■ نماز و عقاید
خداشناسي
نماز راه خداشناسي را به نحو زيبايي به انسان مي آموزد و مراحل خوبي را معرفي مي کند. نماز در زمينه ي توحيد و خداشناسي چهار موضوع يا مرحله ي اساسي را به صورت روشن مورد تأکيد قرار مي دهد.
موضوع يا مرحله ي اول تسبيح خداست. نمازگزار ابتدا ذهن خود را از آلودگي هاي مادي پاک مي سازد و خود را در فضاي ديگري فراتر از جهان مادي قرار مي دهد. بيشتر انحرافات از جايي شروع مي شود که فرد با ذهنيتي مادي مي خواهد خدا را تعريف کند. در چنين حالتي ذهن آمادگي پذيرش اين مطلب والا را ندارد، لذا مهم ترين و اولين مرحله در معرفت خدا، تسبيح خداست. «سبحان الله» يعني تنزيه و تقديس ذات پروردگار. در نماز، تسبيح خدا بيش از موضوعات ديگر مورد توجه قرار گرفته است.
خواننده ي گرامي، چنانچه اندکي دقت بفرماييد، متوجه مي شويد که ذکر سبحان الله بيش از اذکار ديگر در نماز به چشم مي خورد، در رکوع و سجود و همچنين در رکعت هاي سوم و چهارم در تسبيحات اربعه از سبحان الله کرارا استفاده مي شود.
مرحله ي دوم تحميد و ستايش خداست. يعني باور و ايمان به اين حقيقت که آنچه خوبي در جهان وجود دارد از خداست و همه ي حمدها و ثناها و ستايش ها نيز مخصوص اوست، نمازگزار ستايش خود را به صورت الحمدلله ظاهر مي سازد.
مرحله ي بعد، مرحله ي تهليل است، يعني اقرار و اعتقاد به وحدانيت خدا و اينکه اله و معبودي جز الله وجود ندارد. تهليل با کلمه ي طيبه ي لا اله الا الله صورت مي پذيرد که علاوه بر ذکر آن در تسبيحات اربعه، در تشهد هم از آن استفاده مي شود. مرحله ي تهليل، استنتاج منطقي از دو مرحله ي قبل است که به طور طبيعي و روشن نتيجه گيري مي شود.
چهارمين مرحله و موضوعي که در نماز مورد تأکيد واقع مي شود، موضوع تکبير و تعظيم خداست که در ذکر الله اکبر متجلي مي گردد و نمازگزار پس از تعمق و تدبر در عظمت و کبريايي خدا، اعتراف مي کند که، الله اکبر من ان يوصف.
ذکر الله اکبر علاوه بر تکبيرة الاحرام در رکعتهاي سوم و چهارم نماز، در تسبيحات اربعه مورد استفاده قرار مي گيرد. همچنين به صورت مستحبي در موارد مختلف بر زبان نمازگزار جاري مي گردد. چهار مرحله ي تسبيح، تحميد، تهليل و تکبير، مراحل خداشناسي است که از نماز الهام مي گيريم و بالاترين و عالي ترين سخن در مسأله ي خداشناسي است.
آري، انسان هنگامي که به پروردگاري انديشيد که به دور از همه ي عيبها و نقص هاست و همه ي ثناها و ستايش ها مخصوص اوست و جز او مؤثر و معبودي در جهان يافت نمي شود، به آساني و به طور طبيعي مي گويد: الله اکبر، الله اکبر من ان يوصف. او اعتراف مي کند که زبان و قلمش از توصيف پروردگار عاجز است و بي اختيار به ياد اين جمله: «مالا لتراب و رب الارباب» مي افتد و آن را بر زبان خود جاري مي سازد. مگر انسان مي تواند با همه ي ضعف ها و محدوديت هايي که دارد، ذاتي را که غير از او مؤثري در جهان (لا موثر في الوجود الا الله) نيست، توصيف نمايد!
انسان هر چند که پاک و والا همانند انبياء باشد، باز از جهان ماده است و آن ضعفي که کل جهان ماده دچار آن مي باشد، يعني نياز، او نيز دچار آن است، لذا انسان قادر به توصيف خدا نيست!
علاوه بر مراحل فوق، به درستي مي توان ادعا کرد که سراپاي نماز، خداشناسي و اقرار به وحدانيت خداست. در اذان و اقامه، سوره هاي حمد و توحيد، رکوع و سجود و تشهد و در هر نشست و برخاستي، ذکر خدا بر لب نمازگزار و ياد خدا در دل اوست.
پيامبر شناسي و امام شناسي
در فريضه ي نماز به دو اصل مهم نبوت و امامت نيز عنايت خاصي شده است. در سوره ي حمد مي خوانيم:
اهدنا الصراط المستقيم
«خدايا ما را به راه راست هدايت فرما.»
بديهي است که انسان نياز به هدايت و راهنمايي دارد و هدايت يکي از مهم ترين نيازهاي انساني است، که توضيح آن گذشت.
نمازگزار در اذان و اقامه به رسالت پيامبر و ولايت مولاي متقيان و فرزندانش شهادت مي دهد. آن گاه در سوره ي حمد، هدايت خويش را از خدا مي طلبد و از خدا مي خواهد که او را با انبياء و همراهان آنها همراه گرداند. سپس در تشهد، مجددا به رسالت پيامبر شهادت مي دهد، و با فرستادن صلوات بر پيامبر و آلش از پيشوايان و راهنمايان خود يادي نموده، بدين وسيله قدرداني و تشکر مي کند. و سرانجام نماز خود را با اهداي سلام بر پيامبر خويش، پايان مي برد.
قطره اي از دريا
آنچه تاکنون گفته شد، اندکي بود از اسرار فريضه ي نماز. خوب است نمازگزاران خط آشنايي با اسرار نماز را ادمه دهند و زمينه را براي بهره برداري بيشتر از اسرار نماز در خويش فراهم نمايند. تازه آنچه از اسرار نماز گفته شد، الفاظ و عبارات است. در حالي که لذت آشنايي با اسرار نماز در چشيدن آن است که نمازگزار عارف و علاقه مند در خود نماز بايد آنها را بچشد و لمس کند و عملا مقام هاي «تدلي» و «قاب قوسين» و «او ادني» را درک نمايد.
بديهي است که نيل به اين مقام ها، نتيجه ي سير عرفاني يک عارف دلسوخته و يک سالک الي الله است، که از آغاز تا پايان جز خدا را نمي بيند و کششي جز خدا سراغ ندارد، و اين نتيجه ي يک عمر با برکت از يک انسان مبارک است. که ما هم آرزو مي کنيم همانند عارفان باشيم.
خوشا به حال کساني که در ذائقه ي آنها علاوه بر ماديات، معنويات هم لذيذ و دلپذير مي آيد. خوشا به حال کساني که در کامشان جايي براي چشيدن معنويات هم باشد. خوشا به حال کساني که هنگامي که به رکوع مي روند، همين رکوع را به عنوان مقام قاب قوسين مي دانند و هنگامي که به سجده مي افتند خود را در نزديکترين مقام رسيدن به حق مي دانند.
از خدا مي خواهيم لذت عبادت و بندگي اش را به ما نيز بچشاند. (ان شاءالله) حال اگر نماز و اجزاي آن و مقام هايي که در نماز براي نمازگزار فراهم مي گردد، در کام ما لذت بخش نباشد، بايد در خودمان لحظه اي تأمل کنيم، شايد اين بي لذتي ها نتيجه معصيت هاي ما و قهر الهي باشد. خدايا به تو پناه مي بريم!
در روايات داريم که خداوند به حضرت داوود فرمود: اگر معصيت مرا بکني، من نيز شيريني و حلاوت ذکرم را از کامت بر مي دارم، آن گاه از عبادت من و صحبت کردن با من لذت نخواهي برد و ديگر با نشاط با من سخن نمي گويي و مرا با نشاط، عبادت و بندگي نمي کني! و اين در حالي است که نام خدا، ياد خدا، ذکر خدا و توجه به او شيرين است. و ذکره حلو للذاکرين
فاطمه ي زهرا (عليها السلام) براي انجام کارهاي داخل خانه از رسول خدا کمک کاري مي طلبد، پيامبر اسلام که از ذائقه ي دختر گرامي اش خبر دارد، تسبيحاتي را که به نام آن حضرت معرف است، به او ياد مي دهد و بدين وسيله گوهر گرانبهايي را به او هديه مي کند تا يار و ياور زهرا باشد، زيرا مي داند خستگي و افسردگي زهرا تنها با ذکر خدا بر طرف مي گردد و پايان مي پذيرد.
تفهيم
پس از درک رازها و رمزهاي نماز و فهم اقوال و اعمال آن، نوبت به تفهيم مي رسد. به عبارتي ديگر، پس از مرحله ي تفهم به مرحله ي تفهيم مي رسيم. حضرت امام رضوان الله عليه مرحله ي تفهيم را ذکر فرموده و ظاهرا ديگران اشاره اي به آن نکرده اند.
ذکر اين مرحله، از دقت نظر حضرت امام (ره) است و داراي برکات فراواني است که بر زبان و قلم حضرت امام (ره) جاري شده است. نظر حضرت امام کاملا صائب و درست است زيرا تفهم به تنهايي و بدون تفهيم کافي نيست و راه به جايي نمي برد.
منظور از تفهيم چيست؟
منظور از تفهيم آن است که نمازگزار پس از آنکه معنا و مفهوم افعال و اقوال نماز را فهميد، در طول نماز سعي کند هر عملي را که انجام مي دهد و هر قول و ذکري را که مي گويد، معنا و مقصود آن را به دل و جان خويش بفهماند و يادآور گردد. به عنوان مثال معناي الله اکبر را که قبلا و در مرحله ي تفهم فراگرفته است، هنگام گفتن تکبيرة الاحرام معناي آن را در مد نظر آورد و به خود تفهيم و القاي کند. به عبارتي ديگر سزاوار است شخص نمازگزار هم توجه به معنا داشته باشد و هم اين توجه را به درون خويش منتقل سازد و شايسته است که توجه نمازگزار به اعمال و اقوال خود، توجه و تفهم عميقي باشد، و قطعا چنين توجهي به دست نمي آيد، مگر با فهماندن و انتقال آن به عمق جان و دل.
تعظيم
سومين موضوعي که محققان عارف براي پذيرش نماز و مقبوليت آن در درگاه خداوند متعال ذکر کرده اند، تعظيم است.تعظيم يعني اينکه نمازگزار به عظمت و علو شأن کسي که در مقابلش ايستاده و با او سخن مي گويد، پي ببرد و در طول نماز به اين نکته توجه و عنايت داشته باشد. اگر نمازگزار عظمت خدا را درک نکند، خداوند در چشمان او بزرگ جلوه نخواهد کرد و نماز چنين کسي بالطبع نماز کارگشايي نخواهد بود!
براي روشن تر شدن اهميت و جايگاه تعظيم، در مقبوليت نماز، ناچار به ذکر مثالي هستيم. فرض بفرماييد که شما با شخصي صحبت مي کنيد، کاملا حواستان متوجه اوست، حرفهاي او را خوب مي فهميد و متوجه محتوا و مفهوم حرف هايي که به او مي زنيد نيز هستيد، اما آيا صرف بودن شما با حضور قلب در کنار آن فرد و فهميدن سخنان او، مي تواند براي شما مفيد و مؤثر باشد و موجب رشد شما گردد؟ آيا صرف همين حضور و ارتباط کافي است؟
بديهي است که زماني اين گفتن ها و شنيدن ها، نشست ها و برخاست ها مي تواند مفيد واقع شده، باعث رشد و ترقي افراد گردد که براي آن شخص مقابل، عظمت و احترام و حرمتي قائل باشند، زيرا وقتي که شما به اين باور رسيديد که در برابر شخص بزرگي قرار گرفته ايد و در حال شنيدن سخن شخص بزرگي هستيد، در اين صورت سخن او مؤثر بوده، حتي مي تواند جهت دهنده ي زندگي شما باشد، در حالي که شايد بارها و بارها همين سخن و مشابه آن را از افرادي که چنين مقام و موقعيتي براي آنها قائل نيستيد، شنيده باشيد، اما در اعمال و رفتار شما مؤثر واقع نگرديده و چيزي را در زندگي و برنامه هاي شما تغيير نداده باشد. از مثال فوق نتيجه مي گيريم که در نماز علاوه بر لزوم حضور قلب و تفهم و تفهيم، تعظيم خالق هم از طرف نمازگزار لازم است.
تعظيم خداوند و تحقير غير
برخي از محققان فرموده اند که شخص نمازگزار علاوه بر آنکه بايد به عظمت خدا پي ببرد، بايد به حقارت و پستي خويش نيز واقف گردد، زيرا تا انسان پستي خويش را درک نکند نمي تواند بزرگي خدا را درک کند. اين نظريه صحيح به نظر نمي رسد، زيرا کسي که خدا را شناخت و به عظمت او پي برد، در حقيقت به حقارت خويش پي برده است. به عبارتي ديگر عظيم دانستن خدا مساوي با حقير دانستن خويش است و مقايسه ي عظمت الهي با عظمت انسانها، که شايد شخصي ضمن اينکه فرد ديگري را بزرگ مي داند، خود را نيز بزرگ بداند، درست نيست.
علي (عليه السلام) در نهج البلاغه در توصيف پرهيزکاران مي فرمايد:
عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم.[1] .
«در نفس و جان پرهيزکاران، خدا بزرگ است و غير از او هر چه باشد در ديد آنها حقير و کوچک است.»
بديهي است هنگامي که انسان به قدرت و عظمت خدا پي ببرد، آفريدگار در انديشه ي او عظيم جلوه مي کند، آن گاه جهان و آنچه در آن است، از جمله خود و آنچه را متعلق به اوست، از قدرت و مکنت و مقام، حقير مي بيند و در مي يابد که:
لاحول و لاقوة الا بالله.
از مطلب فوق نتيجه ي تربيتي ديگري نيز مي توان گرفت. رمز اينکه دنيا در ديدگان برخي بزرگ جلوه مي کند، آن است که خدا را نشناخته اند، زيرا انسان به هر اندازه نسبت به خدا معرفت پيدا کند، به همان اندازه غيرخدا برايش صغير و کوچک مي گردد.
تأييد کننده ي مطلب فوق، حديث ارزنده اي از نهج البلاغه است که براي شما نقل مي کنيم.
علي (عليه السلام) مي فرمايد:
عظم الخالق عندک يصغر المخلوق في عينک[2] .
عبارت بسيار زيبايي است، علماي علم اخلاق و تربيت مي توانند از آن بهره ها بگيرند.
اميرمؤمنان مي فرمايند:
«بزرگي و عظمت خدا در نزد تو، ديگران را در چشمان تو کوچک مي کند.»
از اين فرمايش علي (عليه السلام) به نکته ي بسيار ارزنده اي مي توان رسيد، نکته اي که اثر تربيتي والا و سازنده اي دارد.
کساني از امکانات کفر و کافران مي ترسند و براي عده و عده ي مخلوقات، ارزشي قائلند که خدا را نشناسند و در انديشه ي آنها، عظمت خدا جايي نداشته باشد.
به راستي مگر هر يک از انبياء، روزي که دعوت خود را شروع کردند چه داشتند؟! آيا از تکيه گاهي جز خدا و سلاحي جز ايمان به عظمت پروردگار، برخوردار بودند؟ اما چگونه با وجود همه ي دشمني ها و مقابله ي جامعه ي کفر و شرک، عاقبت پيروز مي شدند؟
جواب روشن است، چون خدا در ديد آنها بزرگ و با عظمت بود و هنگامي که خدا در انديشه ي انسان، بزرگ جلوه نمود، در جرقه اي که بر اثر اصابت کلنگ، هنگام حفر خندق در اطراف مدينه، زده مي شود، پيامبر اسلام با فرياد الله اکبر اعلام مي فرمايند: قصرهاي حيره و مدائن را مشاهده نمودم![3] .
اکنون اگر امکانات و عِده و عُدَه ي ديگران چشمانمان را پر مي کند و بزرگ جلوه مي نمايد، بايد ببينيم کجاي اعتقاداتمان نقص دارد و ديدمان نسبت به خدا چگونه است؟ زيرا اگر عظمت خدا را آن گونه که شايسته است و در توان فهم ماست، درک کنيم و متکي و متصل به خدا شويم، دنيا و آنچه در آن است نمي تواند در برابر ما جلوه گري کند و يا در ما ايجاد ترس و خوف نمايد.
آري، کسي که تکيه گاهش خداي بزرگ و عظيم است، خوف و ترس از ديگران در وجودش راه پيدا نمي کند، زيرا منشأ ترس از گرسنگي، فقر، بيماري و ترس از قدرتها، باور نداشتن عظمت خدا و عدم اتصال به مبدأ لايزال و خالق عظيم است. اگر کسي ايمان داشته باشد که همه ي امور به دست خداست و او مافوق همه ي قدرتها و بر انجام هر کاري تواناست، ديگر ترس از موارد فوق براي او معنا ندارد.
حضرت امام در شرايط سخت دوران جنگ و انقلاب فرمودند:
«آمريکا هيچ غلطي نمي تواند بکند» و در همان شرايط در وصيت نامه ي الهي - سياسي خود مي فرمايد:
«با دلي آرام و قلبي مطمئن، و روحي شاد و ضميري اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوي جايگاه ابدي سفر مي کنم.»[4] .
اين دل آرام و قلب مطمئن، هديه اي است الهي به بندگان شايسته ي خود، آنان که خداوند در نظر آنها عظيم و بزرگ است.
اينکه برخي خود را بزرگ مي پندارند، يا مقام و منصب براي آنها جلوه اي دارد و يا با ذکر عناوين در خود احساس عظمت مي کنند، (اگر عناوين به آنها بدهند، احساس غرور مي کنند و اگر از آنها بگيرند، احساس بدبختي مي نمايند) به جهت عدم ايمان به عظمت خداست، زيرا اگر انسان به عظمت خدا باور داشته باشد، نه خود را بزرگ مي پندارد و نه پست و مقام براي او جلوه مي نمايد، نه از دريافت عناوين ظاهري احساس غرور مي کند و نه از دست دادن آنها سبب احساس بدبختي در وي مي شود. نه در فقر احساس ضعف مي کند و نه در غني احساس قدرت!
مگر مي شود که انسان پي به عظمت خدا ببرد و بعد فقر را مايه ي نکبت و ثروت را مايه ي عظمت بداند.
امام صادق (عليه السلام) از شخصي که به ديدن او آمده بود، احوال پرسي نمود. وي عرض کرد: آقا فقيرم، امام فرمود: تو ولايت ما اهل بيت را داري، باز مي گويي فقيرم؟!
به عبارتي ديگر، امام مي خواهد بفرمايد: تو سرمايه ي عظيم معنوي پيروي از ولايت را که از آن برخورداري، فراموش کرده اي!
انسان بايد هميشه به ياد عظمت خدا باشد، اگر لحظه اي اين عظمت را فراموش کند، باد نخوت و تکبر او را به خاک مذلت خواهد نشاند.
اميرمؤمنان به استاندار خود مالک اشتر مي فرمايند:
و اذا احدث لک ما انت فيه من سلطانک ابهة او مخيلة فانظر الي عظم ملک الله فوقک و قدرته منک علي ما لاتقدر عليه من نفسک[5] .
«هنگامي که اين منصب و مقام در تو خيال قدرت و ابهتي ايجاد کرد، عظمت و قدرت خدا را بنگر و آن را در نظر آور که فوق تو و قدرت توست.»
[1] نهج البلاغه صبحي صالح / نامه 53 - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد / ج 10 / ص 133.
[2] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد / ج 18 / ص 321.
[3] زندگاني حضرت محمد خاتم النبيين / ج 3 / ص 434.
[4] وصيت نامه ي سياسي - الهي حضرت امام (ره) ص 36.
[5] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد / ج 17 / ص 33.
نماز و تعظيم خدا
نماز فرصت خوبي است براي درک و احساس عظمت و بزرگي خدا. نمازگزار از همان آغاز که مي خواهد مقدمات نماز را فراهم نمايد، خود را در برابر خالق هستي مي بيند. او بايد لحظه اي تأمل کند و بينديشد که در برابر چه کسي قرار گرفته است و با چه کسي مي خواهد سخن بگويد. نمازگزار بايد سعي نمايد عظمت خدا را آن گونه و تا آن مقدار که توان درک و تصور آن را دارد، بشناسد و درک نمايد.
گفتيم آن گونه و آن مقدار که مي توانيم، زيرا اذعان داريم که توان درک عظمت خدا را آن گونه که هست، نداريم. وقتي که بندگان شايسته و بزرگ خدا مي گويند:
ما عرفناک حق معرفتک[1] ، از ما چه بر مي آيد. بديهي است که هر کس به اندازه ي ظرفيت خود از عظمت الهي آگاه و بهره مند مي گردد. حال هر چه نسبت به عظمت و بزرگي خدا بيشتر عارف باشيم و کسي که در مقابلش ايستاده ايم براي ما عظيم تر و بزرگتر جلوه نمايد، در اين صورت توجه و عنايتمان به او نيز بيشتر مي گردد، آن گاه نمازمان نابتر، پاداشمان بيشتر و تأثير چنين نمازي به مراتب افزونتر خواهد بود.
[1] بحار / ج 71 / ص 23.