■ آثار نماز جمعه
از زيباترين جلوه هاي نماز که داراي اسرار و آثار ارزنده و فراواني مي باشد، نماز جمعه است. نماز جمعه هم نماز است و هم راهي است براي اقامه ي نماز در جامعه، اين نماز که هر هفته و در روزهاي جمعه برگزار مي گردد، داراي ابعاد و ويژگي هاي متعددي است.
سيماي نماز جمعه در قرآن
براي تبيين جايگاه و اهميت اين فريضه ي بزرگ الهي که خوشبختانه احياي آن يکي از برکات عظيم انقلاب اسلامي در ميهن ماست، ابتدا آيه ي مشهور آن را از قرآن نقل مي کنيم و مورد بحث و بررسي قرار مي دهيم. قرآن در سوره ي جمعه مي فرمايد:
يا ايها الذين امنوا اذا نودي للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الي ذکر الله و ذروا البيع[1] .
قرآن در اين آيه ي شريفه ضمن اشاره به عوامل فلاح و رستگاري برنامه ي روز جمعه مسلمانان را اين گونه ارائه مي نمايد.
[1] جمعه / آيه ي 9.
حضور در نماز جمعه و شرکت در بزرگترين نمايش قدرت اسلام
قرآن از مسلمانان مي خواهد، هنگامي که بانگ نماز جمعه برخاست (اذا نودي للصلوة من يوم الجمعة) به سوي نماز جمعه بشتابند، برخي از فقهاي شيعه، با استناد به آيه ي فوق معتقدند، در جايي که برگزاري نماز جمعه اعلان شد، بر همه واجب است در آن شرکت نمايند.
مرحوم آيت الله خويي، نماز جمعه را در اصل برگزاري، واجب تخييري مي دانستند. بدين معنا که در يک روستا و يا يک شهر مي توان نماز جمعه را برگزار کرد و يا نکرد. اما اگر منادي ندا داد و اذان نماز جمعه اعلام گرديد، شرکت در نماز جمعه بر همه واجب است. بنابر اين نظريه، تخيير، در اصل برگزاري نماز جمعه در يک محل و منطقه است، نه در شرکت و يا عدم شرکت در آن.
دست کشيدن از کسب و کار هنگام برگزاري نماز جمعه
قرآن از مسلمانان مي خواهد هنگام اقامه ي نماز جمعه، کسب و کار را رها سازند (و ذروا البيع) و امور دنيوي را فروگذارند و در نماز حضور پيدا کنند. قرآن دست برداشتن از کسب و کار و حضور در نماز جمعه را به خير و صلاح آنها مي داند (ذلکم خير لکم)
حرکت به دنبال کسب روزي و فضل خدا پس از نماز جمعه
تصور بسياري بر اين است که روز جمعه روز تعطيلي است. يعني رها کردن کار و تلاش، اما قرآن از مسلمانان مي خواهد که پس از برگزاري نماز جمعه، به دنبال درآمد و کسب روزي خود روان شوند. (فاذا قضيت الصلوة فانتشروا في الارض و ابتغوا من فضل الله)[1] .
به هر حال نماز جمعه نبايد بهانه و مانعي در راه کسب درآمد و کار و تلاش باشد. مسلمانان هم در نماز جمعه بايد شرکت کنند و هم در حرکتهاي اقتصادي، قوي و پر تلاش جلوه نمايند.
[1] جمعه / آيه ي 10.
هميشه به ياد خدا
آن گاه قرآن از مسلمانان مي خواهد که همچنان و در هر حال ياد خدا را در درون خود زنده نگه دارند، هميشه به ياد خدا باشند و فراوان از او ياد کنند. (و اذکروا الله کثيرا) اينها عوامل فلاح و رستگاري است که جامعه با مراعات و انجام آنها به سعادت مي رسد.
قرآن در ادامه ي آيات فوق به نقل اتفاق ناخوشايندي که در صدر اسلام به وقوع پيوست، مي پردازد و قضيه را به نحو بسيار زيبايي ترسيم و از مسببين آن به شدت انتقاد مي نمايد. نقل اين حادثه توسط قرآن، بيانگر اهميت آن است، زيرا چنانچه اتفاق کوچک و غيرمهمي بود، وحي الهي نازل نمي گرديد و قرآن مبادرت به نقل آن نمي کرد.
پيامبر (صلي الله عليه و آله) در حال ايراد خطبه ي نماز جمعه بودند که سر و صداي ساز و دهل که به عنوان اعلام ورود فروشندگان کالا بود به گوش رسيد. نمازگزاران با شنيدن آن به تدريج از جاي خود برخاسته، مسجد را ترک نمودند، به گونه اي که جز چند نفر، کسي در مسجد نماند.
قرآن در اين باره مي گويد:
اي پيامبر! هنگامي که تجارتي يا لهوي را مي بينند به سوي آن حرکت مي نمايند و تو را در حالي که ايستاده و مشغول ايراد خطبه هستي تنها مي گذارند. (و اذا راوا تجارة او لهوا انفضوا اليها و ترکوک قائما)
شايد بسياري به قصد کسب سود، نماز را رها کنند و در هنگام نماز به تجارت بپردازند، اما آنها بايد بدانند که آنچه نزد خداست از برکات دنيوي و اخروي و منافع مادي و معنوي از اين امور بهتر است! آيا فراموش کرده اند که خداوند بهترين روزي دهندگان است؟
قرآن مي گويد: اي پيامبر به آنان بگو آنچه نزد خداوند مي باشد بهتر است (قل ما عندالله خير...)
سود مالي يا سود الهي؟
در آيات فوق اشتغال به داد و ستد و سودجويي مادي به عنوان مانع و بهانه ي اصلي براي عدم شرکت در نماز جمعه مطرح گرديد. قرآن با بياني بسيار منطقي و جالب درصدد رفع اين مانع و ايجاد انگيزه ي قوي تر در مسلمانان براي حضور در نماز جمعه برآمده است.
قرآن در يک جا، رها کردن کسب و کار و شتافتن به نماز جمعه را به خير و صلاح مسلمانان مي داند و در آيه ي ديگر آنها را پس از اقامه ي نماز به سوي کسب و کار و تحصيل درآمد فرا مي خواند و در پايان به مؤمنين گوشزد مي فرمايد که آنچه نزد خداست بهتر و برتر است و رزق و روزي همه به دست اوست و او بهترين روزي رسان است. (قل ما عندالله خير من اللهو و من التجارة و الله خير الرازقين)[1] .
او مي تواند از راههايي که اساسا به فکر ما خطور نمي کند روزي ما را تأمين نمايد. (و يرزقه من حيث لايحتسب)[2] و بسياري از مواقع نيز چنين اتفاق مي افتد.
اصولا ما معتقديم که ماوراي اين معادلات عادي، معادلات ديگري هم وجود دارد و در وراي اين اسباب و علل ظاهري اسباب و علل ناشناخته ي ديگري نيز هست.
يکي از اساتيد بزرگوار ما در قم فرمودند، به دليل اينکه لطمه اي به مطالعاتم وارد نگردد، تصميم گرفتم، نصف روز را براي مطالعه اختصاص دهم و نصف روز را براي مراجعه ي مردم و پاسخ گويي به سؤالات ديني آنها. يک وقت متوجه شدم که برخي در وقت مطالعه مراجعه مي کنند و ناچار مي شوند بدون کسب نتيجه اي برگردند. اين موضوع خوشايند من نبود. لذا همانجا گفتم: خدايا درست است که يک راه کسب علم، تلاش و کوشش و مطالعه است، اما برخوردار شدن از علم راه ديگري هم دارد. خدايا! از اين به بعد، چنانچه در زمان اختصاصي مطالعه، افرادي مراجعه نمودند آنها را مي پذيرم. خدايا! تو که بر همه ي امور توانايي و همه چيز در دست توست، تو مي تواني يک مطلب علمي را که من بايد ساعتها وقت صرف يادگيري آن نمايم، با صرف وقت کمتري آن را به من بياموزي.
بنابراين يک مسلمان ضمن اينکه علل و اسباب و تأثير آنها را قبول دارد، سبب زده هم نيست. يعني همان گونه که انکار اسباب اشتباه است، سبب زدگي هم اشتباه و غلط است و همان گونه که نفي عوامل غلط است، ارزش قائل شدن براي عوامل، بيش از آنچه هست نيز غلط است، لذا انسان مؤمن، ضمن استفاده از عوامل مادي براي رسيدن به اهداف خود، توجهش به لطف و عنايت خداست. زيرا اگر او بخواهد همين عوامل را پربارتر و مؤثرتر مي نمايد و نيز اگر بخواهد از طرق ديگر تأمين و جبران مي کند.
بنابراين کسي که تکاليف شرعي خود را در مورد اموالش از ترس فقر انجام نمي دهد، اشتباه مي کند و آن کس که به خاطر جاذبه ي مادي کسب و کار، در نماز جمعه شرکت نمي جويد نيز در اشتباه است.
البته بديهي است که براي رسيدن به هر هدفي، خداوند اسباب و عللي مقرر فرموده است. مثلا اگر ملتي عزت مي خواهد، يا جوياي سعادت است و يا شکوفايي در تمامي زمينه هاي رشد و ترقي را مي طلبد، بايد به سراغ علل و اسباب آن برود و عدم استفاده از علل و اسباب، مساوي با نرسيدن به اهداف است.
تجارت، صناعت و زراعت همه راههايي است براي کسب درآمد، اما بايد بدانيم عوامل معنوي و غيبي نيز وجود دارد. چنانچه بر اثر حضور در نماز جمعه، خريد و فروش را از دست مي دهيد، بدانيد که خداي متعال علاوه بر پاداش معنوي، حتي ضررهاي مادي شما را به نحوي جبران مي کند.
اکنون حضور مسلمان ايران در صحنه، دنياي استکبار را به وحشت انداخته است. آيا فقط حضور ما اين تأثير را گذاشته است؟ آيا عامل ديگري وجود ندارد؟ البته حضور ما مؤثر و لازم است، اما عامل برتر، لطف خداست، که کارهاي ما را پربرکت مي کند و دل دشمن را با فريادهاي ما خالي و تهي مي گرداند. اينها ديگر در دست ما نيست. بدبختي جهان مادي گراي امروز، توجه و عنايت بيش از اندازه به عوامل و علل و اسباب مادي و بي توجهي به ساير علل است!
[1] جمعه / آيه ي 11.
[2] طلاق / آيه ي 3.
سيماي نماز جمعه در حديث
بهترين راه آشنايي با سيماي نماز جمعه، مراجعه به روايات و احاديث پيامبر اکرم و اهل بيت (عليهم السلام) پس از قرآن مجيد است. در اين احاديث جايگاه ناشناخته نماز جمعه براي افرادي که در جست و جوي آنند روشن مي شود. در اينجا به نقل تعدادي از اين احاديث مي پردازيم.
نماز جمعه زيبايي و روشنايي است
پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) مي فرمايند:
الاتيان الي الجمعه زيارة و جمال[1] .
«آمدن به نماز جمعه هم ديدار است و هم زينت و زيبايي.»
ذکر اين نکته لازم نيست که قسمت اول حديث روشن است، زيرا نماز جمعه مجمع نيکان و بندگان خوب خداست. و نمازگزاران با حضور خود در نماز جمعه به فرمايش پيامبر، هم نماز به جاي مي آورند و هم يکديگر را زيارت مي کنند. حتي کساني که در طول هفته، به دليل گرفتاريهايي موفق به ديدار يکديگر نشده اند در اين جمع الهي و معنوي به اين مهم نائل مي گردند. علاوه بر آن، در پايان نماز با يکديگر مصافحه مي کنند و از ثواب آن نيز برخوردار مي شوند.
اما منظور از قسمت دوم حديث، که مي فرمايد: نماز جمعه جمال و زيبايي است، چيست؟ در حديث داريم که نماز جمعه به عنوان يک واجب الهي، روشنايي خاصي دارد و آن روشنايي به خاطر آن است که هم نماز جمعه است و هم نماز واجب، و زيبايي نماز جمعه هم به همين است!
[1] بحار / ج 89 / ص 197 - مستدرک / ج 1 ص 407.
نماز جمعه برتر از نماز عيد قربان است
علي (عليه السلام) بارها مي فرمودند:
لان ادع شهود حضور الاضحي عشر مرات احب الي من ان ادع شهود حضور الجمعه مرة واحده من غير عله[1] .
«چنانچه ده بار در نماز عيد قربان نتوانم شرکت کنم، تحملش براي من آسانتر است از اينکه يک هفته بدون عذر، نماز جمعه را ترک کنم.»
[1] وسائل / ج 7 / روايت 9399.
نماز جمعه بشارتي براي مؤمنان است
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايند:
«ان الله اکرم بالجمعه المؤمنين فسنها رسول الله (صلي الله عليه و آله) بشارة لهم و توبيخا للمنافقين»[1] .
«نماز جمعه سنتي است از پيامبر اسلام، بشارتي است براي مؤمنان و توبيخي است براي منافقان».
توبيخ هم به معناي تهديد و هم به معناي سرزنش آمده است. هر يک از اين دو معنا در اينجا منظور باشد، جهت گيري نماز جمعه را در تحکيم حرکت ايماني مؤمنان و تضعيف حرکت شيطاني منافقان نشان مي دهد.
[1] وسائل / ج 6 / روايت 7602.
نماز جمعه حج مساکين است
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: باديه نشيني خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله) رسيد و عرض کرد: يا رسول الله تاکنون چند مرتبه مهياي سفر حج شده ام، ولي تاکنون حج، نصيب من نشده است.
پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند:
در نماز جمعه شرکت نما، زيرا حج مساکين است. (عليک بالجمعه فانها حج المساکين)[1] .
[1] وسائل / ج 7 / 9398.
آثار نماز جمعه
نماز پر صلابت و ارزشمند جمعه، داراي آثار ارزنده ي فراوان فردي و اجتماعي است. اين فريضه ي الهي برخوردار از فوايد گرانبهايي در ابعاد مختلف مادي و معنوي، دنيوي و اخروي، سياسي، اخلاقي و اجتماعي مي باشد. در اينجا با استفاده از روايات، به ذکر چند مورد از فوايد نماز جمعه مي پردازيم.
بخشيده شده لغزش ها
پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) مي فرمايند:
من اتي الجمعه ايمانا و احسابا استأنف العمل[1] .
«کسي که با انگيزه ي ايماني و به قصد تقرب به پروردگار به سوي نماز جمعه بشتابد، کارش را از نو شروع نموده است.»
اين حديث با ظرافت زيبايي به بخشيده شدن اشتباه ها و لغزش ها اشاره مي نمايد و مي گويد، در حقيقت چنين فردي پرونده ي جديدي براي خويش باز نموده است.
در روايت ديگري نيز داريم:
چهار دسته اند که کارشان از نو شروع مي شود: مريض، هنگامي که خوب شود، مشرک، هنگامي که مسلمان شود. زائري که از حج برگردد و کسي که از نماز جمعه مراجعت کند.[2] .
[1] وسائل / ج 7 / روايت 9384.
[2] بحار / ج 81 / ص 186.
مصونيت از آتش دوزخ
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند:
ما من قدم سعت الي الجمعه الا حرم الله جسدها علي النار[1] .
«گاهي به سوي نماز جمعه برداشته نشد، مگر اينکه خداوند آن را بر آتش دوزخ حرام گرداند.»
[1] وسائل / ج 7 / روايت 9388.
کاهش دلهره هاي روز قيامت
از پيامبر (صلي الله عليه و آله) در مورد نماز جمعه سؤال نمودند، ايشان فرمودند:
فما من مومن مشي فيه الي الجمعه الا خفف الله عليه اهوال يوم القيامة ثم يؤمر به الجنه[1] .
«هيچ مؤمني به سوي نماز جمعه حرکت نکرد، مگر اينکه خداوند دلهره هاي روز قيامت را براي او کاهش داد و به سوي بهشت رهنمون گرديد.»
بديهي است با توجه به شدت عذابهاي اخروي در روز قيامت، دلها نگران و دلهره ها بسيار شديد است و اين در حالي است که به فرموده پيامبر (صلي الله عليه و آله)، نمازگزار جمعه، در آن روز دلي آرام دارد و خداوند فرمان مي دهد او را به سوي بهشت ببرند.
با اندک تأملي در اين احاديث که بيانگر عظمت نماز جمعه است، در مي يابيم که فضاي نماز جمعه فضاي بسيار پاک و مطهري است که ورود به امواج خروشان آن و حضور در آن پاک کننده ي آلودگي ها و ناپاکي هاست.
آن گامي که در تلاش و تکاپو براي ورود به آن باشد، بر آتش حرام مي گردد و کسي که در آن فضا قدم گذارد، لغزش هاي گذشته اش بخشيده مي شود و کار را از نو شروع مي کند و بدين سان عمق وحي الهي را در مي يابيم که مي فرمايد:
ذلکم خيرلکم ان کنتم تعلمون[2] .
«اين (اقامه ي نماز جمعه) براي شما بهتر است، اگر بدانيد.»
[1] وسائل / ج 7 / روايت 9390.
[2] جمعه / آيه ي 9.
استخفاف نماز جمعه
پيامبر اسلام در خطبه اي نسبتا طولاني مي فرمايد:
ان الله تبارک و تعالي فرض عليکم الجمعه فمن ترکها في حياتي او بعد موتي استخفافا بها او جحودا لها فلا جمع الله شمله و لا بارک له امره الا و لا صلاة له الا و لا زکاة له الا و لاحج له الا و لاصوم له الا و لابرله حتي يتوب[1] .
«خداوند نماز جمعه را بر شما واجب نمود، هر کس در زمان حيات و يا پس از مرگ من بر اثر سبک شمردن و يا انکار کردن، آن را ترک نمايد، امور و کارهاي او روبراه و با برکت نمي گردد. آگاه باشيد! نماز و زکات و حج و روزه و کار خيرش به درد نمي خورد، مگر اينکه توبه نمايد.»
بديهي است عدم شرکت در نماز جمعه بدون عذر موجه، بيانگر بي اعتنايي و عدم توجه به اين فريضه ي بزرگ الهي است که خود نوعي استخفاف نماز است و مسلماني که حاضر نيست يکي دو ساعت وقت خود را صرف اقامه ي نماز جمعه نمايد، در حقيقت، اهميتي براي آن قائل نشده و لازم است توبه نمايد.
چنين شخصي که حاضر نيست فرصت کوتاهي را براي اقامه ي اين فريضه ي بزرگ الهي منظور نمايد، تنبلي نموده، يا فکر مي کند به کارهاي او لطمه اي وارد مي شود، بنابر فرمايش پيامبر کارهاي او راست و درست نمي گردد، امور او جمع و جور نمي شود و با وجود تلاش بسيار، کار و اندوخته اش برکت ندارد و کارهاي خير او از قبيل نماز و روزه و حج و زکات اعمال کامل و ناب و جانانه اي نخواهد بود، مگر زماني که دست از اين کار خود بردارد و توبه نمايد.
[1] وسائل / ج 7 / روايت 9409.
ترک نماز جمعه
همان گونه که روايات متعددي در ترسيم چهره ي زيباي نماز جمعه و بيان آثار و ثواب برپا داشتن آن داريم، روايات بسياري در مذمت ترک نماز جمعه و سرزنش تارکين آن وجود دارد. در اينجا به نقل چند حديث اکتفاء مي کنيم.
تارک نماز جمعه کارهايش روبراه نمي شود
پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:
ان الله تبارک و تعالي فرض عليکم الجمعه فمن ترکها في حياتي او بعد موتي استخفافا او جحودا لها فلا جمع الله شمله
«خداوند نماز جمعه را بر شما واجب کرد، پس هر کس آن را در زمان حيات و يا ممات من از روي انکار و يا استخفاف ترک نمايد، خداوند امور او را جمع و جور و روبراه نمي سازد.»
به عبارت ديگر هر چه به اين در و آن در مي زند و تلاش مي کند کارهايش راست و درست نمي شود.
زندگي او بي برکت مي گردد
پيامبر اسلام در ادامه ي حديث بالا مي فرمايد:
و لا بارک له في امره
«خداوند برکت را از کار او بر مي دارد» يعني کارها و اوضاع و احوال چنين شخصي همگي بي برکت مي گردد و به اصطلاح برکت از زندگي او رخت بر مي بندد. بديهي است هر چيزي که در اختيار انسان است، چنانچه همراه با برکت باشد مفيد و لذتبخش است.
اعمال او پذيرفته نمي شود
آن گاه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) مي فرمايند:
الا و لاصلاة الا و لازکوة له الا و لاحج له الا و لاصوم له الا و لابر له حتي يتوب[1] .
«آگاه باشيد براي چنين کسي که نماز جمعه را ترک نموده است، نه نمازي است و نه روزه اي و نه زکاتي و نه حجي و نه عمل صالح ديگري، مگر آنکه توبه نمايد و دست از اين عمل خود بردارد.»
بنابر اين حديث، عدم حضور در نماز جمعه به ساير فرائض و واجبات و مجموعه کارهاي خير ديگر لطمه مي زند و از ارزش و آثار آنها مي کاهد.
البته روشن است که اين حديث نمي خواهد بگويد که نماز و روزه و ساير اعمال کسي که در نماز جمعه حاضر نمي شود، باطل است و بايد اعاده و يا قضا نمايد، اما حديث بيانگر آن است که اين اعمال، اعمال جانانه، ناب و نجات دهنده و برخوردار از آثار خاص خود نيست!
[1] بحار / ج 89 / ص 165.
ترک نماز جمعه نشانه ي نفاق است
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد:
صلاة الجمعه فريضة و الاجتماع اليها فريضة مع الامام فان ترک رجل من غير علة
ثلاث جمع فقد ترک ثلاث فرايض و لايدع صلاة فرايض من غير علة الا المنافق[1] .
«نماز جمعه واجب است و حضور در آن که با جماعت برگزار مي گردد نيز واجب است. هر کس سه هفته ي متوالي آن را بدون علت ترک نمايد، در حقيقت سه فريضه ي الهي را ترک نموده است و هيچ کس نمازهاي واجب را بدون علت ترک نمي کند، مگر شخص منافق»
همچنين امام باقر (عليه السلام) در روايت ديگري مي فرمايد:
من ترک الجمعه ثلاثا متواليات بغير علة طبع الله علي قلبه[2] .
«هر کس سه نماز جمعه ي متوالي را بدون عذر ترک کند، خداوند بر قلب او مهر مي نهد.»
کنايه از اينکه دريچه ها و روزنه هاي دل او مسدود مي گردد و از فيض انوار الهي محروم مي شود. در حديث ديگري داريم که خداوند بر قلب چنين کسي مهر نفاق مي زند. (من ترک ثلاث جمع متعمدا من غير علة طبع الله علي قلبه بخاتم النفاق)[3] .
نکته ي مهم
در مجموعه ي احاديثي که ذکر گرديد به مطلب قابل تأمل و دقتي برخورد مي کنيم. احاديث گوياي اين مطلب است که عدم حضور در نماز جمعه، زمينه ي نفاق را در درون انسان فراهم مي کند و به تدريج گسترش مي يابد.
با تفحص در آيات و احاديث به موارد اندکي برخورد مي کنيم که کاري علت ايجاد نفاق، در ايمان مذهبي انسان شود، يکي از آن موارد اندک، ترک نماز جمعه است. راستي چه ارتباطي است بين ترک نماز جمعه و فراهم آمدن زمينه ي نفاق و تضعيف ايمان در انسان؟ با اندک تأملي در نماز جمعه اين ارتباط روشن مي گردد.
نماز جمعه داراي دو خطبه است که خطيب جمعه در آنها، هم به بيان امور اجتماعي و دنيوي مردم مي پردازد و هم بحث تقوا را مطرح کرده، تذکرات لازم را به نمازگزاران مي دهد. از آنجا که نشاط درخت ايمان و اعتقاد به خدا در درون انسانها وابسته به تقواست و شادابي و پر فروغي تقوا نيز وابسته به تذکر و يادآوري است و انسان ها پيوسته به اين تذکر و يادآوري نياز دارند،[4] نماز جمعه فرصت ارزنده اي است براي شنيدن اين گونه تذکرات و يادآوري ها، بنابراين عدم حضور در نماز جمعه سبب مي گردد بر اثر شنيدن تذکرات و يادآوري ها، بنابراين عدم حضور در نماز جمعه سبب مي گردد بر اثر نشنيدن تذکرات و يادآوري هاي اخلاقي و تقوايي، به تدريج فروغ چراغ ايمان در درون انسان کاسته شود و کم کم به بي فروغي تبديل گردد.
با توجه به آثار اقامه ي نماز جمعه و عواقب ترک آن که از جمله زمينه سازي نفاق در درون انسان است، آيا مي توان به خاطر بي تفاوتي يا عدم اهميت و يا تنبلي و حتي داشتن عذرهاي واهي و يا جزيي و مشکلات قابل حل، نماز جمعه را ترک کرد! بسياري براي عدم حضور خود در نماز جمعه عذر مي آورند، آيا انصافا اين عذرها مي تواند عذر باشد و دليل موجهي براي ترک نماز جمعه به حساب آيد؟!
آيا به خاطر اين گونه عذرها و بهانه ها، کارهاي لازم و ضروري ديگر خود را ترک مي کنيم؟!
آن کس که بدون عذر و يا با عذرهاي بسيار جزيي نماز جمعه را ترک مي کند، خود را از فيض حضور در اين مجمع معنوي محروم مي سازد و در نتيجه اين همه آثار و پاداش مترتب بر آن را از دست مي دهد. چنين شخصي بايد بداند که در شناخت معيارها اشتباه مي کند، اگر او معيارشناس و به اصطلاح سکه شناس باشد، سکه ي نماز جمعه را با سکه ي درهم و دينار عوض نمي کند، آري همان گونه که در بازار، سکه وجود دارد، در نماز جمعه هم سکه يافت مي شود. اما به راستي به سراغ کداميک بايد رفت؟
سکه شناسان مجرب مي دانند که سکه ي نماز جمعه از هر سکه اي برتر و بهتر است، آنها هيچ گاه فلز بي ارزشي را بر طلاي ناب ترجيح نمي دهند. حال اگر نماز جمعه را ترک کرديم و دنبال امور ديگري شتافتيم، معيارشناس و سکه شناس واقعي نيستيم.
و به قول شاعر: سخن شناس نه اي دلبرا خطا اينجاست!
براستي مگر مي شود، کسي با عذرهاي واهي و يا به دليل خستگي در خانه بنشيند و نماز جمعه را ترک کند؟!
ضمن بررسي احاديثي که از پيشوايان گرامي اسلام در ارتباط با ترک نماز جمعه وارد شده است، به چند تعبير مختلف، اما داراي مضمون واحد درباره ي کسي که نماز جمعه را ترک مي کند برخورد مي کنيم، مانند طبع الله علي قلبه.[5] يا طبع الله علي قلبه بخاتم النفاق[6] و يا فهو المنافق،[7] براي روشن تر شدن مفهوم نفاق و منافق در اين گونه موارد، مفيد است بحث کوتاهي در اينجا داشته باشيم، زيرا عدم آگاهي از معاني واژه ها، سر منشأ بسياري از کجروي ها و انحرافات در طول تاريخ اسلام گرديده است. البته لازم است از ضررها و خسارتها و جريانهاي ناسالمي که از ناحيه ي غلط معنا کردن واژه ها و بازي کردن با کلمات، متوجه جوامع اسلامي گرديده، پرده برداري شود.
اين گونه جريانات، به دليل سطحي نگري نسبت به مسائل اسلامي و ناآگاهي از معارف ناب و خالص آن و بدون دقت در لغات، از واژه ها چماقي ساختند براي تکفير مسلمانان، به عنوان مثال از ناحيه ي همين کلمه ي «شرک»، توسط وهابي ها چه لطمه هايي به انديشه و تفکر مسلمانها وارد آمده است.
اينها با ظاهر بيني به دليل اينکه مثلا در قرآن آمده است «يدالله فوق ايديهم»[8] مي گويند خدا دست دارد، اما توجه ندارند که قرآن نيز در بيان مطالب از تعابيري که مورد گفت و گوي مردم است استفاده مي کند. وقتي مردم مي گويند فلاني دستش کوتاه است، منظور کوتاهي طول دست او نيست، بلکه منظور عدم توانايي مالي اوست.
استفاده از اين گونه تعابير در قرآن و احاديث فراوان است.[9] .
از واژه هايي که بيشترين بازي را با آن کرده اند، کلمه ي شرک است. اينها مي گويند کلمه ي شرک در هر کجاي قرآن و روايات يافت شود به معناي آن است که دارنده ي آن مسلمان نيست و از جامعه ي اسلامي خارج است. اما دقت در آيات و روايات چيز ديگري را بيان مي کند، به عنوان مثال در آخرين آيه ي از سوره ي کهف آمده است:
فمن کان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرک بعبادة ربه احدا.[10] .
«هر کس به لقاي پروردگارش اميدوار است، بايد عمل نيک انجام دهد و احدي را در عبادت و پرستش پروردگارش شريک نگرداند.»
به اعتقاد تمامي مفسران اين آيه شامل ريا مي شود (البته برخي مفسران معتقدند که فقط همين آيه در مورد رياست.)
با اندک تأملي متوجه مي شويم که شرک در اين آيه با «شرک کفري» نمي خواند، زيرا در اين آيه آمده است که فمن کان يرجو لقاء ربه. «هر کس که مي خواهد به لقاي پروردگارش برسد.» بديهي است که اين اميد براي کسي است که خدا را قبول دارد، حال اگر شرک در اين آيه را، شرک مترادف با کفر منظور کنيم، به استناد اين آيه بايد بگوييم غير از افراد اندکي همه ي مسلمانها مشرکند، به طور قطع منظور از شرک در اين آيه بدين معنا نيست، مضافا اينکه روايات مطلب را کاملا روشن مي کنند.
در تفسير فتح القدير حديثي از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) نقل شده است که مقصود، از شرک در اين آيه را واضح مي کند.
شداد بن اوس مي گويد: شنيدم از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) که مي فرمود:
اتخوف علي امتي الشرک و الشهوته الخفيه
«نسبت به امتم از دو چيز نگرانم، شرک و خواهشهاي نفساني پنهان.»
راوي سؤال مي کند: يا رسول الله بعد از شما امتت مشرک مي گردند؟ پيامبر مي فرمايند: بله، سپس پيامبر ادامه مي دهند:
اما انهم لايعبدون شمسا و لاقمرا و لاحجرا و لا وثنا لکن يرائون الناس باعمالهم.[11] .
«اما آنها پس از من نه خورشيدي مي پرستند و نه ماهي و نه سنگي. نکن با کارهايشان خودنمايي مي کنند و رياکاري مي نمايند.»
در اين روايت به رغم اتهام هاي وهابيون به مسلمانان، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) تصريح مي کند که شرک در مقام اعتقادي متوجه جامعه ي اسلامي نمي شود، منتهي آن چيزي که مسلمانها گرفتار آن مي شوند اين است که کارهايشان را براي غيرخدا انجام مي دهند. روزه مي گيرند، نماز مي خوانند، زکات مي دهند و بسياري از کارهاي ديگر، ولي خالص براي خدا نيست و اين شرک در مقام عمل است.
براي تأييد مطلب فوق، حديث شريفي را که هم در کتاب فتح القدير و هم در کتاب گرانقدر تفسير قمي به عنوان دو کتاب تفسيري شيعه و سني آمده است، ذکر مي کنيم.
راوي مي گويد از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) شنيدم که مي فرمودند:
من صلي صلاة يرائي بها فقد اشرک و تصدق مرائي فقد اشرک.[12] .
«کسي که براي خودنمايي نماز بخواند، او مشرک شده است و کسي که براي خودنمايي صدقه بدهد، او نيز مشرک شده است.»
آن گاه پيامبر آيه ي شريفه ي فمن کان يرجو... را تلاوت فرمود.
در کتاب تفسير قمي در پايان اين روايت از امام نقل شده است که منظور از اين شرک، ريا است.
البته روايات زيادي از طرف شيعه و سني داريم که از رياکار به عنوان مشرک نام برده شده است. به عنوان نمونه مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني (ره) در کتاب وسيلة النجاة و حضرت امام (ره) در تحرير الوسيله نقل مي فرمايند که: در روز قيامت به رياکار گفته مي شود: اي کافر! اي مشرک!
بنابراين نتيجه مي گيريم که اگر بنا باشد به استناد ظاهر اين روايات هر کسي که ريا کند، ولو کمترين ريا، مشرک قلمداد شود، پيامد اين سخن چه خواهد بود؟ آيا جز اين است که در هر زمان، فقط عده ي انگشت شماري مسلمان بيشتر نخواهيم داشت! و چه انديشه اي بدتر و خطرناکتر از اين که سعي نمايد، ياوران پيامبر را هر چه کمتر و کمتر نشان دهد و با هزار دليل ثابت کند که مسلمانان مسلمان نيستند و معتقدين به قرآن مشرک هستند! زيرا مثلا قبر پيامبر را مي بوسند و يا تسبيح به دست دارند و يا... و اين استفاده ي نامشروع از لغات است که متأسفانه در طول تاريخ رواج داشته است.
بنابراين هر کجا کلمه ي شرک باشد، به معناي نفي ربوبيت پروردگار نيست، ممکن است کسي خدا را قبول داشته باشد، صفات جلال و جمال او را پذيرفته باشد و همه ي کمالات را فقط از خدا و براي خدا بداند، اما مثلا، هنگامي که نماز مي خواند و يا روزه مي گيرد و يا زکات مي پردازد، چون خودش را تربيت نکرده، گوشه ي چشمي هم به نگاه ديگران داشته باشد. اين فرد به اين معنا مشرک است، يعني در کارش غيرخدا را هم شريک نموده است. او در عمل مشرک شده است، ولي اگر کسي در مقام عمل، براي خدا شريک قائل گرديد، دليل نمي شود که در مقام انديشه و اعتقاد هم براي خدا شريک قائل باشد. منتهي چون او اسير هواي نفس است، گاهي اوقات کارهايش را براي غيرخدا انجام مي دهد.
لذا شرک در اينجا به اين معناست که، کار فرد از رده خارج شده، نه اعتقادش! و به اين معنا نيست که او مسلمان نيست يا خدا را قبول ندارد و يا قرآن و اسلام را قبول ندارد، از رده ي مسلمانان خارج گرديده است.
البته چقدر خوب است که ما همه ي کارهايمان را فقط به خاطر خدا انجام دهيم. (قل ان صلاتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين)[13] .
مشابه همين مطلب را در اين آيه ي شريفه هم داريم:
ارأيت من اتخذ الهه هواه[14] .
«آيا آن کسي را که هواي نفس خود را خداي خويش قرار داده است، مشاهده کردي؟» بديهي است مسلماني که تسليم هواي نفس است، منکر خداي خود نيست و هواي نفس خود را خالق و رازق خود نمي داند، بلکه اسير هواي نفس است. در واقع اطاعتي که بايد از خدا داشته باشد، از نفس خويش دارد.
آن شرکي ضد ايمان است که کسي براي غيرخدا به طور مستقل اثري قائل شود، اما اگر کسي چيزي را مؤثر بداند به عنوان اينکه اين اثر را خدا به او داده است، اين نه تنها شرک نيست، بلکه ايمان است.
آن شرکي که قرآن مي فرمايد: خداوند همه ي گناهان را به جز آن مي بخشد، شرک در ربوبيت است. يعني کسي براي غيرخدا بالاستقلال اثري قائل شود. اين انسان از نظر فکري و اعتقادي آلوده و منحرف است و ديگر مسلمان نيست و نجس مي باشد.
نفاق هم از اين جهت، همانند شرک است. نمونه ي با ارزش همان است که کسي اسلام را باور ندارد، منتهي براي بهره گيري از امکانات جامعه ي اسلامي در جهت بهتر ضربه زدن به اسلام و مسلمانان، تظاهر به اسلام مي کند.
در صدر اسلام هنگامي که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) و مسلمانان قوتي يافته، قدرتي به دست آورند، برخي که قبلا کافر بودند به حسب ظاهر اظهار اسلام کردند. قرآن در آيات متعدد پرده از چهره و نيات پليد اين گونه افراد بر مي دارد. و اذا خلوا الي شياطينهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزءون.[15] .
«و هنگامي که با هم پالکي هايشان خلوت کردند مي گويند ما با شما هستيم، ما مسلمانها را به مسخره گرفته، بازي شان مي دهيم» و نفاق به معناي اصلي کلمه يعني اين. اما آيا نفاقي که در حديث گذشته داشتيم که هر کس سه جمعه ي متوالي بدون عذر، در نماز جمعه شرکت نکند، منافق است، به همان معناي فوق است؟ يعني چنين شخصي به اسلام اعتقاد و ايماني ندارد و تظاهر به اسلام مي کند؟ به طور قطع و مسلم منظور اين نيست.
حالا که منظور از نفاق در مورد کسي که نماز جمعه را سه هفته ي متوالي ترک مي کند، نفاق به معناي مذکور نيست. جاي سؤال است که پس منظور چيست؟ و اساسا چرا نسبت به تارک نماز جمعه از کلمه ي نفاق و منافق استفاده شده است؟!
در پاسخ بايد گفت: در هر نظام سياسي و فکري، متناسب با اهدافي که تعقيب مي کند، واژه هايي وجود دارد که برخي از آنها به عنوان تبلور عيني همه ي زشتيها و برخي ديگر به عنوان تبلور همه ي خوبي هاست.
در فرهنگ اسلامي نيز برخي واژه ها به عنوان واژه هاي ارزشمند و متعالي و برخي ديگر منفور و مطرودند، منتهي در ميان واژه هاي خوب، برخي از برخي ديگر خوبتر و در ميان واژه هاي بد برخي بدترند.
گاهي براي نشان دادن شدت قبح و زشتي يک کار، آن را به يک عمل منفور نسبت مي دهيم. مثلا به کاسب يا کارمند و يا رئيس اداره اي که خود نيز پايبند به انقلاب است و انقلاب را باور دارد، اما عمل و کردار او متناسب با شرايط انقلاب نيست، مي گوييم اين کار تو ضد انقلابي است! اين بدان معني نيست که او ضد انقلاب است و منظور ما هم اين نيست که او ضد انقلاب است! اما براي تنقبيه و توجه او و نشان دادن زشتي کار و ضربه اي که از اين بابت به انقلاب و مردم انقلابي وارد مي گردد و هماهنگي که با حرکات دشمنان انقلاب دارد، کار او را عملي ضد انقلابي معرفي مي کنيم و سعي مي کنيم به او بفهمانيم که ثمره ي کار تو، همان ثمره ي کار دشمنان انقلاب است که تو از آنها نفرت داري و بدين وسيله او را از اين عمل باز مي داريم.
در جامعه ي اسلامي واژه هاي «کفر» و «شرک» و «نفاق»، منفورترين چيزهاست، به نحوي که برخي از کارهايي را که مي خواهند نفي کنند، مي گويند در حد شرک و کفر و نفاق است. همان گونه که واژه هاي «ايثار» و «ايمان» و «شهادت» از مبارکترين و زيباترين واژه هاست و براي اينکه افرادي را به انجام برخي کارهاي خير و صالح تشويق نمايند، پاداش و اجر صاحبان اين واژه ها را به آنها وعده مي دهند.
البته اين بدان معنا نيست که مثلا: قتل دون ماله فهو شهيد.[16] «کسي که هنگام دفاع از مالش کشته شود، شهيد است.» واقعا اين فرد شهيد است و بنابراين غسل و کفن هم لازم ندارد، بلکه از آنجا که جايگاه شهيد در فرهنگ اسلامي بسيار والاست، براي نشان دادن عظمت اين کار، يعني دفاع از مال که کار بسيار با اهميت و با ارزشي است، از همان واژه استفاده مي شود. بنابراين وقتي ما از اين واژه استفاده مي کنيم، مي خواهيم، اهميت کار را بيان کنيم.
در زمينه ي کارهاي خلاف و زشت نيز همين طور است. هنگامي که زشتي «نفاق» در فرهنگ اسلامي براي مسلمانان مشخص است، اگر کاري براي مسلمانان معرفي شود که کاري منافقانه است، آنها به راحتي، زشتي و قبح عمل را درک مي کنند و متوجه مي شوند. لذا براي نشان دادن شدت زشتي کار کسي که سه جمعه ي متوالي به نماز جمعه نيامده است از کلمه ي «منافق» استفاده مي شود، يعني اين عمل از نظر مکتب اسلام بسيار زشت و منفور است، همانند نفاق.
[1] بحار / ج 89 / ص 184.
[2] بحار / ج 89 / ص 192.
[3] بحار / ج 89 / 165.
[4] و ذکر فان الذکري تنفع المؤمنين (ذاريات / آيه ي 55).
[5] بحار / ج 89 / ص 192.
[6] بحار / ج 89 / ص 165.
[7] بحار / ج 89 / 184.
[8] فتح / آيه ي 10.
[9] مانند: الرحمن علي العرش استوي (طه / آيه ي 5) وسع کرسيه السموات و الارض (بقره / آيه ي 255).
[10] کهف / 11.
[11] فتح القدير / ج 3 / ص 319.
[12] بحار / ج 84 / ص 348 - فتح القدير / ج 3 / ص 319.
[13] انعام / آيه ي 162.
[14] فرقان / آيه ي 43.
[15] بقره / آيه ي 14.
[16] بحار / ج 79 / ص 195.
ممانعت از حضور در نماز جمعه
بازداشتن ديگران از حضور در نماز جمعه از اموري است که در روايات متعدد، منع شده و به شدت مورد مذمت واقع گرديده است. ما در اينجا به نقل يک روايت اکتفاء مي کنيم.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند:
و من استأجر اجيرا ثم حبسه عن الجمعه يبوء باثمه
«هر کس اجيري را در روز جمعه به کار گيرد و او را از نماز جمعه باز دارد، مرتکب گناه شده است.»
آن گاه امام (عليه السلام) فرمودند:
و ان هو لم يحبسه اشترکا في الاجر[1] .
«چنانچه مانع حضور او در نماز جمعه نشود، در ثواب نماز جمعه او شريک و سهيم است.»
[1] وسائل / ج 19 / روايت 24248.