■ نقش الگوها در تربيت ديني فرزندان
بسم الله الرحمن الرحیم
تهیه کننده: مرکز تخصصی نماز
مطلع
بسم الله الرحمن الرحيم
بناي رفيع خانواده مبتني بر تقدير و تدبر، احسان و اکرام، حلم و تحلم، عفو و صفح، تعاطف و تفاهم، مواظبت و محافظت استوار شده است.
خانواده در اسلام، نهادي مقدس و حياتي، جايگاه مهر و محبت، پايگاه انس و مودت و کانون تکوين شخصيت انسان است.
در فرهنگ غني اسلام، خانواده وسيله اي براي اقناع و ارضاي مشروع ذائقههاي جنسي، توليد و تربيت نسل، ايجاد صميميت و تفاهم، يکرنگي و همرنگي و تعاون و تعاضد است.
از اين رو ازدواج پيوندي مقدس و ميثاقي محکم[1] بنايي محبوب نزد خداوند[2] و عاملي مطلوب ومؤثر در حفظ دين[3] است.
در واقع خانواده شالوده و مبناي اجتماع و ازدواج دروازه زيباي اين باغ آفرينش است. مکتب متعالي اسلام تشکيل خانواده را وسيله اي براي رشد و کمال، تکميل دين و تکامل اخلاق، تأمين سلامت جامعه و دوام و بقاي نسل ميداند و پيروان خود را به ترک عزوبت[4] دعوت ميکند و آن را گامي مثبت در تحقق مسؤوليت عبودي و اجتماعي انسان ميشمارد.
وخلاصه آنکه، خانواده در اسلام، وسيله تکميل و تکامل و آرامش روحي و رواني انسان است و نيز کانون اصلي و بنيادي اجتماعات بشري و ضامن سعادت فردي و اجتماعي بشر است و نقشي بس عظيم در تکميل فرهنگ انساني، اشاعه مواريث فرهنگي و توسعه تمدن بشري دارد. به اين لحاظ ازدواج، آرامش بخش روحهاي سرگشته و سرگردان، حيات بخش دلهاي افسرده و نگران و هدايتگر افکار گسسته و پريشان است و به تعبير رسول مکرم اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم): همسر صالح و شايسته اسباب سعادت انسان است،[5] چرا که همسران شايسته بال يکديگر در پرواز ملکوت، غمخوار يکديگر در سفر زندگي و ياور هم در طاعت پروردگارند. زن و مرد استوانه هاي کيان خانواده و ستونهاي خيمه زندگياند و رفتار و حسن سلوک ايشان، الگو و سرمشق زندگي فرزندان است و در نهايت ازدواج و تشکيل خانواده، تکوين مودت و رحمت[6] ، پاسداري از حريم عفت[7] ، خانواده در قديم، زادگاه مردم، شيرخوارگاه آنان، پرورشگاه، آموزشگاه، محل بازي و شادي دوران کودکي، کارگاه، عبادتگاه، کانون زناشويي، پناهگاه و آسايشگاه روزگار کهنسالي به شمار ميرفت.
در روشن نگاه داشتن آتش مقدس خانواده، تمام قبايل و ملتها همت ميگماشتند. چرا که خانواده انساني همچون خانواده حيواني، عهده دار توليد مثل و پرورش و پرستاري از نو باوه به لحاظ بقاي نوع نبوده و نيست، بلکه همچنان موظف به پرورش شخصيت اجتماعي و ديني کودکان خويشتن است.
هر آن علمي که کسب اندرصغر شد
چنان نقشي بود کاندر حجر شد
مدلول اين بيت، واقعيتي تربيتي است که صحت آن را تجربه تضمين و روان شناسي جديد نيز قاطعانه تأييد ميکند.
سالهاي اوليه دوران کودکي از لحاظ پايهريزي اخلاقي و ديني و رشد عاطفي و شخصيت، در حقيقت مهمترين سالهاي زندگي انسان به شمار ميرود.
از اين رو به نظر اين جانب موضوع: «نقش الگوها در تربيت ديني فرزندان» و به تبع آن مقاله انتخابي حقير زير عنوان: «الگوي تربيتي خانواده - والدين» مهمترين مبحثي است که در ششمين اجلاس سراسري نماز در شهريور ماه 75 مطرح ميشود.
اميد آن دارم که مقاله اين ناچيز که علاوه بر حديث و روايات، بر پايه هاي جامعه شناسي و روان شناسي استوار است، بتواند بابي در اين اجلاس بگشايد و مورد التفات گردانندگان اجلاس قرار گيرد.
29 تيرماه 75 - تهران - ايرج تبريزي
[1] نساء آيه 2.
[2] حديث نبوي، وسائل الشيعه ج 14 ص 30.
[3] حديث نبوي، من لايحضره الفقيه ج 3.
[4] حديث نبوي، جامع الاخبار ص 219.
[5] حديث نبوي، الکافي ج 5 ص 327.
[6] سوره روم آيه 21.
[7] رسول اکرم، مستدرک الوسايل ج 4 ص 150.
الگوي تربيتي خانواده - والدين
ويژگيهاي خانواده و اهميت آن را از ديدگاه شرع انور اسلام در عبارات و جمله هايي موجز يادآور شديم و در پايان «مطلع» اشاره کرديم که «زن و مرد استوانه هاي کيان خانواده و ستونهاي خيمه زندگياند و رفتار و حسن سلوک ايشان، الگو وسرمشق زندگي فرزندان است.»
والدين همه روز باور شکفتن به ذهن جوانه ها ميبخشند و با دستان صميمي خود آشفتگي کودکان را سامان ميبخشند، گلهاي نوشکفته را ميپرورانند و فردا را به شاخه قلبهاي کوچک آنان پيوند ميزنند.
شک نيست که تربيت ديني چهار منشاء مهم دارد که عبارتند از:
1- خانواده 2- مدرسه 3- جامعه 4- رسانه هاي همگاني
که ما در خصوص سه مورد آن که خارج از بحث ماست سخني نداريم، همين قدر اشاره کنيم که کودکان ما با چهار منشأ يادشده برخورد يکساني ندارند، شمار کمي از کودکان هستند که از هر چهار منشأ تربيت ديني، تأثير ميپذيرند.
باورهاي خانوادگي، فرهنگ عمومي جامعه، يعني فرهنگ طبقه اجتماعي ويژه اي که کودک متعلق به آن است، محيط جغرافيايي و نظاير آن، از جمله عواملي هستند که امکان تأثيرپذيري کودک را زياد و يا کم ميکنند. لکن مسئله مورد بحث ما در تربيت ديني منشأ خانواده است.
خانواده نخستين و مهمترين منشأ تربيت ديني است که حتي پيش از تولد کودک بر وي تأثير دارد. اين عوامل عبارتند از:
1- وراثت، که قبل از انعقاد نطفه است.
2- محيط، که از دوران حاملگي مادر آغاز ميشود؛ که هر يک به نوبه خود مبحثي مفصل است؛ زيرا اسلام تربيت کودک را قبل از تولد و حتي شروع تربيت را قبل از ازدواج، يعني هنگام انتخاب همسر ميداند. از اين مقولات که بگذريم، ميرسيم به خانواده و تأثير آن در تربيت ديني فرزندان، خانواده هاي ايراني به لحاظ تأثير و اهميت، بر سه دسته اند:
خانواده هايي که فاقد مذهب هستند:
افراد چنين خانواده هايي ستيز با مذهب را وظيفه خويش ميدانند، طبيعي است کودکي که در چنين خانواده اي رشد کند، تحت تأثير حرفها و حرکات و اعمال اولياي خود، نه تنها تربيت ديني نميبيند، بلکه رفته رفته نظريه هاي ضد دين پيدا ميکند. چرا که کودک در چنين خانواده هايي دچار تعارض روحي ميشود. در جامعه ما که مذهب در حکومت و ساختار اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي نقش عمده اي دارد، همچنين نهادها و منشأهاي ديگر موافق شرع عمل ميکنند، کودک دچار تعارض و تضاد روحي ميشود. براي يک کودک مادر و معلم هر دو عزيز و مقدس اند، به همين دليل کودک يا نوجوان پس از کشاکشي شکننده به سوي رياکاري متمايل و کشيده ميشود. بخصوص که دوران نوجواني دوران ويژه اي براي نوجوانان است. نوجوان زلال و شفاف است کژيها را برنميتابد، چنانچه بنيادهاي فکري و رواني و ديني نوجوان خوب «پي» ريخته نشود، سلامت او در آينده دچار مخاطره ميشود، چنانچه اين فرصت ناب و گرانبها به سبب بيديني والدين به غفلت بگذرد، امکان بازسازي و بازپروري او در آينده طاقت سوز خواهد بود، بخصوص که نوجواني بيشتر به يک بحران شبيه است، در مقابل اگر بذر روشني در قلب حاصلخيز نوجوان افشانده شود زودتر به ثمر مينشيند. نوجواني رنگين کماني است از قهر و آشتي، سرکشي و تسليم، پذيرش و انکار و سکوت و فرياد.
خوشبختانه به نسبت دسته هاي ديگر، شمار اين خانواده ها، يعني خانواده هاي فاقد مذهب در جامعه ما اندک است، اما همين شمار اندک نيز تا آن حد براي فرزندانشان مشکل آفرين شده اند که مربيان پرورشي مدارس، ناگزير تضاد آموزش بين خانواده و مدرسه را به لحاظ ديني، به عنوان مشکلي عمده گزارش کرده و همواره در پي حل آن بوده اند.
خانواده هايي که معمولي هستند:
اين دسته در جامعه اسلامي ما شامل خانواده هاي بي شماري ميشود، از جمله اغلب، خانواده هايي هستند که دغدغه آموزش و تربيت ديني فرزندان خود را ندارند، البته لامذهب هم نيستند، لکن بيشتر گرفتار تأمين نان و دنياي فرزندان خويش اند تا تأمين دين و پرداختن به آخرت، اينان با آنچه پيرامونشان ميگذرد، موافق اند، يعني فرهنگ انتخاب ندارند. همچنين به برنامه هاي تربيتي و منشأهاي ديگر بيتوجه اند. حرکت عمومي جامعه به هر سو باشد، رو به آن سوي دارند. در چنين خانواده هايي هر چند کودک يا نوجوان، ضد دين پرورش نمييابند، اما تربيت ديني هم نميبينند و مهمترين منشأ تأثيرگذاري يعني خانواده را از کف ميدهند.
خانواده هايي که مذهبي هستند:
خانواده هاي مذهبي خانواده هايي هستند که ميخواهند کودکان و نوجوانانشان مذهبي باربيايند. فرزندان در چنين خانواده هايي معمولاً زير تأثير فضاي عمومي و جو خانواده دين باور بار ميآيند. چنين کودکاني ديرتر از سايرين از فطرت الهي دور ميشوند، اما تفاوت سنتها و فرهنگها سبب شده است که همه فرزندان اين قبيل خانواده ها، دين باور بار نيايند، نوع خانواده هاي مذهبي، شناخت مشخص و حساب شده اي درباره «کودک و ويژگيها و نيازهاي او»، ندارند، لذا برنامه ريزيهاي مشخص و مؤثري براي تربيت ديني فرزندان خود نميکنند، گاه به تشويق دست ميزنند، گاه با تنبيه پيش ميروند. روشن است که اين گونه برخوردهاي افراطي و تفريطي نادرست است، با نوجوان و کودک بايد با اصل اعتدال رفتار کرد، گاه نيزامکانات و تسهيلاتي را والدين فراهم ميکنند تا فرزندانشان با منشأهاي ديگر تربيت ديني ارتباط برقرار کنند و از آنها تأثير بپذيرند، اين دسته نوعاً خواسته ها و باورهاي خويش را مستقيم و بدون جاذبه مطرح ميکنند و انتظار پيروي از فرزندانشان دارند، محدوديت ايجاد ميکنند و زنجير ميکشند تا آنجا که گاه فرزندان چنين خانواده هايي براي گريز و رهايي از محدوديتها، زودتر از سايرين به لامذهبي کشيده ميشوند. بعضي از اين خانواده ها که صاحب سرمايه هستند، تربيت ديني فرزندانشان را به مدارسي که بر پايه تعليمات ديني راه افتاده اند، وا ميگذارند، لذا مدارسي به
وجود ميآورند که تافته اي جدا بافته هستند، البته بحث درباره لزوم يا عدم لزوم و تأثير مثبت يا منفي چنين مدارسي در اينجا مورد نظر نيست.
تنها شمار اندکي از خانواده ها هستند که فرزندان خود را درک ميکنند و ويژگيهاي آنان را به رسميت ميشناسند و براي تربيت ديني آنان برنامه هاي حساب شده اي در خانواده دارند.
حاصل سخن اينکه تربيت ديني در اکثر خانواده هاي ايراني ره به جايي نميبرد و خانواده که عمده ترين منشأ و پايگاه تربيت ديني است، نميتواند منشأ اساسي و موثري براي تربيت ديني فرزندان محسوب شود.
چند پیشنهاد به منظور کاشتن بذر دین باوری در فرزندان
ايجاد ارتباط کلامي و عاطفي با فرزندان
هر چه ارتباط کلامي و عاطفي در خانواده بيشتر باشد، فرزندان بيشتر به دعوت والدين به امر دين پاسخ ميدهند. در هر فرصتي بايد با فرزندان صحبت کرد، محرمانه و صميمانه با او ارتباط کلامي و عاطفي برقرار ساخت. هنگام خواب، هنوز زماني که کودک و نوجوان به خواب نرفته بايد در کنار بستر او نشست و در حالي که او را نوازش ميکنيم، آرام آرام در خلوت با او حرف بزنيم و از او بخواهيم که با ما راز و نياز کند. بايد دقيقاً و صميمانه به حرفهاي او گوش کرد و واکنشهاي مناسب نشان داد. ابتدا بايد به نوجوان آزادي کامل داد تا از هر جا که دلش ميخواهد با شما صحبت کند. بايد از او خواست که رفتارهاي روزانه خود را ارزشيابي کند.
ايجاد امنيت رواني براي فرزندان
تمام تلاش والدين براي دين باوري و تربيت ديني بايد اين باشد که فضاي خانه و خانواده سرشار از امنيت، محبت و آرامش باشد. هر يک از اعضا خانواده بايد در منزل احساس امنيت رواني کند، نوجوان و کودک بايد کانون خانواده را امن ترين محل و پناهگاه بداند تا راز دل خود را با ما در ميان نهد و از ما چاره جويي نمايد. اگر کودک يا نوجواني کار نادرستي انجام داد، نبايد به او گفت: «دوستت ندارم» يا: «تو ديگر دختر يا پسر من نيستي» يا: «من مادر تو نيستم» نبايد او را سرزنش يا تحقير کرد. اين گونه برخوردها هيچ کمکي به اصلاح نوجوان و کودک نميکند بلکه موجب سرخوردگي و مختل شدن امنيت رواني او ميشود. بايد توضيح داد که من اين قبيل رفتارها را دوست ندارم، يعني با جهل مبارزه کرد نه جاهل، معصومين عليهم السلام هم با جهل مبارزه ميکردند نه جاهل، در چنين فضايي است که ميتوان نوجوان و کودک را تربيت ديني کرد و به او فهماند که اسلام در تمام اين زمينه ها الگو دارد.
ديدگان مثبت نگر
هنگام روبرو شدن با نوجوانان و کودک بايد سعي کرد با او برخورد مثبت داشت. مفهوم آن اين است که قبل از هر چيز تواناييهاي او را ديد و رفتارهاي مثبت او را مورد توجه قرارداد. از سرزنش کردن و عيب جويي بايد پرهيز کرد. اجازه دهيم ديدار ما براي نوجوان و کودک، يک خاطره خوشايند را تداعي کند.
نوجوان و جوان و کودک نياز به تأييد شدن دارند، بايد اين نيازها برآورده شود. ديدار ما نبايد اضطراب آفرين باشد، گاه نيز ممکن است که موضوعي يا خلافي با ديده چشم پوشي و اغماض نگريسته شود و والدين خود را به غفلت بزنند و اشتباه کودک يا نوجوان را به روي او نياورند.
عدم مقايسه نوجوان با ديگران
هرگز تواناييها و ناتواني هاي نوجوان را با ديگران مقايسه نکنيم، زيرا مجموعه عواملي که موجب شکل گيري رفتار يک فرد ميشود، با فرد ديگر، متفاوت است. يعني از بدو انعقاد نطفه در شکم مادر تا زمان حيات کودک و نوجوان، برفرايند رشد او عوامل بسياري تأثير ميگذارد. حتي فرزند را نبايد با خواهر و برادرش مقايسه کرد، جوان از غرور خاصي برخوردار است و نزد همسالان آبرو و احترام دارد. هنگامي که والدين او را با ديگري مقايسه ميکنند در واقع به او بياحترامي روا ميدارند و غرور وي را ميشکنند، تواناييهاي او را ناديده ميگيرند در مقابل ناتوانايي هايش را به رخش ميکشند، لذا بايد به اصل تفاوتهاي فردي در روان شناسي که اصلي مهم است، توجه کافي و وافي داشت.
در اين صورت است که او تمام نصايح ما را که مطمئن است از روي خيرخواهي است ميپذيرد و الگوهاي تربيتي ما را سرمشق خود قرار ميدهد، اعم از اينکه اين الگوها و معيارها اخلاقي باشد يا ديني، که البته تربيت ديني همان تربيت اخلاقي هم هست، چونکه صد آمد نود هم پيش ماست. به هر حال فراموش نکنيم که قهر و غلبه راه صحيح تربيت ديني نيست، به زور و قدرت و هيبت ميتوان بشر را مقهور کرد، ولي نميتوان انسان ساخت، قهر و غضب ممکن است
ظاهر نوجوان را منظم کند، لکن باطن وي را تهذيب نميکند و نور معنا نميبخشد.
در خاتمه چند نکته مهم را يادآور شويم و آن اينکه با تأسف فراوان بايد گفت:
بسياري از والدين بيش از دانش آموزان نيازمند کلاس تربيتي هستند، بيشترين مشکلات مدرسه هم از دانش آموز نيست.
پدر و مادر بايد بداند که قلب نوجوان يا کودک تحقير شده، بمبي است که فردا منفجر ميشود.
اگر بخواهيم کودکانمان، فرزندانمان به باور ديني برسند بايد خود را اصلاح کنيم؛ بايد ابتدا خود را باور کنيم.
اگر پدر و مادري باغبان بذر افشان مزرعه قلبهاي فرزندان و سرپناه سرگرداني نسل امروز باشند، اين سالکان ساده و بيريا و اين ره پويان بيادعا نيز عاشقانه ميکوشند و صادقانه در بارگاه نماز ميايستند و عارفانه دين را باور ميکنند.
فراموش نکنيم که پيچيده ترين و آخرين يافته هاي پزشکي در قلمرو «جسم» انسان است، شناخت جهان بيکران و بيمرز «مغز» و «روح» انسان، دشوارتر و خطيرتر است و تنها کسي ميتواند متخصص «مغز و روح» باشد که مدرک فارغ التحصيلياش را خدا امضاء کرده باشد.
گو اينکه بار تربيت و برنامه پرورش ديني براي زندگي در اين عصر به مراتب سنگين تر و جان فرساتر از گذشته است. غرب باوران شاه بيت انقلاب انسان سازي را در اين ميدانند که حداکثر آزادي به فرد داده ميشود و در پرتو آن توفيقات علمي و صنعتي و اقتصادي نصيب بشر شود. اين همه تحقيقاتي که در رشته هاي گوناگون علوم تربيتي شده و ميشود و اين همه کوششي که براي شناخت معجزات وجود آدمي کرده و ميکنند براي اين است که انسان را که به خود لقب اشرف مخلوقات داده است، به بهترين وجهي بار بياورند.
دانش انسان شناسي که باب اول از کتاب انسان سازي است يکي از پيشرفته ترين و موفقترين دانشهاي اين روزگار است، اما آيا در تربيت اخلاقي اين نسل هم موفق بوده است؟
آيا گرداندن جهاني به اين عظمت و برقراري ارتباطي روشن ميان مردم اين عصر جز در سايه «تربيت ديني» که برنامه اش را خداي متعال مقرر فرموده است، مقدور است؟
آري وجود نظامي که براي بهره برداري از وسايل زندگي وضع شده و بايد آنها را نوعي آموزش شناخت با تربيت انسان، به ويژه تربيت ديني، در خدمت انسان به انسان که امري معنوي است، فرق بسيار دارد.
کسي منکر نيست و نميتواند باشد که اگر نظم و قرار و ترتيبي در گرداندن کارها نبود يا نباشد، جهاني به شلوغي اين عصر اداره نميشود، لکن اين نظم ها و قرارها و ترتيب ها با آن تربيت معنوي و به زعم ما «تربيت ديني» که به حق بايد در يک جامعه وجود داشته باشد، تفاوت زيادي دارد.
حقيقت اين است که دستگاههاي پرورشي در پنجه ي اقتصاد و تکنيک بياخلاق اين عصر گرفتارند، به همين لحاظ انسان اين عصر آن چنان ساخته ميشود که به درد خدمت به اقتصاد و يا خدمتگزاري به تکنولوژي اين قرن بخورد، و در رکاب سرمايه و ماديات بدود.
البته انسان است، اما نه انسان ديروز، او را انسان امروزي بارآورده اند. براي اينکه باب امروز باشد و بار امروز را به دوش بکشد، و چون جهان امروز مستعمره تکنولوژي، زرخريد سرمايه، تحت الحمايه اقتصاد و اسير محاسبه و اين رديف چيزهاست، ناگزير انسان را آنچنان معنوي بار نميآورد که در گذشته بار ميآورد. جهان امروز سربازخانه اي شده که وجود انضباط اساس و پايه ي تحرک آن است، در سربازخانه هم هر کاري تابغ قاعده و نظمي است که اطاعت از آن الزامي است، اما اين امر به معناي کامل کلمه «تربيت» نيست. قبول داريم که بسياري از سربازها به اخلاقيات و رحمانيات پايبندند، عده اي نماز ميخوانند، به دنبال کار خير ميروند و يا نوعي عشق و اشراق هم در جانشان ميچرخد، اما حقيقت اين است که سربازخانه مسجد نيست و هدف از ايجاد آن نماز خواندن يا عارف شدن و يا عاشق شدن نيست. کار اصلياش سربازي و سلحشوري است.
جهان امروز هم همين حال را دارد، يعني کار اصلياش خدمت به معنويات و پرورش انسان معنوي نيست. اگر نظامي دارد براي اداره امور و رسيدن به مقصود ديگري است.
«تربيت ديني» بايد تربيت قرآني باشد
نتيجه آن ميشود که انسان بايد به چيزي فراتر از اين قاعده و قانونها توجه کند و بداند که تکنيک بدون معنويات و علم بدون اخلاق و درست کردن جهاني مسحور علم و فارغ از معنا، افراد بشر را اقناع و رضايت خاطر و آرامش درون آنان را ضمانت نخواهد کرد.
«تربيت» در جهان امروز به مردم ميآموزد که هر کس تا سر حد مرگ بايد روي پاي خود بايستد و هيچ گاه به کسي تکيه نکند و به ديگران دل و اميد نبندد، که اين چنين زندگي، شبيه شنا در درياست، هر لحظه دست از شنا برداري غرق ميشوي و چون هر کس به فکر نجات خويش است، به داد ديگري هم نميرسد و به فرض که هزاران هزار مردم، اطرافش شنا کنند، باز خود را تنها و بيکس مييابد و سرانجام هم غرف ميشود.
چنين بشري مثل گذشته، جان بر سر عقيده نميبازد، يا گناهکاري را که پشيمان شده، نميبخشد و بيحساب و کتاب کسي را بر سر سفره خويش ميهمان نميکند و براي اصولي همچون مروت، صفا و گذشت و ايثار، ارزش علمي و اجرايي قائل نيست و رابطه بين خود و ساير افراد را به حکم قوانين و قواعدي حفظ ميکند که عقل جزوي حسابگر و يکسونگر بر او تحميل کرده، نه عقلي موهوبي و احساس و عاطفه انساني که مردان راه خدا از آن تبعيت ميکنند.
اما انسان قرآن و تربيت شده ديني انساني است که:
- وجود ديگران را درک ميکند - به عهد خويش وفا ميکند و به قول و قرار خويش پاي بند است. - نه کسي را تحقير ميکند و نه تن به حقارت ميسپارد. - آني از نعمتهاي خدا غافل نميماند. - گمان بد نميبرد و تحقيق نکرده قضاوت نميکند. - سخن به اندازه ميگويد و از گفتار بيهوده ميپرهيزد. - از تمام ظرفيت وجودي خويش در راه اعتلاي دين حق استفاده ميکند.
چنين انساني است که رفتار و گفتارش اعضاي خانواده را به ياد خدا و اولياي حق مياندازد و فرزندان نيز از وي تبعيت ميکنند. اما به راستي چه روشي پيش گيريم که فرزندان ما تربيت قرآني پيدا کنند. شک نيست که بايد روشهاي ايجاد شناخت و گرايشهاي مذهبي کودک و نوجوان را دانست، که ما در پايان اين مقاله به طريقه اي علمي و جامعه شناسانه به رئوس روشها اشاره ميکنيم:
روشهاي ايجاد شناخت و گرايشهاي مذهبي در کودک و نوجوان (تربيت ديني)
- بهره گيري از روش الگويي (بر اساس قرآن و سنت و سيره اهل بيت (ع))
- ايجاد جو مذهبي مناسب در خانواده به منظور تقويت حس پرستش و دينداري کودک و نوجوان.
- پرهيز از طرح ماهيت خداوند (بلکه تأکيد بر روي صفات حضرت باري تعالي)
- پرهيز از اقامه برهان در اثبات خداوند (تکيه بر شناخت عظمت جهان آفرينش و زيباييهاي طبيعت)
- ايجاد انگيزه در کودک و نوجوان براي عشق و دوستي نسبت به خداوند و پرورش احساس همزباني و تکلم با خدا به کمک دعا و نيايش
- پرهيز از تأکيد بر مسائل مربوط به گناه و عذاب دوزخ و مصاديق آنها
- ارتقاي قدرت تعقل و تشخيص کودکان و نوجوانان در مسئله عبوديت و رابطه بين خالق و مخلوق
- ايجاد عادت منظم و مستمر در اداي فرايض روزانه، متناسب با سن کودک (ايجاد زمينه اشتياق به عبادت)
- مراعات اصل سعه صدر و اتساع ظرفيت در برخوردهاي مذهبي با کودک و نوجوان (صبر و تحمل)
- بهره گيري از روشهاي تربيتي در قرآن، اعم از قصه، پند، تبشير و انذار
سخن پاياني اينکه کودکي و نوجواني، دوران تأثيرپذيري است و اين حالت با سن کودک و نوجوان رابطه اي معکوس دارد، هر چه سن بيشتر شود ميزان تربيت پذيري کمتر ميشود، در دوره کودکي ميزان تأثير پذيري از والدين و مربيان بسيار زياد و عميق و پابرجاست. به ويژه کودک در آغاز حيات همانگونه که تکيه گاه و پناهي جز والدين خويش ندارد، جز آنها الگو و سرمشقي نيز نميشناسد، چه، به مقتضاي فطرت و نياز طبيعي و شرايط جسمي، بيشترين ارتباط را کودک با والدين خويش دارد.
تصور کودک اين است که تمام آنچه از والدين سر ميزند نيکوست. بر اثر اعتماد و اطمينان وافر هر چه از آنها مشاهده ميکند، مورد تقليد قرار ميدهد و خود را تا آنجا که بتواند بر اساس رفتارها و آموزشهاي غير مستقيم آنان ميسازد. به اين ترتيب نقشپذيري و تربيتپذيري کودک به الگوپذيري از والدين و اطرافيان تبديل ميشود.
بمنه و کرمه
29 / 4 / 1375