نماز و عبادت در ادبیات فارسی

■ نماز و عبادت در ادبیات فارسی

نماز و عبادت در ادبیات فارسی

نماز عبادت و پرستش

همه‏ي مخلوقات، خالق را عبادت مي‏کنند

حسّ پرستش در نهاد هر موجود -به ويژه انسان- نهفته است. در ادبيّات فارسي اين موضوع به خوبي متجلّي شده، شاعران و نويسندگان از اين موضوع، مضمون‏هاي زيبايي در خصوص عبادت ساير آفريدگان به وجود آورده‏اند.

مولانا در حالتي عارفانه به عبادت درختان، پي مي‏بَرَد:

 

گفت: راندم پيش‏تر من، نيک‏بخت

باز شد، آن هفت جمله،يک درخت

 

هفت مي‏شد، فرد مي‏شد، هر دَمي

من چه سان مي‏گشتم، از حيرت، همي

 

بعد از آن ديدم درختان، در نماز

صف کشيده، چون جماعت، کرده ساز

 

يک درخت از پيش، مانندِ امام

ديگران، اندر پس او، در قيام

 

آن قيام و، آن رکوع و، آن سجود

از درختان، بس شگفتم مي‏نمود

 

ياد کردم قول حق را، آن زمان

گفتم «النّجم و شجر و اليسجُدان»[1] .

 

اين درختان را، نه زانو، نه ميان

اين چه ترتيب نماز است، آن چنان

 

آمد الهام خداي کاي بافروز!

مي عجب داري زکارِ ما، هنوز؟

 

(مثنوي، دفتر سوّم، ص98)

هم‏چنين سعدي گويد:

 

دوش، مرغي به صبح مي‏ناليد

عقل و، صبرم ببرد و، طاقت و، هوش

 

يکي از دوستان مخلص را

مگر آواز من رسيد، به گوش

 

گفت: باور نداشتم که تو را

بانگ مرغي، چنين کند مدهوش

 

گفتم: اين شرط آدميّت نيست

مرغ، تسبيح گوي و، من خاموش

 

(گلستان / 192)

شيخ بهايي هم در مخمّس، زيبا، جاودانه و تضميني خود از غزل «خيالي» در خصوص وجود اين ميل فطري (پرستش) گويد:

 

رفتم به در صومعه‏ي عابد و زاهد

ديدم همه را پيش رُخَت، راکع و ساجد

 

در ميکده، رهبانم و، در صومعه، عابد

گَه معتکف ديرم و، گَه ساکنِ مسجد

 

يعني که تو را مي‏طلبم خانه به خانه

 

(کليّات / 247)

هم ‏چنين صائب گويد:

 

هر غنچه را زحمد تو، جزوي‏ ست در بغل

هر خادمي کند به زباني، ثناي تو

 

(دويست و يک غزل / 302)

امّا، بي‏گمان يکي از نمونه‏هاي تجليّات وحدانيّت و پرستش، در ترجيع‏بند معروف هاتف به چشم مي‏خورد؛ به خصوص آن‏جا که مي‏گويد:

 

هاتف! ارباب معرفت که گَهي

مست خوانندشان و، گَه هشيار

 

از مي و، بزم و، ساقي و، مطرب

وز مغ و، دير و، شاهد و، زنّار

 

قصد ايشان، نهفته اسراري‏ ست

گاه ايما کنند، گه اظهار

 

پي بَري گَر بِه رازشان، داني

که همين است، سِّر آن اسرار

 

که يکي هست و، هيچ نيست جز او

وحده لا اله الّا هو

 

(ديوان / 29)

پروين اعتصامي نيز گويد:

 

در اين درگاه، هر سنگ و گِل و کاه

خدا را سجده آرد، گاه و بي‏گاه

 

وجود اين ميل فطري در انسان، در ادبيّات معاصر فارسي نيز متجلّي شده است. محمّد علي رياضي يزدي، فلسفه‏ي آفرينش جنّ و اِنس را اين‏گونه مي‏سرايد:

 

پيمبران به طواف و، فرشتگان در سعي

يکي به ذکرِنماز و، يکي به عرضِ دعاست[2] .

 

(ديوان / 12)

و در همين راستا، قيصر امين‏پور، شعري به نام لحظه‏هاي سبز دعا» دارد:

 

چشمه‏ها در زمزمه، رودها در شُست‏ و شو

موج‏ها در همهمه! جوي‏ها در جست‏ و جو

 

باغ در حال قيام، کوه در حال رکوع

آفتاب و ماهتاب، در غروب و در طلوع

 

سنگ، پيشاني به خاک؛ ابر، سر بر آسمان

مثل گنبد، خَم شده، قامت رنگين کمان

 

ابر، در حال سفر؛ آسمان، غرق سکوت

بر سر گلدسته‏ها، بال مرغان در قنوت

 

کاسه‏ي شبنم به دست، لاله مي‏گيرد وضو

بيدها گرم نماز، بادها در هاي‏ و هو

 

سرو، سَر خَم مي‏کند؛ غنچه، لب وامي‏کند

در ميان شاخه‏ها، باز غوغا مي‏کند

 

شاخه‏ها گل مي‏کنند، لحظه‏ي سبز دعا

دست‏ها پل مي‏زنند، بين دل‏ها و خدا[3] .

سهراب سپهري نيز با اعتقاد به اين ‏که ما به دليل غفلت، حتّي بعد از عَلَف، براي عبادت برمي‏خيزيم، در شعري نمادين گويد:

 

من مسلمانم

قبله‏ام، يک گُلِ سرخ

جانمازم چشمه، مُهرم نور

دشت، سجّاده‏ي من

من وضو با تپش پنجره‏ها مي‏گيرم

در نمازم، جريان دارد ماه؛ جريان داردطيف

سنگ از پشت نمازم پيداست

همه ذرّات نمازم، متبلور شده است

من نمازم را، وقتي مي‏خوانم

که اذانش را باد، گفته باشد سرِ گلدسته‏ي سَرو

 من نمازم را، پي «تکبيرةالاحرام» علف مي‏خوانم

پي «قد قامت» موج

کعبه‏ام، بر لب آب

کعبه‏ام، زير اقاقي‏هاست

کعبه‏ام مثل نسيم، مي‏رود باغ به باغ؛ مي‏رود شهر به شهر

«حجر الاسود» من، روشني باغچه است.

(راز گُلِ سرخ / 104)

[1] اشاره به آيه‏ي 6 سوره‏ي الرّحمن:«وَّ النَّجْمُ‏ و الشَّجَرُ يَسْجُدانِ»

و گياه و درختان هم به سجده‏ي او، سر به خاک نهاده‏اند.

[2] اشاره به آيه‏ي 56 سوره‏ي الذّاريات: «وَ ما خَلَقتُ‏ الْجِنّ‏ و الْأِنْسَ اِلَّا لِيَعْبُدوُنَ» و من، جِن و اِنس را نيافريدم مگر براي اين ‏که مرا به يکتايي پرستش کنند.

[3] بوي بال فرشته / 31 و 32.

 

نماز؛ عبادت مسلمانان

بهترين نمونه‏ي اطاعت و بندگي به درگاه حق تعالي در دين اسلام، نماز است. امام محمّد غزالي گويد: «بدان‏ که نماز ستون دين مسلماني است و بنياد دين است و پيش روي همه‏ي عبادت‏ها است و هر که اين پنج نماز فريضه، به شرط خويش و به وقت به جاي آورد، عهدي‏ است وي را با حق تعالي، که در امان و حمايت آن باشد، چون از کباير، دست بازداشت هر گناه ديگر که بر وي رَوَد، اين نماز، کفّارت آن باشد.»[1] .

عنصرالمعالي در «قابوس نامه» خطاب به فرزندش (گيلانشاه) مي‏گويد:

«...چنان ‏که اندازه‏ي طاعت در دين اسلام پنج است: دو از او، خاصِ منعمان راست و سه از او، عمومِ خلايق را، يکي از او اقرارِ به زبان و تصديقِ به دل و ديگر نماز پنج‏گانه و سوّم روزه‏ي سي روز.»[2]

نماز، نشانه‏ي نعمت‏شناسي و تشکّر انسان در برابر نعمت‏هاي پروردگار است. خداوند به پيامبر اکرم (ص) فرمان مي‏دهد: ما، کوثرت داديم؛ پس به شکرانه‏ي آن، نماز بخوان![3] .

انساني که همه‏ي عمر از مواهب بي‏پايان خداوند، بهره‏مند است آيا شايسته نيست به درگاه او دست شُکر، بلند کند؟

بهترين نمونه‏ي تشکّر از خالق، در دين اسلام، نماز است. سعدي گويد:

 

کافر و، کفر و، مسلمان و، نماز و، من و، عشق

هر کسي را که تو بيني، به سر خود ديني‏ ست

 

(کلّيات / 458)

عطّار نيشابوري، معتقد است نماز و ستايش پيامبر به درگاه باري تعالي، اين فريضه را بر مسلمانان واجب کرده است.

 

از نمازِ نورِ آن درياي راز

فرض شد بر جمله‏ي امّت، نماز

 

(منطق الطّير / 16)

[1] کيمياي سعادت / 136.

[2] قابوس نامه / 19.

[3] اشاره به آيات 1 و 2 سوره‏ي کوثر.

نماز، والاترين عبادت‏ها است

در عظمت و ارزش نماز، بسيار گفته‏اند و شايد مهم‏ترين عبادتي که مي‏توان در اهمّيّت نماز گفت، اين آيه‏ي قرآن باشد که مي‏فرمايد: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهي عَنِ الفَحْشاءِ وَالمُنْکَرِ وَ لَذِکرُ اللَّهِ اَکبَرُ» (همانا نماز است که اهل نماز را از هر کار زشت و منکر بازمي‏دارد و ذکر خدا بزرگ‏تر است.)[1] .

سعدي نيز با اعتقاد به اين‏ که نماز، والاترين عبادت‏ها است، گويد:

 

شَرَف نَفْس، به جود است و، کرامت، به سجود

هر که اين هر دو ندارد، عدمش بِهْ، که وجود

 (کلّيات / 792)

 

عنصرالمعالي نيز فرزندش را همواره به اين پاک‏ترين پاکي‏ها، دعوت مي‏کند:

«و آگاه باش که نماز و روزه، خاصّ خداوند است؛ در او تقصير مکن که چون در خاصِّ خداي، تقصير کني از عام، هم‏چنان بازماني و بدان ‏که نماز را خداوندِ شريعتِ ما، برابر کرد با همه‏ي دين. هر آن کس که نماز دست بازداشت، دين را دست بازداشت و بي‏دين را در اين جهان، جزا کُشتن است و بدنامي و بدان جهان عقوبت خداي (عزَّوَجَلَّ).

زينهار! اي پسر! که بر دل نگذاري بيهودگي و نگويي که در نماز تقصير روا است که اگر از روي دين، ياد نگيري از روي خِرَد، ياد گير؛ که فايده‏ي نماز چند چيز است: اوّل آن است که هر که نماز فريضه به جاي آرد، مادام تَن و جامه‏ي او پاک بود و به همه حال پاکي، بِهْ که پليدي؛ و ديگر فايده‏ي نماز گزاردن آن است که از متکبّري خالي باشد؛ زيرا که اصل نماز، تواضع نهاده‏اند؛ چون طبع را بر تواضع آرام است. چون طبع را بر تواضع عادت کني تَن نيز متابع عادت گردد و ديگر معلومِ همه‏ي دانا آن است که هر کس که خواهد که هم طبع گروهي گردد صحبت با آن گروه بايد کردن. چون کسي خواهد که بدبخت و شقي گردد با بدبختان و شقيّان، صحبت کند و آن کس که نيک‏بختي و دولت جويد، متابع دولت خدا باشد و به اجماع همه‏ي خردمندان، نه دولتي است قوي‏تر از دولت اسلام و نه امري‏ است روان‏تر از امر اسلام.

پس گر تو خواهي که مادام با دولت و نعمت و راحت باشي، صحبت خداوند دولت‏جوي و فرمانبردار دولتيان باش و خلاف اين مجوي، تا بدبخت و شقي نباشي.

و زينهار، اي پسر! که اندر نماز سبکي و استهزا نکني؛ بر ناتمامي رکوع و سجود و مطايبه کردن اندر نماز؛ که اين عادت هلاک دين و دنيا بود.»[2] .

سيف فرغاني نيز در بياني منظوم، معتقد است: همه چيز در پرتو نماز و بندگي، حاصل مي‏شود.

 

اگر دولت همي‏ خواهي، مکن تقصير در طاعت

کسي بخت جوان دارد، که گردد پير، در طاعت

 

به طاعت در مکُن تقصير، اگر خود خاصّ درگاهي

ببين کابليس، ملعون شد به ‏يک تقصير، در طاعت

 

(ديوان / 18)

امام محمّد غزالي نيز در خصوص اهمّيّت نماز مي‏گويد:

«رسول (ع) گفت: «مَثَل اين پنج نماز، هم‏چون آب روشن است که بر درِ سراي کسي مي‏رود و هر روز پنج بار خويشتن بِدان آب بشويد، ممکن شود که بر وي هيچ شوخ بماند؟؛ گفتند: «نه يا رسول اللّه!» گفت: «اين پنج نماز گناه را، هم‏چنان مي‏بَرَد که آب، شوخ را.»

رسول (ع) گفت: «نماز، ستون دين است.» هر که از نماز دست بداشت دين خود را ويران کرده؛ پرسيدند از وي که: «از کارها چه فاضل‏تر است؟»؛ گفت: «نماز به وقت خويش به پاي داشتن.» و گفت: «نماز، کليد بهشت است.» و گفت: «حق تعالي بر بندگان خود هيچ فريضه نگردانيد پس از توحيد، دوست‏تر نزديک وي از نماز، و اگر چيزي دوست‏تر از اين داشتي فرشتگان خود را بدان مشغول گردانيدي و ايشان همه در نماز باشند، گروهي

در رکوع، گروهي در سجود، گروهي بر پاي، گروهي نشسته.»

و گفت: «هر که نماز به عمد بماند کافر گشت، يعني نزديک شد بدان که اصل ايمان وي به خلل شود؛ چنان‏که گويند: هر که را در باديه آب ضايع شد هلاک شد، يعني نزديک رسيد به هلاکت و در خطر افتاد و گفت: «اوّل چيزي که شمار کنند روز قيامت، نماز بود.»[3] .

[1] عنکبوت / 45.

[2] قابوس نامه / 20.

[3] کيمياي سعادت / 136 و 137.

 

توصيه به نماز

بزرگان علم و ادب ايران، از ارزش و عظمت نماز، آگاه بوده، همواره مردم و حاکمان را، نسبت به کوشش در انجام اين واجب الهي، توصيه مي‏کردند. سعدي در رسائل نثر در نصيحت به ارباب مملکت گويد:

«عزّت و اوقات نماز را، نگاه دارد و به‏هيچ ملاهي‏ و مناهي در آن‏ وقت مشغول نشود و در نظر علما و صلحا مناسب حال ايشان سخن گويد و حرکت کند.»

(کليّات / 874)

حافظ نيز، که با تعبير استاد مطهّري «گُلي است از بوستان معارف اسلامي»[1] ، با اعتقاد به اين که همه چيز در پرتو و پيوند با درگاه الهي حاصل مي‏شود، مي‏گويد:

 

دعاي صبح و، آه شب، کليد گنج مقصود است

بدين راه و روش، ميرو، که با دلدار پيوندي

 (ديوان، غزل 440)

 

هم‏چنين:

مي صبوح و، شکر خواب صبحدم، تا چند؟

به عذر نيم شبي، کوش و، گريه‏ي سَحَري

 

(ديوان، غزل 452)

سنايي نيز گويد:

 

پادشاهي، از يکي گفتن، به دست آيد تو را

کز دو گفتن نيست، در انگشت جَم، انگشتري

 

(تازيانه‏هاي سلوک / 199)

هم‏چنين:

 

چو زين سوداي جسماني، برون آيي تو آن گاهي

به راه وحدت، از حکمت، علامت‏هاي بيضا کن

 

ره وحدانيّت چون کرد روشن، ديده‏ي عقلت

به نقش مُهر هستي‏هاي حسّي، صورت لا کن

 

سرِ حرفِ شهادت «لا» از آن معني نهاد ايزد

چو حرف لا اِلهْ گفتي به الّا اللّه مبدا کن

 

(تازيانه‏هاي سلوک / 183)

کمال الديّن اسماعيل نيز مي‏گويد:

 

ز خاک سجده‏ گه و آب چشم، ياري خواه

که جز بدين نشود پاک، جان آلوده

 (شرح قصايد / 241)

 

هم ‏چنين:

 

هر که گردن، به بندگي بنهد

بر همه کام، پادشاه گردد

 

(شرح قصايد / 295)

اين موضوع که بعضي افراد، اهداف پوچ را در مقابل نماز قرار مي‏دهند، در ادبيّات فارسي، متجلّي شده است.

کمال‏الدّين اسماعيل در همين زمينه گويد:

 

نان تو دير اگر برسد، خلق کُشتني‏ ست

از تو نماز فوت شود، گويي از قضاست

 

(شرح قصايد / 135)

 

اگرچه پشت خود، اندر رکوع، خم نَدهي

که خويشتن را، ترسي که بي‏خطر يابي

 

ز حرص، همچو ترازو و، چرخ سوي زمين

معلّقي زني، ار يک قراضه زر يابي

 

(شرح قصايد / 256)

 

سري که ننهي بر زمين، ز بهر سجود

به آب در بري از بهر ماهي دريابي

 

(شرح قصايد / 256)

سيف فرغاني گويد:

 

ز خانه تا مسجد، نيامد از پيِ دين

وليکن از پي دنيا، ز روم تا چين رفت

 

(ديوان / 21)

پروين اعتصامي نيز گويد:

 

بسي به خانه نشستيم و دامن آلوديم

بيا رَويم سوي مسجد و،نماز کنيم

 

(ديوان / 155)

شاعران و نويسندگان ما، با علم به اين‏ که هدف از خلقت انسان، عبادت و پرستش باري تعالي مي‏باشد، همواره درِ حقايق بسياري را، براي مردم گشوده‏اند. سيف فرغاني گويد:

 

هر که هم‏چون من و تو، از عدم آمد به وجود

همه دانند که از بهر سجود، آمد جود[2] .

 

(برگزيده‏ي ديوان / 36)

ناصر خسرو نيز گويد:

 

مردم از گاو، اي پسر! پيدا به علم و طاعت‏ست

مردم بي‏علم و طاعت، گاو باشد بي زنب

 

(شرح سي قصيده / 39)

مولانا نيز، با گوشزد کردن اين ‏که روزي بايد جواب اين کوتاهي‏هاي خود در عبادات را بدهي؛ مي‏گويد:

 

اي دل! چه انديشيده‏اي در عذر آن تقصيرها؟

زان سوي او چندين وفا، زين سوي تو چندين جفا

 

(غزليّات / 4)

پروين اعتصامي، دل را صيقلي داده و آن را بهترين محراب براي عبادت مي‏داند:

 

چه محرابي‏ ست از دل، باصفاتر؟

چه قنديلي‏ ست از جان، روشناتر؟

 

خوش آن کو جامه، از ديباي جان کرد

خوش آن مرغي، کزين شاخ آشيان کرد

 

خوش آن کس، کز سر صدق و نيازي

کند در سجده‏گاه دل، نمازي

 

(ديوان / 193)

باباطاهر عريان، اين عارف وارسته، آرزوي نماز مي‏کند:

 

خوشا آنان ‏که اللّه، يارشان بي

به حمد و قل هو اللَّه، کارشان بي

 

خوشا آنان‏ که دائم، در نمازند

بهشت جاودان، بازارشان بي

 

(کليّات / 43)

عنصرالمعالي نيز، بارها، فرزندش را به نماز توصيه مي‏کند:

«زينهار اي پسر! که بر دل نگذري بيهودگي و نگويي که در نماز، تقصير رواست که اگر از روي دين ياد نگيري از روي خِرَد، يادگير؛ که فايده‏ي نماز چند چيز است...»[3] .

«اگر دختريت باشد، وي را به رايگان مستور سپار و نيکو بپرورد؛ و چون بزرگ شود به معلّم دِه؛ تا نماز و روزه و آنچه در شريعت است بياموزد ولکن دبيري مياموزش.[4] .»

«و اگر عالِمي مُفتي باشي؛ با ديانت باش و بسيار حفظ و بسيار درس و در عبادت نماز و روزه تجاوز مکن و دو روي مباش و پاک دين و پاک جامه باش.»[5] .

«هميشه جامه و تَن، پاک دار و ظاهر و باطن به معامله‏ي شرعي آراسته دار؛ چون نماز و روزه ي تطوّع.»[6] .

و سرانجام اين ‏که از همين امروز، بايد شروع کرد:

سعدي گويد:

 

بيا تا برآريم، دستي ز دل

که نتوان برآورد، فردا ز گِل

 

(کليّات / 394)

 

چه روزهات، به شب رَفت، در هوا و هوس

شبي به روز کن آخر، به ذکر و شُکر و نماز (کليّات / 727)

 

[1] عرفان حافظ / 52.

[2] اشاره به آيه‏ي 56 سوره‏ي الذّاريات: «وَ ما خَلَقتُ ‏الجِنّ‏ و الأنْسَ اِلَّالِيَعبُدون»؛

 و من جنّ و اِنس را نيافريدم؛ مگر براي اين ‏که مرا به يکتايي پرستش کنند.

[3] قابوس نامه / 20.

[4] همان / 92.

[5] همان / 111.

[6] همان / 113.

 

اشاره به نماز خواندن

در متون ادب فارسي، اديبان و نويسندگان علاوه بر توصيه به نماز، خود نيز اهل نماز بوده، همواره در اشعار و آثار خود به اين موضوع اشاره کرده‏اند. حافظ مي‏گويد:

 

فرض ايزد بگذاريم و به کس، بد نکنيم

و آنچه گويند روا نيست، نگوييم رواست

 

(ديوان، غزل 20)

 

در نمازم خَم ابروي تو، با ياد آمد

حالتي رفت که محراب، به فرياد آمد

 

(ديوان، غزل 173)

 

زاهد! چو از نماز تو، کاري نمي‏رود

هم مستي شبانه و، راز و نياز من

 

(ديوان، غزل 400)

ناصر بخارايي نيز گويد:

 

بيا اي آيت رحمت! که ناصر

همي‏ خواند تو را، در هر نمازي

 

(ديوان / 383)

فايز دشتستاني گويد:

 

سحرگاهان که مشغول نمازم

ز دروازه، در آمد، سَرِو نازم

 

که فايز «قل هو اللَّه احد» خوان

خداوندا! گنهکارم، چه سازم؟

 

(کليّات / 39)

سلمان ساوجي نيز در عباراتي رندانه مي‏گويد:

 

دو سه روز، از سر سجّاده بر آنم سلمان!

که به عزم سفر کوي مغان، برخيزم

 

(ديوان / 216)

 

من خراب مسجد و، افتاده‏ي سجّاده‏ام

مي‏روم، باشد که خود را، در خرابات افکنم

 

(ديوان / 238)

مولانا نيز در حالتي عارفانه و سرگرم راز و نياز با معبود مي‏گويد:

 

چو وضو ز اشک سازم، بُوَد آتشين نمازم

درِ مسجدم بسوزد، چو بِدو رسد اذاني

 

(غزليّات / 534)

 

به خدا خبر ندارم، چو نماز مي‏گزارم

که تمام شد رکوعي، که امام شد فلاني

 

(غزليّات / 535)

 

ماند پيغمبر به خلوت در نماز

با دو سه درويشِ ثابت، پُر نياز

 

(مثنوي، دفتر سوّم، ص 26)

خواجه عبداللّه انصاري مي‏خواهد در قيامت نماز را واسطه‏ي کار خود و خدا قرار دهد:

«الهي! از سه چيز که دارم در يکي نگاه کن!

اوّل سجودي که جز تو را از دل نخاست

ديگر تصديقي که هر چه گفتي؛ گفتم که راست

سه ديگر، چون بار کرم خاست؛ دل و جان جز تو را نخواست.»

(مناجات نامه / 42)

ناصر خسرو نيز، در شرايط سخت و بحراني ضدّ اسماعيلي، نماز مي‏خواند:

 

مي فروش اندر خرابات، ايمن است امروز و، من

پيش محراب اندرم، با ترس و با بيم و هَرَب

 

(شرح سي قصيده / 39)

وي در سفرنامه نيز، بارها به نماز خواندن اشاره مي‏کند:

«روز پنج‏شنبه، ششم جمادي الآخر سنه‏ي سبع و ثلاثين و اربعمائه (437)، نيمه‏ي دي ماه پارسيان، سالْ بر چهارصد و چهارده‏ي يزدجردي، سر و تَن بشُستم و به مسجد جامع شدم و نماز کردم و ياري خواستم از باري

(تبارک و تعالي) به گزاردن آنچه بر من واجب است.»

(سفرنامه / 2)

«مردم آن‏جا نماز کنند و سنگ رجم به منا اندازند و از آن‏جا برگيرند.»[1] .

«گويند که، هر حاجت در آن روز خواهند، باري تعالي و تقدّس، دوا کند؛ به گوشه‏اي رفتم و دو رکعت نماز بکردم و حاجت خواستم، تا خداي تبارک و تعالي، مرا توانگري دهد.»[2] .

و باز هم او، ذيل «مشاهد انبيا» گويد:

«و چون با من دليلي نبود که آن راه داند، متحيّر مي‏بودم. ناگاه از فضل باري، تبارک و تعالي، همان روز، مرد عجمي با من پيوست که او از آذربايجان بود... بدان موهبت شُکر باري را، تبارک و تعالي، دو رکعت نماز بگزاردم و سجده‏ي شُکر کردم که مرا رفيق راه بداد تا بر عزمي که کرده بودم، وفا بکردم.»[3] .

ابوالفضل بيهقّي، اين تاريخ‏نويس صادق، بارها به نماز خواندن اميران غزنويي اشاره مي‏کند:

«امير محمود، ميان دو نماز، از خواب برخاست و نماز پيشين بکرد و فارغ شد و نوشتگين را بخواند.»[4] .

«و ديگر روز، سه‏شنبه خواجه به درگاه آمد و امير را بديد و پس به ديوان آمد. مصلّاي نماز افکنده بودند نزديک صدرِ وي از ديباي پيروزه و دو رکعت نماز بکرد و پس بيرون از صدر بنشست.»[5] .

 

«امير، نماز بامداد بکرد و روي به شهر آورد و من به شتاب‏تر براندم.»[6] .

زنده ياد مهدي اخوان ثالث، شاعر معاصر ما، بارها به نماز خواندن اشاره مي‏کند:

 

نمازش چه هشيار خوانم، چه مست

درين بي‏گمانم که او هست، هست

 

خوش آن کس، که چشم خدابين گشود

به درگاه او، جبهه بي‏شُبهه، سود[7] .

 

خواندم نماز شُکر و ثنا گفتم

پروردگار حيّ توانا را[8] .

 

بعد از نماز خواندن، گستردم

از بهر خويش، سفره‏ي صهبا را[9] .

 

يک شب، پس از نماز، نشستم

خواندم کتاب حوصله فرسا را[10] .

[1] سفرنامه / 99.

[2] همان / 1.

[3] همان / 21.

[4] تاريخ بيهقّي / 55.

[5] تاريخ بيهقّي / 87.

[6] همان / 109.

[7] تو را اي کهن بوم و بر دوست دارم / 282.

[8] همان / 341.

[9] همان / 342.

[10] همان / 356.

 

بي‏نيازي خداوند از عبادات ما

اين که خداوند از ستايش و عبادت ما بي‏نياز است و ماييم که با عبادت و نماز خود، مي‏خواهيم از او تشکّر کرده باشيم؛ در متون ادب فارسي، متجلّي شده است.

 

ناصر بخارايي گويد:

 

آن شاه، که قبله‏ي نمازِ همه، اوست

مقصود، ز قصّه‏ي دراز همه، اوست

 

صد ساله نماز و روزه‏ي مردم را

قدري نَبُود که بي‏نياز همه، اوست

 

(ديوان / 401)

سعدي هم با اعتقاد به اين ‏که او بي‏نياز است و ما نمي‏توانيم او را آن‏گونه که شايسته است، بستاييم؛ گويد:

 

بنده همان بِهْ، که ز تقصير خويش

عذر به درگاه خداي آوَرَد

 

ورنه، سزاوار خداوندي‏اش

کس نتواند که به جاي آوَرَد

 

(گلستان / 3)

عُمّان ساماني هم گويد:

 

اي جمال بي‏مثالت، در اَلَست

عالَمي را کرده‏اي خود، بت پرست

 

با خيال خود، خدايي ساختند

سجده بردند و تو را نشناختند

 

هر چه را طاعت کنم، آن غير توست[1] .

پس در اين‏جا، بت پرستي شد دُرُست

 

(معراج نامه)

اخوان ثالث نيز، با يادآوري اين نکته که مبادا فريفته‏ي طاعات خود شويم، مي‏گويد:

 

خداي ساده لوحان را، نماز و روزه بفريبد

وليکن من براي خود، خداي ديگري دارم[2] .

 

[1] اشاره به مرتبه‏ي اوّل از تجليّات خداوند موسوم به حضرات خَمْس و آن، مرتبه‏ي غيب هويّت است که ذات حق تعالي، هيچ وصف و اسم و رسمي ندارد و آنچه ما خداوند مي‏پنداريم، خدا نيست؛ بلکه ساخته‏ي ذهن ما است.

[2] تو را اي کهن بوم و بر دوست دارم / 84. 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 3622 کلمه
ناشر : منبع: ماه خورشيد نما
مولف : اصغر شهبازي
1395/1/25 ساعت 13:00
کد : 1219
دسته : اشعار نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز
نماز و ادبیات فارسی
نماز در ایران
اسلام و ایران
نماز در آیینه شعر
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز