده است، و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را بر زره خود نوشته بود.
امام حسين (عليهالسلام) فرمود:
«پدرم اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليهالسلام) مرا نسبت به دعاي جوشن کبير و حفظ آن سفارش فراوان و اکيدي کرد و فرمود:
پسرم! اين دعا را بر روي کفن من بنويس، من نيز سفارش پدر را عمل کردم.[1] .
[1] أوصاني أبي أميرالمؤمنين علي بن أبيطالب (عليهالسلام) وصية عظيمة بهذا الدعاء و حفظه، و قال لي: يا بني اکتب هذا الدعاء علي کفني، فعلت کما أمرني أبي. (بحارالانوار / ج 94 / ص 397).
چند دعاي ديگر از امام حسين
خداوند بندگان خود را به دعا و طلب فرمان داد، و فرمود که دعاها را به اجابت ميرساند، اما پذيرش دعاها شرائطي دارد که بايد رعايت گردد، شرائط دعا را حضرت اباعبدالله (عليهالسلام) چنين توضيح داد:
اگر مردم به هنگام دعا کردن، خدا را با نام محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت پاک او، با نيتي درست، و اعتقاد قلبي صحيحي بخوانند، به طوري که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و خاندانش (عليهمالسلام) را نافرماني نکنند به خصوص پس از مشاهدهي آن همه از معجزات و کرامات، در اين صورت هر آينه خداوند نيز با جود و کرم خود، خواستههاي آنان را اجابت ميکند.
لکن مردم کوتاهي کردند نسبت به محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و خاندانش (عليهمالسلام) و دنياي پست را برگزيدند، و در پي لذتهاي برخاسته از هواي نفس حرکت کردند که دعاهاي آنان به اجابت نميرسد.[1] .
- عاجزترين مردم کسي است که از دعا کردن ناتوان باشد؛ بخيلتر از همه کسي است که در سلام کردن بخل ورزد.[2] .
- حضرت اباعبدالله (عليهالسلام) رکن يماني کعبه را يکي از جايگاههاي اجابت دعا معرفي کرد. و فرمود: رکن يماني دري از درهاي بهشت است، از روزي که اين درب به روي بندگان باز شد آن را نبستهاند و همانا بين حجرالاسود و رکن يماني فرشتهاي ايستاده است به نام «هجير» که براي دعاي مؤمنين آمين ميگويد.[3] .
- امام حسين (عليهالسلام) به هنگام ترک مدينه به زيارت قبر پيامبر رفت و عرض کرد: «خدايا! اين قبر پيامبر تو محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) است و من فرزند دختر پيامبر توام، براي من پيشآمدي رخ داده است که خود ميداني؛ خدايا من معروف و نيکي را دوست دارم و از بدي و منکر بيزارم؛
اي خداي ذوالجلال و کرامت بخش! به احترام اين قبر و کسي که در ميان آنست از تو درخواست ميکنم، راهي را پيش روي من بگذاري که مورد خشنودي تو و مورد رضاي پيامبر توست.[4] .
- امام حسين (عليهالسلام) با يکي از فرزندان زبير بن عوام با همراهي چند شتربان به مسافرت رفتند، (در اين زمان هنوز فرزند زبير تغيير عقيده نداده بود و پدرش را امام ميدانست) پس از خستگي فراوان در نقطهاي فرود آمدند، همگي تشنه بودند و در کنار درخت خشک خرمائي قرار گرفتند، پس براي امام حسين (عليهالسلام) فرش انداختند، و در اطراف او نشستند.
امام حسين (عليهالسلام) دعايي خواند و دستان مبارکش را به سوي درخت دراز کرد، درخت خشک خرما سبز شد و خرماي تازه آورد.
امام (عليهالسلام) فرمود: از اين خرماي تازه بخوريد.
شتربان که اين معجزه را ديد گفت: به خدا قسم اين سحر است.
امام حسين (عليهالسلام) اظهار داشت: واي بر تو، اين سحر نيست، اين دعاي پسر پيغمبر است که به اجابت رسيد.
سپس همه از درخت بالا رفتند، و هر مقدار براي سفر احتياج داشتند از خرماهاي آن چيدند.[5] .
- آنها که با امام حسين (عليهالسلام) به سفر حج رفته بودند نقل کردند که:
امام حسين (عليهالسلام) ابتدا طواف کرد و دو رکعت نماز طواف را در مقام ابراهيم (عليهالسلام) خواند سپس صورت مبارکش را بر روي سنگ مقام گذاشت و در اين حال گريه ميکرد و ميگفت:
خدايا بندهي کوچکت بر در خانه توست، خادم کوچک تو بر در خانهي تو است، سؤال کنندهات بر در خانه توست، مسکين تو بر در خانه توست.[6] .
- پس از دور شدن از منزلگاه «ثعلبيه» در بين راه، هلال بن نافع، و عمرو بن خالد، که هر دو تن از شهر کوفه بودند با امام حسين (عليهالسلام) ملاقات کردند و اخبار کوفه را به امام رساندند و گفتند:
دلهاي سرمايهداران با عبيدالله بن زياد است، و دلهاي ديگر مردم با شماست و مسلم بن عقيل و هاني بن عروه و قيس بن مسهر را نيز کشتند.
حضرت فرمود: خدايا بهشت را براي ما و شيعيان ما خانهاي با کرامت قرار ده، و بين ما و شيعيان ما در پرتو رحمت خودت جمع فرما که تو بر هر چيزي توانائي.
اين دو نفر نيز با آن حضرت همراه شدند و از شهداي کربلا به حساب آمدند.[7] .
- يکي از مستحبات نماز قنوت است، که متأسفانه پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قنوت را از نمازها حذف کردند، و هم اکنون نيز بسياري از فرق اهل سنت، نماز را بدون قنوت ميخوانند. در حالي که امام حسين (عليهالسلام) از قنوت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در هر نماز خبر ميدهد.
امام حسين (عليهالسلام) فرمود:
من از زماني که شش ساله بودم، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را ميديدم، که در هر نماز، قنوت ميخواند.[8] .
يکي از دعاهايي که امام حسين (عليهالسلام) در قنوت ميخواند، اين بود:
پروردگارا! هر که به پناهگاهي پناه جويد و تو پناه مني، و هر که به تکيهگاهي پناه گيرد، تو تکيهگاهم ميباشي، خداوندا! بر محمد و خاندانش درود فرست، و ندايم را بشنو و دعايم را اجابت فرما، جايگاهم را نزد خودت قرار ده، و در مواضع امتحان مرا از لغزش به جهت آنها و گمراهي به وسيلهي شيطان بازدار، به حق عظمتت، آن عظمتي که تکذيب انساني و خيالپردازي در آن مؤثر واقع نشده و امري از آن خالي نميباشد، تا اين که مرا به اراده و مشيتت به سوي خود بازگرداني بدون آنکه نسبت به تو مشکوک و مظنون بوده و رحمتت را مورد شک و ترديد قرار دهم، به درستي که تو مهربانترين مهرباناني.[9] .
- امام در نماز شب در رکعت آخر آن «به نام وتر» اين دعا را ميخواند:
خداوندا! تو ميبيني و ديده نميشوي و در جايگاه بلندي قرار دادي، و بازگشت همه به سوي توست، و دنيا و آخرت از آن تو ميباشد؛ خداوندا! از اين که ذليل گشته و خوار شويم به تو پناه ميبريم.[10] .
[1] أما انهم لو کانوا دعوا الله بمحمد و آله الطيبين بصدق من نياتهم و صحة اعتقادهم من قلوبهم أن يعصمهم، حتي لا يعاندوه بعد مشاهدة تلک المعجزات الباهرات، لفعل ذلک بجوده و کرمه و لکنهم قصروا فاثروا الهوينا، و مضوا مع الهوي في طلب لذاتهم. (بحارالانوار / ج 26/ ص 288).
[2] أعجز الناس من عجز عن الدعاء، و ابخل الناس من بخل بالسلام.
(بحارالانوار / ج 93/ ص 294).
[3] الرکن اليماني باب من أبواب الجنة، لم يمنعه منذ فتحه، و أن ما بين هذين الرکنين (الاسود و اليماني) ملک يدعي هجير، يؤمن علي دعاء المؤمنين. (مستدرک الوسائل / ج 9/ ص 391).
[4] اللهم! ان هذا قبر نبيک محمد صلي الله عليه و آله و سلم و أنا ابن بنت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و قد حضرني من الامر ما قد علمت، اللهم! و اني احب المعروف و اکره المنکر، و انا اسألک يا ذاالجلال و الاکرام بحق هذا القبر و من فيه ما اخترت من أمري هذا ما هو لک رضي. (بحارالانوار / ج 44/ ص 328).
[5] ويلک انه ليس بسحر ولکنها دعوة ابن نبي مستجابة. (اثبات الهداة / ج 5/ ص 207/ حديث 74).
[6] عبيدک ببابک، خويدمک ببابک، سائلک ببابک، مسکينک ببابک. (احقاق الحق / ج 11/ ص 423).
[7] اللهم اجعل الجنة لنا و لاشياعنا منزلا کريما انک علي کل شيء قدير. (ينابيع المودة / ص 405).
[8] رأيت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) يقنت في صلاته کلها، و أنا يومئذ ابن ست سنين. (مستدرک الوسائل / ج 4/ ص 396/ حديث 5).
[9] اللهم من أوي الي مأوي فانت مأواي، و من لجأ الي ملجأ فأنت ملجأي، اللهم صل علي محمد و آل محمد، و اسمع ندائي، و أجب دعائي، واجعل مآبي عندک و مثواي، و احرسني في بلواي من افتنان الامتحان، و لمة الشيطان، بعظمتک التي لا يشوبها ولع نفس بتفتين، و لا وارد طيف بتظنين، و لا يلم بها فرح حتي تقلبني اليک بارادتک غير ظنين و لا مظنون، و لا مراب و لا مرتاب، انک ارحم الراحمين، (بحارالانوار / ج 85/ ص 214/ حديث 1).
[10] اللهم انک تري و لا تري، و انت بالمنظر الاعلي، و ان اليک الرجعي، و ان لک الاخرة و الاولي، اللهم انا نعوذ بک من ان نذل و نخزي (کنز العمال / ج 8/ ص 82).
نيايش امام حسين در قنوت
- «بارالها! آغاز همه از توست و مشيت (نافذهي در همهي قلمرو آفرينش) از آن توست، و همهي جنبشها و توانمنديها براي توست، و توئي آن ذات کامل يگانهاي که هيچ معبود بر حقي جز تو نيست؛ دلهاي اوليائت را اقامتگاه مشيت خود و کمينگاه اراده خويش ساختهاي، و انديشههاي آنان را پايگاههاي اوامر و نواهي خود قرار دادهاي؛ پس هر گاه خواستههاي خود را بخواهي (اجرا کني)، از باطن آنان آن نهفتهها (بصيرتها و همتها) را که پوشيده داشتهاي به جنبش آوري و از ارادهي خود آنچه را که در پيمان ها (به طور فطري) به آنان آموختهاي بر زبانشان - به واسطهي انديشههايي که تو را ميخوانند و با حقايق عطيههاي تو به سوي تو دعوت ميکنند - آشکار نمايي و من به سبب تعليم تو ميدانم آن (حقايق و اسراري) را که در برابر ارائه آن به من، و پناهنده ساختن من به آن، تنها تو (پسنديده) و مورد سپاسم هستي.
بارالها! با اين همه باز به تو پناه ميبرم، و دست به دامن حول و قوهي تو ميشوم، به آن دارويي که در علم خود، آن را به سوي من راندهاي خشنودم، به همان گونه که مرا به جريان انداختهاي در جريانم، آنچه را تو از من منظور داشتهاي قصد ميکنم، در آنچه تو را از من خشنود سازد بخل نميورزم، زيرا آن را تو خوشايندم ساختهاي، و تلاش خود را از آنچه مرا به آن فرا خواندهاي دريغ نميدارم، به آن اهداف بلندي که به من شناساندهاي شتاب ميگيرم، در آن راهي که مرا روشن ساختهاي ره ميپويم، در آن آييني که مرا بصيرت بخشيدهاي روشن هستم و آنچه را که به نگهداري آن مرا واداشتهاي نگهبانم؛ پس مرا از نگهداري خود، به خويش مسپار و از حوزه عنايت خود بيرون ميفکن و از حول (و توانبخشي) خود پس ميانداز، و از آن مقصدي که با آن به خواسته تو ميرسم خارج مساز و راه کمالم را بصيرت قرار ده، و هدف نهايي خلقتم را بر هدايت خود بنا کن، و راه و روشم را بر رشد، بنيان گذار تا (بدين وسيله) مرا به آرزويم و آرزويم را به من برساني، و
مرا به آن (قله بلند قرب و کمال) که از من خواستهاي و براي آن آفريدهاي و به آن پناهم دادهاي، فرود آوري.
خدايا! اولياء خود را به سبب من در فتنه (و سختي) ميفکن و به رحمت خود آنان را در سايه نعمت (معرفت و عبوديت) خود شيداي رحمت (خاصه) خويش ساز، شيداي گزيده و رهيده که طريق مرا پيمايند و راه راست مرا پي گيرند، و مرا به شايستگان از اجداد و خويشان خود ملحق ساز.[1] .
[1] اللهم منک البدء و لک المشية، و لک الحول و لک القوة، و أنت الله الذي لا اله الا أنت، جعلت قلوب اوليائک مسکنا لمشيتک، و مکمنا لارادتک، و جعلت عقولهم مناصب أوامرک و نواهيک، فأنت اذا شئت ما تشاء حرکت من أسرارهم کوامن ما أبطنت فيهم، و أبدأت من ارادتک علي ألسنتهم ما أفهمتهم به عنک في عقودهم بعقول تدعوک و تدعو اليک بحقائق ما منحتهم به، و اني لاعلم مما علمتني مما أنت المشکور علي ما منه أريتني، و اليه آويتني.
اللهم و اني مع ذلک کله عائذ بک، لائذ بحولک و قوتک، راض بحکمک الذي سقته الي في علمک، جار بحيث أجريتني، قاصد ما أممتني، غير ضنين بنفسي فيما يرضيک عني اذبه قد رضيتني و لا قاصر بجهدي عما اليه ندبتني، مسارع لما عرفتني، شارع فيما أشرعتني، مستبصر في ما بصرتني، مراع ما أرعيتني، فلا تخلني من رعايتک، و لا تخرجني من عنايتک، و لا تقعدني عن حولک، و لا تخرجني عن مقصد أنال به ارادک، و اجعل علي البصيرة مدرجتي، و علي الهداية محجتي، و علي الرشاد مسلکي، حتي تنيلني و تنيل بي امنيتي، و تحل بي علي ما به أردتني، و له خلقني، و اليه آويتني، و أعذ أولياءک من الافتتان بي، وفتنهم برحمتک لرحمتک في نعمتک تفتين الاجتباء و الاستخلاص بسلوک طريقتي، و اتباع منهجي، و الحقني بالصالحين من آبائي و ذوي رحمي. (بحارالانوار / ج 85/ ص 214).
دعاي حضرت در طلب باران
- هر گاه خشکسالي ميشد حضرت اباعبدالله (عليهالسلام) براي بارش باران دست به دعا بر ميداشت و عرض ميکرد: «بارالها! باراني فراوان، آرام، فراگير، سودبخش و بيضرر بر ما ببار، آنچنان که با (رحمت) باران خود، شهرنشين و باديهنشين ما را فراگيري و در روزي و شکرگزاري ما فزوني آوري؛ بارالها! آن را روزي ايمان، و عطاي ايمان (ما) قرار ده، زيرا که بخشش تو (از کسي) دريغ شده نيست؛ بارالها! بر ما در سرزمينمان مايه آرامش آن را فرود آر و در آن، و مايهي روشنايي و چراگاه آن را برويان».[1] .
[1] اللهم اسقنا سقيا واسعة وادعة، عامة، نافعة غير ضارة، تعم بها حاضرنا و بادينا، و تزيد بها في رزقنا و شکرنا، اللهم اجعله رزق ايمان، و عطاء ايمان، ان عطاءک لم يکن محظورا، اللهم أنزل علينا في أرضنا سکنها، و أنبت فيها زيتها و مرعاها. (عيون الاخبار / ج 2/ ص 278).
نيايش حضرت در صبح و شب
- «به نام خداوند بخشنده مهربان؛ به نام خدا (آغاز ميکنم) و از خدا (ياري ميجويم)، و (سير من) از خدا و به سوي خدا، و در راه خدا، و (پايدار) بر آيين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است و بر خدا توکل کردم، و هيچ جنبش و تواني جز به وسيله خداي والا مرتبهي بزرگوار نيست؛ بارالها! من خود را به تو ميسپارم، و روي خود را به سوي تو ميدارم، و کارم را به تو واميگذارم، و رستگاري از هر بدي را در دنيا و آخرت تنها از تو ميطلبم؛ بارالها! حقا که تو مرا از هر کس ديگري، بسنده هستي، و هيچ کس مرا از تو، کفايت نميکند، پس مرا در آنچه که از آن ميترسم و بيم دارم از ديگري کفايت فرما، و از (مشکلات) کارهايم برايم گشايش و روزنه خروج قرار ده، به يقين چنين است که تو ميداني و من نميدانم، و تو ميتواني و من نميتوانم، و تو بر هر چيزي توانايي، به رحمتت اي رحم کنندهترين رحم کنندگان.»[1] .
[1] بسم الله الرحمن الرحيم بسم الله و بالله، و من الله و الي الله، و في سبيل الله و علي ملة رسول الله، و توکلت علي الله، و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. اللهم اني اسلمت نفسي اليک و وجهت وجهي اليک، و فوضت امري اليک، اياک اسأل العافية من کل سوء في الدنيا و الاخرة، اللهم انک تکفيني من کل احد و لا يکفيني احد منک، فاکفني من کل احد ما اخاف و احذر و اجعل لي من امري فرجا و مخرجا، انک تعلم و لا اعلم، و تقدر و لا اقدر، و انت علي کل شيء قدير، برحمتک يا ارحم الراحمين. (بحارالانوار / ج 86/ ص 313).
نيايش از امام حسين در طلب توفيق
- «بارالها! از تو توفيق هدايت يافتگان، اعمال تقوي پيشگان، خلوص (و صدق) توبه کنندگان، آهنگ جدي (عزم) صابران و پرهيز ترسايان، جويندگي دانشوران، زينت پارسايان و بيم ناله کنندگان (درگاهت) را ميطلبم، تا - اي خدا - از تو بيم برم، بيميکه مرا از نافرمانيهاي تو باز دارد، و تا از تو فرمان برم آنچنان که شايسته کرامتت گردم و تا از بيم تو، پاک و صميمي به تو برگردم (و توبه کنم) و تا از محبت تو در خلوص توبه، براي تو زلال شوم، و تا از حسن ظني که به تو دارم در همهي کارهايم به تو توکل نمايم، چه پاک و منزهي اي آفريدگار نور؛ (آري). پاک و منزه است خداي بزرگوار و او را ميستايم».[1] .
[1] اللهم اني اسألک توفيق اهل الهدي، و اعمال اهل التقوي، و مناصحة اهل التوبة، و عزم اهل الصبر، و حذر اهل الخشية، و طلب اهل العلم، و زينة اهل الورع، و خوف اهل الجزع، حتي اخافک، اللهم، مخافة يحجزني عن معاصيک، و حتي اعمل بطاعتک عملا استحق به کرامتک، و حتي اناصحک في التوبة خوفا لک، و حتي اخلص لک في النصيحة حبا لک، و حتي اتوکل عليک في الامور حسن ظن بک، سبحان خالق النور، سبحان الله العظيم و بحمده. (بحارالانوار / ج 94/ ص 191).
دعاي عشرات
کفعمي اين نيايش را از امام حسين عليهالسلام نقل کرده است که ترجمهي آن چنين است:
به نام خداي بخشندهي مهربان؛ پاک و منزه است خدا و ستايش از آن خداست و هيچ معبود به حقي جز خدا نيست و خدا بزرگتر (از بيان و تصور) است و هيچ جنبش و نيرويي جز از خداي والا مرتبه بزرگوار نيست، پاک و منزه است خدا در ساعات شب، و آغاز و انجام روز، پاک و منزه است خدا در پگاه و شامگاه، پاک و منزه است خدا در اول شب و اول روز، و ستايش از آن اوست در آسمانها و زمين و هنگام شب و چون روز به نيمه رسد، خدايي که زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون ميآورد و زمين را بعد از مرگ (و خزان) باز زنده ميکند، و همين گونه شما هم پس از مرگ زنده ميشويد، پاک و منزه است پروردگارت - پروردگار صاحب عزت - از هر چه توصيف ميکنند و سلام بر رسولان و ستايش مخصوص پروردگار عالميان است، پاک و منزه است خداي صاحب ملک و ملکوت، پاک و منزه است خداي صاحب عزت و اقتدار، پاک و منزه است خداي داراي کبريا و عظمت، پاک و منزه است خداي فرمانرواي حقيقي آشکار و نگاهبان پاکيزه صفات، پاک و منزه است خداي فرمانرواي زندهاي که نميميرد، پاک و منزه است خداي فرمانرواي زندهي پاکيزه صفات، پاک و منزه است آن پايندهي جاويد، پاک و منزه است آن جاويد پاينده، پاک و منزه است پروردگار عظيم الشأن من، پاک و منزه است پروردگار والا مرتبهام، پاک و منزه است آن زنده بپا دارندهي همه، پاک و منزه است آن بلند قدر که بلند مرتبه ترين است، پاک و منزه است و متعالي است او، بسيار منزه است و پاکيزه صفات است او، که پروردگار ما و پروردگار فرشتگان و روح است، پاک و منزه است او، پاکيزه صفات است او، که پروردگار ما و پروردگار فرشتگان و روح است، پاک و منزه است آن جاويدي که (از خلق) غافل نيست، پاک و منزه است آن دانايي که ناآموخته است، پاک و منزه است آن آفريدگار ديدنيها و ناديدنيها، پاک و منزه است آن که ديدهها را دريابد و ديدهها او را در نيابند و او لطيف آگاه است.
بارالها! من از لطف تو در نعمت و خير و برکت و عافيت صبح کردم؛ پس بر محمد و آل او درود فرست و با رهانيدنم از آتش، نعمت و خير و برکات و عافيت خود را بر من کامل گردان و همواره تا هستم، شکر و عافيت، و فضل و کرامت خود را روزيم کن.
بارالها! من با نور تو هدايت يافتم و با فضل تو بينياز شدم و با نعمت تو صبح و شام کردم.
بارالها! تو را گواه ميگيرم و گواهي تو بس است و فرشتگان و پيامبران و رسولان و حاملان عرش و ساکنان آسمانها و زمين و همه خلق تو را گواه ميگيرم که تو آن خدايي که هيچ معبود به حقي جز تو نيست، يگانه و بيشريکي و محمد بنده و فرستاده توست و تو بر هر چيز توانايي، زنده ميکني و ميميراني، ميميراني و زنده ميکني و گواهي ميدهم که بهشت حق است، روز رستاخيز حق است و لحظه قيامت بي هيچ شکي آمدني است و خدا اهل قبور را بر ميانگيزد.
گواهي ميدهم که علي بن ابيطالب عليهالسلام به راستي امير حقيقي مؤمنان است و امامان از فرزندانش همان امامان هدايت يافتهاند که نه گمراهند نه گمراه کننده، و آنان اولياي برگزيده و حزب پيروز و خالصان بيآميغ و بهترينهاي خلق و خوش گوهران تواند که آنان را براي حفظ دين خود برگزيدي و در خلق خود ويژه ساختي و بر بندگانت انتخاب کردي و آنان را حجت بر جهانيان قرار دادي؛ صلوات و سلام و رحمت و برکاتت بر آنان باد.
بارالها! اين شهادت را نزد خود در نامهي عملم بنويس تا (روز قيامت) در حالي که از من خشنود باشي آن را به يادم آوري؛ که تو بر هر چه خواهي، توانايي.
بارالها! ستايش از آن توست؛ ستايشي که آغازش بالا رود و آخرش پايان نيابد.
بارالها! ستايش از آن توست؛ ستايشي که آسمان به تواضع براي تو بال بيفکند و زمين و زمينيان، تو را تسبيح گويند.
بارالها! ستايش سرمدي أبدي بيانتهاي پيوسته که لايق حضرتت باشد، از آن توست و ستايش در وجود من و بر من و نزد من و با من و پيش از من و پس از من و پيش رو و از بالا و زير من و چون بميرم و يکه و تنها بمانم و آنگاه که فاني شوم (در همه حال اين ستايشها) به تو منتهي گردد (و از آن توست)، اي صاحب اختيار من! ستايش، آن گاه که زنده و برانگيخته شوم (نيز)، ازآن توست.
بارالها! ستايش و سپاس بر همه نعمتهايت - با همهي انواع ستايشها - از آن توست؛ تا آنجا که اي پروردگار ما بپسندي و خشنود گردي.
بارالها! ستايش تنها توراست بر هر خوراک و هر جرعه و هر دلاوري و هر گرفتن و رها کردن و هر مو که در بدن دارم.
بارالها! ستايش از آن توست، ستايشي همپاي ابديت تو، و ستايش از آن توست ستايشي که جز به علم تو پايان نيابد، ستايش از آن توست، ستايشي که جز مشيت تو نباشد، و ستايش از آن توست، ستايشي که جز خشنودي تو پاداش گويندهاش نباشد. و ستايش توراست بر بردباري تو پس از دانستنت، ستايش توراست بر عفو تو پس از قدرتت، و ستايش از آن توست اي برانگيزندهي ستايش، ستايش از آن توست اي وارث ستايش، ستايش ازآن توست اي ستايش آفرين، ستايش از آن توست اي پايان ستايش، ستايش از آن توست اي پديد آورندهي ستايش، ستايش از آن توست اي خريدار ستايش، ستايش از آن توست اي عهدهدار ستايش، ستايش از آن توست اي دارندهي ستايش، و ستايش از آن توست اي ستودهي ازلي ستايش از آن توست اي راست وعدهي پايدار پيمان، و اي با اقتدار سپاه و پابرجا در بزرگواري، ستايش از آن توست اي بلند مرتبهاي که نيايشها را پاسخ دهندهاي، آيات را از بالاي هفت آسمان فرو فرستندهاي، بزرگ برکاتي، بيرون آورندهي نور از تاريکيهايي و بيرون آرندهي تاريک نشينان به نوري، تبديل کنندهي بديها و نيکيها و قرار دهندهي درجات براي حسناتي.
بارالها! ستايش از آن توست اي بخشندهي گناه و پذيرندهي توبه، (و اي) سخت عقاب توانمند، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، بازگشت همه به سوي توست.
بارالها! ستايش از آن توست در شب چون فرا گيرد، و ستايش از آن توست در روز چون جلوه کند و ستايش از آن توست در آخرت و در دنيا. ستايش از آن توست به شمار هر ستاره و فرشته در آسمان، ستايش از آن توست به شمار هر خاک و ريگ و دانه و ستايش از آن توست به شمار آنچه در دل زمين است، ستايش از آن توست به شمار وزن آب درياها، ستايش از آن توست به شمار برگ درختان، ستايش از آن توست به شمار آنچه بر روي زمين است، ستايش از آن توست به شمار آنچه کتاب آسماني تو آمار گيرد، و آنچه علم تو فرا گيرد، ستايش از آن توست به شمار آدميان، جنيان، خزندگان، پرندگان، چرندگان و درندگان؛ ستايشي بسيار نيکو و خجسته، آن گونه که تو اي پروردگار! دوست داري و ميپسندي، و آن گونه که لايق ذات بزرگوار و اقتدار جلال توست.
(سپس ده بار بگو: )
هيچ معبود به حقي جز خدا نيست که يگانه و بينياز است، ملک وجود همه از اوست و ستايش از آن اوست و او لطيف آگاه است.
(و ده بار: ) هيچ معبودي به حقي جز خدا نيست که يگانه و بيهمتاست، و ملک وجود از آن او و ستايش خاص اوست که زنده ميکند و ميميراند، ميميراند و زنده ميکند و خود زندهي جاويد است، هر نيکي و خيري به دست اوست و او بر هر چيزي تواناست.
(و ده بار: ) آمرزش ميطلبم از خدايي که هيچ معبود به حقي جز او که زندهي پاينده است نيست و از گناه به سوي او باز ميگردم.
(و ده بار: ) يا الله، ياالله
(و ده بار: ) اي بخشنده، اي بخشنده
(و ده بار: ) اي مهربان، اي مهربان
(و ده بار: ) اي پديد آورندهي آسمانها و زمين
(و ده بار: ) اي دارندهي شکوه و بزرگواري
(و ده بار: ) اي بسيار مهربان، اي صاحب منت
(و ده بار: ) اي زنده، اي پاينده
(و ده بار: ) اي زنده، که هيچ معبود به حقي جز تو نيست
(و ده بار: ) اي خدا که هيچ معبود به حقي جز تو نيست
(و ده بار: ) به نام خداوند بخشندهي مهربان
(و ده بار: ) بارالها! بر محمد و آل محمد درود فرست
(و ده بار: ) بارالها! آنچه را در خور توست، با من به جاي آور
(و ده بار: ) آمين، آمين
(و سرانجام و ده بار سورهي «قل هو الله احد» را بخوان، سپس چنين بگو: )
بارالها! با من آن کن که لايق بزرگواري توست، نه آن که خود سزاوارم؛ که تو اهل تقوا و آمرزشي و من سزاوار گناهان و خطاهايم؛ پس اي مولاي من به حالم ترحم کن که تو مهربانترين مهربانان عالمي.
(سپس ده مرتبه ميگويي: )
هيچ جنبش و هيچ نيرويي جز از خدا نيست، توکل ميکنم بر آن زندهاي که نميميرد و ستايش از آن خداست که فرزندي نگرفته است.[1] .
[1] بحارالانوار / ج 86 / ص 274.
نيايش حضرت در کنار کعبه
- امام حسين عليهالسلام (در) رکن اسود (دامن کعبه) را ميگرفت، و با خدا مناجات و نيايش نموده، عرض ميکرد: «اي معبود به حق من! نعمتم بخشيدي و سپاسگزارم نيافتي و مبتلايم نمودي و شکيبايم نديدي؛ ولي پس تو (اي مهربان) نه با ناسپاسي من، نعمت خود را گرفتي، و نه با ناشکيبايي من، سختي و بلاي خود را پيوسته داشتي؛ (آري) اي محبوب دل من! از کريم، جز بزرگواري و کرم سر نزند».[1] .
[1] الهي انعمتني فلم تجدني شاکرا، و أبليتني فلم تجدني صابرا، فلا أنت سلبت النعمة بترک الشکر، و لا أدمت الشدة بترک الصبر، الهي ما يکون من الکريم الا الکرم. (بحارالانوار / ج 99/ ص 197).
دعاي او در مسجد پيامبر، در حال سجده
- راوي گويد: (در مدينه) وارد مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شدم، پس حسين بن علي عليهالسلام را در سجده ديدم که گونه خود به خاک سوده، ميگويد، «سرور من! آقاي من! آيا اعضاي مرا براي گرزهاي آهنين (دوزخ) آفريدهاي؟! آيا احشاي مرا براي نوشيدن مايع گداخته (دوزخ) آفريدهاي؟! معبودا! اگر مرا به گناهانم مؤاخذه فرمايي، تو را به بزرگواريت بازخواست خواهم نمود و اگر مرا با گنهکاران محبوس داري، از محبتي که به تو دارم آنان را آگاه خواهيم ساخت، سرور من! فرمانبرداري بندگان، تو را سودي نبخشد، و نافرماني من تو را زياني نرساند، پس آن را که به تو سودي نرساند به من عطا فرما، و آن را که به تو زياني نزند بر من ببخشاي، به راستي که تو رحم کنندهترين رحم کنندگاني».[1] .
[1] سيدي و مولاي ألمقامع الحديد خلقت اعضائي، أم لشرب الحميم خلقت أمعائي، الهي لئن طالبتني بذنوني لاطالبنک بکرمک، و لئن حبستني مع الخاطئين لاخبرنهم بحبي لک، سيدي ان طاعتک لا تنفعک، و معصيتي لا تضرک، فهب لي ما لا ينفعک، واغفرلي ما لا يضرک فانک أرحم الراحمين (صحيفة الحسين / ص 65، مقتل خوارزمي/ ج 1/ ص 152).
در زيارت اهل قبور
- از امام حسين عليهالسلام نقل شده که فرمود: هر کس بر اهل قبور وارد شود، چنين گويد:
«بارالها! پروردگارا! اين ارواح فاني شده، و اجساد تباه گشته، و استخوانهاي پوسيدهاي که با ايمان به تو از دنيا رفتند، اکنون از جانب خود (نسيم و بوي خوش) راحتي، و از جانب من، تحيت و سلام بر آنان فرود آور. خدا به شمار همهي خلايق از آدم تا قيام قيامت، حسنات براي او بنويسد».[1] .
[1] من دخل المقابر فقال: اللهم رب هذه الارواح الفانية، و الاجساد البالية، و العظام النخرة التي خرجت من الدنيا و هي بک مؤمنة، أدخل عليهم روحا منک و سلاما مني. کتب الله له بعدد الخلق من لدن آدم الي أن تقوم الساعة حسنات. (بحارالانوار / ج 102/ ص 300).
تسبيح امام در روز پنجم هر ماه
- تسبيح امام حسين عليهالسلام در روز پنجم هر ماه چنين بوده است:
«پاک و منزه است آن بلند مرتبهاي که برترين است، پاک و منزه است آن بزرگي که بزرگترين است، پاک و منزه است کسي که اين گونه است و ديگري چنان نيست، و هيچ کس توانمندي او را اندازه نتواند کرد، پاک و منزه است کسي که اول او علمي است که در وصف نايد، و آخر او علمي است که پايان نيابد، پاک و منزه است کسي که از راه الهيت خود بر همهي خلايق غالب گشته است، پس هيچ چشمي او را در نيابد، و هيچ عقلي او را همانند نياورد، و هيچ وهمي او را تصور نکند، و هيچ زباني او را در نهايت وصفش نستايد، پاک و منزه است کسي که در هوا (و آسمان) بزرگمنش است، پاک و منزه است کسي که مرگ را بر بندگان حتميساخته است، پاک و منزه است آن فرمانرواي با اقتدار، پاک و منزه است آن فرمانرواي قدوس، پاک و منزه است آن پايدار هميشه (زنده)».[1] .
[1] سبحان الرفيع الاعلي، سبحان العظيم، سبحان من هو هکذا و لا يکون هکذا غيره و لا يقدر أحد قدرته، سبحان من اوله علم لا يوصف، و آخره علم لا يبيد، سبحان من علا فوق البريات بالالهية، فلا عين تدرکه، و لا عقل يمثله، و لا وهم يصوره، و لالسان يصفه بغاية ماله الوصف، سبحان من علا في الهواء، سبحان من قضي الموت علي العباد، سبحان الملک المقتدر، سبحان الملک القدوس، سبحان الباقي الدائم. (بحارالانوار / ج 94/ ص 206).
نيايش عرفه
بلد الامين / ص 251، بحارالانوار / ج 98/ ص 216.
- ستايش مخصوص آن خدايي است که قضاي او را کسي نراند، و عطاي او را کسي باز ندارد، و مانند صنع او صنعت هيچ صنعتگري نيست و او بخشنده دست باز است. انواع نو آفريدهها را بيافريد و با حکمت خود، همهي مصنوعات را استوار داشت، جلوداران آفرينش بر او پوشيده نميماند، و (امانتها) و سپردههاي دار هستي، نزد او تباه نميگردد. کتاب جامع (قرآن) را فرود آورد و شريعت اسلام - اين نور درخشان هدايت - را پديد آورد و اوست که همهي خلايق را بيافريد، و اوست که بر ناگواريها ياريش جويند، هر سازندهاي را پاداش دهد و هر قناعت پيشهاي را سامان بخشد (و روزي رساند) و به هر زاري کنندهي (به درگاهش) مهر ورزد، و همهي منافع خلق را از نزد خود فرود آورده و اين کتاب جامع آسماني (قرآن مجيد) را با نور درخشان خود نازل فرموده است و اوست که نيايشهاي بندگان را بشنود و درجات آنان را بالا برد، و از آنان اندوهها (و گرفتاريها) را براند و سرکشان را سرکوب سازد و اشک چشم هر لابه کنندهاي را رحمت آرد و خواري هر زاري کنندهاي را بردارد؛ پس هيچ معبود به حقي جز او نيست و هيچ چيز او را همتايي نکند و همانند او چيزي نباشد و اوست شنواي داناي بيناي باريکبين آگاه (به دقائق امور) و او بر هر چيز تواناست.
بارالها! من مشتاق تو هستم و به ربوبيت تو گواهي ميدهم با اين که اقرار دارم تو پروردگار مني و بازگشت من به سوي توست. پيش از آن که من چيزي ياد شدني باشم آفرينش مرا آغاز کردي، و مرا از خاک (ناچيز) بيافريدي، سپس در أصلاب پدران جايم دادي تا از حوادث ناگوار و دگرگوني روزگار امانم بخشي، پس در آن ايام پيشين و دورانهاي گذشته، پيوسته مرا از صلبي به رحمي کوچ دادي، و به خاطر مهرباني و لطف و احساني که به من داشتي مرا در عصر حاکميت کافراني که پيمان تو را شکستند و پيامبرانت را تکذيب نمودند به دنيا نياوردي، بلکه از آنجا که به من دلسوز و مهربان بودي، مرا براي هدايت (توحيدي) که در آن رو به راهم فرمودي، و در آن پرورشم دادي و پيش از من (توسط خاتم پيامبرانت) برايم فراهم گشت، به دنيا آوردي.
از اين پيش هم با خوشرفتاري و نعمتهاي سرشارت به من مهرباني نمودي. پس مرا از نطفهاي که بيرون ريخته ميشود به طور بيسابقهاي بيافريدي، سپس مرا در تاريکيهاي سه گانه (بطن، مشيمه و رحم)، در ميان گوشت و پوست و خون جا دادي. نه مرا شاهد آفرينشم قرار دادي، و نه چيزي از امور آفرينشم را به من واگذاردي، سپس مرا کامل و آراسته به دنيا آوردي و مرا که کودک خردسال در گهواره بودم حفظ کردي و از غذا، شيري گوارا روزيم نمودي، و دلهاي دايگان را براي من مهربان ساختي و مادران دلسوز را بر من گماردي و مرا از آفتهاي شبانه جنيان مصون داشتي و (آفرينش) مرا از فزوني و کاستي رهانيدي (پس تو بلند مرتبهاي، اي مهربان، اي بخشنده) تا زماني که آغاز به سخن نمودم [پس] نعمتهاي سرشار خود را بر من تمام کردي؛ پس در هر سال مرا به رشدي فزون پروراندي تا آن گاه که آفرينشم کامل شد و (قواي باطني) و جانم اعتدال يافت [پس] حجت خود را همراهم نمودي (بدين گونه که: ) معرفت خود را به من الهام فرمودي و با عجايب آفرينش خويش مرا به حيرت افکندي و با تازههاي آفرينش خود که در آسمان و زمينت بيافريدهاي مرا به (تحسين و) سخن واداشتي و مرا براي ياد و شکر و فرمانبرداري بايسته و عبادت خود بيدار نمودي و آنچه را که پيامبرانت آوردهاند، به من فهماندي و پذيرش خشنودي خود را برايم آسان کردي و در تمام اين امور با کمک و لطف خود بر من منت نهادي، سپس آن گاه که مرا از بهترين خاک زمين بارور آزاد) بيافريدي، براي آسايش من -اي معبود به حق من - به يک نعمت بدون نعمت ديگري راضي نشدي بلکه با بخشش بزرگي که بر من نمودي و احسان ديريني که به من داشتي انواع وسايل زندگاني و اقسام خوراک و پوشاک را روزيم ساختي تا آنجا که همه نعمتهاي خود را بر من تمام فرمودي، و همه ناراحتيها را از من دور کردي، جهل و گستاخيم بر تو تو را باز نداشت از اين که مرا به آنچه نزديکت آورد، هدايت فرمايي و به آنچه منزلتم را نزدت افزايد موفق گرداني، پس اگر تو را خواندم پاسخم گفتي و اگر درخواست کردم عطايم فرمودي و اگر فرمانت بردم سپاسم گفتي، و اگر سپاست گفتم فزونيم بخشيدي، همه اين الطاف تو بدين جهت است که نعمتها و احسانت را بر من تمام گرداني. پس چه پاک و منزهي تو، چه منزه و پاکي تو که پديد آورندهي آفرينشي و بازگردانندهي خلق، ستوده صفات و بزرگواري. اسامي تو مقدس و نعمتهايت بزرگ است، پس اي معبود به حق من - کدام نعمتهايت را با نام يا ياد بشمارم؟ يا به شکر کدام عطاهايت برخيزم در حالي که آنها -اي پروردگار من - بيشتر از آنند که شمارشگران بتوانند به شمار آرند يا حافظان بتوانند آگاه شوند؛ پس -اي خدا - آن همه زيان و بدحالي را که از من گرداندي و دور ساختي بيش از اين شادکامي و عافيتي است که بر من آشکار گشته است.
معبودا! گواهي ميدهم با حقيقت ايمان خود و پيمان ارادههاي آهنين يقين خود، با زلال صراحت توحيد خود و باطن پنهان راز نهفته در دل خود و نيز با رشتههاي گذرگاههاي نور ديدهام و خطوط اسرارآميز روي پيشانيم، با شکاف گذرگاههاي نفسم، وارونه مخروطيهاي نرمهي بينيام، و آوا گذرهاي سوراخ گوشم، و آنچه که دو لبانم بر آن شود و بر هم آيد، با حرکات سخن زبانم و چالهي (ريز و نمکين) چانه دهانم و آروارهام و جاي رويش دندانهايم، با رسايي رشتههاي درخشش گردنم و جايگاه گوارايي خوردن و نوشيدنم، و (نخاع و) پل ارتباطي مغز سرم و همهي(مويرگها و) پلهاي ارتباطي شاهرگ قلبم و آنچه که سيه چال سينه من در بردارد و آويزهي پردهي دلم و پارههاي گرداگرد جگرم، و آنچه که دندههاي دو پهلويم در برگرفته است و گوديهاي مفاصلم، و سر انگشتانم، و فشردگي اندامهاي کارگرم، با خونم، مويم، پوستم، عصبم، نايم، استخوانهايم، مغزم، رگهايم، و همهي اعضاي وجودم، و آنچه بر آن روييده در دوران شيرخوارگيام و آنچه زمين از من برداشته است، و خواب و بيداريم، آرامش و جنبشم، و همهي حرکات رکوع و سجودم، (آري اي معبود به حق من! به همه اينها) گواهي ميدهم که اگر در صدد برآيم و تلاش کنم که به درازاي همهي اعصار، و عمرهاي بلند - بر فرض که عمرم دهند - تنها شکر يکي از نعمتهايت را بجا آورم جز با منت و فضل تو نميتوانم که آن نيز بر من شکر پيوسته ديگري را واجب گرداند.
آري اگر من و همهي مردمان شمارشگر طمع کنيم که اندازه بخشايش گذشته و آينده تو را بشماريم، نه به شمار آن پي خواهيم برد و نه هرگز آن را توانيم شمرد؛ هيهات! چگونه اين خواهد شد، در حالي که تو از جانب خود، در کتاب گويا و بيان صادق خود خبر دادي که: «اگر نعمت خدا را شماره کنيد، به پايان شمارش آن نخواهيد رسيد»
راست است کتاب تو - اي خداي من - و (راست است) خبر تو.
و پيامبران و رسولانت، وحي (بلند توحيدي) تو را که بر آنان نازل فرمودي، و دين (رسا و کامل) خود را که برايشان تشريع نمودي، (بر ما) رساندند؛ جز اين که من در حد کوشش و تلاش (محدود) خود، واندازههاي توان خويش شهادت ميدهم، و از روي ايمان و يقين ميگويم که: ستايش، مخصوص آن خداوندگاريست که فرزندي نگرفته تا از او ارث برد، و در ملک بيکران خود شريکي ندارد تا در آنچه آفريند، ناسازگاريش کند، و ياري کنندهاي از خواري ندارد تا در آنچه سازد کمکش نمايد؛ منزه است او، منزه است او، منزه است او، اگر در آسمانها و زمين جز خدا، خدايان ديگري بود حتما تباه ميگشتند و از هم ميپاشيدند؛ پس پاک و منزه است آن خداي يگانه، حق يکتاي بينيازي که نه زاد، و نه زاده شد، و هيچ کس او را همتا نباشد، ستايش از آن اوست، ستايشي همپاي ستايش فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل؛ رحمت و سلام خدا بر بهترين خلق خود محمد، خاتم پيامبران و دودمان پاک و زلال او باد. بارالها! مرا ترسان از خودت بگردان (چنان که) گويا تو را ميبينم و با تقواي خود خوشبختم ساز و با معصيت خود بدبختم مساز و در قضاي خود خيرم گزين، و در قدر خود مبارکم فرما، تا نخواهم شتاب آنچه را تو تأخير اندازي، و نه تأخير افتادن آنچه را تو پيش اندازي.
بارالها! بينيازي را در جانم و يقين را در دلم و اخلاص را در عملم، و نور را در ديدهام و بصيرت را در دينم قرار ده و مرا به اندامهايم بهرهور ساز، گوش و چشمم را دو وارث من گردان (تا از عقل و ايمانم فرمان برند)، و بر آن که بر من ستم کند يارم باش، و انتقام را روزيم فرما، و بدين وسيله چشمم را روشن کن.
بارالها! غمهايم را برطرف کن، و عيبهايم را بپوشان، گناهانم را بيامرز، شيطانم را بران، و گروها (و تعهداتم) را برهان و برايم -اي معبود به حق من - در دنيا و آخرت بالاترين درجه (کمال و قرب) را مقرر فرما.
بارالها! ستايش از آن توست که مرا آفريدي، سپس شنوا و بينا قرار دادي و ستايش از آن توست که با اين که از آفرينش من بينياز بودي مرا آفريدي، سپس زندهي آراسته قرارم دادي
پروردگارا! از آن رو که مرا پديد آوردي و آفرينشم را اعتدال بخشيدي، (پروردگارا) از آن رو که مرا ايجاد نمودي و صورتم را زيبا آفريدي، (پروردگارا) از آن رو که به من احسان نمودي و در وجودم عافيت بخشيدي، (پروردگارا) از آن رو که مرا حفظ فرمودي و توفيقم دادي، (پروردگارا) از آن رو که بر من انعام فرمودي و هدايتم نمودي، (پروردگارا) از آن رو که مرا پناه دادي و از هر خيري عطايم بخشيدي، (پروردگارا) از آن رو که مرا سير و سيراب نمودي، (پروردگارا) از آن رو که مرا بينياز و خشنود کردي، (پروردگارا) از آن رو که به من عنايت فرمودي و عزتم دادي، (پروردگارا) از آن رو که مرا در پوشش ياد زلال خود قرار دادي و از آفريدههاي خود به حد کافي در دسترسم نهادي؛ (خدايا چنان که اين موهبتها را فرمودي نيز) بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا بر آفتهاي روزگاران، و تحولات (و حوادث ناگوار) روزان و شبان ياري فرما، و مرا از هراسهاي دنيا و غمهاي آخرت نجات بخش و از شر آنچه ستمگران در زمين ميکنند، نگهدار.
بارالها! از هر چه ميترسم کفايتم فرما و از هر چه بيمناکم نگاهم دار. در جان و دينم نگهبانم باش و در سفر حفظم کن، در اهل و مال و فرزندانم (در غياب من) جانشين باش و در هر چه روزيم فرمودي برکتم ده، در پيش خويشم خوار (و کوچک) و در چشم مردم (عزيز و) بزرگم نما و از شر جن و انس سلامتم دار، به گناهان رسوايم مساز و به (ناخالصي انگيزه و) نيتم خوارم مکن، و با کردارم هلاکم منما و نعمتهايت را از من مگير و به غير خودت واگذارم مکن، به چه کسي مرا وا ميگذاري؟ به خويشان که از من ببرند؟ يا به بيگانگان که (براي منافع خود) بر من يورش آرند.[1] .
يا به آنان که مرا ضعيف و ناتوان خواهند در صورتي که تو پروردگار و اختياردار امور مني.
(خدايا! در اين ظلمتکدهي دنيا و آشفتگي هياهوي کثرات) به تو از غربت خود مينالم و از دوري منزل (خلد و قرب) خود شکوه ميکنم و از خواريم در برابر کسي که اختياردار امورم نمودهاي شکايت دارم.
بارالها! خشمت را بر من روا مدار، اگر تو بر من خشم نگيري از (خشم) جز تو باکم نيست، بلکه عافيت تو برايم توان بخشتر است. پس از تو ميطلبم - به آن نور جمالت که در قلمرو (احاطهي قيومي) آن، زمين و آسمانها جلوه نمودهاند و امر پيشينيان و پسينيان بر آن سامان گيرد - که مرا بر خشم خود نميراني و قهر خود را بر من فرود نياوري، تو ميتواني (از قهر) به رضا بازآيي تا پيش از مرگ از من خشنود شوي، هيچ معبود به حقي جز تو نيست اي پروردگار شهر حرام (مکه)، و مشعرالحرام، و خانه کهن کعبه که برکتت را بر آن فرود آوردهاي و آن را براي همهي مردم، امن قرار دادهاي.
اي آنکه با بردباريش از گناهان بزرگ درگذرد، اي آن که به فضلش نعمت سرشار بخشد، اي آن که به کرمش شايان عطا فرمايد، اي پشتوانهي من در (گرفتاري و) اندوهم، اي مونسم در (تنهايي و) قبرم، اي ولي نعمتم، اي معبود من و پدرانم (ابراهيم، اسماعيل، اسحاق و يعقوب) و اي پروردگار جبرئيل و ميکائيل و اسرافيل، واي پروردگار محمد خاتم پيامبران، و اي خداي برگزيدگان، و اي نازل کننده تورات و انجيل و زبور و قرآن عظيم، اي فرو فرستنده «کهيعص»، «طه»، «يس»، و «قرآن حکيم»؛ تو پناه مني آن گاه که همه راهها - هر چند وسيع باشند - مرا درمانده کنند، و زمين با همه پهناوريش بر من تنگ شود، (خدايا) اگر رحمت تو دستم نگيرد از رسوايان خواهم بود، تويي که مرا بر دشمنانم ياري نموده پيروز فرمايي و اگر نصرت تو دستم نگيرد از شکست خوردگان خواهم بود.
اي آن که خود را ويژهي والايي و بزرگواري نمودي، اي آن که دوستانش به عزت او عزيز گشتند، اي آن که پادشاهان طوق خواري در برابرش بر گردن نهاده، از قهر او بيمناکاند، (اي آن که) خيانت چشمها، و اسرار سينهها و غيب آيندهي زمانها و روزگاران را ميداند، اي آن که جز او کسي نداند چونست او، اي آن که جز او کس نداند چيست او، اي آن که جز او کس نداند آنچه داند او، اي آن که زمين، بر آب فشرد و هوا را به آسمان بند آورد، اي آن که گراميترين نامها براي اوست، اي صاحب نيکويي بي وقفه.
اي آن که آن کاروان را در بيابان بيآب و علف براي نجات يوسف آماده ساخت و از قعر چاهش برآورد و پس از بردگي پادشاهش نمود، اي آن که يوسف را به يعقوب پس از آن که ديدگانش از اندوه سفيد شد، برگرداند، اي آن که زيان و بلا را از ايوب گشود، اي آن که دست ابراهيم را از ذبح پسرش پس از کهنسالي نگهداشت، اي آن که دعاي زکريا را مستجاب نمود و يحيي را به او بخشيد و او را تنها و بيکس نگذاشت، اي آن که يونس را از شکم ماهي برآورد، اي آن که دريا را براي بنياسرائيل شکافت و آنان را رهانيد و فرعون و لشکرش را از غرق شدگان ساخت، اي آن که بادهاي مژدهبخش را پيش از باران رحمتش، فرستاد، اي آن که بر عقوبت آن که نافرمانيش کند شتاب ننمايد، اي آن که ساحران را پس از عمري بيديني نجات داد، با اين که در سايه نعمت او روزي ميخوردند و ديگري را ميپرستيدند و با او مقابله و مبارزه ميکردند و پيامبرانش را تکذيب ميکردند.
اي «الله» اي آغازگر آفرينش که خود هرگز آغازي نداري، اي هستي پيوسته که پاياني نداري، اي زنده، اي خود بپاي بپادارنده، اي زندهکنندهي مردگان، اي آنکه هر جاني را با آنچه به دست ميآورد نگه ميداري، اي آن که با وجود شکر اندکم، محرومم نميکند و به رغم گناه بزرگم، رسوايم نميسازد، اي آن که مرا بر گناهان ميبيند و خوارم نميکند، اي آن که در کوچکي حفظم نمود، و در کهنسالي روزيم داد، اي آن که نعمتهاي او نزد من به شمار نيايد، اي آن که نعمتهايش نزد من عوض ندارد، اي آن که با خير و احسان روي به من آورد و من با بدي و گناه رو به او نمودم، اي آن که مرا به ايمان هدايت فرمود، پيش از آن که شکر انعامش را بشناسم.
اي آن که در بيماري او را خواندم و شفايم بخشيد، در برهنگي او را خواندم و پوششم عطا کرد، در گرسنگي او را خواندم و غذايم داد، در تشنگي او را خواندم و سيرابم نمود، در ذلت او را خواندم و عزيزم فرمود، در ناداني او را خواندم و معرفتم بخشيد، در تنهايي او را خواندم و افزونم ساخت، در آوارگي [و غيبت] او را خواندم و به [وطن] بازم گردانيد، تهيدست او را خواندم و توانگرم نمود، ياريخواهانه او را خواندم و ياريم فرمود، توانگرانه او را خواندم و دارائيم نگرفت، و از همه اين خواهشها دست کشيدم و باز آغاز به احسانم نمود؛ پس حمد و سپاس تنها توراست، اي آن که از لغزشم درگذشتي و اندوهم را زدودي و دعوتم را پذيرفتي و زشتيم را پوشاندي و به مقصودم رساندي و بر دشمنم پيروز ساختي، و اگر نعمتها و منتها و بخششهاي کريمانهات را برشمارم تمام نتوانم کرد.
مولاي من! تويي که نعمت دادي، تويي که احسان کردي، تويي که نيک رفتاري نمودي، تويي که فضيلت دادي، تويي که منت نهادي، تويي که کامل کردي، تويي که روزي دادي، تويي که عطا نمودي، تويي که توانگر ساختي، تويي که سرمايه دادي، تويي که پناه دادي، تويي که کفايت فرمودي، تويي که هدايت کردي، تويي که از گناه نگهداشتي، تويي که (عيوبم را) پوشاندي، تويي که آمرزيدي، تويي که (از تقصيراتم) درگذشتي، تويي که قادر نمودي، تويي که ادب دادي، تويي که کمک کردي، تويي که بازويم گرفتي، تويي که تأييد فرمودي، تويي که ياري کردي، تويي که شفا بخشيدي، تويي که عافيت دادي، تويي که گرامي داشتي، تو مبارکي -اي پروردگار ما - و برين مرتبهاي؛ پس ستايش هميشه تو را سزد و شکر پايدار و پيوسته، تو را بايد.
بار معبودا! (اين) منم معترف به گناهان خود، تو آنها را بيامرز؛ منم که خطا کردم، منم که غافل ماندم، منم که ناداني نمودم، منم که قصد گناه کردم، منم که فراموش نمودم، منم که به خود اعتماد کردم، منم که گناه عمدي نمودم، منم که وعده دادم، منم که تخلف کردم، منم که پيمان شکستم، منم (اي معبود به حق من) که اقرار کردم و به نعمتهاي تو نزد خود اعتراف نمودم و باز به گناهانم برگشتم؛ پس مرا بيامرز اي آن که گناهان بندگان، او را زياني نرساند و او از اطاعت آنان بينياز است و هر کدامشان عمل صالح کند با کمک و رحمتش او را توفيق بخشد.
پس (اي معبود به حق من) ستايش، مخصوص توست، فرمانم دادي، سرپيچيدم؛ نهيام کردي، مرتکب شدم؛ اکنون چنانم که نه بيگناهم تا بهانه آورم، نه توانمندي (جز تو) دارم تا از او ياري جويم، پس اي مولاي من! با چه چيز رو به سويت آرم؟ آيا با گوشم، يا با چشمم، يا با زبانم، يا با دستم، و يا با پايم؟ آيا همهي اينها نعمتهاي تو در نزد من نيست که با همهي آنها نافرمانيت نمودهام؟
اي مولاي من! اکنون حق با توست و بر من راه هر بهانهاي بسته است، اي آن که زشتيهاي مرا از پدران و مادران پوشاندي تا مرا نرانند، و از خويشان و برادران پوشاندي تا مرا سرزنش نکنند و از پادشاهان پوشاندي تا مرا مجازات ننمايند، اي مولاي مهربان من! اگر آنان بر آنچه تو از من ميداني با خبر ميشدند، بيدرنگ مهلتم نميدادند و رهايم ميکردند و از من ميبريدند.
اکنون -اي آقاي مهربان من - اين منم که شکسته و خوار، درمانده و بيارزش، پيش روي تو ايستادهام، نه بيگناهم تا بهانه آورم و نه تواني دارم که کمک جويم و نه دليلي دارم تا رو کنم، و نه ميتوانم بگويم که گناه نکرده و بد ننمودهام، اي مولاي من، اميد ندارم بر فرض انکار، انکارم سودي بخشد؛ چگونه و کجا سود بخشد در حالي که همه اندامهايم به آنچه کردهام بر من گواهند، و به يقين و بيترديد ميدانم که تو از کارهاي بزرگ از من ميپرسي، و البته تو آن حکيم عادلي هستي که ستم نکند، و همان عدل توست که مرا هلاک خواهد کرد و (من به سوي فضل و رحمت تو) از همهي عدل تو گريزانم.
اکنون - مولاي من - اگر مرا عذاب دهي، به سبب گناهانم پس از اتمام حجت بر من باشد و اگر از من درگذري از بردباري و بخشش و بزرگواري تو باشد.
هيچ معبود به حقي جز تو نيست، منزهي تو؛ اين منم که از ستمگرانم، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، منزهي تو، اين منم که از آمرزش خواهانم، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، منزهي تو، اين منم که از يکتاپرستانم، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، منزهي تو، اين منم که از بيمناکانم، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، منزهي تو، اين منم که از اميدواران مشتاقم، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، منزهي تو، اين منم که از درخواست کنندگانم، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، منزهي تو، اين منم که از تهليل و تسبيح گويانم، هيچ معبود به حقي جز تو نيست اي پروردگار من و پروردگار نياکان پيشين من.
بارالها! اين ستايش من است در مقام تمجيد تو، و اخلاص من است در مقام توحيد تو، و اقرارم به احسانهاي توست در مقام شمارش آن، اگر چه معترفم که آنها را نتوانم شمرد زيرا بيشمار و سرشار و نمايان است و از دير زمان تاکنون پيوسته است، نعمتهايي که هميشه، از آن زمان که مرا آفريدي و از آغاز عمرم که پديد آوردي، مرا در آن با همان فراواني و سرشاري فرو پوشاندهاي؛ يعني توانگر نمودن پس از نداري، برطرف ساختن زيان و بدحالي و سبب سازي آسايش و خوشحالي، راندن تنگدستي و دشواري، گشايش از اندوه و گرفتاري و عافيت تن و سلامت در دينداري.
و اگر همهي جهانيان از اولين و آخرين، براي اندازه [و سنجش] يادآوري نعمتت مرا ياري رسانند، نه من بر آن قادرم و نه آنان؛ پاکيزه و برتري، اي پروردگار عظيم کريم رحيم، احسانهاي تو به شمار نيايد و (خلايق) به ستايش تو نرسند، و نعمتهايت عوض ندارد، بر محمد و آل محمد درود فرست و نعمتت را بر ما تمام گردان و ما را با اطاعت خود خوشبخت فرما، منزهي تو هيچ معبود به حقي جز تو نيست.
دعوت هر بيچاره پريشان را آنگاه که بخواندت پاسخ ميدهي و ناراحتي او را برطرف ميفرمايي، و گرفتاران را به فرياد ميرسي، بيماران را شفا ميبخشي، فقيران را توانگر ميسازي، شکستگان را جبران ميکني، خردسالان را مهر ميورزي، بزرگسالان را ياري ميرساني، به جز تو پشتيباني نيست، و بالاتر از تو توانايي نيست، تويي که بلند مرتبه و بزرگي، اي آزاد کننده اسير در زنجير، اي روزي بخش طفل خردسال، اي پناه پناهندهي هراسان، اي آن که نه شريک داري نه وزير، بر محمد و آل محمد درود فرست و در اين لحظات پاياني روز عطايم فرما بهترين آنچه را که به هر يک از بندگانت عطا ميکني و ميبخشي از نعمتي که در اختيار مينهي و احسانهايي که تازه ميکني و بلاهايي که ميگرداني و اندوهي که برطرف ميسازي و نيايشي که ميشنوي و کردار نيکي که ميپذيري و کردار بدي که ميپوشاني، حقا که تو با لطفي و آگاهي، و بر هر چيز که بخواهي توانايي.
بارالها! تو نزديکترين کسي هستي که خوانده ميشود، سريعترين کسي هستي که پاسخ ميدهد، کريمترين کسي هستي که عفو ميکند، دستبازترين کسي هستي که ميبخشد، و شنواترين کسي هستي که از او مسئلت ميشود؛ اي رحمان دنيا و آخرت و اي رحيم دنيا و آخرت، هيچ مسئولي همچو تو نيست و هيچ آرزويي جز تو نيست، تو را خواندم و پاسخم دادي، از تو خواستم و عطايم فرمودي، به تو رو آوردم و مهربانيم نمودي، به تو دل بستم و نجاتم دادي و به تو پناه آوردم و کفايتم کردي.
بارالها! بر محمد بنده و فرستاده و پيامبرت، و بر آل پاک و پاکيزه او درود فرست و نعمتهايت را بر ما کامل فرما، و عطايت را بر ما گوارا ساز، و ما را سپاسگزار خود، و يادآور احسانهاي خويش قرار ده، آمين يا رب العالمين.
بارالها! اي آن که مالک شوي و اندازه نگهداري، و قادر شوي و پيروز گردي، نافرماني شوي و بپوشاني، و آمرزشت خواهند و بيامرزي، اي آخرين خواسته مشتاقان، واي منتهاي آرزوي اميدواران، اي آن که عملش بر هر چيزي احاطه يافته و دلسوزي و مهرباني و بردباريش پذيرندگان [و رو آورندگان] را فرا گرفته است.
بارالها! ما در اين لحظات پاياني اين روز (که آن را به محمد پيامبر و فرستاده و برگزيده و امينت، شرافت دادي و بزرگ نمودي) به تو روي آورديم، پس -اي خدا - درود فرست بر آن مژده دهندهي هشدار دهنده، آن چراغ تاباني که او را بر اهل اسلام ارزاني داشتي و او را براي جهانيان، رحمت قرار دادي.
بارالها! بر محمد و آل او درود فرست آن چنان که محمد، شايسته آن است، اي بزرگوار! بر او و بر همهي خاندان نجيب و پاکيزه و پاکش درود فرست، و ما را در عفو خود فرو بر؛ چرا که (در اين سرزمين نيايش) شيونها به هر زباني به درگاهت بلند است، پس در اين لحظات پاياني روز براي ما بهرهاي از هر چه ميگستراني و از هر نوري که با آن هدايت ميفرمايي و از هر رحمتي که پراکنده ميسازي و از هر عافيتي که پوشش ميدهي و از هر برکتي که نازل ميکني و از هر رزقي که ميگستراني مقرر فرما، اي رحم کنندهترين رحم کنندگان!
بارالها! ما را در اين هنگام، کامياب، رستگار، نيکي يافته و بهرهمند برگردان، و ما را از نوميدان قرار مده؛ از رحمت خود بيبهره مساز و از فضل خود که آرزويش ميبريم باز مدار؛ ما را از ناکامان و رانده شدگان از درگاهت مگردان، از رحمت خود محروم مفرما و از فضيلت آن بخششهايت که انتظار داريم مأيوس مکن، اي بخشندهترين بخشندگان، و اي گراميترين بزرگواران.
بارالها! با يقين به درگاهت رو آورده و آهنگ خانه کعبهات نموده، قصد زيارت آن را داريم، ما را بر اعمال حج ياري کن و حج ما را کامل ساز و از گناهان ما -اي خدا - در گذر و عافيتمان بخش، زيرا اينک دستانمان را - که نشان ذلت اعتراف دارند - به سوي تو بلند کردهايم.
بارالها! در اين لحظات پاياني روز، آنچه از تو خواستيم به ما ببخش و آنچه از تو کفايت آن را درخواست کرديم کفايت کن؛ زيرا جز تو ما را بسندهيي نيست، و جز تو ما را هيچ پروردگاري نيست؛ فرمانت در ميان ما نافذ است، علمت به ما احاطه دارد، داوريت در ميان ما عادلانه است؛ خير را براي ما حتمي ساز و ما را از اهل خير قرار بده.
بارالها! به بخشندگيت، پاداش بزرگ و ذخيرهي گرانبها، و توانگري هميشگي را براي ما قطعي ساز، همهي گناهانمان را بيامرز و ما را با هلاک شوندگان نابود مفرما و دلسوزيت را از ما برمتاب، به مهربانيت اي مهربانترين مهربانان!
بارالها! ما را در اين هنگام از کساني قرار ده که درخواست کردند و عطايشان فرمودي، شکرت گفتند و فزونشان بخشيدي، به سوي تو رو آوردند و پذيرايشان گشتي، از گناهانشان رهيده به تو برگشتند و تو گناهانشان را آمرزيدي، اي آن که خداوند شکوه و بخشايشي!
بارالها! توفيق بندگيمان بخش، و قوت طاعتمان ده، از گناهمان بازدار و لابه و زاري ما را بپذير، اي بهترين کسي که درخواستش کنند، اي مهربانتر وجودي که از او ترحم جويند، اي کسي که به هم آمدن نامرئي پلکها، و نگاه چشمها، و هر آنچه در جانها جاي گرفته و در دلها نهان است بر او مخفي نيست، حقا که همه اينها را علم تو بر شمرده و بردباري تو فرا گرفته است، تو منزه و بسيار برتري از آنچه ظالمان (درباره تو) گويند؛ آسمانها و زمين و هر که در آنهاست تو را تسبيح ميگويند و هيچ چيزي نيست جز آن که تسبيحت ميگويد و به ستايشت سرگرم است، هر سپاس و سرافرازي و بلند مرتبگي از آن توست، اي خداوند شکوه و بزرگواري و فضل و احسان و نعمتهاي بزرگ، تويي که بخشنده و گرانمايه و دلسوز و مهرباني، روزيت را بر من گشايش ده، و مرا در تن و دينم عافيت بخش و بيمم را ايمن ده و گردنم را از آتش برهان.
بارالها! مرا به مکر خود گرفتار مکن، آرام آرام به قهر خود دچار مساز خوارم مگردان و شر فاسقان جن و انس را از من بران.
اي شنواترين شنوندگان، اي بيناترين بينندگان، اي زودترين حسابرسان، اي مهربانترين مهربانان! بر محمد و آل محمد درود فرست، خدايا از تو حاجتي ميخواهم که اگر آن را عطايم کني، آنچه از من دريغ داري زيانم نرساند، و اگر آن را از من باز داري هر آنچه عطايم کني سودم نبخشد، از تو ميخواهم که گردنم را از آتش برهاني، هيچ معبود به حقي جز تو نيست يگانهي بيشريکي، و ملک وجود از آن تو و همهي ستايشها مخصوص توست، و تو بر هر چيز توانايي اي پروردگار من، اي پروردگار من، اي پروردگار من!...
خدايا! من در دارائي خود نادارم، پس چگونه در نداري خود فقير نباشم؟ معبودا! من در دانايي خود، نادانم، پس چگونه در ناداني خود، نادان نباشم؟ الها! گوناگونيهاي تدبيرت (در اوضاع خلايق)، و سرعت پيچش (و تحول) تقديراتت (در احوال بنيآدم) بندگان عارف تو را از اين که به عطايي دل آرام شوند و در بلا اميد از تو بردارند باز ميدارد.
الها! هر آنچه پستي مرا سزد از من است و هر آنچه کرم تو را سزد از توست، خدايا! پيش از پيدايش ناتواني در من، خود را با لطف و مهرباني نسبت به من ستودي، آيا پس از ناتوانيم آنها را از من دريغ ميداري؟ الها! اگر خوبيها از من سر زند به فضل توست و تو منت بر من داري و اگر بديها از من پديد آيد، (محکوم) به عدل توست و تو بر من حجت داري، الها! چگونه مرا به خود وا ميگذاري در صورتي که از من کفالت فرمودي؟ و چگونه شکست خوردم در صورتي که تو ياور مني؟ يا چگونه نااميد شوم در صورتي که نوازشگر مني، اکنون توسط نيازمنديم به تو، دست به دامنت گشتهام و چگونه با چيزي که هرگز به ناحيه قدس تو نرسد توسلت جويم؟ يا چگونه از حال خود به تو شکايت کنم که بر تو پنهان نيست؟ يا چگونه با گفتارم شرح دهم که آن هم از تو و برايت آشکار است؟ يا چگونه آرزوهايم را بيبهره ميسازي در حالي که به درگاه تو آمدهام؟ يا چگونه احوال مرا نيک نسازي و حال آنکه احوالم به تو برجاست!
معبودا! با اين نادانيم چقدر به من لطف داري! و با اين همه زشتي کردارم چقدر به من مهرباني.
معبودا! چقدر به من نزديکي و من از تو دورم! و چقدر تو با من رأفت داري! پس چيست که مرا از تو محجوب داشته است؟
اي معبود به حق من! از آثار (و مظاهر) گوناگون (دار کثرت) و تحولات (شگرف) اطوار وجودي، پي بردم که مقصود تو از من آن است که در هر چيزي (و هر مظهري) خود را به من بشناساني (و احاطه قيومي خود را به من بنماياني) تا در هيچ چيزي از تو بيخبر نباشم.
الها! هر چه پستي من لالم کند، کرم تو مرا به سخن آرد، و هر گاه که اوصاف (ناشايستهي) من نوميدم سازد، نيکوييهاي تو اميدوارم نمايد.
الها! کسي که خوبيهايش بدي است، چگونه بديهايش بدي نباشد! و کسي که حقيقتهايش ادعاست، چگونه ادعاهايش ادعا نباشد؟
الها! حکم نافذ و مشيت قاهر تو (که همهي قلمرو هستي را فرا گرفته است) براي هيچ صاحب سخني، جاي سخن و براي هيچ صاحب حالي، حال ثابت نگذاشته است.
خدايا! چه بسيار که بناي طاعتي افراشتم و چه بسيار حال عبادتي که استوار کردم [ولي] عدل تو، تکيه مرا به آن از بن کند و فضل تو مرا به آن بازگرداند.
معبودا! تو خود ميداني که اگر چه انجام طاعت تو را قطعي و پيوسته نداشتهام، ولي محبت و تصميم آن را هميشه داشتهام.
خدايا! چگونه تصميم گيرم در حالي که تو قاهري؟! چگونه تصميم نگيرم که تو فرمان دهندهاي؟! الها آمد و شد (انديشه) من در آثار و نشانهها مايهي دوري ديدار (و وصال) توست، پس همهي وجود مرا در حضرتت به خدمتي فراهم آر که مرا به تو رساند.
چگونه به رهنمايي چيزي که در وجودش به تو نيازمند است از پي وجودت برآييم؟ آيا جز تو چيزي ظهوري دارد که از تو نباشد تا آشکار کنندهي تو شود؟ کي پنهان بودهاي تا نيازمند دليلي باشي که به تو رهنمون شود؟! کي دور شدهاي تا آثار و نشانهها ما را به تو رسانند؟! کور است چشمي که تو را بر خود نگهدار و مراقب نبيند، و زيان زده است داد و ستد کسي که از محبت خود برايش نصيبي قرار ندادهاي!
الها! [بندگان را] فرمان دادي تا به نشانههاي تو باز گردند، اکنون مرا (که بي تاب وصالم) از راه پوشش انوار (جمال و جلالت) و رهنمايي (شهود و) بينا دلي به خود جلب کن تا همچنان که از آنها به تو ره يافتم، از آنها به بارگاه وصالت باريابم در حالي که رازم از نگاه به آنها پنهان و همتم از تکيه بر آنها والا باشد، که تو بر هر چيز توانايي.
اي معشوق يگانهي من! اين ذلت (عاشقانهي) من است که پيش رويت عيان است و اين حال شکسته و سوز عشق من است که بر تو پنهان نيست، از تو وصالت را جويايم و به تو بر تو رهنما خواهم، پس با (تجلي) نورت مرا به خود رهنمون شو، و با (خلوص و) صدق عبوديت، مرا نزد خود بپاي دار.
معبودا! مرا از گنجينهي علم (و اسرار ناب) خود بياموز، و مرا با پوشش مصون (از أغيار) خود نگهدار.
الها! مرا با حقايق (معرفت) مقربانت بياراي، و به طريقهي مجذوبان (مشتاقت) به راه انداز.
خدايا! مرا با تدبيرت از تدبير خودم و با اختيارت از اختيار خودم بينياز فرما، و مرا بر پايگاههاي پريشانيم واقف گردان.
الها! مرا از ذلت نفسم برآر و مرا پيش از ورود در گورم، از شک و شرکم پاک فرما. از تو ياري ميجويم ياريم کن، بر تو توکل دارم مرا وامگذار، از تو ميخواهم نااميدم مگردان، فضلت را آرزومندم محرومم مساز، به آستان تو پيوستهام، دورم نکن، و بر درگاهت ايستادهام مرا مران.
خدايا! رضاي تو منزه است از اين که سببي از جانب تو داشته باشد، پس چگونه برايش از جانب من سببي خواهد بود؟!
الها! تو در ذات خود بينياز از آني که از جانب (افعال) خودت به تو سودي رسد، پس چگونه از من بينياز نباشي؟!
معبودا! قضا و قدر تو مرا به آرزو ميافکند و دلبستگي به خواسته دل اسيرم ميسازد؛ پس تو ياورم باش تا پيروز و بينايم کني و مرا با فضل خود بينياز گردان تا به (لطف) تو از تلاش و طلب خود بينياز شوم، تويي که انوار (تجليات جمال) خود را در دلهاي اوليايت تاباندي تا تو را شناختند و به يکتايي ستودند، تويي که بيگانگان را از دل عاشقانت زدودي تا جز تو را دوست ندارند و جز تو پناهي نگيرند، تويي که انيس آناني آنجا که عوالم (ملک و ملکوت) به هراسشان افکند و تويي که آنان را هدايت فرمايي، آنگاه که نشانهها برايشان آشکار شود. چه دارد آن که تو را ندارد؟ و چه ندارد آن که تو را دارد؟ ناکام است آن که به جاي تو، ديگري را پسندد و زيان کار است آن که روي از تو برتابد. چگونه به ديگري اميد برند با اين که تو قطع احسان نکردهاي و چگونه از ديگري بجويند با اين که تو شيوهي عطا بخشيت را تغيير ندادهاي؟!
اي آن که شيريني أنس خود را به دوستدارانت چشاندي، پس تملق گويان در پيشگاه (جلال و کبريايي) تو ايستادند، اي آن که جامهي هيبت خود را بر اندام اوليايت پوشاندي تا در برابرت به استغفار ايستادند! تويي که ياد از خلايق کني پيش از آن که پرستندگان به تو روي آرند، تويي که عطا بخشي پيش از آن که جويندگان بخواهند، تويي که پر بخششي و در آنچه به ما بخشيدهاي به وام خواهاني!!
الها! با رحمتت مرا بطلب، تا به وصالت رسم، و با فضلت مرا جذب کن تا يکسر به تو رو کنم، خدايا! اميدم از تو نميبرد اگر چه نافرمانيت کنم و ترسم از تو زدوده نميشود اگر چه فرمانت برم، عوالم آفرينش مرا به تو نزديک نموده و آگاهي به کرمت، مرا به آستانت فرود آورده است.
معبودا! چگونه نوميد شوم که تو آرزوي مني؟! چگونه خوار شوم که تو تکيهگاه مني.
خدايا! چگونه دعوي عزت کنم، که در ذلت، قرارم دادهاي و چگونه دعوي عزت نکنم با اين که به بندگي خود نسبتم دادهاي؟!
الها! چگونه نياز نيارم با اين که در نيازمندان جايم دادهاي و چگونه نياز آرم با اين که به وجود خود بينيازم فرمودهاي؟! تويي که هيچ معبود به حقي جز تو نيست، خود را به هر چيز شناساندي پس چيزي نيست که تو را نشناسد، تويي که خود را در هر چيز به من شناساندي پس تو را در هر چيز، نمايان ديدم و تويي که بر هر چيزي عياني، اي آن که با رحمت رحماني خود (به همهي عوالم ملک و ملکوت) استيلا يافتي، پس عرش (هستي ماسوا)، در جلوه ذات (سرمدي) تو پنهان گشت، مظاهري را با مظاهري ديگر محو نمودي، و اغيار را (که در دار اعتبار و کثرات خودي دارند) با فراگيري افلاک (تجليات) انوار (وحدت خود فاني ساختي و) نابود نمودي.
اي آن که در سراپردههاي عرش خود، پنهان از ديدگاني، اي آن که با تمام درخشندگي و زيبايي خود جلوه نمودي، پس عظمت و کبريائيش، استيلايش را (بر همه ماسوي) محقق ساخت. چگونه پنهاني و حال آن که پيدايي، چگونه غايبي و حال آن که همه را نگهبان و همه جا حاضري! حقا که بر همه چيز توانايي، و ستايش تنها از آن خداي يگانه است.
[1] (طبق نسخه ديگر: ) يا به بيگانگان که به من ترشروئي کنند؟.
حرز امام
حرز: دعايي که به کاغذ بنويسند و همراه خود نگه دارند
بحارالانوار / ج 94/ ص 265.
- به نام خداوند بخشنده مهربان، اي هميشه، اي پايدار، اي زنده! اي پايندهي بپا دارنده! اي از بين برنده غمها! اي گشاينده اندوهها! اي برانگيزندهي پيامبران! اي راستگو در پيمان! خدايا اگر برايم نزد تو خشنودي و محبت است پس مرا و برادران و شيعيانم را که از من پيروي ميکنند بيامرز و آنچه در نسل من است پاکيزه ساز، به رحمتت سوگند، اي رحم کنندهترين رحم کنندگان، و رحمت خدا بر سرور ما محمد و همه دودمان او باد».
نيايش براي حيات ابدي
- راشد بن ابي روح انصاري گويد: از دعا (هاي) امام حسين عليهالسلام اين بود: «بارالها! شوق آخرت را روزيم فرما تا با بيرغبتيم به دنيا به صدق آن در دلم پي برم! بارالها! بصيرت در کار آخرت را روزيم فرما تا با شوق، از پي خوبيها برآيم و با بيم، از بديها گريزان شوم، اي پروردگار من».[1] .
[1] اللهم ارزقني الرغبة في الاخرة، حتي اعرف صدق ذلک في قلبي بالزهادة مني في دنياي، اللهم ارزقني بصيرا في امر الاخرة حتي اطلب الحسنات شوقا، و افر من السيئات خوفا يا رب.
دعاي پنهان ماندن از ديد دشمنان
- «اي آن که شأن او کفايت (امور خلايق) است و سراپردهي (فراگير لطف) او نگهداري (و تدبير شئون پديدهها) است، اي آن که اوست مقصود و سرانجام، اي برطرف کنندهي بديها و ناخوشيها و زيانها، از من آزار همهي عالميان از جنيان و آدميان را - با أشباح نوراني و اسامي سرياني و اقلام يوناني و کلمات عبراني، و با آن يقين روشنيبخش لوحهاي آسماني - برطرف فرما. بارالها! مرا در حرز (و پناه) خود، در حزب و حفاظ خود و در پوشش و در سايه خود، از (آزار) هر شيطان سرکش، و دشمن کمين کرده و فرومايهي ستيزهجو، و ناساز ناسپاس و (بدخواه) حسود نگهدار.
به نام خدا شفا ميجويم و به نام خدا کفايت ميطلبم و بر خدا توکل ميکنم و از او کمک ميخواهم و به (ياري) او پيروزي ميجويم بر هر ستمگري که ستم کند و بر هر سر به هوايي که بيداد نمايد و بر هر سياه بختي که در کوبد و بر هر ملامتگري که سرزنش کند؛ پس خدا بهترين نگهبان است، و او رحم کنندهترين رحم کنندههاست».[1] .
[1] يا من شأنه الکفاية و سرادقه الرعاية يا من هو الغاية و النهاية، يا صارف السوء و السواية و الضر اصرف عني اذية العالمين من الجن و الانس اجمعين، بالاشباح النورانية، و بالاسماء السريانية و بالاقلام اليونانية، و بالکلمات العبرانية، و بما نزل في الالواح من يقين الايضاح، اجعلني اللهم من حرزک و في حزبک و في عياذک و في سترک، و في کنفک من کل شيطان مارد، و عدو راصد، و لئيم معاند، و ضد کنود، و من کل حاسد، ببسم الله استشفيت، و بسم الله استکفيت، و علي الله توکلت، و به استعنت، و اليه استعديت علي کل ظالم ظلم، و غاشم غشم، و طارق طرق و زاجر زجر، فالله خير حافظا و هو ارحم الراحمين.
دعا در هنگام شدائد
بحارالانوار / ج 47/ ص 174.
- عبدالله بن فضل بن ربيع، از پدر خود نقل ميکند که گفت: در سال 147 هجري قمري که منصور دوانيقي حج نموده بود، وقتي وارد مدينه شد به ربيع (دربان خود) امر کرد: کسي را روانه ساز تا با (توهين و) سختي، جعفر بن محمد (امام صادق عليهالسلام) را بياورد؛ خداوند مرا بکشد، اگر او را نکشم! ربيع از دستور چشمپوشي نمود و آن را فراموش شده انگاشت. روز دوم باز منصور، با تندي دستور خود را تکرار کرد. ربيع امام عليهالسلام را طلبيد و به او عرض کرد: يااباعبدالله! خداي را ياد کن؛ زيرا کسي تو را احضار نموده که شر او را جز خدا دفع نميکند و من بر جان تو بيمناکم، امام عليهالسلام فرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم». ربيع او را پيش منصور برد. چشم منصور که به حضرت عليهالسلام افتاد با تندي گفت: اي دشمن خدا آيا اهل عراق تو را امام خود گرفته و زکات اموالشان را براي تو جمعآوري ميکنند و با سلطنت من معارضه ميکني و از پي فتنه و آشوبي؟! خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم!
امام عليهالسلام فرمود: اي امير، به سليمان عطا شد و شکر کرد، ايوب گرفتار شد و صبر کرد، به يوسف ظلم شد و عفو کرد. اينان پيامبران خدا بودند که نسبت تو به آنان ميرسد و تو ميتواني به آنان اقتدا کني.
منصور (آرام گرفته) اظهار داشت: بله؛ يا اباعبدالله! بفرما بالا نزد من، سپس گفت: يا اباعبدالله، فلاني به من اين خبرها را داده است، حضرت عليهالسلام فرمود: اي امير او را حاضر کن تا در اين باره با من رو به رو شود. مرد سخنچين را حاضر کردند. منصور به او گفت: آيا آنچه از جعفر بن محمد نقل کردي راست است؟
عرض کرد: آري يا امير!
حضرت عليهالسلام فرمود: او را قسم بده، پس آن مرد پيشدستي نموده چنين سوگند ياد کرد: سوگند به خداوند بزرگواري که هيچ معبود بحقي جز او نيست، داناي پنهان و آشکار است، يگانه يکتاست و شروع به شمارش صفات الهي نمود.
حضرت عليهالسلام فرمود: امير! آن گونه که من او را قسم ميدهم، قسم بخورد.
منصور گفت: هر طوري ميخواهي قسمش بده.
حضرت عليهالسلام فرمود: بگو که از حول و قوة خداوند بيرون شوم و به حول و قوة خود پناه برم که جعفر بن محمد عليهالسلام چنين و چنان کرد.
آن مرد خودداري کرد. چون منصور با نگاهي تند بر او نگريست، آن گونه قسم ياد نمود. پس در جا، پاهايش خشک شد و همان جا افتاد و مرد، منصور (که به هراس افتاده بود) دستور داد: مرده را از پاها کشيده، بيرون بيفکنند.
سپس عرض کرد: يا اباعبدالله! مهم نيست، ساحت شما پاک و جانب شما بيعيب است، و از غائله در اماني، (سپس گفت: ) بوي خوش و (عطر و مشک) بياوريد، عطر غاليه[1] آوردند، پس با آن محاسن حضرت عليهالسلام را عطرآگين کرده تا جايي که از آن ميچکيد، و (سپس به حضرت عليهالسلام اجازه مرخصي داد و) گفت: در حفظ و پناه خدا؛ اي ربيع! هداياي خوب و پوشاک گرانبها تقديمش کن، ربيع گويد: آنها را به حضرت عليهالسلام تقديم نموده، عرض کردم: يا اباعبدالله ميديدم که (وقتي با منصور روبرو شدي) لبهاي خود را حرکت ميدادي و هر قدر حرکت ميدادي، غضب منصور فرو مينشست، لبها را به چه سخني حرکت ميدادي؟ فرمود: به دعاي جدم امام حسين عليهالسلام. عرض کردم: سرورم! آن دعا کدام است؟ فرمود: «بارالها!اي نيرو بخش من هنگام دشواريهايم، و اي پناه من هنگام اندوهناکيم! مرا با چشم هميشه بيدارت حفظ فرما، و در سايهي توانمندي خللناپذير خويش جاي ده و به قدرتي که بر من داري رحمم کن تا نابود نشوم که تو اميد مني. بارالها! تو بزرگتر و شکوهمندتر و تواناتري از آنچه من ميترسم و بيم دارم. بارالها! به ياري تو او را نابود کرده و به تو از شر او پناه ميبرم که تو بر هر چيزي توانايي».[2] .
ربيع گويد: در هيچ سختي آن را نخواندم مگر آن که خداوند فرجم بخشيد.
[1] غاليه نوعي عطر است که از عطرهاي مختلف ترکيب يافته است.
[2] اللهم يا عدتي عند شدتي، و يا غوثي عند کربتي، احرسني بعينک التي لا تنام و اکنفني برکنک الذي لايزام، و ارحمني بقدرتک علي فلا أهلک و أنت رجايي، اللهم انک اکبر و أجل و أقدر مما أخاف و أحذر، اللهم بک أدرأ في نحره و استعيذ من شره انک علي کل شيء قدير.
(وفيات الاعيان / ج 2/ ص 294).
دعاي مشمول
بحارالانوار / ج 95/ ص 394.
- گروهي از امام حسين عليهالسلام نقل کردهاند که فرمود: در شبي تاريک و ابري همراه (پدرم) علي بن ابيطالب عليهالسلام در طواف خانهي خدا بوديم، در حالي که طواف، خالي (از مردم) بود و زائران آرميده و چشمها در آرامش شبانه خفته بودند. در اين هنگام صداي حزنآلود دل شکستهاي به گوش ميرسيد که با دلي آکنده از درد (از خداي غفار)، فريادرس ميطلبيد و پناه ميجست، و رحمت ميخواست و ميگفت.
اي آن که دعاي درماندگان در تاريکيها را به اجابت ميرساني، اي آن که زيان و گرفتاري بيماريها را برطرف ميسازي. ميهمانان تو گرداگرد کعبه، خفته و بيدار ميشوند تا تو را خوانند در حالي که چشم تو -اي پاينده - به خواب نميرود؛ با بخشيدگيت فضيلت عفو گناهانم را به من مرحمت فرما. اي آن که همه خلايق در حرم امنش تنها به او (اميدوارند و به او) اشاره دارند - اگر گنهکاران، عفو تو را در نيابند، پس چه کسي نعمت (رحمت و عفو) خود را بر آنان بخشايد؟!
پدرم (اميرمؤمنان عليهالسلام) به من فرمود: يا اباعبدالله! آيا به اين شخص که داد از گناهانش دارد و از پروردگارش داد ميطلبد، گوش سپردي؟
عرض کردم: بله، شنيدم.
فرمود: اي پي او برآ، شايد او را ببيني، پس در آن تاريکي شب، دست (به اين سو و آن سو) ميماليدم و در ميان خفتگان ميگشتم، همين که بين رکن و مقام رسيدم شخصي ايستاده بر من پديدار شد. دقت کردم، دريافتم که به نماز ايستاده است. گفتم: سلام بر تو اي بندهي خدا که به گناهان خود اعتراف داري و در پي گذشت و آمرزش و پناه خداوندي. براي خدا، فراخواني پسر عم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را اجابت کن.
با شتاب، سجده و تشهد و سلام نماز را به پايان برد و بي آنکه سخني گويد، (برخاست و) با دست به من اشاره نمود که پيش بيفت. پيش افتاده و او را خدمت اميرمؤمنان عليهالسلام آورده، عرض کردم: اين همان مرد است. حضرت عليهالسلام بر او که جواني خوشرو و پاکيزه لباس بود، نگريست» از او پرسيد: کيستي؟
عرض کرد: از برخي قبايل عرب.
(پرسيد: نامت چيست؟ عرض کرد: منازل شيباني - خ -)
پرسيد: حالت چگونه است؟ چرا گريه و استغاثه ميکردي؟
عرض کرد: چگونه باشد حال کسي که به گناه عاق گرفتار آمده، اکنون در تنگي معيشت و در گرو بدبختي و بلاست، آن گونه که اگر توبه کند نپذيرند؟!
پرسيد: چرا چنين شدهاي؟
عرض کرد: من در ميان مردم خود سرگرم هوسراني و خوشگذراني بودم، نافرماني حق تعالي را در ماههاي رجب و شعبان نيز ادامه داده، از پروردگار مهربان نميترسيدم. پدري مهربان و نرمخو داشتم که مرا از پيشامدهاي ناگوار ريشه برانداز روزگار برحذر ميداشت و از عقاب آتش خشم خداوندي ترسانده، ميگفت: چرا نور و تاريکي و شبها و روزها و ماهها و سالها، و فرشتگان بزرگوار از دست تو به (ستوه و) فرياد آيند (و تو از خطا و گناه خود بر نگردي)؟!
هر گاه در اندرز دادنم اصرار ميورزيد، من پرخاشگرانه او را ميزدم، روزي تصميم گرفتم که ورق بازي کنم، ورق بازي در چادر (و خيمه) بود. رفتم که آن را بردارم تا از پي بازي خود روم، پدرم مانع شد و من او را آزردم و دستش را پيچاندم (و بر زمين انداختم)، و ورق بازي را برداشتم تا بروم، او دستش را به زانو نهاد تا از جاي برخيزد ولي از شدت درد و ناراحتي نتوانست؛ پس اين اشعار را سرود:
ميان من و «منازل» قرابتي پيش آمد، درست به همان گونه که طالب باران آن را ميطلبد او را ميپروراندم تا نيرومند و بلند قامت گشت، هر گاه برميخاست يال او چون يال گوساله بود، در خردساليش هر گاه گرسنه ميشد، گواراترين خوراک را به او ميدادم. پس همين که به عنفوان جواني رسيد، و زبانش همچون نيزه رديني (دراز و تيز و بران) گشت، اين چنين حقوقم را پايمال نمود و دستم را پيچاند؛ خدايي که به او غالب است دستش را بپيچاند!
سپس سوگند ياد کرد که قطعا به خانه خدا ميآيد تا از خدا بر عليه من ياري طلبد، چندين هفته روزه گرفت و چندين رکعت نماز گزارد و دعا کرد و بر شتري راهوار سوار شده، از دشتها و بيابانها و کوهها گذشت تا در روز حج اکبر وارد مکه شد. از شتر پياده شد و رو به خانهي خدا آورد، پس از سعي و طواف به پردهي کعبه آويخت و با التماس و لابه نيايش کرده و اين گونه سرود:
اي آنکه حاجيان بر کجاوهها با منتهاي کوشش خود از دورترين سرزمينها به سوي او ميآيند، من نيز به سوي تو آمدهام، اي آن که [نااميد نميسازد] کسي را که او را با لابه و زاري به يگانگي و بينيازي بخواند! اين «منازل» است که از نافرماني (و آزار) من خشنود است. اي جبار! حق مرا از فرزندم بگير تا به ياري تو پهلويش فلج شود، اي آن که از هر عيب و نقص پاکي، نه خود زاده شدي، و نه چيزي را زادي.
گفت: سوگند به خدايي که آسمان را افراشت و آب را به جريان انداخت، و دعايش را به پايان نبرده بود که بر من اين بلا که ميبيني نازل شد؛ «سپس پهلوي راست خود را گشود، ديدم فلج گشته است» سه سال است که از او ميخواهم تا در همان جا که نفرينم کرد دعايم کند، نپذيرفته است، تا امسال که بر من منت نهاد و پذيرفت، پس به اميد عافيت او را به شتر عشراء (لاغر و بي گوشت) سوار کرده با شتاب و تلاش از موطن خود بيرون آمديم، همين که به منزل اراک و خرابههاي سرزمين سياک رسيديم، در شب پرندهاي رميد و از صداي آن شتر پدرم رم کرد و او را به زمين افکند و ميان دو سنگ (صدمه ديد و) درگذشت من او را همانجا دفن نمودم، بالاتر از همهي اين مصيبتها اين است که اکنون در ميان مردم شناخته نيستم مگر با عنوان «گرفتار نفرين پدر».
اميرمؤمنان عليهالسلام به او فرمود: لحظهي دادرسيات فرا رسيده است، آيا به تو نياموزم دعايي را که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من آموخت و در آن اسم اعظم خداي اکبر عزيز اکرم است؟ اسمي که خداوند به وسيله آن هر که او را بخواند پاسخ ميدهد و هر که از او بخواهد عطايش ميبخشد، و با آن، اندوهها را ميگشايد، ناراحتيها را برطرف ميسازد، غمها را ميبرد، بيماري را بهبود ميبخشد، شکسته را سامان ميدهد، فقير را غني ميکند، قرضها را ميپردازد، چشم را بر ميگرداند، گناهان را ميآمرزد، عيبها را ميپوشاند، و هر بيمناک از شيطان سرکش و ستمگر سرسخت را امان ميدهد؟
و اگر فرمانبرداري (از خدا)، با آن بر کوه بخواند، کوه از جايش کنده ميشود و اگر بر مردهاي بخواند، خدا او را زنده ميکند، اگر با آن بر آب بخواند - در صورتي که خود شگفتي او را نگيرد - بر آن راه ميرود؛ پس اي مرد، تقواي خدا پيشه ساز که دلم برايت ميسوزد. بايد خداي سبحان از تو صدق نيت ببيند، آن را در (آلودگي به) معصيت نخوان و آن را جز به آن که در دين تو مورد اطمينان است ارزاني مدار؛ اگر با خلوص نيت اقدام کني خدا دعايت را ميپذيرد و پيامبر خود (محمد صلي الله عليه و آله و سلم) را در رؤيا ميبيني که به تو مژده بهشت و اجابت ميدهد.
امام حسين عليهالسلام فرمود: شادماني من به فايدهي دعا بيشتر از شادماني آن جوان به عافيت خود و آنچه برايش پيش آمده بود شد؛ زيرا من پيش از اين نه آن را از اميرمؤمنان عليهالسلام شنيده بودم و نه از آن خبري داشتم. سپس فرمود: قلم و کاغذي بياور و آنچه را به تو املا ميکنم بنويس. چنين کردم، فرمود (بنويس):
بارالها! از تو درخواست ميکنم به نام تو، به نام خداوند بخشنده مهربان [آنچه را اکنون ميخواهم]؛ اي آن که شکوهمند و بزرگواري، اي زندهي به پاي دارنده، اي زنده، هيچ معبود به حقي جز تو نيست، اي آن که جز او نداند که او چيست و چگونه است و کجاست و در چه حال است؟ اي خداوند ملک و ملکوت، اي خداوند عزت و جبروت، اي پادشاه اي پاک از هر عيب، اي بي گزند از هر ننگ و ناتواني و مرگ، اي ايمني بخش، اي عزيز اي جبران کنندهي کاستيها، اي سزاوار بزرگي، اي آفريننده، اي پديدآورنده، اي صورت آفرين، اي سود بخشنده، اي دوست دارنده، اي پسنديده، و اي معبود، اي دور، اي نزديک، اي اجابت کننده، اي نگهبان، اي به شمارآورنده، اي نوآفرين، اي بلند مرتبه، اي والامقام، اي شنوا، اي دانا، اي حکيم، اي کريم، اي مدبر، اي با قدرت، اي آغازگر، اي از بين برنده و باز گرداننده، اي ديرينه ذات، اي بلند قدر، اي بزرگوار، اي بسيار مهربان، اي بسيار بخشنده، اي پاداش دهنده، اي ياري خواسته شده، اي شکوهمند، اي زيبا، اي کارگزار، اي عهدهدار کارها، اي بخشاينده لغزشها، اي رساننده نعمت، اي باشرف، (اي هوشيار)، اي رهنما، اي رهنمون، اي سرآغاز، اي اول، اي آخر، اي آشکار، اي پنهان، اي برپا دارنده، اي جاودان، اي دانا، اي حکمفرما، اي داور، اي دادگر، اي جدا از همه، اي پيوسته به همه، اي پاک، اي پاک کننده، اي توانا، اي با اقتدار، اي بزرگ، اي سزاي بزرگيگري، اي يکتا، اي بينيازي که همه نيازمند اويند، اي آن که نه زاده و نه زاده شده و او را همتا و همسري نيست، و با او وزيري نيست و با خود مشورت کنندهاي نگرفته است، به پشتيبان نيازي ندارد، و با او الهي نيست، هيچ الهي جز تو نيست، پس تو برتري و بسيار برتري از آنچه منکران (نادانان) دربارهي تو گويند، اي دانا، اي بلند مرتبه، اي عالي رتبه، اي کارگشا، اي گشاينده، اي ياور، اي پيروزي بخش، اي نابود کننده، اي انتقام گيرنده، اي برانگيزنده، اي ارث برنده، اي اول، اي جويا، اي چيره.
اي که هيچ، از تو فرار نتواند کرد، اي توبهپذير، اي بازگشت کننده، اي بسيار بخشنده، اي سبب ساز همه سببها، اي گشاينده درهاي بسته، اي که هر گاه بخوانندت اجابت کني، اي بسيار پاک، اي بسيار سپاسگزار، اي عفو کننده، اي آمرزنده، اي نور نورها، اي تدبير کننده کارها، اي با لطف، اي آگاه، اي سامان بخش، اي روشني بخش، اي بينا، اي پشتيبان، اي بزرگ، اي تنها، اي يگانه، اي صمد، اي جاويدان، اي تکيهگاه، اي بسنده، اي شفا دهنده، اي وفا کننده، اي عافيت دهنده، اي نيکوکار، اي خوشرفتار، اي عافيتبخش، اي نعمتبخش، اي آن که مهرباني و جوانمردي ميکني، اي آن که يکه و تنهايي.
اي آن که در مراتب بر همه قاهري، اي آن که در دارايي بر همه توانايي، اي آن که در نهاني و بر همه آگاهي، اي آن که پرستش شدي و سپاس گفتي، اي آن که نافرماني شدي و آمرزيدي و پوشاندي، اي فراتر از انديشهها، اي برتر از ديدهها، اي آن که چيزي بر او پنهان نميماند، اي روزي دهنده بشر، و اي اندازه بخش هر اندازه، اي عالي مکان، اي استوار بنيان، اي تغيير دهندهي زمان، اي پذيرندهي قربانيها، اي خداوند منت و احسان، اي خداوند عزت و سلطان، اي رحيم، اي رحمان، اي عظيم الشأن، اي آن که هر روز در کاري هستي، اي آن که هيچ کاري او را از کار ديگر باز ندارد.
اي آن که صداهاي (گوناگون نياز همه) را ميشنوي، اي آن که دعاها را به اجابت ميرساني، اي برآورندهي خواستهها، اي روا کنندهي حاجات، اي فرو فرستندهي برکات، اي رحم کننده بر اشکها، اي درگذرنده از لغزشها، اي زداينده اندوهها، اي دوستدار نيکيها، اي بالا برندهي درجات، اي بخشنده خواستهها، از زنده کننده مردهها، اي جمع کننده پراکندهها، اي آگاه بر باطنها، اي برگردانندهي از دست رفتهها، اي آن که صداها (ي گوناگون و فراوان) بر او مشتبه نشود، اي آن که از سؤالها آزرده نشود. و تاريکيها او را نپوشاند، اي نور زمين و آسمانها.
اي سرشار کننده نعمتها، اي زدايندهي رنج و المها، اي پديد آورندهي جانها، اي گردآورندهي امتها، اي شفابخش بيماريها، اي آفريدگار نور و تاريکيها، اي صاحب جود و کرم، اي آنکه بر عرش او هيچ گامي نرسد.
اي بخشندهترين بخشندگان، اي بزرگوارترين بزرگواران، اي شنواترين شنوندگان، اي بيناترين بينندگان، اي پناه پناهجويان، اي ايمنساز بيمناکان، اي پشتيبان پناه آورندگان، اي دوستدار مؤمنان، اي فريادرس فرياد خواهان، اي منتها مقصود جويندگان.
اي يار هر غريب، اي مونس هر تنها، اي پناه هر رانده و رميده، اي نگهدار هر گمشده، اي رحم کن پيرمردان، اي روزي ده کودکان، اي سامان ده استخوان شکسته، اي رها کننده هر اسير، اي توانگرساز هر بيچارهي فقير، اي نگهدار ترسان پناهنده، اي آن که تدبير و تقدير کارها از آن اوست، اي آن که هر سختي و مشکلي بر او آسان است، اي آن که نيازمند شرح و بيان نيست، اي آن که بر هر چيز توانا و به هر چيز دانايي، اي آن که به هر چيز دانا و توانائي.
اي فرستنده بادها، اي شکافنده صبحها، اي برانگيزاننده روحها، اي خداوند جود و سخا، اي آن که هر کليدي در دست اوست، اي شنوندهي همه آوازها، اي پيش از هر نيست شدن، اي زنده کننده هر نفس بعد از مرگ.
اي ساز و سامان من در سختي، اي نگهدارندهام در غربت، اي مونسم در تنهايي، اي ولي نعمتم، اي بال و پناه من آن گاه که هر روشي درماندهام ميسازد و هر خويشي وا ميگذاردم و هر ياري رهايم ميکند، اي پشتوانهي
آن که هيچ پشتوانهاي ندارد، اي اطمينان بخش آن که هيچ اطمينان بخشي ندارد، اي ذخيرهي آن که هيچ ذخيرهاي ندارد، اي پناهگاه آن که هيچ پناهگاهي ندارد، اي تکيهگاه آن که هيچ تکيهگاهي ندارد، اي فريادرس آن که هيچ فريادرسي ندارد، اي پناه آن که هيچ پناهي ندارد.
اي همسايه ديوار به ديوارم، اي تکيهگاه اطمينان آورم، اي معبود به حقم، اي پروردگار خانه کعبه، اي دلسوز، اي يار! از حلقهي تنگناها رهايم ساز و هر اندوه و غم و تنگي را از من بگردان، و از شر آنچه توانايي ندارم مرا کفايت فرما، و به آنچه توانايي دارم ياريم فرما.
اي برگردانندهي يوسف به يعقوب، اي زدايندهي زيان ايوب، اي آمرزندهي خطاي داود، اي بالا برنده عيسي بن مريم از دست يهود، اي شنوندهي نداي يونس در تاريکيها، اي آن که موسي را بر کلمات (و سخن گويي) برگزيدي، اي آن که خطاي آدم را بخشيدي و با رحمت خود ادريس را بالا بردي، اي آن که نوح را از غرق شدن نجات دادي، اي آن که قوم عاد پيشين را با ثمود، هلاک کردي و بر جا نگذاشتي، و پيش از آنان قوم نوح را که ظالمتر و سرکشتر بودند (از بين بردي)، و افترا زنان به دين را به پرتگاه افکندي، اي آن که قوم لوط را زير و زبر ساختي، و بر قوم شعيب (عذاب و) هلاکت آوردي، اي آن که ابراهيم را دوست ويژه گرفتي، اي آن که موسي را همسخن خود گرفتي، و محمد صلي الله عليه و آله و سلم را دوست ويژه و حبيب خود گرفتي.
اي که براي لقمان حکمت آوردي، و براي سليمان پادشاهي بينظيري - که براي ديگري پس از او شايسته نبود - بخشيدي، اي آن که ذوالقرنين را بر پادشاهان سرکش پيروز نمودي، اي آن که به خضر آب حيات عطا کردي و براي يوشع، آفتاب را پس از غروب باز گرداندي، اي آن که دل مادر موسي را محکم ساختي، و عفت مريم دختر عمران را نگهداشتي، اي آن که يحيي پسر زکريا را از گناه پارسا نمودي و موسي را از خشم آرام کردي، اي آن که مژده يحيي را به زکريا دادي، اي آن که به جاي ذبح اسماعيل، به او قرباني دادي، اي آن که قرباني هابيل را پذيرفتي و بر قابيل لعنت نهادي، اي فرار دهندهي دستهجات دشمنان، بر محمد و آل محمد و بر همه پيامبران و فرشتگان مقرب و فرمانبرانت درود فرست.
از تو ميخواهم هر خواهشي را که بندگان مرضي تو ميخواهند و اجابتش را حتمي ميسازي، يا الله، يا الله، يا الله، يا رحمان، يا رحيم، يا رحمان يا رحيم، يا رحمان يا رحيم، اي صاحب شکوه و بخشايش، اي صاحب شکوه و بخشايش، اي صاحب شکوه و بخشايش، به او، به او، به او، به او، به او، به او، به او، به او؛ از تو درخواست ميکنم به هر نامي که خود را به آن ناميدي يا در يکي از کتابهاي آسمانيت آن را نازل فرمودي، يا آن را در علم غيب خود براي خود برگزيدي، و به خصلتهايي که عرشت را عزت بخشيد، و به اوج رحمتت در کتابت، و به آنچه که اگر هر چه درخت در زمين بود قلم ميشد و دريا (مرکبش، و) پس از آن هفت دريا به کمکش ميآمد کلمات (وجودي) خدا تمام نميشد، همانا خدا بزرگ و حکيم است، و از تو درخواست ميکنم به نامهاي نيکت که در کتاب خود وصفشان کردي و فرمودي: «اسماء حسني از آن خداست، بخوانيدش بدانها»[1] ، و فرمودي:
«مرا بخوانيد تا اجابت کنم شما را»[2] ، و فرمودي: «و هر گاه تو را پرسند بندگان من از من، پس من نزديکم، پاسخ دهم دعاي خواننده را آن گاه که مرا خوانده»[3] ، و فرمودي: «اي بندگان من که بر خود اسراف کرديد از رحمت خدا نوميد نباشيد»[4] .
و من از تو - اي معبود به حق من - درخواست ميکنم و طمع دارم در اجابتم - اي مولاي من - چنان که وعدهام دادي، و من تو را ميخوانم چنان که فرمانم دادي، پس انجام ده برايم... (آنچه دوست داري از خدا بخواه و حاجت خود را نام ببر، و اين دعا را جز با وضو مخوان).
سپس اميرمؤمنان عليهالسلام به آن جوان فرمود: هر گاه شب فرا رسيد آن را ده بار بخوان، و فردا خبر آن را برايم بياور.
امام حسين عليهالسلام نقل ميکند که آن جوان، نوشته را گرفت و رفت، در آن روز موعود چيزي از صبح نگذشته بود که نزد ما آمد، در حالي که سلامت و عافيت يافته بود، و آن نوشته در دستش بود و ميگفت: به خدا سوگند، اين اسم اعظم است، سوگند به پروردگار کعبه، دعايم مستجاب شد.
اميرمؤمنان عليهالسلام فرمود: ماجرا را برايم نقل کن.
جوان عرض کرد: همين که چشمها در خواب غنودند و پردهي تاريک شب فرو افتاد، دستم را به آن نوشتهي دعا بالا برده، خدا را به حق آن چند بار خواندم، پس در بار دوم، پاسخ شنيدم: بس است که خدا را به اسم اعظم او خواندي سپس خوابم برده، در رؤيا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ديدم که دست مبارک خود را بر (اندام فلج) من ميکشيد و ميفرمود: [حد] خداي بزرگ را نگهدار (و مراقب باش) که تو بر نيکي (و سرنوشت خير) واقع شدي؛ پس بيدار شدم در حالي که (از فلج) عافيت يافته بودم، چنان که ميبيني؛ (اي اميرمؤمنان عليهالسلام) خدا تو را پاداش خير دهد.
[1] «ولله الاسماء الحسني فادعوه بها» اعراف / 8.
[2] «ادعوني استجب لکم» غافر / 60.
[3] «و اذا سألک عبادي عني فاني قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان» بقره / 186.
[4] «يا عبادي الذين اسرفوا علي أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله» زمر / 53.