■ درمان ریا و عجب در نماز
ناسازگاران با نماز
اين دسته تمامي آن چيزهايي است که نماز را باطل و يا آن که از جهات قلبي نماز را ناقص مي نمايد و به دو دسته تقسيم مي شود: يکي آنچه کمال نماز را کاهش مي دهد و ديگر آن اموري که درستي نماز را از بين مي برد.
ناسازگاران با کمال نماز
تمامي آنچه که با توجه باطني و قلبي به خداوند ناسازگار باشد، با کمال يافتن نماز ناسازگار است و آن عبارت است از: انديشه هاي نفساني و توجه به کارهاي دنيايي، بلکه انديشه و توجه به آنچه که وابسته به نماز نباشد، گرچه مربوط به امور آن جهاني باشد. که اين از دقيقترين مکرهاي شيطاني است چرا که آنچه مطلوب خداوند بوده و موجب پذيرش نماز مي گردد، تنها توجه قلبي در هر کاري از کارهاي نماز است همچنان که پيامبر صلي الله عليه و آله بدان هشدار دادند: «همانا براي تو از نماز، همان مقداري است که بدان با قلبت توجه داشته اي.» [1]
و در همين دسته است، آنچه که فقها از مکروهات به حساب آورده اند. مانند: در فشار راندن فضولات بدن بودن، چرت زدن، آب دهان و بيني انداختن، کارهاي بيهوده، بازي کردن با انگشتان، و ديگر چيزها، که تمامي اين امور مخالف روي دل به نماز داشتن بوده و فروتني در نماز را از بين مي برد.
[1] محجة البيضاء، ج 1، ص 366، «و انما لک من صلاتک، ما اقبلت عليه بقلبک.».
ناسازگاران با صحت نماز: ريا و عجب
اما آنچه که با درستي نماز ناسازگار بوده و موجب بطلان آن مي گردد، از بين رفتن اخلاص، و بندگي خويش را فزون ديدن است؛ که اولي در برگيرنده ي ريا به تمامي اقسام آن و دومي شامل عجب و خودبيني است. و مطلب اين دو بسيار گسترده است و يادآوري اقسام و احکام آنها از هدف اين رساله خارج است، ولي مهمترين مسائل آن را بيان مي کنيم:
بدان که تهديد به عذاب به خاطر اين دو آفت بندگي، در قرآن و سنت آن قدر زياد است که از شمارش خارج شده است. خداوند مي فرمايد: «پس واي بر نمازگزاران، آنان که از نماز خويش بي خبرند، آنان کساني اند که ريا مي کنند.» [1]
و پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «همانا آتش و اهل آن، از رياکاران به فرياد مي آيند؟ پس گفتند: اي رسول خدا، چگونه آتش فرياد مي دارد؟ فرمود: از گرمايي که بدان رياکاران را عذاب مي کنند.» [2]
و نيز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «رياکار روز قيامت به چهار اسم خوانده مي شود: اي کافر، اي گناهکار، اي پيمان شکن، اي زيانکار، تلاشت از بين رفت، و مزدت نابود شد، و ترا بهره اي نيست، مزدت را از آن کسي که برايش عمل کردي بطلب، اي حيله گر.» [3]
و پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «همانا خداوند مي فرمايد: من بي نيازترين بي نيازان از شريک مي باشم، آن کس که عملي را انجام دهد و در آن کسي جز مرا شريک گرداند، من بهره ام از شرکت را به آن ديگري واگذار مي نمايم، پس من نمي پذيرم مگر آنچه را که براي من خالص باشد.» [4]
و از آن حضرت صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمود: «همانا بهشت سخن مي گويد، و گفت: من به راستي بر هر تنگ چشم و رياکاري حرام هستم.» [5]
و همچنين آن حضرت فرمود: «همانا نخستين کسي که در روز قيامت براي حسابرسي خوانده شود مردي است که قرآن آموخته و مردي که در راه خدا جنگ کرده، و مردي که مال بسياري جمع نموده است، پس خداوند به قاري قرآن مي فرمايد: آيا من آنچه که به پيامبرم فروفرستادم به تو نياموختم؟ او گويد: آري آموختي پروردگار من، خداوند فرمايد: به آنچه که آموختي، چه کردي؟ گويد: اي پروردگار من، آن را در ساعتهاي شب و روز خواندم. پس خداوند فرمايد: دروغ مي گويي و فرشتگان نيز گويند: دروغ مي گويي. خداوند متعال فرمايد: همانا خواستي تا گفته شود فلاني قاري قرآن است، و آن را هم که مي خواستي برايت گفتند. صاحب ثروت را آورند. پس خداوند فرمايد: آيا به تو در مال وسعت ندادم، تا جايي که نگذاشتم نيازمند هيچ کسي باشي؟ گويد: آري، اي پروردگار من. پس خداوند فرمايد: پس چه کردي در آنچه (از مال و ثروت) که به تو رسيد؟ گويد: صله ي رحم نموده و صدقه دادم. خداي بلند مرتبه فرمايد: دروغ مي گويي، فرشتگان نيز گويند: دروغ مي گويي. و خداوند سبحان مي فرمايد: بلکه خواستي تا بگويند فلاني بخشنده است، و برايت اين چنين نيز گفتند. و آن کس که در راه خدا پيکار نموده است، آورده شود. پس خداوند فرمايد: چه کردي؟ گويد: خداوندا به جهاد در راهت دستور داده شدم، پس کارزار نمودم تا اين که کشته شدم. پس خداي تعالي فرمايد: دروغ مي گويي و فرشتگان نيز گويند: دروغ مي گويي. پس خداوند فرمايد: بلکه خواستي برايت بگويند که فلاني جرأت دارد، و شجاع است، و برايت چنين گفتند. سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود اينان را خداوند آفريد تا آتش جهنم بدانان افروخته گردد.» [6] و حضرت صادق عليه السلام فرمود: «بپرهيز از ريا، چرا که هر کس کاري براي غير خدا بکند، خداوند او را واگذار مي کند به کسي که برايش عمل نموده است.» [7]
از آن حضرت عليه السلام نقل شده است که در مورد آيه ي: «پس هر کس ملاقات پروردگارش را اميد دارد، بايد عمل صالح انجام دهد، و در پرستش پروردگار خود هيچ کس را شريک نسازد.» [8] فرمود: «گاه مي شود که مردي کار نيکي انجام مي دهد که رضايت خداوند را در انجام آن هدف خويش قرار نداده است، بلکه خوبي خود را مي خواهد به مردم نشان دهد، و خواهان آن است که آن را به مردم بشنواند، اين شخص همان کسي است که در عبادت پروردگارش شريک آورده است. پس از آن فرمود: هيچ بنده اي نيست که عمل نيکي را پنهان نمايد، پس زماني دراز بگذرد، تا اين که خداوند اثر نيکوي آن عمل را برايش آشکار سازد، و هيچ بنده اي نيست که عمل بدي را پنهان نمايد، سپس زماني دراز بگذرد، تا اين که خداوند اثر بد آن عمل را برايش آشکار نمايد.» و روايات و آيات وارد شده در مورد ريا بسيار است سخن به درازا خواهد کشيد.
خداوند متعال در نکوهش عجب مي فرمايد: «و روز حنين هنگامي که افزون بودنتان شما را به شگفت آورده بود.» [9] که در اين جا مطلب به قصد انکار ذکر شده است. [10]
و خداوند فرمود: «و آنان پندارند که کاري نيکو انجام مي دهند.» [11] و اين نيز به وجهي به عجب برمي گردد.
پيامبر صلي الله عليه و آله، فرمود: «سه چيز هلاک کننده اند: يکي بخلي که پيروي شود، و هوسي که دنبال گردد، و به شگفت آمدن مرد از خود.» [12] .
و امام صادق عليه السلام فرمود: «آن کس که عجب بر او وارد شود. هلاک گشته است.» [13]
و از همان حضرت عليه السلام نقل است که فرمود: «عجب را مرتبه هايي است، از مراتب عجب آن است که براي بنده، کار بدش زينت داده شود، پس آن را نيکو ديده و به شگفت آيد و پندارد که کار نيکي را انجام مي دهد.» [14]
و همچنين امام صادق عليه السلام فرمود: «دانشمندي به نزد عابدي آمد و به او گفت: نمازت چگونه است؟ او گفت: از مانند مني، از نماز پرسيده مي شود؟ در حالي که من چنين و چنان گريه مي کنم. عالم پرسيد: گريه ات چگونه است؟ گفت: مي گريم تا اين که اشکهايم جاري مي گردد. پس آن عالم به عابد گفت: اگر بخندي و بيمناک باشي بهتر از آن است که بگريي و ناز بفروشي، همانا هيچ عملي از نازکننده پذيرفته نمي شود.» [15]
و از امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام روايت شده که فرمود: «دو مرد که يکي عابد و ديگري گناهکار بود وارد مسجد شدند. پس از مسجد خارج گشتند در حالي که آن گناهکار از صديقان بود و آن عابد از گناهکاران، و آن بدين سبب بود که عابد به عبادت خويش مي نازيد و انديشه در نيکويي عبادتش داشت و آن گناهکار انديشه ي پشيماني بر گناه و طلب آمرزش از خداوند بلند مرتبه براي آنچه از گناهان که کرده بود، داشت.» [16] پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود «خداوند متعال به داوود عليه السلام فرمود: اي داوود! گناهکاران را مژده ده و صديقان را بترسان! گفت: چگونه گناهکاران را مژده دهم و صديقان را بترسانم؟ خداوند فرمود: اي داوود! گناهکاران را مژده ده که من توبه را مي پذيرم و از گناه درمي گذرم و صديقان را بترسان که به کارهايشان به شگفت نيايند چرا که جز هلاکت براي بنده اي که به کارهاي نيک به شگفت آمده چيز ديگري نيست.» [17] .
و بدان که ريا دو گونه است: رياي محض و رياي آميخته.
اول رياي محض - آن است که در انجام دادن آن تنها سود دنيايي را در نظر داشته باشد، و آن اعم است از اين که منجر به گناه شود يا اين که به عملي مباح ختم گردد، يا آن که بخواهد که مردمان او را ناقص ندانسته و از کاملان به حساب آورند.
دوم رياي آميخته - آن است که علاوه بر دنيا خواهي، نزديکي به خداوند را نيز قصد نمايد. هر دو نوع ريا عمل را تباه مي سازند، البته رياي محض که جاي بحث ندارد، و رياي مختلط همان در عبادت شريک گرفتن براي خداوند است که گفته شد: تمامي آن عبادت را خداوند براي آن شريک قرار داده و براي بنده بهره و نصيبي از پاداشهاي الهي نمي ماند. و اين نوع شرک، همان شرک پنهان امت اسلامي است که پيامبر صلي الله عليه و آله بدان اشاره فرموده اند. [18]
اما در اين جا، آن عملي که از ابتدا ريا باشد، مقصود نيست؛ چرا که اين نوع در اصل باطل است و به دل عارفان نيز نمي گذرد، بلکه در اين جا سخن از عملي است که در ابتدا انسان آن را خالص براي خداوند انجام مي دهد به طوري که هيچ چيز غير خداوند را در نظر نداشته، سپس چيزي که ناسازگار با اخلاص است، به صورت ظريفي مخلوط مي گردد که در چنين مرتبه اي نياز به هشدار مي باشد. و آن به صورتهايي ممکن است واقع شوند که بعضي از آنها آشکار و برخي پنهان باشد.
[1]سوره ي ماعون (107)، آيات 4 - 6.
[2] بحارالانوار، ج 72، ص 305، «ان النار و اهلها يعجون من اهل الريا. فقيل يا رسول الله و کيف تعج النار؟ قال: من حر النار التي يعذبون بها.».
[3] امالي صدوق، ص 346، «المرائي يوم القيامة ينادي باربعة اسماء: يا کافر، يا فاجر، يا غادر، يا خاسر ضل سعيک و بطل اجرک، و لا خلاق لک التمس الاجر ممن کنت تعمل له، يا مخادع».
[4] بحارالانوار، ج 72، ص 282، با اندکي اختلاف، «ان الله تعالي يقول: انا اغني الاغنياء عن الشرک، من عمل عملا فاشرک فيه غيري، فنصيبي له، فانا لا اقبل الا ما کان خالصا لي».
[5] بحارالانوار، ج 72، ص 288، «ان الجنة تکلمت و قالت اني حرام علي کل بخيل و مرا ء».
[6] بحارالانوار، ج 72، ص 305، «ان اول من يدعي يوم القيامة رجل جمع القرآن، و رجل قاتل في سبيل الله، و رجل کثير المال، فيقول الله عزوجل للقاري ء: الم اعلمک ما انزلت علي رسولي؟ فيقول: بلي يا رب، فيقول: ما عملت فيما علمت؟ فيقول: يا رب، قراته في آناء الليل و اطراف النهار، فيقول الله: کذبت، و تقول الملائکة: کذبت، و يقول الله تعالي: انما اردت ان يقال فلان قاري ء، فقد قيل ذلک. و يوتي بصاحب المال: فيقول الله تعالي: الم اوسع عليک حتي لم ادعک تحتاج الي احد؟ فيقول: بلي يا رب، فيقول: فما عملت فيما آتيتک؟ قال: کنت اصل الرحم و اتصدق، فيقول الله تعالي: کذبت، و تقول الملائکة: کذبت و يقول الله سبحانه: بل اردت ان يقال فلان جواد، و قد قيل ذلک. و يوتي بالذي قتل في سبيل الله، فيقول الله: ما فعلت؟ فيقول: امرت بالجهاد في سبيلک، فقاتلت حتي قتلت، فيقول الله تعالي: کذبت، و تقول الملائکة: کذبت، فيقول الله تعالي: بل اردت ان يقال فلان جري ء، شجاع، فقد قيل ذلک، ثم قال رسول الله صلي الله عليه و آله: اولئک خلق الله، تسعربهم نار جهنم».
[7] کافي، ج 2، ص 293، بحارالانوار، ج 72، ص 266 «اياک و الرياء، فانه من عمل لغير الله و کله الله الي من عمل له.».
[8] کافي، ج 2، ص 293، بحارالانوار، ج 72، ص 282، «الرجل يعمل شيئا من الثواب لا يطلب به وجه الله، انما يطلب تزکيه الناس، يشتهي ان يسمع به الناس، فهذا الذي اشرک بعباده ربه، ثم قال: ما من عبدا سر خيرا فذهبت الايام ابدا حتي يظهر الله له خيرا، ما من عبد يسر شرا فذهبت الايام ابدا حتي يظهر الله له شرا.)
[9] سوره ي توبه (9)، آيه ي 25.
[10] آيه مذکور که مؤلف (ره) بخشي از آن را نقل نموده است در مورد جنگ حنين است که ترجمه ي کامل اين آيه و آيه ي بعد به صورت زير است: «خداوندا در بسياري از جاها شما را نصرت و پيروزي داد - و روز حنين - هنگامي که افزون بودنتان شما را به شگفت آورده بود، پس به [افزون بودنتان] از شما چيزي را دفع نکرد، و زمين با همه ي فراخي بر شما تنگ آمد. بعد پشت کرديد و گريختيد (25) سپس خداوند آرامش خويش را بر رسول خود و بر مؤمنان نازل کرد و لشکرهايي فروفرستاد که آنها را نمي ديديد و کساني را که کفر مي ورزيدند (به قتل و اسيري) شکنجه کرد، که کيفر کافران همين است (26).» حضرت علامه طباطبائي (ره) در تفسير الميزان ذيل اين آيه مي فرمايند: «اذا عجبتکم کثرتکم» يعني وقتي که آن کثرتي که در خود ديديد، شما را به مسرت درآورد، و در نتيجه اعتمادتان به خدا قطع شده به حول و قوه ي او تکيه نکرديد، بلکه به حول و قوه ي خود اعتماد نموديد، خاطر جمع شديد که با اين همه کثرت که ما راست در همان ساعت اول دشمن را هزيمت مي دهيم و حال آن که کثرت نفرات بيش از يک سبب ظاهري نيست و تازه سببيت آن هم به اذن خداست، آري مسبب الاسباب اوست.
[11] سوره ي کهف (18)، آيه ي 103.
[12] محاسن، ج 1، ص 3، حديث 3، خصال، ج 1، ص 41، «ثلاث مهلکات: شح مطاع، و هوي متبع، و اعجاب المرء بنفسه.».
[13] بحارالانوار، ج 72، ص 309 و 314، «من دخله العجب، هلک.».
[14] بحارالانوار، ج 72، ص 310 و 317 «العجب درجات، منها ان يزين للعبد سوء عمله، فيراه حسنا فيعجبه و يحسب انه يحسن صنعا.».
[15] کافي، ج 2، ص 313، بحارالانوار، ج 72، ص 307 و 317 «اتي عالم عابدا، فقال له: کيف صلاتک؟ فقال: مثلي يسال عن صلاته، و انا منذ کذا و کذا ابکي؟ قال: کيف بکاؤک؟ قال: ابکي حتي تجري دموعي، فقال له العالم: فان ضحکک و انت خائف خير من بکائک و انت مدل، ان المدل لا يصعد من عمله شي ء.».
[16] کافي، ج 2، ص 314، «دخل المسجد رجلان، احدهما عابد و الآخر فاسق، فخرجا من المسجد و الفاسق صديق، و العابد فاسق، و ذلک انه يدخل المسجد العابد مدلا بعبادته يدل بها، فتکون فکرته في ذلک و تکون فکرة الفاسق في الندم علي فسقه و يستغفر الله عزوجل مما صنع من الذنوب.».
[17] کافي، ج 2، ص 314، عدة الداعي، ص 222، بحارالانوار، ج 72، ص 313. «قال الله تعالي لداود عليه السلام: يا داود بشر انذر الصديقين، قال کيف ابشر المذنبين و انذر الصديقين؟ قال: يا داود، بشر المذنبين اني اقبل التوبه، اعفو عن الذنب، و انذر الصديقين الا يعجبوا باعمالهم، فانه ليس عبد يعجب بالحسنات الا هلک.».
[18] رجوع شود به بحارالانوار، ج 72، ص 265 تا 305.
صورتهاي مختلف رياي آميخته
نخست آن که کسي به نماز مي ايستد در حالي که کاملا خويش را خالص نموده و قصدش فرمانبرداري از پروردگار و روي دل به خداي داشتن است و بي توجه است که کسي او را مي بيند يا اين که نمي بيند؛ در اين حال کسي بر او وارد مي شود يا کسي او را نگاه مي کند، پس شيطان به او مي گويد: نيکويي نمازت را فزون کن تا اين نگاه کننده ترا با وقار و صالح ببيند و ترا پست نشمارد و غيبتت نکند. پس آن شخص فروتن گرديده و نمازش نيکو مي شود. اين ريايي آشکار است که بر هيچ کس پوشيده نيست، ولي اين نماز مخلوطي از فرمانبرداري و ريا مي باشد.
دوم آن که شخص اين آفت را مي شناسد و از آن پرهيز مي نمايد، پس شيطان را پيروي نکرده و به او توجهي نمي نمايد، و همچنان به نمازش ادامه مي دهد و در معرض خير قرار مي گيرد. اما شيطان بي کار ننشسته و به او مي گويد: تو قابل پيروي هستي، بايد به تو اقتدا کنند، همه به تو نظر دارند، کارهايت نتيجه بخش است، و ديگران از تو پيروي مي کنند، پس اگر اعمالت نيکو باشد در ثواب ديگران شريک هستي، و اگر بد کني، سنگيني گناهش به گردن توست، پس اميد بسياري است که تو در فروتني و افتادگي و نيکويي عبادت، پيشواي ديگران گردي، و بدون هيچ شکي در ثواب نماز کساني که به تو اقتدا مي کنند شريکي و... همچنين ادامه خواهد داد تا اين حديث مشهور را مطرح مي کند که: «همانا، آن کس که عادتي نيکو را ايجاد نمايد، مزد آن و مزد هر کس که تا روز قيامت به آن عمل نمايد، براي اوست.» [1]
و اين حيله اي بسيار بزرگتر و دقيق تر از اولي است، و گاه شيطان، کسي را که به مکر اولي فريب نخورده است، به وسيله ي اين حيله فريب مي دهد. و البته اين نيز به يقين ريا بوده و نابود سازنده ي اخلاص مي باشد. چرا که اگر فروتني و نيکي عبادت را خوب مي داند و خشنود نيست که ديگران آن را ترک نمايند، پس به چه جهت به ترک آن در خلوت، براي خودش راضي مي شود؟ و مسلم است که امکان ندارد نفس ديگران از نفس خودش عزيزتر باشد و اين همان حيله گري است، اما آن کس که به او اقتدا مي کند، در خلوص خود پايدار است و دلش روشن مي گردد، و نورش به ديگران نيز مي تابد و پاداش به او تعلق مي گيرد. اما کار آن پيش نماز، تمامي نفاق و حيله گري است که در قيامت او را به حيله اش به محاکمه مي کشند و به آن صفتي که خويشتن را نشان داده و در باطن خالي از آن بوده است، کيفر مي نمايند، اگر چه آن کس که در پشت سر او نماز خوانده است به پاداش نمازگزاران مي رسد.
سوم آن که باريکتر از دوتاي قبلي است، آن است که بنده اين مکرهاي شيطان را مي شناسد و مي داند که اگر بين نمازي که در خلوت مي خواند با نمازي که در حضور ديگري مي خواند فرقي باشد، رياي محض مي باشد، و مي داند که اخلاص در آن است که نماز در خلوتش چون نماز در حضور ديگران بايد باشد، و از خداوند و خودش شرم مي کند که خشوعي بيشتر از آنچه عادت دارد، در نمازي که در حضور ديگران مي گزارد، داشته باشد. پس به خودش مي قبولاند که در خلوت بايد آن چنان نماز نيکويي بخواند که دوست دارد در حضور ديگران بخواند، بنابراين در ميان مردم نيز همان گونه نماز مي خواند.
اين نيز از جمله رياهاي پيچيده است، زيرا براي آن که نمازش در ميان مردم نيکو باشد، در خلوت نيز به خوبي نماز مي خواند، پس فرقي بين دو نمازش که در خلوت و در حضور ديگران مي خواند نيست و هر دو براي خاطر مردم است. در حالي که اخلاص آن است که انجام نماز يکسان باشد؛ در هر حالتي خواه گروهي حيوان شاهد نماز خواندن او باشند يا اين که مردم نماز را بنگرند. بنابراين نفس اين چنين شخصي راضي نمي شود که نمازش در حضور مردم سبک باشد و از طرفي نيز از خود شرم مي کند که در خلوت نمازش سبک باشد و از رياکاران به حساب آيد، و گمان مي کند که با مساوي شدن نماز خلوت و حضور، ديگر رياکار نيست.
چقدر ار حقيقت دور گشته است. آن زماني از رياکاران به شمار نمي آيد که توجه به مردم نداشته باشد، همان گونه که در خلوت و حضور به سنگ و چوب و حيوانات توجه ندارد.
چنين شخصي همواره، چه در خلوت و چه در حضور، گرفتار توجه به مردم است. و اين از حيله هاي بسيار پنهان است، و در حديث نبوي به همين مطلب اشاره شده است که فرمودند: «ايمان بنده کامل نمي گردد تا زماني که مردم نزد او به منزله ي شتران باشند.» [2]
چهارم از ريا - آن که بسيار دقيق تر و پنهانتر است - آن است که شخص در نماز ايستاده و مردم او را مي نگرند، و شيطان از آن که به او بگويد، براي اين مردم خاشع شو، ناتوان است. زيرا مي داند که اين نمازگزار به حرف او گوش نخواهد داد، بنابراين شيطان به او مي گويد که: به عظمت و جلال الهي، که در حضورش ايستاده اي بينديش و شرم کن از آن که به دلت نظر کند و غافل باشي. در اين هنگام، نمازگزار حضور قلب پيدا مي کند و اندامهايش به فروتني جمع مي گردد، و چنين مي پندارد که اين عين اخلاص است، در حالي که اين حضور قلب، عين مکر و فريب مي باشد، چرا که اگر خشوعش براي توجه به جلال و عظمت الهي بود، بايد اين حالت در خلوت نيز برايش دست دهد، و اين خشوع ويژه ي نماز در حضور ديگران نباشد.
نشانه ي ايمن بودن از اين نوع ريا، آن است که به اين حضور قلب در خلوت نيز عادت داشته باشد؛ همان گونه که در حضور مردمان، حضور قلب برايش به وجود مي آيد. و چنين نباشد که حضور ديگري علت حضور قلب گردد، همان گونه که حضور حيواني سبب حضور قلب در نماز نمي شود. پس تا هنگامي که بين حالتي که به نمازگزار در حضور يک انسان دست مي دهد و حالتي که در حضور حيواني دارد، فرق باشد، آن نمازگزار از صفاي اخلاص دور بوده و باطن وي به شرکي پنهان که از ريا به وجود آمده مکدر است.
و همين شرک است که در قلب فرزندان آدم پنهانتر از حرکت مورچه اي سياه در شبي تاريک بر سنگي سخت مي باشد. چنانچه در روايت آمده. [3]
هيچ انساني از شر شيطان و حيله هاي او به سلامت نمي ماند مگر آن که نظري دقيق داشته و به توفيق و هدايت خداوندي، سعادت يافته باشد؛ که در غير اين صورت شيطان همراه تمامي آنهايي است که به عبادت کوشش دارند، به طوري که لحظه اي از آنان غافل نمي شود تا اين که آنان را به هلاکت بکشاند، در هر حرکتي که انجام مي دهند او مکر خويش را به کار مي برد، حتي در سرمه به چشم کشيدن، کوتاه کردن سبيل، عطري که روز جمعه استعمال کنند، لباس نيکويي که بپوشند، گرچه تمامي اين سنتها در زمانهاي خاصي به کار مي رود، اما براي نفس در اين اعمال بهره اي پنهاني، جهت جلب نظر مردم به سوي خود، وجود دارد. بنابراين اگر انسان بيدار نباشد، شيطان راه هايي براي انجام قصد خود مي يابد. به همين جهت گفته شده؛ دو رکعت نماز عالم، برتر از يکسال عبادت جاهل است. [4] البته منظور از عالم، عالمي است که به ظرافتهاي آنچه که عبادت را نابود مي کند بينا باشد. نه اين که منظور مطلق عالم باشد، چرا که راه هاي ورودي شيطان بر دل بسياري از علما، بيشتر از راه هايي است که بر جاهلان دارد.
پنجم آن است که شخص عبادت را به اخلاص محض و نيت درست کامل مي کند، اما بعد از انجام عبادت، ميل به آشکار کردن آن عمل برايش به وجود مي آيد، تا اين که پاره اي از غرضهايي دنيايي که حتما ريا است، به دست آورد. که اين نيز فريبي شيطاني است زيرا مي انديشد که عبادتي خالص و کامل به جاي آورده و خداوند نام او را در دفتر مخلصان نوشته است، و پس از آن ديگر چيزي به عبادت او ضرر نمي رساند، و اکنون مي تواند علاوه بر خير اخروي، خير دنيا را نيز با اظهار آن به دست آورد، بنابراين اقدام به آشکار نمودن عملش براي کسب وجهه در ميان مردم مي نمايد.
اين گونه عمل نيز ريا بوده و عمل را تباه مي سازد، اگر چه عمل قبلا با خلوص انجام يافته است. به همين گونه، عجبي که پس از عمل به انسان دست مي دهد، عبادت را تباه مي سازد، و چنين شخصي از آن کساني است که خداوند در موردشان فرموده است: «بگو آيا شما را به زيانکارترين مردم از روي عمل خبر دهيم؟ آنان که کوشش ايشان در راه زندگي اين دنيا باطل گشت و پندارند که کاري نيکو انجام مي دهند.» [5] .
روايت است که مردي نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و عرض کرد: اي رسول خدا! من تمامي عمرم را روزه گرفته ام. رسول خدا صلي الله عليه و آله به او فرمودند: «روزه نگرفتي و افطار نکردي» که منظور آن است که نه به ثواب روزه رسيده اي و نه لذت افطار کردن و غذا خوردن را درک کرده اي.
از ابن مسعود نقل شده است که شنيد مردي مي گويد: من ديشب سوره بقره را خوانده ام! ابن مسعود گفت: تنها همين بهره ي تو از خواندن سوره ي بقره است، البته اگر بر اخلاصت باقي باشي و آن را براي ريا بيان نکرده باشي، شصت و نه قسمت از هفتاد قسمت ثوابت را از بين برده اي چرا که روايت شده: «همانا فضيلت عمل پنهاني بر عمل آشکار، هفتاد برابر است.» [6]
و از امام صادق عليه السلام نقل است که فرمود: «کسي که کاري نيک را در پنهاني انجام دهد، برايش ثواب عمل پنهان نوشته شود، پس چون آن را بيان کند، ثواب عمل پنهاني پاک شده و ثواب عمل آشکارا برايش نوشته مي شود، و چون براي بار دوم آن را اظهار کند، ثواب عمل آشکار نيز پاک شده و ريا برايش نوشته مي شود.» [7] .
اين ريا چه کلمه شوم و چه گناه سنگيني است که ثوابت را نابود کرده و تلاشت را تباه مي سازد و با اين همه از گناه آن در امان نمي ماني چرا که همان طور که دانستي رياکار از عذاب الهي در امان نيست.
البته تمامي اين نتايج در زماني است که غرض صحيح آخرتي در بيان عمل شخص وجود نداشته باشد، اما اگر به خويشتن اطمينان دارد که به ريا دچار نمي گردد، و عمل را براي ترغيب و به نشاط آوردن شنونده، بگويد اشکالي ندارد، ولي اگر خود شخص نيز از بيان عمل به نشاط آيد بهتر است که عمل را پنهان نگاه داشته و آن را بيان نکند.
محمد بن مسلم [8] از امام باقر عليه السلام روايت کرده که آن حضرت فرمودند: «عملي را که انجام داده اي اشکالي ندارد که براي برادرت بيان کني، آن هنگام که اميد داشته باشي که برايش نفعي دارد و او را به عمل وامي دارد. و هنگامي که از تو سؤال شود آيا شب را به نماز گذراندي يا روزه گرفتي؟، اگر انجام داده اي آن را اظهار کن و بگو: خداوند آن را روزيم نمود و نگويي نه، که دروغ است.» [9] .
از اين جاست که برتري صدقه ي آشکار براي آن که ديگران نيز بدان عمل کنند، روشن مي شود. و اين که نماز شب را بلند بخوانند تا خانواده و همسايگان بيدار شوند و به نماز برخيزند؛ اما همه ي اينها جاي خطر است. بنابراين هشياري و توجه به حالات قلب، واجب است و همان گونه که در آشکار کردن عبادت، ممکن است که انسان به ريا افتد، در پنهان نمودن عمل نيز خطرهايي است، چرا که شيطان براي عمل نکردن نيز راه هايي دارد.
يکي از کارهاي شيطاني آن است که دستور به ترک عمل مي دهد، از ترس اين که ممکن است با انجام دادن آن عمل به ريا افتي؛ که اين خود از مکرهاي شيطاني است و در ترک عمل نيز مقصود او برآورده است، زيرا خواست نهايي شيطان، ترک عبادت بندگان است؛ و هنگامي که نتواند ترا از عبادت باز دارد و نسبت به آن بي ميل نمايد، ريايي شدن عمل را به خاطر مي اندازد و ترا نسبت به اين عمل شرک آلود بي رغبت مي کند. بنابراين اگر عبادت را ترک نمايي به خواسته ي او عمل نموده اي، مانند کسي که به او گندمي خاک آلوده بدهند و بگويند آن را پاک کن و او آن گندم را پاک نکند و بگويد ترسيدم نتوانم خوب پاک کنم. و بدين ترتيب عمل را از اصل ترک نمايد. و اين هدف نهائي ابليس محروم از رحمت حق است، زيرا آنچه خواسته است به وقوع پيوسته و از اين که براي فاسد کردن عمل به سختي افتد، راحت گشته است. و تنها راه، آن است که در خالص کردن عمل با داروهاي سودبخش کوشش نموده و خواسته ي خداوند را به دست آوري.
و ديگر از راه هاي ضربه زدن شيطان، آن است که شخص را از عمل باز مي دارد، اما نه به دليل قبلي، بلکه از ترس آن که مردم بگويند او رياکار است و بدين ترتيب مردمان به گناه افتند، اين نيز مانند حالت قبل ريايي پنهان، و از مکرهاي شيطان است؛ زيرا ترک عمل از ترس اين که بگويند اين شخص رياکار است، عين رياست، براي اين که اگر ستايش مردمان را دوست و از نکوهش آنان بيم نداشت، برايش فرقي نمي کرد که بگويند: او رياکار است يا اين که مخلص.
ممکن است پرسيده شود که چه فرقي است بين آن که عمل را از ترس اين که بگويند رياکار است ترک کند يا آن که عبادت را به نيکويي به جاي آورد که نگويند اين بنده اي غافل و تقصيرکار است؟ در جواب بايد گفت که ترک عمل بدتر است، زيرا علاوه بر آن که عمل را ترک نموده، سوءظن نيز به مسلمانان دارد، و البته هيچ کس حق ندارد که به مسلمانان بدگمان باشد.
بنابراين چگونه مي توان آرزو داشت که در ترک عمل از شر شيطان رها شد، در حالي که ترک عبادت خود پيروي از شيطان است. به علاوه باز هم شيطان انسان را رها نمي کند و مي گويد: حال که عمل را ترک کردي مردم مي گويند که براي اين عمل را ترک کرده است که آدم مخلصي است و مشهور شدن را دوست ندارد. و همين طور شيطان يکسره با انسان بازي مي کند.
[1]کافي، ج 5، ص 9، حديث 1، بحارالانوار، ج 71، ص 285، «ان من سن سنة حسنة فله اجرها و اجر من يعمل بها الي يوم القيامة.».
[2] عدة الداعي، ص 204، «لا يکمل ايمان العبد حتي يکون الناس عنده بمنزلة الاباعر.».
[3] نگاه کنيد به خصال، ج 1، ص 67، بحارالانوار، ج 72، ص 93 و 96.
[4] نگاه کنيد به نهج الفصاحه، ص 350.
[5] سوره ي کهف (18)، آيات 103 و 104.
[6] عدة الداعي، ص 220، «ان فضل عمل السر، علي عمل الجهر سبعون ضعفا.».
[7] عدة الداعي، ص 221، بحارالانوار، ج 72، ص 324، «من عمل حسنة سرا کتبت له سرا فاذا اقربها محيت و کتبت جهرا، فاذا اقربها ثانية محيت و کتبت رياءا.».
[8] محمد بن مسلم بن رياح الاوقص الطحان، فقيهي پارساست که از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلام بوده و از آنان روايت کرده است و مورد اطمينان ترين مردم بوده است چنان که امام صادق عليه السلام در موردش فرمود: «بين زندگان و مردگان چهار نفر را بيش از همه دوست دارم، محمد بن مسلم از آنان است.» وي در سال 150 ه.ق. وفات يافت.
[9] بحارالانوار، ج 72، ص 322، «لا باس اتحدث اخاک اذا رجوت ان تنفعه و تحثه، و اذا سالک قمت الليلة او صمت فحدثه بذلک ان کنت فعلته، فقل: قد رزق الله ذلک، و لا تقل له، فان ذلک کذب.».
راه رهايي از ريا
تنها راه رهايي آن است که: ضررهاي ريا و چگونگي آن را با دل بفهمي و همواره آن را ناپسند شماري و عبادتت را استمرار بخشي و سستي نکني و از هيچ کس پروا ننمايي، بايد به دل از خداوند تعالي شرم داشته باشي که مبادا نفس، ترا به آن بخواند که ستايش مردمان را بر ستايش او برگزيني که او بر دلها آگاه است، اگر مردمان آگاهي يابند که تو ستايش آنان را دوست مي داري از تو متنفر مي شوند. بنابراين اگر توانايي آن را داري که به عملت فزوني بخشي با شرمساري از پروردگار و به جهت مجازات نفس، آن را انجام ده.
و ديگر از رهزنيهاي شيطان آن است که به انسان مي گويد: عمل را ترک کن زيرا که مردم به تو گمان خوبي مي برند و بدان مشهور مي شوي در حالي که، بهترين بندگان نزد خداوند متقياني هستند که از چشم مردمان پنهان مي باشند، آنهايي که چون ديده شوند، شناخته نگردند که چگونه انسانهايي هستند، بنابراين اگر بين مردم به عبادت شناخته شوي، ديگر از چنان مردمان پارسا نخواهي بود.
اين نيز از مکرهاي شيطاني است، زيرا اگر عملت براي خداوند خالص گردد، بر تو باکي نيست که شناخته شوي يا نزد مردم مجهول بماني. بنابراين تنها بايد به رعايت حال دل و اصلاح باطن بپردازي، و چگونه از مردم پنهان خواهي ماند به شرط آن که خودت را اصلاح کني زيرا که خداوند مي فرمايد: «بر توست پنهان کردن عمل و بر من است آشکار کردن آن.» و مي فرمايد: «هر کس که باطن خويش را اصلاح نمايد، خداوند ظاهر او را اصلاح مي فرمايد.» [1]
بپرهيز از آن که شيطان در اين جا نيز فريبت دهد و بگويد: «اکنون که بدين سبب عبادت را ترک نمي کني، آن را سبک به جا آور، زيرا که خداوند آن را برايت آشکار مي کند و هنگامي که آن را آشکار نمايد چون عبادتت بسيار خوب است، ممکن است در ريا واقع شوي.
اين نيرنگ نيز عين رياست، زيرا پنهان کردن عبادت براي آن که خداوند آن را بين مردم آشکار نمايد، دقيقا عمل نمودن به خاطر مردم است. اگر نظرت، خشنودي مردم نيست برايت چه فرقي دارد که عبادتي که براي رضايت خداوند انجام داده اي آشکار شود يا پنهان بماند؟
اکنون که اين امور را دانستي، بپرهيز از آن که ظرافتهاي اخلاص و سختي رهايي از شر شيطان ترا به تنبلي و دست کشيدن از عبادت بکشاند، با توجه به اين که در اثر عبادت در خودت سروري پيدا مي کني و شادي بسياري براي آگاهي مردم از عبادتت، در تو به وجود مي آيد. بلکه بايد کوشش کني که ريشه ي فساد را از جان و دلت برکني و راه هاي ورودي شيطان را بر خويشتن ببندي و همچنان به عمل خويش ادامه دهي.
[1] نهج البلاغه صبحي صالح، ص 551، حديث 423، عدة الداعي، ص 216، «من اصلح سريرته اصلح الله علانيته.».
شادي
اما آن شادي که در اثر عبادت به وجود مي آيد، بر دو گونه است: ستوده و ناپسند.
شادي ستوده
شادي ستوده آن است که شاديت به خاطر آن باشد که هدف تو پنهان کردن عبادت و اخلاص براي خداوند باشد و از زيادي عبادت نباشد و همچنين از اين که خداوند ترا توفيق عمل داده و از گروه بي خبران و تباهکاران خارج نموده است، و بايد اين شادي به عجب نرسد و البته اگر مردم به عمل تو آگاهي يابند، بايد اين دانستن آنها از جانب تو نباشد، و همچنين به آگاهي مردم از عبادتت شاد خواهي شد ولي بايد توجه داشته باشي که خداوند است که آنان را آگاه فرمود، و عمل زيباي ترا آشکار ساخته است. و اين همه به جهت تکريم و تفضل بر بنده اش مي باشد و شاديهايي مانند اين پسنديده است.
شادي ناپسند
شادي ناپسند و مذموم آن است که به خاطر زيادي عبادت و اعتماد به عملت شاد گردي و همچنين به آشکار گشتن عبادت نزد مردم تا قدر و منزلت تو بيشتر شده و ترا بستايند و به برآوردن نيازهايت اقدام کنند و با تو به احترام رفتار نمايند و مانند اينها... که همگي رياي محض بوده و عمل را تباه مي سازند و اصل و ريشه ي اين نوع شاد گشتن ها دوستي دنيا و فراموش کردن آخرت و کمي انديشه در آنچه که نزد خداوند است، مي باشد.
از خداوند مي خواهيم که با ما به عدل خويش رفتار نکند بلکه با گذشت خويش از ما درگذرد، و پستيهاي ما را به عنايت خويش بپوشاند، که او بخشنده و بزرگوار است.
اما عجب، عبارت است از بزرگ پنداشتن عمل، و شاد شدن و ناز فروختن بدان، و ديدن اين که نفس در انجام عبادت هيچ کوتاهي نکرده و عبادت از هر جهت کامل است.
عجب از بزرگترين چيزهايي است که انسان را به هلاکت مي کشاند بلکه عجب عمل را از کفه حسنات به کفه گناهان منتقل مي کند، و آن کس را که بلندمرتبه است به پايين ترين درجه مي کشاند همان گونه که در روايتهاي پيشين گذشت.
به همين سبب است که حضرت عيسي عليه السلام مي فرمايد: «اي گروه حوارييون [1] چه بسيارند چراغهايي که باد آن را خاموش نموده، و چه بسيارند عابداني که عجب آنان را تباه نموده است.» [2] .
سعيد بن ابي خلف [3] از امام صادق عليه السلام روايت نموده است که فرمودند: «بر تو باد کوشش کردن، و البته نفست از اين اعتقاد که در عبادت و طاعت الهي کوتاهي دارد، خارج نشود، زيرا خداوند آن چنان که بايد، پرستيده نشده است.» [4] .
[1] در معناي کلمه حواريون روايت شده که از امام رضا عليه السلام پرسيده شد چرا اينان را حواريون ناميدند؟ آن حضرت فرمودند: نزد مردم چنين است که آنان براي اين حواريون ناميده شده اند که لباس را با شستن از آلودگيها پاک مي نمودند و نزد ما آن است که آنان خويش را و ديگران را از آلودگيهاي گناه خالص مي نمودند.
[2] عدة الداعي، ص 223، بحارالانوار، ج 72، ص 322، «يا معاشر الحواريين کم من سراج قد الطفاته الرياح، و کم من عابد افسده العجب.».
[3] شيخ طوسي (ره) سعيد بن ابي خلف را در کتاب رجال از اصحاب مورد اعتماد امام جعفر صادق و امام موسي کاظم عليهماالسلام دانسته است.
[4] کافي، ج 1، ص 72، حديث 1، عدة الداعي، ص 224، «عليک بالجد، و لا تخرجن نفسک من حد التقصير في عبادة الله و طاعته، فان الله تعالي لا يعبد حق عبادته.».
سرچشمه هاي عجب
سرچشمه ي عجب، غفلت از عيبهاي اعمال و آفتهاي عبادت است و همچنين بي خبر بودن از نعمتهاي الهي بر جهانيان که آنان را آفريده و آبرو داده و بر آنها لطفها نموده و همه چيز را در اختيارشان قرار داده است.
اکنون بنگر به نزديکترين چيز در مقام بندگي که همان نماز است و آن پايه ي عبادتها است و اول چيزي است که از اعمال انسانها بدان رسيدگي مي شود، و اگر نماز رد شود ديگر اعمال نيز مردود است؛ بنابراين در حدود نماز، که برايت از منابعي درست و صريح نقل کرديم، اندکي درنگ کن، آيا تنها يک نماز سالم و کامل که اطمينان داشته باشي خداوند آن را پذيرفته است، خوانده اي؟ و به همين ترتيب ديگر عباداتت را قياس کن. پس براي هر عمل عبادي دستورها و حدودي است که اعمال ما بدانها نمي رسد و به خاطر غفلتمان توانايي برپايي آنها را نداريم.
حضرت اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمودند: «بدانيد اي بندگان خدا! [مؤمن شب را] صبح نمي کند و [روز را] شب نمي کند مگر آن که بدگمان به نفس خودش است؛ پس همواره او را عيب مي کند و فزوني طاعت از نفس مي خواهد، بنابراين چون سابقاني که پيش از شما بودند و کساني که در زمان شما درگذشتند، باشيد؛ که آنان خيمه از دنيا برکندند، همچون خيمه برکندن مسافر، و دنيا را درنورديدند، همچون درنورديدن منزلها.» [1] پس چگونه انسان به عمل خويش شگفت زده شود؟ يا چگونه خود را برپا دارنده ي عبوديت و انجام دهنده ي تکاليف الهي به حساب آورد؟، آري اگر چيرگي غفلت نباشد، نگريستن مؤمن به خود و شاد گشتن به عبادتي که انجام مي دهد، نکوهيده نخواهد بود. البته به شرطي که اين سرور با ستايش خداوند که وي را به انجام عبادت توفيق داده است، همراه بوده و از خداوند بخواهد که اين توفيق را روزافزون فرمايد. حضرت اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمودند: «کسي که عمل نيک او را خوشحال کند و گناه او را ناراحت نمايد، مؤمن است.» [2] و همچنين فرمودند: «آن کس که در هر روز به حساب کار خود نپردازد، از ما نيست. پس اگر عملي نيکو انجام داده باشد، خداي را ستايش کرده و فزوني خواهد، و اگر عملي بد انجام داده است از خداوند آمرزش خواهد.» [3]
پس اين بياني مختصر بود از ناسازگاران با نماز که مقتضي حال بود، بدان گونه که با هدف ما در اين رساله سازگار مي نمود، و اگر چه ذکر پاره اي از اين مطالب از عنوان خارج بود، ولي بايد مطرح مي گرديد. و خداوند توفيق دهنده است.
[1] نهج البلاغه، صبحي صالح، ص 251، «اعلموا عباد الله ان المؤمن لا يصبح لا يمسي الا و نفسه ظنون عنده، فلا يزال زاريا عليها و مستزيدا لها، فکونوا کالسابقين قبلکم، و الماضين امامکم قوضوا من الدنيا تقويض الراحل، و طووها طي المنازل».
[2] عدة الداعي، ص 224، «من سرته حسنة و سائته سيئة، فهو مؤمن.».
[3] بحارالانوار، ج 70، ص 72، ج 78، ص 311، «ليس منا من لم يحاسب نفسه کل يوم، فان عمل خيرا حمد الله و استزاده، و ان عمل شرا استغفر الله.»
خاتمه
جبران خرابي و خلل وارد بر نماز
موضوع اين بحث روش جبران خرابي و خللي [1] است که در نماز به وجود مي آيد، به عبارت ديگر بيان دارويي سودمند براي دفع اين نوع خرابيها مي باشد.
[1]خلل به معناي: پراکندگي و شکاف مي باشد.
روش يافتن حضور قلب
بدان که اگر خلل از چيزهايي باشد که با حضور قلب ناسازگار است، علت اساسي آن انديشه هاي دنيايي است که بر ذهن وارد مي گردد، و داروي مناسب براي راندن اين گونه انديشه ها، همانا يادآوري اين نکات است که: هم اکنون به چه عملي مشغولي، و با چه کسي به راز و نياز پرداخته اي، و همچنين به خاطر آوردن خطرهاي بزرگي که از بي خبري براي نمازگزار حاصل مي شود و پذيرفته نشدن نماز، با نياز شديدي که به پذيرش آن از هم اکنون تا روز قيامت داري، و اين عدم پذيرش چه اندازه زيانبخش است، زيرا توفيقي که خداوند براي برپايي نماز به بنده اش مي دهد، او را در هر دو جهان رستگار مي سازد و اين همان چيزي است که بنده در زندگي و مرگ و پس از آن بدان نيازمند است، به ويژه در روز قيامت، همان روزي که به وصف درنمي آيد، و خرد و خيال از بيان آن ناتوانند، و کوه ها، تاب حمل هراسهاي اين روز را ندارند، و هيچ ياوري در آن روز جز پرداختن در اين جهان به کارهاي شايسته و عبادتهايي پذيرفته شده، سودبخش نخواهد بود؛ تازه آنهم با برخورداري از کرم و رحمت الهي ياريگر خواهد بود. پس در آن تاريکيها، تنها کارهاي شايسته مي توانند وسيله اي براي دستيابي به روشنايي شده و ياوري براي رهايي از آن سختيها گرديده و پروانه ي عبور از گردنه هاي هراسناک آن باشند.
روشن است که تنها در اين دنياي نابود شدني، دستيابي به کارهاي شايسته و عبادتهاي پذيرفته شده، امکان پذير است. آنهم در اين زمان کوتاه عمر، که بيشتر آن به بي خبري گذشته و اگر بيدار نشويم و عيبها را از خويش دور نکنيم، آينده مان نيز به گذشته ي حسرت بار خواهد پيوست، و در آن جهان جز بهشت و دوزخ چيز ديگري نيست، بهشتي که براي پرهيزکاران آماده گشته و دوزخي که براي گناهکاران به وجود آمده.
کوتاه سخن اين که خطر، بسيار بزرگ و مطلب بس سنگين و بي خبري در برگيرنده است، و با اين همه ما آن را درک نمي کنيم. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: «شصت يا هفتاد سال بر شخص مي گذرد، در حالي که خداوند از او يک نماز را هم نپذيرفته است.» [1] .
و حضرت صادق عليه السلام به حماد بن عيسي [2] - اين حماد بن عيسي همان کسي است که کتاب جريز [3] که در احکام نماز بوده است را حفظ کرده و امام صادق عليه السلام برايش دعا کردند که پنجاه حج کند و مال و فرزندان بسياري يابد، و تمامي اين دعا برايش مستجاب گرديد - در حالي که دو رکعت نماز نزد حضرت خواند فرمودند: «چقدر زشت است براي مردي از شما که شصت يا هفتاد سال بر او بگذرد و نتواند يک نماز با رعايت آداب و حدود آن بخواند.» [4] .
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «چه بسا خواننده ي قرآن، که قرآن او را لعنت مي کند.» [5] .
و «چه بسيار است، روزه داري که از روزه اش جز گرسنگي و تشنگي بهره اي ندارد.» [6] .
و بسياري ديگر از روايتها که بر سختي و دقت مطلب دلالت دارند، بنابراين لازم است اين گونه آيات و روايات را در نظر داشت و آنچه در مقدمه براي يافتن حضور قلب گفتيم و همچنين آنچه در فصل سوم گفتيم مي تواند کمک خوبي براي دور نمودن انديشه هاي مزاحم باشد.
[1] وسائل الشيعه، ج 3، باب 6، «از ابواب اعداد الفرائض و نوافلها «يمضي علي الرجل ستون سنة او سبعون سنة ما قبل الله منه صلاة واحده.».
[2] حماد بن عيسي همان ابومحمد جهني است که شيخ طوسي در کتاب رجال او را از اصحاب امام صادق و امام کاظم عليهماالسلام برشمرده است. وي در 209 ه.ق. در سن 90 سالگي درگذشت.
[3] جريز بن عبداله سجستاني که شيخ طوسي در کتاب رجال او را از اصحاب امام صادق عليه السلام برشمرده است و در فهرست او را مورد اطمينان ناميده است.
[4] تهذيب، ج 2، ص 81، حديث 301. «ما اقبح بالرجل منکم يمضي عليه ستون سنه او سبعون سنه، لا يحسن ان يقيم صلاة واحدة بحدودها.».
[5] بحارالانوار، ج 92، ص 184، (با اندکي اختلاف)، «کم من قاري ء القران، و القران يلعنه».
[6] وسائل الشيعة، باب 12، از «ابواب مقدمات العبادات) حديث 8 و 9، «کم من صائم ليس له من صيامه الا الجوع و العطش.».
روش از بين بردن ريا
اما اگر اين ناسازگاري از جمله مطالبي است که نماز را تباه و باطل مي نمايد، درمان سودبخش آن، انديشيدن به زيانهاي رياست، و آنچه به سبب آن از شايستگي قلب کاسته و از دريافت توفيق الهي محروم گشته است، و در نتيجه از مرتبه اي که در جهان ديگر نزد خداي تعالي بايد مي داشت فروکشيده شده است. و بايد بنگرد به آنچه از عذابهاي الهي که دامنگير وي خواهد شد و اين که در آن روز او به سختي مورد تنفر قرار مي گيرد و در حضور تمامي مردمان از طرف خداوند به او خطاب مي شود: «اي گناهکار،اي حيله گر،اي رياکار، آيا شرم نکردي آن هنگام که با عبادت خداوند، کالايي پست خريدي؛ هواي کشاندن دل مردمان را به سوي خودت داشتي و طاعت خداوند را به مسخره گرفتي، و دوستي مردمان را با دشمني خداوند جويا شدي، و با رسوايي نزد خداوند، خويشتن را براي آنان آراستي، و با دوري از خدا، خودت را به آنان نزديک گردانيدي، و با نکوهش آنچه نزد خداست آنان را ستايش کردي، و خشنودي آنان را با خشم الهي طلبيدي؟، آيا هيچ کس نزد تو از خداوند پست تر نبود؟»
بنابراين شايسته است که بنده در اين خواري و رسوايي بيشتر بينديشد، و مقايسه کند آنچه را که از مردمان يافته و خويشتن را در دنيا برايشان آراسته، با آنچه از پاداش اعمال در آخرت از دست داده است. در حالي که با يک عمل خالص، اندازه ي کارهاي نيک شخص بر بديهايش فزوني يابد، و اگر آن را با ريا فاسد نمايد همين عمل از بديها محسوب شده و با فزوني بديها بر خوبيها بنده را به درون آتش بکشد.
بنابراين اگر ريا جز نابود کردن عمل و پاداش آن، اثر ديگري نداشته باشد، همين زيان براي دوري کردن از ريا کافي است، و اگر ديگر کارهاي نيک شخص بر کارهاي بدش فزوني داشته باشد، گرچه به آتش دوزخ نمي سوزد و جزء بهشتيان محسوب مي گردد، ولي اگر پاداش آن عمل برايش ثبت مي گرديد در نزد خداوند در درجه اي بالا چون درجات انبيا و صديقان قرار مي گرفت و اکنون به سبب آن عمل فاسد ريايي در درجه اي پايين تر قرار گرفته است، همان گونه که گفتيم اين در صورتي است که سزاوار آتش دوزخ و رسوايي و راندن از درگاه الهي نباشد.
با تمامي اينها بايد شخص رياکار در جهات مختلف کوشش کند تا دلهاي مردمان را به سمت خود جلب نمايد، زيرا خشنودي مردمان، هدفي است که هرگز بدان دست نتوان يافت پس هر گروهي را که خشنود کند گروهي ديگر را به خشم آورد، و همچنين خشنودي دسته اي تنها در به خشم آوردن گروهي ديگر است، و آن کس که خشنودي مردمان را با خشم الهي مي خواهد به چنگ آورد، نه تنها خداوند بر او خشم خواهد گرفت که دلهاي مردمان را نيز از او ناخشنود خواهد نمود. آن گونه که در روايتها آمده و تجربه نيز آن را نشان داده است.
بنابراين ديگر چه هدفي براي به دست آوردن ستايش مردمان و يافتن نکوهش الهي مي ماند در حالي که ستايش آنان نه به روزي و نه به عمر اضافه نموده و سودي نيز براي فقر و نيازي که در روز قيامت برايش خواهد بود، ندارد.
اما در مورد چشم داشت به آنچه که مردمان در اختيار دارند، بايد بداند که تنها خداوند است که دلهاي مردمان را در اختيار داشته و با خواست او مي بخشند و باز مي گيرند. و تمامي مردمان در برابر او هيچ تدبيري نتوانند و نيز روزي دهي جز او نباشد. و آن کس که به مردم چشم دوخته از آنان نيازهايش را مي طلبد، از خواري و نااميدي و تنفر و اهانت آنان بي بهره نخواهد بود و اگر به آنچه خواهد هم برسد، آن رسيدن آميخته با منت و خواري خواهد بود.
و آن کس که بر خداوند اعتماد نمود و کوشش خود را براي رضايت او قرار داد، خداوند دنيا و آخرت او را کفايت خواهد نمود. پس چرا به خاطر اميدي دروغين و خيالي فاسد انسان آنچه را که نزد خداي متعال است ترک کند، تازه دنيا نيز ممکن است برسد و ممکن است از دسترس خارج باشد، که اگر هم انسان به دنيا دست يابد، خوشي آن با درد و منت و خواري اي که خواهد کشيد، برابري نمي کند.
اما از نکوهش مردمان هرگز نمي توان گريخت، و اگر خداوند نخواهد، نکوهش آنان چيزي را نه مي افزايد و نه مي کاهد و به اين نکوهش مرگ انسان جلو نمي افتد و روزيش دير نمي شود، اگر از اهل بهشت باشد، دوزخي نمي گردد، و اگر خداوند از او خشنود باشد، نکوهش مردمان موجب خشم الهي نمي گردد، و اگر نزد خداوند دشمن محسوب شود، باز هم نکوهش مردمان بر اين دشمني نمي افزايد. پس به طور کلي تمامي بندگان ناتوانانند و مالک هيچ سود و زياني براي خود نمي باشند، همان گونه که زندگي و مرگ و رستاخيزشان در قيامت، به دست آنان نيست؛ همان گونه که عقل و نقل و تجربه نيز اين مطلب را تأييد مي کنند. و همچنين، آن کس که کارهايش را براي خداوند خالص نمايد، خداوند دوستي او را در دل مردمان نيک کردار و بدکار مي اندازد، بلکه در دل بسياري از کافران نيز، چنان که او را بزرگ مي بينند و احترامش مي کنند، و از او تقاضاي برکت دارند، گرچه اين شخص مخلص و ناتوان و فقير و دست تنگ بوده و عمل کمي داشته باشد.
خداوند باطن شخص رياکار را براي مردمان آشکار مي سازد، مردمان از بدي نيت او آگاه شده و از وي متنفر مي شوند، و در نتيجه او به خواست خود نمي رسد، و رنجش تباه و کوششش باطل مي گردد. در روايات آمده است که: مردي از بني اسرائيل گفت: به خدا قسم، خداوند را چنان عبادتي کنم که همه کس مرا به عبادت ياد کنند، پس اول کس بود که به مسجد وارد مي شد و آخرين کسي که از مسجد خارج مي گرديد. هيچ کس او را هنگام نماز نديد مگر آن که به نماز ايستاده بود و روزه داري بود که گويا هيچ گاه افطار نمي کرد، و در حلقه هاي ذکر مي نشست، مدتي دراز با اين روش گذراند، و چنان بود که چون بر عده اي عبور مي کرد مي گفتند: خداوند اين رياکار را کيفر کند. پس به خويشتن برگشته و با خود گفت: آيا کار براي مردمان کردن را ديدي، ديگر تمامي کارهايم را براي خداوند قرار مي دهم، پس هيچ بر عمل گذشته خود اضافه نکرد و تنها نيت خويش را از ريا به خلوص تغيير داد، پس همين مرد چون بر مردم مي گذشت، مي گفتند: خداوند فلاني را رحمت کند، اکنون به کار نيک برگشته است. [1] .
خداوند در قرآن کريم از همين مطلب خبر داده است و فرموده: «کساني که ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، خداوند رحمان براي آنان (در دلهاي مردمان) محبتي قرار خواهد داد.» [2] .
فرض کن که مردمان دوستت داشته و احترامت نمايند و پليدي باطنت بر آنان پوشيده بماند، با اين که خداوند بر نيت فاسد و پليدي باطنت آگاه است، بنابراين چه چيزي در ستايش مردمان برايت وجود دارد، در حالي که نزد خداوند نکوهيده و از اهل آتش هستي؟ و همچنين چه شري در نکوهش مردم دامنگيرت خواهد شد، در حالي که نزد خداوند ستوده و از اهل بهشت و در گروه مقربان درگاه الهي هستي؟
آن کس که همواره در دل، جهان ديگر و نعمتهاي جاوداني آن را در نظر داشته و آن مقامهاي بلندي را که نزد خداوند براي پاکان و نزديکان درگاه وجود دارد، به خاطر داشته باشد؛ آنچه در زندگي دنيايي به مردمان مربوط مي گردد، نزدش پست و کوچک مي گردد. در حالي که تمامي اين امور دنيايي با کدورتها و از بين رفتن همراه هستند، بنابراين تمامي کوشش خود را در روي دل به خدا نمودن به کار گرفته و خويش را از پستي ريا و سختي به دست آوردن دل مردمان رها مي نمايد. و در نتيجه ي اخلاص، انوار الهي بر قلبش تابيده و شرح صدر يافته و وحشتش به انس تبديل مي گردد. اکنون اگر تمامي اينها که گفتم باز هم ترا بسنده نباشد در اين سه مورد به خوبي بينديش:
اول: آن که اگر به تو گفته شود که مردي گوهري گرانبها دارد که قيمت آن صد هزار دينار است و او نيازمند به پول آن است، بلکه محتاج به فروش سريع و چند برابر قيمت اصلي آن است، و خريداري حاضر گشته که گوهر او را به چندين برابر قيت بخرد، و با اين که اين صاحب گوهر به پول آن سخت نيازمند است با اين همه از فروش آن به اين شخص سرباز زده و آن را به پولي سياه به ديگري مي فروشد. آيا اين عمل صاحب گوهر زياني آشکار نيست؟ آيا او دچار ضرري تباه کننده نشده است؟ آيا اين عمل دليلي بر پستي همت و نفهمي و ناداني او نيست؟ آيا اين شخص نظري ضعيف و عقلي اندک ندارد؟ آري چنين شخصي، ناداني محض است.
موقعيت شخص رياکار در عمل اين چنين است، بلکه رياکاري در تنها يک عمل عبادي نيز اين گونه خواهد بود، زيرا در حقيقت به رياکار از ستايش مردمان نسبت به عملي که انجام مي دهد خيري نمي رسد، و تازه اگر فرض کنيم چيزي از دنيا به او برسد، تمامي آنها در مقابل خشنودي خداوند و ثواب آن جهاني، و نعمتهاي دايمي بهشت - که پاک از هر گونه کدورتهاست - کمتر از پولي سياه در مقابل هزار هزار دينار است بلکه از پولي سياه در مقابل، فزونتر از تمامي جهان، کمتر است.
و اين همان زيان آشکاري است که نفست آن کرامتهاي بسيار شريف را به اين امور پست و کوچک از دست مي دهد.
بنابراين بايد تمامي کوشش خود را به کار گيري و آخرت را هدف خود قرار دهي، که چون چنين کردي دنيا نيز به تو روي خواهد آورد، بلکه تنها پروردگار را در نظر بگير که او هر دو جهان را به تو خواهد بخشيد، زيرا او مالک تمامي آنهاست. و اين گونه است که خداوند مي فرمايد: «هر کس نصيب دنيا خواهد (بداند که) بهره دنيا و آخرت نزد خداوند است.» [3] پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «همانا خداوند بلند مرتبه دنيا را با عمل نمودن براي آخرت، مي بخشد، و با عمل نمودن براي دنيا، آخرت را به کسي نمي بخشد.» [4]
پس آن هنگام که نيت خويش را خالص نمودي، و کوشش خويش را ويژه ي آخرت قرار دادي، دنيا و آخرت نصيبت خواهد شد. و اگر تنها دنيا را خواستي، آخرت را از دست داده اي و چه بسا که به دنيا نيز آن چنان که خواهي نرسي، و اگر هم برسي نيز برايت باقي نخواهد ماند، بلکه به زودي آن را از دست خواهي داد، پس زيانکار دنيا و آخرت گردي، که اين زياني آشکار است.
مانند اين شخص - در آن مثالي که ذکر کرديم - کسي است که پاره اي از عمر خود يا يک دم از زندگي خودش را که مي توانست بدان به گنجي از گنجهاي بهشت دست يابد براي دوست يابي، يا درهمي، يا ديناري از کالاهاي دنيا بگذراند و آن چنان گنجي را به خاطر چيزي غير لازم از دست بنهد، آيا اين چيزي جز بي خبري و زيانکاري و يا فرومايگي و کم همتي نيست؟
دوم: اين که آن فردي که براي خاطر او و به دست آوردن خشنوديش عمل مي کني، اگر بداند که تو به خاطر او به عمل مشغولي، ترا دشمن داشته و بر تو خشم مي گيرد، و به تو اهانت نموده و سبکت مي شمارد، به اضافه اين که مورد دشمني و اهانت خداوند هم واقع خواهي شد. و آن چه را که براي خشنودي خداوند خالص انجام دهي، موجب خشنودي خداوند و بندگانش خواهد شد. پس چگونه خردمند کاري را براي کسي انجام دهد، که اگر آن شخص بداند که، قصد خشنود کردن او را دارد، بر او خشم گرفته و اهانت خواهد نمود؟ پس اگر خردمندي! به نيکويي بدين مطلب توجه داشته باش.
سوم: اين که، کسي که مي تواند خشنودي پادشاهي بزرگ را که جهان در اختيار اوست به دست آورد، چنين نکند، و به طلب رضايت شخصي فرومايه از مردمان بپردازد. و در نتيجه خشم پادشاه را براي خويش بخرد. بلکه اگر فرض کنيم پادشاه بر او خشم هم نگيرد، آيا اين عمل خود دليل بر ناداني و بي شعوري وي نخواهد بود؟ به او گفته نخواهد شد: تو که مي توانستي رضايت پادشاه را کسب کني، چه نيازي داشتي که آن را رها کني و کوشش خويش را به طلب خشنودي اين فرومايه به کار بري؟
آري اين گونه است. چه نيازي به جلب رضايت بنده اي ضعيف و کوچک تواند بود، با اين که امکان آن هست که به دست آوردن خشنودي پروردگار جهانيان اقدام نمود که وي همه ي نيازهاي بندگان را بسنده است. از خداوند حسن توفيق را خواهانيم.
آنچه تاکنون بيان کرديم داروي علمي اين مفاسد بود، اکنون به بيان داروي عملي آن مي پردازيم:
داروي عملي آن است که شخص نفس خويش را به پنهان کردن عبادتها عادت دهد، و هنگام انجام عبادت درها را ببندد. همان گونه که براي انجام کارهاي زشت به پنهان کردن و بستن درها مبادرت مي نمايد، تا اين که در اثر پنهان کردن، دل تنها به دانستن خداوند و آگاهي او بر عبادتش اکتفا نموده و نفس براي آگاه نمودن مردم از عملي که انجام داده است کشمکش ننمايد. و به راستي اين در ابتداي کار امري بسيار دشوار است، ولي چون مدتي دشواري آن را تحمل نموده و بدان عمل نمايد، سنگيني کار از بين مي رود و آهسته آهسته انجام عمل بر او سبک خواهد گرديد و اين به واسطه الطاف خداوند ميسر است، همان الطافي که موجب حسن توفيق بندگان مي گردد. زيرا: «همانا خداوند حال قومي را تغيير نمي دهد تا آن که ايشان خودشان تغيير يابند.» [5] پس از بنده کوشش است و از خداوند هدايت، خداوند مي فرمايد: «و کساني که براي ما عمل کرده اند به راه هاي خودمان هدايتشان مي کنيم.» [6] .
اما اگر منافي عبادت از قبيل آنهايي باشد که پس از انجام عبادت به وجود آمده و باعث فساد عمل گشته است که آن ريا پس از عمل و عجب مي باشد، درمان ريا به وجود آمده پس از عبادت به وسيله ي همين داروهايي که ذکر کرديم امکان پذير است.
اما در مورد داروي موثر در درمان عجب: بنده بايد در اسباب و ابزاري که وي را قادر بر انجام همين عبادتي که او را به شگفتي واداشته، نظر نمايد؛ از قبيل: قدرت، دانش، اندامها، و غذايي که خوردنش نيروي عمل را به او داده است. بنابراين درمي يابد که تمامي اينها از خداوند است اگر اين امور نبودند، او توان انجام هيچ عبادتي را نداشت؛ سپس در نعمتهايي که خداوند با فرستادن پيامبران بر او بخشيده بنگرد. و همچنين آفرينش خرد که بدان به راه حق هدايت مي گردد، آن گاه در ارزش عملي که انجام مي دهد بينديشد، مي بيند که با يکي از نعمتهاي الهي برابري نمي کند و تنها آن زمان عمل شخص ارزش مي يابد که از جانب خداوند مورد پذيرش و خشنودي قرار گيرد. در غير اين صورت مي بيني که کارگري براي دو درهم تمامي روز را کار مي کند و نگهباني به دو دانگ، تمام شب را بيدار مي ماند و همين گونه صاحبان پيشه ها و شغلهاي گوناگون که در شب و روز به کار مشغولند، پس ارزش تمامي عبادتهايي که در شب و روز انجام مي دهد چند درهمي بيش نيست. اما اگر کار را براي خداوند انجام داد و براي او روزه گرفت خداوند مي فرمايد: «تنها مزد صبرکنندگان، تمام و بدون حساب داده مي شود.» [7] .
در خبر است که: «براي بندگان صالحم، آنچه را که چشمي نديده و گوشي نشنيده و بر قلب هيچ بشري خطور نکرده است آماده نموده ام.» [8] پس قيمت يک روز کار تو که احتمالا با سختي نيز همراه باشد، دو درهم است آنهم قيمت صبحانه يا شام تو خواهد بود، اما خداوند آنهمه پاداش برايت مهيا نموده است. و اگر شبي را براي خداوند به پا خيزي مورد خطاب الهي قرار گرفته اي که: «هيچ کس نمي داند، به پاداش آنچه که انجام داده اند برايشان چه چيزها از چشم روشني، که پنهان داشته شده است.» [9]
پس هماني که ارزش آن درهمي بيش نبود، بدين قدر و قيمت رسيد. بلکه اگر ساعتي را براي خداوند قرار دهي که در آن دو رکعت نماز که بسيار کوتاه و سبک باشد به جاي آوري، و يا اين که نفسي را به لا اله الا الله گفتن، خالصانه صرف کني، خداوند فرمايد: «و هر کس از مرد و يا زن عمل صالحي انجام دهد - و مؤمن باشد - آنان به بهشت درآيند و در آن جا بي حساب روزي داده شوند.» [10]
بنابراين سزاوار است که خردمند کوچکي عمل و کمي ارزش آن را از نظر مادي ببيند، و بداند که خداوند بر او منت نهاده و بدان عمل، شرافت بخشيده و مزدي بسيار برايش قرار داده است. و از اين که عملش به گونه اي باشد که سزاوار درگاه الهي نبوده و در محل خشنودي پروردگار واقع نگردد، بپرهيزد. در غير اين صورت، عمل از ارزشي که انتظار دارد، فروافتاده به همان بهاي خرد و اندکي که گفتيم، برمي گردد. اکنون مقايسه کن ارزش کارت را آن چنان که هست با نعمتهايي که خداوند به تو ارزاني داشته، آيا عمل تو يکدهم ارزش آن نعمتها را دارد؟ و آيا توفيق به انجام وظايف بندگي و شايستگيت براي خدمتگزاري، جز نعمتي الهي است؟ آري، بزرگترين نعمت بوده و شکرگزاري به خاطر آن واجب مي باشد. همان گونه که در خبر داوود عليه السلام بدان اشاره شده است، که در آن هنگام که به او وحي شد: «مرا شکر کن، آن چنان که شايسته شکرگزاردن بر من باشد». پس داوود عليه السلام عرض کرد: اي پروردگار من، چگونه آن چنان که شايسته ي شکرگزاري به درگاه توست، ترا شکر کنم، و شکرگزاري به درگاه تو خود نعمتي است که سزاوار است براي آن هم شکر نمود. خداوند فرمود: «اي داوود هنگامي که شناختي که آن شکر نيز از من است، مرا شکر نموده اي.» [11] .
نقل شده است که يکي از واعظان به خليفه اي گفت: بگو بدانم، اگر در هنگام تشنگي ترا از جرعه اي آب باز دارند، آن جرعه آب را به چند مي خري؟ خليفه گفت: نيمي از کشورم، آن واعظ گفت: اگر همين مقدار آب را نتواني از خود دفع کني دفع آن را به چند مي خري؟ خليفه گفت: به نيمه ي ديگر واعظ گفت: هان که مغرور نگردي به پادشاهي که بهاي آن جرعه اي آب است. [12] .
پس بينديش که در هر روز چه مقدار آب گوارا مي نوشي، و غذاي خوشگوار مي خوري، و اين خوردن و نوشيدن با سلامتي همراه است، و بينديش که چه مقدار با چشمت زيبايي را مي نگري، و به راحتي مي شنوي، و بوهاي پاکيزه را مي بويي و به سوي آنچه دوست داري مي روي، و با دست آنچه مي خواهي، انجام مي دهي، و ديگر چيزهايي که از حواس و اندامهايت در آنها بهره مي گيري. و به نيکي بينديش که خداوند درون بدنت را نيرو بخشيد، همان دروني که به ظرافتها و دگرگونيهاي آن جز خداوند، ديگري آگاه نيست، در اين بدن غذا هضم شده و اضافات آن جدا گشته و پاکترين بخش غذا صرف توان بخشي تو گشته است. که اگر زماني را به اين خواص و نيروها که در بدن تو قرار داده شده، بينديشي برايت شگفتي بسياري در پي خواهد داشت. و اگر چيزي ساده از ويژگيهاي دروني بدنت، آن چنان که بايد عمل ننمايد، به دنبال پزشک خواهي رفت تا آن مشکل را برايت حل نمايد، و به شادي يافتن سلامتي حاضري يکسال او را خدمت نمايي و آن پزشک را از کساني که بر تو نعمت بخشيده اند، به حساب آوري، و اکنون در قبال اين همه نعمتي که خداوند برايت قرار داده است، چند سال بايد به او خدمت کني؟ در حالي که اين مولاي نعمت بخش تو، جز زمانهايي کوتاه براي عبادت از تو خدمت ديگري نخواسته است، که اگر به خوبي در آن بنگري و عيبها و آفتهاي عبادتت را بشناسي، هرگز به اين اعمالت اطمينان نخواهي يافت، و از انجام اين عبادتها شرمنده خواهي بود.
خداوند متعال که راستگوترين گويندگان است، مي فرمايد: «و اگر بخواهيد نعمت الهي را به شمار آوريد، شمار کردن آن نتوانيد.» [13]
پس چگونه مي توان در قبال نعمتهايي که قابل شمارش نيست به خدمت پرداخت؟
بنابراين چون به نعمتهايي که هيچ عملي در مقابل دريافت آن انجام نداده اي، بينديشي بر خودت مقابله ي به عمل صالح را واجب مي بيني، و چون خود را از انجام آن ناتوان مي يابي، به اعتراف به کوتاهي در بندگي مجبور خواهي گرديد. بدان که شرف تو در پاسداري و يادآوري و اعتراف به نعمتهاي الهي و خرده گيري و سرزنش نفس و دشمن داشتن آن است. شايد که با رحمت الهي به رستگاري رسي. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «آن کس که نفس خويش را دشمن داشت و مردمان را دشمن نداشت، خداوند او را از هراس روز قيامت ايمن کند.» [14]
روايت شده است که عابدي هفتاد سال خداوند را عبادت کرد، به طوري که روزها روزه بود و شبها به عبادت ايستاده، پس از خداوند حاجتي خواست و حاجتش برآورده نشد، پس روي به نفس خود نمود و گفت: به خاطر تو اين چنين است، اگر خيري در تو بود، نيازت برآورده مي گرديد. پس خداوند فرشته اي به نزدش فرستاد و به او گفت: اي فرزند آدم، آن ساعتي که به سرزنش نفست پرداختي، بهتر از تمامي عبادتي است که انجام دادي. [15]
[1] عدة الداعي، ص 216، بحارالانوار، ج 72، ص 304.
[2] سوره ي مريم (19)، آيه ي 96.
[3]سوره ي نساء (4)، آيه ي 134.
[4] مانند همين مضمون در بحارالانوار، ج 13. ص 412، نقل شده است. «ان الله تعالي يعطي الدنيا بعمل الآخرة و لا يعطي الآخرة بعمل الدنيا.»
[5] سوره ي رعد (13)، آيه ي 11.
[6] سوره ي عنکبوت (29)، آيه ي 69.
[7] سوره ي زمر (39)، آيه ي 10.
[8] عدة الداعي، ص 99 و 226، بحارالانوار، ج 8، ص 92، «اعددت لعبادي الصالحين، مالا عين رات و لا ادن سمعت و لا خطر علي قلب بشر.».
[9] سوره ي سجده (32)، آيه ي 17.
[10] سوره ي غافر (40)، آيه ي 40.
[11] کافي، ج 2، ص 98، «اشکرني حق شکري! فقال: يا رب کيف اشکرک حق شکرک، و الشکر من نعمتک تستحق عليه شکرا؟ فقال: يا داود، اذا عرفت ان ذلک مني، فقد شکرتني.».
[12] عدة الداعي، ص 226.
[13] سوره ي ابراهيم (14)، آيه ي 34.
[14] عدة الداعي، ص 227، «من مقت نفسه دون مقت الناس، آمنه الله من فزع يوم القيامة.».
[15] عدة الداعي، ص 227.
روش از بين بردن عجب
اکنون در اين سه مطلب انديشه کن:
اول: اگر پادشاهي از پادشاهان دنيا، به يکي از پيروانش غذا و لباس و درهم و دينار دهد - در حالي که تمامي اينها از بين رفتني هستند - بديهي است که آن شخص، به خاطر آن امور به صورتهاي مختلف و در هر زماني از روز و شب به وي خدمت خواهد کرد. گرچه در اين خدمت کردن خواري و حقارت است. و بعضي اين خدمتگزاران تمامي شب بر بالاي سر پادشاه ايستاده و براي نگهباني از او، بيدار مي مانند و بعضي هر روزه به خدمتگزاري مشغولند، تا اين که عمرشان به پايان رسد، و عده اي در رفع نيازهاي پادشاه مي کوشند، و بعضي به خاطر پادشاه به سختيها و وحشتها تن درمي دهند و درياها را درمي نوردند، و بسياري در جنگ با دشمنان پادشاه مي پردازند و جان عزيز را که هيچ چيز جاي آن را نخواهد گرفت، در راه او مي بازند، و در آخرت نيز اين خدمت به پادشاه هيچ سودي برايشان ندارد.
پس مي بيني که آنان براي آن سود پست و از بين رونده، تمامي اين خدمتهاي سخت را تحمل مي کنند و با تمامي اينها، اعتراف دارند که پادشاه اين نعمتها را به ما داده است، و اقرار دارند که فضل او شامل حالشان شده و او را منت دارند، با اين که تمامي آن سودها در حقيقت از جانب خداوند است، و اگر پادشاه خواسته باشد که براي آنها تنها يک دانه بروياند و يا دانه اي را بيافريند، قادر نيست. و تمامي اين خدمتگزاران بر ضعف و ناتواني پادشاه به اين امور اعتراف دارند. بنابراين چگونه اين عبادتهاي پست و آلوده به نقصها و آفتها را براي خداوندي که ترا آفريد، بسيار مي پنداري، در حالي که هيچ نبوده اي، و پس از آن خداوند ترا پروريد و به نعمتهاي ظاهر و باطني که در وجودت و دينت و دنيايت قرار داده است، گرامي داشت. هرگز فهم و عقل و خيال تو به حقيقت اين نعمتها نخواهد رسيد، همان گونه که فرمود: «و اگر بخواهيد نعمت الهي را به شمار آوريد، شمار کردن آن نتوانيد.» [1] با تمام اين که عمل کم بوده و عيبهاي بسيار دارد، خداوند وعده ي پاداشي دائمي و بزرگ و انواع کرامتها را داده است. به طوري که خردمند از عظمت پاداش به شگفتي مي آيد.
دوم: بينديش در آن که پادشاهي که شايستگي آن را دارد که پادشاهان و اميران به او خدمت نمايند، بارعام داده است، و فرموده هدايا را مي پذيرم و در مقابل بخششي بزرگ به هديه دهنده مي دهم و دستور داده که هيچ کس از هديه ي خود شرمسار نباشد، اگر چه آن هديه دسته اي سبزي باشد. پس اميران و بزرگان و ثروتمندان با انواع هديه هاي نفيس و گوهرهاي گرانبها بر او وارد شده اند، در اين موقع سبزي فروشي با دسته اي سبزي و سبدي انگور که به درهمي بيش نمي ارزد، به دربار وارد مي شود و با اين بزرگان که هديه هايي نيکو آورده اند، مقابله مي کند. پس پادشاه از اين مرد فرودست هديه اش را مي پذيرد و به نظر قبول بدان نگاه مي کند و دستور مي دهد که او را به لباسي نفيس که بيش از صد هزار دينار ارزش دارد، گرامي دارند، آيا اين نهايت فضل و کرم نيست؟
سپس اگر فرض شود، اين شخص فقير تنها به هديه اش نگاه کند و فقط آن را بزرگ پندارد و بدان به شگفتي آيد و محبت پادشاه را فراموش کند، جاي آن ندارد که به او گفته شود: اين ديوانه اي بي عقل و بي ادبي ابله، و بسيار نادان است؟
سوم: بينديش در آن که پادشاهي که شايسته ي خدمتگزاري شاهان و اميران است و بزرگان در نزدش به پا مي ايستند و حکيمان سرپرستي خدمتکارانش را به عهده دارند و اشراف در دربارش رفت و آمد مي کنند، به فردي از مردم کوچه و بازار اجازه ورود به دربار داده و او را چندان به خود نزديک گرداند که از بزرگاني که به خدمت ايستاده اند، پيش افتد و براي اين شخص مقامي عالي در نظر بگيرد، آيا درست نيست که بگويند: محبت پادشاه شامل اين مرد فقير و کوچک گرديده و نعمت او بر وي بسيار شده است؟ پس اگر اين مردک، آمدن به دربار را بر شاه منت گذارد، و با آن که با آمدن به دربار اين همه نعمت يافته است، حضور خود را بزرگ پندارد و به عجب آيد، آيا او را به ابلهي و جنون منسوب نخواهند داشت؟ پس چگونه است که خداي ما، آن کسي که تمامي آسمانها و زمين از اوست و تمامي دانشمندان به درگاهش اظهار کوچکي مي نمايند و به خدمتش ايستاده اند، و تمامي فرشتگان نزديک، و پيامبران، که تعدادشان را جز خداوند کسي نمي داند، با تمامي بزرگي مقام، براي عظمت الهي سر تعظيم فرود آورده و تا آن زمان که وجود داشته باشند لحظه اي از ياد خداوند غافل نبوده و چون خداوند بخواهد که آنان را بميراند، سر بلند کنند و بگويند: منزهي پروردگارا!، ما آن چنان که شايستگي بندگي تو باشد، عبادت نکرديم.
حال پيامبر ما صلي الله عليه و آله در کوشش به عبادت پروردگارش پنهان نيست و همچنين حال امامان پس از او که عبادتهاي آنان به نهايت رسيده است، و با اين همه به کوتاهي خويش در عبادت و بندگي معترفند و بر خويش مي گريند و خود را سرزنش مي کنند.
بنابراين، آيا تو به دو رکعت نمازي که پر از عيب گزارده اي، از خودت خشنودي، و به اين که وعده داده شده پاداشي به نماز مي دهند که بر دل هيچ بشري خطور ننموده است، شگفت زده اي و آن را بسيار مي پنداري، ولي احسان خداوند را بر خود نمي بيني؟ آيا چه کسي و يا چه چيزي از انسان، نادانتر و ابله تر و بي ادب تر مي توان نشان داد؟
اگر ما اندکي بيدار شويم و خرد خويش را به کار ببريم، در خواهيم يافت که اعمال و عبادتهاي ما پيش از آن که کفه نيکيهايمان را پر کند، در کفه ي بديهايمان قرار مي گيرد. و اين به دليل غفلت شديد، زيادي عيبها، تباهي قلب و هر لحظه به جانبي روي کردن است.
خداوندا، ما را به اعمالمان وامگذار، و ما را به زياده روي و سستيهامان مگير، و ما را تنها با فضل و محبت خود فراگير، و دلهاي ما را برگير و به جوار قدس خودت ببر، که خطاپوشيت هميشگي، و آمرزشت بسيار، و بخششت بي شمار است و تو مهربانترين مهربانان و بزرگوارترين بزرگواران هستي. و بخشش تو گسترده تر و کامل تر از آن است که از کساني که پناه آورند، تنگي پذيرد. و تنها به فضل و رحمت تو، اعتماد را شايد. و تو خود به بخششت ما را راه نمودي، و به فضلت هدايتمان کردي، و به دعا دستورمان دادي و پذيرش آن را ضمانت نمودي، و تنها تو بخشنده ي بزرگوار هستي.
[1] سوره ي ابراهيم (14)، آيه 34.