■ تجلي نماز در نهضت عاشورا3
بسم الله الرحمن الرحیم
منبع: سطري از آسمان
تهیه کننده: مرکز تخصصی نماز
تجلي نماز در نهضت عاشورا
موسي مونس خواه
بارها در قرآن کريم خوانده ايم که انبيا در انجام وظايفشان هيچ اجر و مزدي را نمي خواستند. آري «لا اسئلکم عليه اجرا» مرام هميشگي حضرات معصومين - از آدم تا خاتم - و ائمه اطهار و ادامه دهندگان راهشان بوده و خواهد بود. پس رفتار اجتماعي معصومين عليهم السلام را نبايد با حرکات ديگران قياس کرد. انقلاب کربلا را نبايد با انقلاب هاي ديگر مقايسه نمود. از اين رو در قيام کربلا بايد به چيزهايي توجه کرد که رنگ «لا اسئلکم عليه اجرا» دارد. اين اصل اصيل رفتار معصومين عليهم السلام فروعات گوناگوني دارد. سرلوحه همه اين فروعات نماز است و به همين خاطر نماز را «عمودالدين» گفته اند.
نويسنده اين نوشتار سعي کرده است از قيام بي بديل امام حسين عليه السلام به نماز برسد و نقش نماز را در نهضت عاشورا ترسيم کند.
نويسنده، نوشته اش را به سه فصل و هر فصل را به چند بخش تقسيم کرده است.
فصل اول را با عنوان «ديدگاه هاي متفاوت پيرامون نهضت عاشورا و نقش نماز در آن نهضت» نوشته است. در اين فصل بخشي به «مسئله انفجاري بودن قيام امام حسين عليه السلام» اختصاص يافته و در بخشي ديگر از «عامل شفقت در نهضت عاشورا» بحث شده است و در بخش سوم به «مسئله تشکيل حکومت» پرداخته و چهره اين دنيايي قيام را آورده است.
فصل دوم کتاب درباره «تجلي حق و باطل در نهضت عاشورا و نقش نماز» در آن نهضت است. در اين فصل بخشي تحت عنوان «عوامل چرخش از موضع حق» بررسي شده است.
فصل سوم «تأثير نماز و نقش اهل بيت امام حسين عليه السلام در نهضت عاشورا» مورد توجه قرار گرفته است.
بصيرت خواص در نهضت عاشورا و نقش نماز در آن
بصيرت حضرت سيدالشهداعليه السلام و يارانش در نهضت عاشورا تجلي يافت، در عمل مصاديق بارز اين آيه بود که:
اِنَمّا المُؤمِنُونَ الَّذين امَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرتابُوا وَ جاهَدوا بِاَمْوالِهِم وَ اَنْفُسِهِمْ في سَبِيلِ اللّهِ اوُلئکَ هُمُ الصّادِقوُن[1] .
در حقيقت مؤمنان کساني اند که به خدا و پيامبر او گرويده و شک نياورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند، اينان راست کردارند.
قرآن در توصيف کفار و دنياپرستان بي بصيرت چنين مي فرمايد:
يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَيوةِ الدّنيا وَ هُمْ عَنِ الاخِرَةِ هُم غافِلوُن.[2] ؛ آن ها تنها ظاهري از زندگي دنيا را مي بينند و از آخرت غافلند.
امام علي عليه السلام نيز در اين باره مي فرمايد: فقد البصر أهون من فقدالبصيرة؛ نابينايي آسان تر است از کوردلي.
پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم قبل از صدور فرمان جهاد، مسلمانان را مورد سازندگي فکري و عقيدتي قرار داد و آن ها را با تعليمات اسلام آشنا نمود و در نتيجه، اين عمل پيامبر موجب ايجاد بصيرت در مسلمانان گرديد. متفکر شهيد آيت الله مطهري رحمةالله عليه در اين باره مي گويد:
«مسلمانان در مکه تعليمات ديدند، با روح اسلام آشنا شدند، فرهنگ اسلامي در اعماق روحشان نفوذ يافت و نتيجه اين شد که پس از ورود به مدينه هر کدام يک مبلّغ واقعي اسلام بودند و رسول اکرم صلي الله عليه وآله وسلم که آن ها را به اطراف و اکناف مي فرستاد، خوب از عهده بر مي آمدند. هنگامي که به جهاد مي رفتند مي دانستند براي چه هدف و ايده اي مي جنگند و به تعبير اميرالمؤمنين علي عليه السلام: حملوا بصائرهم علي أسيافهم...[3] ؛ آنان بصيرت ها و انديشه هاي روشن و حساب شده خود را بر شمشيرهاي خود حمل مي کردند. چنين شمشيرها و انسان هاي تعليمات يافته بودند که توانستند رسالت خود را در زمينه اهداف اسلام انجام دهند.»[4] .
بصيرت والايي که همه شهيدان کربلا از آن برخوردار بوده اند، نشان مي دهد که حضرت سيدالشهدا عليه السلام و يارانش همگي در جبهه خواص قرار دارند. و نماز با نقشي که بصيرت دارد، بي گمان بر خواص و عوام بودن نيز تأثيرگذار مي باشد. از آن گذشته اقامه نماز ظهر عاشورا با آن بصيرت خود دليل روشني است براي اين که شهداي کربلا در جبهه خواصّ هستند.
اين بصيرت حضرت ابوالفضل عليه السلام است که درباره امام حسين عليه السلام گفت:
... «و عن امامٍ صادقِ اليقيني
نجل النبي الطاهرالاميني[5] .
من از امامم که يقيناً صادق است و فرزند پيامبر امين، حمايت مي کنم.»
امام صادق عليه السلام درباره حضرت عباس عليه السلام چنين ياد مي کند:
کانَ عَمنا العبّاسُ بْن علي عليهما السلام نافِذَالبَصيرة...[6] ؛
عموي ما ابوالفضل بصيرتي عميق داشت.
نافع بن حلال، شب عاشورا پس از سخنان امام حسين عليه السلام برخاست و ضمن اعلام وفاداري گفت: «فانا علي نياتنا و بصائرنا»[7] ، ما همان انگيزه ها و بصيرت هايمان را داريم و از دست نداده ايم. پس از ماجراي عاشورا، وقتي در مسجد کوفه، به امام حسين عليه السلام توهين کردند و ابن زياد، شهيد عاشورا را دروغ گو خواند، صحابي بزرگوار و روشن دل، عبدالله بن عفيف ازدي در مجلس حضور داشت، برخاست و به دفاع از اهل بيت و رد سخنان والي کوفه گفت: دروغ گو و پسر دروغ گو تو هستي و پدرت و کسي که تو را امارت و ولايت داد و پدرش؛ اي ابن مرجانه! آيا فرزندان پيامبر را مي کشيد و سخن از صداقت مي گوييد؟[8] .
اين بصيرت والاي حضرت علي اکبر است که مي گويد: «اذا لا نبالي بالموت أن نموت محقين[9] ؛ حال که ما بر حقيم از مرگ نمي هراسيم.»
سردار رشيد کربلا حضرت ابوالفضل عليه السلام اين چنين شکوهمندانه رجز مي خواند:
لا ارهب الموت اذالموت زقي
حتي اواري في المصاليت لقا
نفسي لنفس المصطفي الصهر وقا
اني أنا العباس أغدو بالسقا...
از مرگ نمي هراسم به هنگامي که آثار آن آشکار گردد و به آن پشت نمي کنم تا آن زمان که خود را در ميان شمشيرهاي برهنه اندازم، و در بين شمشيرها پوشيده گردم، جانم فداي حسين عليه السلام که جان محمد صلي الله عليه وآله وسلم است. مرا از آن رو عباس سقا گويند که باکي از برخورد با دشمن به هنگام رويارويي ندارم.
[1] سوره حجرات، آيه 15.
[2] سوره روم، آيه 7.
[3] فهرست موضوعي غررالحکم، ص 34.
[4] جاذبه و دافعه علي عليه السلام، ص 152.
[5] نفس المهموم، ص 335.
[6] نفس المهموم، ص 332 و اعيان الشيعه، ج7، ص 430 و العباس بن علي رائدالکرامه، ص 36.
[7] عنصر شجاعت، ج1، ص 316.
[8] وقعه الطف، ص 266.
[9] نفس المهموم.
انگيزه و نيت مقدس در نهضت عاشورا و نقش نماز در آن
اولين ويژگي در قداست يک نهضت، مقدس بودن انگيزه و نيت آن است. قداست انگيزه و نيت از پاک و خالص بودن آن براي خدا سرچشمه مي گيرد.
ارزشمند بودن جهاد آن هنگام است که براي خدا باشد؛ قرآن کريم در اين باره مي فرمايد:
يا ايّهاالَّذينَ أمَنوُا اتّقُواللّهَ وَ ابْتَغُوا اِلَيهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في سَبيِلهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلحُون[1] ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد پرهيزگاري پيشه کنيد و وسيله اي براي تقرب به خدا انتخاب نماييد و در راه او جهاد کنيد؛ باشد که رستگار شويد.»
نهضت عاشورا انگيزه و نيت خدايي داشت. نماز به عنوان يک فريضه بزرگ ديني بهترين و روشن ترين اثبات کننده اين انگيزه الهي است. لازمه داشتن انگيزه الهي حرکت در مسير خدا و حرکت در جهت قرب و رضايت و خوشنودي اوست؛ ارتباط با خدا و ياد او به عنوان يک نياز فطري انسان، نيکوترين و زيباترين تأمين کننده اين حرکت و سير در جهت قرب و رضايت خداوند است و نماز مظهر ارتباط و پرستش و نيايش و عشق و ايمان نسبت به خداوند عزوجل است.
و از اين جهت است که نماز ظهر عاشورا انگيزه پاک و الهي امام حسين عليه السلام و يارانش را بيان مي دارد.
پس نماز با کسب نزديکي و خوشنودي و ارتباط با خدا موجب مي شود تا انگيزه الهي و خدايي انسان تحقق يابد. درباره اين که نماز وسيله تقرب مؤمن است به خداوند، پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد: انّ الصَّلوة قُربانُ المؤمن[2] ؛ همانا نماز خواندن وسيله نزديکي مؤمن به خداست.»
پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد:
انّ المصَلّي لتقرعُ بابَ الملک و انّه من يدم قرع الباب يوشک ان يفتح له[3] ؛ به درستي که نمازگزار در خانه خداوند را مي زند و هر کس به طور پيوسته دري را بکوبد، عاقبت در به روي آن باز خواهد شد.
امام علي عليه السلام مي فرمايد:
الصلوة قربان کل تقي[4] .
نماز خواندن وسيله نزديکي به خداست براي هر شخص پرهيزگار.
امام علي عليه السلام مي فرمايد:
ما تقرب بمثل عبادةالله[5] ؛ هيچ صاحب قربي، به مقام نزديکي خدا نرسيده است، مگر با عبادت.
امام کاظم عليه السلام مي فرمايد:
افضل ما يتقرّب الي الله بعد المعرفة به، الصلوة[6] بهترين چيزي که بنده بعد از شناخت خدا به وسيله آن به درگاه الهي تقرب پيدا مي کند، نماز است.
امام جواد عليه السلام مي فرمايد:
ثلاث يبلغن بالعبد رضوان الله تعالي: کثرة الاستغفار و لين الجانب و کثرة الصدقه[7] ؛ سه چيز است که رضوان خداوند متعال را به بنده مي رساند:
1. زيادي استغفار
2. نرمخو بودن
3. زيادي صدقه
امام عسگري عليه السلام نيز مي فرمايد:
فاذا تسلم من صلاته، سلّم الله عليه و ملائکته[8] ؛ پس زماني که بنده نمازش را سلام داد، خداي متعال و ملائکه بر او سلام مي فرستند. انگيزه الهي امام حسين عليه السلام و يارانش به طور کامل در نهضت عاشورا تجلي يافته است. به هنگامي که مروان پيشنهاد بيعت با يزيد را براي امام حسين عليه السلام مطرح کرد، حضرت فرمود:
انا لله و انّا اليه راجعون و علي الاسلام سلام اذ قد بليت الامة براعٍ مثل يزيد[9] ؛ ما از آن خداييم و به سوي خدا باز مي گرديم، اگر مسلمانان را رهبري هم چون يزيد باشد، بايستي با اسلام وداع کرد.
عابس بن ابي شبيب شاکري در نبرد خويش با سپاه کوفه، اين گونه حمايت خالصانه و الهي خود را از اهل بيت پيامبر اظهار مي کرد.
من با شمشيرم در راه شما تيغ مي زنم و جهاد مي کنم تا به ديدار خدا بروم و با اين کار، جز به پاداش الهي چشم ندوخته ام و چيزي نمي خواهم.[10] .
پسران غالب اسدي (بشر و بشير) حکايت کرده اند که: در عصر روز عرفه نهم ذيحجه الحرام در بيابان عرفات همراه حسين عليه السلام بوديم، آن حضرت با کمال خشوع و بندگي از خيمه بيرون آمد و با جمع کثيري از اصحاب و فرزندان به دامنه چپ کوه ايستاد. صورت مبارک به جانب کعبه گرداند، دست ها را چونان مستمند ضعيفي به سوي آسمان گشود، و اين دعا را قرائت فرمود:
«حمد و سپاس خدايي را که چيزي نمي تواند قضا و خواسته او را رد کند و از عطا و بخشش او جلوگيري نمايد. دست او در سخاوت و کرم باز است و هر چيزي را به حکمت خويش نيکو و متقن قرار داده است، تلاش پنهان کاران بر او مخفي نيست و آن چه به او سپرده شود تباه نمي گردد؛ اوست پاداش و کيفردهنده همه و اصلاح کننده حالات بندگان قناعت پيشه و رحم کننده ناتوانان و ضعيفان، فرود آورنده منافع و کتاب جامع قرآن نوراني و فروزان، و اوست شنونده دعاها و برطرف کننده گرفتاري ها و بالا برنده درجه نيکوکاران و کوبنده ستمگران، خدايي جز او نيست، همتا ندارد و چيزي مانندش نيست، و اوست شنوا و بينا و لطيف[11] و آگاه و بر هر چيزي قادر و توانا.
بارالها! به سوي تو رو مي آورم و به پروردگاري تو گواهي مي دهم، اعتراف و اقرار دارم که تو پروردگار هستي، و بازگشتم به سوي توست، پيش از آن که چيزي باشم و نشاني از من باشد به نعمت بر من آغاز کردي و مرا از خاک آفريدي...
سپس مرا صحيح و سالم براي هدايتي که از پيش مقدر فرموده بودي به دنيا آوردي و مرا در گهواره که کودکي خردسال بودم حفظ کردي و از غذاها، شير گوارا روزي ام دادي. دل پرستاران را نسبت به من مهربان ساختي، و مادران دل سوز را به تربيت من واداشتي، و مرا از شرّ و آزارهايِ پنهاني جن حفظ کردي و از فزوني و کاستي سالم نگاهداشتي،؛ پس تو بلندمرتبه اي اي رحيم، اي رحمان؛ تا آن گاه که زبان به سخن گشودم، و تمام گردانيدي به من نعمت هاي کامل خود را و همه ساله مرا پروراندي تا که خلقتم کامل شد و نيرويم اعتدال يافت؛ حجت خود را بر من تمام کردي و معرفت و شناخت خود را به من الهام نمودي، و مرا به عجايب حکمت شگفت زده کردي و به آفرينش هاي بي سابقه ات که در آسمان و زمينت به وجود آوردي هشيارم ساختي و براي سپاسگزاري و يادت آگاهم ساختي و اطاعات و پرستش خويش به من واجب کردي و آن چه پيامبرانت آوردند به من فهماندي و پذيرفتن آن چه موجب خوشنوديت مي شود بر من سهل و آسان کردي و به ياري و لطفي که در همه اين مراحل نسبت به من داشتي بر من منت نهادي.
بارالها! راضي نشدي که برخي از نعمت ها را به من ندهي، به وجود عظيم و احسان ديرينه ات انواع خوردني ها و آشاميدني ها و انواع پوشش ها و لباس ها را روزي ام گردانيدي.
آن گاه که همه نعمت ها را بر من تمام گردانيدي و همه بلاها را از من دور گردانيدي، ناداني و نيز گستاخي ام بر تو بازت نداشت که مرا به موجبات قرب راهنمايي کني و به آن چه مرا در نزد تو جا مي دهد موفق گرداني.
خدايا! کدام يک از نعمت هايت را برشمرم و ياد کنم يا به شکر کدام يک از عطاياي تو بپردازم در حالي که نعمت ها و عطاياي تو بيش از آن است که شمارندگان بتوانند آن ها را بشمارند يا حسابداران بتوانند به آن علم پيدا کنند. اضافه شدت ها و ناراحتي ها و بلاهايي که از من دور داشتي افزون تر از سلامتي و عافيت و راحتي هايي است که براي من آشکار است.
خدايا! من تو را به حقيقت ايمانم و... گواه مي گيرم، و اگر به فرض در همه عصرها و زمان ها زنده بمانم و در صدد برآيم و بکوشم که شکر يکي از نعمت هايت را به جا آورم توانايي آن را ندارم، مگر تو بر من منت نهي که خود موجب شکر جديد و ثناي تازه اي خواهد گرديد...
بارالها! مرا چنان کن که از تو آن چنان ترسم که گويي تو را مي بينم و مرا به نعمت تقوي و پرهيزگاري سعادتمند گردان و به سبب ارتکاب معصيت و نافرماني بدبختم نگردان.
بارالها! نيازمندي را در نفس و جانم، و يقين را در دلم و اخلاص را در عملم، و روشني را در ديده ام، و بصيرت و بينايي را در دينم، قرار ده و مرا به عضوها و جوارحم بهره مند گردان...
بارالها! اگر نعمت هاي وجود و بخشش هاي گرانمايه ات را برشمارم نمي توانم.
مولاي من، تويي که کرم کردي
تويي که نعمت دادي
تويي که نيکي کردي
تويي که به فضيلت رفتار کردي
تويي که بخششت را به کمال رساندي
تويي که روزي دادي
تويي که توفيق عنايت فرمودي
تويي که عطا کردي
تويي که بي نياز گرداندي
تويي که پناه دادي
تويي که مهمّات مرا کفايت فرمودي
تويي که هدايت کردي
تويي که ما را از لغزش ها و خطرها حفظ کردي
تويي که پرده پوشي نمودي
تويي که آمرزيدي
تويي که عفو کردي
تويي که ياري کردي
تويي که نيرو بخشيدي
تويي که نصرت نمودي
تويي که شفا بخشيدي
تويي که عافيت دادي
تويي که گرامي داشتي
تبارکت ربي و تعاليت فلک الحمد دائماً و لک الشکر واصباً؛ بزرگي و والايي، اي پروردگار من، حمد و ثنا تا به ابد مخصوص توست و هميشه و هماره براي توست.
پس آفريدگارا به عصيانم معترفم؛ مرا ببخش و از گناهم در گذر.[12] .
امام امت در مورد برافروخته شدن چهره سيدالشهدا در روز عاشورا - هر چه به ظهر عاشورا نزديک تر مي شد - مي فرمايد:
«براي اين که مي ديد جهاد در راه خداست و براي خداست و چون جهاد براي خداست، عزيزاني که از دست مي دهد، از دست نداده است، اين ها ذخايري هستند براي عالم بقا.»[13] .
[1] نفس المهموم، ص 334.
[2] کنزالعمال حديث 18907.
[3] نهج الفصاحه، ص 827.
[4] بحارالانوار، ج 10، ص 99، من لا يحضر الفقيه، ج 1، ص 56.
[5] منتخب الغرر، ص 48.
[6] تحف العقول، ص 455.
[7] مسند الامام جواد، ص247.
[8] بحارالانوار، ج 82، ص 221.
[9] الهرف، ص 11.
[10] واقعه الطف، ص 100.
[11] مرحوم شيخ صدوق در معناي کلمه لطيف که يکي از نام هاي خداست چنين مي نويسد:
لطيف دو معنا دارد:
الف. آفريدگار چيزهاي کوچک و کسي که کارها و تدبيرات او ظريف و دقيق است.
ب. نيکويي کننده به بندگان و کسي که به بندگان خود لطف دارد. (توحيد صدوق، ص 217).
[12] اقبال، سيد بن طاووس، ص 350 - 339 و بلدالامين کفعمي، ص258 - 251 و بحارالانوار، ج98، ص 213 به بعد، اين دعا در مفاتيح الجنان و ساير کتاب ها نقل شده است. جهت استفاده از متن عربي به مفاتيح الجنان مراجعه شود.
[13] صحيفه نور، ج17، ص 239.
نقش اهل بيت در شکل گيري نهضت توابين و نقش نماز بر آن
اهل بيت امام حسين عليه السلام که نهضت عاشورا را به ثمر رساندند با خطبه ها و سخنراني هايي که ايراد فرمودند و با افشاگري هايي که انجام دادند و با آگاهي دادن مردم از ماهيت زشت و پليد يزيد و دستگاه او و تقبيح کارهاي آنان نقش بسياري در پشيمان کردن مردم از ياري و حمايت نکردن از امام حسين عليه السلام ايفا نمودند. به گونه اي که پس از حادثه کربلا مردم از خواب غفلت بيدار شدند؛ اشک هاي بسياري در شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش ريختند، بسيار شيون و ناله کردند و حسرت و ندامت ريختند، اين عده که از عدم ياري امام عليه السلام نادم و پشيمان شده بودند و به گناه بزرگ خود آگاهي پيدا کرده بودند جهت جبران آن تصميم گرفتند از قاتلان امام انتقام بگيرند و در اين راه کشته شوند تا از معصيتي که بدان دچار شده اند، پاک شوند. در نتيجه، نهضت توابين شکل گرفت. از اين جا معلوم مي شود که اهل بيت عليهم السلام با افشاگري هاي خود نقش بسياري در شکل گيري نهضت توابين داشته اند. نماز ظهر عاشورا چون زمينه ساز افشاگري اهل بيت عليهم السلام است در نتيجه زمينه ساز شکل گيري نهضت توابين نيز مي باشد. در رأس نهضت توابين سليمان بن صرد که از بزرگان شيعه و از صحابه رسول خدا بود، قرار داشت.
سليمان بن صرد، از چهره هاي برجسته و سرشناس شيعه در کوفه و از بزرگان طايفه خودش به شمار مي رفت و قدر و منزلتي عظيم داشت. نامش در جاهليت يسار بود: نام سليمان را پيامبر اسلام بر او نهاد. کنيه اش ابوالمطرف بود و از اصحاب پيامبر محسوب مي شد و در جنگ صفين و در جنگ هاي ديگر نيز در رکاب اميرالمؤمنين عليه السلام بود. از اولين مسلماناني بود که ساکن کوفه شد. وي از کساني بود که پس از مرگ معاويه، به امام حسين عليه السلام نامه نوشت و از آن حضرت خواست که به کوفه بيايد. در حرکت مسلم بن عقيل، فعاليت داشت اما ابن زياد او را در کوفه به زندان افکند. از اين رو توفيق شرکت در حماسه عاشورا را نداشت.
پس از حادثه کربلا که کوفيان از کوتاهي خود در ياري امام حسين عليه السلام پشيمان شده بودند، وي رهبري نهضت «توابين» را بر عهده گرفت. با هم پيمانان خود، در سال 65 هجري قيام کردند. شعار توابين «يا لثارات الحسين»[1] بود. او را «اميرالتوابين» نيز مي گفتند. سرانجام در درگيري با سپاه ابن زياد در «عين الورده» همراه با جمعي از يارانش شهيد شد. بعضي نيز شهادتش را در درگيري با نيروهاي اعزامي از شام که به حجاز آمده بودند دانسته اند. سليمان بن صرد، هنگام شهادت 93 سال داشت. پس از شهادت، سر او را نزد مروان حکم در شام بردند.[2] .
[1] بحارالانوار، ج 45، ص 358.
[2] سفينةالبحار، ج1، ص650.