■ مقامات عرفاني نماز در قرآن
مقام اخبات
قوله تعالي:
«وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتينَ، الَّذينَ اِذا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَت قُلوبُهُمْ وَ الصَّابِرينَ عَلي ما اَصابَهُمْ وَ المُقيمِي الصَّلوةَ وَ مِما رَزَقناهُمْ يُنفِقون»[1] .
و مژده و بشارت بده به مخبتين، هم آنان که چون ياد خدا ميشود، دل هايشان ميلرزد و بر هر چه به ايشان ميرسد، صابر و شکيبايند، همان ها که نمازگزارند و از آنچه به آن ها دادهايم، انفاق ميکنند.
«خبت» در لغت به معني زمين بلندي است که داراي شيب مطمئني باشد، و اخبات يعني رفتن به سرازيري قابل اطمينان و عميق.
بنابراين در حيثيت لغوي، دو مطلب مطرح است:
يکي «اطمينان» و ديگري «شيب عميق»، يعني با اطمينان خاطر به عمق سراشيبي رفتن، اخبات است.
پس وقتي انسان مؤمن، کمال آرامش روحي خود را به هر چه کوچکتر شدن در برابر خدا بداند و به نهايت کوچکي و ذلت در پيشگاه احديت برسد، از آن به مقام اخبات تعبير ميشود که در آن جا کوچکي و ذلت همراه با اطمينان قلب است.
مقام اخبات، مقامي است که مؤمن به سکونت خاطر و سکينه ي روحي (در مورد سکينه ي روحي به بخش 12 مراجعه کنيد) نائل ميشود، نه از غير خدا ميترسد و نه از خطري ميهراسد، عبوديت و فروتني در برابر حق تعالي را بر هر چه عزتمندي ظاهري است، ترجيح ميدهد.
اخبات پنجمين باب و پانزدهمين مقام و منزل در سير آدمي است. در کتاب صد ميدان، خواجه عبدالله انصاري، اخبات را ميدان سي و نهم دانسته، چنين ميگويد:
از ميدان تذلل، ميدان اخبات زايد و قوله تعالي «و بشر المخبتين» اشاره به آن است. اخبات نرم خويي است، و تنگ دلي و ترس کاري مردي است که حقيقت اخلاص چشيده و عذر خلايق ديده و از خويشتن رسته.
نشان چشيدن اخلاص، سه چيز است:
از تيمار رزق و از کوشيدن و از ساختن جهان برآسودن و در مداومت خدمت و استغراق اوقات و تصفيه ي انفاس آويختن و جهان و جهانيان و آدميان و جز ايشان را، از اداي دين خويش آزاد داشتن، که اين سيره ي ابدال ميباشد.[2] .
وقتي مؤمن از حضيض ذلت و بيارزشي لجن بودن به سوي خدا بالا برود (همان گونه که آدم از حضيض ذلت خاک و گل و لجن بودن با نفخه ي الهي به مقام دريافت علوم نائل و در پي «فَعَلَّمَ آدَمَ الاَسماءَ کُلَّها: اخبات برايش حاصل گرديد) و وقتي آدمي به نقطه ي اوج برسد، سکون روحي پيدا ميکند، که به آن اخبات ميگويند. از اين جهت، خواجه در منازل السائرين ميگويد:
«اَلاخْباتُ هُوَ السُکُونُ اِلي مَنْ اِنْجَذَبَ اِلَيه بِقُوةِ الشَّوقِ»
پس در اخبات، سکونت و آرامش روحي وجود دارد که پس از جذب شدن به محبوب، ايجاد ميشود.
و اين که قرآن فرمود:
«وَ اَخْبَتوُا اِلي رَبِّهِم، به معناي آن است که سَکنُوا الي رَبِهِمْ»؛ يعني در ظل لطف خدا، آسودهاند، که همان معناي فوقالذکر، يعني رسيدن به نقطه ي اطمينان و سکينه ي روحي است.
از توضيحي که داده شد به خوبي روشن ميشود که اخبات اولين مقام طمأنينه و سکونت روحي است که لازم است نمازگزار در ابتداء، تحت تأثير نورانيت الهي، تمايلات خود را سرکوب سازد (چون وجود تمايلات، نشانه ي تعلقات نفساني است) و با کمال قدرت، رضايت الهي را اراده کند و با حق مأنوس باشد، تا آن جا که نه از مدح و تعريف خرسند شود و نه از نکوهش، ملامت و مذمت متأثر باشد. در آن صورت به مقام والاي اخبات نائل ميشود، مقامي که از خود کوچک بيني شروع و به خود ناديده گرفتن و سرانجام به طمأنينه و سکونت روحي ميرسد و خلاصه اخبات آرامش پس از طوفان تکثر و تفرق، و نديدن خويشتن است که ديگر خودي باقي نيست، بلکه مقام توحيدي را حاصل ميسازد.
که خداوند در قرآن فرمود:
«اِنَّ الَّذينَ آمَنوا وَ عَمِلوُا الصَّالِحاتِ وَ اَخْبَتُوا اِلي رَبِّهِم اولِئکَ اَصْحابُ الجَنَّة»[3] .
يعني آنان که ايمان آورده، عمل صالح انجام داده، خودي نميبينند و به سوي پروردگارشان با فروتني و ذلت رهسپارند، از بهشتيان هستند.
و خلاصه، اخبات نخستين مرحله ي طمأنينه است که آدمي را به سوي مأمن و آسايشگاه روحي پيش ميبرد.
رسيدن به چنين مقامي را شرايطي است، از جمله اين که بايد نورانيت حقيقت بر تمايلات نفساني غلبه کند، اميال حيواني سرکوب گردد، قلب انسان به سمت حقائق اراده يابد و پذيرش حق و شدت اشتياق به آن، مانع سرنگوني انسان به حفرهها و درههاي هولناک و عميق نفساني شود، هيچ چيزي اراده ي انسان را خللپذير نسازد و هر لحظه اراده ي آدمي در اين راه تقويت گردد، نه از چيزي بترسد و نه از قدرتي بهراسد و خلاصه از خلق و ما خلق چشم بپوشد، که در اين صورت به مقام اخبات رسيده است و از آثار اخبات اين است که:
1- با ياد خدا حالت لرزش دل پيدا ميکند.
2- خويشتندار و شکيباست، نه از آينده ميترسد و نه بر گذشته محزون است، نه قدرت او را ميلرزاند و نه معصيت او را ميلغزاند.
3- به اقامه ي نماز همت دارد و حيثيت نماز را در شؤون فردي و اجتماعي محکم ميسازد.
4- در راه خدا انفاق ميکند و از آنچه بهترين است بدون منت و آزار ميبخشد.
چنين کسي به مقام اخبات نائل گرديده است و از ادامه ي ذکر و نماز نه تنها خسته نميشود، بلکه لذت هم ميبرد.
حرام دارم با ديگران سخن گفتن
که تا حديث تو گويم سخن دراز کنم[4] .
چگونه ممکن است کسي به اين مقام رسيده باشد، و در او حزن و خوف، درد و الم و خستگي و کسالت از عبادت باشد؟
[1] حج/ 35.
[2] ابدال، صلحا و اخيار، طبقه ي پنجم از طبقات دهگانه ي کريمان و مردان راه هستند.
[3] سوره هود آيه 23.
[4] شعر از سعدي.
مقام اطمينان
قوله تعالي:
«وَ يَهدي اِلَيهِ مَنْ اَنابَ الَّذينَ آمَنوا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِاللهِ، اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُ القُلُوبُ»[1] .
يعني، خداوند هر کسي را که انابه کند هدايت ميکند، هم آنان که از رهگذر ايمان و ذکر خدا به مقام اطمينان دل رسيدهاند. آري، دل آرام گيرد به ياد خدا. در اين آيه اطمينان قلبي در ارتباط با ذکر بيان شده و ميدانيم که فرد اعلاي ذکر، همانا نماز است.
البته ذکر داراي معنايي عام است که شامل انواع مختلف ميشود: ذکر جلي، خفي، لساني، قلبي، روحي، سري، علمي و عملي و ديگر انواع ذکر، ولي با توجه به بعضي از آيات کريمه ي قرآن، از جمله آيه ي 114 سوره يهود، آيه ي 103 سوره ي نساء و آيه ي 37 سوره ي نور، فرد اعلاي ذکر، نماز است. نماز قويترين ذکر است، به طوري که خداوند در سوره ي طه، آيه ي 14 فرموده است: «وَ اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْري»[2] .
بنابراين مراد از ياد خدا، به معناي خاص و تام کلمه، نماز است که آرامش و اطمينان قلبي را تأمين ميکند.
مقام اطمينان، مقام سکونت و آرامش، توأم با امنيت و مؤانست ميباشد. به عبارت ديگر، در ميدان احسان که قبلا توضيح داده شد، مقام مشاهده، ملحوظ است و از مقام مشاهده، يقين به دست ميآيد و از يقين، امنيت علمي حاصل ميگردد، و آدمي از امنيت علمي به سکونت روحي ميرسد و وقتي که سکونت به عنوان يک صفت ماندگار و ثابت درآيد و به مرحله باورهاي قطعي بيدغدغه و امنيت کامل برسد، مقام والاي اطمينان حاصل ميشود.
بنابراين، اطمينان عبارت از سکونت روحي است که با امنيت مطلق، توأم گردد و از هر خطر، اثر، اضطراب و قلق، فارغ و رها باشد.
در آيات کريمه ي قرآن، مراحل اطمينان در سه مرحله آمده است:
يکي اطمينان عقلي و فکري، که آدمي به کمک هدايت عام الهي، از ترديد و تحير علمي خلاص ميگردد، چنانچه در آيات 94 و 95 سوره ي اسراء مذکور است.
ديگري اطمينان قلبي که عبارت از رها شدن از خطر هجران است و با ذکر خدا حاصل آيد؛ که ذکر مرتبه ي وصول است، چنانچه در آيه ي 28 سوره ي رعد که در صدر بحث ذکر شده، آمده است.
و حضرت ابراهيم (ع) همان اطمينان را ميطلبيد، البته با زبان کنايه نه با آن بيان صريح که موسي (ع) خواسته بود؛ در «آيه ي 260 سوره ي بقره» حضرت ابراهيم ديدار خدا و مقام وصول را از راه زنده کردن مردگان طلب ميکند و ميگويد: «رَبِّ اَرِني کَيفَ تُحيي الموتي»؛ خدايا به من نشان بده چگونه مردگان را زنده ميکني؟ خطاب ميرسد: «اَوَلَم تؤمِنْ» و او ميگويد چرا ايمان دارم «ولکِنْ ليطمئِنّ قَلْبي». يعني با زبان کنايه اطمينان قلبي را ميطلبد، ولي حضرت موسي ميگويد: «رَبِّ اَرِني انظُر اليکْ»؛ خدايا به من نشان بده تا به تو بنگرم، يعني موسي اطمينان قلبي را با صراحت از ديدار حق ميطلبد، که در هر دو حال اطمينان قلبي مطرح است.
و سوم اطمينان نفساني، که رها شدن از ناروايي به رضايت الهي است، همان گونه که در آيه ي 27 سوره ي فجر آمده است: «يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ اِرجِعي اِلي رَبِّکِ راضِيَّةً مَرضِيَّةً» که در اين مقام نفس انساني سزاوار ورود به بهشت قرب و جنت الذات خواهد بود.
به هر حال: نماز بيشترين و بالاترين درجه ي اطمينان را به دل و روح آدمي فراميآورد که فرمودند: «وَ لَذِکْرُ الله اَکْبَرُ».
و «اِنَّ الصَّلاةَ تَنهي عَنِ الْفَحشاء و المُنکَر» و موجب جلب رضايت حق تعالي است، که بالاترين و بيشترين درجه قرب به خداوند است که فرمود: «رِضْوانٌ مِنَ اللهِ اَکْبَر»؛ يعني ذکر اکبر که نماز است، بالاترين مقام را که رضوان خدا ميباشد، نصيب انسان ميگرداند.
و در نتيجه عذاب دردناک الهي را که آن هم اکبر است، رفع ميسازد که فرمود: «لَعَذابُ الآخِرَةِ اَکْبَر» و در نتيجه به اجر بزرگ تر اخروي نائل ميشود که فرمود: «وَ لَاَ جْرُ الآخِرَةِ اَکبر» و اين مقام بالاترين مقام و نماز بالاترين عبادت است که اطمينان کامل قلبي را فراهم ميآورد؛ و رسيدن به اين باور، عبارت است از اطمينان نفس.
در اين جا مناسب است سخن خواجه عبدالله انصاري را درباره ي ميدان پنجاه و دوم يعني مقام اطمينان، بياوريم که ميگويد:
از ميدان سکينه، ميدان طمأنينه زايد که فرمود:
«يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطمَئِنَّةُ اِرْجِعي اِلي رَبِّکِ...»
خلاصه اين که اطمينان، آرامشي است توأم با انس، و آن سه قسم است: بر نقد، بر اميد، بر مهر، که طمأنينه بر نقد، خواه نقد حال يا نقد مقال يا نقد مثال است.
طمأنينه بر اميد، اميد بر مواقف و منازل آتي است که در سير و سلوک پيش آيد و ديگريطمأنينه بر مهر، است که بيمهر معشوق همه چيز عبث است که گفتهاند:
اگر از جانب معشوق نباشد کششي
کوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد
اولِ آن، بر سه است: از غافلان به ملک و تملک و جذبه، از عاقلان به تجربه، از عارفان به ضمان. (که جوانب طمأنينه بر نقد است)
و دوم آن بر سه است: مزد مکتسب، مزد منتظر، مزد منقطع، که جوانب طمأنينه بر اميد است.
و سوم آن بر سه است: مشغول بودن به کار وي از کار خود، و به ياد وي از ياد خود و به مهر وي از مهر خود. يعني آنچه از تواناييها که داريم و بر کمالاتي که بايد حاصل شود و مهم تر از همه با مهر و کشش خداوندي، و الهامات او، مرحله ي اطمينان حاصل ميگردد.
رموز سر انا الحق چه داند آن غافل
که منجذب نشد از جذبههاي سبحاني
تو بودي آن دم صبح اميد کز سر مهر
برآمدي و سرآمد شبان ظلماني
[1] رعد/ 28.
[2] ابوالفضل حبيش تفليسي در کتاب وجوه قرآن، صفحه ي 103 ميگويد: ذکر در قرآن داراي 17 مصداق و وجه ميباشد که ذيلا ذکر ميشود:
1. وحي: سوره ي قمر/ 25.
2. تورات: سوره ي نحل/ 43.
3. قرآن: سوره ي انبياء/ 4 2.
4. لوح محفوظ: سوره ي انبياء/ 105.
5. طاعت: سوره ي بقره/ 152.
6. نماز جمعه: سوره ي جمعه/ 9.
7. نمازهاي پنجگانه: سوره ي بقره/ 239 و سوره ي منافقون/ 9.
8. آگاهي.
9. ياد کردن به زبان.
10. بزرگواري.
11. ياد به دل.
12. نگاه داشتن.
13. پند دادن
14. انديشه کردن.
15. پيدا کردن.
16. توحيد.
17. پيغامبر.
مقام اعتصام
قوله تعالي:
«فَاَقيمُوا الصَّلوةَ وَ آتَوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِموُا بِاللهِ هُوَ مَولاکُم»[1] .
يکي ديگر از مقامات و منازل سير و سلوک، مقام اعتصام است که پس از نماز ذکر شده است. محي الدين بن عربي ميگويد:
«اَلاِعتصام هو الاِنْقِطاعُ عَمّا سَواهُتَعالي وَ التَّمَسُّکُ بِهِ و اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ اي بِعَهدِهِ في قَولِهِ اَلَسْتُ بِرَبِّکُم»
اعتصام: عبارت از جدا شدن و انقطاع از هر چه غير اوست و تمسک و توسل و توکل به او، و منظور از اين که فرموده به رشته الهي اعتصام کنيد، يعني به پيماني که در عالم ذر و روز الست بستهايد پايدار باشيد.
در هر صورت اعتصام بالله، يعني به حمايت خدا درآمدن. از آيات کريمه ي قرآن چنين استفاده ميشود که بندگي و نيايش بر درگاه حضرت ربوبي، انسان را از هر چه غير اوست بينياز ميسازد. از اين جهت در آيه ي مورد بحث بيان ميفرمايد: در راه خدا از هيچ کوششي فروگزار نکنيد، چرا که او شما را برگزيده و هيچ رنج و سختي در دين شما قرار نداده است. اين از قبل در ملت ابراهيمي آمده که شما را مسلمان ناميده تا پيغمبر بر ديگران گواه باشد. پس اقامه ي نماز و ايتاي زکات کنيد و به خدا اعتصام ورزيد که او سرپرستي خوب و نيکو ياوري است.
مراتب اعتصام:
در آيات کريمه ي قرآن مراتبي براي اعتصام ذکر شده است.
1- «اِعْتِصام مِنَ الله»
که فرمود: «قُلْ مَن ذَاالَّذي يَعْصِمُکُمْ مِنَ اللّهِ اِنْ اَرادَ بِکُم سوْءاً»[2] .
بگو چه کسي شما را به هنگام سختي و نارواييها، در مقابل خداوند حمايت ميکند؟ اگر اعتصام از خدا نباشد، چه کس ديگري چنين خواهد کرد؟ و هم فرمود:
«وَ اللّهُ يَعصِمُکَ مِنَ النّاس»[3] .
و خداوند تو را از مردم در پناه خود خواهد آورد.
اين اعتصام به معناي حمايت و اعانت است، که خود در خور بحث مفصل ميباشد. شامل شدن حمايت و اعانت خداوند براي هر انسان مقدمات و لياقتهايي ميخواهد که از همه مهمتر اخلاص و ذکر است.
2- «اِعْتِصام بِحَبلِ اللّه»
که فرمود: «وَ اعْتَصِموُا بِحَبلِ اللّهِ جَميعاً و لا تَفرّقُوا»[4] از جمله شرايط اين مرحله پرهيز از حرام، شبهه و دروغ است تا اعتصام بر ريسمان الهي حاصل گردد.
يعني همگي به رشته و ريسمان الهي چنگ بزنيد و متفرق نشويد که بعضي گفتهاند: ريسمان الهي عبارت است از قرآن يا اهلبيت اطهار عليهمالسلام و يا رسول خدا يا اسماء الهي و عبادت و نماز را هم بيان داشتهاند.
3- اعتصام بالله تعالي
که فرمود: «و اعتصموا بالله»[5] .
اعتصام به خدا کنيد که در اين جا به انقطاع از ماسواي خدا اشاره نموده و به معناي اين است که اعتصامهاي ديگر، اعتباري است بلکه بايد از همه ي ماسواء قطع اميد کرد و به يکباره به او و براي او از همه چيز منقطع گرديد.
اعتصام بالله، کمال الا نقطاع است و در مناجات شعبانيه خوانده ميشود.[6] با استفاده از اين آيات کريمه و ادعيه مأثوره، عارفان مسلمان گفتهاند که اعتصام من الله کشش و توفيقات الهي است و اعتصام به حبل الله محافظت بر طاعت و مراقبت از اوامر حق است و اعتصام بالله، رها شدن از تمام قيود و اوهامات و ترديدهاست.
عارفان مسلمان مراتب اعتصام را بدين گونه بيان کردهاند:
1- اعتصام به معناي انجام کارهاي خوب است که براساس امر و نهي و اعتراف به وعده و وعيدهاي خداوندي بيان شده، و اين اعتصام عامه است.
2- اعتصام خاصان است که به معناي انقطاع و اعراض و دور شدن از تعلقات نفساني و يکباره به عشق و علاقه ي خداوندي توجه کردن و از خود سلب اختيار نمودن است.
از ابويزيد بسطامي پرسيده شد چه مي خواهي؟ او گفت: «فَقالَ اُريدُ اَنْ لا اُريد»[7] ميخواهم که چيزي نخواهم، که از اين موقعيت به مقام «رضا» هم تعبير شده است و مرتبهاي از اعتصام خاصان است. يکي از بزرگان گفته است که در سخن با يزيد دوبار از خوديت سخن به ميان آمده (با کلمه ي متکلم وحده) که با اعتصام خواص خاصان ناسازگار است. آري آن جا ديگر ميدان اراده ي عبد نيست.
3- اعتصام خاصان خاص، اين است که آن چنان از همه چيز دور ميشوند که به يکباره به مقام اتصال مي رسند که عبارت از شهود و ديدار حقانيت حق است که در آن صورت به نهايت استکانت و خضوع و خشوع نائل ميشوند.
نمازگزار از همه چيز بريده ميشود و به درجات قرب ميرسد، بدان گونه که چيزي جز خدا نميبيند و به تعبير عرفاء «لِلاتّصالِ ثَلاثُ دَرَجاتٍ الدرجَةُ الاولي اِتّصال الاِعْتِصامِ ثم اِتّصالُ الشُهوُدِ ثُم اِتصالُ الْوجُود». يعني اتصال به مقام قاب قوسين که در معراج حضرت رسول به آن اشاره شده، داراي سه درجه است:
درجه ي اول، اتصال اعتصامي (دل بريدن از ماسوا و پيوستن به او) که او همه، و همه اوست.
درجه ي دوم، اتصال شهودي (نديدن ماسوا و ديدن او) که او عين ظهور و شهود است، «بک عرفتک».
درجه سوم، اتصال وجودي (نبودن ماسوا و بودن مطلق او) که او وجود صرف و صرف الوجود است.
اتصال اعتصامي، عبارت است از «تصحيحُ الْقَصْدِ ثُمَ تصفيةُ الاِرادةِ ثُمّ تَحقيقُ الْحال».
يعني قصد و نيت به آن گونه اصلاح و تصحيح شود که جز ذات حق را نخواهد. سپس اراده ي خود را زلال و بي غش کند و بعد از آن موقعيتي را که دارد به سمت حقيقتيابي سوق دهد که در اين موقع به مقام اتصال اعتصامي رسيده و به ولايت حضرت حق درآمده است که فرمود: «هو مولاکم».
يکي از آثار اعتصام، هدايت الهي است به صراط مستقيم و منظور، ايصال الي المطلوب است، که فرمود:
«وَ مَنْ يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَد هُدي اِلي صِراطٍ مُستقيم».[8] .
و ورود در بهشت برين و رحمت همه جانبه ي الهي است که فرمود: «فَاَمّا الَّذينَ آمَنوا بِاللهِ وَ اعْتَصِموا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ في رَحمةٍ منهُ»[9] .
امام علي (ع) در مناجات ميگويد: «اِلهي في هذه الدُنيا هُمُومٌ وَ اَحْزانٌ وَ غُمُومٌ وَ بَلاءٌ وَ فِي الاخرةِ حِسابٌ و کتابٌ و عِقابٌ فَاَيْنَ الرّاحَةُ وَ الفَرَجُ، اِلهي خَلَقْتَني بِغَيْرِ اَمْري وَ تُميتَني بِغَيْرِ اِذْني وَ قُلْتَ لي اِسْتَمْسِکْ فَکَيْفَ اَسْتَمْسِکُ اِنْ لَمْ تُمْسِکْني»[10] .
يعني خدايا دنيا پر است از اندوه و غم و غصه و گرفتاري و آخرت هم حساب است و کتاب و عقاب، پس کي راحتي است و کجا فرجي حاصل ميشود؟ خدايا بدون نظر من، مرا آفريدي، بدون خواسته ي من هم مي ميراني، پس همه ي کارها به دست توست. مرا تکليف کردي که گرد گناه نگردم، حالا که همه چيز به دست توست، اين را هم تو خود مواظب باش و مرا از گناه بازدار و به مرحله ي عصمت برسان.
و در مناجات ديگر ميگويد:
«اِلهي لا سَبيلَ اِليَ الاِحتِراسِ مِنَ الذَّنْبِ اِلاّ بِعِصْمَتِکَ»
يعني خدايا براي خويشتنداري از گناه راهي ندارم جز اين که تو به من کمک کني.
[1] آيه 78 سوره حج.
[2] سوره ي احزاب، آيه ي170.
[3] مائده، آيه ي 67.
[4] آل عمران آيه ي 103.
[5] نساء آيه 146 و حج آيه 78.
[6] الهي هَبْ لي کَمالَ الْاِنْقِطاعِ اليک و اَنِر اَبْصارَ قلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها اِلَيک».
[7] تفسير يک جلدي خواجه انصاري، ذيل آيه ي 33 سوره زمر.
[8] سوره ي آل عمران، آيه ي 101.
[9] سوره ي نساء، آيه ي 175.
[10] ميزان الحکمه/ عصمت.
مقام انابه
آب کم جو تشنگي آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
پيش حق يک ناله از روي نياز
به که عمري بي نياز اندر نماز
چون خدا خواهد که مان ياري کند
ميل ما را جانب زاري کند «مولوي»
رابطه ي ميان مقام انابه و نماز چنين آمده است:
قوله تعالي: «مُنيبينَ اِلَيهِ وَ اتَّقوُهُ وَ اَقيمُوا الصَّلوةَ وَ لا تَکونُوا مِنَ المُشرِکينَ»[1] .
در اصطلاحات قرآني، سه کلمه است که در معنا نزديک به يکديگر به کار برده ميشوند، کلمات: توبه، انابه و اوبه، که از توب، نوب و اوب اشتقاق يافتهاند.
براي توجه به تفاوت هاي آن ها، ناگزير به ذکر مثال هستيم.
وقتي که اتومبيلي برخلاف مقررات قانوني وارد خيابان ورود ممنوع ميشود و پليس راهنمايي به او ميرسد، راننده ناگزير توقف ميکند، پشيمان ميشود، زبان به عذرخواهي ميگشايد و بلافاصله درصدد برميآيد که راه رفته را بازپس گردد و جبران مافات کند، و قول ميدهد که ديگر تکرار نکند، ضمن آن که قبض جريمه را هم دريافت و وجه آن را پرداخت ميکند.
خلاصه اين که راننده به راه اصلي برميگردد و راه را براي نيل به هدف تعقيب کرده، ميپيمايد، و در اين طي طريق تمام توجه خود را به علائم راهنمايي معطوف داشته، مراقب است لحظهاي غفلت نکند تا به هدف برسد.
در اين جا سه مرحله اقدام شده است:
مرحله ي اول: توقف، پشيماني، عذرخواهي و جبران مافات است، «عَزمِ عَلي اَنْ لا يَعُود»، که اين مراتب را توبه گويند[2] ، و سومين مرتبه ي توبه را استغفار نامند که عبارت از عذرخواهي است.
مرحله ي دوم، برگشت به راه اصلي و ورود عملي به صراط مستقيم است که آن را انابه خوانند و در موضوع مورد بحث همين بخش، مدنظر است.
مرحله ي سوم، مواظبتهاي دقيق پس از آن تا رسيدن به هدف که آن را، اوبت گفتهاند. عبدالکريم هوازن قشيري به نقل از ابوعلي دقاق ميگويد: رجوع بر سه قسمت بود:[3] .
اول وي توبه و اوسط آن انابت و آخرش اوبت است. توبه را بدايت کرد و اوبت را نهايت و انابت را واسطه. هر که توبه کند از بيم عقوبت، او صاحب توبه بود، که خود بر سه قسم است، توبه ي عام و توبه ي خاص و توبه ي اخص. توبه ي عام عبارت است از توبه ي از سيئات که «يُبدِّل اللّهُ سَيئاتِهم حَسَناتٍ» و توبه ي خاص آن است که در تجري به گناه «گناه را در برابر رحمت واسعه ي خداوند گناه بداند و ثواب را به هيچ نگيرد».[4] .
توبه ي اخص، توبه از توبه هاست، پس هم توبه از گناه و هم توبه از عبادت ها و هم توبه از توبه خواستن، در آن ملحوظ است. و هر کس که توبه کند، به طمع ثواب و نيل به هدف مطلوب، صاحب انابت بود و هر که توبه کند از روي مراعات امر، نه از بيم و نه از طمع، صاحب اوبت بود.[5] .
يحيي بن معاذ گفت: توبه صفت مؤمنان است جميعا که فرمود: «تُوبُوا اِلَي اللّهِ جَميعاً»[6] و انابه صفت مقربان و خاصان و نمازگزاران است که فرمود: «خَرَّ راکِعاً وَ اَناب»[7] اوبت صفت انبياء مرسل بود که فرمود: «نِعمَ اِلْعَبْدِ اِنَه اَوّاب»[8] .
ابونصر طوسي گفت: توبه آن است که گناه را فراموش کني و انابت آن است که گناه را فراموش نکني و هميشه در نظر آوري که در توبه جبران مافات است و در انابت انديشه ي آثار گناه. در بعضي تفاسير ديده شده که مطهرين توابين اند و متطهرين منيبيناند.
خواجه عبدالله انصاري ميگويد: از ميدان مروت، ميدان انابت زايد، همان گونه که مروت از ميدان توبه زايد
در انابت قوله تعالي است که فرمود:
«وَ ما يَتَذَکَّرُ اِلّا مَنْ يُنيبْ»[9] بنابراين، انابت بازگشتن است و داراي سه مرحله است: يکي «سير الي الحق من الخلق» که گفتهاند سير الي الله من منازل النفس اِلي الْوُصولِ الي الاُفُقِ المُبين و ديگر انابت توحيدي که ديگران را هم فراخواند «وَ اَنيبُوا الي رَبِّکُم»[10] و سوم بازگشتن و در حال با وي شدن است که فرمود: «وَ اَنابُوا اِلَي اللهِ[11] «که در مرحله ي اول خوف با حريت و آزادي و رهايي است و در دوم اقرار و اخلاص و فرمان وي را گردن نهادن است و در سيم حرمت داشتن و از معصيت دور بودن و در خلوت با خلق، انس داشتن است.[12] .
برطبق بعضي از روايات اهل بيت عليهم السلام، نماز قويترين نقطه ي شروع راه راست و صراط مستقيم است. يعني آغازين مرحله ي انابت است که تا آخرين قدم هاي راه ادامه خواهد يافت. پس نماز شروع سير الي الله است و همه ي خطاهاي گذشته را جبران ميکند، همانند کسي که ورود به راه مستقيم را آغاز کرده است و ديگر به خطا نميرود.
که فرمودند: «اَلصَّلوةُ کَفّارَةٌ لِما قَبْلَه، وَ هِيَ الَّتي قالَ اللّه اِنَّ الحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» که در مثال مشخص شد.
بعضي بزرگان در تأويل 7 تکبير ابتدائيه ي نماز سخني گفتهاند که ماحصل آن چنين است: مراتب «قَذف» و «نزع» و «خلع» و «قلع» يعني دور افکندن، دل کندن، رها ساختن، متلاشي کردن دل از همه ي تعلقات گذشته در چهار تکبير اوليه مراد است که گفت:
من همان دم که وضو ساختم از چشمه ي عشق
چار تکبير زدم يکسره بر هر چه که هست
که مربوط به گذشته ميشود تا به مراتب عزم و اراده و اتصال به حضرت معبود ميرسد و آن را در 3 تکبير بعدي متعين ميسازد. پس تکبيرة الاحرام، اولين لحظه شروع راه خواهد بود، و معناي انابه به خداوند تبارک و تعالي همين است. پس قذف و نزع و خلع و قلع و عزم و اراده و اتصال مراحل هفتگانهاي است که در 7 تکبير ابتدائيه ملحوظ است. البته تمام اين مراحل هفتگانه از اصطلاحات قرآني است و در قرآن به عنوان ابعاد هجرت ذکر گرديده است.
خواجه ي بزرگ عبدالله انصاري، انابت را بنابر آنچه در کتاب منازل السائرين آمده چهارمين منزل دانسته و گفته است که انابت بعد از «يقظه» و «توبه» و «محاسبه» حاصل ميشود. سپس مي گويد: فرق ميان توبه و انابت اين است که، توبه رجوع از مخالفت به موافقت است و انابت رجوع به سوي خداي تبارک است.
نمازگزار بايد از آثار و تبعات گناهان گذشته خارج شود و آثار لغزش هاي گذشته را جبران کند و براساس وفاداري به حق تعالي، وارد نماز بشود. هيچ لذتي را بهتر از لذت معنوي نداند و هيچ چيزي را مانع و رادع نپندارد و عبادتش را ناچيز بداند و خود را بين يدي الله، بيخود دانسته و فراموش کند و به قول سعدي:
چه نماز باشد آن را که تو در خيال باشي
تو صنم نميگذاري که مرا نماز باشد
نماز کردم و از بيخودي ندانستم
که در خيال تو عقد نماز چون بستم
خلاصه اين که مقام انابت برتر از مقام توبت است. يعني انابت بازگشت بنده است به خداي خويش با دل و همت. ولي توبت بازگشت بنده است از معصيت به اطاعت. انابت از وادي نفاق و ترديد با قدم صدق به وادي آرامش آمدن است و از وادي بدعت و نوآوريهاي غلط با قدم تسليم به وادي سنت شدن. و از وادي تفرقه با قدم انقطاع به وادي جمع آمدن است و از وادي دعوي با قدم افتقار به وادي تفريد رسيدن است و در نهايت به سوي حق آمدن است. در صورتي که توبه شفيعي است مطاع که با شفاعت او سيئات به حسنات تبديل ميشود و وکيلي است مشفق و نائبي است کريم. يعني نقش گناه را محو ميکند و حق به شفاعت توبه، بنده ي گناهکار را عفو ميکند، و ديوان عمل بندگان را از عصيان و نافرماني پاک مينمايد و مرد توبه کار را با مرد بي گناه
برابر کند که فرمود توبه ي از گناه چنان است که گناه نکرده باشد: «التَّائِبُ لِذَنبٍ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَه». توبه، تائب را به جنت النعيم ميبرد ولي انابه، انابه کننده را به جنت الذات ميرساند و خطاب «وَ ادْخُلي جَنَّتي» به سويش و برايش گفته ميشود، که يکي از آثار نماز همين است.
[1] سوره ي روم، آيه ي 31.
[2] در مناجات تائبين عرضه ميشود.
قَدْ خَضَعْتُ بِالْانابَةِ اِلَيْکَ و عَنَوْتُ باِلاسْتِکانَةِ لَدَيْکَ فَاِنْ طَرَدْتَني مِن ْ بابِکَ فَبِمَنْ اَلُوذُ و اِنْ رَدَدتني عَنْ جِنابِکَ فَبِمَنْ اعوذ/ مفاتيح الجنان.
خدايا من با بازگشت به سوي تو فروتن شدهام و با خواري به درگاهت نشستهام، اگر از درگاهت مرا براني به که اميدوار شوم و اگر از کنارت دورم سازي به که پناهنده شوم.
[3] رساله ي قشيريه/ باب توبه.
[4] همان.
[5] رساله ي قشيريه/ باب توبه.
[6] سوره ي نور، آيه ي 31.
[7] سوره ص، آيه ي 24.
[8] سوره ي ص، آيه ي 30.
[9] سوره ي غافر، آيه ي 13.
[10] سوره ي زمر، آيه ي 54.
[11] سوره ي زمر، آيه ي 17.
[12] صد ميدان.