■ ترک و استخفاف و تحریف نماز
استخفاف نماز
ما با اين که صد در صد اعتراف داريم که اسلام دين اجتماعي است و دستورهاي آن حاکي از اين است، ولي اين ها سبب نمي شود که ما عبادت و دعا و ارتباط با خدا را تحقير بکنيم، کوچک بشماريم. ابدا. نماز را کوچک بشماريم، ابدا. اين مطلب را برايتان عرض بکنم: يکي از گناهان، استخفاف نماز است يعني سبک شمردن نماز. نماز نخواندن يک گناه بزرگ است و نماز خواندن اما نماز را خفيف شمردن، استخفاف کردن، بي اهميت تلقي کردن نيز خود، گناه است. در وقت وفات امام صادق عليه السلام جرياني رخ داد که وقتي ابوبصير آمد به «ام حميده» تسليتي عرض کند، ام حميده گريست، ابوبصير هم که نابينا بود گريست بعد «ام حميده» به ابوبصير گفت:
ابوبصير نبودي و لحظه ي آخر امام را نديدي، جريان عجيبي رخ داد عرض کرد چي؟ فرمود امام در يک حالي فرو رفت که تقريبا حال غشوه اي بود. بعد چشمهايش را باز کرد و فرمود:
تمام خويشان نزديک مرا بگوييد، بيايند بالاي سر من حاضر شوند. ما امر امام را اطاعت و همه را دعوت کرديم، وقتي همه جمع شدند، امام در همان حالات که لحظات آخر عمرش را طي مي کرد يک مرتبه چشمش را باز کرد، رو کرد به جمعيت و همين يک جمله را گفت:
«لَنْ تَنال شَفاعُتنا مُستَخِّفاً بِالصلوةِ» هرگز شفاعت ما به مردمي که نماز را سبک بشمارند، نخواهد رسيد، اين را گفت و جان بجان آفرين تسليم کرد. امام نفرمود که شفاعت ما به مردمي که نماز نمي خوانند نمي رسد، آن که تکليفش خيلي روشن است، به کساني که نماز را سبک مي شمارند. يعني چه نماز را سبک مي شمارند؟ وقت و فرصت دارد، مي تواند نماز خوبي با آرامش بخواند ولي نمي خواند.
نماز ظهر و عصر را تا نزديک غروب نمي خواند نزديک غروب که شد مي رود يک وضوي سريعي مي گيرد و بعد با عجله يک نمازي مي خواند و فورا مهرش را مي گذارد آنطرف، نمازي که نه مقدمه دارد نه مؤخره، نه آرامش دارد و نه حضور قلب، جوري عمل مي کند که خوب ديگر اينهم يک کاري است و بايد نمازمان را هم بخوانيم. اين خفيف شمردن نماز است، اينجور نماز خواندن خيلي فرق دارد با آن نمازي که آدم به استقبالش مي رود، اول ظهر که مي شود با آرامش کامل مي رود وضو مي گيرد، وضوي با آدابي، بعد مي آيد در مصلاي خود اذان مي گويد، اقامه مي گويد. با خيال راحت، با فراغ خاطر نماز مي خواند، «اَلسَّلامُ عَلَيْکم» را که گفت فورا در نمي رود. مدتي بعد از نماز با آرامش قلب تعقيب مي خواند و ذکر خدا مي گويد، اين علامت اين است که نماز توي اين خانه احترام دارد، نمازخوانهايي که خودشان نماز را استخفاف مي کنند، يعني کوچک مي شمارند، نماز صبحشان دم آفتاب است، نماز ظهر و عصرشان دم غروب است، نماز مغرب و عشاشان چهار ساعت از شب گذشته است، نماز را با عجله و شتاب مي خوانند، تجربه نشان داده که بچه هاي اين ها اصلا نماز نمي خوانند. شما اگر بخواهيد واقعا نماز خوان باشيد و بچه هايتان نماز خوان باشند نماز را محترم بشماريد.[1] .
نماز را نبايد استخفاف کرد، نبايد سبک شمرد، نبايد انسان کوشش بکند که در نماز فقط به واجباتش قناعت بکند و بگوييم خوب، برويم ببينيم فتواي مرجع تقليد چيست!؟ آيا مي گوييد سه تا «سبحان الله» و «الحمدلله» و «لا اله الا الله» و «الله اکبر» بايد گفت يا يکي هم کافي است؟ خوب، مجتهد بايد فتوايش را بگويد. مجتهد مي گويد يکي هم کافي است، احتياط مستحبي اين است که سه تا گفته شود، ديگر ما نبايد بگوييم حالا که گفتيد يکي، کافي است ما هم يکي بيشتر نمي خوانيم. اين فرار از نماز است. ما بايد طوري باشيم که وقتي هم که مجتهد به ما مي گويد يکي واجب است و دو تاي ديگر مستحب، بگوييم آقا ما مغتنم مي شماريم و آن دو تاي ديگر را هم مي گوييم. روزه را هم نبايد استخفاف کرد، سبک شمرد. روزه را به شکلي مي گيرند (حالا اين شوخي است که من مي کنم) که العياذ بالله اگر من به جاي خدا بودم اصلا روزه اين ها را قبول نمي کردم، چطور؟ من افرادي را سراغ دارم که اين ها در ماه رمضان شب تا صبح را نمي خوابند، اما نه براي اين که عبادت کنند، بلکه براي اين که مدت خوابشان پر نشود نمي خوابند، تا صبح هي چاي مي خورند، سيگار مي کشند و ميوه مي خورند. اول طلوع صبح که شد نمازشان را مي خوانند و مي خوابند. من بعضي از اشخاص را ديده ام که تا نزديک غروب مي خوابند، چنان بيدار مي شوند که نماز ظهر و عصر را با عجله بخوانند و بعد بنشينند سر سفره افطار، آخر اين چه روزه اي شد؟ آدم شب تا صبح را نخوابد براي اين که در حال روزه حتما خواب باشد، رنج روزه را احساس نکند، اين استخفاف به روزه نيست؟ به عقيده ي من مثل فحش دادن به روزه است. يعني اي روزه! من اين قدر از تو تنفر دارم که مي خواهم رويت را نبينم. اين درست نيست.
ما حج مي کنيم ولي به آن استخفاف مي کنيم. روزه مي گيريم و به آن استخفاف مي کنيم، نماز مي خوانيم ولي به آن استخفاف مي کنيم، اذان مي گوييم و به آن استخفاف مي کنيم، حالا چطور به اذان استخفاف مي کنيم؟ بسياري از ما مي توانند اذان بگويند و خوب هم اذان مي گويند، مستحب است که مؤذن «صيت» يعني خوش صوت باشد، همان طوري که در قرائت قرآن تجويد (يعني زيبا قرائت کردن حروف، با آهنگ زيبا خواندن قرآن که اثر بيشتري در روح دارد) سنت است، در اذان نيز مستحب است که مؤذن صيت يعني خوش آواز باشد، اذان را با يک حالي بخواند که مردم را به حال بياورد، بياد خدا بياورد. خيلي افراد صيت هستند و مي توانند خوب اذان بگويند. اما اگر به آنها بگويي آقا برو يک اذان بلند بگو، نمي گويد، چرا؟ چون خيال مي کند اين کسر شأنش است من اين قدر پائين هستم که مؤذن باشم؟ آقا بايد افتخار کني که يک مؤذن باشي، علي بن ابيطالب مؤذن بود، در همان وقتي که خليفه بود هم مؤذن بود. اين استخفاف به اذان است که يک نفر ننگش باشد که مؤذن باشد يا مؤذن بودن را بسته به شأن اشخاص بداند و بگويد که از اعيان و اشراف هستم، من که از رجال و شخصيتها هستم، من ديگر چرا مؤذن باشم؟ اين ها همه استخفاف است، پس ما هرگز نبايد به عبادت استخفاف بکنيم، ما بايد مسلمان کامل و جامع باشيم. ارزش اسلام به جامعيت آن است نه آن طور باشيم که فقط به عبادت بچسبيم و غير آن را رها کنيم و نه مثل آنها که اخيرا پيدا شده اند باشيم که اسلام را فقط به تعليمات اجتماعيش بشناسيم و به عبادت استخفاف کنيم، عبادت را تحقير کنيم، گذشته از همه اين ها اگر ما عبادت را تحقير بکنيم. از ساير وظائف هم مي مانيم. عبادت، قوه مجريه و ضامن اجراي دستورات اسلامي است.[2] .
[1] گفتارهاي معنوي، ص 65، 64.
[2] گفتارهاي معنوي، ص 70، 69، 68.
تحريف نماز
«وَ ما کانَ صَلوتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ اِلا مُکاءً وَ تَصْدِيَةً».[1] .
قرآن عمل اين اولياء را که خودشان را صاحب اختيار مي دانستند، نشان مي دهد که با کعبه چه کردند. ابراهيم عليه السلام به دستور خدا خانه را ساخت و خداوند در ضمن آيه اي فرمود خانه ي مرا پاکيزه کنيد براي طواف کنندگان، براي توحيد و عبادت خداي يگانه. سرنوشت اين را به کجا کشاندند؟ «وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ اِبْراهيمَ مُصَلّي».[2] .
يکي از کارهائي که بايد انجام مي شد نماز بود. آن قدر از سر و ته آن زدند و بر آن افزودند که به صورت سوت کشيدن و کف زدن درآمد. و حال آنکه عبادتها «توقيفي» هستند يعني در عبادت خدا، از نظر کيفيت و کميت نبايد اعمال سليقه شود، بلکه بايد همان طور که براي ما بيان کرده اند، بدون کم و زياد اجرا شود. چون و چرا بردار نيست. اينکه عده اي عربي بخوانند، عده اي فارسي، عده اي ترکي، و خلاصه هر کس به زبان ملي خود بخواند [اعمال سليقه است]. يا بگوييم در مسافرتها، قديم نماز دو رکعتي بوده ولي اکنون چون با هواپيما مسافرت مي کنند بايد چهار رکعتي بخوانند زيرا اين سفر مشقت ندارد. اگر در عبادتها سليقه را دخالت بدهيم به تدريج چيزي از آب درمي آيد که مصداق اين شعر مي شود:
بس که ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببيني نشناسيش باز
نمازي که به شکل سوت کشيدن مي خواندند، يک مرتبه اين طور نشد بلکه اول يک گوشه ي آن را تغيير دادند بعد گوشه ي ديگر، و همين طور. در طول نسلهاي متوالي به اين شکل درآمد، زيرا هر نسلي از نسل قبل خبر ندارد [و فکر مي کند آنچه به دستش رسيده از اول به همين صورت بوده است]. بعد از چندين نسل به چيزي شبيه مي شود که با اصل آن شباهتي ندارد.
راجع به اين که قرآن و نماز را مثلا به فارسي بخوانند، ذکر تجربه اي که خارجيها در مورد ترجمه ي پي در پي يک جمله به زبانهاي مختلف کرده اند بي فايده نيست. اگر سخني مثلا به زبان فارسي باشد و کسي آن را به زبان عربي ترجمه کند، بعد ترکي، انگليسي، فرانسه، آلماني، روسي و... تجربه کرده اند ديده اند از جمله ي اول يک ذره در جمله ي چهلم باقي نيست.
ممکن است بپرسيد چرا انسان در بعضي مسائل، فهميده يا نفهميده بايد متعبد باشد، مانند اخفات نماز ظهر؟ البته فلسفه دارد، تأمل بکن، اما هيچ وقت فکر نکن که به خاطر فلسفه انجام مي دهي، بلکه بگو انجام مي دهم و سعي مي کنم بيشتر بفهمم. نمازي که ابراهيم عليه السلام مي خواند به صورت کف زدن نبود، تدريجا به اين صورت بدعت درآمد. قرآن مي گويد متوليان کعبه نمازشان بجز سوت کشيدن و کف زدن چيز ديگري نيست. عذاب الهي را بچشند به موجب کفر و عنادي که در مقابل حق و حقيقت داشتند.[3] .
[1] سوره انفال، آيه 35.
[2] سوره ي بقره، آيه ي 125. (و دستور داده شد که مقام ابراهيم را جايگاه پرستش خدا قرار دهيد).
[3] آشنايي با قرآن، ص 42، 43، 44.
نماز از ديدگاه ماترياليسمي
ماترياليست ها جمله ي «و يقيمون الصّلوة» را اين طور تفسير کرده اند:
«آنان براي تحقّق ايمان خود، آن پيوستگي را که در زبان مذاهب، نماز خوانده مي شود برپاي مي دارند».
آنگاه چنين گفته اند:
«اين نشانه ي تنگ نظري و محدودنگري مفسرين و مترجمين است که کلماتي از اين قبيل را از معناي عام خود بازداشته و محدود و محصور ساخته اند، زيرا معني «صلوة» از نظر لغوي نماز نيست. نماز شکل خارجي اين پيوستگي و ارتباط بين عناصر انقلابي همراه و نمودهاي برتر و قوانين حاکم بر آفرينش است... قرآن با انتخاب اين کلمه به يکي ديگر از اصول کلي در همه ي انقلابات، چه توحيدي و چه غير توحيدي، توجه کرده، منتها در انقلاب توحيدي، اين اصول به نحو جالب تري خودنمايي مي کند که به روزگار غيب انقلاب، بايد بين عناصر انقلابي پيوستگي، چه از نظر فکري و ايدئولوژيکي و چه از نظر عملي و پايگاههاي انقلابي و نحوه ي اجراي تاکتيکها، حکمفرما باشد... ديدگاه باز کادر رهبري حزب توحيدي نه تنها لازمه ي ايمان به غيب[1] را برپاي داشتن اين پيوند رابطه و مستحکم تر ساختن هر چه بيشتر آن مي داند، بلکه مي خواهد اين رابطه از سطح عناصر انقلابي مؤمن نسبت به يکديگر برتر آمده و در سطح آفرينش در رابطه ي خداوند و همه ي قواي وجود مطرح گردد و
به صورت نماز، صورت خارجي يابد».
پاسخ:
اولا در کدام لغت و کدام تاريخ، نماز (صلوة) به معني پيوستگي ميان اعضاي يک حزب يا پيوستگي به طور مطلق آمده است؟ ثانيا مگر قرآن پيوستگي ميان اهل ايمان (حزب الله) را صريحا توصيه و تأکيد نکرده است؟:
«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقُوا».[2] .
«همه با يکديگر به ريسمان الهي چنگ بزنيد و از يکديگر جدا مباشيد».
اکنون چه ضرورتي هست که هر جا نام «صلوة» آمده آن را به معني پيوستگي عناصر انقلابي بگيريم و نماز معهود را به عنوان صورت عيني اين پيوستگي در رابطه با کل هستي به حساب آوريم؟ ثالثا اين که مي گويند «به روزگار غيب انقلاب، بايد بين عناصر انقلابي نوعي پيوستگي... باشد» مفهومش اين است که در روزگار شهادت انقلاب، دستور «اَقيمُوا الصَّلوة»[3] بلاموضوع است، همچنانکه نظير اين را در مورد جمله ي «وَ مِمّا رَزَقْناهُم يُنْفِقُون» گفته اند. آيا مسلمانان صدر اسلام در دوره ي مدينه، که دوره ي به اصطلاح شهادت انقلاب بود، دستور «اقيموا الصلوة» و دستور «و مما رزقناهم ينفقون» را اجرا نمي کردند؟!
از آنها مي پرسيم آيا از نظر قرآن، پيوستگي عناصر مؤمن، مولود و تابع وابستگي انسان با خداست يا وابستگي انسان با خدا تابع و مولود و مظهر وابستگي عناصر مؤمن انقلابي است؟ آيا نماز معهود مسلمانان صورت خارجي پيوستگي مؤمنان است يا پيوستگي مؤمنان در حکم صورت اجتماعي پيوستگي مؤمنان با خداست؟[4] .
[1] غيب انقلاب.
[2] سوره آل عمران، آيه ي 103.
[3] سوره حج، آيه ي 78.
[4] ماترياليسم در ايران، ص 466.
ترک نماز
در آيه قرآن هست که از بعضي از اهل جهنم در حاليکه معذب هستند مي پرسند که؛ «ما سَلَکَکُمْ فِي سَقَرَ»[1] چه چيزي شما را در اين جهنم قرار داد؟ «قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلّينَ وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکينَ» نماز نمي خوانديم و به فقرا کمک نمي کرديم.
«و کنا نخوض مع الخائضين» در هر چرندي هم وارد مي شديم، هر جا که حرف ضد دين مي گفتند مي رفتيم گوش مي کرديم، يا خودمان مي گفتيم، نتيجه اش اين است!
از اينجا بفهميد چرا نماز در اسلام اين قدر مهم است، چرا پيغمبر مي گويد نماز عمود اين خيمه است؟ چون اگر نماز باشد و به درستي اجرا بشود، همه چيز درست مي شود.[2] .
[1] سوره ي مدثر، آيه ي 42.
[2] گفتارهاي معنوي، 96، 95.