■ نقش الگوها در تربيت ديني فرزندان
بسم الله الرحمن الرحیم
تهیه کننده: مرکز تخصصی نماز
نقش الگوها در تربيت ديني فرزندان
بسمالله الرحمن الرحيم
در تحول تمدن و فرهنگ بشري، تعليم و تربيت عامل مهمي براي انتقال اندوخته هاي فکري، ارزشهاي والاي انساني و خصلتهاي نيکو از نسلي به نسل ديگر ميباشد. ميراث تمدن و فرهنگ در سلسله تمدنها و فرهنگها توسط تعليم و تربيت از پدران و مادران به فرزندان انتقال داده شده و اين سلسله همچنان در حرکت و تطور است. به عبارت ديگر تعليم و تربيت عامل اصلي سازندگي انسانها و اجتماع انساني ميباشد.
معناي تربيت
تربيت در لغت از «رب ولده و الصبي يربه رباه» گرفته شده است.[1] در اين معنا، تربيت، مراقبت و رسيدگي کردن طفل براي رساندن او به سن بلوغ است. مربي، کودک را به لحاظ جسماني و رواني مورد مراقبت قرار ميدهد تا کودک در مسير تحول، واجد ويژگيهاي رواني - ذهني و خصوصيات جسماني مورد نظر بشود. در معناي روان شناختي، تربيت، شکوفا کردن و به ظهور رساندن استعدادها بالقوه فرد در مسير تحول رواني - ذهني او به شمار ميرود. در اين تبيين، فرد داراي يکسري توانشهاي زيستي و رواني است که از وارثت و محيط بدست آورده است. فرد در طي تحول، توسط پرورش و تربيت، اين توانشها را به منصه ظهور ميرساند. به عبارت ديگر تربيت عامل شکوفايي زيستي و روان در فرد محسوب ميشود.
[1] تاج العروس في شرح القاموس، ج اول، به نقل از نظام تربيتي اسلام، باقر شريف قريشي، صفحه 24.
تربيت ديني
دين بازدارنده و نگاهدارنده از بديها و انحرافات اخلاقي و نفساني در زمينه هاي فردي و اجتماعي است. اگر تربيت صُبغه ديني بخود بگيرد ميتواند توانشها و استعدادهاي بالقوه آدمي را در جهت «فلاح» به ظهور برساند. تربيت ديني، غرايز و نيازهاي آدمي را در جهت هدايت الهي منطبق بافطرت، ارضا ميکند.
به يک تعبير، تربيت ديني استواري دين و تعاليم الهي در نفس انساني و اجتماع آنان است. اگر اين در نفس انسان پايگاه استواري بيابد، انسان را به حد «اعتدال» و «اعتلا» ميرساند.
«و لما بلغ اشده و استوي آتيناه حکما و علما» سوره قصص آيه 14
«و (يوسف) چون به اوج بلوغ رسيد و به استقرار و اعتدال (استوا) دست يافت، حکم و علمي به او عنايت کرديم.»
فردي که به حد استوا و اعتدال ميرسد ميتواند نوسانات حالات عاطفي، فکري و اجتماعي را کنترل نمايد و همواره احساس «وحدت» و ثبات در شخصيت داشته باشد.
هرگاه فرد به اعتدال برسد و بتواند در نيازها و خواسته هاي دروني خود و امکانات، توازن برقرار نمايد به تدريج اوج ميگيرد و عقل او مجال مييابد که رتبه هاي بالاتري از حالات روحي و نفساني را کسب نمايد.
«تنازع و تسلط هويها و هوسها عقل را به تلاطم و تزلزل ميافکند، اما هرگاه تلاطم فرو بنشيند، عقل مجال مييابد و اعتلا در گرو مجال عقل است.»[1] .
در نگاه ديگر، تربيت ديني با ايجاد زمينه براي رشد فکري و عاطفي و انفعالي انسان، او را براي دنيا و آخرت، هر دو، آماده ميکند. به همين دليل است که بيان ميشود تربيت ديني با تمدن همگامي دارد. اين رويکرد، عقل را تعالي ميبخشد و فرهنگ را غني ميسازد. اگر نگاهي به تاريخ سير تمدن و فرهنگ بيندازيم، وهله هايي که تمدنها و فرهنگها از سرچشمه دين سيراب شده اند، توانسته اند مسير رشد و کمال را طي کنند و آنگاه که تمدن و فرهنگ، خود را از وحي دور نگه داشته است، انسانها در سراشيبي سقوط و انحطاط به نابودي و هلاکت رسيده اند.
«هيچ مربي و هيچ مورخي نميتواند اين واقعيت را انکار کند که اساس استوا و ثابت تمدن اسلامي، همان تربيت اسلامي بوده است و اگر امروز به اين مطلب دقت شود نمونه هاي برجسته اي در اثر تربيت به شيوه اسلامي ارائه خواهند شد... ما با تمام افتخار ميگوييم که مبادي تربيت جديد که در نيمه دوم قرن بيستم مورد توجه قرار گرفته و هيچ دولتي تا کنون نتوانسته اين مسايل را رعايت کند، اسلام در دوره طلايي حکومت خود بطور کامل به کار بسته است و حال آنکه چند صد سال از قرن بيستم پيشتر بوده است.»[2] .
در معناي اصطلاحي، تربيت ديني، شناخت خدا به عنوان رب يگانه انسان و جهان و برگزيدن او به عنوان رب خويش و تن دادن به ربوبيت او و تن زدن از ربوبيت غير است.[3] .
[1] نگاهي دوباره به تربيت انساني، دکتر خسرو باقري، ص 36.
[2] التربيه اسلاميه، ص 4 به نقل از نظام تربيت اسلامي، باقر شريف قريشي.
[3] نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، خسرو باقري، ص 53.
تربيت ديني و الگوها
براي ايجاد تربيت ديني در کودک، عوامل زيادي دخالت دارند که اسوه سازي و همانند سازي فرد با الگو و اسوه يکي از عوامل مهم تربيت ديني محسوب ميشود. «اُسوه و إِسوه عبارت از حالتي است که انسان به هنگام پيروي از غير خود، پيدا ميکند و برحسب اين که پيروي از چه کسي باشد، ممکن است اسوه اي نيک و يا بد براي انسان فراهم آيد.»[1] .
در الگو سازي، مربي کوشش ميکند که نمونه هايي از رفتار مطلوب خود را در معرض ديد متربي قرار دهد و متربي نيز با همانند سازي[2] نمونه هايي از رفتار مطلوب مربي (الگو) را در درون خود درون فکني ميکند.
[1] همان منبع، ص 107.
[2] Identification.
همانند سازي،الگوپذيري
بيان شد که در روش الگوسازي، فرد خصوصيات برجسته ي الگو را دروني ميکند. اين حالت که معمولاً ناخودآگاه به ثمر ميرسد، همانند سازي يا همسانسازي ناميده ميشود.
طبق تعريف، همانند سازي فرآيند رواني است که فرد يک جنبه يا يک خصوصيت ديگري را بخود ميگيرد و خود را کلاً يا جزئاً براساس الگوي مأخوذ تغيير ميدهد. شخصيت به وسيله يک رديف همسان سازي تشکيل ميگردد و متمايز ميشود.[1] .
فرد در طي تحول رواني و ذهني خود بطور ناهشيار با يک يا چند «الگو» همانند سازي ميکند. در اين فرآيند، شخص خصوصيات الگو را در شخصيت خود ميپذيرد و نهايتاً رفتار خود را مطابق رفتار الگو سازمان ميدهد. به اين ترتيب، فردي که همسان سازي ميکند، با خصوصيات ظاهري و باطني الگو «همانند» ميشود.
[1] لغتنامه روان شناسي، دکتر محمود مصور و همکارن، صفحه 354.
پيوند عاطفي با الگو
نکته مهم اين است که فرد با کسي همانند سازي ميکند که با او «پيوند عاطفي» برقرار نمايد. هر چقدر پيوند عاطفي بين فرد و الگو، مربي و متربي بيشتر باشد، خصوصيات و صفات بيشتري از الگو را دروني ميکند.
بايستي در تربيت ديني اين نکته مطمح نظر مربيان باشد که کودک و نوجوانان بطور مستمر در حال همسان سازي با الگوست. اگر فرد با شخصيت آسيب پذير و ضعيف همسان سازي کند، دچار نوعي رشد نايافتگي شخصيتي خواهد شد که طبعاً ضعف شخصيتي، رفتارهاي ناپخته و نامناسبي را بروز ميدهد که موجب عدم سازگاري فرد با محيط ميشود. متقابلاً همسان سازي فرد با شخصيت سالم و بهنجار موجب اکتساب صفات مطلوب شخصيتي و رفتاري در او خواهد شد. به عبارت ديگر، همانند سازي والگو پذيري، مسير «بهنجاري» و «نابهنجاري» شخصيت کودک و نوجوان را تعيين ميکند. به همين دليل است که «الگو گزيني» در روند تربيت بويژه تربيت ديني بسيار مهم و حياتي است.
الگو گزيني سالم
در تربيت ديني، انتخاب الگوها براي ايجاد نگرش و رفتار مطلوب و سالم بسيار مهم و با اهميت قلمداد شده است. يکي از ويژگيهاي تربيت اسلامي وجود الگوهاي مطلوب و الهي براي متربيان است. در اين مورد قرآن و عترت براي اعتلاي روحي انسان و رساندن آدمي به مرحله فلاح و عقل ناب، الگوهاي مطلوبي را معرفي ميکند که آدمي در سايه همانند سازي با آنان و گوش فرا دادن به تعاليم الگوهاي الهي ميتواند به اوج قدرت روحي و نفساني و فکري برسد.
در تربيت ديني و اسلامي، وجود مقدس نبياکرم صلوات الله عليه و آله بهترين الگو معرفي شده است.«ان لکم في رسول الله اسوة حسنه» سوره احزاب آيه 21 در وجود رسول خدا براي شما اسوه نيکي وجود دارد.
پس از نبي اکرم، امامان هادي عليهم السلام، وجود مبارک ام ابيها فاطمه زهرا سلام الله عليها و به تبع آنان، صاحبان خرد الهي و نفوس زکيه عالمان و دانشمندان روحاني و آنان که سعي در تبعيت الگوهاي معصوم و قديس را دارند، بهترين الگوهاي متربيان امت به شمار ميروند.
بيان شد که ايجاد پيوند عاطفي بين مربي و متربي، بين الگو و الگوپذير، سرمشقگير و سرمشق، عامل اصلي در همانند سازي و الگوپذيري است. اگر بخواهيم فرزندان خود را با الگوهاي بزرگ همانند کنيم، قدم اول شناساندن الگوهاو قدم دوم ايجاد پيوند عاطفي در کودک و نوجوان نسبت به الگو و سرمشق ميباشد.
در الگوگزيني و معرفي الگوهاي سالم ميتوان از الگوهاي بزرگ و زندگي و صفات آنان براي کودک و نوجوان صحبت نمود. به عنوان مثال، بيان داستان کودکي «ابن سينا» و بيان صفات برجسته آن حکيم الهي در قالب «داستان» و قصه بطور مستقيم و غير مستقيم باعث ميشود کودک به تدريج با الگو پيوند عاطفي برقرار نمايد و صفات او را در درون خود بپذيرد.
قهرمانان فيلم، قهرمان يک داستان يا يک رمان، قهرمانان يک واقعه ي تاريخي از صدر اسلام ميتوانند به عنوان الگو مطرح باشند تا فرد با او پيوند عاطفي برقرار نمايد. در اين صورت شاهد بروز رفتارها و رگه هاي شخصيتي قهرمانان در رفتار و شخصيت کودک و نوجوان خواهيم بود.
در مقابل، قرآن کساني را که بطور کور الگوهاي ناسالم را پيروي ميکنند، مورد نکوهش قرار ميدهد و آنان را به بصيرت فراميخواند.
«انا وجدنا آبائنا علي امه و انا علي آثارهم مقتدون قال اولو جئتکم باهدي مما وجدتم عليه آباؤکم...» سوره زخرف آيه 24
«گفتند که ما پدران خود را بر آيين و عقايدي يافتيم و از آنها پيروي خواهيم کرد. رسول ما به آنان گفت اگر من شما را به آييني بهتر از دين باطل پدرانتان هدايت کنم باز هم، آنان را تقليد ميکنيد؟...»
الگو پذيري در نماز
اگر خواندن نماز را يک رفتار مطلوب بدانيم، بيان حالاتي از نماز بزرگان، بيان لحظاتي از نماز الگوهاي بزرگ موجب همانندسازي تدريجي متربي با الگوها خواهد شد. دراين مورد، معرفي حالات ويژه اي از بزرگان و الگوها که شنيدن آن موجب آرامش ميگردد، کاري پرثمر و صواب است که متاسفانه در اين زمينه فعاليت کمي صورت پذيرفته است. البته نبايستي فراموش شود ضمن آنکه حالتهاي ويژه بزرگان و الگوها در خواندن نماز و نيايش آنان را نقل ميکنيم، بايستي براي ايجاد پيوند عاطفي نيز سعي نماييم. چرا که پيوند عاطفي بين سرمشق گيرنده و سرمش، شرط اصلي و لازم براي همانند سازي ميباشد.
در مجموع بايد گفت، اسوه اصل است براي «شدن»[1] با بکارگيري اين اصل ميتوان صفات برجسته ي نمازگزاران واقعي (الگوها) را به تدريج در فرزندان دروني کرد. هرگاه کودک از مربي خود حالات و صفاتي را بشنود که موجب خرسندي و رضامندي خاطر او را فراهم ميکنند، به تدريج با الگو پيوند قلبي برقرار ميکند و در نتيجه بطور ناخودآگاه خود را همانند الگو سازمان ميدهد. هر چقدر اين الگوها والاتر و ارزشمندتر باشند، الگوپذير به افقهاي بالاتري از رشد روحي و رواني دست مييابد. در مقابل، ارائه الگوهاي نازل و کم ارزش، فرد را با الگوهايي همانند ميسازد که ارزش او را بجاي تعالي، کاهش ميدهند و به تدريج آدمي را به سراشيبي سقوط ميبرند.
براي ساختن روح بزرگ بايد کودک و نوجوان را با صاحبان روح هاي بزرگ آشنا نمود و آنان را با بزرگان پيوند داد تا به تدريج همانند آنان شوند.
[1] تربيت مکتبي، دکتر رجبعلي مظلومي، صفحه 17.