■ شرایط نماز جمعه 1
در نماز جمعه شش شرط است که زايد بر شرائط نمازهاي يوميه است، منتهي اين شش شرط را مشهور ذکر کردهاند و ما بايد تک تک آنها را مورد بررسي قرار دهيم: و آنها عبارتند از وقت خاص، دو خطبه، عدد خاص، جماعت وحدت نماز و امام عادل: اکنون ما اين شرائط را بترتيب مذکور، مورد بحث و بررسي قرار ميدهيم، منتهي همان طور که قبلا اشاره کرديم، اين قسمت از بحث اين رساله را بطور فشرده و اختصار تدوين ميکنيم تا اکثر خوانندگان را مفيد افتد:
وقت نماز جمعه
شرط اول نماز جمعه وقت است و وقت نماز جمعه، زماني است که خورشيد بطرف مغرب متمايل شود يعني وسط آن مقداري از نصفالنهار بگذرد بطوري که سايهي شرقي براي شاخص ظاهر شود. روايات زيادي که برخي از آنها هيچ گونه مناقشهي سندي ندارند بر اين معني دلالت، دارند، مثل صحيحهي زراره از امام باقر (ع) که گفته است: من خودم شنيدم که آن حضرت ميفرمايد: «همانا بعضي از امور، مضيق است و بعضي موسع و وقت، دو وقت است، و نماز از چيزهائي است که در آن توسعه است، و چه بسا رسول خدا نسبت به آن، عجله ميکرد و گاهي آنرا به تأخير ميانداخت مگر نماز جمعه، زيرا نماز جمعه، مضيق است، و فقط يک وقت دارد و آن، هنگام زوال است، و وقت عصر در روز جمعه، وقت ظهر در ساير روزها است»[1] پس وقت نماز جمعه زماني است که خورشيد از دائره نصفالنهار بطرف مغرب متمايل شود، و البته بايد اين تمايل احراز شود و لذا در بعضي از روايات آمده است که زوال شمس بقدر شراک باشد که ظاهرا مراد همين است که به مقداري که احراز زوال شود. اين مطلب که وقت نماز جمعه، زماني است که خورشيد متمايل شود مناقشه پذير نيست و ظاهرا احدي از علماء در آن مناقشه نکرده است، و مخالفت سيد مرتضي روشن نيست، بلکه موافقتش ثابت است، و وجهش هم روشن است، زيرا روايتي که مفادش آن باشد که ميتوان نماز جمعه را قبل از زوال آورد وجود ندارد، و تنها يک حديثي از عبدالله بن سنان وارد شده است که ميگويد امام صادق (ع) فرمود «لا صلاة نصف النهار الا يوم الجمعة»[2] يعني نمازي در نصف نهار خوانده نميشود مگر نماز جمعه، و لکن معلوم است که معناي اين روايت که ميگويد وقت نماز در روز جمعه نصفالنهار است، همان معنائي است که از ساير روايات فهميده ميشود، يعني بايد به قرينهي آن روايات گفت: منظور از «نصفالنهار» همان زوال شمس است، زيرا تفاوت زيادي بين آن دو نيست. و از اين گذشته سند اين روايت، قابل خدشته است و شگفتآور است که بعضي آنرا صحيحه دانستهاند.
پس ابتداء وقت نماز جمعه، زوال خورشيد و پيدايش سايهي شرقي براي شاخص است، و اما آخر وقت آن، مشهور علماء برآنند که هر گاه سايهي شاخص به اندازه خودش شود زمان نماز جمعه به پايان ميرسد و چنانچه تا آن وقت برگزار نشده باشد، بايد نماز ظهر خوانده شود. در برابر اين قول چند قول ديگر وجود دارد که هر يک قائلين و پيرواني دارد، و منشأ اين اقوال هم خود روايات است، زيرا تعبيرات گوناگوني که در روايات شده است، منشأ عدهاي از اين اقوال گرديده است، لکن بسيار شگفتآور است که قول مشهور در بين اين اقوال منشأ روشني از روايات ندارد گرچه آنرا نيز با توجيهاتي با بعضي از آنها موافق کردهاند، بنابراين بايد به روايات پرداخت و حق را از آنها دريافت کرد: در صحيحه زراره که قبلا نقل شد، آمده است: «فان صلاة الجمعة من الأمر المضيق»[3] يعني نماز جمعه از واجبات مضيقه است. و در صحيحهي ربعي و فضيل بن يسار آمده است «.... و الجمعة مما ضيق فيها»[4] يعني نماز جمعه از چيزهائي است که مضيق هستند. و در حديث عبدالله بن سنان آمده است که «پيامبر قبل از زوال شروع به خطبه ميکرد، پس جبرئيل ميگفت: يا محمد خورشيد زايل شده است پس فرود آي و نماز بخوان»[5] و در روايت فقيه آمده است که «امام باقر (ع) فرمود: وقت نماز جمعه ساعتي است که خورشيد زائل ميشود و وقت آن در سفر و حضر يکي است و آن وقت، جزء مضيقات است»[6] در کافي از محمد بن أبي عمير نقل شده است که از امام صادق (ع) دربارهي نماز جمعه سؤال کردم؟ آن حضرت فرمود: جبرئيل آنرا بطور مضيق آورده است.«هر گاه خورشيد زائل شد آنرا بخوان»[7] در کتاب «المجالس» نقل شده است که امام صادق (ع) فرمود: «بعضي از اشياء، چيزهائي هستند مضيق، و فقط بر يک وجه جاري ميشوند. از آنهاست وقت نماز جمعه که فقط يک وقت دارد و آن هنگام زوال خورشيد است»[8] همانطور که ناگفته پيداست صريح بعضي از اين روايات و ظاهر بعضي ديگر اين است که وقت نماز جمعه، مضيق است و آغاز آن، زوال شمس است،
پس پايان آن، پايان نماز جمعه است نه به مدت يک ساعت از زوال و نه تا وقتي که سايه به اندازهي شاخص شود و نه تا وقتي که سايه، دو قدم يعني دو هفتم شاخص شود، زيرا هيچ يک از اينها از اين روايات برنميآيد، بلکه هر يک، مستند به خيالي است که قابل انطباق بر بعضي از جملات بعضي از اين روايات است که هيچگونه اعتباري براي چنين تطبيقاتي وجود ندارد، بنابراين، وقت نماز جمعه، وقتي مضيق است و آغاز آن بدون شک، زوال خورشيد است و پايان آنهم ظاهرا پايان يک نماز جمعهي معمولي است يعني واجب است در آغاز زوال، شروع شود و آنطور که مقتضاي حال است ادامه پيدا کند، بنابراين، اگر کسي در آغاز زوال، نماز جمعه را شروع نکند و مقداري از آن بگذرد، و او وارد نماز جمعه نشود، وقت نماز جمعه ميگذرد، و بايد نماز ظهر را بياورد.
آنچه که در اين جا باقي ميماند اين است که آيا اين وقت مضيق، وقت خود دو رکعت نماز جمعه است يا مال نماز جمعه و دو خطبهي آن؟ بديهي است که اگر وقت نماز و خطبهي آن باشد، بسيار وسيعتر از آن است که وقت خصوص نماز باشد. ظاهر اين روايات اين است که اين وقت مخصوص، وقت خصوص نماز جمعه است، نه نماز جمعه و خطبهي آن، زيرا ظاهر «فانزل فصل»[9] و «وقت صلاة الجمعة»[10] و «فاذا استيقنت الزوال فصل الفريضة»[11] و مانند اينها اين است که وقت مضيق ياد شده، ويژه نماز جمعه است نه نماز جمعه و خطبهي آن، زيرا گرچه اطلاق صلاة الجمعة بر مجموع دو خطبه و نماز جايز است لکن بديهي است که خلاف ظاهر است و اگر قرينهي روشني بر آن اقامه نشود نميتوان به آن قائل شد، بويژه مثل تعبير «فانزل فصل» که قابل حمل اطلاق بر آن مجموع نيست، پس طبق اين ظواهر بايد خطبههاي نماز جمعه، قبل از زوال، ايراد شود، زيرا اگر خطبهها بعد از زوال آغاز شود، نماز جمعه در اين وقت محدود آورده نخواهد شد، لکن بايد ديد آيا هيچ دليلي بر جواز تأخير خطبهها از زوال شمس دلالت نميکند يا دليل بر جواز تأخير آنها وجود دارد، و اگر دليلي بر آن اقامه شود، لاجرم بايد وقت مضيق مورد بحث، مال خطبهها و نماز جمعه باشد.دقت کنيد.
[1] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 8 ح 3.
[2] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 8 ح 6.
[3] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 8 ح 3.
[4] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 8 ح 1.
[5] همان مدرک ح 4.
[6] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 8 ح 12.
[7] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 8، ح 16.
[8] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 8، ح 1.
[9] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 8 ح 4.
[10] همان مدرک ح 5.
[11] همان مدرک ح 10.
چگونگي صحت نماز جمعه امام و مأمور در تمام وقت نماز حين اقامه
مسأله 1 - آيا اگر در حاليکه مشغول نماز جمعهاند، وقت نماز جمعه تمام شود، نمازشان صحيح است يا نماز جمعه باطل است و بايد نماز ظهر را بياورند؟ در اينجا سه مسلک وجود دارد: اکثر علماء ميگويند اگر يک رکعت از آن در وقت آورده شود، نماز جمعه صحيح است، و عدهي کثيري از فقها، برآنند که اگر وقت - و لو با تکبير - درک شود، نماز جمعه صحيح است... و مرحوم شهيد در ذکري از بعضي از فقهاء نقل کرده است که خروج وقت در حال نماز جمعه موجب بطلان آن ميشود.
بنظر ما نماز جمعه باطل است و بايد نماز ظهر خوانده شود، زيرا وقت نماز جمعه، وقت خاصي است که اگر در غير آن وقت آورده شود، فاقد شرط آورده شده است و معلوم است که آوردن مشروط بدون بعضي از شرائطش مجزي نيست، پس چه يک رکعت از آن در وقت واقع شود و چه نشود نميتوان حکم به صحت نماز جمعه کرد. ولکن احتياط استحبابي آن است که نماز جمعه، را رجاء بپايان آورند، آنگاه نماز ظهر را بياورند.
و اما قول اول، گرچه قائلين بسياري دارد و فقهاء بزرگي بدان پايبند شدهاند، لکن مدرک درستي ندارد، زيرا تنها چيزي که به عنوان مدرک آن ذکر شده است عبارت «من ادرک من الوقت رکعة فکمن ادرک الوقت کله»[1] و مانند آن است که بطريق ما نرسيده است و آنچه که در روايات ما آمده است علاوه بر اينکه از حيث سند ضعيف است، اختصاص به نماز صبح دارد، و هيچ وجهي براي تعدي از آن به موارد ديگر وجود ندارد، پس قول اول مثل قول دوم بدون دليلي است که بتوان بر اساس آن فتوا داد، و اجماعي که براي آن نقل شده است اولا تمام نيست. و ثانيا اجماع مسند يا محتمل الأسناد، اعتباري ندارد، پس متعين همان قول سوم است.
مسأله 2 - آيا در حکم مذکور در مسأله 1 بين امام جمعه و کسي که به او اقتدا ميکند فرقي هست يا حکم مذکور، مطلق است؟
حکمي که در مسألهي اول گفته شد گرچه به حسب ظاهر براي امام وعدد تشکيل دهندهي نماز جمعه بود، لکن ناگفته پيداست که شامل مأمومين ديگر هم ميشود، بنابراين، روي مختار ما کسيکه در آغاز نماز جمعه با امام شرکت ندارد بايد نمازش باطل باشد، زيرا واجب مضيق را در وقتش نياورده است، لکن نسبت به ساير مأمومين رواياتي داريم که بر اساس آن روايات، کسي که رکعت آخر امام را درک کند نماز جمعهاش صحيح است و کسي که نتواند به رکعت آخر امام برسد بايد نماز را چهار رکعت بخواند، مثل روايت کليني از حلبي که ميگويد: از امام صادق دربارهي کسيکه در روز جمعه به خطبه نميرسد سئوال کردم؟ آن حضرت فرمود: «دو رکعت ميخواند، پس اگر نماز از او فوت شد و آنرا درک نکرد چهار رکعت ميخواند».[2] و نيز فرمود: «هر گاه قبل از رکعت آخر به امام برسي نماز را درک ميکني، و اگر بعد از رکوع رکعت آخر به او برسي، نمازت نماز ظهر و چهار رکعت است»[3] بنابراين اگر کسي رکعت آخر را با امام بياورد نماز جمعهاش صحيح است، و اگر بعد از آن، اقتدا کند بايد چهار رکعت بخواند، و لکن روايتي وجود دارد که طبق ظاهر آن روايت، نماز جمعهي کسي که دو خطبه را درک نکند صحيح نيست و آن، روايت فضاله از ابنسنان است که ميگويد: امام صادق (ع) فرمود: «الجمعة لا تکون الالمن أدرک الخطبتين»[4] يعني نماز جمعه فقط براي کسي است که دو خطبه را درک کند، ولي اولا اين روايت پيش ما سندا مورد مناقشه است. و ثانيا عبارت «لا تکون» ظاهر در بطلان نماز براي غير درککنندهي دو خطبه نيست بلکه اين عبارت ظاهر در اين است که جعل نماز جمعه براي افرادي است که در خطبه حاضر بشوند و اين منافات با روايات ديگر ندارد که ميگويند کسي که رکعت آخر امام را درک کند نمازش صحيح است. مرحوم شيخ طوسي که راوي اين روايت است آنرا به قرينهي روايات ديگر در نفي کمال و فضل حمل کرده، يعني گفته است: اين روايت ميخواهد بگويد کسيکه دو خطبهي نماز جمعه را درک نکند، نماز جمعهي کاملي نياورده است و نماز جمعهي کسي کامل است که دو خطبه را هم درک کند.[5] و اين حمل هم، حمل بعيدي نيست، همانطور که در «لا صلاة لمن جاره المسجد الا في المسجد» گفته ميشود منظور نفي کمال از نمازي است که در غير مسجد خوانده ميشود، و ممکن است آنرا بر تقيه حمل کرد، زيرا با مذهب عمر موافق است.
[1] وسائل الشيعه، ابواب مواقيت، باب 30 ح 2، 4، 5.
[2] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 26 ح 3.
[3] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 26 ح 3.
[4] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 26 ح 7.
[5] کتاب تهذيب باب نماز جمعه.
اگر کسي عمداً يا از روي عذري به نماز جمعه شرکت نکند
مسأله 3 - آيا کسي که بدون عذر يا با عذر در نماز جمعه شرکت نکند در حاليکه نماز جمعه وظيفهي او است حکمش چيست؟ آيا بايد نماز جمعه را قضاء کند يا نماز ظهر را بياورد؟! در اينجا تقريبا همهي علماء فتوا دادهاند که بايد نماز ظهر را بياورد، و نماز جمعه، قضاء ندارد و روايات هم بر اين معني دلالت دارد، مثلا در روايت تهذيب از امام صادق (ع) نقل شده است «اذا ادرک الرجل رکعة فقد أدرک الجمعة فان فاتته فليصل أربعا»[1] يعني هر گاه مردي يک رکعت از نماز جمعهي امام را دريابد جمعه را درک کرده است و اگر آن، از او فوت شود بايد چهار رکعت بخواند، بنابراين، جاي هيچ دغدغه و وسوسهاي نيست که خود نماز جمعه به صورت دو رکعتي قضاء ندارد، بلکه در صورت فوت نماز جمعه بايد چهار رکعت آورده شود. اما اين چهار رکعت بايد به قصد نماز ظهر آورده شود يا به قصد قضاء نماز جمعه يا قصد زائدي لازم نيست؟ شگفتآور است که معترض آن نشدهاند، در حاليکه بايد مورد تعرض قرار گيرد، زيرا وظيفهي فوت شده، نماز جمعه است، پس بايد به قصد قضاء از آن آورده شود، و از طرفي در برخي از روايات آمده است که «فهي الظهر أربع»[2] پس بايد به قصد ظهر آورده شود، و از طرف ديگر در بعضي از روايات آمده است «فهي أربع بمنزلة الظهر»[3] يعني در صورت فوت نماز جمعه، نماز تو چهار رکعت است که بمنزلهي ظهر است و در رواياتي هم آمده است که در صورت فوت جمعه بايد چهار رکعت بجا آورد[4] پس قصد قضاء و ظهر لازم نيست نظر ما به حسب قاعده همين احتمال آخر است زيرا اين نماز قضاء نماز جمعه نيست زيرا قضاء چيزي، مثل آن چيز است و در روايات هم آن را به عنوان قضاء مطرح نکردهاند.و اما عبارت «فهي الظهر» هم به قرينهي عبارت «فهي أربع بمنزلة الظهر» به معناي «فهي کالظهر» ميباشد، پس اين يک نماز چهار رکعتي است مانند نماز ظهر، لکن اتفاق علماء بر اينکه اين نماز، همان نماز ظهر است، موجب ميشود که عبارت «بمنزلة الظهر» را اين جور معني کنيم که اين چهار رکعت به جاي نماز جمعه، نماز ظهري است که مثل نماز ظهر در روزهاي ديگر است و در نتيجه ميگوئيم: بايد آن چهار رکعت را به قصد نماز ظهر بياورد، بويژه اينکه معهود در شريعت مقدسه اين است که در روز جمعه، يا نماز جمعه واجب است و يا نماز ظهر.دقت کنيد.
[1] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 26 ح 2.
[2] همان مدرک، ح 3.
[3] همان مدرک ح 1.
[4] همان مدرک ح 4.
قضاء نماز جمعه يا ظهر جمعه
مسأله 4 - آيا اگر کسي در روز جمعه، نماز ظهرش مثل نماز جمعه، فوت شود بايد نماز ظهر را قضاء کند يا نماز جمعه را؟
حکم اين مسأله از مسألهي قبل، روشن ميشود، زيرا کسي که در وقت جمعه، نماز جمعه را نياورد، ديگر وظيفهاي نسبت به نماز جمعه ندارد، و اگر وظيفهي قضائي نسبت به نماز جمعه ميداشت بايد، بعد ازانقضاء وقتش، آنرا انجام دهد، پس به حکم دليل، بعد از انقضاء وقت نماز جمعه و عدم ادراک آن، وظيفهي مکلف، آوردن نماز ظهر ميشود، و اگر اين وظيفه را در وقتش بياورد نبايد نيت قضاء کند، و لکن اگر آنرا در خارج وقت بياورد بايد نيت قضاء کند، زيرا بعد از فوت نماز جمعه و تبدل وظيفه به نماز ظهر، فرقي بين اين نماز ظهر و ساير نمازها نيست.
ابطال نماز ظهر قبل از نماز جمعه
مسألهي 5 - آيا اگر کسي بنابر وجوب تعييني نماز جمعه، نماز ظهر را بخواند چه حکمي دارد؟ آيا بايد نماز جمعه را هم بخواند و اگر نتوانست جمعه بخواند نماز ظهر را اعاده کند يا همان نماز ظهري را که در ابتداء خوانده است کافي است؟
در کتاب تذکره و منتهي و جامع المقاصد ادعا شده است که اجماع علماء بر اين است که نماز ظهري که آورده است باطل است و لازم است که چنين کسي بسوي نماز جمعه بشتابد.[1] .
مقتضاي قاعده هم همان است که فقهاء فتوا دادهاند، زيرا وظيفه و تکليف چنين کسي در روز جمعه، در آغاز زوال خورشيد، نماز جمعه است نه چيز ديگر، و او چيزي را آورده است که حکم شرعي او نبوده است و امري از طرف شارع به آن تعلق نگرفته است، پس واضح است که چنين نمازي باطل است. و اما وظيفهي فعلي او بنابراينکه وقت نماز جمعه، مضيق باشد نسبت به نماز جمعه ساقط ميشود مگر اينکه نماز ظهر را به سرعت خوانده باشد و بتواند خودش را به يک رکعت از نماز جمعه برساند و يا بنابر تضيق وقت، که محل خطبه را از ابتداء زوال خورشيد فرض کنيم، و گرنه با اشتغال به نماز ظهر و به پايان آوردن آن، وقت نماز جمعه فوت ميشود، بنابراين، بعد از خواندن نماز ظهر، اگر احتمال درک نماز جمعه را ميدهد لازم است بسوي نماز جمعه بشتابد، تا وظيفهاش را انجام دهد، و اگر رسيدن به نماز جمعه ميسر نيست، نماز جمعهاش فوت شده است، پس بايد وظيفه ديگرش را که نماز ظهر است انجام دهد، زيرا نماز ظهري که قبلا آورده است باطل است و نماز جمعهاش که فوت شده است، پس وظيفهي ظهر جمعه را انجام نداده است و بايد چهار رکعت نماز ظهر بياورد.
مسأله 6 - آيا در حکم مسألهي قبل بين آن کسي که عمدا نماز ظهر را در جاي نماز جمعه بخواند و کسي که سهوا و از روي فراموشي آن کار را انجام دهد، فرقي هست يا نه؟
تنها در صورتي فرق است که اگر از روي فراموشي نماز ظهر را بياورد و در وسط نماز يا بعد از آن متوجه شود که در وقت نماز جمعه قادر به آوردن نماز جمعه نبوده است، نماز ظهرش صحيح است و احتياج به اعادهي آن نيست، زيرا تکليف واقعي او نماز ظهر بوده است، و او هم آنرا به قصد قربت آورده است چه فرض اين است که از تکليف ديگر که نماز جمعه است غافل بوده است. آري اگر از آن غافل نبوده، نماز ظهرش باطل است ولو اينکه بعدا روشن شود که تکليف واقعياش نماز ظهر بوده است، زيرا در اين صورت قصد قربت ممکن نيست.
[1] جواهر ج 11 ص 143.
اقامه نماز ظهر در جايي که نماز جمعه بر پا مي شود
مسألهي 7 - اگر در جائي شرائط برگزاري نماز جمعه موجود نباشد، لکن اين اميد هست که قبل از فوت وقت تمام آنها جمع شود، آيا مکلف ميتواند به نماز ظهر مبادرت کند يا نه؟
اين مسأله در عدهاي از کتابهاي بزرگان عنوان شده است، لکن بنظر ميرسد که بنابر تضيق وقت نماز جمعه، موردي براي آن وجود نداشته باشد، زيرا اگر آغاز زوال شمس، وقت نماز جمعه است و اين وقت هم، مضيق است، در اين وقت اگر شرائط نماز جمعه، جمع باشد اقامه نماز جمعه لازم است، و اگر جمعه نباشد، مثل اينکه مکلف، ببيند هيچ خبري در اين شهر نيست و يا ميداند که در اين روستا کسي وجود ندارد، که خطبه بخواند، و يا ميداند که عدد لازم در محل نيست، بديهي است که اگر اين حالت در آغاز زوال شمس براي او پيش آيد که مورد فرض است، علم پيدا ميکند به اينکه شرائط نماز جمعه، تحقق پيدا نميکند و قهرا ميتواند وارد نماز ظهر شود، و معلوم است که بعد از آن، اجتماع شرائط ممکن نيست، زيرا وقت ميگذرد، بويژه اينکه اگر محل خطبهها را قبل از زوال بدانيم، زيرا بنابراين صورت، در ابتداء زوال شمس به عدم امکان اجتماع شرائط نماز جمعه قطع پيدا ميکنيم، و قهرا هيچ مانعي براي ورود به نماز ظهر وجود ندارد و بعدا هم ممکن نيست شرائط نماز جمعه جمع شود، تا اين بحث پيش آيد که آيا نماز ظهرش صحيح است يا بايد آنرا اعاده کند. و اما بنابر عدم تضيق وقت به معنائي که گذشت و در بعض صور بنابر تضيق آن، اگر در ابتداء زوال خورشيد احتمال اجتماع شرائط نماز جمعه را بدهد، ميتواند وارد نماز ظهر شود، زيرا اصل، عدم اجتماع شرائط وجوب نماز جمعه است. آنگاه اگر در واقع هم آن شرائط، جمع نشد، نمازي که خوانده است مجزي است، زيرا وظيفهي ظاهرياش منطبق با وظيفهي واقعي شده است، و لکن اگر در واقع آن شرائط، جمع شود، چنانچه در حال نماز باشد وبداند آن شرائط جمع شده است بايد نماز ظهر را ترک کند و نماز جمعه بخواند، و اگر بعد از نماز ظهر بفهمد که شرائط نماز جمعه، جمع بوده است، ظاهر اين است که بايد نماز ظهر را اعاده کند، زيرا تکليف واقعياش را که نماز جمعه بوده است نياورده است و در ظرف نماز جمعه، نمازي را آورده است که امر واقعي ندارد، پس وجهي براي اجزاء آن نيست. دقت کنيد.
شک امام جمعه براي گنجايش وقت نماز جمعه
مسأله 8 - اگر امام جمعه يقين دارد که وقت براي نماز جمعه، کافي است، در صورتي که محل خطبه را قبل از زوال بدانيم، و يا يقين دارد به اينکه وقت براي نماز و خطبه کافي است و ميتواند آن دو را در وقت مقرر بياورد بنابر قول مشهور، نزاعي نيست که نماز جمعه واجب است، و روشن است که منظور از خطبه و دو رکعت نماز، مقدار واجب آن دو است. وهمچنين اگر يقين پيدا کند به اينکه وقت، گنجايش نماز جمعه را ندارد، نماز جمعه واجب نخواهد بود، بلکه وظيفه، آوردن نماز ظهر است. در هر دو صورت اگر انکشاف خلاف نشود، بحثي نيست که نماز آورده شده مجزي است، لکن اگر در صورت اول، انکشاف خلاف شود يعني بعدا معلوم شود که وقت، کافي نبوده است، نماز جمعه باطل است، زيرا واجب مضيق در وقتش آورده نشده است. و اين کاشف از آن است که اصلا نماز جمعه واجب نبوده است، و يا مشروط بدون شرطش آورده شده است، مگر اينکه مشمول حديث لاتعاد شود که بسيار بعيد است. و همچنين اگر در صورت دوم، بعد از ظهر معلوم شود که در واقع، وقت، گنجايش نماز جمعه را داشته است، نماز ظهرش باطل است و بايد مجددا آنرا اعاده کند، زيرا وظيفهي واقعي او نماز جمعه بوده است که از او فوت شده است، و نماز ظهري که آورده است،وظيفهي او نبوده است، مگر اينکه گفته شود: اعادهي ظهر بحکم حديث لاتعاد لازم نيست که بنظر ما اينجا هم آن حديث جاري نميشود.
مسأله 9 - آيا اگر شک کند که وقت، گنجايش نماز جمعه را دارد يا نه وظيفه چيست؟
اگر وقت، شرط وجوب نماز جمعه باشد آنطور که مختار ماست در صورت شک در سعه وضيق وقت، در واقع شک در وجوب نماز جمعه، به شک در اجتماع شرائط آن برميگردد و اصل، عدم تحقق آن شرائط است که در نتيجه، جمعه واجب نيست و بايد مبادرت به نماز ظهر کند آنطور که قبلا بيان شد، و اگر وقت، شرط صحت نماز جمعه باشد، وجوب آن محرز است و شک در قدرت برايتان داريم يعني شک در اين است که وقت، گنجايش اين فعل را دارد و ما ميتوانيم آن را در اين ظرف بياوريم يا نه؟ ظاهرا استصحاب بقاء وقت تا پايان فعل ميگويد: نماز جمعه صحيح است و در وقت، واقع شده است، زيرا بقاء وقت، تا پايان نماز بدين معنا است که نماز در وقت واقع شده است، و لکن استصحاب بقاء وجوب که در کلام بعضي آمده است، جاري نميشود، زيرا قطع به وجوب مشروط، با شک در شرط اثري ندارد، چه رسد به استصحاب بقاء وجوب مشروط. دقت کنيد.
کسي که امام جمعه را در رکوع دوم درک مي کند
مسأله 10 - در مسألهي دوم گذشت که اگر بعد از انعقاد جمعه، کسي تنها يک رکعت از نماز جمعه را درک کند نماز جمعهاش صحيح است. اکنون اين سئوال مطرح است که درک امام در يک رکعت، قبل از رکوع رکعت دوم روشن است، و آيا اگر امام را در رکوع درک کند صادق است که يک رکعت را درک کرده است يا نه؟
روايتي داريم که به چند طريق نقل شده است، بطوري که لقب مستفيضه را بخود گرفته است. در آن روايت آمده است: «من أدرک رکعة من الجمعة فقد أدرک الجمعة»[1] يعني هر کس يک رکعت از نماز جمعه را درک کند نماز جمعه را درک ميکند پس درک نماز جمعه براي مأموم به درک يک رکعت از آن است، همانطور که قبلا هم گذشت، و از طرف ديگر در رواياتي آمده است که رسيدن به امام در رکوع، درک يک رکعت است، يکي از اين روايات، صحيحهي سليمان بن خالد است: او گفته است: امام صادق (ع) فرمود: «هر گاه مردي در رکوع به امام برسد و در حال قيام تکبير بگويد و قبل از اينکه امام سرش را بلند کند رکوع کند، يک رکعت را درک ميکند»[2] و رواية ديگر که بسيار واضح الدلالت بر اين معني است صحيحهي حلبي است. او گويد: امام صادق (ع) فرمود: «اذا أدرکت الأمام و قد رکع فکبرت و رکعت قبل أن يرفع رأسه فقد أدرکت رکعة و ان رفع رأسه قبل أن ترکع فقد فاتتک الرکعة»[3] يعني هر گاه امام را در حال رکوع درک کني، پس تکبير بگوئي و رکوع کني قبل از اينکه امام سرش را بلند کند، يک رکعت را درک ميکني و اگر قبل از رکوع تو، امام سرش را بردارد، رکعت، از تو فوت ميشود. همانطور که ناگفته پيداست، اگر اين دو دسته روايت را با هم جمع کنيم معنايشان اين ميشود که رسيدن به امام در رکوع رکعت دوم، درک کردن يک رکعت از نماز جمعه است و درک يک رکعت از نماز جمعه، درک نماز جمعه است، پس جواب اين مسأله روشن ميشود که درک امام در رکوع درک يک رکعت است، و قهرا نماز جمعهي اين چنين شخصي صحيح و مجزي است، لکن در اين جا قول ديگري است که به شيخ و قاضي و مفيد، نسبت داده شده است و آن اينکه اگر مأموم، در تکبير رکعت دوم به امام برسد يک رکعت را درک کرده است، وگرنه صدق نميکند که يک رکعت را درک کرده است.[4] رواياتي وجود دارد که بر اين قول دلالت دارد، و شايد روشنترين آنها حديثي باشد که حلبي آنرا از امام صادق نقل کرده است. در آن حديث آمده است: «و قال اذا أدرکت الامام قبل أن يرکع الرکعة الأخيرة فقد ادرکت الصلاة، و ان أنت أدرکته بعد مارکع فهي الظهر أربع»[5] يعني امام صادق (ع) فرمود: هر گاه امام را قبل از اينکه رکعة أخيره را رکوع کند درک کني نماز را درک ميکني و اگر او را بعد از رکوع درک کني، پس نمازت نماز ظهر است.
گفته شده است اين روايت صراحت در اين دارد که درک امام در رکوع فايده ندارد، بلکه بايد او را قبل از رکوع درک کرد تا رکعت أخيره را درک کرد، پس اين رواية با روايات قبلي تعارض ميکند، بلکه چون به نماز جمعه اختصاص دارد و آنها مطلق هستند، آنها را تخصيص ميزند، ولي به نظر ما اين سخن که بعضي از فقها معاصر بدان معتقد شده است سخن ناتمامي است، بلکه عبارت «قبل أن يرکع الرکعة الأخيرة» به معناي قبل رکوع الرکعة الأخيرة است زيرا أن در أن يرکع أن مصدريه است و فعل را به مصدر تأويل ميبرد، و معناي درک امام قبل رکوع أخير اين است که قبل از صدق رکوع أخير او را درک کند، و روشن است که درک امام در حال رکوع درک او قبل از رکوع أخير است، پس اين جمله هيچگونه منافاتي با روايات گذشته ندارد، بلکه مفاد آن موافق با آن روايات است، و به همين معني است جملهي «و ان أدرکته بعد مارکع» يعني اگر بعد از رکوع او را درک کني نماز جمعهات فوت ميشود و معلوم است که درک امام در رکوع درک او بعد از رکوع نيست که مفاد اين جمله است، زيرا مادر «مارکع» ما مصدريه است و قهرا معني، همان ميشود که بيان داشتيم، و لاأقل اين معني، معنائي محتمل است که مانع ظهور کلام در معناي مخالف، ميشود و بديهي است که در اين صورت اين روايت نميتواند مزاحم آن روايات صريحه شود. علاوه بر اين، اين رواية ميگويد: اگر امام را قبل از رکوع درک کني نماز را درک ميکني و آن روايات ميگويند: اگر امام را در رکوع درک کني رکعت أخيره را درک ميکني، و بديهي است که اين دو معني با هم تنافي ندارند و معناي اين روايت اين است که درک امام، قبل از رکوع به منزلهي درک تمام نماز است و آن روايات ميگويند: درک امام در رکوع بمنزلهي درک يک رکعت از نماز است، پس هر يک از اينها بر مرتبهاي از ادراک فضيلت حمل ميشود، و اين معني قرينه ميشود بر حمل روايات ديگر نيز بر همين تعدد کمال، بلکه ميتوان گفت: آن روايات بر اين دسته از روايات نوعي حکومت دارند، لکن انصاف اين است که احتياط ترک نشود و بعد از تمام کردن نماز جمعه نماز ظهر نيز رجاء آورده شود.
[1] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 26 ح 2.
[2] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 45 ح 1.
[3] همان مدرک ح 2.
[4] جواهر ج ص 148.
[5] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 26 ح 1.
شک کسي که آيا امام را در رکوع درک کرده است يا نه
مسأله 11 - آيا اگر مأموم در حاليکه امام در رکوع است اقتدا کند و به رکوع رود، و شک کند که آيا امام را در رکوع درک کرده است يا نه، نمازش درست است يا بايد نماز ظهرش را بخواند، زيرا امام را در يک رکعت درک نکرده است!؟
ظاهر اين است که نزاعي در بطلان نماز جمعهاش نيست و صدق نميکند که امام را در رکوع درک کرده است، زيرا ملاک درک رکعت آخر - همانطور که گذشت - درک امام در رکوع است و اين بايد احراز شود و چنانچه در آن شک کند، اصل، عدم آن است يعني شک در درک امام در رکوع است و چون عدم آن حالت سابقه دارد آنرا استصحاب ميکنيم و ميگوئيم: اصل عدم درک امام در رکوع است، پس درک رکعت آخر محقق نشده، يعني پس جمعهي اين شخص منعقد نشده است، زيرا صحت انعقاد جمعهي او، متوقف بر درک امام در رکعت آخر است و اصل، عدم آن است، پس نماز جمعهي او منعقد نميشود، زيرا صحت اقتداء، او محرز نشده است، بلکه عدم صحت آن، احراز شده است، بنابراين بايد نماز ظهرش را بياورد.
در اينجا بعضي به قاعدهي فراغ تمسک کرده و حکم به صحت اقتدا کردهاند و بين استصحاب بقاء امام در رکوع در آن تحقق رکوع مأموم، با استصحاب عدم رکوع مأموم در زمان بقاء امام در رکوع، تعارض انداختهاند، آنگاه به استصحاب عدم تحقق رکوع متصف به بودنش حين رکوع امام، رجوع کردهاند[1] که ظاهرا هيچ يک از اين سخنان درست نيست، زيرا پر واضح است که اين جا جاي قاعدهي تجاوز و فراغ نيست، همانگونه که تعارض آن دو استصحاب بدون وجه است، زيرا موضوع، درک امام در رکوع است، و اصل، عدم آن است و اما بقاء امام، تمام موضوع نيست، تا با استصحاب آن، اثري بر آن بار شود، مگر اينکه گفته شود: رکوع مأموم به وجدان، محرز است و آيا در آن حال که مأموم رکوع کرد، امام باقي بود يا نه استصحاب بقاء ميکنيم و اثبات درک امام در حال رکوع ميشود، لکن اين حرف اولا متوقف بر اين است که بقاء امام در رکوع جزء درک مأموم، امام را در رکوع باشد نه قيد آن که ظاهرا قيد است، نه جزء، و ثانيا متوقف بر جريان استصحاب در جزء مرکب است، که بعيد نيست گفته شود: ادلهي استصحاب منصرف از آن است؛ و از اين گذشته، رکوع متصف بکونه حين رکوع امام، حالت سابقهي وجودي و عدمي ندارد، تا بعد از تعارض آن دو استصحاب، به استصحاب عدم تحقق آن رجوع شود. دقت کنيد. بلکه اگر استصحاب بقاء امام در رکوع در آن تحقق رکوع مأموم، جاري شود، نوبت به استصحاب عدم درک مأموم، امام را در رکوع نميرسد، زيرا منشأ شک در درک و عدم درک مأموم، امام را در حال رکوع، شک در بقاء و عدم بقاء امام در رکوع، حال رکوع مأموم است، و چنانچه بقاء امام در حال رکوع مأموم استصحاب شود، شکي در درک و عدم درک مأموم، امام را در حال رکوع باقي نميماند، تا استصحاب عدم درک جاري شود، منتهي همانطور که گذشت جريان استصحاب در اينگونه موارد براي ما تمام نشده است، و چنانچه استصحاب را در عدم درک، جاري بدانيم حکم به بطلان نماز جمعه و وجوب نماز ظهر ميکنيم و اگر استصحاب را در اينجا هم جاري ندانيم که نميدانيم، حکم به وجوب
احتياط ميکنيم، يعني بايد آن شخص نمازش را بصورت نماز جمعه تمام کند آنگاه، نماز ظهر را هم احتياطا بجا آورد.
[1] حاج شيخ مرتضي حائري در کتاب صلاة الجمعه ص 51.
تأخير عمدي شرکت در نماز جمعه تا رکوع دوم
مسألهي 12 - آيا انسان مجاز است که عمدا در ابتداء نماز جمعه شرکت نکند، بلکه آنرا تا رکعت دوم تأخير بيندازد، يا ملزم به شرکت در آن است از آغاز نماز يا آغاز خطبه؟!
اينکه آيا حضور در خطبه لازم است يا نه؟ موکول به بعد ميشود، و اما حضور در ابتداء نماز، ظاهرا جاي شکي نيست که لازم و واجب است و تأخير آن، عمدا عصياني واضح و آشکار است، زيرا مفصلا گذشت که وقت نماز جمعه مضيق است و آغاز آن، زمان زوال خورشيد است، پس لازم و واجب است که همهي مکلفين به هنگام زوال خورشيد، در محل نماز جمعه حاضر باشند، و لااقل بايد در آغاز نماز جمعه حضور داشته باشند، زيرا گرچه گذشت که «من أدرک رکعة من الجمعة فقد أدرک الجمعة»، لکن اين جمله با آن روايات که زمان نماز جمعه را تعيين کردهاند منافات غير قابل جمع ندارد، براي اينکه آنها ميگويند: زمان زوال خورشيد، وقت مضيق نماز جمعه است و اگر کسي آن وقت را درک نکند و نماز را در آن وقت نياورد واجب را اتيان نکرده است، پس چون نماز جمعه واجب فوري است، حضور در زمان زوال خورشيد، واجب است، ولي اين روايت ميگويد: درک يک رکعت از نماز جمعه تکليف را ساقط ميکند، اما حضور در ابتداي زوال خورشيد لازم است يا لازم نيست با آن کار ندارد، و در نتيجه، اين روايت نسبت به حکم وضعي حاکم بر آن روايات است و نسبت به حکم تکليفي ساکت است، پس کسي که عمدا حضور براي نماز جمعه را به تأخير مياندازد معصيت کرده است، گرچه با درک يک رکعت از نماز جمعه، نماز جمعهاش صحيح و مسقط تکليف است، و اگر اين روايت ظاهر در نفي اشتراط، باشد، و معنايش فقط صحت نماز درک کنندهي يک رکعت از نماز جمعه نباشد، باز هم ميتوان گفت: بين اين دو دسته از روايات، تعارض نيست و روايت «من أدرک....» نسبت به آن روايات، حکومت دارد، زيرا ناظريت آن نسبت به ادلهي اجزاء و شرائط پوشيده نيست، و در نتيجه بايد گفت: حضور مکلف قبل از زماني که بتواند يک رکعت از نماز جمعه را درک کند لازم نيست، لکن همانطور که گذشت چنين ظهوري براي آن، محرز نيست پس بايد آنرا بر مجرد اسقاط تکليف حمل کرد، بويژه بعد از ملاحظهي وجوب عيني بودن و مضيق بودن نماز جمعه.
فوت يا محدث يا بيهوش شدن امام جمعه در حين نماز
مسأله 13 - اگر امام جمعه در بين نماز بميرد، يا محدث شود و يا بيهوش گردد، وظيفهي مأمومين چيست؟ آيا نماز جمعهيشان باطل ميشود و بايد قصد ظهر کنند و يا قهرا نمازشان به ظهر مبدل ميشود، يا بايد کسي که داراي شرائط امام جمعه است به جاي او قرار گيرد و نماز خوانده شده را به عنوان نماز جمعه ادامه دهند؟
خلاصه اينکه آيا جماعت بهم ميخورد و در صورت بهم خوردن، نماز جمعه مبدل به نماز ظهر ميشود و يا بايد قصد ظهر کنند، يا جماعت و نماز جمعه بهم نميخورد، بلکه کسي که شرائط امامت جمعه را دارد بوسيلهي امام، در صورت امکان و يا بوسيلهي مردم، و يا خودش امامت جمعه را به عهده ميگيرد و نماز را از همانجا که قطع شده است ادامه ميدهد؟؟؟
در اين مسأله تقريبا اختلاف نيست که اگر در اثناء جماعت، عارضهاي براي امام جمعه پيش آيد بايد کسي که شرائط امامت جمعه را دارد امامت جمعه را بر عهده گيرد و نماز جمعه را بپايان ببرد، بلکه صاحب جواهر ادعاي اجماع منقول و محصل بر آن کرده است[1] ، لکن بعضي، روايتي را که در فقيه و کافي و تهذيب در مورد جماعت وارد شده است دليل اين مدعا قرار دادهاند و علاوه بر آن، آنرا حکمي موافق با قاعده قلمداد کردهاند[2] آن روايت، حديثي است که حلبي از امام صادق (ع) نقل کرده است. او گفته است: از امام صادق (ع) در مورد مردي که امامت قومي را بعهده گرفته بود، و بعد از اينکه يک رکعت نماز با آنان خوانده مرده است. سئوال شد؟ امام (ع) فرمود: «آنها مرد ديگري را مقدم ميدارند و به رکعتي که خوانده شده است اعتناء ميکنند و ميت را پشت سر خود قرار ميدهند و کسي که او را مس کرده است غسل ميکند»[3] اين روايت دربارهي مرگ امام جماعت است و اما دربارهي حدث امام به حديثي که سليمان بن خالد از امام صادق نقل کرده تمسک کرده است. او ميگويد: «از امام صادق (ع) دربارهي مردي که امامت قومي را به عهده ميگيرد سپس محدث ميشود، و مردي را که يک رکعت سبقت گرفته شده است مقدم ميدارد پرسيدم، سؤالم اين بود که او چه کند؟ امام فرمود: مردي را که يک رکعت سبقت گرفته شده است مقدم ندارد، بلکه دست غير او را بگيرد و مقدمش بدارد»[4] و براي اغماء امام به حديث معاوية بن عمار تمسک شده است. او گفته است: من دربارهي مردي که وارد مسجد ميشود در حاليکه مردم در حال نمازند و امام، يک رکعت يا بيشتر را خوانده است، پس عارضهاي بر امام عارض ميشود، پس دست او را ميگيرد که نزديکترين مردم به او است و مقدمش ميدارد، سئوال کردم؟ امام فرمود: نماز مردم را بپايان ميبرد سپس مينشيند تا وقتي که مردم تشهدشان را بپايان بردند با دست چپ و راستش اشاره ميکند به اينکه نمازشان بپايان آمده است، پس سلام ميدهند، آنگاه خودش آنچه را که از دست داده يا باقي مانده است بجا ميآورد[5] .
اينها رواياتي است که دربارهي جواز اقتدا به امامي که بعد از خارج شدن امام اول جماعت از صف جماعت، وارد شده است، لکن اينکه راجع به امام جماعت است، زيرا سؤالاتي که در زمان امام صادق (ع) ميشده است، ظاهر اين است که درباره امام جماعت بوده است براي اينکه نوع جماعات در آن زمان، جماعات غير جمعهاي بوده است و جماعات جمعهاي در دست مخالفين بوده است و معلوم است که سؤال را وي مربوط به آنها نيست و جماعت جمعهاي شيعه يا به جهت تقيه در همان جماعات مخالفين انجام ميگرفته است و يا در جماعات کوچکي در گوشه و کنار انجام ميگرفته است و يا به جهت عدم اجتماع شرائط ترک ميشده است. و لااقل اين روايات، نسبت به امام جمعه اطلاق ندارد، يعني منصرف به امام جماعت هستند، بويژه اينکه مطلق، در کلام سائل واقع شده است نه در کلام امام (ع) بنابراين تعدي از مورد اين روايات نسبت به امام جمعه بسيار بسيار کار دشوار است. و اما اجماعي که صاحب جواهر نقل کرده است، اگر درست باشد، اعتبار ندارد، زيرا ممکن است مستند به همين روايات و مانند اينها باشد و اجماع مستند، بلکه محتمل الأستناد هيچگونه اعتباري ندارد. و اما حديث «من أدرک رکعة من الجمعة فقد أدرک الجمعة» ناگفته پيداست که قابل انطباق بر ما نحن فيه نيست، زيرا محتمل است که مراد از آن حديث اين باشد که اگر کسي از آخر وقت نماز جمعهاي که بدرستي برگزار شده است يک رکعت آنرا دريابد نماز جمعهاش صحيح است و شاهد اين مدعا برخي از روايات ديگر است که موضوع را در رکعت دوم فرض کرده است دقت کنيد و احتمال ديگر در اين حديث و مانند آن اين است که اگر کسي، يک رکعت از نماز جمعه صحيحه را درک کند، مثل اين است که تمام نماز جمعه را درک کرده است و در ما نحن فيه نماز جمعهي صحيحهاي در بين نيست، تا گفته شود: اينها يک رکعت آنرا درک کردهاند، بنابراين، هيچ وجهي براي صحت نماز جمعهي مورد بحث وجود ندارد و لذا لازم است مأمومين، مجددا نماز ظهر را نيت کرده و از ابتدا آغاز کنند، لکن احتياط استحبابي آن است که نماز جمعه را به همان صورت که مشهور گفتهاند بپايان ببرند، آنگاه نماز ظهر را احتياطا بجا آورند.
[1] جواهر ج 11 ص 193.
[2] مرتضي حائري در صلاة الجمعة ص 157.
[3] وسائل الشيعة، ابواب صلاة الجماعة، باب 43 ج 1.
[4] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 41 ح 1.
[5] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعه، باب 40 ح 3.
حکم مأموم در صورتي که امام جمعه در بين نماز از بين برود و امام ديگري بيايد
مسأله 14 - در صورتي که امام در اثناء نماز بميرد يا دچار عارضهاي شود که او را از امامت جمعه بيرون کند، آنگاه امام جديدي آيد، وظيفه شخص تازه وارد چيست؟ آيا ميتواند نماز جمعهاش را به او اقتدا کند يا بايد نماز ظهرش را بخواند؟؟
حکم چنين کسي بنابر آنچه که ما در مسألهي قبل ذکر کرديم روشن است، زيرا ما در آن مسأله بعد از مردن امام يا مبتلا شدنش به عارضهاي جماعت را بهم خورده دانستيم و گفتيم بايد: همه، نماز ظهرشان را بخوانند، مگر اينکه امام در حال خطبه قبل از زوال از صحنه خارج شده باشد زيرا در اين صورت، امام دوم ميتواند نماز جمعه را از آغاز شروع کند و لذا که جاي کلامي نيست در آن جا متعرض اين نشديم، و اما اگر گفته شود: خطابات ياد شده در آن مسأله، اطلاق دارد و شامل امام جمعه نيز ميشود و نماز جمعه گرچه با مردن امام اولش و قطع جماعت به خارج شدن او از صحنه بايد قطع شود لکن اين ادله، آن را منقطع و باطل نميداند، و با آمدن امام دوم جماعت، مثل آن است که اصلا جماعت بهم نخورده است، ظاهر امر اين است که تازه وارد ميتواند نماز جمعهاش را به اين امام دوم اقتدا کند، ولي جاي اين سخن هست که ظاهر آن راجع به کساني است که مقداري از نماز را با امام اول خواندهاند و اما کسي که مقداري از نماز را از دست داده است و امام اول را درک نکرده است روشن نيست که مشمول آن ادله گردد، و لذا اقتداء او به اين امام احتياج به دليل ديگر دارد، مگر اينکه گفته شود: حديث «من أدرک رکعة من الجمعة فقد ادرک الجمعة» دليل خاصي است که شامل اين مورد نيز ميشود، لکن اين گفته هم تمام نيست، زيرا اگر مخاطب، توجه داشته باشد، منصرف از اين کلام، جمعهاي است که در وسط منقطع نشده است و لااقل در شمول آن ترديد ميکند و قدر متيقن از آن، موردي را ميداند که امام جمعه از صحنه خارج نشده است.