■ اهمیت نماز در تامین نیاز روح انسان
بسم الله الرحمن الرحیم
منبع: نماز زيباترين الگوي پرستش
تهیه کننده: مرکز تخصصی نماز
نيازهاي انسان
بدن انسان به مجموعهاي از مواد غذايي نيازمند است که بدون آنها نميتواند به حيات خود ادامه دهد.
بدن آدمي به آهن، کلسيم، انواع ويتامينها و... نياز دارد و چنانچه هر يک از اينها به آن نرسد، بدون ترديد مقاومت خود را از دست ميدهد و دچار عوارضي ميگردد. در اين صورت انسان بايد به پزشک مراجعه نمايد و با استفاده از دارو کمبود مواد غذايي مورد نياز خود را جبران کند.
امروزه به دليل عدم استفاده ي کافي از غذاهاي مناسب و ضروري، بيش از نيم ميليون کودک در جهان فقط دچار عارضه ي نابينايي هستند.
از آنجا که انسان داراي روح و جسم است، بديهي است روح انسان نيز که اصالت انسان به آن است، نيازهايي دارد که بايد آنها را شناخت و در جهت تأمين آن نيازها تلاش نمود.
نيازهاي روح
گام اول در سعادت انسان، شناخت نيازهاي واقعي روح است. همانگونه که اگر نيازهاي واقعي جسم انسان شناخته نشود، بدن دچار عوارضي ميگردد، عدم شناخت نيازهاي واقعي روح نيز ضايعات سنگيني در پي خواهد داشت.
در اينجا لازم است براي روشنتر شدن بحث توضيحي را بيان نماييم، آنچه انسان به عنوان مواد غذايي ميخورد يا ميآشامد، يا غذاست يا دوا و يا سمّ. بديهي است غذا سوخت و ساز بدن را تأمين مينمايد و دوا ترميم گر و جبران کننده ي کمبودها و نارسايي هاست و به کمک نيروهاي خدمتگزار بدن ميآيد و سم هم تخريب کننده و ويرانگر است. روح نيز در اين مورد همانند بدن است. روح نيز غذايي دارد، و دوايي و سمي، به عنوان مثال، گناه سم روح است و آثار نامطلوبي بر روح انسان وارد، و آن را آلوده ميسازد.
گناه علاوه بر آنکه آثار مخرب فراواني در جامعه دارد و ارکان آن را متزلزل ميسازد، براي روح انسان نيز سم است و نابسامانيهايي را در آن ايجاد مينمايد. در حديث داريم: بر اثر انجام گناه، نقطه ي سياهي در دل گناهکار بوجود ميآيد. چنانچه آن را با توبه شست وشو ندهد، بر اثر گناه، سياهي قلب او بتدريج گسترش مييابد و تمامي آن را فرا ميگيرد. اين حديث شريف بيانگر اين واقعيت است که گناه سم و آلوده کننده ي روح آدمي است.
غذاي روح چيست؟
چنانچه طالب سعادت هستيم بايد غذاها، دواها و سموم روح خودمان را بشناسيم، زيرا در صورت عدم شناخت آنها ممکن است گاهي از سموم بهجاي غذا و دوا استفاده نماييم.[1] .
بديهي است آنچه موجب نشاط روح ميگردد و سعادت انسان را به دنبال دارد، غذاي واقعي روح است.
هنگامي که انسان پي به يک حقيقت تازه ي علمي ميبرد و يا رمز ناشناختهاي را کشف مينمايد، احساس نشاط ميکند، او ديگر خستگي را در درون خود نمييابد. بنابراين علم و دانش غذاي روح است. کمک به محرومين و دستگيري از درماندگان نيز غذاي روح است، زيرا انسان نيکوکار در چنين مواقعي احساس نشاط و انبساط خاطر مينمايد.
لذا داشتن بدن و روح سالم در گرو شناخت غذاها، دواها و سموم روح است. طبيعي است که امکان شناخت همه ي اين امور براي بسياري از انسانها فراهم نباشد و يا شناخت ناقصي از آنها داشته باشند. در اين صورت همانگونه که قرآن دستور ميدهد،[2] بايد به سراغ محققان و سر رشتهداران آنها رفت. همچنانکه شخص بيمار به دليل عدم شناخت کافي از دواها و غذاها و اينکه نميداند در چنين شرايطي از چه چيزي و به چه نحوي بايد استفاده نمايد، به پزشک مراجعه ميکند. مسائل روحي نيز همين طور است. در صورت عدم شناخت غذاها و دواها و سموم روحي، به تحقيق زندگي توأم با سعادتي نخواهيم داشت.
[1] به عنوان نمونه ميتوان استفاده از سيگار را که مضر بودن آن براي اعصاب و جسم روشن و آشکار است، آرام بخش دانست.
[2] فَاسئَلُوا اَهلَ الذِّکر اِن کُنتُم لا تَعلَمُونَ (نحل / 43).
نماز، نياز روح
براي آگاهي از اين مطلب که آيا نماز نياز روح است يا نه، بايد مقدمةً توضيحي را ارائه دهيم.
در بحث علت و معلول براي اينکه دريابند چه چيزي علت پديد آمدن معلول است، دو کار انجام ميدهند. به بيان ديگر از دو راه ميتوان رابطه ي بين علت و معلول را بدست آورد. اول اينکه عاملي را بوجود ميآورند و آثار آن را مشاهده مينمايند. دوم اينکه عاملي را حذف مينمايند و آثار حذف آن را بررسي ميکنند و نتيجه ميگيرند که حذف آن عامل، سبب پديد آمدن اين آثار شده است.
شکي نيست که بشر در جهان مادي امروز گرفتار است و آثار سوء تمدن در همه جا مشاهده ميشود. حال اين پرسشها مطرح مي شود که چه عاملي حذف گرديده که شاهد اين آثار سوء هستيم؟ چه عاملي حذف شده که امروزه صنعت و علم و دانش بشر در خدمت گناه و آلودگي قرار گرفته است؟ انجام اين امور غير عقلايي که بشر با دست خود انجام ميدهد و سرنوشت رقتآوري را براي خود ترسيم مينمايد، به خاطر از دست دادن چه چيزي است؟
بيماريهايي که همه روزه از طريق روزنامهها و گزارشهاي تلويزيوني از آن مطلع ميشويم و علم امروز نيز نميتواند با آنها مقابله کند و برخي از آنها به مراتب خطرناکتر از سرطان است، همه آثار تمدن، منهاي معنويت است.
به طور قطع اينها آثار و مقتضاي علم نيست، آثار ابزار نيست. اينها تبعات حذف چه چيزي از زندگي بشر است؟ در حالي که مشاهده ميکنيم امکانات و وسايل رفاهي بشر بهتر شده است.! گاهي شنيده ميشود که ميگويند: مثلاً اگر پارک باشد گناه کمتر ميشود. مگر در گذشته که گناه کمتر صورت ميگرفت، شهرها پارک داشتند؟ ما منکر خوبي پارک نيستيم، زيرا قطعاً اشجار و سبزهها، خدمتگزاران خوبي براي فضاي سالم هستند و فضاي مناسبي براي زندگي و تنفس ما و ساير موجودات زنده فراهم ميسازند، اما آيا اگر مراکز تفريحي ايجاد گردد، قضيه حل ميشود و ديگر مشکلي وجود نخواهد داشت؟ راستي حذف چه چيزي سبب شده است که حتي مراکز تفريحي تبديل به جهنم گردد؟ با اندک تأملي پاسخ اين سؤال را در مييابيم، و آن حذف خدا و ياد او از زندگي است، قطع ارتباط با خدا و زيباترين جلوه ي آن يعني نماز است!
روشن است که روح آدمي نيازمند به غذاست. طبيعي است که چنانچه غذاي آن تأمين نشود، بازتابها و انعکاسهاي نابهنجاري در پي دارد. همانند انسان گرسنه که کارهاي عجيب و غريب و حتي غير ارادي انجام ميدهد و هر چه را بيابد براي رفع گرسنگي و نجات خويش از مرگ ميخورد. او دست به کارهايي ميزند که با عقل و منطق سازگار نميباشد و انتخابهاي وي اصلاً صحيح نيست و اصولاً فرصت و موقعيتي براي انتخاب و گزينش ندارد، روح گرسنه ي انسان نيز اين گونه است!
اينکه ميبينيم بشر هر روز به سراغ مکتبي و «ايسمي» ميرود و حتي گاهي به پوچگرايي پناه ميبرد، از همين بابت است. امروزه بشر در شرايطي است که اگر هر ديوانهاي هر سخني را به عنوان يک ايسم و مکتب مطرح نمايد، فوراً هزاران انسان از او طرفداري ميکنند!
«مارکس» حرفهايي زد و آن همه دنيا از آن استقبال کرد، اما عالم بشري پس از گذشت هفت دهه متوجه شد که حرفهاي مارکس مزخرفاتي بيش نبوده است . امروزه نيز اگر نويسندهاي مطلب نادرستي را به شکل رمان درآورد، همان مطلب، مسير گروهي از انسانها را مشخص مينمايد. راستي چرا چنين است؟!
پاسخ روشن است: طبيعت انسان يک روح گرسنه است، گاهي به الکل پناه ميبرد و گاهي به هروئين. گاهي به مکتبي ميگرود و گاهي باند قاچاق تشکيل ميدهد و گاهي نيز درصدد قتل و آزار ديگران بر ميآيد. آيا بشر امروز مضرات و پيآمدهاي ناگوار اينها را نميداند؟ به طور قطع از آن آگاه است.
او روحش گرسنه است و در انديشه ي آن است که روح گرسنه ي خويش را سير کند. اينها تلاشهاي روح گرسنه است. بنابراين بشر امروز بايد بينديشد که چه غذايي را از دست داده است.
امروزه بسياري از قلبها آرامش ندارد، زيرا ياد خدا در آن نيست!
قرآن ميفرمايد:
اَلا بِذِکرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ.[1] .
«دل آرام گيرد به نام خداي»
و اکنون به اين نتيجه ميرسيم که ياد خدا و زيباترين و بهترين تبلور آن يعني نماز، نياز روح انسان و غذاي ضروري آن است و ضرر و خسران آدمي از آنجا شروع ميشود که از اين موهبت الهي و غذاي روحي بي بهره بماند.
آري، نماز غذاي روح انسانهاست، نماز همانند شير مادر هم رشد دهنده است و هم نابود کننده ي ميکروبها، معجون و مجموعهاي است که چنانچه انسان از آن استفاده کند، بهسوي سعادت، فلاح و رستگاري حرکت مينمايد و اگر از آن بهرهمند نشود، عوارض ناگواري متوجه او خواهد شد.
نماز عنصر لازم در سلامت جامعه ي بشري است که بدون آن محال است جامعه روي فلاح و رستگاري را ببيند. نماز معجوني است که هم رشد و عروج دارد، هم ناهي از فحشاء و منکر است. هم عوامل ضد رشد را از بين ميبرد و هم روح را متعالي ميسازد. معجوني که به دليل اين همه آثار، درباره ي آن گفته شده است:
«الصلاة خير موضوع»[2] .
[1] رعد / آيه ي 28.
[2] بحار / ج 74 / ص 202.
جايگاه نماز
فريضه ارزشمند نماز، در صدر تعاليم انبياء الهي قرار دارد و سرلوحه برنامههاي آنهاست. در اين بخش به ياري خدا، سعي ميکنيم تا خود و خواننده گرامي را در حد امکان با جلوههايي از جايگاه والاي نماز بيشتر آشنا سازيم.
نماز پشتوانه ي انسان
آن گاه که کشتي روح انسان در درياي متلاطم و خروشان زندگي در حال متلاشي شدن است، فقط ياد خداست که ميتواند آدمي را از غرق شدن و نابودي و نااميدي نجات دهد.
قرآن نيز به اين نقش ارزنده ي نماز عنايت دارد. و در آياتي به آن اشاره ميفرمايد.[1] .
استعانت از نماز يعني ياري و کمک خواستن از نماز و آن هم در زمينهها و ابعاد مختلف زندگي فردي و اجتماعي.
در کتابهاي تاريخي نمونههاي فراواني از استمداد مسلمانان از نماز در شؤون مختلف زندگي نقل شده است.
- وجود مقدس حضرت زهرا (عليها السلام) خدمت پدر رسيد و از ايشان تقاضاي يک خدمتکار نمود تا وي را در کارهاي مختلف خانه ياري دهد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: دخترم! آيا مايل هستي که بهتر از خدمتکار را به تو معرفي کنم؟
هنگامي که جواب حضرت زهرا مثبت بود، پيامبر همين تسبيحاتي را که به نام ايشان معروف شده و بسيار ارزنده است، به او تعليم داد. در اين تسبيحات صد مرتبه خداي را به بزرگي ياد ميکنيم.
بديهي است که اگر روح انسان با ياد خدا آشنا شود و ايمان به قدرت لايزال الهي پيدا کند، ديگر مشکلات نزد او آسان ميگردد. اصولاً ياد خدا خستگي را از تن و روح آدمي برطرف مينمايد.
تعجب نکنيد! همانگونه که وقتي به يک آدم خسته، ولي عاشق پول، خبر ميرسد که فلان مقدار طلب تو وصول و زنده شده، تمام خستگيهايش از بين ميرود، ياد خدا نيز اثري بر روح انسان دارد که هيچ چيز آن اثر را ندارد، ياد خدا او را زنده ميسازد، اميدوار ميگرداند و به او روحيه و نشاط ميدهد.
در شرايط بسيار سخت جبههها، فقط يک چيز مايه ي پايداري و قوت رزمندگان اسلام بود و آن هم چيزي جز ياد خدا نبود. آنها از نام و ياد او استعانت ميجستند و در لحظات حساس بين مرگ و زندگي، بر کليه ي سختيها و مشکلات (گرما و سرما، گرسنگي و تشنگي) فائق ميآمدند و دريچههاي اميد بر روي آنها همچنان بازميماند و همين الله اکبرها و لا اله الا اللهها آنها را زنده و پاينده نگه ميداشت.
- هنگامي که خبر شهادت محمد بن ابيبکر - که بهصورت بسيار جانسوزي نيز اتفاق افتاد - به مادرش اسماء بنت عميس رسيد، نخستين کاري که اين مادر در آن لحظات حساس انجام داد، اين بود که برخاست و به طرف آن محلي که نماز ميخواند حرکت نمود و در آنجا دو رکعت نماز به جاي آورد، و بدين وسيله قلب او آرامش يافت.
آري ياد خدا پشتوانه ي ارزندهاي براي انسان موحد است، اين پشتوانه را از دست ندهيم و فرزندانمان را نيز بيپشتوانه رها نسازيم. انساني که ياد خدا را از دست بدهد، بي پشتوانه ميماند، در سختيها دوام نميآورد و طاقت خود را از دست ميدهد، ولو اينکه به ظاهر از بزرگان باشد، در آن صورت، تازه مانند صادق هدايت مي شود که کابوس نااميدي سراسر وجودش را پر کرده، براحتي دست به خودکشي ميزند و خود حامل پيام مرگ انديشه و کتاب و قلمش ميگردد!
- نمونه ي ديگر استمداد از نماز در تاريخ، شيخ الرئيس ابوعلي سيناست. اين دانشمند بزرگ نقل ميکند:
که هر گاه در حل مسألهاي ناتوان ميگشتم و يا دچار مشکلي ميشدم، برميخاستم و دو رکعت نماز ميخواندم، آن گاه مشکلم برطرف ميگرديد.
خواننده ي گرامي، بياييم همه با هم از نماز ياري بجوييم و کشتي زندگي خود و فرزندانمان را به دست نماز و ياد خدا بسپاريم. مطمئن باشيد که نماز، خود و فرزندانتان را به ساحل نجات و سعادت ميرساند.
[1] يا اَيُّها الّذينَ امَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبرِ و الصَّلوةِ اِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرينَ. (بقره / آيه ي 153) وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبرِ و الصَّلوةِ و اِنَّها لَکَبيرَةٌ اِلا عَلَي الخاشِعينَ. (بقره / آيه ي 45).
نماز، امتياز انسان
آن روزي که خداوند اراده فرمود، انسان را خلق کند، فرشتگان از او پرسيدند: خدايا! براي چه ميخواهي موجودي را که بر روي زمين فساد به پا ميکند و خون ميريزد، بيافريني؟ در حاليکه ما فرشتگان پيوسته تو را تسبيح و تقديس ميکنيم.[1] .
خداوند از راه علم و معرفت، آنها را قانع نمود که انسان از آنها داناتر و آگاهتر است و امتياز انسان اين است که از قدرت فهم و شناخت برخودار است.
امتياز ديگر انسان بر فرشتگان، اين است که او توانايي عبادت و بندگي خدا را به طرق و صور مختلف دارد و انجام عبادات گوناگون کار و هنر انسان است. درست است که موجودات هستي، همه در حال تسبيح خدايند، اما تسبيح انسان با ديگران فرق ميکند.
رمز عظمت انسان و شرافت او بر ملائکه آن است که فرشته تنوع عبادت ندارد و به انجام آن قادر نيست. هر يک از فرشتگان با حالت خاصي در حال عبادت خداست. گروهي از فرشتگان پيوسته در حال قياماند و گروهي ديگر در حال رکوع و برخي ديگر مدام در حال سجدهاند. اما اين فقط هنر انسان است که در ميدان عبادت، قادر به انجام و ارائه ي جلوههاي متنوع عبادت است!
اساساً تنوع گرايي در بعد مادي و معنوي، ويژه ي انسان است. انسان همانگونه که در ماديات، تنوع خواه و تنوع گراست، در معنويات نيز اين گونه است و آينده ي او نيز در گرو حرکت در هر کدام از اين دو بعد است. اگر او در تنوع خواهي معنويات وارد شود، از فرشتگان برتر و چنانچه دچار تنوع خواهي ماديات شود، پست ترين موجود خواهد بود.
[1] وَ اِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ اِنِّي جاعِلٌ فِي الاَرْضِ خَليفَةً قالُوا اَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ اِنِّي اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ. (بقره / آيه ي 30).
نماز، بهترين راه به سوي عرفان الهي
در درون انسان، احساسي عرفاني وجود دارد که او را پيوسته شيفته و عاشق تقرب و نزديکي به خدا ميسازد. در جوامع مختلف، انسانهاي بسياري يافت ميشوند که جوياي يافتن راههاي تقرب به پروردگارند، به عبارت ديگر ميخواهند عرفان و سلوک الي الله را به دست آورند. اين احساس عرفاني که موجب ميگردد يک انسان معتقد به خدا کاري کند که هر چه بيشتر به خدا نزديکتر و نزديکتر شود، يکي از لطيفترين احساسات بشري است که از آن به روح عرفاني تعبير ميشود.
اين روح، هنگامي که با ياد خدا آشنا شد، از آن بهرهمند گرديد و لذت آن را چشيد، بسيار حريصانه و عاشقانه مايل است هر چه بيشتر سيرتر و پرتر گردد. نکته ي قابل توجهي که در اينجا وجود دارد اين است که اگر ما به اين روح و به اين تمايل، پاسخ درستي ندهيم، زمينه براي سوء استفاده ي فريب کاران آماده خواهد بود! چنانکه منشأ بسياري از انحرافاتي که توسط مکتبهاي ساختگي در سير معنوي به وقوع پيوسته است، سوء استفاده از همين تمايل عرفاني موجود در انسانها بوده است و چه بسيارند سوء استفاده کنندگان از اين تمايل، در طول تاريخ! آنان که مدعي راهبري سلوک عرفاني به سوي خدا بودند و با اين ادعا و جعل اين عنوان دروغين، انسانهاي بسياري را نه تنها به عرفان حق نرساندند، بلکه از اصل مکتب الهي نيز جدا ساختند! سرگذشت اين راهزنان تاريخ که از روح لطيف عرفاني انسانهاي عاشق و معتقد به خدا سوء استفاده نمودند، بسيار شنيدني است.
حال بگذريم و برگرديم به اصل مطلب و سؤالي را که براي خيلي ها مطرح است و احتمالاً به ذهن شما خواننده ي محترم نيز خطور کرده باشد، طرح کنيم و به آن پاسخ بگوييم.
سؤال: راه رسيدن به عرفان الهي چيست؟
جواب: برخي پاسخ ميدهند که رسيدن به عرفان مراحلي دارد که بايد آنها را به ترتيب پيمود.
مرحله ي اول، «مرحله ي شريعت» است و براي پيمودن اين مرحله بايد به سراغ عبادت پروردگار و از جمله نماز رفت و با استعانت و کمک از نماز اين مرحله را پشت سر گذاشت و وارد «مرحله ي طريقت» شد و آن گاه طريقت را نيز رها نمود و به «حقيقت» پيوست که آن پيوستن قطره به درياست. بنابراين نظر، نماز در زندگي تکاملي و عرفاني انسان حد و مرزي دارد و رسالت نماز رساندن انسان به «مرحله ي طريقت» است، و از آنجا فراتر رفتن بر عهده ي چيز ديگري است. به عبارت ديگر، فراتر و برتر از نماز، چيز ديگري در مسير تکامل عرفاني چيز ديگري موجود است.
اکنون ميخواهيم به ياري خدا اين شبهه را پاسخ بگوييم که چيزي برتر و مؤثرتر از نماز در اين مسير وجود ندارد. هر چه هست در نماز است و فراتر از نماز چيزي و جايگاهي که بتواند انسان را به مرحله ي بالاتر برساند نيست و چنانچه در ذهنيت عرفاني جامعه اين مطلب جا بيفتد، جلو بسياري از سوء استفادههاي راهزنان معنويت و عرفان گرفته ميشود. البته ذکر اين مطلب نيز مفيد است و شايد لازم باشد که تقسيم مراحل عرفان به «شريعت»، «طريقت» و «حقيقت» از جهتي نيز ميتواند درست باشد، منتهي نه به آن صورت انحرافي که براي نفي نماز و بي ارزش نشان دادن عبادات اسلامي به کار ميرود.
و امّا جواب شبهه: از منابع و مآخذ اسلامي بدست ميآيد که براي رسيدن به حق و شاداب کردن روح عرفاني انسان، هيچ معجوني بهتر از نماز يافت نميشود و براي روح انسان شيفته، هيچ غذايي سازگارتر و سرشارتر از نماز وجود ندارد، زيرا چه کسي بهتر از خداوند که براي رسيدن به هر هدفي، ترکيب و معجون خاصي را مشخص فرموده است، ميتواند مرکب و معجوني براي رشد و ارتقاي انسانها پديد آورد؟!
بديهي است که اگر آنچه ديگران در اين باره به انسانها پيشنهاد ميکنند، اگر به نام دين باشد، بدعت و حرام است و اگر به نام دين نباشد، پايگاهي در ميان مردم نداشته، کارساز نميگردد.
با مروري بر آيات قرآن و روايات در مييابيم که اين معجون شفابخش، نماز است که اسلام آن را وسيله ي تقرب به خود (الصلوة قربان کل تقي)[1] قرار داده، آن را بهترين موضوع، معرفي ميفرمايد (الصلوة خير موضوع)[2] و به وسيله همين فريضه ميتوان بالاترين درجات کمال را پيمود و اين بهترين، مطمئنترين و جامع ترين ابزار پرواز است که کاملتر از آن متصور نيست.!
جويندگان و طالبان عرفان و معنويت نبايد اين وسيله ي مطمئن و ارزنده را رها سازند، که رها ساختن آن کمال بي سليقگي است. بلکه بايد نحوه ي استفاده ي بهتر از اين نردبان ترقي و عروج را بياموزند.
آنهايي که نماز را کنار ميگذارند و به سراغ وسيلههاي ديگري ميروند، آنها پيادگان و درماندگان ميدان عرفان و معنويتند.
به راستي ديگران کجا ميروند؟ به سراغ چه معجوني فراتر و کاملتر از نماز ميشتابند؟!
اشتغال به وِردها و ذکرهايي که منبع و مأخذ آنها مشخص نيست، توقف در غارها. اين کارها را چه کساني در برابر نماز قرار دادهاند؟ راه اندازي و باز کردن اين دکانهاي فريبکاري از کجا منشأ ميگيرد؟ مگر ميشود راهي به سوي عرفان و معنويت و خدا باشد و خداوند آن را به پيامبرش نشان ندهد و پيامبر رحمة للعالمين و ائمه ي اطهار (عليهم السلام) براي مردم بيان نکنند؟!
البته براي کساني که در اقامه ي نماز ضعفي دارند و حتي براي کساني که در درجات عالي آن هستند، افعال و اذکاري وجود دارد که به عنوان مکمل نماز مطرح است، اشتغال به آنها منافاتي با اقامه ي نماز ندارد و انجام آنها نيز مطلوب است.
امّا محور اصلي در حرکت به سوي خدا، نماز است و در فرهنگ اسلامي از چيزي بجز نماز به عنوان معراج مؤمن ياد نشده است. و تنها نماز وسيله پرواز، رشد و تعالي است. و هرگز چيز ديگري نميتواند جانشين آن شود.
آري هر چه هست در نماز است و براي اثبات اين واقعيت خوب است به شرح زندگي نمازگزاراني که به مراحل برتر اقامه ي نماز دست يافته اند، مراجعه کنيم، تا با درک عظمت آنها، عظمت نماز را دريابيم و از جايگاه والاي عرفاني آنها، نقش ارزنده ي نماز را بهتر بشناسيم.
چه خوب است که ما هر چه بيشتر با نحوه ي برخورد پيامبر عظيم الشأن اسلام و اهل بيت (عليهم السلام) با فريضه ي نماز آشنا شويم، تا اين معراج الهي بيشتر مورد توجه ما قرار گيرد.
به ياري خدا در پايان اين کتاب به نقل جلوههايي از نيايش و نماز اين بزرگواران، خواهيم پرداخت.
با توجه به نحوه ي برخورد پيامبر اسلام و ائمه ي اطهار (عليهم السلام) با نماز و با عنايت به آيات و روايات وارده درمييابيم که نماز عالي ترين ترکيب، بهترين مجموعه و تنها راه مطمئن براي نيل به عرفان و معنويت است، که ساير راهها و روش ها بايد مکمل و آن باشند.[3] .
[1] بحار / ج 78 / ص 203.
[2] بحار / ج 82 / ص 308.
[3] به عنوان نمونه، حتي دعا وقتي کار ساز و جانانه است که به همراه نماز باشد. دعاي جداي از نماز، تقرب الي الله نداشته، عروجي در پي ندارد.
نماز، بهترين الگوي عبادت و پرستش
در فرهنگ اسلامي تعيين کردن و مشخص نمودن ترکيبهاي عبادتي با شارع مقدس است و کسي جز او حق چنين عملي را ندارد، مثلاً کسي اجازه ندارد عبادتي را بسازد و يا ورد و دعايي را پديد آورد، زيرا چنانچه شخصي اينها را به عنوان دستورالعملهاي عبادتي مطرح کند، قطعاً از مصاديق روشن بدعت و تشريع است که کار حرامي است و نتيجهاي جز انحراف ديگران به دنبال ندارد. زيرا امور عبادي را همان گونه که از طرف شارع مقدس بيان شده است بايد انجام داد، نه کمتر و نه بيشتر.
در اينجا لازم است به دو مطلب اشارهاي داشته باشيم.
مطلب اول: بجز نماز، ترکيبهاي عبادتي ديگري هم وجود دارد که از طرف شارع مقدس براي قرب به خدا بيان شده است، مانند دعاهاي ويژه که خواندن آنها در زمان و يا مکان معيني وارد شده است.
مطلب دوم، ترکيبهاي عبادتي ساخته شده توسط افراد، در صورتي بدعت و خلاف است که اين عمل را به شارع نسبت دهند، ولي چنانچه شخصي دعاي خاصي ميخواند و يا به نحو خاصي دعا ميخواند و يا استغفار ميکند، اما مدعي نيست که اين دعا و يا اين ذکر و يا اين تعداد صلوات در اين ساعت از روز يا در اين مکان خاص، از جانب شارع وارد شده است، چون اصل موضوع که عبارت از استغفار، يا ذکر و يا... باشد مطلوب خداست، در اين صورت عمل او بدعت و تشريع نيست.
به هر صورت به اين نتيجه رسيديم که در مجموعه ي ترکيبهاي تقربي و عبادتي، ترکيبي مورد قبول است که شارع مقدس بيان فرموده باشد و در مجموعه ي ترکيبهاي مورد قبول، هيچ ترکيبي بهتر و برتر از نماز نيست و بقيه ي ترکيبها ميتوانند زمينهاي مناسب براي نماز و مکمل آن باشند.
آري، آنچه زيبايي و حسن و خير است، در نماز است. نماز، وسيلهاي است براي رسيدن به کرامات انساني و موجب ميگردد که بسياري از کارهاي خير به دست انسان نمازگزار جاري گردد.
چنانچه انسان به مکتب نماز وارد شود و خود را در مسير اين معراج الهي قرار دهد، آنچنان بالا ميرود که غير از خدا را نميبيند و آنگاه که انسان غير از خدا را نبيند و نشناسد و تنها او را عبادت و پرستش کند، خدا نيز دست او را ميگيرد و تواناييهاي فراواني به او ميبخشد.
در حديث شريف قدسي داريم که خداوند متعال ميفرمايد:
عبدي اطعني حتي اجعلک مِثلي
«بنده ي من، مرا اطاعت کن تا تو را همانند خود سازم»
آري، پرستش و بندگي خدا موجب ميگردد که خداوند دست و زبان و چشم و گوش بنده ي خود را توانمند سازد، او با نور خدا نگاه ميکند،[1] آن گاه آنچه او ميگويد و ميشنود و درک ميکند و ميبيند، ديگران قادر بر آن نيستند!
اينها همه در عبوديت و بندگي خداست و بهترين و عالي ترين و مطمئن ترين وسيله براي پيمودن اين راه، نماز است.
نماز داراي شرايط، انسان را به جايگاهي مي رساند که انديشه ي بشري از درک آن ناتوان است.
[1] قال النبي (صلي الله عليه و آله): اتقوا فراسة المؤمن فانه ينظر بنور الله. (بحار / ج 24 / ص 123).
نماز، سفرهاي گسترده
نماز براي همه ي انسانها و در همه ي عصرها، پيام، نکته و راز و رمز دارد. نماز، هم براي عامه ي مردم مطلب و سخن دارد و هم براي خواص آنها. نماز براي آن عارفي که به هر چيز در جهان مينگرد، از آن معاني فراواني درک ميکند، بسيار آموزنده و داراي درسهاي متعددي است، همانگونه که براي عموم مردم اين چنين است.
بنابراين نماز معجوني عبادتي است که براي همه حرف و سخن دارد و هر کس به اندازه ي توانايي و استعدادش از اين درياي بي کران عشق و عرفان و شناخت بهره ميگيرد. پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) فرمودند: الصلوة قربان کل تقي، لذا حضرت امام (ره) در کتاب اسرار الصلوة، که مطالعه ي آن و نيز مطالعه ي کتاب آداب الصلوة ايشان، هر دو توصيه ميشود، در هر بحثي از مباحث نماز که وارد ميشوند، به برداشتهاي مختلف اشاره ميفرمايند که مثلاً اين موضوع در نزد اهل سلوک اين چنين است و يا در نزد اهل معرفت آنچنان است. در نزد عامه معنايش اين است و در نزد اهل جذبه و محبت معنايش آن است و يا در نزد اولياء، مطلب اين چنين است.
وجود ديدگاههاي مختلف درباره ي نماز، بيانگر آن است که بهرهمندي از آن مخصوص گروه خاصي نيست و انسانها در هر مرحلهاي از کمال باشند، نماز براي آنها حرف دارد و همه ميتوانند از آن بهرهمند گردند. نماز براي کسي که با معاني آن آشنا نيست، تا آن کسي که در سير الي الله به مقاماتي رسيده، ولي همچنان تلاش ميکند درهاي ديگري از معرفت را به روي خود بگشايد، سودمند است.
به هر صورت نماز سفرهاي است گسترده، که خداوند آن را پنج بار در شبانه روز براي بندگانش باز ميگشايد. بر سر اين سفره انواع و اقسام غذاهاي لذيذ وجود دارد و هر کس مطابق سليقه و ذوق و سلامت و بيماري خود از آن بهرهمند ميگردد. همانگونه که برخي به دليل بيماري از خوردن بعضي غذاها محرومند و از آنها اجتناب ميورزند، بر سر سفره ي نماز هم برخي اين چنين هستند، اما بلاخره هيچ کس بيبهره از سر آن سفره برنميخيزد. کسي که روحش را تصفيه نموده و شرايط لازم را براي خود بهتر فراهم ساخته است، از مجموعه ي غذاهاي موجود ميتواند استفاده نمايد و براي او لذت بخش و نشاط آور است.
نماز احياگر مکتب اسلام و نام پيامبر
جستوجو در احاديث اهل بيت افقهاي تازهاي از اسرار و آثار نماز را به روي انسان ميگشايد.
هشام بن حکم از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: يابن رسول الله چرا نماز واجب شد در حالي که هم وقت ميگيرد و هم انسان را به زحمت مياندازد؟ امام پاسخ فرمودند: پيامبراني آمدند و مردم را به آيين خود دعوت نمودند، عدهاي هم دين آنها را پذيرفتند، لکن با مرگ آن پيامبران، نام و دين و ياد آنها از ميان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) زنده بماند و اين از طريق نماز امکان پذير است.[1] يعني نماز علاوه بر آنکه عبادت پروردگار است موجب طراوت مکتب و احياي نام پيامبر (صلي الله عليه و آله) و عشق محمد و آل محمد (عليهم السلام) هم هست. نماز هم رابطه ي بين عبد و معبود است، و هم رابطه ي بين امت و امام، مردم و پيامبر.
ياد پيامبر در جامعه چه معنا و آثاري دارد؟ چرا در روايات آن همه فضيلت درباره ي صلوات بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) و آلش وارد شده است؟ براي اينکه صلوات ياد پيامبر است. بلند فرستادن صلوات اعتلاي نام پيامبر است. در اذان ياد و نام پيامبر هست. خوب اين فايده و امتياز در هر نمازي وجود دارد، حضور قلب در آن کامل باشد يا ناقص. خلاصه، هنگامي که نداي عمومي حي علي الفلاح بلند شد، هر کس متناسب با ظرف و ظرفيت خود ميتواند بهرهمند گردد.
[1] و اراد الله تبارک و تعالي ان لا ينسيهم امر محمد (ص) ففرض عليهم الصلاة يذکرونه في کل يوم خمس مرات ينادون باسمه و تعبّدوا بالصلاة و ذکر الله لکي لا يغفلوا عنه و ينسوه فيندرس ذکره. (الصلاة في الکتاب و السنه / ص 24 به نقل از علل الشرايع / ج 1 / ص 317).
نماز، معيار ارزيابي
شخصي نقل ميکند: در خدمت امام صادق (عليه السلام) يادي از يکي از اصحاب نمودم و شروع کردم به تعريف و تمجيد از او، امام فرمودند: نماز او چگونه است؟[1] .
نکته ي قابل توجه اين است که امام از نحوه ي انجام نماز آن شخص سؤال ميفرمايند! البته مسلمان بايد خوش برخورد، دوست داشتني، مفيد و خيّر و داراي آداب و اخلاق نيک باشد، امّا براي امام بهترين معيار و ملاک براي شايستگي يک فرد، انجام نماز به نحو نيک و شايسته است.
[1] ذکرت لابي عبدالله رجلاً من اصحابنا فاحسنت عليه الثناء فقال لي: کيف صلاته؟ (وسائل / ج 4 / روايت 4436).
نماز، آخرين سفارش پيامبر
ابوبصير يکي از ياران نزديک و گرامي امام صادق (عليه السلام) از حضرت درمورد حورالعين سؤال نمود و پرسيد که آيا آنها از آفريدههاي اين دنيا هستند و يا از مخلوقات بهشتياند؟ امام جوابي قابل تأمل و تدبر به ايشان دادند، امام فرمودند:
ما انت و ذاک «تو را چکار به اين کارها»
همچنين امام در اينجا درس بسيار مفيدي به همه ي ما ميآموزند که پيوسته به مسائل مهم فکر کنيم و بينديشيم!
طرح برخي سؤالات که فايده و نقش چنداني براي ما نميتواند داشته باشد چه ضرورتي دارد؟! و پاسخ آنها چه مشکلي را حل ميکند؟ پر واضح است که طرح اينگونه مسائل جلو طرح بحثهاي اصلي و ريشهاي را ميگيرد و آنها را به دست فراموشي ميسپارد. به عنوان مثال طرح سؤالاتي از اين قبيل که شمشير حضرت ابوالفضل چند متر بوده است و يا جنسش از چه بوده؟ اطلاع از پاسخ اينگونه سؤالات، چه مشکلي را ميتواند حل کند و چه اهميتي دارد؟ آنچه مهم و مفيد است اين است که يک انسان فداکار با تمام وجود در اختيار مکتب خدا قرار گرفته است و از همه چيز خود براي دين و عقيده و امام خود ميگذرد. يکي از معيارها و ملاکهاي رشد جامعه اين است که آيا به مسائل اصلي خود ميپردازد يا به مسائل فرعي توجه دارد؟
اکنون به بيان ادامه ي داستان ميپردازيم: امام به ابوبصير ميفرمايند:
ابوبصير! مراقب و مواظب نماز خود باش، زيرا آخرين چيزي که پيامبر (صلي الله عليه و آله) نسبت به آن سفارش فرمود و بر آن ترغيب نمود، نماز بود.
آن گاه امام فرموند:
بپرهيزيد که نسبت به نمازتان بياعتنا باشيد و آن را سبک بشماريد، مبادا تا زماني که جوانيد، شور جواني مانع انجام نماز به صورت کامل شود و در تمام کردن نماز عجله و شتاب نماييد و هنگامي که پير شديد، ناتواني و فرتوتي و بي حالي، انجام نماز را به صورت کامل از شما سلب نمايد و ديگر توان ايستادن و رکوع کردن و انجام ساير اعمال نماز را نداشته باشيد و اعضاي بدن همراهي نکند.[1] .
اين حديث شريف انسان را به ياد شعر خواجه عبدالله انصاري مياندازد که فرموده:
در جواني مستي، در پيري سستي
پس کي خدا پرستي؟
راستي آن نمازي که بايد ذخيرهاي براي آخرتت باشد کدام است؟ چه زماني ميخواهي آن نمازي را که سودمند براي (يَومَ لا يَنفعُ مالٌ و لا بَنونَ)[2] تو باشد، بجاي آوري؟
آن گاه امام فرمود: و ما اشد من سرقة الصلاة. چه کاري بدتر از دزدي نماز! اينکه انسان سعي کند يک دقيقه را پنجاه ثانيه کند. اصولاً در لسان روايات، کاستن از نماز به عنوان سرقت نماز بيان شده است.
سپس امام ميفرمايد:
فاذا قام احدکم فليعتدل[3] .
«هر گاه يک نفر از شما به نماز ايستاد، اعتدال و ميانهروي را مراعات کند.»
[1] عليک بالصلاة فان اخر ما اوصي به رسول الله و حث عليه الصلاة اياکم ان يستخف احدکم بصلاته فلا هو اذا کان شاباً اتمها و لا هو اذا کان شيخاً قوي عليها.
[2] شعرا / آيه ي 88.
[3] وسائل / ج 4 / روايت 4446.