■ پرتو اذان
مقدمه
افراد بشر از ديرباز هنگامي که با همنوع خود روبرو مي شدند و به بـرقـراري ارتبـاط فکري و عاطفي يا اطلاع رساني با همديگر احساس نياز مي نمودند با علائم و نشانه هايي منظور خود را بيان مي کردند. به تدريج اين علائم و نشانه ها، تبديل به زبان و گويش گرديد که در جهان امروز ميان طوايف و گروه هاي اجتماعي زبان هاي مختلفي رايج است و در هر زبان نيز ممکن است گويش ها، لهجه ها و اصطلاحات متفاوتي متداول باشد.
با اين که امروزه زبان هاي زنده ي دنيا بصورت علم درآمده و در مدارس و دانشگاه ها تدريس مي شود و هر يک داراي قواعد، دستورات، صرف و نحو خاص خود مي باشد؛ مع الوصف هنوز هم در بعضي از موارد براي تبادل منظور يا اعلام و ابلاغ پاره اي اطلاعات و هشدارها به جاي الفاظ از علائم و رنگ ها يا صداهاي مخصوص استفاده مي شود. مثلاً در راهنمايي و رانندگي از رنگ چراغ، براي اعلام خطر از آژير، جهت اعلام وقت از زنگ ساعت و... بهره مي گيرند. در ارتباطات نيز تا چندي پيش از الفباي مورس[1] استفاده مي شد.
در بين اقوام، اديان و جوامع مختلف براي مشخص نمودن زمان معيّن يا اعلام موضوع خاص، علائمي همچون برافروختن آتش، نواختن موزيک مخصوص، جار زدن در معابر، دميدن در بوق و شيپور، به صدا درآوردن ناقوس کليسا (مثلاً در کليساي معروف نوتردام پاريس) يا زنگ ساعت بزرگ شهر (مانند ساعت بيگ بن لندن) مورد استفاده قرار مي گرفت که هنوز هم بعضي از آن ها متداول است ولي هيچ يک از اين علائم و اصوات به جز يک اعلام ساده نيست و فرهنگ خاصي را به همراه ندارد.
در اسلام از سال اوّل هجرت به امر الهي و تأکيد پيامبر اکرم(ص) براي اعلام وقت فريضه نماز، «اذان» متداول شد که همراه و دربرگيرنده «پيام فرهنگي» خاصي مي باشد.
به عبارت ديگر: «اذان» سرفصل اعلام فرهنگ اسلام و اصول عقايد دين يعني ايمان به توحيد، نبوّت (درباره امامت يا شهادت ثالثه بعداً اشاره خواهد شد) و سرمايه گذاري براي معاد است که ضمن آن وقت اقامه ي نماز را نيز به آگاهي مردم مي رساند تا آمادگي ورود به نماز يعني معراج مؤمن را پيدا کنند.
در اين نوشته مختصر، سعي شده است به «پيام فرهنگي اذان» پرداخته شود ولي موارد مفصل ديگري وجود دارد که در حد نياز به آن اشاره گرديده است.
[1] الفباي مورس قراردادي بصورت خط و نقطه (- و 0) بود که از طريق وسايل مخابراتي (باسيم و بي سيم) از مبدأ مشخص به مقصد معيني فرستاده مي شد و براي هر يک از حروف، ترکيبي از خط و نقطه بکار مي رفت ولي با پيشرفت ارتباطات فعلاً منسوخ شده است.
معناي لغوي اذان
کلمه ي اذان از ريشه «اذن» گرفته شده است که در فرهنگ واژه ها داراي معاني مختلفي است که اهمّ آن عبارتند از: دانستن ـ ميل و اراده پيدا کردن ـ اجازه و دستور دادن ـ اعلام کردن[1] .
از مجموع معاني اذان چنين برمي آيد که مفهوم آن اغلب «اعلام توأم با موافقت و ايمان» مي باشد و در اطلاق اذان به محتواي آن نيز چنين مفهومي متبادر به ذهن ميگردد.
در کلام الهي قرآن مجيد مصدر ديگري به معناي اذان به کار رفته است و آن کلمه «نداء» مي باشد که معناي آن «آوا» و «آواز بلند» است[2] و وقتي با کلمه «صلاة» همراه شود مفهوم خاص «اذان» به خود مي گيرد[3] .
مجدداً يادآور مي گردد: از مجموع معاني اذان چنين برمي آيد که مفهوم آن «اعلام و طلب توأم با موافقت و اعتقاد» مي باشد و دراطلاق «اذان» به آن چه محتواي آن است چنين مفهومي به نظر متبادر مي گردد.
بنابراين مي توان گفت در اذان مؤلفه هاي زير وجود دارد: اعلام وقت نماز، اظهار ايمان شخصي گوينده (به: توحيد ـ نبوّت ـ ولايت و معاد) که در حقيقت به نمايندگي گروه کثيري مي باشد، توصيه و امر ديگران به شتاب به سوي نماز، تشويق و ترغيب به رستگاري، امر به نيکوکاري و تأکيد بر نماز به عنوان بهترين عمل نيک و تأکيد مجدد بر عظمت و يکتائي حضرت حق (تکبير و تهليل).
[1] مفردات الفاظ القرآن ـ (راغب اصفهاني): «و ا لاذن في شيءٍ: اعلام با جازته و الرخصة فيه ـ اي بارادته وامره ـ بعمله: ولکن بين العلم والاذن فرق فان الاذن اخص ولايکاد يستعمل الّافي ما، ـ فيه مشيئةًًٌ به ـ راضاً عندالعمل ام لم يرض به». و همچنين المنجد.
[2] المنجد.
[3] سوره مائده58 و سوره جمعه 9.
جمله هاي اذان
بنابر روايات شيعه[1] تعداد جملات اذان 18 جمله مي باشد که در کلمه ي «الله» محصور است:
الله اکبر(4بار) ـ اشهد أن لا اله الّا الله (2 بار) ـ اشهد انَّ محمّداً رسول الله (2 بار) حيَّ علي الصلوة (2 بار) - حيّ علي الفلاح (2 بار) ـ حيّ علي خير العمل (2 بار) ـ الله اکبر (2بار) ـ لا اله الّا الله (2بار).
توضيح آنکه: اشهد انّ علياً ولي الله (يا حجة الله) تنها نزد شيعه اماميه استحباباً گفته مي شود.
نزد اهل تسنن بنابر قول غالب تعداد جملات اذان 15 جمله است زيرا: «حـيّ عـلي خير العمل» گفته نـمي شـود و «لا اله الّا الله» در پايـان يکبـار قرائت مي گردد ولي در اذان نماز صبح به جاي «حيّ علي خير العمل» عبارت «الصلوة خيرً من النوم» ذکر مي گردد. [2] .
[1] وسايل الشيعه ج 4 ص 642 و 643 باب کيفية الاذان و الاقامه وعدد فصولها و جملة من احکامها.
[2] الفقه علي المذاهب الخمسة ج 1 ص 103.
مأخذ جملات اذان
پس از هجرت حضرت ختمي مرتبت از مکه به مدينه با دعوت به اسلام، عده اي از اهالي مدينه به آن گرويدند و چون عده اي هم همراه پيامبر يا مقارن هجرت او از مکه به مدينه آمده بودند، جمع مسلمين رو به فزوني گذاشت (مهاجرين و انصار) و انبوه زيادي جهت اداي فريضه ي نماز حاضر مي شدند. بنابراين جهت اطلاع رساني به يک جمعيت زياد ايجاب مي کرد که وسيله ي مناسبي به کار گرفته شود.
با توجّه به اين که پيروان اديان ديگر براي اعلام وقت عبادت هريک شيوه و ابزاري را به کار مي بردند؛ مثلاً: يهوديان از بوق و شيپور و مسيحيان از ناقوس استفاده مي کردند، مسلمانان نيز ضرورت کاربرد وسيله اي را احساس مـي کـردنـد و ايـن مـوضوع در نـزد پيامبر(ص) نيزمورد شور و بحث قرار مي گرفت.
درباره ي اين که چگونه جملات اذان تشريع شد اقوال و روايات مختلفي ذکر گرديده است که مي توان آن ها را به سه دسته تقسيم کرد:
الف ـ عده اي منشاء اذان را وحي الهي به وسيله ي انشاء آن توسط فرشتگان در معراج گفته ا ند.
ب ـ دسته اي ديگر الهام جملات اذان را در رؤيا به بعضي از اطرافيان پيامبر(ص) نقل کرده اند.
ج ـ دسته ي ديگري از روايات حاکي از اين است که تشريع اذان در روي زمين به وسيله ي وحي به پيامبر (ص) در سال اوّل هجرت بوده است. ضمن اين که انشاء آن توسط فرشتگان در معراج پيامبر (ص) را نيز رد نمي کنند.
حال هريک از اين سه دسته روايت مورد بحث قرار مي گيرد:
ممکن است اين سؤال مطرح شود که بالاخره واقعيت منشاء اذان واحد است؛ پس چرا روايات مختلف نقل شده است؟!
چنين به نظر مي رسد و قرائن و شواهد نيز حاکي ازاين است که از ابتداي بعثت حضرت نبي اکرم(ص) مخالفت ها و کارشکني ها به اشکال مختلف به وسيله ي کفار معاند يا منافقين در راه پيشبرد دعوت آن حضرت و توسعه ي گرايش افراد به اسلام ايجاد مي شد و پاره اي از اين مخالفين که مبارزه مستقيم وحمله از روبرو و آشکار را کارآمد نمي ديدند حيله هاي نفاق افکنانه اي به کار مي بردند تـا شـايد خللـي در ايمان گروندگان به اسلام پديدآورند. بعضي از اين نيرنگ ها به صورت نقل روايات دروغ و بي پايه بود. هر چه از زمان بعثت دور شويم اين گونه روايات را بيشتر مشاهده مي کنيم. مثلاً گفته اند که ابن ابي العوجاء بيست و پنج هزار روايت ساختگي منتشر کرده است.
البته علماي روايت سعي وافر در تشخيص صحت روايات و جدا کردن درسـت از نـادرست آن کـرده انـد ولي يکي از ابزارهاي اين تشـخـيص را مـي توان حجت «عقل» يعني عقل قطعي عقلا دانست.
امّا شرط قبول اين حجت اين است که استدلال منطقي و عقلاني و نتيجه گيري از آن در تضاد با نص و روايات مسلم از قول معصومين(ع) نباشد زيرا عقل بشر و علم انسان کامل نيست.
به هرحال قول اوّل فوق الذکر درباره منشأ تشريع اذان (انشاء اذان به وسيله فرشتگان در معراج) گرچه عقلاً مردود به نظر نمي رسد امّا با نگرش به اين که زمان معراج مذکور در سوره ي اسراء قبل از هجرت بوده است. (اولين آيه ي سوره ي مبارکه «اسراء» محققاً قبل از هجرت نازل گرديده است.) زيرا سوره ي اسراء و به ويژه آيه ي اوّل آن بنابر نظر عالمين علوم قرآني اعم از عامه و اماميه پنجاهمين سوره ي مُنزل در مکه بوده و بعد از اين سوره ي 36 سوره ي ديگر نيز در مکه نازل شده است[1] .
بنابراين اطلاع و علم پيامبر(ص) نسبت به جملات اذان قبل از تاريخ تشريع آن (يعني سال اوّل هجرت) مي باشد و چون بنا برآنچه در روايات ذکر شده در ابتداي هجرت، مسلمانان در نزد پيامبر(ص) درباره ي نحوه ي اعلام وقت نماز به شور و بحث مي پرداخته اند و انحاء مختلف اعلام وقت عبادت را در اديـان ديـگر با ذکـر شـيـوه ها و ابزار گوناگون مورد بررسي و گفتگو قرار مي داده اند؛ نشان دهنده آن است که شايد خود پيامبر(ص) از مفهوم و محتويات اذان در معراج اطلاع يافته ولي مجاز به اظهار آن نبوده اند. در هر حال بنابر دلايل عقلي و نقلي منافات و تضادي بين القاء جملات اذان در معراج و انزال وحي در سال اوّل هجرت وجود ندارد(مانند نزول قرآن: دفعي و تدريجي)
درباره ي قول دوم (رؤياي بعضي از اصحاب پيامبر(ص)) چنين حکايت کرده اند که عبدالله بن زيد بن عبدربه (از انصار) در رؤيا کلمات اذان به او القا شده و پس از اين که رؤياي خود را براي پيامبر(ص) و اصحاب نقل کرد پذيرفته شد که براي اعلام وقت نماز،اذان گفته شود.عده اي هم نقل کرده اند که عمر آن را در خواب ديد و گروهي هم نقل کرده که بلال در رؤيا اذان را فراگرفت.
اين روايات عمدتاً در بعضي از کتب عامه ذکر شده ولي نه تنها به وسيله ي راويان اماميه مورد قبول قرار نگرفته و رد شده است بلکه بعضي ازراويان اهل سنت هم تشريع اذان برمبناي رؤياي صحابه را نپذيرفته اند[2] . اما از نظر استدلال عقلي و منطقي به چند نکته اشاره مي شود:
الف ـ اهمّيت اذان در رابطه با نماز: اذان به عنوان فراخوان مؤمنين به نماز که ستون دين شمرده شده چگونه ممکن است بر مبناي رؤياي فرد يا افرادي (غير از انبياء و اولياي الهي) تشريع شود و اين منطقاٌ در شأن چنين امر مهمّي نمي باشد.
ب ـ اهمّيت اذان با توجّه به شأن اعلامي آن: با توجّه به اهمّيت اعلامي اذان چگونه مي توان پذيرفت که مبناي آن وحي الهي به پيامبر(ص) نبوده است و موکول به رؤياي يک يا چند نفر باشد.
ج ـ مشورت جانشين وحي نمي شود: گرچه پيامبر اکرم (ص) در امور مختلف با اصحاب خود مشورت مي کردند و طبق فرموده قرآن نيز مردم در امور خود به شور و رايزني دعوت شده اند؛ ولي اين رويه مانند ساير شيوه هاي آن حضرت ضمن اهمّيت دادن به شور و مشورت در امور اجتماعي، جنبه آموزشي نيز براي مؤمنين دارد، نه نياز آن حضرت به کسب علم از سايرين؛ زيرا با اتصال آن حضرت به مبدأ وحي و علم لدّني(شهر علم)، نيازي به کسب نـظر و اسـتفاده از مـعلومات ديگران وجود نداشتـه است و به ويژه چگونه مي توان پذيرفت که چنين امر مهمي که تا قيامِ قيامت پايدار خواهد ماند و دالاني براي ورود به نماز يعني ستون دين مي باشد ازمبدأ و منبع وحي حق تعالي اخذ نشده باشد.
دـ حجت رؤيا در تشريع: درمورد حجت بودن رؤيا آن چه ازمآخذ نقلي و عقلي برميايد تنها رؤياي انبياء (و احياناً اولياي بسيار مقرب مانند ائمه معصومين (ع)) مي تواند ملاکي در امر و نهي در اعمال خود آن ها باشد (مانند خواب حضرت ابراهيم و خواب حضرت يوسف(ع)) ولي به فرموده قرآن کريم که پيامبر(ص) هيچگاه از روي هوي وهوس وميل شخصي غيرالهي سخن نخواهد گفت، به طريق اُولي نظر ديگران يا رؤياي غير را اگر منطبق بر وحي نباشد نخواهد پذيرفت. ضمناً حجت تشريع تنها: کتاب، سنت، اجماع وعقل ذکر شده است و رؤيا در اين زمينه حتي رؤياي پيامبران هم محلي از پذيرش ندارد.
هـ ـ جملات آسماني: جملات اذان و ترتيب قرارگرفتن آن ها، آن چنان منطقي، فصيح، گويا، اثربخش، قاطع، نافذ و دربرگيرنده ي مفاهيم وسيع است که شايد قبل ازتشريع آن به فکر هيچ بنده اي نرسيده باشد؛ بنابراين انتساب آن ها به رؤيا غير قابل قبول است.
آن چه ازمجموع روايات واحاديث وخصوصيات و شرايط و خود جملات اذان مستفاد مي گردد اين است که اذان بنابر دستور حق تعالي بر پيامبراکرم (ص) تشريع شده و جملات آن نيز برمبناي وحي است.
بنا بر روايات مستند و متقن اماميه، اذان از سال اوّل هجرت در روي زمين تشريع گرديد، چنان که در روايتي در وسائل الشيعه[3] و منابع ديگر نقل گرديده که مفاد آن چنين است: «جملات اذان از طرف خداوند بر پيامبر نازل شده، درحالي که حضرت علي(ع) هم حضورداشته وسپس جملات به بلال اولين اذان گوي اسلام آموزش داده شده است. بعد از آن رسول اکرم(ص) به بلال دستور مي فرمايند «اي بلال چون وقت نماز فرا رسيد به بالاي ديوار (بام) برو و با صداي بلند اذان بگو»[4] .
[1] علماي الازهر و ساير علماي قرآني مندرج در قرآن چاپ مصر از المطبعة الاميريه به سال 1337 ه ـ ق و ساير مدارک عامه و همچنين التمهيد في علوم القرآن تأليف مرحوم آيت ا... معرفت از علماي شيعه و ساير منابع.
[2] درباره ي اينکه بعضي از راويان و فقهاي اهل تسنن نيز تشريع اذان بر مبناي رؤيا را نپذيرفته اند مطالب بسياري نوشته شده که به دو نکته اشاره مي گردد:
الف: روايات منقول از صحابه: السيده عاشيه مرفوعاً عنه (ص): «لمّا اسري بي اذّن جبرئيل فظنت الملائکه انه يصلي بهم، فقد مني فصليّت»
ايضاً: عبداله بن عمر کما في حديث ابنه سالم عنه قال: لمّا اسري بالنبي صلي الله عليه (واله) و سلم اوحي الله اليه الاذان منزل به فعلمه بلالا (اخرجه الطيراني کما في الفتح الباري 2 / 218).
ايضاً:انس بن مالک قال: انّ جبرئيل امر النبي صلي الله عليه (واله) و سلّم بالاذان حين فرضت الصلوه (اخرجه الدار قطني في الاطراف) (کتاب حي علي خير العمل 51 و 52).
ب: منجمله دو نفر از راويان معروف: بخاري و مسلم در المستدرک احاديث رؤيا را نقل نکرده اند بلکه در مستدرک (به نقل از شعبان بن ليل از امام حسين (ع)) آمده است که تشريع اذان با خواب سخيف مي باشد (المستدرک للحاکم 4 / 348 کتاب الفرائض).
[3] وسايل الشيعه ج4، ص612 ـ فروع کافي ج3ص 302 ـ من لايحضره الفقيه ج1ص182.
[4] فروع کافي، ج 3ص307.
نتيجه
به طور خلاصه نتيجه گيري مي شود که اصل اذان و جملات آن برمبناي وحي الهي است و هرگونه تبديل و تعبير و تفسير ديگري مغاير عقل و منطق و متضاد با روايات مستند مي باشد و هر تغيير و جابجايي يا حذف و اضافه کردن آن منافي دلائل عقلي و نقلي است و بدعت مي باشد. در اين زمينه شرح مفصلي درکتاب «حي علي خيرالعمل» نوشته «السيد محمد مهدي السيد حسن الموسوي الخرسان» به زبان عربي آورده شده است که مستنداً هرگونه تبديل و تغيير در کلمات اذان به عنوان بدعت تلقي گرديده و در اثبات اين ادعا از آيات قرآن و روايات معتبر بهره گرفته شده است.
اضافه مي نمايد که براي رسول الله(ص) مؤذّن ديگري به نام «ابن امّ مکتوم» بود که کور بود و اذان صبح را قبل از ورود در وقت مي گفت، ولي بلال بعد از وارد شدن در وقت. پيامبر(ص) مي فرمود: «ابن امّ مکتوم» اذان را در شب (قبل از طلوع فجر) مي گويد پس هرگاه صداي او را شنيديد مي توانيد هنوز هم بخوريد و بياشاميد تا صداي اذان بلال را بشنويد. (مربوط به ايام روزه داري)[1] .
[1] وسايل الشيعه، ج4 ص 625.
فرهنگ اذان – پیام فرهنگی
مقدمه
چنان که اشاره شد دراين نوشته تکيه اصلي براين است که «اذان» علاوه بريک وسيله ي اعلام وقت که با استفاده از وسايل ديگر نيز از قبيل وسايل نوري و صوتي امکان پذير است؛ «پيام فرهنگي» مهّمي را به همراه دارد که در ساير وسايل موجود نيست. اين ويژگي مهم در هيچ يک از اديان ديگر و يا وسايل اعلان واعلام ديده نمي شود و مخصوص اسلام است که در اذان موجود مي باشد.
پيام فرهنگي اذان هم شامل زمينه عقيدتي (ايدئولوژيک) يا «عبادت نظري» و هم حاوي دستورات حکمي واجرايي يا «عبادت عملي» مي باشد. اين پيام در جملات ملکوتي اذان نهفته است و هريک از اين جمله ها به نوبه خود تأثير معنوي وعملي خاصي در شنونده اي که در آن تدّبر کند برجاي مي گذارد.
سه جمله ي اول اذان و دو جمله ي آخر آن (الله اکبرـ اشهد ان لا اله الّا الله ـ اشهد انّ محمداً رسول الله ـ الله اکبر ـ لا اله الّاالله) بيشتر جنبه عقيدتي دارد و نمود اصول اعتقادي گوينده و همفکران او مي باشد و جمله ي استحبابي «اشهد انّ علياً ولي الله» نيز بيان کننده ايمان به مداومت رسالت بوسيله ي ولايت است که به عقيده ي شيعيان جزء لاينفک مراحل تکاملي انسان به سوي خداست. زيرا اولياء بعد از رسول(ص) (ائمه اطهار عليهم السلام) نه فقط خود اسوه ونمونه ي بارز انسان کامل بوده اند، بلکه همچنين کردار و گفتار آن ها راهنما و هدايت کننده ي انسان هاي ديگر در اين مسير به سوي کمال علمي و عملي و عرفاني است. آن چه از مظاهر شيوه ي زندگي ائمه ي معصومين(ع) در تاريخ به جا مانده و همچنين در روايات و احاديث معتبر نقل شده از قول آن ها (عليهم السلام) به وضوح مؤيّد اين ادعا مي باشد که ولايت، دنباله ي سير رسالت به سوي کمال است.
مهمترين دليل نقلي درباره ي حقانيت ولايت، آيات قرآن و روايات معتبر متناسب با آن است، از آن جمله:
الف ـ سوره آل عمران آيه 61 (آيه مباهله): «... فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا ونسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل...»
در تفسير نمونه جلد 2 صفحه 676 چنين آمده است: «غالب مفسران و محدثان شيعه و اهل سنت تصريح کرده اند آيه مباهله در حق اهل بيت پيامبر(ص) نازل شده است. و پيامبر تنها کساني را که همراه خود به ميعادگاه برد فرزندانش حسن و حسين(ع) و دخترش فاطمه(س) و علي(ع) بودند. بنابراين منظور از «ابنائنا» در آيه منحصراً حسن و حسين «عليهما السلام» هستند همان طور که منظور از «نسائنا» فاطمه «سلام الله عليها» و منظور از «انفسنا» تنها علي «عليه السلام» بوده است و احاديث فراواني در اين زمينه نقل شده است.»
ب ـ سوره ي مائده آيه ي 3: «اليوم يئس الذين کفروا من دينکم فلا تخشوهم واخشون. اَليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام ديناً...»
در تفسير نمونه جلد 4 صفحه 342 به بعد نقل گرديده است:
«...در اينجا احتمال ديگري نيز هست که تمام مفسران شيعه آنرا در کتب خود آورده اند و روايات متعددي آن را تأييد مي کند، و با محتويات آيه کاملاً سازگار است و آن اين که: منظور از اليوم (امروز) «روز غدير خم» است؛ روزي که پيامبر اسلام (ص) اميرمؤمنان علي (ع) را رسماً براي جانشيني خود تعيين کرد. آن روز بود که کفار در ميان امواج يأس فرو رفتند...
و در اين روز بود که آيين اسلام به تکامل نهايي خود رسيد...
آن روز بود که نعمت خدا با تعيين رهبر لايقي همچون علي (ع) براي آينده ي مردم کمال يافت و نيز آن روز بود که اسلام با تکميل برنامه هايش به عنوان آيين نهايي از طرف خداوند پذيرفته شد».
ج ـ سوره ي مائده آيه 67: «يا أيها الرسول بلّغ ما اُنزل اليک من ربک و إن لم تفعل فما بلغّت رسالَتَه و الله يعصمکَ من الناس ان الله لايهدي القوم الکافرين»
در تفسير نمونه ج 5 از صفحه ي 13 به بعد به طور مفصّل درباره ي اين آيه و شأن نزول آن بحث شده است و مستدلاً نتيجه گيري مي شود که منظور از اين «ابلاغ»، بيان جانشيني و ولايت حضرت علي (ع) به جاي پيامبر اکرم(ص) بعد از رحلت است و حديث معروف ولايت حضرت علي (ع) مربوط به همين روز (غدير خم) است که رسول خدا (ص) فرمود «من کنت مولاه فعليُّ مولاه» و اين سخن را سه يا چهار بار تکرار فرمود و به دنبال آن سر به سوي آسمان بلند کرده و مي گويد:
«اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحبَّ من أحبّه و أبغض من ابغضه وانصُر مَن نصره و اخذُل مَن خذَله و أدِرِ الحقَ معه حيثُ دار» گرچه اين روايت مورد قبول اکثر قريب به اتفاق روات اهل تسنن و به طريق اُولي راويان شيعه مي باشد و اصل روايت غير قابل انکار است ولي بعضي از اهل تسنن در معناي «ولي» محدوديت قايل شده و آن را به «دوستي» ساده تعبير کرده اند. اما اين برداشت با توّجه به شرايط آن روز و به ويژه اهميتي که موجب شده پيامبر اکرم(ص) به چنين صورتي اين موضوع را بيان و ابلاغ کند، ساده انگاري و دور از واقعيت به نظر مي رسد و منظور حضرت قطعاً موضوع بسيار مهم تري از ابلاغ «دوستي» نسبت به خود و تسري آن دوستي نسبت به حضرت علي(ع) بوده است و حقيقت امر را بايد در معناي وسيع و جامع «مولا» جستجو کرد که شامل: سرپرستي، حاکميت، صاحب اختياري، برتري، بزرگتري، پيشوايي و... و دوستي مي باشد و ناشي از مأموريت از جانب خداوند است.
د ـ آيه ي 23 سوره ي شوري: «... قل لا أسئلکم عليه أجراً الاّ المودة في القربي...»
خداوند در اين آيه صراحتاً دستور فرموده که پيامبر اعلام کند تنها در خواست آن حضرت در مقابل رسالت پربرکت و هستي بخش پيامبري، تنها دوستي و احترام (و بالنتيجه پيروي و متابعت) اهل بيت عليهم السلام مي باشد. لازم به يادآوري است که اين درخواست به هيچ وجه جنبه احساسات شخصي و عواطف خصوصي پيامبر را نداشته (ماينطق عن الهوي) و همان طوري که در متن آيه آمده مسلماً در اجراي دستور الهي و تبعيت از آن بوده است. (دستور: قُل) [1] .
ه ـ حديث معروف «ثقلين»: که مورد قبول مسلمانان مي باشد صراحت غيرقابل انکاري درباره ي اطلاق اهل بيت پيامبر(ع) به عنوان وجود گرانبهايي که به همراه قرآن از طرف رسول اکرم به جا گذاشته شده است، دارد و مي فرمايد:
«اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي»
در هر صورت همان طور که شهادت به رسالت حضرت ختمي مرتبت بطور ضمني در برگيرنده ي شهادت و ايمان به رسولان پيشين نيز مي باشد و در آيات چندي از قرآن کريم هم اعتقاد به پيامبري رسول اکرم(ص) مصرحاً همراه با ايمان به رسل قبل از او آورده شده است؛ ايمان به ولايت اهل بيت(ع) بعد از پيامبر بنابر دلايل و مستندات نقلي و عقلي ادامه و تضمين کننده پايداري اثرات و نتايج رسالت پيامبر اکرم(ص) مي باشد.
بنابراين اعم از اين که شهادت ثالثه در اذان گفته شود و يا نشود، مفهوم آن جزء لاينفک ايمان به خدا و پيامبر(ص) خواهد بود و غير از آن بدعت و انحراف از دين خدا است.
[1] در تفسير نمونه ج20 از صفحه 429 به بعد مفصلاً درباره اين آيه و تفسيرهاي شيعه و اهل سنت بحث شده است.