مقامات عرفاني نماز در قرآن

■ مقامات عرفاني نماز در قرآن

مقامات عرفاني نماز در قرآن

 

مقام قنوت

قوله تعالي:

«يا مَريَمُ اقْنُتي لِرَبِّکِ وَ اسْجُدي وَ ارکَعي مَعَ الرَّاکِعينَ»[1] .

و قوله تعالي:

«حافِظُوا عَلَي الصَّلَوات و الصَّلوةِ الْوُسْطي و قُوموُا لِلَّهِ قانِتينْ»

يعني: زمان نمازها مخصوصا نماز مياني را نگاه داريد و قانتانه براي خدا قيام کنيد.

در معناي «قنوت»، اطاعت، ذلت، انقياد، اطاله، ادامه، دعا، امساک از کلام اضافي، طوع، رغبت، فرمان برداري، ميل کامل و سکوت، ملاحظه مي‏شود و نماز در حال قنوت يعني دارا بودن تمام اين مراحل و مراتب که در مرتبه ي داني

و عامي، وجود اين حالت در محدوده ي ظاهري است، تا مراتب عالي که براي خاصان است و تجسم اين حالات به حدي است که بنده ي واقعي خدا، وجودش منبع فياض اين حالات و اوصاف مي‏گردد. يعني در ابتدا نمازگزار اين حالات را بايد در خود ايجاد کند تا در مرحله ي بعد اين حالات خود به خود در او ايجاد شود و تا در مرحله ي سوم انسان نمازگزار، وجودش منبع فيض اين حالات شود و از قالب و قلب و روحش، اطاعت، تداوم، امساک، رغبت و سکوت تراوش کند.

زيد بن ارقم گويد: گاهي در نماز با يکديگر سخن مي‏گفتيم، که اين آيه نازل گرديد، از آن پس از سخن گفتن ابا کرديم.[2] .

«قنات» را از اين جهت قنات نامند که آب به طور دائم و ملائم و طولاني در پايين و زير زمين جريان دارد.

قنوت در نماز هم، زماني محقق است که دوام و طوع و اطاله در آن ملحوظ بوده، آدمي را جسما و روحا از سر حد تواضع و فروتني به درگاه الهي پايين‏تر بياورد و به خاکساري بکشاند. خواجه در ذيل آيه ي مورد بحث در معناي قنوت گويد:

«قنوت يعني به نماز درآمدن با هيبت و بيرون شدن با تعظيم. تا در نماز است، به صفت ادب بود، تن بر ظاهر خدمت داشتن و دل در باطن حقيقت وصلت بخشيدن و با روح مناجات، سر را به آرامي بردن است و سر فرود آوردن است».

رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: نماز نور چشم من است که قنوتش دل را آرام و حفظش نفس را رام مي‏کند.

از معصوم (ع) رسيده است: قنوت آن است که تن در مقام خدمت، و دل در مقام حرمت باشد، با دست اشارت و با زبان عبارت و با دل نيت داشتن است و عبادت و نماز به قنوت است.

به حضرت مريم (س) خطاب آمد: به شکرانه ي اين که خداوند تو را از ميان زنان جهان برگزيد، به درگاه خدا قانتانه سر فرود آور. «يا مَرْيَمُ اقْنُتي لِرَبّکِ و اسْجدي و...» چرا که نماز قانتانه شکر نعمت هاي الهي است.

خواجه ذيل آيه ي 238 سوره ي بقره که سخن از قنوت به ميان آمده است، نماز با روح قنوت را شکرگزاري از نعمت هاي الهي دانسته و در يک سخن مبسوط، مطلبي ذکر کرده است که شرحش چنين است. (اين مطلب را مرحوم والد ما در رساله ي «سبيل الي الله» آورده است.)

نماز بامداد را حضرت آدم به جاي آورد [زماني] که سحرگاهان از کتم عدم به وجود آمد، يک رکعت به شکر خروج از عدم و يک رکعت به شکر ورود به عالم انساني، چون وجود کمال اول است و استعدادها کمال دوم اند. پس يک رکعت به شکر ايجاد و يک رکعت به شکر استعدادهاي خود. پس دو رکعت در صبح شد و نماز صبحگاهان دو رکعت آمد و نماز ظهر را حضرت ابراهيم (ع) با حال قنوت ادا کرد، يک رکعت شکر توفيق قرباني دادن و رکعت دوم شکر تصديق رؤيا و رکعت سوم شکر فدا و رکعت چهارم شکر خدا، چرا که فرمان ذبح فرزند را در نزديک ظهر اجرا کرد و قرباني ديگري بهر فدا آمد و دستور رسيد که حال، چهار رکعت بدين‏سان که گفتيم انجام ده. از اين روي نماز ظهر چهار رکعت مقرر شد.

و نماز عصر را حضرت يونس (ع) با حال قنوت انجام داد، به شکرانه ي آن که خداوند او را از چهار زندان رهانيد، «زندان لغزش خشم»، «زندان عصرگاهان»، «زندان آب»، «زندان شکم ماهي». او نيز چهار رکعت شاکرانه و قانتانه خواند و نماز عصر چهار رکعت معين گرديد. و نماز مغرب را حضرت عيسي (ع) به جاي آورد که آن هم شکر از نعمت‏هاي سه‏گانه ي خداوندي بود که او را بدون پدر آورده و در شکم مادر انجيل خواند و در گهواره سخن گفت. رکعت اول نفي خدايي از خود کرد چون نماز کرد تا بدانند براي خدا کرده نه براي خود که اگر عيسي (ع) خدا بود، ديگر احتياج به خواندن نماز نداشت. پس از خود، خدايي را نفي کرد، در [رکعت] دوم اثبات خداوندگاري براي خداوند يکتا کرد و در رکعت سوم اقرار به يگانگي خداوند داشت. پس نماز مغرب سه رکعت شد.

و نماز عشاء و شام را حضرت موسي (ع) آورد که چهار رکعت به شکرانه ي «رفع غم»، غم «عيال» و «فرزند» و «برادر» و «دشمن» انجام داد و گفته‏اند کسي که چهار رکعت شام را قانتانه و با فرومايگي در درگاه الهي انجام دهد، خداوند مشکلات خانواده‏اش را برطرف سازد و اخوت و برادري با مردم برايش بياورد و دشمن را از او دفع سازد و نماز سحر و تهجد را مخصوص محمد خاتم الانبياء (صلي الله عليه وآله وسلم) سفارش کرد که در 9 آيه بر آن تأکيد کرد.[3] البته همه ي پيامبران مأمور به نمازها بوده‏اند ولي نمازهاي ذکر شده، نمازهاي خاص آنان است، و در روايات ديني به جاي کلمه ي «صلاة» از آن‏ها با کلمه ي «قنوت» و «نفل» (نافله) انبياء ياد شده است. ناگفته نماند که نماز پيامبران و اديان به گونه ي خاص خود بوده، نه به اين گونه که فعلا براي ماست.

خلاصه ي سخن اين که، هويت «قنوت» در نماز، کار مايه ي شکر الهي است که نماز بي قنوت ورود در مسلماني است و نماز قانتانه نيل به ايمان و ورود در جرگه ي مؤمنين است.

بزرگي گفته است: قنوت نماز، صفت قومي است که پيوسته بر درگاه حق، در مقام خدمت باشند و هنگام نماز نهاد ايشان، به کلي عين تعظيم گردد و از خجلت گناه همواره در سوز و حسرت باشد.

امامان عليهم السلام گفته‏اند: فرمان خداي به کار بستن از دو راه است، يکي از راه عبوديت و ديگري از راه محبت. البته حکم محبت برتر از حکم عبوديت است، چون اين اداي وظيفه است ولي آن قنوت عاشقانه مي‏باشد. اين مقام عابدان است و عامه ي مؤمنين چنين اند و آن صفت قانتان است و صديقان چنين اند، اين به نعمت قانع شود و از راز ولايت باز ماند و آن به حضرت رسيده، در مشاهده ي دوست بياسايد.

حضرت ابراهيم (ع)، امت قانت بود و به خطاب: «اِنَّ اِبْراهيمَ کانَ اُمَّةً قانِتاً» مفتخر شده و به دربار حضور حق، از باب قنوت راه يافته بود. همه موجودات جهان هستي ازباب طوع، قانت درگاه حق اند که فرمود:

«له من في السموات و الارض، کل له قانتون». (آيات، 116 بقره و 26 روم)

 

جز نام و خيال و عشقت اي جان جهان

بر لفظ و دل و ديده ي من، نيست عيان

[1] سوره ي آل عمران، آيه ي 43.

[2] مجمع البيان، ذيل آيه ي 238 بقره.

[3] در کتاب راز شبانه ي «نماز شب» مشروحا ذکر کرده‏ايم.

 

مقام ولايت

قوله تعالي:

«انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم راکعون»

يعني همانا سرپرست و کارساز شما خدا و رسول او است و کساني که ايمان آورده، نماز مي گزارند و در حال رکوع، زکات مي دهند.

يکي از موضوعات مفصل و گسترده ي قرآني، موضوع ولايت است که در 124 مورد به صورت اسم و 112 مورد در قالب فعل به کار رفته است و براي آن 27 معنا ذکر کرده اند که همه به يک معناي اصلي که عبارت از نزديکي و قرابت است برمي گردد، گرچه بعضي گفته اند که ولادت (با کسر واو) به معني نصرت و امارت و سلطنت است و ولايت (با فتح واو) به معناي صاحب اختياري و محبت و قرابت مي شود. ارتباط عميق و پشت سر هم بودن دو امر را توالي گويند. توالي در طول را ولايت (به فتح واو) گويند و توالي در عرض را ولايت (به کسر واو) نامند.

قرآن کريم، ولايت را به معناي کامل و اخص در ابتدا و بالاصالة و به طور مطلق فقط براي حضرت باري تعالي محقق مي داند، به طوري که مي فرمايد: «الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» و نيز مي فرمايد: «الله ولي المؤمنين» و در مرحله ي بعد است که مقام ولايت، به پيغمبر تفويض گرديده، آن جا که مي فرمايد: «النبي اولي بالمؤمنين». و پس از آن ائمه ي اطهار سلام الله عليهم اجمعين که در آيه ي 55 سوره ي مائده مي فرمايد: «انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم راکعون» و نماز به عنوان رابطه ي خلق و خالق و زکات به عنوان رابطه خلايق با يکديگر و هر دو با هم نشان ولايت را نصيب اميرمؤمنان علي (ع) کرده است، البته نه به معناي اکتسابي، زيرا ولايت او، لياقت اوست و پس از آن ولايت مؤمنين و صالحين و متقين بر بقيه ي افراد مطرح گرديده و فرموده است: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض».

بسياري از شعرا و علاقه مندان به ولايت در اين باب سروده هايي دارند، از جمله علي بن حماد عدوي با الهام از آيه ي ولايت که در مطلع آورديم که در مورد غديرخم که عيد ولايت است مي گويد:

 

قرن الاله ولائه بولائه

مما تزکي و هو حان يرکع

 

و يا حسان بن ثابت، شاعر معروف عصر پيامبر چنين سروده است:

 

فانت الذي اعطيت اذ کنت راکعا

زکاتا فدتک النفس يا خير راکع

 

فانزل فيک الله خير ولاية

بينها في محکمات الشرايع

 

البته در مورد اين تفسير از هشت آيه ي فوق الذکر هشت ايراد از طرف وهابيون در کتاب هايشان مطرح شده بود که به همه ي آن ها پاسخ داده شده است. در بيانات پيشوايان مذهبي ما، «امامان شيعه عليهم السلام» ما در مورد اعتقاد به ولي و توجه به ولايت تا آن جا تأکيد شده است که فرموده اند: محور کليه ي عبادات و شرط اصلي قبول طاعات و مايه ي رشد انسان و ارتقاي مسلمين، امر ولايت است که فرموده اند:

«و ما نودي بشيي کما نودي بالولاية»

در آيات کريمه ي قرآن ابعاد مختلف ولايت به گونه هاي متفاوت ذکر شده است. گاهي ولايت تکويني به معناي «اولي به تصرف» آمده است و ولي کسي است که بتواند در تأثير و تأثرات جهان هستي مؤثر باشد. (به آيات 38-40 سوره ي نمل و 55 مائده و ديگر آياتي که به موضوع معجزات پيامبران و يا انسان هاي والا مانند «آصف بن برخيا» وزير سليمان نبي و ديگران اشاره شده است، مراجعه شود).

و گاهي به ولايت تشريعي اشاره شده است، به اين معنا که ولي کسي است که هر چه مي گويد از وحي الهي گرفته شده و قوانين شريعت به دست اوست. البته کسان ديگري هم بوده و هستند که در ادامه راه اولياي خدا، مرتبه اي از ولايت را دارا هستند و به عبارت ديگر، ولايت چه در تکوين و چه در تشريع منحصر به ذات پاک خداوند است و هيچ کس را در اين حاکميت و ولايت، شريک و انبازي نمي باشد. البته براساس آيات و روايات، ذات خداوندي مرتبه اي از اين ولايت را در مقام تشريع به پيامبران واگذار کرده است. از همين روي اطاعت از دستورهاي آنان، همانند اطاعت از دستورهاي الهي است.

در برخي از آيات قرآن، مقام ولايت به بعضي پيامبران داده شده است؛ از جمله در سوره ي بقره، آيه ي 2 که خداوند حضرت ابراهيم (ع) را به مقام امامت منصوب نموده است يا در سوره ي ص، آيه ي 26 که خداوند مقام حکومت و ولايت امري را به داوود پيامبر (ع) تفويض کرده است يا در سوره ي احزاب، آيه ي 6 که پيغمبر خاتم (صلي الله عليه وآله وسلم) را داراي ولايت معرفي کرده است، يا در سوره ي مائده، آيه ي 55 که مقام ولايت را به حضرت امام علي (ع) افاضه نموده است و سرانجام در سوره ي نساء، آيه ي 59 که از ولات امور ياد شده است. درباره ي ولايت فقيه نيز مي توانيد به گفتار صاحب جواهر در مجلدات 14 و 16 و 22 کتاب جواهر و يا به گفتار شيخ انصاري در کتاب مکاسب و سخنان حضرت امام خميني «ره» در کتاب ولايت فقيه مراجعه فرماييد.

در اين جا ضروري است که به مسأله ي ولايت از ديدگاه عرفان اشاره اي داشته باشيم.

ملاصدرا در «مفاتيح الغيب» مي گويد:

ولايت از ولي گرفته شده که به معناي قرب است و در نزد ما عبارت است از قرب حق سبحانه و آن داراي مراتبي است براي عام که براي مؤمنين حاصل است و در آيه ي 257 سوره ي بقره آمده و [مرتبه ي] خاص آن عبارت است از فناء در خداوند از جهت حيثيت ذاتي و صفاتي و افعالي. پس ولي، فاني در خدا و قائم به او و متخلق به اسماء و صفات اوست و اين مقام گاهي از راه عطا و بخشش است و گاهي کسبي است. در آن جا که عطا و بخشش است، پيش از هر مجاهده اي از راه جذبه حاصل مي گردد، که در اين صورت «ولي محب» گويند. پيغمبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: بنده ي خدا از راه انجام مستحبات و نوافل به خدا نزديک مي گردد و لياقت انجذاب پيدا مي کند. يعني بندگان عموما در آغاز ولي محب هستند.

خواجه عبدالله انصاري گويد: از ميدان حقيقت، ميدان ولايت زايد. ايشان که اهل اين طبقه اند، اوليائند، و اوتاد در ميان ايشان است.

ولي داراي سه نشان است: اول سلامت دل که وقتي حاصل مي گردد که از خدا گله نداشته باشد و با خلق خدا جنگ نکند و ستيزه نداشته باشد و با خدا آشنا و [در امور دنيا] قانع باشد.

دومين نشان ولي، نصيحت خلق است که بايد نيکوکاران را ياري دهد و بدکاران را ببخشايد و براي همه نيکي بخواهد، يعني نيکودلي، جوانمردي و کم آزاري داشته باشد.

درباره ي مقدمات و آثار ولايت، به مصداق: «الله اعلم حيث يجعل رسالته» خداوند در آن جا که مقام ولايت را به افرادي خاص عطا مي کند، و يا آن جا که به صورت اکتسابي به کساني مي بخشد، در هر دو مورد لياقت هايي وجود دارد. از آيات و روايات استفاده مي شود که پيش درآمدهاي ولايت در مرحله ي اکتسابي به شرح زير مي باشد:

نه بر گذشته محزون بودن و نه بر آينده ترسناک شدن، تمايلات نفساني را تسخير کردن، بر انديشه هاي پراکنده تسلط داشتن و توفيق ذکر و ياد خدا را طلب نمودن، از کار خود به کار حق پرداختن، از مهر خود به عشق حق درآمدن، حلاوت عبادت و شيريني نماز را يافتن و از معصيت در محضر حق تعالي کراهت داشتن، تا سرانجام بر بساط انس با حق نشستن و حجاب ها را درهم شکستن است.

علامه ي طباطبايي ذيل آيه ي 124 سوره ي بقره (و مرحوم شهيد مطهري در يکي از آثارش و نيز در ميزان الحکمة، جلد 10) بيانات مبسوطي ذکر نموده است که خلاصه ي آن ها مراتب و مراحلي است که بدان ها اشاره گرديد.

از امام صادق (ع) پرسيدند ولي کيست؟ فرمود:

آن کس که به واجبات توجه کند، زياد نماز بخواند، در سکوت ذاکر باشد و نگاهش عبرت و نطقش حکمت و پاي بند سنت رسول و بي آرزو و کم لغزش باشد.[1] .

و در جايي ديگر فرمود: «هم نحن و اتباعنا» و باز فرمود: منتظرين مهدي موعود جزء اولياي خدايند، که اوولي است و آن ها زمزمه ي «اللهم کن لوليک الحجة بن الحسن...» را دائما دارند و به برکت ولي الله اعظم، خود جزء اولياي الهي هستند.

به هر حال، نماز يکي از مهم ترين عباداتي است که انسان را براي نيل به مقام ولايت اکتسابي آماده مي سازد.

از حضرت عيسي (ع) پرسيدند: اولياي خدا که بدون خوف و حزن اند کيانند؟ فرمود: آن ها که به باطن دنيا مي نگرند در موقعي که مردم به ظاهر آن توجه دارند و به پايان توجه دارند وقتي که مردم آغازين زودگذر را مي بينند، به خدا مهر مي ورزند و از نورانيت الهي بهره دارند.[2] .

در بياني از امام علي (ع) آمده است که فرمود:

 

«ان الله، اخفي وليه في عباده، فلا تستصغرن عبدا من عبيدالله فربما يکون وليه و انت لا تعلم»

يعني خداوند ولي و دوستدار خود و شايستگان ولايت را در ميان مردم مخفي ساخته است. پس هيچ کس را کوچک نشمار، چه بسا ولي خدا باشد و تو نمي داني.

باز پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: سه چيز از خصلت هاي اولياي خداست:

اول، اطمينان و ثقه به خدا در همه ي امور.

دوم، بي نيازي از هر چه که هست.

سوم، احساس نيازمندي مبرم به خدا در هر چيزي.[3] .

 [1] ميزان الحکمة/ ولايت.

[2] اصول کافي، ج 2، باب الحجة.

[3] ميزان الحکمة/ ولايت.

 

مقام يقين

قوله تعالي:

«فالذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم بالاخرة هم يوقنون»[1] و قوله: «و اعبد ربک حتي يأتيک اليقين»[2] .

در بعضي از آيات قرآني، عبادت مقدمه ي رسيدن به مرحله ي يقين و يا يقين پيش نياز عبادت واقعي ذکر شده است.

يقين عبارت از نورانيت دانش و علمي است که خداوند به هر کس بخواهد مي بخشد، که فرمودند: «العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء» و در قرآن آمده است: «هذا بصائر للناس و هدي و رحمة لقوم يوقنون»[3] در کتاب هاي حوزه ي علميه ي قديم ذکر شده بود: «العلم هو الصورة الحاصلة من الشييء عند العقل». صورت حاصل شده از چيزي در نزد عقل را، علم گويند،

ولي معيار تشخيص اين که صورت ذهني همان صورت شيء خارجي است يا نه، ذکر نشده بود و آن همان است که در واقع معيار علم گويند، يعني علم، خود نورانيتي است که از سوي خداوند به انسان افاضه مي شود، که بالاتر از عقل است و همان مقدمه ي يقين مي باشد. يعني معيار تشخيص اين هماني، علمي است که خدا افاضه کرده است و اين علم مقدمه ي يقين است.

يقين مايه ي ثبات روح، اعتلاي جان و روشني بخش اعتقاد است که آدمي را بلندمرتبه مي سازد و به قلب اطمينان مي بخشد. به تعبير خواجه، يقين است که مرکب راهوار سير و سلوک الي الله از اولين منزل تا آخرين نقطه است و براي عامه بزرگ ترين آرزوست و براي خواص، اولين و مهم ترين خواست است.

يقين بالاترين درجه ي اعتقاد و باور است که از همه ي مراتب ادراک عقلي، برتر است. يقين بالاتر از شعور و تصور و حفظ و تذکر و برتر از معرفت و فهم و فقه و کامل تر از حکمت و درايت و فکر و ذکاوت و فراست و فطانت است. به عبارت ديگر يقين در درجه ي نخستين، تصديق داشتن به امور نظري کلي است که از برهان به دست آمده باشد، مانند علم به وجود خورشيد براي نابينا و در مرتبه ي دوم مشاهده ي خورشيد به بينش باطني و دروني است، مانند ديدن خورشيد در آسمان با همين چشم و در مرتبه ي سوم متحد و يکي گرديدن نفس با مفارق عقلي، يعني عقل فعال است، عقلي که تمام آن معقولات است که به بيان مرحوم شهيد مطهري به معقولات اوليه و ثانويه تقسيم مي گردد[4] براي آن مقوله و مصداق متعيني در جهان محسوسات يافت نمي شود. به عنوان مثال کليت يک امر کلي در جهان خارج است که محسوس نيست که در مرحله ي تام و بارز آن سير کردن مدارح کمال نفس از قوه به کمال و فعليت است و چون متحد شدن دو چيز محسوس در جسمانيت وجود ندارد ما نمي توانيم اين يکي شدن علم و عالم و معلوم را در فرايند بالاي يقين به نيکي بفهميم. به هر حال مرتبه ي اول را «علم اليقين»، مرتبه ي ثاني را «عين اليقين» و مرتبه ي سوم را «حق اليقين» ناميده اند. دانستن سوزش آتش، علم اليقين است، ديدن آتش سوزان، عين اليقين است و سوختن در آتش، حق اليقين خواهد بود و وقتي انسان به اين مرتبه از يقين مي رسد ديگر جز سوختن چيزي نيست. شاعري گفته است رسيدن به مرتبه ي يقين همان و فاني شدن همان و اين است معناي «و اعبد ربک حتي يأتيک اليقين». و بي جهت نيست که عده اي کلمه ي يقين را در اين آيه به معناي «مرگ» دانسته اند و اين گونه ترجمه مي کنند که «عبادت کن تا به مرگ برسي» يعني به نيستي و فناي خود نائل گردي.

 

سوختم و سوختم و سوختم

تا روش عشق تو آموختم

 

حاصل عمرم سه سخن بيش نيست

خام بدم، پخته شدم، سوختم

 

امام صادق (ع) فرمود: «اليقين يوصل العبد الي کل سني و مقام عجيب»[5] ، يعني يقين، آدمي را به بالاترين نقطه ي سير و مقام شگفت انگيزي مي رساند. سپس امام صادق (ع) به نقل از رسول اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرموده است که حضرت عيسي (ع) بر روي آب راه مي رفت و اگر گامي در يقين جلوتر نهاده بود در هوا نيز راه مي رفت.

علامه ي طباطبايي صاحب تفسير الميزان ذيل آيه ي 105 سوره ي مائده پس از نقل همين جمله از رسول خدا که فرموده است: «لو ازداد يقينه لمشي علي الهواء» مي گويد: اين گونه امور خارق عادت، دائر مدار يقين به خداي سبحان و مستقل ندانستن اشياي عادي و مادي است. بنابراين انسان موقن وقتي به اين مرحله رسيد، تمام اشياء برايش رام و مطيع و منقاد مي شوند، که هم بهره اي است از ولايت تکويني و هم ثمره اي است از اعتقاد و باورها و چرا نباشد، که براي بسياري از اولياي موقن تجربه ها شده است.

به هر حال به فرموده ي امام صادق (ع) مراتب و مقامات انبياء و اولياء بستگي به درجات يقين آن ها داشته است که اولين مرتبه ي آن اين است که بداني حول و قوه اي نيست جز حول و قوه ي الهي، و بداني همه ي اراده ها در برابر اراده ي او هيچ است و آن گاه به بندگي درآيي و در همه احوال، مدح و ذم و عزت و ذلت، برايت يکسان باشد. به همين جهت سالکان، در اين مرحله از خودبيني و نفسانيات فارغ و به غناي خداوند واقف اند.

 

چيست پيوستن به او، دل باختن

خويش را در پاي او انداختن

 

دست از تدبير خود برداشتن

اختيار خود به او بگذاشتن

 

پيشوايان ديني عليهم السلام فرموده اند: صبر نصف ايمان است، ولي يقين همه ي ايمان است. در آيات کريمه ي قران مراتب يقين به «علم اليقين»، «عين اليقين» و «حق اليقين» تقسيم مي شود. به آيات 51 سوره ي حاقه و 5 و 7 سوره ي تکاثر مراجعه فرماييد.

«علم اليقين» يقين استدلالي است که براساس مطالعات حاصل مي شود و از مبادي احساس مي رويد و عبارت است از قبول ظواهر و غائبات حقيقت و توقف بر حق و خلاصه به سينه فرود مي آيد، که «مرحله ي نخست» است و در باب برهان منطقي ذکر شده است.

«عين اليقين» يقيني استدراکي است و بي نياز از استدلال، مرحله اي است که از خبر به معاينه و از سمع به عين رسيده است و از مرحله ي مکاشفه ي علمي گذشته به مرتبه ي الهام ورسد و معاينه رسيده و حجاب علم را شکسته است. خلاصه اين که عين يقين به جان فرود آيد که «مرحله ي وسطي» است.

اما «حق اليقين» يقيني است که از معاينه فارغ شده و به حق و حقيقت و بلکه به مشاهده حقيقت نائل آمده و با فناي در يقين به مقام بصيرت و انس نائل گشته و سرانجام به مقام بقاء و اصل آمده است، به طوري که از ملک و ملک پران شود. و اين مرحله، مرحله ي «عالي» يقين است.

به هر حال مراتب مکاشفه، معاينه و مشاهده براي موقنين حاصل مي شود، بدين ترتيب که در آغاز «مرتبه ي مکاشفه ي» ايمان تقرير مي گردد و در واسطه ي امر، مرتبه ي معاينه به اخلاص مي رسد و سرانجام مرتبه ي مشاهده به معرفت خواهد رسيد. يعني يقين در مراتب سه گانه ي «ايمان»، «اخلاص» و «معرفت» خودنمايي مي کند. و در اين جاست که انسان لياقت ولايت و شأنيت امامت دارد که در آيه ي 24 سوره ي سجده به آن اشارت رفته و نيز در آيه ي 75 سوره ي انعام، در داستان حضرت ابراهيم، از آن ياد شده است که فرمود: هم چنين ما به ابراهيم آنچه از نشاني قدرتمان در آسمان ها و زمين است، نموديم تا از يقين کنندگان باشد.

حضرت ابراهيم (ع) در مرحله ي اول، با شکستن تفکر بت پرستي و تکيه بر روي يکتايي خدا، به «علم اليقين» دست يافت و در مرتبه ي دوم، با نمودن ملکوت آسمان ها و زمين به عين اليقين رسيد و چون از آن گذشت، به «حق اليقين» نائل آمد؛ و هم چنان، مراتب در آيات بعد نيز تکرار شده تا آنگاه که به نشان خليل مفتخر آمد و رسالت و نبوتش، قوت گرفت تا به امامت امت نائل آمد. يعني با گذشتن از مراحل يقين، لباس خلت و خلوت پوشيد تا به رسالت و نبوت و امامت نايل گرديد. در آيات مربوط به نماز، يقين و مراتب آن در انجام دادن عبادات، محور اصلي ذکر شده و از آثار نماز نيز، رسيدن به درجه ي والاي يقين ياد شده است. البته در مراتب يقين و در ارتباط با تقدم و تأخر از نماز و درجات نماز، تفسيرهايي شده است.

پس «و اعبد ربک حتي يأتيک اليقين» به والاترين ثمره ي عبادت که يقين است اشارت کرده، گرچه بعضي يقين را در اين آيه به مرگ تفسير کرده اند که آن هم داراي وجه خاصي است که قبلا ذکر شده است.

 

نه حافظ را حضور درس و خلوت

نه دانشمند را علم اليقيني

 

از آيات کريمه ي قرآن چنين استفاده مي شود: کساني که به مرتبه ي اعلاي يقين نائل شوند، بر مؤمنين، امامت و ولايت و پيشوايي خواهند يافت که فرمود: «و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا و کانوا بآياتنا يوقنون»[6] .

شيخ الانبياء خواستار رؤيت ملکوت شد تا يقين او افزون گردد، ولي ابوالائمه، علي بن ابي طالب (ع) فرمود: «لو کشف الغطاء ما ازددت يقينا». يعني امام علي (ع) در نيل به يقين تا بدان جا رسيده است که با رفع حجب چيز ديگري اضافه نمي شد، بلکه او خود معيار يقين گرديده بود. باز از روايات استفاده مي شود که از جمله ثمرات يقين؛ صبر، زهد، توکل، رضا و تهوين المصائب است. (در اين باره به کتاب ميزان الحکمة، ج 10، ص 788 مراجعه کنيد).

 [1] آيه ي 3 سوره ي نمل و آيه ي 4 سوره ي لقمان.

[2] آيه ي 99 سوره ي حجر.

[3] آيه ي 20 سوره ي جاثيه.

[4] شرح منظومه ي استاد شهيد مطهري.

[5] مصباح الشريعة.

[6] سوره سجده/ 24.

 

مقام يقظه، يا مقام محمود

قوله تعالي:

«و من الليل فتهجد به نافلة لک، عسي ان يبعثک ربک مقاما محمودا»[1] .

 

آن دم که به يک خنده دهم جان چون صراحي

مستان تو خواهم که گزارند «نمازم»

 

«محمود» بود عاقبت کار در اين راه

گر سر برود در سر سوداي ايازم

 

تاکنون به توضيح مختصري راجع به ارتباط مقامات عرفاني با نماز در قرآن کريم پرداختيم. اينک به ترتيب حروف تهجي به مقام يقظه اشاره مي کنيم.

بعضي عرفاي اسلامي، يقظه را اولين منزل سلوک، بعضي دوازدهمين منزل، بعضي نود و يکمين منزل و بعضي ديگر به مصداق «النهايات هو البدايات»، آن را در تمام مراحل سير و سلوک، مخصوصا براي پريدن از اوسط ها به اعلي ها، ساري و جاري دانسته اند- و هو المختار- که تا رفع غفلت ها نشود، گام در مرحله ي بالاتر حاصل نيايد.

اما در مورد اين که اقامه ي نماز، مقدمه ي يقظه و از آثار بيداري است، توضيحي لازم است و آن اين است که، قيام براي خداوند عبارت است از همان يقظه و بيداري که خداوند در اين آيه به آن سفارش کرده و فرمان داده است:

«قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثني و فرادي». يعني اي پيامبر بگويشان که فقط به يک مطلب شما را سفارش مي کنم و آن اين است که به طور انفرادي يا گروهي و دو تايي براي خدا قيام کنيد، و منظور از اين قيام، بيرون شدن از غفلت و رسيدن به بيداري و يقظه است.

 

هوشيار شو که مرغ سحر گشت مست، هان

بيدار شو که خواب عدم در پي است هي

 

قيام براي خدا يعني حرکت از حالت قعود جمود به رکوع و قيام و حرکت کردن از سکون، و به پاخاستن از بي حالي فکري و بيماري روحي و خروج از غفلت و جهالت. و آن عبارت است از بيداري و يقظه که در نماز متحقق است. تنها عبادتي که انجام آن با کلمه اقامه و به پاخاستن و سرپا کردن بيان شده، نماز است. پس نماز عين قيام، يعني همين کلمه اي که محور اصلي اين آيه است

مي باشد و نماز عين يقظه و خروج از تعلقات مادي و غفلت هاي روحي است. وقتي اين اقامه و قيام حاصل مي گردد که آدمي، نعمت هاي الهي را بفهمد و باور کند که اين نعمت ها لا تعد و لا تحصي است. «از دست و زبان که برآيد کز عهده ي شکرش به درآيد» و بداند که خداوند تبارک و تعالي، از دادن اين همه نعمت ها به کسي منت ندارد (البته منت در برابر نعمت نبوت و هدايت، نيازمند بحث جداگانه اي است).

بنابر آيات کريمه ي قرآن، خداوند در قبال هيچ نعمتي منت نگذاشته است، جز در برابر امر هدايت و نبوت پيامبران که آن ها هم فراهم آورنده ي يقظه و بيداري و رفع غفلت اند. خلاصه اين که آدمي بداند که حق نعمت هاي الهي را ادا نکرده است و از طرف ديگر کوتاهي ها و تقصيرات را تا حد امکان جبران کند، گذر عمر را بداند، گذشته ها را تدارک کند و باقي مانده را قدرشناس باشد.

اين ها در مجموع به آدمي مقام يقظه و بيداري مي بخشد و از غفلت دور مي سازد. خواجه عبدالله انصاري در «صد ميدان» با استشهاد به آيه ي «و لا تکن من الغافلين» يقظه را بيان داشته است. يعني يقظه بيرون آمدن از غفلت است. البته براي نيل به اين مقام بايد از نورانيت عقل و بهره مندي بزرگواران و سالکان، کمک بگيريم و در يک کلام از خدا توفيق بطلبيم. اين مطلب به خوبي روشن است که براي راه رفتن، دو تصميم لازم است يکي پا را از آن جا که هست برداريم و جدا کنيم و ديگري اين که پا را به جلو بگذاريم که اين هر دو منتقل و ملحق به کلمه ي بعدي هم زمان انجام مي گيرد تا حرکت و راه رفتن تحقق پيدا کند، پيش رفتن در امور معنوي نيز چنين است، و اين هر دو را بايد انجام داد. نقطه ي اشتراک ميان اين دو خطوه را بيداري و يقظه مي نامند. پس اساس بيداري، از يک سو تنزه و از سويي تدارک و مراقبت و در مجموع تحرک است، و در اولين گام هاي اقامه ي نماز، اين شايستگي ها ملحوظ باشد و در تکبيرة الاحرام، هم معرفت و تنزه و هم تدارک و مراقبت ديده مي شود.

مؤمن نمازگزار با نور فطرت و تقويت شعور و انتباه، حيات حقيقي روح را حائز مي گردد، تا آن جا که نقشه ي تجليات «در نمازش» خود را نشان مي دهد.

ملاحظه مي شود که در حج، «مناسک» به کار رفته و در روزه «امساک» و در زکات «طهارت» و در قتال «جهاد» آمده، ولي در نماز، از کلمه ي «اقامه» استفاده شده است. کعبه را قياما للناس ياد کرده و مصلاي ابراهيم را مقام گفته و به جاي کلمه ي تلاوت يا قرائت نماز، از کلمه ي اقامه نماز ياد شده است. همه ي عرفاي اسلامي نيز براي بيان مقام يقظه و بيداري، از مشتقات قيام بهره گرفته و از رفع غفلت استفاده کرده اند. بنابراين بيداري فقط و فقط در نماز خود را نشان مي دهد و حسنات و خيرات ديگر بر آن مترتب است که فرمود:

«ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت، ردت ما سواها»

به عبارت ديگر، هر عمل خير و هر کار نيکي بدون معرفت و بيداري، سودي ندارد.

تا اين جا به اختصار معلوم شد که يقظه در نماز متعين است و اصولا در نماز بيداري حاصل مي شود. نماز تعين خارجي يقظه است و بيداري در آن محقق مي باشد. ناگفته پيداست که نورانيت يقظه، اثر جذبه اي است از جذابيت ربوبي حق تعالي که به قلوب مستعده افاضه مي شود.

 

هر که در خواب است بيداريش به

مست غفلت عين هشياريش به

 

و اما مطلب ديگري که بايد به آن پرداخت اين است که اين مقام، مقام محمود است که در آيه ي 79 سوره ي اسراء به آن اشاره شده است. يعني اقامه ي حقيقي نماز خود مقامي است محمود که تعين يقظه و انتباه است.

در کتب عرفاي بزرگ اسلامي در هر کجا که به مقام جامعيت پرداخته شده آن را مقام شامخ احمدي و محمودي ذکر کرده اند و از آثار و برکات مقام يقظه برشمرده اند، در اين زمينه به نمونه هايي اشاره مي شود:

در کتاب مشارق الدراري که از عارف بزرگ، سعيدالدين سعيد فرغاني است و به شرح قصيده ي تائيه ابن فارض پرداخته است وقتي به اين بيت مي رسد که:

 

صوامع اذکار، لوامع فکرة

جوامع آثار، قوامع غرة

 

مي گويد: وقتي مؤمن تخلق به اخلاق الهي يافت، چهار نوع کمال از او صادر مي شود:

اول، حصول اسباب تمکن در خلوات به اذکار زباني، قلبي و روحي که آن را «صوامع اذکار» ناميده است.

دوم، ظهور آن اسماء به صورت لوامع و درخشش هاي فکري که منجر به اعراض از غير خواهد بود. يعني «لوامع فکرة».

سوم، ظهور آن مفاتيح بر حس سامعه. يعني در پي نورانيت ذکري و خلوص فکري، هدايت آثاري پيدا مي شود، يعني «جوامع آثار».

و چهارم، ظهور همه ي تجليات زباني، فکري و عملي، در قوامع و رفع  حجاب هاست که مرحله ي عالي مقام يقظه خواهد بود و «قوامع غرة» اشاره به آن است.

و چون اين مقام، مقام احديت جمعي است، به حقيقت محمدي مخصوص است و مي گويد: اين ذوق احديت در وجود حقيقت احمدي (صلي الله عليه وآله وسلم) مخصوص مقام محمود ادني و پايين ترين کنايت از آن حضرت است و اين حضرت و ديدار و شمول حضور محمدي، دريايي است که هيچ کس از انبياء و اولوالعزم من الرسل در آن خوض ننموده است. و همان گونه که حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) جامع رسالات است، مقاماتش جامع مقامات است که در آن مقام يقظه نيز ملحوظ است. البته در مقام محمودي محمدي، يقظه و حضور دائمي، مساوق و ملازم اند، پس يقظه در اين جا بيرون شدن از غفلت نيست بلکه به معناي حضور و شهود دائمي و مستمر است. (دقت کنيد)

سپس اضافه مي کند که خطاب: «الم يجدک يتيما» به خاتم الانبياء اساس يقظه ي احمدي است و يتيم بودن آن حضرت يعني «متفردا بکمال القابلية و متوحدا بانقطاع نسبتک عما سواک فاواک الي حضرت احدية الجمع». که چون در اين تفرد، منحصر است و در اين توحد، بي بديل، پس يتيم است. خطاب ذات احدي به نقطه ي واحد احمدي، بيان مقام محمودي محمدي است که «لا تقربوا مال اليتيم»، اشاره به آن است که غيري را در اين مقام حقي نباشد و از اين مقام، غافلان ممنوع اند که مقام يقظه است و به مال يتيم نزديک نشويد تا هيچ متفرد ديگري حتي از سلسله ي رسل را در اين جا حقي نباشد. از اين رو فقط تو سزاوار عروجي و عروج به کماله در نماز محقق است که فرمود: «الصلوة معراج المومن».

بناءا علي هذا، يقظه مقام والايي است که خاصان را فرامي رسد و بس که مقام جامع محمودي است. گرچه مقام محمودي را به «شفاعت» هم تفسير کرده اند، ولي حق اين است که چون محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) است، شفيع مطلق است نه چون شفيع است محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) است و شفاعت جرقه اي است از مقام جمعي آن حضرت صلوات الله عليه و آله و سلم که در قيامت ظاهر مي شود (به شرح فصوص مؤيد جندي مراجعه فرماييد).

ناگفته نماند اين که بگوييم حضرت رسالت پناه به مقام يقظه مي رسد، براي حضرت رسول بي اعتبار است، چون که او خود مقيم دائمي مقام است نه اين که اکتسابا به اين مقام نائل مي شود. به کار بردن يقظه براي کسي که عين بيداري است و از سهو و نسيان به دور است نابجاست. آري او تبلور حقيقت، معرفت و محبت است و وجودش دليل اتم بر اکمليت ربوبيت حق تعالي است و نماز هم براي او جامع جلوات و مجمع تجليات ربوبي است که فرمود: «جعلت قرة عيني في الصلوة».

پيامبر خاتم (صلي الله عليه وآله وسلم) محبوبيت هايش را در نساء به اعتبار تأخر وجودي و در بوي خوش به اعتبار روايح طيب تکويني و در صلوة به اعتبار بيداري، محو غفلت و يقظه در امر مناجات با حق تعالي بيان فرموده که: «الصلوة هي المشاهدة و اعلي مرتبة اليقظة بمرتبة» و عرفاي اسلامي، از مقام شهود به نماز تعبير کرده اند[2] .

در پايان، يادآوري اين نکته لازم است و آن اين است که يکي از مهم ترين عوامل و محوري هاي اساسي براي نيل به مقام محمودي و مرتبه عاليه ي بيداري، نمازهاي مستحب و مخصوصا نماز شب و تهجد و استغفار و دعا و تسبيح و سجود در نيمه ي دوم هر شب مي باشد و از خداوند در آيات متعددي (از جمله آيات 79 سوره ي اسراء، 17 سوره ي آل عمران، 18 سوره ي ذاريات، 16 سوره ي طور، 49 سوره ي دهر، 6 و 26 سوره ي مزمل و 16 سوره ي سجده) به آن دستور داده و تأکيد فرموده است.

 

برخيز شتربان که دميد آفتاب

وقت رحيل است نه هنگام خواب

 

پيغمبر خدا فرمود: جبرائيل علي الدوام به من سفارش نماز شب مي نمود و يا مي فرمود مقام خليل اللهي حضرت ابراهيم به خاطر دو چيز بود: اول اطعام، دوم نماز در دل شب. پيامبر فرمود: خدا رحمت کند بيداران شب زنده دار را که به مرتبه ي بيداري و يقظه مي رسند، چون نماز شب موجب «نورانيت قلب»، «تمسک به اخلاق انبياء»، «شادماني صورت»، «سلامت بدن»، «زايل کننده ي گناه روزانه» و «طهارت نفس» مي شود. به کتاب، راز شبانه که در همين معنا نوشته ايم، مراجعه کنيد.

 

خواب در عهد تو در چشم من آيد هيهات!

عاشقي کار سري نيست که بر بالينست

 

دوش در حلقه ي ما قصه ي گيسوي تو بود

تا دل شب سخن از سلسله ي موي تو بود

 

از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمودند: «صلوة الليل، مرضات للرب و نور المعرفة و اصل الايمان و اجابة للدعاء و برکة في الرزق و سراج في القبر و مونس في القبر».[3] .

يعني نماز شب مايه ي «خشنودي پروردگار عالم»، «روشني بخش شناخت»، «اساس ايمان»، «روا شدن دعاها»، «برکت در روزي» و «چراغ مونس در قبر» است. باز رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: به صفي، نماز صبح را، به خليل نماز ميانه را و به يونس نماز عصر را و به موسي و عيسي نماز مغرب و عشاء را و به من تهجد در شب را سفارش کرده اند و فرمان رسيد که: «فتهجد به نافلة»، که تهجد از هجود يعني خواب است و تهجد يعني بيداري بعد از خواب که بيداري از همه ي غفلت ها را تداعي مي کند، و «محمود» در آيه به طور مطلق آمده و مقيد به هيچ قيدي نيست، پس مي فهماند که مقام محمود مقامي است که هر کسي آن را مي پسندد و همه ي خلائق آن را حمد مي کنند و از اين رو به شفاعت عام محمدي در قيامت معنا شده است. البته خداوند در آيات بعد از آن مي فرمايد: «قل رب ادخلني مدخل صدق و اخرجني مخرج صدق و اجعل لي من لدنک سلطانا نصيرا».[4] .

که دخول و خروج و سلطنت را همراه صدق و نصرت بيان فرموده، بيانگر آن است که خروج از تمام مراحل نقص، و ورود به تمام شايستگي ها يعني «يقظه» کامل، مقدمه اي براي رسيدن به مقام محمودي و محمدي (صلي الله عليه وآله وسلم) که شفاعت و اذن تصرف در عاقبت انسان ها و همراه شدن در آن هنگامه ي صراط، يکي از شؤون آن خواهد بود.

«خداوند همه را مشمول شفاعت عام محمدي (صلي الله عليه وآله وسلم) قرار دهد».

 

خداوندا به حق نيک مردان

مرا هم عاقبت «محمود» گردان

 

درون جان «محمود» او مکان يافت

زبي يسمع و بي يبصر نشان يافت

 

نيل به مقامات مذکور جز با تأييدات خداوندي ميسر نيست، همان گونه که در دعاي بعد از زيارت امام حسين عليه السلام ذکر شده است:

«فان بتوفيقک يفوز الفائزون و يتوب التائبون و يعبدک العابدون و بتسديدک يصلح الصالحون المحسنون المخبتون العابدون لک الخائفون منک و بارشادک نجا الناجون من نارک و اشفق منها المشفقون من خلقک».

[1] آيه ي 79 سوره ي اسراء.

[2] اشاره است به بيان ختمي مرتبت که فرمود: نور چشمم نماز است و از دنياي شما زن و عطر را دوست دارم.

[3] ميزان الحکمة/ صلاة الليل.

[4] آيه ي 79 سوره ي اسراء.

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 6827 کلمه
مولف : سيدرضا هاشمي نجف آبادي
1395/1/17 ساعت 10:10
کد : 1180
دسته : آثار اخلاقی و عرفانی نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز،آثار عرفانی نماز،سیر و سلوک،مقامات عرفانی ،نمازهای عارفانه،حضور قلب
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز