■ بيان دارويي سودمند در به دست آوردن حضور قلب
بدان که مؤمن بايد خداوند بلندمرتبه را به عظمت ياد کند و از وي بترسد، و به او اميدوار و از تقصير و کوتاهي خويش در انجام امور بندگي شرمسار باشد، بنابراين هيچ گاه بنده ي مؤمن از اين صفات جدا نخواهد بود، اگرچه شدت و ضعف اين حالات به يقين بنده بستگي دارد، در نتيجه هيچ چيز سبب دوري بنده از اين حالات در نماز نيست، جز پراکندگي فکر و عدم تمرکز ذهن و آماده نبودن دل براي مناجات با خداوند و بي خبري از نماز، و تنها همين خاطره ها که به ذهن وارد گرديده و انسان را گرفتار مي سازد وي را از نماز باز مي دارد.
پس داروي مناسب براي يافتن حضور قلب، راندن آن خاطره ها از ذهن و مغز است و تنها از بين بردن سبب چيزي، باعث از بين رفتن آن چيز مي گردد و سبب مشغول گرديدن به خاطرات با منشأ خارجي دارد و يا اين که عاملي دروني مي باشد.
عوامل خارجي
اين گونه عاملها عبارتند از: آنچه شنيده شود و يا آنچه که در معرض ديد قرار گيرد، به گونه اي که همت شخص را به سوي خود جلب نموده و در آن تصرف مي نمايند و سپس انديشه را به چيزي ديگر مي کشند و همچنان پي در پي ادامه يافته و هر انديشه، فکري ديگر را سبب مي گردد. اگر کسي داراي همتي نيرومند و مرتبه اي بالا از حضور قلب باشد، هيچ يک از حواس وي او را از نماز با حضور قلب باز نخواهد داشت. ولي شخص ضعيف، بي ترديد دچار پراکندگي فکر خواهد شد.
درمان قطعي اين پراکندگي به بستن چشم يا خواندن نماز در اتاقي تاريک امکان پذير است و يا اين که شخصي سببي را که باعث مشغول شدنش مي شود، از بين ببرد، و يا نزديک ديواري نماز بخواند تا گستردگي ديد را کم کند و از نماز خواندن در راهها، و در جاهايي که نقش و تصوير دارد و به روي فرشهاي تزئين شده به شکلها و رنگهاي گوناگون دوري کند به همين سبب بود که بعضي در اتاقي تاريک و کوچک به عبادت مي پرداختند.
اتاقي چنان کوچک، که تنها خواندن نماز در آن امکان داشت و در نتيجه فکر و انديشه از تاخت و تاز مسائل بازدارنده در امان مي ماند، و بهتر آن است که چشم را نپوشاند تا بتواند به وظايف نگاه کردن در نماز که در شرع وارد شده عمل نمايد مانند اين که در هنگام ايستادن به محل سجده ي خويش نگاه کند و در ديگر حالتها به آنچه که وارد شده است، نظر افکند. اما اگر نمي تواند حضور قلب داشته باشد، بهتر است که چشم خويش را ببندد، زيرا آنچه را که براي نداشتن حضور قلب از دست مي دهد به مراتب بيشتر است از آنچه که از عمل نکردن به سنت نگاه کردن در نماز از دست خواهد داد.
بنده چون به محل سجده ي خويش نگاه کند، بايد در نظر آورد که نزد پادشاهي بزرگ ايستاده که وي او را مي بيند و بر باطن و قلبش آگاه است، اگرچه نمازگزار وي را نمي بيند، تنها اين روي آوردن به دل مورد نظر است و روي ظاهر به قبله نمودن مثال و نمونه اي از آن است که بدن قلب را پيروي مي کند و نمازگزار بايد در هراس باشد که اگر روي دل به غير خدا کند، از درگاه کرم او رانده شود و مقام و مرتبه ي خدمتگزاري و بندگي از وي گرفته شه و از حضرتش دور گردد.
و چگونه سزاوار است که بنده در نزد خداوند تعالي که مقهور قدرت اوست بايستد و به وي پشت کند و انديشه و خاطر خويش را به غير او مشغول سازد؟ بي ترديد چنين بنده اي شايسته ي خواري و دوري است اکنون بنگر که حال اين فرومايه دور از حقيقت نزد پادشاه حقيقي چگونه است؟
و در حديث آمده است: «همانا خداوند به صورت و ظاهر شما نظر نمي افکند بلکه بر قلبهاي شما نگاه مي کند.»[1] بنابراين حديث، و آنچه که مشابه اين در قبل ديديم، قلب صفا و پاکي يافته و همت کمال مي گيرد و آن گاه اثر عوامل خارجي از بين مي رود.
[1] فيض القدير: ج 2، ص 277، حديث 1832، «ان الله لاينظر الي صورکم، ولکن ينظر الي قلوبکم.».
عوامل دروني
بدان که چاره ي عاملهاي دروني پراکندگي ذهن، بسيار سخت تر از عاملهاي خارجي است. آن کس که از امور دنيايي پر شده است، فکرش در يک زمينه تمرکز نمي يابد، بلکه چون پرنده اي از شاخه اي به شاخه ديگر مي پرد، و چشم پوشيدن در نماز کمکي به او نمي کند و همان که در دلش است کافي است تا وي را گرفتار و مشغول سازد.
درمان اين گونه پراکندگي آن است که نمازگزار خويشتن را به فهم معاني آنچه را که در نماز مي گويد وادار سازد، تا او را از ديگر مسائل باز دارد، و همچنين چيز ديگري که در دفع افکار پراکنده، نمازگزار را ياري مي کند اين است که خويشتن را قبل از شروع نماز به يادآوري آخرت و مقام و مرتبه ي مناجات و بزرگي نماز نزد خداوندي که همه چيز در دست قدرت اوست و هراس و سختيهاي روز قيامت آماده نمايد. بنابراين قبل از تکبيرة الاحرام دل خويش را از مطالب دنيوي خالي کند و مطلبي که ذهن و انديشه را مي پراکند، در قلب خود باقي نگذارد. اين روش، باعث دور شدن انديشه هاي بازدارنده در نماز مي گردد، اما اگر باز هم خاطره ها و انديشه ها بر او هجوم آورند و با اين روش نتوان آنها را از قلب بيرون راند، به دارويي نياز است که ماده ي اصلي مرض را از بين برده و آن را از ژرفاي دل و جان برکند، و آن نگريستن به اموري است که انسان را از حضور قلب بازداشته است و بي گمان برگشت اين امور به خواهشها و شهوتهاي نفساني است، پس در رها کردن نفس از اين نوع خواهشها و بريدن از آن علاقه ها پي گير باش، زيرا آنچه انسان را از نماز بازدارد مخالف دين و از سربازان دشمن آشکار انسان، شيطان است. بنابراين حفظ اين گونه خواستنها زيانش به مراتب بيشتر از راندن آنها از دل خويش است، پس شايسته است که انسان خويش را از آنها رها نمايد.
نقل شده است که شخصي در باغي به نماز ايستاده بود، در اين هنگام پرنده اي بر درختي نشست و زيبايي آن پرنده وي را به شگفت آورد، پس زماني را به تماشاي وي گذراند، چنان که ندانست چه مقدار از نمازش را خوانده است، آن گاه آن باغ را به جهت پشيماني از رفتار خويش و به اميد آن که براي نماز از دست رفته اش عوضي باشد، صدقه داد.
اين گونه است که نمازگزاران براي از بين بردن ريشه ي انديشه هاي بازدارنده، عمل مي نمايند و چنين کفاره اي براي نقصان نماز خويش مي پردازند. و بعضي از نمازگزاران چون نماز جماعتي را از دست مي دادند شب را به عبادت مي گذراندند، و ديگري نماز مغربش به تأخير افتاد، به گونه اي که دو ستاره در آسمان ديده شد و او دو بنده آزاد کرد، و آن ديگري نماز صبحش قضا شد و بنده اي آزاد کرد. تمامي اينها براي مجاهده با نفس و حسابرسي از وي، در بي خبري از چيزي که بهره اش در آن است، مي باشد. پس اين دارويي مؤثر در نابود کردن ريشه ي مرض است که هيچ چيز جاي آن را نمي گيرد، و آن که گفتيم معاني نماز را بفهمد، براي دفع خواهشهاي ضعيف نفساني است و آن همان مسائلي است که در حاشيه دل قرار گرفته و هنوز در قلب مستحکم نشده اند.
اما روش فهم معاني ذکرها در خواهشهاي نيرومند و ظريف نفساني اثري ندارد،
بلکه همواره آن خواهشها ترا به خود مي خوانند و تو نيز مي خواهي آنان را دفع نمايي، بنابراين همواره نمازت در اين امر مي گذرد و اين همانند حکايت آن مردي است که در زير درختي قرار گرفته و مي خواهد انديشه اش را در امري متمرکز کند و صداي گنجشکان فکرش را آشفته مي نمايد، وي همواره با چوبي که در دست دارد آنان را دور مي کند و هنوز به تمرکز فکر نپرداخته، گنجشکان باز مي گردند و داستان همچنان ادامه مي يابد، بايد به وي گفت اگر طالب رهايي هستي، درخت را قطع کن.
و اين چنين است درخت شهوت، چون رشد مي کند و شاخه مي گسترد به خويش جلب مي نمايد، همانند درخت که گنجشکان را، و کثافتها که مگسها را به خويش مي خوانند و درگيري راندن اين افکار به درازا مي کشد و اين گونه خواهشها و شهوتها بسيار است و بسيار کم هستند افرادي که چنين خواشهايي در وجودشان نباشد، اما تمامي اين گونه افکار به يک اصل برمي گردد و آن هم دوستي دنياست که اصل هر گناه و اساس هر کمبود و منبع هر فساد و تباهي است و آن کس که درونش با دوستي دنيا گره خورده، غير ممکن است که توشه اي براي آخرت خويش از دنيا برگيرد، و نبايد طمع داشته باشد که لذت ناب مناجات در نماز را بچشد، همانا آن کس که به چيزي از دنيا شاد گشته، به خداوند و رازگويي با وي شاد نمي گردد، و تمامي کوشش مرد در به دست آوردن محبوبش مي باشد، پس کسي که محبوبش دنياست، ناچار تمامي سعي و تلاشش را در به دست آوردن آن صرف مي کند، اما با تمام اينها ترک کوشش و تلاش و حفظ قلب از افکار پريشان در نماز سزاوار نيست.
و آن کس که دنيا با اوست ولي او به دنبال دنيا نيست و آن چنان که خداوند دستور داده خرج مي کند و بر طاعت خداوند از مال دنيا کمک مي گيرد و از آن براي آخرت خويش توشه برمي گيرد و کوشش خويش را در بندگي و آنچه که باقي است قرار مي دهد و دنيا، را سبب به کمال رسيدن و مقدمه آن قرار مي دهد، باکي بر او نيست. چنان که پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: «ثروت کمک خوبي براي تقواي الهي است.»[1]
چون ثروت محل فريب و جاي نيرنگ ساختن ابليس است، پس بنده ي بيدار دل همواره بايد به عقل خويش رجوع کند و قلب خويش را پاس داشته و بيازمايد تا دشواري بر آن وارد نشود و گردي از دنيا بر آن ننشيند.
بنابراين، درمان و دارو را شناختي، اگرچه به خاطر سختيش بيشتر مردم از آن گريزانند و مريضي همچنان ساليان سال باقي مانده و بيماري ريشه دار مي گردد تا اين که بعضي از بزرگان کوششها کردند تا دو رکعت نماز بخوانند که خالي از انديشه اي دنيايي باشد و نتوانستند.
پس در اين صورت از قبيل ما انتظاري نيست و کاش نيمي از نماز يا يک سوم آن از وسواس سالم بماند، ما از آن کساني هستيم که عمل خوب را با کار بد مخلوط مي کنند.
بدان که کوشش براي دنيا و تلاش براي آخرت در قلب مانند آبي است که در کاسه اي پر از سرکه ريخته شود، پس بناچار به همان مقدار آب که در ظرف ريخته شود سرکه از آن خارج مي گردد در اين جمله بسيار دقت کن تا آن را به خوبي بفهمي. خداوند ما را به پيمودن راه راست موفق نمايد و در راههاي درستي و راستي قرار دهد.
[1] فقيه، ج 3، ص 156، حديث 3570، کافي، ج 5، ص 71، حديث 1، «نعم العون علي تقوي الله الغني.».