■ اقامه جمعه به جماعت و محدوده دو نماز جمعه
اقامه نماز جمعه به جماعت
منظور از اين شرط اين است که شرط صحت وقوع نماز جمعه اين است که بصورت جماعت خوانده شود، يعني مجرد حضور عدد خاص در يک مسجد و محلي براي صحت وقوع نماز جمعه، کافي نيست، بلکه بايد به شکل نماز جماعت ادا شود و لذا امام (ع) بعد از آنکه فرمود: «تجب علي سبعة نفر من المسلمين...» فرمود: «... فاذا اجتمع سبعة و لم يخافوا أمهم بعضهم»[1] يعني هرگاه هفت نفر که گفتيم نماز جمعه بر آنان واجب است جمع شدند، يکي از آنان، امامت جمعه را بعهده ميگيرد. يعني هفت نفر بودن، بلکه جمع شدن آنان در يک مکان، کافي نيست و مصحح نماز جمعه نميباشد بلکه بايد بطور جماعت خوانده شود. و معلوم است که خود همين روايت براي اثبات اين شرط، کافي است، و لکن روايات ديگري هم وجود دارد که صريحتر از اين روايت، مطلب را اثبات ميکند، مثل صحيحهي عمر بن يزيد که در آن آمده است: «اذا کانوا سبعة يوم الجمعة فليصلوا في جماعة»[2] و صريحتر از اين، صحيحهي زراره است که قبلا به آن اشاره شد، زيرا در آن صحيحه آمده است: «انما فرض الله عزوجل علي الناس من الجمعة الي الجمعة خمسا و ثلاثين صلاة منها صلاة واحدة فرضها الله عزوجل في جماعة و هي الجمعة»[3] يعني خداوند عزوجل از يک جمعه تا جمعهي ديگر سي و پنج نماز واجب کرده است که از آنها يک نمازي را در جماعت واجب کرده است و آن نماز جمعه است. و روايات ديگري هم وجود دارد که در آنها به اين معني تصريح شده است که نماز جمعه در جماعت است. و تمام رواياتي که در آنها امام را در نماز جمعه مطرح کرده است و يکي از افراد عدد را امام قرار داده است و يا نماز جمعه را با امام فرض کرده است، ظاهر در اين است که جماعت شرط نماز جمعه است و اين نماز بطور
فرادا خوانده نميشود، بنابراين، هيچ نيازي به اين نداريم که ادعاي اجماع علماي مسلمين را ضميمه اين ادله کنيم و يا تنها به آن ادعا، اکتفا نمائيم آنطور که در کلمات بعضي از فقهاء آمده است.[4] .
[1] وسائل ابواب صلاة الجمعة باب 2 ح 4.
[2] وسائل الشيعه ابواب صلاة الجمعة باب 2 ح 10.
[3] وسائل الشيعة، ابواب صلاة الجمعه، باب 1 ح 1.
[4] مدارک، ج 4، ص 42.
جماعت و نيت شرط ابتدايي نماز جمعه است
مسأله 1 - آيا شرط جماعت شرط ابتدائي است يا شرطي است که بايد تا پايان نماز جمعه وجود داشته باشد تا نماز جمعهي صحيحي واقع شود؟
به نظر ما مقتضاي ظاهر و اطلاق ادلهي اشتراط، اين است که شرط جماعت مثل ساير شروط، شرط انتهائي است و در هر زمان، جماعت بهم بخورد، نماز جمعه باطل ميشود، و لذا گذشت که گفته بودند: اگر عارضهاي بر امام عارض شود بايد کس ديگري جاي او رابگيرد و اگر محدث بشود، بايد استنابه کند، بنابراين، اگر جماعت بهم بخورد چه از ناحيهي امام و چه از ناحيهي مأمومين، چه با اختيار و چه بدون اختيار، ظاهر اين است که نماز جمعه باطل ميشود و وظيفهي منفردين، خواندن نماز ظهر ميگردد، گرچه در کتاب قواعد علامه حلي آمده است که جماعت، شرط ابتدائي است نه شرط انتهائي[1] لکن همانطور که قبلا بحث کرديم، دليل قابل اعتمادي براي آن ندارد و پاسخ داديم که رواية من أدرک و مانند آن در اينجا جاري نميشود، پس اطلاق «فليصلوا في جماعة، محکم است، کما لا يخفي جدا.
مسألهي 2 - آيا لازم است امام جمعه، قصد و نيت جماعت بکند و هکذا مأمومين، يامجرد تحقق جماعت در خارج براي صحت نماز جمعه کافي است؟
صاحب جواهر در وجوب نيت مأمومين ترديدي نکرده است[2] ، لکن در وجوب نيت امام بعد از نقل ترديد بعضي از فقهاء و جزم بعض ديگر، عدم آنرا اختيار کرده است گرچه در پايان گفته است: ترک احتياط سزاوار نيست، و لکن به نظر ما بر امام و مأمومين لازم است نيت کنند، زيرا جماعتي که مورد بحث ماست و يکي از شرائط نماز جمعه است، عبارت از مجرد اجتماع عدهاي نيست، بلکه با نيت اقتدا، تحقق پيدا ميکند، پس از افعال قصدي است، و چنانچه شکل نماز جماعت را تحقق ببخشند، و لکن قصد آنرا نداشته باشند جماعت، تحقق پيدا نميکند، و قهرا شرط نماز جمعه حاصل نميشود، بنابراين، اگر امام جمعه قصد فرادا کند و يا قصدي نکند، معلوم است که تا وقت اقتداء مأمومين جماعتي تحقق پيدا نميکند، و قهرا نية و تکبير امام جمعه بدون جماعت تحقق پيدا ميکند، و بديهي است که بعضي از نماز جمعه بدون جماعت متحقق ميشود در حاليکه مقتضاي اطلاق روايات، اشتراط اين است که تمام نماز جمعه با جماعت باشد، يعني بايد انعقاد نماز جمعه با جماعت باشد و اين تنها در صورتي است که امام و مأمومين نيت جماعت داشته باشند.
[1] جامع المقاصد ج 2 ص 405.
[2] جواهر ج 11، ص 244.
حکم صورتي که بعد از نماز جمعه معلوم شود که امام جمعه طهارت نداشته است
مسألهي 3 - اگر بعد از نماز جمعه، معلوم شود که امام جمعه طهارت نداشته است آيا در اين صورت نماز جمعه صحيح است يا بايد نماز ظهر را بخوانند؟
اگر چنين مسألهاي پيش آيد ظاهر اين است که نماز جمعه باطل است، زيرا اگر امام جزء عدد باشد هم به شرط عدد اخلال وارد شده است و هم به شرط جماعت، زيرا در واقع جماعتي تشکيل نشده است، و اگر امام جزء عدد نباشد، گرچه به عدد اخلال وارد نشده است، لکن شرط جماعت مختل شده است، زيرا ظاهر ادلهي اشتراط جماعت، اين است که جماعت بوجود واقعياش شرط صحة نماز جمعه است و فرض اين است که عدم وجود واقعي آن احراز شده است، پس وجهي براي حکم به صحت نماز جمعه، وجود ندارد، مگر اينکه مشمول حديث لاتعاد شود که اگر مشمول اين حديث شود، نماز جمعهي مأمومين صحيح است، بخلاف نماز امام، زيرا امام محدث بوده است، لکن شمول حديث لا تعاد اين موارد را مورد ترديد بلکه مورد منع است، زيرا ظاهر اين است که حديث لا تعاد، مواردي را ميگويد که مقتضاي اخلال به شرط يا جزء در آن موارد، اعادهي مأتي به است و حديثي لاتعاد آنرا نفي ميکند، بخلاف نماز جمعه، زيرا اگر بعض شرائط و اجزاء نماز جمعه مختل شود، نماز جمعه اعاده نميشود، بلکه بايد نماز ظهر آورده شود، و هويدا است که اين دو نماز دو حقيقت هستند نه يک حقيقت تا تبديل وظيفه از نماز جمعه به نماز ظهر اعادهي نماز جمعه به حساب آيد، بنابراين، حداقل اين است که شمول حديث لا تعاد اين مورد را مشکوک است. آري اگر چنين واقعهاي در نماز جماعت پيش آيد، ميتوان گفت: نماز مأمومين صحيح است و تنها امام جماعت بايد نمازش را اعاده کند، زيرا روايتي داريم که بر اين معني دلالت ميکند، و آن صحيحهي زراره از امام باقر عليهالسلام است. او در آن حديث ميگويد: «از امام باقر (ع) پرسيد امامي با مردم نماز جماعت ميخواند و لکن خودش طهارت ندارد. آيا نماز آن مردم درست است يا آنرا اعاده کنند؟ امام (ع) فرمود: اعاده لازم نيست. نماز آنان تمام است و تنها خود آن شخص بايد اعاده کند، و لازم هم نيست که به آنان بگويد، زيرا اين أمر از او برداشته شده است»[1] همانطور که ناگفته پيداست اين حديث راجع به جماعت است و در جماعت شرط صحت نماز مردم صحت جماعت نيست و لذا بعيد نيست که گفته شود: اين روايت نماز آنان را بصورت فرادا تصحيح کرده است و بديهي است که نماز جمعه قابل تصحيح بصورت فرادا نيست، بلکه ميتوان گفت: به لحاظ زمان صدور روايت، منصرف از آن، خصوص نماز جماعت است و آنچنان اطلاقي ندارد که نماز جمعه را هم شامل شود آنطور که بعضي از فقهاء گفتهاند[2] .
[1] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعة، باب 36 ح 5.
[2] صلاة الجمعة ص 259.
وحدت جماعت نماز جمعه
منظور از اين شرط آن است که بين دو نماز جمعه، فاصلهاي کمتر از يک فرسخ نباشد، بلکه بايد فاصلهي بين آن دو، يک فرسخ يا بيشتر باشد. دليل اين مطلب علاوه بر اجماع قاطع جميع علماء و فقهاء شيعه دو رواية معتبر است. در يکي از آن دو محمد بن مسلم ميگويد: امام باقر (ع) فرمود: «يکون بين الجماعتين ثلاثة أميال يعني لا تکون جمعة الا فيما بينه و بين ثلاثة أميال و ليس تکون جمعة الا بخطبة: فاذا کان بين الجماعتين في الجمعة ثلاثة أميال فلا بأس أن يجمع هؤلاء و يجمع هؤلاء»[1] معناي حديث اين است که «بايد بين دو جماعت سه ميل (يک فرسخ) فاصله باشد يعني نماز جمعه موجود نميشود، مگر بين آن و بين (نماز جمعهي ديگر) سه ميل فاصله شود، و نماز جمعه بدون خطبه محقق نميشود. پس هر گاه بين دو نماز جمعه سه ميل فاصله شود، ضرر و مانعي ندارد که اينها نماز جمعه بخوانند و آنها هم نماز جمعه بخوانند».
در ضمن حديث ديگر آمده است: «اذا کان بين الجماعتين ثلاثة أميال فلا بأس أن يجمع هؤلاء و يجمع هؤلاء و لا يکون بين الجماعتين أقل من ثلاثة أميال»[2] يعني هر گاه بين دو جماعت، سه ميل فاصله باشد ضرري ندارد که اينها جمعه بخوانند و آنها هم جمعه بخوانند و نبايد بين دو جماعت کمتر از سه ميل فاصله باشد.
آيا اين دو حديث در واقع يک خبر هستند که محمد بن مسلم براي جميل نقل کرده است و جميل براي دو نفر نقل کرده است و در ضمن دو نقلش، تغيير کمي در عبارات داده است يا در واقع هم دو خبرند؟ چندان تأثيري در استدلال ما ندارد، زيرا هر يک از دو تعبير، ظاهر در لزوم است و هر دو طريق، معتبر است، گرچه دو طريق با هم فرق دارند. خلاصه اينکه خود اين خبر براي اثبات مطلب ما کافي است، چه رسد به انضمام آن اجماع قاطع که خود، دليل معتبر و محکمي است، و لو اجماع اصطلاحي معتبر و حجت نباشد، بنابراين، لازم است فاصلهي دو نماز جمعه کمتر از يک فرسخ نباشد، چه آن دو در دو شهر برگزار شوند و چه در يک شهر. چه در بيابان برگزار شوند و چه در مسجد و مانند آن.
[1] وسائل الشيعة ابواب صلاة الجمعة باب 7 ح 1.
[2] همان مدرک ح 2.
انعقاد نماز جمعه در محدوده يک فرسخي
مسألهي 1 - آيا اگر دو نماز جمعه در محدودهي کمتر از يک فرسخ برگزار شود، هر دو باطل است يا يکي باطل و ديگري صحيح است؟ اگر آن دو نماز با هم آغاز شوند، هيچ بحثي نيست که هر دو باطلاند، زيرا هر دو نماز مورد نهي واقع شده است و از آن نهي استفاده ميشود که شرط صحت نماز جمعه آن است که در محدودهاي واقع نشود که در کمتر از يک فرسخي آن نماز جمعهي ديگري برگزار ميگردد. و بديهي است که شرط صحت هر يک، عدم وقوع آن در محدودهاي است که نماز جمعه ديگري که با غمض عين از اين شرط، صحيح است، برگزار نشود و اين معني نسبت به آن دو نماز جمعه، صادق است، يعني هر يک از آن دو، در محدودهاي واقع شده است که در کمتر از يک فرسخي آن، نماز جمعهاي واقع شده است که با چشمپوشي از اين شرط، صحيح است، بنابراين، هيچ يک از اين دو نماز، شرط وحدت نماز را دارا نيست، پس هر دو، بدون شرط، واقع شدهاند و قهرا بايد باطل باشند. آري اگر دو نماز جمعه، در محدودهي ياد شده برگزار گردند و با چشمپوشي از اين شرط، يکي از آن دو صحيح نباشد، مثل اينکه امام عادلي نداشته باشد، نماز ديگر صحيح است ولو اينکه آن دو با هم آغاز شوند، زيرا آن نمازي که داراي شرائط است، در محدودهاي برگزار نشده است که در کمتر از يک فرسخي آن نماز جمعهي صحيحي واقع شده باشد، تا مشمول نهي موجود در آن روايت شود، پس آن نماز، صحيح است، همانطور که آن ديگري باطل است، بخلاف صورتي که آن دو با چشمپوشي از اين شرط، تمام شرائط ديگر را دارا باشند، زيرا در اين صورت هر دو مشمول نهي شده و قهرا بطور فاقد شرط آورده ميشوند.
و اگر آن دو نماز با هم آغاز نشوند بلکه يکي آغاز شود، سپس ديگري شروع شود، در اينجا ادعاي اجماع شده است که نماز اول صحيح است، زيرا بطور صحيح منعقد شده است و نماز دوم باطل است، زيرا بعد از انعقاد نماز صحيح در جماعت اول اين نماز، مورد نهي است و قهرا قصد قربت در آن تمشي نميکند، بلکه از آغاز امر، فاقد شرط است و بديهي است که منعقد نشود. اين اتفاق و اجماع اگر واقعيت داشته باشد در موردي است که مردمي که نماز اول را برگزار ميکنند به اين امر، علم نداشته باشند که به زودي در نزديکي آنها نماز جمعهي ديگري برگزار ميشود، و الا بعيد نيست که گفته شود: نماز جمعهي اول هم باطل است، و لااقل بعد از شهيد ثاني در اين مورد اختلاف شديدي ميان فقهاء پيدا شده است، لکن تنها راه حل اين مسأله که به نظر ميرسد بسيار مسألهي پيچيدهاي است، آن است که به آن دو روايتي که در اين مورد وارد شده است مراجعه کنيم و ببينيم مفاد آن دو چيست، زيرا اگر معناي آن دو روشن نشود، مسأله حل شدني نيست زيرا احتمالات زيادي داده ميشود و اين نه تنها مسأله را حل نميکند بلکه که در محدودهي کمتر از يک فرسخ برگزار شوند باطلند، يعني چنين جماعتي نماز جمعه به حساب نميآيد، و معناي اين سخن اين است که شرط صحت هر نماز جمعهاي اين است که در محدودهي کمتر از يک فرسخي نماز جمعهي ديگري واقع نشود، پس نماز جمعهي دوم باطل است، زيرا اين شرط را فاقد است، و همچنين نماز جمعهي اول باطل است، زيرا آن هم فاقد اين شرط است و در محدودهي کمتر از يک فرسخي نماز جمعهي دوم برگزار شده است، پس آن هم با انعقاد نماز جمعهي دوم، فاقد شرط ميشود، و هيچ وجهي براي اين وجود ندارد که ما روايت را شامل نماز جمعهي دوم بدانيم، و شامل نماز جمعهي اول ندانيم، مگر اينکه کسي بگويد: نماز جمعهي اول بطور صحيح منعقد شده است، پس اين نماز جمعهي صحيح، مانع انعقاد نماز جمعهي دوم ميشود، زيرا وقتي نماز جمعهي اول بطور صحيح منعقد شود، نماز جمعهي دوم مبتلا به آن مانع ميگردد و نميتواند در محدودهي کمتر از يک فرسخي آن بطور صحيح منعقد شود، بخلاف عکس که چنين نيست، لکن اين سخن ناتمام است، زيرا مانعيت جمعهي اول براي دوم متوقف بر اين است که جمعهي دوم مانع جمعه اول نباشد، چه که اگر مانع باشد صحيح نخواهد بود تا مانع دوم گردد، و مانع نبودن جمعه دوم براي جمعهي اول متوقف بر مانع بودن جمعهي اول براي دوم است و اين يک دور آشکار است، پس معناي روايت اين است که دو جمعهاي که از جهات ديگر صحيح و واجد شرائطند در محدودهي کمتر از يک فرسخي قابل تحقق و اعتبار شرعي نيستند و اين معني، همانطور که بر جمعهي دوم صدق ميکند بر جمعهي اول هم صادق است، پس آنهم باطل است، مگر اينکه جماعت اول هيچگونه اطلاعي از جماعت دوم نداشته باشند و جماعت دوم با اطلاع از جماعت اول، اقدام به نماز جمعه کنند، زيرا در اين فرض، امام جمعهي دوم فاسق ميشود و قهرا جماعتش باطل ميگردد بخلاف جماعت اول و هکذا اگر جماعت دوم ندانند و جماعت اول بدانند. دقت کنيد.
مسأله - 2 - در صورتي که دو نماز جمعه در محدوده کمتر از يک فرسخ برگزار شود و هر دو نماز باطل باشد، وظيفهي آنان چيست؟
اگر وقت، باقي باشد همه موظف به خواندن يک نماز جمعه هستند، لکن چون اطلاع آنان از همديگر و اجتماعشان در يک محل براي يک نماز جمعه قبل از گذشت وقت ممکن نيست بويژه بنابر مختار ما در وقت، بايد گفت وظيفهي همه بجا آوردن نماز ظهر است، لکن اگر در آغاز وقت به فقدان شرط وحدت توجه کنند، و هکذا بنابر توسعه وقت، ولي وقتي متوجه شوند که فرصت اجتماع در يک محل و برگزاري يک نماز جمعه وجود نداشته باشد، بايد گفت: اگر فرصت دورتر شدن از هم هست بايد از هم دورتر شوند و هر دو گروه نماز جمعه را برگزار کنند. و اگر اين فرصت هم نيست، بعيد نيست که حکم به برگزاري نماز جمعهاي شود که امام جمعهاش داراي مرحجاتي است و اما گروه ديگر اگر احتمال ميدهند يک رکعت از آن نماز جمعه را درک ميکنند بايد بسوي آن بشتابند و الا بايد نماز ظهر را بياورند، و اگر ترجيحي در يکي از دو امام نيست بعيد نيست که به سقوط نماز جمعهي هر دو گروه حکم شود، لکن اين در صورتي است که بر خواندن يکي، نماز جمعه را توافق نکنند.
مسألهي - 3 - اگر يکي از دو جمعه، اول آغاز شود و بنابر آن گذاشته شود که فقط جمعهي دوم باطل است آنطور که در کلمات فقهاء آمده است، وظيفهي اين جماعت چيست؟ آيا بايد ظهر را بياورند و يا به جمعهي اول شرکت کنند و يا خود، جمعهي ديگري تشکيل دهند؟
در کلمات بعضي فقهاء آمده است که بايد آنها نماز ظهر را بخوانند[1] ، لکن بايد گفت: اگر وقت باقي است بايد خودشان را به نماز جمعهي اول برسانند زيرا مأمور به سعي و شتاب به سوي آنند، و اگر براي اين کار وقت نيست لکن براي دور شدن و به مسافت يک فرسخي رفتن وقت هست بايد بروند و در يک فرسخي يا دورتر نماز جمعه برگزار کنند، و اگر براي هيچ کدام از آن دو کار وقت نيست، وظيفهاي جز خواندن ظهر ندارند.
مسألهي - 4 - آيا جماعت ثانيه نميتوانند بعد از پايان يافتن جمعهي اول، در همان مکان، خودشان نماز جمعهي دوم را برگزار کنند؟
بنابر مختار ما در وقت نماز جمعه، جواب اين مسأله روشن است، زيرا با تمام شدن نماز جمعهي اول، وقت نماز جمعه ميگذرد و ديگر نماز جمعه ممکن نيست. و اما بنابر سعهي وقت نماز جمعه، ظاهر کلمات اين است که باز هم وظيفهاي جز خواندن نماز ظهر ندارند، و شايد وجهش ظاهر همان دو روايت باشد که در محدودهي کمتر از يک فرسخ دو نماز واقع نميشود، و چون يکي - به حسب فرض - صحيح واقعي شده است، پس ديگري در آن محدوده، واقع نميشود، و قهرا وظيفهي جماعت ثانيه اين است که نماز ظهر را بياورند. و اما اينکه مدرک آن، أخباري باشد که ميگويد هر کس رکعت دوم را درک نکند بايد چهار رکعت بياورد، خيالي بيش نيست، زيرا منصرف از اين روايات که بيشترشان به صورت مفرد مخاطب تعبير شده است، موردي است که يک نفر ديرتر به نماز جمعه رسيده است و نتوانسته است خطبه را درک کند، و لذا امام (ع) ميفرمايد: «اذا ادرک الرجل رکعة فقد ادرک الجمعة و ان فاتته فليصل أربعا»[2] يعني اگر آن مرد به يک رکعت از نماز جمعه، رسيده است مثل اين است که جمعه را درک کرده و اگر آنهم از او فوت شده است، بايد چهار رکعت بخواند. همانطور که ناگفته پيداست در اين روايت دربارهي مردي که به نماز جمعهاي شرکت کرده است و ديرتر رسيده است، سخن به ميان آمده است و باقي روايات اين باب هم جز يکي از آنها همه راجع به يک شخصي گفتگو دارند که ديرتر به نماز جمعه رسيده است، و آن يکي هم راجع به کس يا کساني است که ديرتر به نماز جمعهاي رسيدهاند، پس هيچگونه اطلاقي براي اين روايات نسبت به جماعت دوم مورد بحث وجود ندارد، کما لا يخفي. علاوه بر اين، اينکه اين روايات ميگويد: کسي که به يک رکعت از نماز جمعه نرسيده، بايد چهار رکعت نماز بخواند، شايد براي اين باشد که چون وقت نماز جمعه، مضيق است، يا دير رسيدن به نماز جمعه، ديگر وقتي باقي نميماند تا اينکه نماز جمعهي ديگري برگزار کنند، پس اين روايات، مدرک آن فتوا نيست.
مسألهي - 5 - اگر در محدودهي يک فرسخي دو نماز جمعه برگزار شود، آنگاه هر دو گروه شک کنند که کدام يک اول شروع کرده است، طبق آنچه که ما از آن دو روايت، فهميديم، حکم مسأله روشن است زيرا گذشت که جمعهي آنان باطل است و بايد در صورت بودن وقت، نماز جمعهي واحدي بخوانند و اگر ممکن نيست، دو نماز جمعه در مسافت لازم بخوانند. و اگر آن هم ممکن نيست، وظيفهاي جز آوردن ظهر ندارند، بويژه اينکه بعد از التفات از حال همديگر و بپايان بردن نماز جمعه، وقتي براي نماز جمعهي ديگر باقي نميماند. دقت کنيد واما بنابر اينکه جمعهي مقدم صحيح است، اين جا سخنان زيادي گفته شده و ميتوان گفت، لکن ظاهر اين است که هر يک از آن دو گروه ميتواند حکم به صحت نماز جمعهي خود بکند، زيرا هر کدام از آن دو شک دارد که آيا موقعي که نماز جمعه را شروع کرد، نماز جمعهي ديگري وجود داشت و با آن موجود شد يا نه؟ استصحاب عدم وقوع ديگري را به هنگام نماز جمعهي خودش جاري ميکند و قهرا نماز خودش صحيح است زيرا نه مقرون به نماز ديگر واقع شده است و نه مسبوق به آن، پس مانعي سر راه صحت نماز جمعهي او نيست.
[1] مدارک ج 4 ص 45.
[2] وسائل الشيعه، ابواب صلاة الجمعة باب 26 ح 2.
حکم کسي که نماز جمعه را واجب تعييني بداند و نماز جمعه شهرش باطل باشد
مسألهي - 6 - آيا کسيکه وجوب نماز جمعه را در عصر غيبت وجوب تعييني ميداند، و نماز جمعهاي که در شهرش برگزار ميشود، صحيح نميداند ميتواند در همان شهر و در محدودهي کمتر از يک فرسخي نماز جمعهي ديگري برگزار کند، يا بايد نماز ظهرش را بخواند، و يا اينکه هم نماز ظهر را بخواند و هم به آن نماز جمعهاي که باطل ميداند شرکت کند؟
ظاهر اين است که در اين صورت، با اجتماع شرائط نماز جمعه، بايد به برگزاري نماز جمعه اقدام کند، زيرا فرض اين است که آن نماز جمعه را باطل ميداند، و وقتي که آن نماز جمعه از نظر او و عدد تشکيل دهندهي نماز جمعه، باطل باشد، هيچ مانعي براي برگزاري کردن نماز جمعهي آنان نيست بلکه بايد اقدام به آن کنند، مگر اينکه مزاحمي اهم در مقابل آن قرار گيرد و يا خوفي در بين باشد که در واقع، خارج از فرض است، زيرا در صورت اول وجوب نماز جمعه از فعليت ميافتد، و در صورت دوم فاقد شرط است. و اما اينکه در چنين مواردي آيا بايد به نماز جمعه هم شرکت کرد و سپس نماز ظهر را خواند و يا اول نماز ظهر را آورد، يا شرکت در چنين جمعهاي که باطل است، جايز نيست؟ ترديدي نيست که در موارد تقيه شرکت در نماز جمعهي باطل، جايز بلکه لازم است لکن بايد نماز ظهر هم آورده شود و اما در مواردي که تقيهاي در بين نيست، ظاهر اين است که شرکت در نماز جمعهي باطل جايز نيست، اگر معاونت بر اثم صدق کند، و اگر معاونت بر اثم صدق نکند امر لغوي است که گرچه دليلي بر حرمتش نيست اگر عنوان ديگري از عناوين محرمه مثل رياء بر آن صدق نکند، لکن دليلي بر رجحان آن هم وجود ندارد، آنطور که در باب تقيه موجود است.