■ نمازگزاران برتر وخصائص بهترین نمازها
ويژگي اول: آدمي را، از گناه و فحشا، باز ميدارد
مي فرمايد: نماز واقعي، حصن حصيني است که بر پا دارندگانش را از درافتادن به گنداب گناه- که گاه آدمي را تا مادون حيوانيت و حضيض ذلت، پايين ميکشد- حفظ ميکند؛ چنان که قرآن کريم فرموده است:
«ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنکر»[1] به درستي که نماز، آدمي را از دست يازيدن به گناه و فحشاء باز ميدارد.
چون وقت نماز ميشود، بانگ سروش
از عرش رسد، آدميان را، در گوش
کاين آتش عصيان، که برافروخته ايد
بايد به نماز عشق، گردد خاموش[2] .
مي گويم: با اين وصف نبايد نماز بيتأثير را، نماز انگاشت.
- آري، نمازي که آدمي را از انجام محرمات و کارهاي زشت و ناپسند، باز ندارد و به تعبير بهتر، توأم با نافرماني خداي تعالي باشد، نماز نيست، بلکه عبادتي بيمحتوا است که از ارزش و فضيلت، بي بهره باشد؛ چرا که نماز، ستون دين است و حقيقت اديان- خاصه اسلام- تسليم بودن محض در برابر اوامر حضرت باري تعالي است؛ پس اگر اين مهم نباشد، سقفي نخواهد بود تا ستوني بخواهد آن را افراشته، نگاه دارد.
- آيا ميان قبولي نماز مصلي و پرهيز وي از معاصي، رابطه ي مستقيمي وجود دارد؟
- آري، چنان که امام صادق (ع) فرمود: «هر کس ميخواهد بداند نمازش پذيرفته شده يا نه، ببيند آيا نمازش او را از گناه و زشتي، باز داشته يا نه؟ پس به هر قدر، که نمازش او را از معصيت، باز داشته، به همان اندازه نمازش قبول شده است.»[3] .
حکايت
خداي سبحان به حضرت داوود (ع) فرمود: چه بسا عبدي که نماز ميخواند و من آن نماز را به صورتش ميزنم و بين خود و صدايش حجاب قرار ميدهم؛ ميداني چنين عبدي کيست؟ اي داوود! آن نمازگزار، کسي است که به ناموس مردم مؤمن، زياد با ديده ي گناه ميکند و به خودش ميگويد: اگر صاحب قدرتي شدم، گردن مردم را ميزنم؛ آن هم به ستم![4] .
[1] عنکبوت / 45.
[2] ساقه هاي سبز قنوت / 248.
[3] بحارالانوار، ج 82، ص 198.
[4] عرفان اسلامي، ج 5، ص 91.
ويژگي دوم: آدمي را، از کبر و عجب، باز ميدارد
مي فرمايد: نماز واقعي، آدمي را از درافتادن به چاه نکبت بار کبر و غرور، باز ميدارد.
مي پرسم: چگونه؟
- انسان در نماز به دو امر مهم، اعتراف مينمايد: يکي حقارت و پستي خود و ديگري عظمت و کبريايي پروردگارش که اگر اعتراف به اين دو، صادقانه و آگاهانه باشد، از ابتلا به بيماري هولناک عجب و کبر، در امان ميماند؛ مرضي هستي سوز که قرآن کريم آدمي را از آن برحذر ميدارد: «و لا تعصر خدک للناس و لا تمش في الارض مرحا ان الله لا يحب کل مختال فخور»؛ و هرگز به تکبر و ناز از مردم، رخ متاب و در زمين با غرور و تبختر، قدم برمدار که خدا هر آينه متکبر خودستا را دوست نميدارد.»[1] .
سپس ميفرمايد: در روايت آمده است: اگر خدا، رخصت کبر ورزيدن را به يکي از بندگانش ميداد، به يقين چنين منتي را به پيامبران گزيده و دوستانش مينهاد؛ ليکن خداي سبحان، بزرگ منشي را بر آنان ناپسند ديد و فروتني شان را پسنديد؛ پس پيامبران از روي فروتني، گونه هاي خود را بر زمين چسبانيدند و چهره هاي خود را به خاک ماليدند و برابر مؤمنان، فروتني کردند و خود، مردماني مستضعف بودند.»[2] .
- رايج ترين نوع تکبر چيست؟
- تکبر بر بندگان خدا؛ مانند آن که فردي خود را به دليل کثرت عبادت و نمازگزاردن، بهتر و برتر از ديگران بپندارد.
حکايت
دو مرد، داخل مسجد شدند که يکي عابد و ديگري فاسق باشد و از مسجد، خارج شدند در حالي که فاسق، صديق (مؤمن واقعي) شده باشد و عابد، فاسق؛ و اين براي آن است که عابد، داخل مسجد شود، در حالتي که به عبادتش ببالد و به آن ببازد و فکرش در آن باره باشد، ولي فکر فاسق در باره ي ندامت و پشيماني از فسقش باشد و از خداي (عز و جل) درباره ي گناهاني که کرده، آمرزش خواهد.[3] .
حکايت
ز ويرانه ي عارفي ژنده پوش
يکي را نباح سگ آمد، به گوش
به دل گفت کوي سگ اين جا چراست؟
درآمد که درويش صالح کجاست؟
نشان سگ، از پيش و از پس، نديد
به جز عارف، آن جا دگر کس نديد
خجل بازگرديدن، آغاز کرد
که شرم آمدش بحث، اين راز کرد
شنيد از درون، عارف، آواز پاي
هلا گفت: بر در، چه پايي؟ درآي
مپندار اي ديده ي روشنم!
کز اين در، سگ آواز کرد، اين منم
چو ديدم بيچارگي ميخرد
نهادم ز سر، کبر و رأي و خرد
چو سگ، بر درش، بانگ کردم بسي
که مسکين تر از سگ، نديدم کسي
چو خواهي که در قدر بالا، رسي
ز شيب تواضع، به بالا رسي
در اين حضرت، آنان گرفتند صدر
که خود را، فروتر نهادند قدر
چو سيل، اندر آمد به هول و نهيب
فتاد از بلندي، به سر، در نشيب
چو شبنم، بيفتاد مسکين و خرد
به مهر، آسمانش به عيوق برد[4] .
[1] لقمان / 18.
[2] نهج البلاغه، خطبه ي 192.
[3] اصول کافي، ج 3، ص 428.
[4] بوستان سعدي / 141- 142.
ويژگي سوم: آدمي را، از يأس و نوميدي، باز ميدارد
مي فرمايد: يأس و نوميدي، محصول دوري از بارگاه قدس ربوبي است و اقامه ي نماز واقعي و راستين، انسان را از ابتلا به آن که شيرازه ي زندگاني وي را دچار از هم گسيختگي مينمايد و او را مانند خار و خاشاک، بازيچه دست تندبادهاي حوادث ميسازد، باز ميدارد.
مي پرسم: چگونه؟
- نوميدي و يأس، هنگامي عارض آدمي ميشود که وي خود را بي پناه و پناهگاه بيابد، حال آن که مصلي، همواره خود را در محضر پروردگار يافته، حضرتش را ملجأ و تکيه گاه خويش مييابد؛ پروردگاري که رحمان است و رحيم، رب العالمين است و مالک يوم الدين، علام الغيوب است و ستار العيوب، از رگ گردن به او نزديک تر است و از پدر و مادر نسبت به وي مهربان تر، خداوندگاري که تنها بايد او را پرستيد و از او پايداري جست: «اياک نعبد و اياک نستعين» مالک ملک و ملکوت که اشرف مخلوقاتش را فرمود: مرا ياري کن تا اجابت کنم تو را، مرا بدون غفلت بخوانيد تا بي درنگ پاسختان دهم، مرا با دل هاي تهي از آلودگي بخوانيد تا بهشتي را که جايگاه نيکويي است در پاسخ به شما دهم، مرا به همراه ترس و اميد بخوانيد تا براي شما در هر امري گشايش و رهايي دهم، مرا با نام هاي برتر بخوانيد تا پاسختان را با اجابت درخواست هاي برتر دهم، مرا در اين سرزمين ويراني و نيستي بخوانيد تا پاسخ شما را در آن سرزمين با پاداش و جاودانگي دهم.[1] »
- رابطه ي نوميدي و ارتکاب معاصي، چگونه است؟
- هر کدام ميتواند ارمغان شوم ديگري باشد و اين در حالي است که خداي تعالي، نماز را موجب ايمني از ابتلا به هر دو، قرار داده و فرموده است: «به آن بندگانم که به نفس خود اسرافنمودند بگو از رحمت بي منتهاي خدا، نااميد نباشيد، خداوند، همه ي گناهان شما را خواهد بخشيد؛ که او خدايي آمرزنده و مهربان است.»[2] و «از رحمت خدا مأيوس نشويد که تنها کافران از رحمت او نااميد ميباشند.»[3] .
- چگونه است که نمازگزاران برتر دائماً بين حرف و رجا هستند؟
- اميدواري شان به حضرت رب العالمين، آنان را نسبت به گناه، بي باک نميسازد و ترس آن ها از حضرتش نيز آنان را از رحمت او مأيوس نمينمايد.
حکايت
امام صادق (ع) فرمود: «حکيم دانشمندي، هفتصد فرسخ راه پيمود که خود را به حکيم و دانشمند ديگر برساند و هفت مطلب از او بپرسد. وقتي او را، ديد، هفت سئوال خود را عنوان کرد؛ از جمله اي نکه پرسيد: آن چيست که سخت تر از سرماي زمهرير است؟ حکيم پاسخ داد: نااميدي از رحمت خدا.[4] »
نکته
اميد از حق نبايد بريدن که: «انه لاييأس من روح الله...» اميد، سر راه ايمني است. اگر در راه نميروي، باري، سر راه، نگاه دار. مگو که کژي ها کردم. تو راستي را پيش گير، هيچ کژي نماند. راستي، همچون عصاي موسي است؛ آن کژي ها همچون سحرهاست: چون راستي بيايد، همه را بخورد. اگر بدي کرده اي، با خود کرده اي؛ جفاي تو به وي کجا رسد؟
مرغي که بر آن کوه، نشست و، برخاست
بنگر که در آن کوه، چه افزود و، چه کاست
چون راست شوي، آن همه نماند؛ اميد را، زنهار مبر![5] .
[1] يابن آدم / 43.
[2] زمر / 53.
[3] يوسف / 87.
[4] داستان هاي صاحبدلان، ج 1، ص 36- 37.
[5] فيه مافيه / 5.
ويژگي چهارم: با انفاق و زکات، همراه است
مي فرمايد: يکي ديگر از ويژگي هاي شاخص بهترين نمازها اين است که با انفاق و زکات، همراه است؛ چه «زکات و نماز براي مسلمانان موجب نزديکي است به خداي سبحان.»[1] و مفهوم آن اين است که مصلي به راز تلازم نماز و زکات در قرآن کريم، آگاهي دارد و از عباداتي که با رسيدگي به وضع نيازمندان و محرومان جامعه، همراه نيست و طبق روايات رسيده ارزشي را نيز حائز نميباشد، به خداي تعالي پناه ميبرد؛ چه:
عبادت، به جز خدمت خلق نيست
به تسبيح و، سجاده و، دلق نيست
آن گاه مي فرمايد: اصولاً کسي را که از انفاق و دستگيري از نيازمندان، غافل است، نبايد مسلمان واقعي شمرد؛ چه رسد به اين که به کيفيت نماز او انديشيد؛ چنانکه رسول اکرم فرمود:
«من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم» و بلکه گاه او را نبايد جزو آدميان محسوب داشت؛ چه:
بني آدم، اعضاي يک پيکرند
که در آفرينش، ز يک گوهرند
چو عضوي، به درد آورد روزگار
دگر عضوها را، نماند قرار
تو کز محنت ديگران، بيغمي
نشايد که نامت نهند، آدمي
سپس ميافزايد: نمازگزاران برتر با گام برداشتن در راستاي رفع مشکلات اقتصادي ديگران، علاوه بر تحصيل رضاي الهي، زمينه ي حفظ روحيه ي دينداري بسياري از آنان را فراهم ميآورند، چرا که ميدانند ورود فقر، گاه خروج ايمان از جاي ها را، موجب ميشود.
- اهميت انفاق تا کجاست؟
- تا آن جا که خداي تعالي فرمايد: اي فرزند آدم! بيمار شدم و به عيادتم نيامدي و او در جواب ميگويد: اي خدا! چگونه از شما عيادت کنم در حالي که تو پروردگار جهانيان هستي؟ خدا ميفرمايد: فلاني! بنده ي من مريض شد، چنان چه به عيادت او ميرفتي، هر آينه مرا در کنار او مييافتي. از تو آب طلب کردم، مرا سيراب ننمودي. بنده در جواب ميگويد: چگونه اين کار را ميکردم و حال آن که تو پروردگار جهانيان هستي؟ خدا ميفرمايد: بنده ي من از تو طلب آب کرد، چنان چه به او آب ميدادي، آن را در نزد من مييافتي. از تو طعام و غذا خواستم، ولي مرا طعام ندادي. بنده در جواب ميگويد چگونه اين کار را ميکردم و حال آن که تو پروردگار جهانيان هستي؟ خدا ميفرمايد: بنده ي من! فلاني از تو غذا خواست و اگر تو به او غذا ميدادي، آن را در نزد من مييافتي.[2] »
حکايت
گفته اند که آن ساعت که آيت «انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم راکعون»[3] فرو آمد، ياران همه در نماز بودند؛ قومي نماز تمام کرده بودند، قومي در رکوع بودند، قومي در سجود و در ميانه درويشي را ديد که در مسجد، طواف ميکرد و سؤال ميکرد. رسول خدا او را به خود خواند، گفت: «هل اعطاک احد شيئا؟» گفت: آري آن جوانمرد که در نماز است، انگشتري به من داد. گفت: در، چه حال بود آن که به تو داد؟ گفت: در رکوع بود؛ اندر نماز، اشارت کرد به انگشت و انگشتري از انگشت وي بيرون کردم. چون بنگريستند علي مرتضي بود. رسول خدا، آيت برخواند و اشارت به وي کرد: «و يؤتون الزکوة و هم راکعون» و به اين وجه آيت از روي لفظ اگر چه عام است، از روي معني خاص است که مؤمنان را به عموم گفت و علي بدان مخصوص است و روا باشد که بر عموم برانند.»[4] .
برو، اي گداي مسکين! در خانه علي، زن
که نگين پادشاهي، دهد از کرم، گدا را
[1] نهج البلاغه، خطبه ي 200.
[2] يابن آدم / 43.
[3] ماعده / 55.
[4] کشف الاسرار و عدة الابرار، ص 152، ج 31.
ويژگي پنجم: با ولايت و امامت، توأم است
مي فرمايد: نماز انديشان در مقايسه با ديگران معرفت، محبت و باتبع ولايتمداري بيشتري نسبت به پيامبر عظيم الشأن اسلام و اهل بيت معظم ايشان (سلام الله عليهم اجمعين) دارند در حالي که سايرين نيز در حد ظرفيت وجودي خويش از آن، برخوردار هستند، چرا که طبق روايات رسيده، نماز و زکات بدون ولايت، نه تنها مصلي را، سودي نميبخشد، بلکه مقبول درگاه ربوبي نيز نميافتد: «همانا اگر مردي شب ها را به عبادت به پا خيزد و روزها را روزه دارد و تمام اموالش را صدقه دهد و در تمام دوران عمرش به حج رود و امر ولايت ولي خدا را نشناسد تا از او پيروي کند و تمام اعمالش با راهنمايي او باشد، براي او از ثواب خداي (جل و عزه) حقي نيست و او از اهل ايمان نباشد.»[1] .
سپس مي فرمايد: بدان خداي تعالي، امر کرده است رسول خود را که خليفه گرداند بعد از خود کسي را که حافظ دين او باشد و اجراي احکام کند؛ يعني حکم هاي خداي تعالي را در ميان خلق، روان گرداند و بايد که آن شخص نيز چون پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) معصوم باشد از هر گناه و فرموده که تخصيص کند اين خلافت را به اميرالمومنين علي بن ابيطالب (ع) در روز غدير خم و غير آن و هم چنين از اولاد او باشند واحداً بعد واحد، يعني يکي بعد يکي- صلوات الله عليهم اجمعين- و دليل عقلي و نقلي از کتاب؛ يعني از قرآن، و سنت؛ يعني حديث پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) که دلالت ميکند به آن که اميرالمومنين علي (ع) خليفه ي رسول و امام است نه غير او، بسيار است.»[2] .
مي گويم: پس با اين وصف، نمازي که با شناخت و متابعت امام معصوم (ع) نباشد، فاقد ارزش است.
- آري، کاملاً بيفايده است؛ چنان که ميبينيم بسياري از کساني که به جنگ جمل، صفين و نهروان، بر روي امام معصوم (ع) تيغ کشيدند و يا در محرم سال 61 ق صحراي کربلا را به خون مطهر سيدالشهدا و اهل بيت ايشان (عليهم السلام) آغشتند، تارک الصلوة نبودند.
- مگر آنان نماز هم ميخواندند؟
- به زعم باطلشان آري، اما به واقع آن چه را که آن زيانکاران دنيا و آخرت، صلاة ميناميدند، با حقيقت و باطن ژرف نماز و قرآن، کاملاً بيگانه بود.
- منظور از باطن قرآن چيست؟
- طبق روايت، هر آن چه را خداي تعالي در قرآن کريم، حلال کرده، ظاهر آن است و باطن آن، حضرات ائمه اطهار (س) هستند[3] ؛ چنان که آيه ي شريفه «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنکر»، به وجود مبارک اميرالمؤمنين علي (ع) تأويل شده است، يعني ظاهر نماز، همين رکعات مخصوص است که هر مسلمان بايد در اوقات معين انجام دهد و باطن و حقيقت و روح و معني نماز، مطابق بياني که ذکر شد، اميرالمومنين (ع) است.[4] .
حکايت
آورده اند «معاوية بن وهب» گفت: سالي عازم زيارت بيت الله الحرام بوديم. پيري خداپرست و عابد که اطلاعي از مذهب اهل بيت (عليهم السلام) نداشت و نماز را در راه، تمام ميخواند، به همراه برادرزاده ي خود همراه ما بود. در ميانه ي راه چون پيرمرد، بيمار شد و در بستر مرگ افتاد، به برادرزاده اش گفتم: کاش مذهب اهل بيت را به عمويت عرضه ميداشتي، شايد خدا نجاتش دهد. او نيز به رغم مخالفت همراهان که ميگفتند پيرمرد را به حال خود واگذاريد، خطاب به وي گفت: عموجان! مردم پس از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم)، از دين خارج شدند جز گروهي اندک، در حالي که پيروي و اطاعت از علي بن ابي طالب (ع) که پس از رسول الله، صاحب حق و طاعت بود، ضرورت داشت.
پيرمرد با شنيدن اين سخن، نفسي کشيد و در حالي که با صداي بلند ميگفت: من نيز بر اين عقيده ام، جان به جان آفرين تسليم کرد. مدتي بعد چون امام صادق (ع) از احوال پيرمرد اطلاع يافت، ابتدا فرمود: او مردي است از اهل بهشت و چون گفتند آن مرد فقط در آخرين لحظه هاي حياتش از مذهب اهل بيت (عليهم السلام) بهره مند شد، افزودند: از او چه چيز ديگري ميخواهيد؟ به خدا سوگند وارد بهشت شد![5] .
[1] اصول کافي، ج 3، ص 31.
[2] رسائل جرجاني / 185.
[3] اصول کافي، ج 2، ص 202.
[4] همان.
[5] اصول کافي، ج 4، ص 175.
ويژگي ششم: با نيکي و احسان به والدين، همراه است
مي فرمايد: بر پا دارنده ي بهترين نمازها، در نيکي به والدين کوشا است؛ چه خداي تعالي در کنار دعوت به توحيد، بدان امر فرموده است: «و قضي ربک الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا اما يبلغن عندک الکبر احدهما اوکلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کريما و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما کما ربياني صغيرا»، و خداي تو حکم فرموده که جز او هيچ کس را نپرستيد و درباره ي پدر و مادر نيکويي کنيد و چنان چه هر دو يا يکي از آن ها پير و سالخورده شوند که موجب رنج و زحمت شما باشند، زنهار، کلمه اي که رنجيده خاطر شوند مگوييد و کم ترين آزار به آن ها مرسانيد و با آنان به اکرام و احترام سخن گوييد.[1] .
حکايت
دو برادر بودند و مادري؛ هر شب يک برادر به خدمت مادر، مشغول شدي و يک برادر به خدمت خداوند، مشغول بود. آن شخص که به خدمت خدا مشغول و با خدمت خدايش خوش بود؛ برادر را گفت: امشب نيز خدمت خداوند به من ايثار کن. چنان کرد آن شب به خدمت خداوند سر بر سجده نهاد در خواب شد، ديد آوازي آمد که: برادر تو بيامرزيدم و تو را بدو بخشيدم. او گفت آخر من به خدمت خداي مشغول بودم و او به خدمت مادر؛ مرا در کار او ميکنيد؟! گفتند: زيرا آنچه تو ميکني، ما از آن بي نيازيم؛ وليکن مادرت از آن بي نياز نيست که برادرت خدمت کند.[2] .
مي گويم: پس با اين اوصاف، نيکي به والدين از اعظم عبادات است.
مي فرمايد: آري، عبادتي حائز برکت و اهميت است که ثمرات به جاي آوردن آن- حتي در حق پدر و مادر مشرک و کافر- براي فرد بسيار چشم افسا است.
- رابطه ي آن با نماز چگونه است؟
- در روايت ميخوانيم که هر کس به والدينش بي احترامي روا دارد، نمازش پذيرفته نخواهد شد؛ هر چند آن ها به وي ظلم کرده باشند.[3] .
- آيا نيکي به والدين، به پدر معنوي- که همانا آموزگار و استاد او است- نيز تسري مييابد؟
- آري؛ و در رأس آنان وجود مقدس رسول گرامي اسلام و امير مؤمنان (عليهما السلام) هستند؛ چه حضرت ختمي مرتبت (صلي الله عليه وآله وسلم) در روايتي فرمود: «من و علي، پدران اين امتيم.»[4] .
حکايت
از حکيمي پرسيدند: اکرام پدر، اولي تر است يا اکرام آموزگار؟ فرمود: آموزگار که بر خلاف پدر، فرد را از خاک بر افلاک ميبرد![5] .
[1] الاسراء 23- 24.
[2] تذکرة الاولياء / 649.
[3] ميزان الحکمه، ج 5، ص.387.
[4] قال رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم): انا و علي ابوا عنده الامة.
[5] شمع هدايت / 72.
ويژگي هفتم: با حضور قلب و توجه، توأم است
مي فرمايد: بر پا دارندگان بهترين نمازها در صلاة خويش، حضور قلب دارند و حضور قلب، عبارت است از فارغ ساختن دل از ياد ماسويالله که فکر و انديشه ي آدمي را از پرداختن به قول و فعل نماز، باز ميدارد و در اهميت آن همين بس که خداي تعالي فرمود: «اي فرزند آدم! به هر مقدار قلبت به دنيا روي کرد، دوستي ام را از دلت بيرون ميکنم که من هيچ گاه محبت خويش را با دوستي دنيا در يک دل، گرد هم نياورم. خالي کن خويش را براي عبادت من و کردارت را از ظاهر فريبي، پاک گردان تا جامه ي محبت خويش را بر جانت بپوشانم. رو به سوي من کن و خود را براي ديدار من، تهي کن تا در نزد فرشتگان خويش از تو ياد کنم.»[1] .
اگر نه روي دل، اندر برابرت دارم
من اين نماز، حساب نماز، نشمارم
مرا غرض ز نماز، آن بود که پنهاني
حديث درد فراق تو، با تو بگذارم
وگرنه اين چه نمازي بود، که من، بي تو
نشسته روي به محراب و، دل به بازارم؟
از اين نماز ريايي، چنان خجل شده ام
که در برابر رويت، نظر نميآرم[2] .
مي پرسم: اين فراغت چگونه است؟
- حد اعلاي آن که تنها در عبارات معصومين (ع) يافتني است، به قدري ژرفناک و عظما است که در وصف نميگنجد و تنها جلوه هايي از آن که در آيات، روايات و حکايات برشمرده شده، به سمع ما رسيده است.
حکايت
در آثار، آورده اند علي (ع) در بعضي از آن حرب هاي وي تيري به وي رسيد؛ چنان که پيکان اندر استخوان وي بماند. جهد بسيار کردند، جدا نشد. گفتند: «تا گوشت و پوست برندارند و استخوان نشکنند، اين پيکان جدا نشود.» بزرگان و فرزندان وي گفتند: اگر چنين است، صبر بايد کرد تا در نماز شود که ما، وي را اندر ورد نماز چنان ميبينيم که گويي وي را از اين جهان خبر نيست. صبر کردند تا از فرايض و سنن، فارغ شد و به نوافل نماز ابتدا کرد. مرد معالج آمد و گوشت برگرفت و استخوان وي شکست و پيکان، بيرون گرفت و علي اندر نماز، به حال خود بود. چون سلام نماز باز داد، گفت: درد من آسانتر است. گفتند: چنين حالي بر تو رفت و تو را خبر نبود. گفت: اندر آن ساعت که من به مناجات الله باشم، اگر جهان، زير و زبر شود يا تيغ و سنان در من زنند، مرا از لذت مناجات الله از درد تن، خبر نبود.[3] .
سپس مي فرمايد: اين جلوه ها و نيز سطوح و حدود پايين تر آن که در عبادات نماز انديشان پيشين و معاصر، نمايان است، «حضور قلب» را، براي دينمداران ژرف انديش، معنا مينمايد.
مي پرسم: آيا حضور قلب در نماز، سهل الوصول است؟
- براي بيشتر افراد خير؛ چنان که آورده اند: روزي رسول اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) اراده فرمود شتري را به نمازگزاري- که دو رکعت نماز را با حضور قلب کامل به جا آورده- اهدا فرمايد؛ اما فردي به جز مولاي متقيان علي (ع) اقامه ي چنين صلاتي را در کارنامه ي عبادات خويش نيافت و بالتبع به دريافت جايزه از دست مبارک پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز نائل آمد.
- پس به همين دليل است که فرموده اند بعد از اقامه ي نمازي که آراسته به حليه ي آسماني حضور قلب است، گناهي در کارنامه ي عملکرد مصلي باقي نميماند و نيز يک رکعت نماز با توجه، بهتر از هزار رکعت نماز عاري از حضور قلب است؟
- آري، اين فرمايش ها که بيانگر عظمت و قدر و منزلت والاي اين حالت است، مؤيد آن است که همت و اهتمام نمازگزار براي حصول حضور قلب، ضروري است.
حکايت
شبلي، آن سر حلقه ي اهل نياز
بد به صف بوحنيفه، در نماز
تا که از مسجد، برون شد، با شتاب
گفت: «هذا مسجد ام سوق الدواب؟»
بوحنيفه، اين حکايت، چون شنفت
گفت: استر ميخريدم؛ راست گفت!
مي پرسم: کمال حضور قلب، در گرو چيست؟
مي فرمايد: در گرو توام بودن آن با درک معني اعمال و اقوال نماز؛ تعظيم ذات اقدس ربوبي و خوف آگاهانه ناشي از آن، رجاء و بالاخره حيا.
سپس مي فرمايد: «دوامي دل، پنج چيز است؛ هم نشيني اهل صلاح،
خواندن قرآن، تهي داشتن شکم، نماز شب، زاري کردن در وقت سحر.[4] »
با تو، به خرابات، اگر گويم راز
به زان که به محراب کنم، بي تو نماز
اي اول و، اي آخر خلقان، همه تو
خواهي تو مرا بسوز و، خواهي بگداز[5] .
[1] يابن آدم / 85.
[2] مولانا جلال الدين محمد بلخي.
[3] کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، ص 179- 180.
[4] تذکرة الاولياء، ص 420.
[5] عمر خيام نيشابوري.
ويژگي هشتم: با نشاط و سرزندگي همراه است
مي فرمايد: از ديگر ويژگي هاي بهترين نمازها آن است که بر پا دارندگان آن، در کنار دارا بودن حالت خوف و رجا، سرزنده و با نشاط هستند:
بر در ميکده ام، دست فشان خواهي ديد
پاي کوبان، چو قلندر منشان، خواهي ديد
باز، سرمست از آن ساغر مي، خواهم شد
بي هشم مسخره ي پير و جوان، خواهي ديد
از در مدرسه و دير، برون خواهم تاخت
عاکف سايه ي آن سرو روان، خواهي ديد
از اقامتگه هستي، به سفر، خواهم رفت
به سوي نيستي ام، رخت کشان، خواهي ديد
خرقه ي فقر، به يکباره، تهي خواهم کرد
ننگ اين خرقه ي پوسيده، عيان خواهي ديد
باده از ساغر آن دلزده، خواهم نوشيد
فارغم از همه ملک دو جهان خواهي ديد[1] .
مي پرسم: اين نشاط و سرور، ناشي از چيست؟
- معرفت مصلي.
- معرفت به چه؟
- معرفت به حقيقت نماز، نيازمندي خويش و بي نيازي خداي تعالي، برکات محفل انس، بالاتر پريدن از ملائک افلاک نشين و همنوايي با هستي در تسبيح خداوندگار آسمان ها و زمين.
- آيا نشاط نمازگزار در هنگام برپا داشتن صلاة، ميتواند نشأت گرفته از اين امر باشد که وي مجال بر پا داشتن نمازي ديگر را يافته است؟
- آري، نمازگزاران برتر، ضمن شادماني از اين جهت، به اين امر نيز واقف بوده اند که ممکن است اين نماز، آخرين نماز آنان باشد.
- زداينده ي نشاط در اين عرصه چيست؟
- متعددند؛ از جمله: نبود معرفت، پرخوري، پرخوابي، خوردن مال حرام و شبهه ناک و معصيت ورزي.
حکايت
آورده اند: «که روزي حضرت موسي (ع) راهي «طور» شد تا به مناجات با خداي تعالي بپردازد، در ميانه ي راه، کسي او را گفت: يا موسي! از خلاق کائنات بپرس چرا مرا عذاب نميکند با آن که معصيت ورزم؟
کليم الله (ع) پذيرفت؛ اما پس از مناجات با خدا، از کوه به زير آمد؛ در حالي که از فرط حيا و آزرم، سؤال او را مطرح نکرده بود. در اين حال به وي خطاب رسيد که چرا سؤال پرسش کننده را باز نگفتي؟!
گفت: بارالها! سخت شرم داشتم؛ ليکن خود از آن آگاهي.
فرمود: به وي بگو عذابش کرده ام بي آن که خود بداند؛ از آن جا که نماز ميگذارد، اما لذتي از آن نميبرد!»
مي پرسم: نشانه ي برخورداري مصلي از نشاط و سرزندگي چيست؟
مي فرمايد: لذت بردن از راز و نياز با حضرت دوست (جل جلاله)، به پيشواز نمازهاي واجب شتافتن، اقامه ي نوافل و خستگي ناپذيري در عرصه ي عبادت.
حکايت
از علامه ي اميني پرسيدند: «شما از خواندن هزار رکعت نماز در هر شب، خسته نميشويد؟
فرمود: مگر ماهي از شنا، خسته ميشود که من از اقامه ي نماز خسته شوم؟.»
[1] ديوان امام.
ويژگي نهم: با تذلل و تضرع، توأم است
مي فرمايد: بهترين نمازها در حالي، برپا داشته ميشوند که مصلي، در پيشگاه قدس ربوبي، تذلل و تضرع داشته باشد؛ چه خداي تعالي، آدمي را براي عبادت آفريد و تذلل و تضرع وي را، در آن حال پسنديد.
حديث قدسي
«اي فرزند آدم! در هنگام عبادت من، تضرع داشته باش؛ در غير اين صورت نسبت به تو، چند کار انجام ميدهم: دلت را پر از فقر و نياز، دستت را در سعي و تلاش دنيا، جسمت را رنجور و خسته، و سينه ات را آکنده از غم و اندوه قرار ميدهم و نيز دعايت را مستجاب نميکنم و دنيايت را همراه سختي و روزي ات را اندک ميگردانم![1] .
حکايت
«بزرگي، مريدي داشت که او را از همه عزيزتر ميداشت. ديگران را غيرت آمد. شيخ به فراست بدانست، گفت: ادب و فهم او از همه زيادت است. ما را نظر بر آن است، امتحان کنيم تا شما را معلوم شود. فرمود تا بيست مرغ آوردند و گفت هر مريدي يکي را بردارد و جايي که کسي آن ها را نبيند، بکشند و بياورند. همه رفتند و بکشتند و باز آمدند، الا آن مريد که مرغ، زنده باز آورد. شيخ پرسيد: چرا نکشتي؟ گفت: از آن که شيخ فرموده بود جايي که کسي نبيند و من هر جا رفتم، حق تعالي ميديد.[2] »
مي گويم: پس با اين حساب تضرع، رهاورد خدا ترسي آگاهانه است.
مي فرمايد: آري، چه از يک سو در قرآن کريم ميخوانيم «فقط از بين بندگان خدا، دانايان هستند که از خدا ترس دارند.»[3] و از ديگر سو در روايت آمده است: «هر کس به واسطه ي ترس از خدا به اندازه ي بال مگسي، اشک از ديده ريزد، خدا در روز واهمه ي بزرگ [روز قيامت] او را ايمن ميگرداند.»[4] .
حکايت
پس از آن که علي (ع) از دنيا رفت، مردي به نام «ضرار» که از ياران آن حضرت بود، با معاويه، رو به رو شد. معاويه خطاب به وي گفت: ميخواهم علي را برايم وصف کني. ضرار گفت: شبي حضرتش را در محراب عبادت ديدم؛ در حالي که از خوف خدا، چونان مار گزيده اي به خود ميپيچيد و چون غرقه ي درياي اندوه و محن ميگريست و ميفرمود: «آه، آه از آتش دوزخ!» معاويه از شنيدن اين عبارات، محزون شد و گريست.[5] .
[1] يابن آدم / 70- 71.
[2] تذکرة الاولياء، ص 439.
[3] فاطر / 28.
[4] روضة الواعظين، ص 452.
[5] هزار و يک نکته درباره ي نماز / 142.
ويژگي دهم: با کار و فعاليت، همراه است
مي فرمايد: نمازگزاران برتر، که توفيق اقامه ي بهترين نمازها را دارند، در متن جامعه و در ميان مردم هستند؛ در حالي که دوشادوش ديگران براي آبادي و عمران دارالاسلام، رفع نيازهاي امت اسلامي، تأمين معاش خود و اهل بيت خويش و نيز دستگيري از نيازمندان و محرومان، علم آموزي و مانند آن تلاش ميکنند. آنان ضمن اين که ميکوشند جامه شان در گذر از پيچ و خم زندگي روزمره و مسائل و امور آن، به غبار دنيا و دنياخواهي- که آفت معنويت و عبادت راستين است- آلوده نگردد؛ از گوشه گيري و انزوا به قصد عبادت و تهجد، که سربار ديگران شدن را به بار ميآورد، نيز دوري ميجويند؛ چه ميدانند رهبانيت آن گونه که ديگران به آن معتقدند، در شريعت آسماني اسلام، جايگاهي ندارد و انسان مؤمن ميبايست ضمن اجتناب از آن به عبادت واقعي که کار و کوشش نيز جزئي مهم از آن است، روي آورد و در اهميت کار و کوشش، همين بس که فرموده اند «الکاد لعياله کالمجاهد في سبيل الله.»[1] .
حکايت
«يکي از ياران امام پنجم (ع) گويد: روزي از مدينه خارج شدم و حضرت باقر (ع) را ديدم که عرق ريزان بر روي زميني زراعي به کار، مشغول است، با خود گفتم عجبا! مهتر و بزرگ قريش در اين هواي گرم و طاقت فرسا، در طلب دنيا است! پسنديده است او را نصيحت و موعظت کنم. پس به نزد حضرتش رفته، سلام کردم. نفس زنان و عرق ريزان، سلامم را پاسخ داد. گفتم خوب است فردي از بزرگان قريش با چنين حالي در طلب دنيا باشد؟! اگر در اين لحظه، مرگ شما فرا رسد، چه مينماييد؟ فرمود: به خدا سوگند اگر در اين حال مرگم فرا رسد، به عبادت خداي تعالي بوده ام؛ چه به واسطه ي آن، خود را از نيازمند بودن به تو و مردم، بازداشته ام.[2] »
مي پرسم: نماز چگونه آدمي را به تلاش و پويايي برميانگيزاند؟
مي فرمايد: با فراهم آوردن بهترين و کارآمدترين عرصه، جهت استعانت از درگاه خداوند متعال؛ چه مصلي در نماز و در مقام عظماي حضور، ابتدا با گفتن «اياک نعبد» بندگي و تذلل خود را در پيشگاه قدس ربوبي که گردن تمامي گردنفرازان در برابر آن، خم است، يادآور ميشود و آن گاه با گفتن «اياک نستعين» از حضرتش (جل عظمة) ياري ميجويد؛ استعانت براي دستيابي به سعادت دارين و رستگاري جاويدان.
سپس مي فرمايد: نمازگزاران برتر، اگر چه همواره به تسبيح خداي متعال ميانديشند و کردارشان در حکم عبادت است، اما ساعات شبانه روز خويش را تقسيم ميکنند؛ بخشي براي عبادت- به معناي خاص- بخشي براي تحصيل مخارج زندگي و علم آموزي، بخشي براي مؤانست با اعضاي خانواده، بستگان و مؤمنين و بخشي براي ساير امور از قبيل توجه به شؤون زندگي اجتماعي، تفريح و ساير موارد.
- مهم ترين قصد و هدف آنان از اين تقسيم بندي چيست؟
- چند بعدي بودن شخصيت وجود آدمي؛ آن گونه که پروردگار جهانيان، پسنديده و به آن امر فرموده است و نيز پرهيز از افراط ها و تفريط ها.
[1] بوستان حديث / 32.
[2] منتهي الامال، ص 742.
ويژگي يازدهم: با مسئوليت پذيري و امر به معروف و نهي از منکر، همراه است
مي فرمايد: نمازگزاران برتر، نسبت به سرنوشت خويش و امتي که به آن تعلق دارند و جهاني که در آن به سر ميبرند، احساس مسئوليت ميکنند، تا آن جا که بنا به تعبير قرآن کريم در برنامه ي عبادي خود «امر به معروف و نهي از منکر» را با «نماز» همراه ساخته و بدان اهتمام ورزيده اند: «ياران خدا، همان کساني هستند که هر گاه در زمين، آن ها را قدرت بخشيديم، نماز را بر پا ميدارند و زکات ميدهند و امر به معروف و نهي از منکر ميکنند؛ و پايان همه ي کارها از آن خدا است.»[1] .
مي پرسم: رابطه ي موجود ميان بهترين نمازها و فريضه ي ياد شده چگونه است؟
- رابطه اي تنگاتنگ و مستمر؛ چرا که اصولاً فلسفه ي وجودي امر به معروف و نهي از منکر، ممانعت از در افتادن آدمي به چاه ضلالت و گمراهي است؛ همان هدف و مقصود والايي که مصحف خدا، انجام آن را در يد قدرت فريضه ي انسان ساز نماز قرار ميدهد: «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنکر»[2] .
- پس با اين اوصاف، مصداق اعلاي امر به معروف و نهي از منکر در نماز، متجلي است.
- آري، کاملترين نوع امر به معروف و نهي از منکر را ميبايست در نماز جست؛ چرا که اين نماز است که در سايه سارش، بيني شيطان به خاک ماليده ميشود و رايحه ي جانفزاي ايمان در آفاق و انفس جلوه گر ميشود.
سپس مي فرمايد: بدين ترتيب شعاع تأثير نهي بهترين نمازها، بسيار گسترده است.
- چگونه؟
- بهترين نمازها، نه تنها نمازگزار را از پرداختن به زشتي ها و بدي ها باز ميدارد، بلکه ديگران را نيز به صراط مستقيم الهي ميکشاند.
- آيا اشاره ي اخير حضرت عالي به اقامه ي جمعه و جماعات است؟
- آري، اشاره به همان ها است که در سايه سارشان مظاهر ضد ديني، رنگ ميبازد و شميم معنويت، شهرها و آبادي ها را در بر ميگيرد؛ ضمن آن که سيل خروشان جمعيتي که راهي مساجد و مصلا ها ميشود، افراد بي تفاوت و غافل را نيز به تکاپو و حرکت در مسيري که خداي تعالي، مؤمنان را به آن، فراخوانده، وا ميدارد: «يا ايها الذين آمنوا اذا نودي للصلوة من يوم الجمعه فاسعوا الي ذکرالله و ذروا البيع ذلکم خير لکم ان کنتم تعلمون.»[3] .
سپس ميفرمايد: متروک شدن امر به معروف و نهي از منکر، تسلط و اشراف طواغيت و ستمکاران را بر جامعه به دنبال دارد؛ هم آنان که اولين برنامه ي اجرايي حاکميت منحوس شان متزلزل ساختن عماد خيمه ي اسلام (نماز) ميباشد.
آن گاه ميافزايد: آري، ارزشي، بر نمازي که توأم با امر به معروف و نهي از منکر نباشد، مترتب نميباشد.
حکايت
خداي تعالي، يوشع بن نون (ع) را گفت که من از فلان قوم چهل هزار نيک مرد و شصت هزار بد مرد را، هلاک خواهم کرد. گفت: ملکا! نيکان چه کرده اند؟ گفت: نيکان از بهر من بر، بدان خشم نميگيرند و با آنان نشست و برخاست ميکنند...[4] و[5] .
[1] حج / 41.
[2] عنکبوت / 45.
[3] جمعه / 9.
[4] رسائل جرجاني، ص 131.
[5] امر به معروف و نهي از منکر، شرائطي دارد که در رسائل توضيح المسائل به آن ها اشاره شده است.
ويژگي دوازدهم: با آرامش و طمأنينه، به پا داشته ميشود
مي فرمايد: از ديگر ويژگي هاي بهترين نمازها، يکي هم آن است که مصلي، آن ها را با آرامش و طمأنينه به پا ميدارد؛ چه نماز، ذکر خدا است و دل به ذکر خدا، قرار مييابد: «الا بذکر الله تطمئن القلوب.»[1] .
مي پرسم: آرامش دروني يا بيروني؟
- هر دو؛ هم آرامش دروني که نشأت گرفته از محبت است و هم آرامش بيروني که عبارت از نبود تعجيل جهت به پايان رسانيدن ذکر است.
- اين، از چه نشأت ميگيرد؟
- از آن.
- مقصود از محبت که سرچشمه ي آرامش درون است، چيست؟
- دوست داشتن حضرت دوست (جل و علا) است که توکل و رضا از لوازم آنند: «و من الناس من يتخذ من دون الله اندادا يحبونهم کحب الله و الذين آمنوا اشد حبا لله.»: برخي از مردم نادان غير خدا را همانند خدا گيرند و چنان که خدا را بايست دوست داشت به آن بتان دوستي ورزند، ليکن آن ها اهل ايمانند کمال محبت و دوستي را فقط به خدا مخصوص دارند.[2] .
- توکل چيست؟
- امر خود را، به خداي تعالي وانهادن و حضرتش را، کافي دانستن؛ همان گونه که قرآن کريم ميفرمايد:
«من يتوکل علي الله فهو حسبه.»[3] .
- لازمه ي آن چيست؟
- آن که آدمي به خود و توانايي هايش به ديد شروط و اسبابي که حضرت حق (جل و علا) جهت وقوع چيزها قرار داده، بينديشد و در راه او (جل جلاله) از آن ها بهره گيرد.
حديث
رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از جبرئيل پرسيد: توکل به خدا چيست؟
گفت: بداني که مخلوق، سود و زيان، بخشش و منعي به تو نميرساند و از غير خدا کاملاً مأيوس شوي. اگر انسان به اين درجه رسيد؛ جز براي خدا کار نميکند و از غير خدا نميهراسد و جز به خدا اميدي ندارد و اين حقيقت توکل است.[4] .
- مقصود از رضا چيست؟
- راضي بودن بنده از خدا است که رضاي الهي را، موجب ميشود: «رضي الله عنهم و رضوا عنه.»[5] .
يکي، درد و، يکي درمان پسندد
يکي، وصل و، يکي هجران پسندد
من از درمان و، درد و، وصل و، هجران
پسندم، آن چه را، جانان پسندد[6] .
- ثمره ي رضا چيست؟
- آرامشي حقيقي، که ريشه دار و پايدار است.
حکايت
از بزرگي پرسيدند: از رضا، در خود چه اثري يافته اي؟ گفت: از مرتبه ي رضا، بويي به من نرسيده است و مع ذلک اگر از ذات من، پلي بر دوزخ سازند و خلايق اولين و آخرين را بر آن پل گذرانند و به بهشت رسانند؛ و مرا تنها در دوزخ کنند، ابداً در دل من، در نيايد که چرا خط من تنها اين است به خلاف خطوط.[7] .
[1] رعد/ 28.
[2] بقره / 165.
[3] طلاق / 3.
[4] تفسير نور، ص 214.
[5] مائده / 119.
[6] دو بيتي هاي باباطاهر، ص 29.
[7] اوصاف الاشراف / 88.
ويژگي سيزدهم: با اخلاص، توأم است
مي فرمايد: اخلاص که بنيان و عماد ستون دين است، عبارت است از اين که حيات و ممات آدمي براي خداي تعالي باشد: «قل ان صلاتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين.»؛ بگو نمازم و عبادتم و زندگاني و مردنم خالصاً براي خداوندي است که پروردگار عالميان است.[1] .
مي پرسم: اهميت آن تا کجاست؟
- تا آن جا که سستي آن، تباهي سراي دين و خدشه دار شدن آن، بطلان طاعات و عبادات را، موجب ميشود.
حکايت
زاهدي، مهمان پادشاهي بود. به طعام بنشستند. کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند، بيش از آن کرد که عادت او؛ تا ظن صلاحيت در حق او، زيادت کنند.
ترسم نرسي به کعبه، اي اعرابي!
کين ره، که تو ميروي، به ترکستان است
چون به مقام خويش آمد، سفره خواست تا تناولي کند. پسري صاحب فراست داشت، گفت: اي پدر! باري به مجلس سلطان، در طعام نخوردي؟ گفت: در نظر ايشان چيزي نخوردم که به کار آيد. گفت: نماز را هم قضا کن که چيزي نکردي که به کار آيد.
اي هنرها، گرفته بر کف دست
عيبها، برگرفته، زير بغل
تا چه خواهي خريدن، اي مغرور!
روز درماندگي، به سيم دغل[2] .
مي پرسم: عامل سستي آن چيست؟
مي فرمايد: ريا که به واقع، شرک است و همزاد نفاق و دورويي و عبارت است از تظاهر فرد به تعبد، نيکوکاري و پاکدامني به منظور جلب مردم به خود. در روايت ميخوانيم در روز قيامت، فرياد زننده اي- به طوري که اهل محشر بشنوند- فرياد ميزند و ميگويد: کجا هستند کساني که مردم را پرستش ميکردند؟! بپا خيزند و پاداش خود را از آناني که اعمال شان را براي آنان انجام ميدادند، بگيرند؛ البته من عملي را که چيزي از دنيا و اهل دنيا در او منظور بوده، نميپذيرم.[3] .
- اخلاص در منظر نمازگزاران برتر چگونه است؟
- آنان حتي از اين که لذت روحي و معنوي ناشي از عبادت، سبب نمازخواندن شان باشد، به خداي تعالي پناه ميبرند؛ چه معتقدند ذره اي از عبادتشان نيز نبايد براي غير خدا باشد؛ حتي اگر مقصود از غير خدا لذت روحي و معنوي باشد.
- مصلي چگونه ميتواند به نهايت اخلاص، دست يابد؟
- بنا بر روايت، نمازگزار به نهايت اخلاص نميرسد، مگر اين که دوست نداشته باشد، به واسطه ي کاري که براي خدا انجام ميدهد، مورد ستايش قرار گيرد.[4] .
- حکم عبارتي که درصد اندکي از آن، به اخلاص، آراسته نيست، چيست؟
- باطل و بيهوده است؛ چنانکه حضرت باري تعالي (جل جلاله) در حديثي قدسي فرمود: «من بهترين شريک هستم. کسي که کاري انجام دهد و هم مرا در نظر گيرد و هم غير مرا، من آن عمل را نميپذيرم و همه اش را به شريک خود ميبخشم. من فقط عملي را ميپذيرم که غير من کسي در نظر نباشد.»[5] .
[1] انعام / 162.
[2] کليات سعدي / 112.
[3] روضة الراعظين / 414.
[4] همان.
[5] محجة البيضاء، ج 6، ص 144.
ويژگي چهاردهم: در حد توان به جماعت، خوانده ميشود
مي فرمايد: بهترين نمازها به جماعت، بر پا داشته ميشوند و در اهميت اقامه ي جماعت، همين بس که پيامبر عظيمالشأن اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: «فرشته ي وحي، آن قدر مرا بدان سفارش نمود که گمان کردم نماز بدون جماعت پذيرفتني نيست.»[1] .
مي گويم: لزوم اين کار در چيست؟
- همين سؤال را «ابن سينا» از «ابوسعيد» پرسيد و جواب شنيد که مثل جماعت، مثل مصابيح رخشنده اي است که در کنار هم، جايي تاريک را روشني بخشيده اند و اگر يک يا چند تا از آن ها به دليلي کم سو و يا خاموش شوند، به واسطه ي فروزندگي و نورانيت ديگر چراغ ها فضا، نوراني باقي ميماند؛ در حالي که اگر يک چراغ در آن جا ميبود و آن يک نيز به خاموشي ميگراييد، ظلمت، حاکم ميشد.[2] .
- مزيت نماز جماعت، بر فرادا در چيست؟
- در وجوه متعدد؛ از جمله اين که ثواب مترتب به جماعت نسبت، به فرادا قابل مقايسه نيست؛ چنان که در حديث ميخوانيم ثواب مندي نماز جماعتي که ده نفر در آن شرکت جسته اند، به قدري چشم افسا است که اگر تمام درياها مرکب، تمام درختان، قلم و جميع انسان ها و جن ها و ملائکه، نويسنده شوند، کتابت ارزش و ثواب يک رکعت از آن نيز ميسور نيست؛ هم چنين اگر فردي ممتاز در بين جماعت باشد، ديگران نيز از عنايات قدسيه اي که بر نماز او مترتب است، بهره مند ميگردند؛ ضمن آن که مواردي از قبيل شک در تعداد رکعات و نبود حضور قلب و مانند آن نمازگزاران را تهديد نمينمايد؛ ادعيه، زودتر و بهتر در معرض اجابت قرار ميگيرند، مؤمنين از حال يک ديگر و از اوضاع و احوال دارالاسلام، اطلاع مييابند، تفرقه، رنگ ميبازد، رايحه ي معنويت، فراگير ميشود و موارد بسياري از اين دست.
- آيا آگاهي نسبت به همين برکات عديده است که دلدادگي حيرت انگيز نمازگزاران برتر، به اقامه ي جماعت را، موجب شده است؟
- آري.
حکايت
آن يکي ميرفت، در مسجد، درون
مردم از مسجد، همي آمد، برون
گشت پرسان که جماعت را، چه بود
که ز مسجد، ميبرون آيند، زود؟
آن يکي گفتش، که پيغمبر، نماز
با جماعت کرد و، فارغ شد، ز راز
تو کجا در ميروي، اي مرد خام؟!
چونک پيغمبر، بدادست السلام
گفت آه و دود، از آن آه، شد برون
آه او، ميداد از دل، بوي خون
آن يکي از جمع گفت اين آه را
تو، به من ده و آن نماز من، تو را
گفت دادم آه و، پذرفتم نماز
او، ستد آن آه را، با صد نياز
شب به خواب اندر، بگفتش هاتفي
که خريدي، آب حيوان و، شفي
حرمت اين اختيار و، اين دخول
شد نماز جمله ي خلقان، قبول[3] .
حاتم اصم ميگويد: «روزي نماز جماعت از من فوت شد و تنها يک نفر مرا تعزيت گفت؛ آن هم «اسحاق بخاري» و اگر فرزندم از دست ميرفت، بيش از 10 هزار نفر به تسليت و تعزيت من ميآمدند؛ زيرا مصيبت دين در نظر مردم از مصيبت دنيا سبک تر است.»[4] .
مي پرسم: اگر نمازگزاران برتر به مسجد و جماعت، دسترسي نداشته باشند، چه ميکنند؟
مي فرمايد: در سراي خويش و با همسر و فرزندان، اقامه ي جماعت مينمايند.
- و در نبود يا معذور بودن آنان؟
- نماز فراداي شان ارزش جماعت دارد؛ چنانکه در حديثي آمده است،
«نيت المؤمن خير من عمله» و در حديث ديگري ميخوانيم که: «المؤمن وحده جماعة.»[5] .
[1] مناهج الشارعين / 213.
[2] هزار و يک نکته درباره ي نماز.
[3] مثنوي معنوي، ج 2، ص 401.
[4] 4هزار و يک نکته درباره ي نماز، ص 507؛ اسرار الصلوة و مهماتها / 90.
[5] نور مؤمن/ 39.
ويژگي پانزدهم: با نوافل و نمازهاي مستحبي، همراه است
مي فرمايد: از ديگر خصائص بهترين نمازها، همراهي آن ها با نوافل است؛ خاصه نماز شب که بنا بر روايات، جان ايمان است و رسيدن به درجات رفيع دين، بدون آن، ميسور نيست و در اهميت آن، همين بس که اقامه ي آن بر رسول گرامي اسلام حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم) واجب بود، علي (عليه السلام) در تمام عمر شريفش حتي در سخت ترين شب جنگ صفين (ليلة الهرير) آن را به پا داشت؛ بيبي فاطمه ي زهرا (س) شبي را بدون آن، سحر نفرمود؛ امام حسن مجتبي (عليه السلام) چونان جد معظم و پدر و مادر گرامي اش، به آن عنايت داشت؛ امام حسين (عليه السلام) در شب شهادتش چونان هميشه آن را اقامه فرمود؛ حضرت زينب (سلام الله عليها) در سفر اسارت نيز آن را از ياد نبرد و حضرات ائمه ي اطهار (سلام الله عليهم اجمعين) نماز شب را در سفر و حضر، در تندرستي و بيماري و در منزل يا زندان طواغيت، اقامه فرمودند؛ آن هم با آن کيفيت بسيار عالي و مشعشع که وصف ناپذير است و حيرت انگيز.
حکايت
امام مجتبي (عليه السلام) فرمود: شبي تا سحر، مادرم فاطمه (سلام الله عليها) در محراب عبادت به نماز شب، ايستاده و پيوسته در رکوع و سجود و قيام و دعا بود و براي مؤمنين و مؤمنات دعاي بسيار فرمود؛ در حالي که از خود، يادي نکرد. پس گفتم: مادر جان! چرا همان گونه که در حق ديگران دعا کردي، براي خويشتن نفرمودي؟ فرمود: فرزندم! اول همسايه، بعد خانه.[1] .
نکته
از «حسن بصري» نقل شده که ميگفت: «حضرت فاطمه (س) عابدترين امت بود و در عبادت حق تعالي، آن قدر بر پا ميايستاد که پاهاي مبارکش، ورم ميکرد.[2] »
سپس مي فرمايد: نمازگزاري که در دل شب، شادمانه و شيفته، سر از بستر برميدارد تا در خلوت خويش با خداي تعالي سفره ي دل خود را- دور از چشم اغيار بگشايد- پيش از هر چيز، خدا دوستي خود را به اثبات رسانده است؛ چنان که حضرت حق (جل عظمته) در روايتي قدسي فرمود: «دروغ ميگويد کسي که ميپندارد مرا دوست دارد و آنگاه که تاريکي شب، همه جا را فرا ميگيرد، ميآرمد و مرا از ياد برده، در خاطر نميآورد. آيا هر دلشده اي در پي خلوت با دلدار خود نيست؟!»[3] .
مي پرسم: تأثير نوافل و نمازهاي مستحبي، بر نمازهاي واجب، چگونه است؟
- باعث نيکويي و تکامل آن ها ميشود؛ چنان که در روايت آمده است که امام زينالعابدين (ع) فرمود: «نماز نمازگزار، پذيرفته نميشود، جز آن چه با حالت توجه، خوانده شده است. «ابو حمزه ثمالي» عرض کرد: پس با اين وصف، ما هلاک شديم؟ حضرت فرمود: خير چنين نيست، بلکه خداي تعالي، نماز شما را با نوافل، تمام ميکند.»[4] .
[1] منتهي الامال / 178.
[2] همان.
[3] اسرار الصلوة / 454.
[4] هزار و يک نکته درباره ي نماز / 28؛ اطيب البيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 161.
ويژگي شانزدهم: با جهاد و کارزار، توأم است
مي فرمايد: بهترين نمازها با جهاد، توأم است.
مي پرسم: «جهاد اکبر يا اصغر؟»
- هر دو؛ خاصه جهاد اکبر که اهميت بيشتري بر آن، مترتب است.
حکايت
صحابه وقتي از يک غزوه، برميگشتند و به پيروزي خود و شکست خصم شان دلشاد بودند، پيغمبر فرمود: «رجعلنا من الجهاد الاصغر الي الجهاد الاکبر» يعني از رزم کهين بازآمديم به سوي کارزار مهين.[1] .
اي شهان! کشتيم ما، خصم برون
ماند خصمي زو بتر، در اندرون
کشتن اين، کار عقل و هوش نيست
شير باطن، سخره ي خرگوش نيست
دوزخ است اين نفس و، دوزخ اژدهاست
او به درياها، نگردد کم و کاست
هفت دريا را، در آشامد هنوز
کم نگردد، سوزش آن، خلق سوز
سنگ ها و کافران سنگدل
اندر آيند، اندرو، زار و خجل
هم نگردد، ساکن از چندين غذا
تا ز حق آيد، مرا در اين ندا
سيرگشتي، سير؟ گويد: ني هنوز
اينت آتش، اينت تابش، اينت سوز
عالمي را، لقمه کرد و، در کشيد
معده اش، نعره زنان «هل من مزيد»
حق، قدم بر وي نهد، از لامکان
آن که او ساکن شود، از کن مکان
چون که جزو دوزخ است، اين نفس ما
طبع کل، دارد هميشه، جزوها
اين قدم، حق را بود، کو را کشد
غير حق، خود کي کمان او کشد؟
در کمان، ننهند الا تير راست
اين کمان را، باژگون کز تيرهاست
راست شو، چون تير، واره از کمان
کز کمان، هر راست بجهد، بيگمان
چونک واگشتم، ز پيکار برون
روي آوردم، به پيکار درون
«قد رجعنا من جهاد الاصغر»يم
با نبي، اندر جهاد اکبريم
قوت از حق، خواهم و، توفيق و، لاف
تا به سوزن، برکنم اين کوه قاف
سهل، شيري دان، که صف ها بشکند
شير، آن است آن که، خود را بشکند[2] .
[1] نخجيران / 166.
[2] مثنوي معنوي، ج 1، ص 85- 86.