نماز در ایران و ادبیات فارسی

■ نماز در ایران و ادبیات فارسی

نماز در ایران و ادبیات فارسی

ايرانيان و اسلام در گذرگاه تاريخ

در سال 21 (ه. ق) امپراتوري عظيم ساساني، به دنبال نابساماني‏هاي اقتصادي، اجتماعي و فاصله گرفتن زمامداران از عامّه‏ي مردم، از درون، متلاشي شده بود و در برابر سپاه تازه نَفَس و فداکار اسلام به زانو در آمد.[1] .

ايرانياني که به همراه فرماندهان ساساني، به نبرد با مسلمانان در محل قادسيّه، آمده بودند، با مقايسه‏ي اوضاع نظامي، جنگي و توان برتر خود، نسبت به اعراب باديه‏نشين، که با کمترين امکانات به جنگ آمده بودند و سرانجام پيروز شدند، به نيرويي بالاتر از توان و قدرت افراد پي بردند و در نهايت با شکست امپراتوري ساساني، از اسلام با آغوش باز، استقبال کردند.

با ورود اسلام به ايران، تغييرات اجتماعي و فرهنگي وسيعي در ايران آغاز شد. پس از فتح ايران، عدّه‏اي از اعراب مسلمان در اين کشور، استقرار دائمي يافتند و ترکيب اجتماعي ايران را تا حدودي دگرگون کردند. بخش عمده‏ي جمعيّت ايران در قرن نخست هجري، مسلمان شدند.

علاقه‏مندي ايرانيان به اسلام، به رغم مخالفت‏ها و تحقيرهاي بني اميّه آن چنان بود که تنها پس از نيم قرن از فتح ايران، نسلي از ايرانيان دانشمندِ آگاه به اسلام و هويّت ملّي خود ظهور کردند[2] ؛ تا جايي که بسياري از اين افراد بي‏نام و نشان توانستند به مدارج علمي بالاتر از تازيان هم دست يابند. براي اثبات اين مدّعا، کافي‏ است نام سَيبويه فارسي، بزرگ‏ترين عالِم علم نحو و شاگرد او اخفش و خليل بن احمد، استاد سيبويه، واضع علم عروض را، در اين ‏جا بياوريم و هم چنين افرادي نظير: ابن مقفّع، نوبخت‏ اهوازي و ابراهيم بن حبيب‏ الفزاري، که در مقابل خدمات اسلام به ايرانيان، در انتقال معارف ايران، به قلمروِ فرهنگ و انديشه‏ي اسلامي، سهم عمده‏اي داشته‏اند.[3] .

بدرفتاري امويان و سپس عبّاسياني که خود به عنوانِ عامل اوّلين حرکت نشان دهنده‏ي مخالفت با تحقير نژادي از سوي ايرانيان بودند، ايرانيان را همواره براي برداشتن گامي استوارتر در تحقّق اهداف اسلامي مصمّم مي‏کرد و ايرانيان منصف را وامي‏داشت که حساب تازيان و بني اميّه متعصّب را از اسلام واقعي جدا کنند و در عين تابعيّت از اسلام به حفظ آثار و هويّت ملّي خود نيز بپردازند.

به دنبال اين تفکّر، براي اوّلين‏بار، فرمانروايان ايراني، حکومت طاهريان را به وجود آوردند. و در سايه‏ي اين آرامش، نيشابور به يکي از مراکز مهمّ فرهنگي جهان، مبدّل گرديد و مردم با آرامش بهتري به نشر اسلام و حفظ هويّت ملّي خود پرداختند.

در زمان صفّاريان، يعقوب با وجود آن ‏که مسلمان بود؛ زبان عربي نمي‏دانست و به شاعراني که او را به زبان عربي مدح مي‏کردند، مي‏گفت: «چيزي که من اندر نيابم، چرا بايد گفت؟»[4] .

امّا با همه‏ي اين احوال، انديشه‏ي اسلامي روز به ‏روز در آثار و افراد اين سرزمين رسوخ مي‏کرد و با فرهنگ و هويّت ايراني، آميخته مي‏شد.

سامانيان، با ابراز اطاعت ظاهري از خلافت بني‏عبّاس در واقع خود را از مناقشاتِ‏ سياسي، کنار کشيدند و به جاي آن با اتّخاذ سياستي ميانه، فعاليّت فرهنگي و خطِّ مشي حمايت از شاعران و نويسندگان و دانشمندان فارسي زبان را در پيش گرفتند. شاعران اين عصر، بيشتر به بيرون واقعيّت حيات نظر داشتند. مفاهيم ذهني آن‏ها از قلمرو مفاهيم اخلاقي نمي‏گذشت و بسياري از اين تعاليم اخلاقي با جلوه‏هاي مشابه آن در انديشه‏ي اسلامي، تلفيق شده بود؛ گويي بنيان‏هاي خِرَدمندي و خِرَدگرايي که از فرهنگ استوار ايران قبل از اسلام بازمانده بود بار ديگر در چارچوب فرهنگ اسلامي، آزموده مي‏شد.

در زمان زياريان، فرمانروايان آل زيار، در آغاز ضدّ عرب بودند؛ تا جايي که برخي از آنان را متّهم به بي‏ديني مي‏کردند. امّا از ميان آنان فردي چون قابوس برخاست که خود عاشق ادب عرب بود و شعر عربي نيک مي‏گفت و رسائل عربي با نثري شيوا از خود برجاي گذاشت و اين بدان معنا بود که اينان در فرهنگ اسلامي، هضم شدند.[5] .

در عهد غزنوي، محمود غزنوي گروه‏هاي مخالف خود را چه از جهت منافع و چه از جهت مذاهب، سرکوب مي‏کرد؛ که مهمّ‏ترين آنان شيعيان بودند. کافي‏ است به برخورد محمود غزنوي با حکيم ابوالقاسم فردوسي در پايان سرودن شاهنامه، نظري بيفکنيم. او در اين زمان با وانمود کردن اين که پير و خليفه است، گروه‏هاي زيادي از مردم ايران را به دليل مخالفت با عقايد خود، کُشت. امّا لشکرکشي‏هاي او به هند باعث نفوذ اسلام، به شبه قارّه‏ي هند شد و در گسترش و نفوذ اسلام، عامل مؤثّري بود.

بعد از محمود، مسعود هم کساني را که با او اصطحکاک منافع داشتند از ميان مي‏بُرد. از جمله‏ي اين افراد ابوعلي ميکائيلي معروف به حسنک وزير است که داراي سرنوشتي ممتاز گرديده است.

در عهد سلجوقي، به دليل بودن دو وزير کاردان و شايسته به نام‏هاي خواجه نظام الملک و عميدالملک کندري در دربار، گسترش فرهنگي از همان جا شروع شد و در همين زمان است که سلجوقيان با اسماعيليان شيعه و طرفدار دولت فاطمي در مصر به جدال برمي‏خيزند و اسماعيليان در اين ميانه دست به تلاش‏هاي بزرگي مي‏زنند و با ترور افراد دولتي، عقايد خود را گسترش مي‏دهند و باعث نفوذ بيشتر اين مذهب در ميان ايرانيان مي‏شوند؛ تا اين‏ که در زمان خوارزمشاهيان قسمت اعظم جهان اسلام بر اثر بي‏کفايتي حاکمان خوارزمشاهي، دچار فاجعه‏ي خونبار مغول گرديد و سرزمين ايران به دست مغولان افتاد.

مغولان مدّتي که از کشورگشايي‏هاي خود دست کشيده بودند مي‏خواستند در سرزمين‏هايي که مردم آن با فرهنگ ايراني و اسلامي، پرورش يافته بودند به کشورداري بپردازند. آنان پي بردند ادامه‏ي حاکميتِ فرمانروايي غيرمسلمان، بر مردمي مسلمان، تنها درگيري و شورش را افزايش مي‏دهد.[6] .

به دنبال اين تفکّر و با ورود خواجه رشيدالدين فضل اللّه به عنوان وزير به دربارِ غازان خان، خودِ غازان، مسلمان شد و به دنبال او، لشکريانش نيز به اسلام گرويدند و اين بزرگ‏ترين و مهم‏ترين نشانه‏ي عظمت و شُکوه اسلام و ايران است که توانست قبايلي صحراگرد و با فرهنگي متفاوت را در خود، هضم و جذب نمايد.

پس از فروپاشي ايلخانان مغول، در گوشه و کنار کشور ما، حکومت‏هاي محلّي سر برآوردند. با قيام سربه‏داران و شعارِ: «سر به دار مي‏دهيم / تن به ذلّت نمي‏دهيم» گروه‏هاي مذهبي شيعه هم، دست به قيام زدند و با اتّحاد سربه‏دارانِ ديگري از سمرقند و کرمان و اصفهان و مازندران حکومت سربه‏داران را براي مدّتي نزديک به نيم قرن تشکيل دادند. امّا اختلاف ميان رهبران مذهبي و سياسي در دولت سربه‏داران و ضربه‏ي نهايي که تيمور به آن‏ها زد اين دولت، سقوط کرد.

اوضاع سياسي ايران در زمان تيموريان آشفته و نابسامان بود. تيمور با تحکيم دولت در ماوراءالنّهر، خراسان، سيستان و قندهار را گرفت. قلمروي که تيمور تصرّف کرده بود بسيار پهناور بود و پس از مرگ وي چون سازمان و تشکيلات نيرومند سياسي از او باقي نمانده بود، بلافاصله تجزيه شد.

در اين ميان گروهي از ترکمانان به نام قراقويونلوها در غرب ايران به قدرت رسيدند. يکي از آخرين سرداران تيموري که در مقابل قراقويونلوها ايستاد، شاهرخ بود؛ که خدمات وي در زمينه‏ي فرهنگ و هنر بسيار است. براي نمونه، مسجد گوهرشاد در مشهد توسّط همسر وي بنا نهاده شد.

در نهايت به دنبال ضعف عمده‏ي تيموريان، ترکمانان با غلبه بر عثماني‏ها، توسّط شاه اسماعيل در سال 907 (ه. ق) سلسله‏ي صفوي را تشکيل دادند. از اين زمان به بعد دين اسلام در ميان ايرانيان با خوي و خون آنان عجين شده و مردم هر اثر و فعّاليّتي را از اسلام، جدا نمي‏دانند و به همين خاطر ما از ادامه‏ي بحث تاريخي ايرانيان و اسلام، چشم پوشيديم ولي کافي‏ است بدانيم نمونه‏هاي قدرت و نفوذ اسلام آن‏ قدر زياد است که در اين مختصر نمي‏گنجد و بي‏گمان عصاره‏ي تمام اين قدرت و نفوذ «انقلاب اسلامي ايران» بود که توانست سدّ عظيم استبداد و استعمار را بشکند و يک‏بار ديگر به جهانيان بگويد اسلام با ايران و ايران با اسلام، زنده است.[7] .»

 

[1] تاريخ ادبيّات ايران / 23.

[2] تاريخ ايران 1 / 91.

[3] تاريخ ادبيّات ايران / 24.

[4] تاريخ ادبيّات ايران / 31.

[5] تاريخ ايران 1 / 116.

[6] تاريخ ايران 1 / 163.

[7] امام خميني(ره) در همين ‏باره در وصيّت‏نامه‏ي الهي-سياسي خود گويد:

«من با جرأت مدّعي هستم که ملّت ايران و توده‏ي ميليوني آن در عصر حاضر، بهتر از ملّت حجاز در عهد رسول اللّه و کوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و امام حسين مي‏باشند.

 

ادبيات فارسي و معارف اسلامي

در بخش نخست ديديم اسلام چگونه در ميان ايرانيان نفوذ کرد و ايرانيان نيز با آن چگونه برخورد کردند. نمونه‏هايي از اوج عظمت و قدرت اسلام در تاريخ ايران تا عهد صفوي برشمرده شد و ديديم ايرانيان همان قدر که از اسلام تأثير پذيرفتند، همان قدر هم به اسلام خدمت کردند. به قول استاد شهيد مرتضي مطهّري: «اين خدمات را بايد به طور متقابل بدانيم.»[1] .

ايرانيان در گسترش و نفوذ اسلام، بي‏تأثير نبودند و خدمات خود به اسلام را در قالب عالِمان زبده با آثار نمونه، عرضه کردند. يکي از اين علوم که توانست در گسترش و نفوذ اسلام، کمک کند بلاغت فرهنگي و ادبي ايران بود.

 در تاريخ اسلام، مسأله‏ي سخن و بلاغت، اهمّيّت ويژه‏اي داشته است؛ زيرا از آغاز که قرآن کريم فرود آمده، خود با بلاغت ويژه‏ي خويش، روح ادبي را در جامعه نفوذ داد. روح ادبي و علاقه به سخن بليغ و شعر نيکو در عرب جاهليّت نيز وجود داشت. آنان شاعران بزرگي چون امروءالقيس، زهير بن ابي سُلمي، و طرفة بن عَبدو، نابغه‏ي زبياني و... و خطيبان سترگي چون سبحان وائل وقس بن ساعدي ايادي داشتند.

سپس قرآن در همين زمينه و واقعيّت، با بلاغت خويش درخشيد و همه‏ي آثار کلامي عرب گذشته و معاصرش را در فروغ خود محو کرد. اين روح ادبي که به وسيله‏ي قرآن تأکيد و اِحيا شد در محيط اسلامي، اثر گذاشت.

پس از قرآن، سخنان و خطبه‏هاي مفصّل و بليغ پيامبر اکرم (ص) و علي‏بن ابي‏طالب (ع) و همين ‏طور خطابه‏هاي ديگر بزرگانِ اسلام، باعث رواج روح ادبي و ذوق بلاغي، در همه‏ي قشرها و طبقات شد. حتّي عوام، آياتي از قرآن را، از بر بودند و خطبه‏هاي يادشده را مي‏شنيدند.

و اين سان روحيّه‏ي ادبي و جريان تأثير و تأثّر فکري و تعليماتي از طريق سخن اَعلي و حکمت بالغه، رواجي شگرف داشت و در سده‏ي اوّل و دوّم اسلام، همه‏ي فضاي اقاليم اسلام، از سخن والا و ادبيّات درخشان، لبريز بود.

روحيّه‏ي يادشده، مانند هوا که همگان تنفّس مي‏کنند، همه جا سرايت داشت. کودکان در مکتبخانه‏ها، با کلمات و سخنان بليغ، آشنا مي‏شدند. طالبان علم در مراحل تحصيل با سخنان و متون بليغ، درس مي‏خواندند و خود به ادبيّات و علوم ادبي و بلاغي اهمّيّت مي‏دادند و در اين رشته، تحصيلات کافي و تمرين‏هاي بسيار مي‏کردند و در نتيجه همه‏ي آثار اسلامي از عنصر ادبي، سرشار بود و از بلاغت لازم، برخوردار.

طالب علم اسلامي، براي هر منظور و هر رشته‏اي که تحصيل مي‏کرد، ادبيّات را خوب مي‏خواند، خوب مي‏فهميد و تا نيمچه اديبي نمي‏شد به ديگر رشته‏ها نمي‏پرداخت.[2] .

اين آميختگي ادبيّات و علوم اسلامي، باعث شد عالمان اسلامي، کشفيّات و مفاهيم ذهني خود را، در قالب متون و اشعار زيباي ادبي عرضه کنند؛ چرا که به قدرت و نفوذ کلام و سخن بليغ، ايمان داشتند و با فرهنگ و ادبيّات به نشر و گسترش اسلام پرداختند.

و مي‏دانيم فرهنگ هر ملّتي در حکم آيينه‏ي تمام نماي افکار و عقايد، اخلاق و آداب و رسوم و هم‏چنين تحوّل فکري و اجتماعي آن ملّت در طول زمان است.

ايران به واسطه‏ي قدمتي که دارد، داراي سوابق فرهنگي بسيار کهن و آثاري‏ است که هم ارزش علمي دارند و هم از جهت فلسفي بسيار ارزش‏مند هستند. اين تمدّن کهن با همه‏ي برجستگي‏هايش به دامان اسلام روي آورد و به قول استاد مطهّري: «ايرانيان، بقاياي تمدّن تلطيف شده و پَرورده‏اي را به اسلام تحويل دادند که بر اثر حياتي که اين مذهب در آن دميد، جاني تازه گرفت.

فرهنگ هر قوم، نشانه‏ي هويّت و شناسنامه‏ي تاريخي و اجتماعي او است و اگر ملّتي -خداي نکرده- بخواهد مقلّد فرهنگي ديگر باشد، گرفتار بي‏فرهنگي و در نهايت بي‏هويّتي خواهد شد.»[3] .

امّا ادبيّات وسيله‏ي نَقل و نشر هر فکر و عقيده و ايدئولوژي است. فرهنگ و مکتبِ فکري و سازمان عقيدتي‏اي که ادبيّات نداشته باشد مانند انساني است که زبان نداشته باشد. چنين انساني چگونه مي‏تواند مبادي فکر و طرز نگرش و عقيده و آرمان خويش را بپراکند و مسلک فکري خود را در معرض افکار جامعه قرار دهد؟ چگونه؟

به هيچ فرهنگي و به هيچ جهانبيني‏اي و به هيچ مسلک اعتقادي و نظام سياسي و حرکت اصلاحي و تحوّل آزادي‏بخش، بي‏داشتن ادبيّات نمي‏توان خدمت کرد.[4] .

ادبيّات و فرهنگ هر قوم، روشن‏ترين بيان و زيباترين تفسير از روحيّات و مَنِش اجتماعي و تربيتي آن قوم است. از اين جهت است که فرهنگ و ادبيّات هر جامعه‏اي را هويّت آن جامعه دانسته‏اند.

داستان‏ها و حکايات عاميانه، افسانه‏ها و اسطوره‏ها، اَمثال، اشعار عاشقانه، عارفانه، رزمي و... هر جامعه‏اي به خوبي روحيّات و اخلاقيّات مردم آن جامعه را بيان مي‏کند و در قالب هنرمندانه و ظريف خود، ارواح انساني را مورد تربيت قرار مي‏دهد. اگر علوم تجربي، دستاوردهاي علمي و اختراعات فراوان براي بشر به ارمغان آورده است، ادبيّات، قوي‏ترين ابزار تربيت انسان و به حرکت درآوردن و يا به تعديل رساندن عواطف و احساسات و خواسته‏هاي مردم است.

ادبيّات ارزشمند فارسي که محصول يکي از کهنسال‏ترين تمدّن‏ها است آن چنان غني و سرشار است که به جرأت مي‏توان گفت در دنيا، همتايي براي آن نمي‏توان يافت.

اين ادبيّات آن چنان با روح معارف اسلامي و مفاهيم بلند اخلاقي، آميخته است که مشکل مي‏توان جزئي از اين معارف را از آن جدا کرد و در واقع اين ادبيّات بهترين وسيله براي عرضه‏ي دانش و دين به جامعه بوده و هست.

استادان سخن و ادب ايران در گذشته و حال از اين قانون، بي‏بهره نبوده‏اند و شاهد درستي گفتار ما، متون ادب فارسي است. با يک بررسي اجمالي در چنين متوني مي‏بينيم شاعران و نويسندگان، چگونه از ابزار شعر و ادب براي ارائه‏ي مطالب خود به ديگران استفاده کرده اند. به طور مثال: مولانا، اين همه مفاهيمِ عظيمِ عرفانيِ مثنوي را چرا به زبان شعر، نوشته در قالب متون نثر مصنوع نگفته؟ و آيا اين نشان آن نيست که مولانا به قدرت شعر و ادب براي انتقال مفاهيم، اعتقاد داشته است؟[5] .

و آيا همه‏ي شاهنامه‏ي فردوسي، سرگذشت شاهان است؟ و اين نبوده که فردوسي خواسته است با حفظ هويّت ملّي خود، دين و زبان خود را مستحکم نمايد؟

در مجموع ادبيّات و قالب‏هاي ادبي -شعر و نثر- در انتقال مفاهيم ديني، سهم به‏سزايي داشته و دارند و با اين ديدگاه و اعتقاد بوده که شاعران فارسي زبان ما، احکام و علوم ديني را در قالب متون ادبي عرضه مي‏کردند و امروزه نيمي از موضوعات ديني را در متون ادبي مي‏يابيم.

با اين آميختگيِ ادبيّات و علوم ديني، ما داراي ادبيّاتي اسلامي و اسلامي ادبي هستيم. ما امروز مي‏توانيم تجلّيِ توحيد، نبوّت، امامت، دين، عرفان و نماز را در متون ادبي ببينيم و اين را بدانيم اين اسلام ادبي و اين ادب اسلامي به سادگي حاصل نشده، که به سادگي از دست بدهيم.

ما در زمينه‏ي اسلام، مديون رنج‏هاي پيامبر عظيم‏الشّأن خود و فَرق شکافته‏ي مولاي متّقيان علي (ع) و در مقوله‏ي ادب اسلامي، مديونِ شاعراني چون: فردوسي، مولانا، حافظ، ناصرخسرو و ديگران هستيم. بر ما است احياگر اين فرهنگ ادبي، اسلامي باشيم و آن را قدر بنهيم.

 

 [1] براي اطّلاع بيشتر رجوع کنيد به کتاب «خدمات متقابل ايرانيان و اسلام» اثر استاد مرتضي مطهّري.

[2] ادبيّات و تعهّد در اسلام / 5 و 6.

[3] رشد زبان و ادب فارسي، شماره‏ي 47.ص 44.

[4] ادبيّات و تعهّد در اسلام / 15.

[5] امام خميني(ره) مي‏گويد: «لسان شعر، بالاترين لسان است.» صحيفه ي نور، ج17، ص 192.

 

تجلي نماز در ادبيات فارسي

يکي از گرايش‏هاي مستقل در ضمير ناخودآگاه انسان، حسّ پرستش است. که انسان را به سوي کمال مطلق و خدا، سوق مي‏دهد و منشأ گرايش به دين و مذهب است. در اثبات وجود چنين گرايشي، دلايل و شواهد متعدّدي وجود دارد.

يکي از اين دلايل، خواسته‏هاي نامحدود آدمي است که به کاميابي‏هاي موقّت و محدود، قانع نمي‏شود؛ از اين رو، حتّي کساني که در جهت انحطاط، حرکت مي‏کنند، هرگز به حدّ معيّني، راضي نمي‏شوند و اگر در جهت کسب قدرت و تحصيل مقام باشند، مُدام چشم به قدرت بيشتر و رتبه‏اي بالاتر دارند؛ لذا اين نامحدودگرايي انسان او را هميشه در جست‏ و جوي نامحدود، مشغول کرده و چون کمال نامحدود و بي‏نهايت فقط، اختصاص به ذات خداوندي دارد، از اين رو، جز توجّه به خدا و پيوند با درگاه الهي، چيز ديگري او را راضي نمي‏سازد.

دليل ديگر، تاريخ مي‏باشد که نشان مي‏دهد با وجود تلاش‏هاي بسيار مخالفان عليه دين و خدا، راهي به جايي نبرده و انسان‏ها اگر چه در تشخيص دين حق از دين باطل به خطا افتاده و گاهي بُت را با خدا عوض کرده و به پرستش ماه، آفتاب، ستارگان و حتّي حيوانات پرداخته، امّا به هر صورت نتوانسته است از پرستش و توجّه به خالق براي هميشه روگردان شود، بلکه همواره نوعي دين و اعتقاد به خداي جهان‏آفرين در ميان بشر وجود داشته و يکي از اهداف بعثت پيامبران، بيدار کردن اين ميل فطري و هدايت صحيح آن به سمت اَعلي مي‏باشد.

امّا، مهم‏ترين دليل، وجود باورِ فطري مردم به خدا است. اين که وقتي اميدشان از همه جا قطع مي‏شود. آن چيزي که به آنان اميد مي‏دهد و مانند چراغي در دلشان نور مي‏تابانَد و شعله مي‏افروزد، همان ياد خدا است.

مولانا مي‏گويد:

 

چون به وقت رنج و محنت، زود مي‏يابي دَرَش

بازگويي او کجا، درگاه او را، باب کو؟![1] .

 

و با توّجه به بودن چنين حسّي در وجود انسان، او همواره در جست‏ و جوي آن است که، بايد کسي را بپرستد و به نقطه‏اي برسد که پايان نقطه‏ها است و اين ‏که او کيست که در نااميدي به او، اميد مي‏دهد؟

و همان‏طور که گفتيم، يکي از اهداف بعثت پيامبران اين است که به اين‏گونه پرسش‏ها و نيازهاي انسان، جواب صحيح بدهند و او را راهنمايي کنند. در دين اسلام، پيامبر اکرم (ص) اين وظيفه را به خوبي انجام داد. او در شناساندن دين حق از باطل براي امّت خويش، بسيار کوشيد و اين ميل فطري را در مسير صحيح، هدايت کرد و به آن‏ها آموخت تنها ذات پاک باري تعالي، قابل پرستش و ستايش است و بهترين نمونه‏ي عبادت را نماز، اعلام کرد.

نماز، محکم‏ترين رشته‏ي الفت بندگان و خدا است؛ و فروغ جانِ عبادِ شايسته.

نماز، ريسمان اتّصالي است که تمام هستي انسان را به ملکوت، پيوند داده، مانند آن، برنامه‏اي براي ربط دادن بشر به حق و حقيقت نمي‏توان يافت.

نماز، پناه بي‏پناهان، سنگر سربازان، گلستان روح افزاي عاشقان، چراغ نيمه شب مشتاقان، صفاي دلِ مستان و سير کمالي آگاهان است.

نماز، برتر از همه‏ي عبادات، منعکس کننده‏ي تمام واقعيّات، منبع برکات و کليد گشاينده‏ي تمام مشکلات است.

نماز، زنده کننده‏ي جان، ظهور دهنده‏ي حيات جاودان، راز و نياز عارفان، نور راه رهروان، روشني‏بخش ديده‏ي بيداران، سرمايه‏ي مستمندان، دواي درد بي‏درمان و نواي ناي بيدلان، دليل گمراهان، اميد اميدواران، سِرّ سَحَرخيزان، سوز دل سوختگان، حرارات روح افسردگان، مايه‏ي بقاي جان و دستگيره‏ي نجات انسان از مهالک است.

خميرمايه‏ي فطرت است و فطرت قبل از دعوت دين، از انسان به خاطر اداي شُکر مُنعم، نماز مي‏طلبد. بدون نماز، خود را اهل حق، مدان! و رسيدن فيض خاص الهي را جانب خود، توقّع مدار!

اکسير هستي منهاي نماز، بي‏سود است. بيخبران از نماز، بي‏خِرَدانند و فراريان از اين مقام، مست باده‏ي شيطان، ثروتمندان بي‏نماز، فقيرند و تهيدستان با نماز از هر چه ثروتمندتر.[2] .

 

خوشا آنان‏که اللّه يارشان بي

به حمد و قل هو اللّه، کارشان بي

 

خوشا آنان‏ که، دائم در نمازند

بهشت جاودان، بازارشان بي[3] .

 

بدانيم که محتاجيم! به درگاه او بناليم که بيماريم! از اين‏ که نمي توانيم او را آن‏ گونه که شايسته است بستاييم.

 

از دست و زبان که برآيد

کز عهده‏ي شُکرش، به درآيد؟

 

بنده همان بِهْ، که ز تقصير خويش

عذر، به درگاه خداي آوَرَد

 

ورنه، سزاوار خداوندي‏اش

کس نتواند که به جاي آوَرَد[4] .

 

امّا همان طور که گفته شد علماي ديني و اديبان ما مفاهيم ذهني و ديني خود را در قالب متون نظم و نثرِ ادبي مي‏نوشتند. يکي از اين مفاهيم که چون گوهري مي‏درخشد و به عنوان ستون دين مسلمانان ناميده شده، «نماز» است.

نماز، يک کلمه‏ي فارسي است که از واژه‏ي پهلوي «namac» گرفته شده است.[5] و از نظر لغوي به معناي بندگي و اطاعت و اداي طاعت و سجود و پرستش و خدمتکاري و فرمانبرداري مي‏باشد و در اصطلاح، عبادت مخصوص و واجب مسلمانان است که پنج بار در شبانه روز، ادا کنند

که آن را به عربي (صلاة) گويند. (البتّه نمازهاي مستحب هم معمول است)[6] و از نظر عرفاني، عبارت از توجه باطن است الي اللّه و ملازمت در حضور و اقبال به سوي حق و اِعراض از ما سوي اللّه و دوام مکاشفت با حق و مقام راز و نياز.[7] .

امّا آنچه در ادبيّات فارسي در مقوله‏ي نماز آمده، همه به اين مفاهيم و اصطلاح نيستند و به تعابير، معاني و ديدگاه‏هاي مختلفي بيان شده است. به همين منظور کوشيده‏ايم معاني و تعابير گوناگونِ نماز و مقوله‏هاي آن در ادبيّات فارسي را با شواهد و مثال‏هاي گوناگون و مجزّا، مورد بحث قرار دهيم.

[1] بينش اسلامي / 32- 37.

[2] سيري در نماز / 1 و 2.

[3] کليّات رباعيّات باباطاهر / 43.

[4] گلستان سعدي / 5.

[5] نماز از اصل کلمه‏ي «naboa» فارسي باستان ُ «namac» پهلوي ُ نماز، گرفته شده است.

[6] برهان قاطع، ج4.ذيل واژه‏ي نماز.

[7] گنجينةالاسرار / 110. 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 3673 کلمه
ناشر : منبع: ماه خورشيد نما
مولف : اصغر شهبازي
1395/1/25 ساعت 12:46
کد : 1218
دسته : نماز در ادیان,اشعار نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز
ادبیات فارسی و نماز
نماز و ایرانیان
اسلام و ایران
تاریخچه نماز در ایران
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز